«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى، وَ وَفِّقْنِي لِلَّتِي هِيَ أَزْكَى، وَ اسْتَعْمِلْنِي بِمَا هُوَ أَرْضَى. * اللَّهُمَّ اسْلُكْ بِيَ الطَّرِيقَةَ الْمُثْلَى، وَ اجْعَلْنِي عَلَى مِلَّتِكَ أَمُوتُ وَ أَحْيَا.»
همایش اربعین؛ اعجاز بزرگ حسینی زمان ما
امسال همایش بینظیر و باعظمت اربعین و این اعجاز بزرگ حسینی زمان ما بحمدالله با شکوهتر از سالهای قبل همراه با جلوههای زیباتر و با مضامین بهتر و محتوای غنیتر انجام گرفت. الحمدالله هم کمیّت بیشتر بود و هم کیفیت، ارتقاء محسوسی داشت، خدای متعال را شاکریم. بالاخره چشم امید به اباعبدالله (علیهالصلوةوالسلام) و این ظرفیت عظیمی است که به نام سید الشهداء (علیهالصلوةوالسلام) با تدبیر اولیاء خدا و با عنایت خاص الهی فراهم شده؛ هم ظرفیت بینظیری را برای خودسازی مؤمنین فراهم کرده تا بخواهند از نظر سلوکی ان شاءالله نصیب داشته باشند؛ تأمین نیازهای سلوکی مؤمنین در یک حد بالایی بحمدالله در اربعین صورت میپذیرد و هم با عنایت حضرت ولیالله الاعظم (ارواحنافداه) زمینه فوقالعادهای برای جامعهپردازی ایمانی فراهم شده است. همین حال خوب از نظر مواسات و ارتباط مؤمنین هم ذیل گفتمان حسینی خودش مطلب باعظمت دیگری است و هم تسریع کننده برای حرکت اُمّت در مسیر ساخت تمدن اسلامی است، همین مسئلة ارتباط با امام و حرکت ذیل گفتمان مقاومت و انسجام درونی مؤمنین و سازماندهی بینالمللی پیروان اهلبیت (علیهمالسلام) برای تحقق تمدن اسلامی، خودش زمینهساز فوقالعادهای است. در هر صورت انسان نمیداند در برابر این نعمت عظمی چه بگوید. الحمدلله به کوری چشم شیاطین و شیطان صفتها و دشمنان، مخصوصاً جریان استکبار جهانی و صهیونیستی، همایش اربعین حسینی هر سال درخشانتر و باشکوهتر در حال انجام است. امیدواریم سال آینده به مراتب بهتر از امسال باشد و مؤمنین در این زمینه به وظایفشان عمل کنند.
شکّی نیست که همة ما در ارتباط با اربعین وظیفه داریم، یعنی هر کسی به سهم خودش وظیفه دارد و باید برای خودش یک وظیفهای در این برنامه بزرگ تعریف کند و هیچ کس نباید از اربعین جا بماند، حالا چه با حضور، چه با حضور نقشآفرین، چه با حضور الهامبخش و اثرگذار، چه با خدمت، خدمات گوناگونی که بالاخره در این مسیر هست، چه با پشتیبانی، اگر هم برای او میسّر نشد حضور و حضور مؤثر در خود متن حادثه، حداقل جزء پشتیبانان باشد و کسانی را اعزام کند یا بالاخره همان محتوا را در بین مؤمنینی که باقی ماندند ترویج کند.
همین چیزی که این سالها به عنوان جاماندگان افتاده؛ البته بنا شد یک عنوان بهتری برای آن پیدا کنند، ولی به هر حال این راهپیماییهایی که در کشور انجام میشود با مبدأ و مقصد حرمهای مطهر امامزادگان واجب التعظیم یا مزار شهدا و مصلاهای نماز و مساجد و اینها، اتفاق خوبی است، بالاخره مؤمنین پسندیدند، هیچ محذوری هم ندارد. حالا بعضیها هم اصل ماجرای اربعین را زیر سؤال میبرند، بعضیهای دیگر هم همین حرکتی را که به پسند مؤمنین دارد در شهرها انجام میشود با کلیدواژههای مناسکسازی و امثال اینها یک ایرادهایی میگیرند، ولی بیننا و بینالله هیچ ایرادی به این چیزی که دارد انجام میشود وارد نیست. یک اجتماع عظیم مؤمنین است به نام امام حسین (علیهالسلام) عزاداری میکنند منتها عزاداریشان از جنس حرکت و یک سیری است، یک مبدأ و یک مقصدی را معیّن کردند، مواکبی هست، حالشان حال عزاداری است، همین حالی که بالاخره در فضای اربعین هست برای شرکت کنندگان در زیارت امام حسین (علیهالصلوةوالسلام) این جا به عنوان عزاداری و بزرگذاشت اربعین در حال انجام است. خود ما هم آن اوایل که این کار داشت انجام میشد به نظرمان یک سؤالاتی میرسید، ولی بعد به نظر رسید که این هم یک تصمیم درستی است که مؤمنین گرفتند و به عنوان حسرت جا ماندن از زیارت و گرامیداشت روز اربعین است، حالا ان شاءالله این هم غنیسازی بشود و از نظر محتوا و مضمون بهتر از قبل بشود، باز آثار خودش را دارد که بحمدالله در این زمینه هم قدمهای خوبی برداشته شده. ان شاءالله خدای متعال به همه ما توفیق کرامت کند.
