خدای متعال را سپاسگزاریم به ما توفیق داد در ایام سوگواری سید و سالار شهیدان ابا عبدالله الحسین (علیهالصلوةوالسلام) تنفس کردیم، در مجالس حسینی حضور پیدا کردیم، عرض ارادت کردیم. خیلی نعمت نعمتِ بزرگی است و حقیقتاً نمیشود شکرگزاری کرد. الحمدلله در یک چنین حال و هوایی جلسه درس صحیفه مبارکه سجادیه ما در ایام شهادت حضرت سید الساجدین (علیهالصلوةوالسلام) و در ایام ظهور و تجلّی حقیقت امام سجاد (علیهالصلوةوالسلام) در انجام رسالت الهی بزرگی که بر عهده آن بزرگوار بوده، بحمدالله جلسه ما به لطف خدای متعال برگزار شد و حضور برادران و خواهران عزیزمان از اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشآموزان؛ چه عزیزانمان از دفتر مرکزی و خانوادههای مکرمشان، چه پیشکسوتهای عزیزمان و چه جمعی از اعضای عزیز قرارگاه ملی، به این عزیزانمان هم خیر مقدم عرض میکنیم به جلسه ما شور و صفا و نشاط معنوی دادید.
مجالس حسینی شعبهای است از بیوت النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)
در همه مجالس آلالله ادب اقتضای استیذان را دارد. استیذان؛ اجازه خواستن، اذن خواستن یک ادب است که این ادبورزی خیلی کمک میکند که انسان بتواند از محیط این مجالس بهرهمند بشود. هر مجلسی از مجالس حسینی یک شعبهای است از بیوت النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، از خانههای اولیاء است مخصوصاً اگر مسجد هم باشد که دیگر چه باید گفت. لذا به نص قرآن کریم فرمود شما هرگاه خواستید بر خانه پیامبر در محیط ذکر و یاد و توجه اولیاء خدا وارد بشوید اجازه بگیرید. ذیل همان آیه کریمه عمومی که فرمود «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلاَّ أَنْ يُؤْذَنَ لَكُم»[1] حالِ انسان در ورود به یک چنین مجالسی باید این باشد. در حقیقت تمام مجالس حسینی (سلاماللهعلیهماجمعین) به منزله همان خانه پیامبر است و بیت النبی است که باید اجازه بگیریم. اجازه هم از صاحبش باید گرفت. صاحبش هم حضرت بقیةاللهالاعظم (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) است که از آن حضرت انسان باید اذن بگیرید، اجازه بگیرد، قلباً متوجه ساحت حضرت ولیالله الاعظم (ارواحنافداه) باشد، وقتی میخواهد وارد یک چنین مجلسی بشود توجه داشته باشد به حضرت و توجه داشته باشد که صاحب اوست، ولی اوست، صاحب عزا اوست، صاحب این رسالت اوست، و از حضرت توقع اجازه بکند و با حالت ادب در یک چنین محضر شریفی حضور پیدا کند.
خب این یک نکته است که ما از خدای متعال کمک میخواهیم و یاری میخواهیم برای استضائه و نور گرفتن از انوار اباعبدالله (علیهالصلوةوالسلام) و اولیاء خدا و سید الساجدین (علیهالصلوةوالسلام) و زینب کبری (سلاماللهعلیها) برای این نور گرفتن کمکخواهی میکنیم و آن ادب استیذان را هم که ان شاءالله هم در این مجلس داریم، هم ان شاءالله در همه مجالس قلباً اجازه میگیریم از حضرت ولیالله الاعظم (ارواحنافداه).
مجالس ذکر اولیاء، مجالس درخشش کلمات الله است
محیط یاد اولیاء خدا دریای بیکرانهای است، اقیانوس بیساحلی است، انسان چه باید بگوید؟ چون محیط کلمات الله است. در باره کلمات الله یعنی جلوههای حق، تجلیات الهی، قرآن این گونه میگوید: «وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ....»[2] خیلی آیه عجیب است. فرمود اگر روی این کره زمین هرچقدر درخت هست اینها تبدیل بشوند به قلم، و هرچه دریاست تبدیل بشود به مرکب «وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ» هفت دریا مرکب بشوند «ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ» معنایش این است که اگر هر کسی هم که میتواند بنویسد بشود نگارنده، از جن و انس و ملک، اینها هم نویسنده بشوند، فرمود «ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ» یعنی این قلمها تمام میشوند، این دریاها خشک میشوند، نویسندهها از کار میافتند اما جلوههای الهی تمام شدنی نیستند. «ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ» آن نفاد ندارد. تمام شدنی نیست. مجالس اولیاء، مجالس ذکر اولیاء، مجالس درخشش کلمات الله است. در باره کلمات الله هم قرآن میفرماید که اندازه ندارد، تمام شدنی نیست. انسان باید حالش یک چنین حالی باشد.
یک وقتی مثلاً ما میخواستیم بگوییم وقتی در مجالس اولیاء شرکت میکنیم مثلاً چه حالی داریم؟ بعد میگفتم مثلاً حال یک انسانی که در کنار ساحل ایستاده در برابر یک مثلاً دریای بیکرانه و اقیانوس بیکران است، اکنون عرض میکنم با این آیهای که ما خواندیم دیگر چه میشود گفت؟ کدام دریا؟ کدام اقیانوس؟ کدام جلوهای از جلوههای عظمت این جهانی میتواند واقعاً حکایت کند از حقیقت اولیاء؟ نمیتواند. لذا احساس عجز است، عجز یعنی انسان به تمام معنای کلمه در برابر این شکوه و عظمت احساس ناتوانی میکند. «إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ» باید انسان پناه ببرد به نام عزیز پروردگار متعال و به نام حکیم پروردگار متعال و از خدای عزیز حکیم کمک بخواهد برای این که به او ظرفیت بدهد، درک بدهد، احساس بدهد که انسان هم ظرفیت فکری و عقلیاش به میدان بیاید، هم ظرفیت عاطفی و قلبی و احساسیاش به میدان بیاید، یعنی همه آنچه که دارد بیاید در محیط تجلی آیات و درخشش کلمات الله قرار بگیرد تا انسان با یک سهم مناسبی از هر مجلسی بیرون برود.
ایام آغاز مرحله دوم نهضت حسینی
ما در ایامی هستیم که خیلی ایام عجیبی است، این روزهای بعد از واقعه عاشورا؛ یعنی از روز دهم، عصر دهم تا همین روزهای یازدهم، دوازدهم، سیزدهم. این روزها روزهای خیلی عجیبی است. در ماجرای امام حسین (علیهالصلوةوالسلام) و در قیام حسینی خیلی روزهای سنگین و عجیبی است. نکتهاش هم این است که در واقع مرحله دوم نهضت حسینی آغاز میشود یعنی پایان مرحله نخست عصر دهم، و آغاز مرحله دوم. این جاست، درست موقفی که ما در آن قرار داریم. خب البته این مرحله دوم مرحلهای است که وقتی آغاز شده امتداد پیدا خواهد کرد، مرحله دوم این نهضت و این قیام بنابر یک تعبیر، امتداد پیدا خواهد کرد تا ظهور منتقم.