یادی از یک خانواده صحیفهای
خاطر مبارکتان باشد ما سال گذشته یک خانواده صحیفهای را در ماجرای اربعین به عبارتی از دست دادیم ولی به عبارت دیگری آنها به مقصد رسیدند و خانواده مرحوم آقای عابدی که هم خود ایشان از مردان مؤمن، شریف، یک شخصیت نظیف و روحیه انقلابی و ایمانی و متعهد داشت، مرد شریفی بود و صاحب سبک و سلیقه در تحصیل رزق حلال بود. هم همسر مکرمشان خانم دکتر ملکی که واقعاً از جایگاه بالایی از نظر معرفتی، اخلاقی، معنوی ایشان بحمدالله برخوردار بودند، از جهت انقلابی، جهادی، طلایهدار، مؤثر و بالاخره بحمدالله منشأ آثار فرهنگی و تربیتی فراوان، چه در مشهد، چه در تهران، چه اثرگذار در کشور، و هم فرزند گرامیشان صبیه مکرمهشان که ایشان هم بحمدالله یک جوان دانشجوی انقلابی مؤمنه و اهل همین راه و همین مسیر و اینها بودند، خلاصه در جریان اربعین در آن حادثهای که اتفاق افتاد رحلت شهادتگونهای داشتند. یادشان را گرامی میداریم ان شاءالله خداوند تبارک و تعالی با امام حسین (علیهالسلام) محشورشان کند.
امسال در کربلای معلی در یکی از این مواکب که بنده آن جا یک شبی عرض ارادت میکردم، یک بانوی مکرمهای در همان جلسه در همان موکب رحلت کرد، خب این یک سعادتی است، برای خودش یک خوشبختی است، رحلتش در آن جا مقدّر شده، بعضیها هم در حوادث تصادف و غیرتصادف و اینها رحلتشان رقم میخورد که در حواشی این کار باعظمت بالاخره یک چنین مواردی هم اتفاق میافتد، آنها هم مشمول عنایت الهی هستند. امیدواریم آن بخشی که مربوط به حوادث است با مراقبتها و مراعاتهایی که میشود ان شاءالله کمتر شاهدش باشیم. به هر حال برای عزیزانی هم که این طور اتفاقات برایشان افتاده برای همه ایشان طلب مغفرت و رحمت میکنیم.
نطق و بیان؛ شگفتانههای آفرینش انسان
بحث ما رسید به این جمله نورانی «اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى» که یکی از جملات خیلی برجسته این دعای شریف مکارم الاخلاق است. «وَ وَفِّقْنِي لِلَّتِي هِيَ أَزْكَى، وَ اسْتَعْمِلْنِي بِمَا هُوَ أَرْضَى».
ما جلسه گذشته ذیل این جمله نورانی «اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى» مطلبی را در باب نطق و بیان عرض کردیم. این که این حقیقتاً از شگفتانههای آفرینش انسان است و از خصائص انسانی است تا جایی که اهل معرفت وقتی خواستند برای انسان یک فصل ممیزی ذکر کنند میگویند انسان «حیوانٌ ناطق»، اصلاً با این کلمه او را از سایر حیوانات جدا میکنند. منظور هم در این نطق، آن نطق انسانی است، قرین معرفت و قرین تفکر است، باب ارتباط فراگیر بین انسانها است، باب علم و معرفت است، باب خیر و سعادت در بین بنیآدم است و البته امانت بزرگی است، مسئولیت بزرگی هم دارد به همین اندازه که باب هدایت است، باب ضلالت و گمراهی است، به همان اندازه که در وجود انسان محور خیر است، محور شرارت هم هست.
صیانت و مدیریت نطق و بیان
لازمهاش صیانت از این نعمت بزرگ است که جلسه پیش ما وارد این بخش شده بودیم که دیگر فرصتمان هم تمام شد. عرض کردیم وقتی مجموعه روایاتی که ما در این باب داریم کنار هم میگذاریم به ما یک یادآوری اساسی در ارتباط با مدیریت روابط کلامی و مدیریت نطق و بیان دارد. روایات این باب یک باب وسیعی است که اشاره هم کردم به کتاب شریف اصول کافی و بابی را که جناب کُلینی آن جا آورده تحت عنوان «الصمت و حفظ اللسان»، با این موضوع آورده که مسئله سکوت و حفاظت از زبان است. یعنی این قدر مسئله اهمیت دارد. روایات این باب هم خیلی وسیع است. وقتی هم که انسان به جوانب مسئله مراجعه میکند و موضوع را بررسی میکند میبینید که بیننا و بینالله نقش زبان در سعادت و