حادثهای که در کربلا رخ داده از جهت عمق و ابعاد و عظمت و سرمایهگذاری که شده، این سرمایهگذاری دیگر پیش رو هست برای بهرهبرداری مؤمنین تا اوج این بهرهبرداری، این در این میان هست. از بهرههای شخصی که مؤمنین میتوانند بردارند، شستشوی روحی قلبی، اهتزاز عقلی، ارتفاع روحانیت و معنویت، اینها بهرههای فردی است. آن برداشتهایی که ناظر به مسئله حماسه است، آن شجاعت، بطولت، روح جوانمردی و فتوت و اینها است. اینها بهرههایی است که آحاد مؤمنین در تمام قرون و اعصار بعد الحسین (علیهالصلوةوالسلام) میتوانند از این مکتب، از این سفرهای که امام حسین (علیهالصلوةوالسلام) گسترده به اذن الله تبارک و تعالی میتوانند بهرهمند بشوند تا روزگار ظهور. حالا هرچقدر طول بکشد این سرمایه نقد است، در اختیار است. نه فقط افراد و آحاد مؤمنین، فرد فرد مؤمنین، بلکه اجتماعات مؤمنین، یعنی نه فقط در ساحت خودسازی و ساخت فرد مؤمن طراز، بلکه در ساخت جامعه طراز. یعنی اگر بنا شد جامعهپردازی بشود باز این منبع ذخّار و این سرمایه عظیم پشتوانه نهضتهای مؤمنین برای جامعهسازی است، برای جامعهپردازی است، برای رفتن به سمت تحقق تمدن توحیدی و تمدن اسلامی است.
تحقق عینی رسالات پیامبر با سرمایهگذاری اباعبدالله (علیهالصلوةوالسلام)
پیغمبر اکرم (صلواتاللهوسلامعلیه) در یک جمله کل ماجرا را خلاصه کرد و به ما تحویل داد. بعد از سخن پیامبر چه حرفی باقی میماند، چه کسی میخواهد چیزی به آن اضافه کند؟ آن جایی که فرمود «حسینٌ و أنا من حسین»، «أحب الله من أحب حسیناً» واقعاً اگر کسی همین یک جمله شرح کند و یا در آن فکر کند همه این مطالب در آن هست. که البته میدانید یک روایتی هم هست که میگوید «أنا من حسین و حسینٌ منّی» یعنی مقدم میکند آن بخش دوم را که میگوید «أنا من حسین» یعنی کاری که امام حسین (علیهالصلوةوالسلام) کرده بسط رسالت نبوی، بسط معارف نبوی، بسط و شرح و تفسیر عینی قرآن عظیم، تمام رسالات پیامبر با سرمایهگذاری اباعبدالله (علیهالصلوةوالسلام) پشتوانه تحقق عینی پیدا کرده، این کاری است که امام حسین انجام داد. لذا پیغمبر اکرم میگوید «أنا من حسین»، مسئله حسینٌ منّی برای شما خیلی حلاوت دارد، که همان ریشه است، از همان جا ریشه گرفته و هرچه دارد هویتش منبعث از هویت نبوی هست. اما این کلمه «و أنا من حسین» که گاهی اول هم گفته میشود یعنی پیغمبر اکرم دارند میگویند که من هرچه دارم از حسین دارم. لذا این که من عرض کردم روی مبنا است که میگویم دیگر تا ظهور و تا دامنه قیامت دیگر هر گسترشی، توسعهای داده میشود در حقایق نبوی، در بسط معارف، در تربیت انسان الهی، در ساخت جامعه توحیدی تا برسد ساخت تمدن اسلامی، همهاش مبتنی بر سرمایهگذاری اباعبدالله (علیهالسلام) است که اگر نبود ماجرای حسین (علیهالسلام) و اگر نبود آن سرمایهگذاری، از اسلام، از قرآن، از پیامبر، از اینها دیگر هیچ نشانهای روی این کره زمین باقی نمیماند.
چون میدانید این در یک ابتلاء، در یک امتحان بزرگ، در یک امتحان غیرقابل تصور برای همه تقدیم شده به سید الشهداء (علیهالسلام) و امام حسین قبول کرد فرمود حاضرم، گفت من قبول دارم. یعنی تقدیم شد به امام حسین (علیهالسلام) در آن مقام خودش تقدیم شد حضرت فرمودند همهاش را قبول میکنم و میپذیرم. هرچه جلوههای سختتر آن ارائه شد حضرت بیشتر اقبال نشان داد گفت همه را قبول میکنم. لذا در یک جام ابتلاء داده شد.
شاید آنچه که عمان سامانی ارائه کرده حداقل یکی از آن قلهها است در این ترسیمگری شاعرانه، آن صحنهای را که امام حسین (علیهالسلام) میآید به میدان ترسیم میکند میگوید آمدم بعد هرچه جام بلایی به او میدهند میگوید بعدیاش. میرساند به حضرت علیاصغر (علیهالسلام) در آن اشعار میگوید نه یک مقدار دیگری هم باقی مانده، میگوید هنوز هست. همین ارائه میکند. همهاش را سید الشهداء پذیرفت.
یوم المهدی (عجلاللهتعالیفرجهالشریف)
بعد از امام حسین (علیهالسلام) همه ائمه ما (سلاماللهعلیهماجمعین) روی همین سرمایه دارند کار میکنند، همه ایشان بدون استثناء و بعد الباقیاش هرچه که باقی ماند تقدیم شد به حضرت بقیة الله الاعظم (ارواحنافداه) که آن بزرگوار دیگر بیاید و نتیجه اصلی را بگیرد. نتیجه اصلی هم یک کلمه بیشتر نیست که حالا تعبیر میشود از آن به انتقام. یک کلمه بیشتر نیست، تحقق کمال بندگی و عبودیت حق تبارک و تعالی روی این کره زمین و حذف همه گونه شرک و ظلم از محیط زیست بشریت. اگر یک روزی این اتفاق به تمامه افتاد که روی این کره خاک هیچ نشانهای از شرک و ظلم نبود بلکه هرچه که دیده بشود بندگی حق تبارک و تعالی در انفس و در آفاق، یعنی هم در محیط عمومی زندگی بشر در ساحتش، در ساختارهای اجتماعی، در ساختارهای سیاسی، در ساختارهای اقتصادی، در ساختارهای فرهنگی، هرچه دیده میشود توحید دیده میشود. و در ساحت انفس، آحاد انسانها زمینه برای بالیدن و شکفتن به مقصد رسیدن همهاش فراهم شد، یک چنین اتفاقی اگر افتاد آن روز روزی است که این سرمایهگذاری به مقصد رسید و آن روز یوم المهدی (علیهالصلوةوالسلاموعجلاللهتعالیفرجهالشریف) است.
پس دو مرحله کردیم؛ یک مرحله تا عصر روز دهم است، مرحله دوم بعضیها میگویند از عصر روز دهم شروع میشود تا یک گروه میگویند تا اربعین، یک گروه دیگر میگویند میآید تا ورود کاروان حسینی (علیهالسلام) به مدینه. اینها قابل توجه است. اما مرحله دوم که از عصر روز عاشورا شروع شده این مرحله دیگر هست تا ظهور. تا ظهور حضرت ولیالله الاعظم (ارواحنافداه). البته این بخش دوم خودش تقسیماتی دارد. وَالا بخش دوم هم دیگر همهاش قیام حسینی است، «و أنا من حسین» این است، «أنا من حسین» دیگر هست تا هست، دیگر همهاش حسین (علیهالصلوةوالسلام) است. به نام آن حضرت ثبت شده.
مسیحای اُمّت سید الساجدین است
در این میان یک روزهایی است که خیلی روزهای عجیبی است و در امتداد ساخت نهضت حسینی دارای یک امتیازات خاصی است، یک ویژگی خاصی است. اگر بخواهم این دوره را با یک کلمه نشانگذاری کنم میتوانم در یک کلمه بگویم دوره امامت سید الساجدین (علیهالسلام) است. خیلی این مقطع مقطعِ عجیبی است. یعنی درست از وقتی که امامت تحویل شد به امام سجاد (علیهالصلوةوالسلام) تا شهادت ایشان، این دوره حوالی 34 سال است. این مقطع خیلی مقطع حساسی است و نکته اساسیاش هم این است، آنهایی که اهل فن هستند این جا میگویند نقطه سرخط. بعضی میگویند نه این قدر جامعه به قهقهری رفته از سرخط نیست از قبلش باید برود شروع کند. این کاری است که امام سجاد (علیهالسلام) باید انجام بدهد.
امام سجاد (علیهالسلام) از کجا دارد امامتش را شروع میکند، با چه جامعهای شروع میکند؟ در روایت دارد «ارْتَدَّ النَّاسُ بَعْدَ الْحُسَيْنِ ع إِلَّا ثَلَاثَة»[3] گاهی هم عددها یک کمی این طرف و آن طرف است. یعنی اصلاً کسی نمانده. چون مردم با امام حسین امتحان شدند، امتحان خیلی امتحان بزرگی بود. آن وقت آن کسی که باید این تاریخ را که رسیده به آن نقطه قهقهری با آن همه سرمایهگذاری پیامبر اعظم و با آن همه کار بزرگی که صدیقه اطهر انجام داد، با آن کار بزرگی که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) انجام داد، با آن شگفتانهای که امام حسن (علیهالسلام) انجام داد، با همه آن سرمایهگذاری رسید به این نقطه که «ارْتَدَّ النَّاسُ بَعْدَ الْحُسَيْنِ ع إِلَّا ثَلَاثَة»، میگوید فقط سه نفر ماندند. حالا امام سجاد باید شروع کند.
من یک وقت داشتم یک چیزی برای خودم مینوشتم دیدم مثلاً از چه تعبیری استفاده کنم گفتم مسیح این قوم امام سجاد (علیهالسلام) است، باید بیاید با دم مسیحاییاش مرده باید زنده کند. آن مسیحای اُمّت سید الساجدین و امام العارفین علی بن الحسین (علیهالصلوةوالسلام) است، از این جا امام سجاد شروع میکند، درست از آن نقطه است. یعنی در شرایطی است که یک عقبگرد، یک بازگشت به جاهلیت، آن وقت نه بازگشت به جاهلیت به شکل عادی، بازگشت به جاهلیت اینطوری اتفاق افتاده، امام سجاد از این جا باید شروع کند. لذا من یک چیز عجیب به شما بگویم؛ بعد از قضیه بعثت، معمار اسلام، آن که معماری میکند حضرت سجاد (علیهالصلوةوالسلام) استکه حالا باید از اول شروع کند. تازه کاش از اول میخواست شروع کند، برگشتند به عقب، خیلی رفتند عقبتر، از آن جا باید شروع کند، اینها را خشت خشت باید بچیند و این بنا را بسازد. خیلی کار بزرگی بر عهده امام سجاد (علیهالسلام) است.
زینب (سلاماللهعلیها)، رکن اصلی قیام اباعبدالله (علیهالسلام)
در جریان انجام این مسئولیت بزرگ امام سجاد (علیهالصلوةوالسلام) تنها نیست. یک حقیقت بزرگی همراه او هست به إذن الله تبارک و تعالی و به لطف خدای متعال که پشتوانه اصلی امام سجاد (علیهالصلوةوالسلام) برای ورود به این دوره امامت است که حضرت میخواهد وارد این دوره امامتش بشود. در این مرحله تنها نیست. چه کسی همراهش است؟ کدام حقیقت بزرگی است که همراه اوست؟ کسی است که در ساخت مرحله اول مشارکت تمام عیار با اباعبدالله داشته، یعنی در آن شکل دادن به مرحله اول قیام میشود گفت که آن رکن اصلی محسوب میشود، فرع نیست، در کنار نیست، در متن است، رکن اصلی است.
فرمود زینب (سلاماللهعلیها) است. حالا زینب کیست؟ کدام زبانی میتواند به این سؤال پاسخ بگوید جز ولی الهی، در ساحت زینب (سلاماللهعلیها) چه میشود گفت؟ این کنار امام سجاد (علیهالسلام) است. شرایط این قدر پیچیده و حساس میشود که مسئله مسئلهی وصایت میشود. حضرت سید الساجدین (علیهالصلوةوالسلام) باید مستوری کند. این پرچم هم که باید برافراشته باشد، چه کسی باید به دستش بگیرد؟ این جا زینب (سلاماللهعلیها) به دست میگیرد. در آن مرحله اول شریکة الحسین (علیهالسلام)، در ساخت این واقعه شگفتانگیز، اعجابآور و در آغاز مرحله دوم شریکة السجاد (علیهالسلام) است، تا چه مرحلهای؟ تا مرحله وصایت.
میدانید یکی از دلایلی که داریم در بعضی از روایات که آیا خانم، آیا یک بانو میتواند بشود وصیّ امام (علیهالسلام)؟ از نظر کلامی یک باب گفتگوی جدی است، مباحثهای است. آن کسانی که تأیید میکنند میگویند بله این ممکن است، یکی از سندهای اصلیشان حضرت زینب (سلاماللهعلیها) است، یعنی زینب به عهده گرفت. یعنی در غیبت صغرای امام سجاد (علیهالسلام)؛ امام سجاد یک غیبت صغرایی دارد البته بعدش دیگر غیبت کبری ندارد، بعدش با امامتش ظهور میکند. در آن غیبت صغرای امام سجاد (علیهالصلوةوالسلام)، وصی حضرت زینب (سلاماللهعلیها) است. یکی دو نمونه دیگر هم در متنهای روایی ما هست.
زینب (سلاماللهعلیها) حاصل جمع دو استاد کل فی الکل است
حالا زینب کیست؟ چقدر باید وسعت روحی، چقدر باید عظمت شخصیت، چقدر باید عظمت عقلانی و فکری؟ همه را جمع کرده یک جا، زینب (سلاماللهعلیها) همه را یک جا دارد. هم عقیله است، یعنی قلّه خرد است. زینب حاصل جمع دو استاد کل فی الکل است. امیرالمؤمنین و صدیقه اطهر (سلاماللهعلیهما) روی این شخصیت چه کردند، چه سرمایهگذاری کردند که شده نه فقط زینت پدر؛ که البته این کلمه کلمهی جامعی است چون اگر کسی شد زینت علیبن ابیطالب (علیهالصلوةوالسلام) یعنی این زینت آسمان و زمین است، زینت بشریت است، زینت همه امامان است، باز فخر همه زینب است. زهرا (سلاماللهعلیها) در یک طلوع دوباره، در یک تجلی دوباره، یک جلوه دوباره است میشود زینب (سلاماللهعلیها)، تمام بشریت در برابر عظمت و شکوه زینب سر به سجده است، سر به تعظیم است. زینب (سلاماللهعلیها) خیلی بزرگ است، ایشان کنار امام سجاد (علیهالصلوةوالسلام) است. اینها میخواهند این مرحله دوم را حالا به اتفاق هم شروع کنند، اباعبدالله (علیهالصلوةوالسلام) امامت را سپرد به سید الساجدین (علیهالصلوةوالسلام)، در مرحله اول با شراکت زینب (سلاماللهعلیها) برای ساخت مرحله دوم قیام آن هم برای ساخت مرحله دومی که میرود تا امتداد تاریخیاش تا عصر ظهور.
از ترسیم واقعه عصر عاشورا زبان عاجز و عقلها قاصر است
این قطعه روزهای زیادی نیست اما خیلی روزهای حساسی است. این از جهت زمان خیلی زمان طولانی نیست، این مرحله آغاز و شروع دوباره؛ اما خیلی لحظات و ثانیههایش حساس است. از ترسیم آن زبان عاجز است، ضمن این که من فکر میکنم عقلها هم قاصر هستند. احساس میکنم یک پردهای همیشه میافتد روی ذهن ماها. خودم یک وقتی محاسبه میکردم میگفتم مثلاً فرض کنید اگر بنده بتوانم تصور کنم یعنی تصور واضح داشته باشم از آنچه که در مقتل اتفاق افتاده قطعاً میمیرم. اصلاً امکان ندارد انسان بعدش یک لحظه بتواند نفس بکشد. لذا آن پرده میافتد. لذا ما روضه را میشنویم ولی نمیشنویم. میخوانند برای ما اما مثل این که یک پردهای وجود دارد انسان نمیتواند استماع کند، یک گوشهاش مثلاً میآید در شما آن هیجان را به وجود میآورد و بعد عبور میکند، برای انسان قابل درک نیست، قابل تصور نیست.
مثلاً ببینید ما یک کلمه میگوییم بعد از ماجرا پیکر سید الشهداء (علیهالصلوةوالسلام) را غارت کردند. من مطمئنم شما اصلاً نمیتوانید به آن فکر کنید. اصلاً وارد ذهنتان نمیشود، میآید به ظاهر گوشتان عبور میکند، یعنی چه غارت کردند؟ یک کلمه است. مثلاً ماجرای اسبها را، اصلاً ماها نمیتوانیم، در تصور ذهنی ما نمیآید، مطمئنم نمیتوانید به آن فکر کنید. یعنی چی؟ یا یک کلمه مثلاً به ما میگویند که هنوز قصه تمام نشده، از این مرحله عبور نکردند بلافاصله ماجرای سرها است، ما هیچ وقت سرها را نمیتوانیم تصور کنیم، یعنی چی؟ مگر میشود؟ یعنی در تصور انسان نمیآید یعنی چی. چون میدانید مخصوصاً از آن عصر دهم دیگر روضه که میخوانند مدام راجع به سر اباعبدالله در مواضع مختلف اشاره میکنند. خب هیچ کس نمیتواند تصور کند یعنی چی، مگر میشود. مثلاً مثل امروزی مجلس ابن زیاد است. خب زبان تاریخ لال و گوش است، همه ما کَر، خب نوشته که این نانجیب این سر مطهر را گذاشته جلوی خودش، یک چوب دستی هم، اصلاً در ذهنمان نمیآید، اصلاً نمیتوانیم تصور کنیم یک چنین قضایایی شده. بعد به ما و شما میگویند که بعد از این قضایا مسئله هتک حرمت حرم پیش آمد. یعنی متوجه شدند به حرم، چیزی که امام حسین (علیهالسلام) تا آخرین لحظه حواسش فقط به این قضیه بود. راوی میگوید که من دیدم در آن لحظات آخر حضرت دائم چشمهای مبارکشان را میگرداندند به سمت حرم، مدام به خیمهها نگاه میکردند آن جا چه خبر است. حالا شما حساب کنید به ما و شما خبر بدهند بگویند این حریم آسمانی و عرشی که در آن عقیلة العرب (علیهالسلام) هست، زینب (سلاماللهعلیها) در آن هست، بانوان هاشمیات هستند، فاطمیات هستند، آن بچهها هستند، فقط یکی از این بچهها حجت دیگر خداوند حضرت باقر (علیهالسلام) است، این بچه سه چهار ساله است و در این میان حضرت سید الساجدین (علیهالصلوةوالسلام) هست. حالا اینها را در چه قالبی به من و شما خبر میدهند که روی شترهای کذا و کذا با یک وضعیت خیلی غریبی نانجیبها مثلاً دستها را هم ببندند، اصلاً شما میتوانید تصور کنید؟ نمیتوانید تصور کنید.
ولی دوستان امان از لحظه خروج از کربلا. خیلی چیز عجیبی است آن لحظه خروج. دو اتفاق همزمان افتاد؛ یک: زینب (سلاماللهعلیها) رفت به میدان. باید کار بزرگی را انجام میداد به نیابت از پیامبر، به نیابت از امیرالمؤمنین، به نیابت از حضرت زهرا، به نیابت از امام حسن (سلاماللهعلیهماجمعین)، باید یک کار بزرگی انجام میداد، آمد وارد قتلگاه شد یک لحظه کم آورد شروع کرد گفت یا رسول الله، سلام کرد؛ «صَلَّى عَلَيْكَ مَلِيكُ السَّمَاءِ هَذَا حُسَيْن»، در بعضی از مقاتل تعبیر لطیفتری نوشتند. «هذا حسینک» این حسین توست. این خودش است، «مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مُقَطَّعُ الْأَعْضَاءِ مَسْلُوبُ الْعِمَامَةِ وَ الرِّدَا» این حسین است. بعد هم یک اشاره کرد به اهل بیت گفت این هم که خانواده شما هستند که به وضعیت اسارت هستند. و آن کار بزرگ را در برابر چشمان گریان و البته به شگفتآمده همه انجام داد. دست مبارکش را برد زیر این پیکر مطهر، حالا البته چگونه پیدا کرد، چگونه شناسایی کرد، چون هیچ نشانهای نگذاشته بودند. دست برد زیر آن پیکر مطهر بلند کرد بعد با همه احساسش گفت «اللَّهُمَّ تَقَبَّلْ مِنَّا هذا القربان»، این کار عجیب زینب (سلاماللهعلیها) است.
در یکی از نوشتهها هست که گفت «اللهم تقبل منا هذا القلیل»، همین طور که زینب (سلاماللهعلیها) مشغول رازگویی است و بعد دیگر وداع با آن پیکر مطهر است، یک بار دید دوباره اوضاع عالم دارد میریزد به هم، زینب عالمه غیر معلمه است، اسرار پشت پرده را میبیند، یک لحظه دید دوباره اوضاع دارد خراب میشود، متوجه شد جان حجت خدا در خطر است، برگشت دید زینالعابدین (علیهالسلام)؛ امام سجاد که بسته شده روی مرکب، امکان پایین آمدن ندارد، در آن تب سنگین هم هست، دید حضرت دارد جان میدهد، همین جور نگاه میکند خیره خیره، این که باید همزمان آن کار بزرگ را میکرد، یک کار بزرگ دیگری هم داشت؛ حفاظت از جان حجت خدا، پیکر مطهر سیدالشهداء را رها کرد و دوان دوان آمد، گفت «ما لی اراک تجود بنفسک» آقا جان چرا با جان خودتان دارید بازی میکنید؟ فرمود عمه جان مگر این بدن حجت خدا نیست. «علی لعنة الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ظلموا أی منقلبٍ ینقلبون». «صلی الله علیک یا ابا عبدالله».
«اللهم صل علی محمد و آل محمد نسألک الله و ندعوک باسم العظیم الاعظم الاعز الاجل الاکرم الهنا بدم المظلوم یا الله یا الله..... یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا علی دینک».
پروردگار این عرض ادب را از همه ما به لطف و کرمت خالص کن و بپذیر. ذخیره دنیا و آخرت ما قرار بده. عشق و ارادت به سید و سالار شهیدان را روز به روز در دلهای ما روشنتر و برافروختهتر بفرما. معرفت و محبت به اولیائت را روز به روز در دلهای ما بیشتر بفرما. قسمات میدهیم به حق سید الساجدین روح دعا، حال بندگی به همه ما کرامت بفرما. توفیق سجدههای عاشقانه، سحرهای پرفروغ به ما کرامت بفرما. اُنس با صحیفه مبارکه سجادیه را روزی همیشگی ما قرار بده. قسمات میدهیم به حق اباعبدالله، به حقیقت ابا عبدالله نهضت اسلام معاصر ما، انقلاب اسلامی ما، نظام اسلامی ما، رهبر و عزیز و عالیقدر ما در کنف حمایت ولیات حفظ بفرما. رونق روزافزون کرامت بفرما. کید دشمنان به خودشان برگردان، خفت و خواری و نکبت را بیش از این بر استکبار جهانی، رژیم صهیونیستی، اعوان و انصارشان نازل بفرما. قلب مقدس ولیات را از ما راضی بفرما. ارواح مطهر شهداء، امام راحل عظیم الشأن، شهدای دانشآموز، شهدای معلم، عزیزانی که از جمع ما سر به تراب بردند، همه را الساعه با سید و سالار و شهیدان محشور بفرما. توفیق شهادت در این راه پرافتخار را نصیب ما بفرما. موانع ظهور مرتفع بفرما. چشمان ما به زودی زود به جمال مولایمان بقیة الاعظم روشن بفرما. ما را از بهترین یاران آن حضرت قرار بده. ارواح مطهر شهداء، گذشتگان خودتان را با صلوات و فاتحهای شاد بفرمایید.
«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد»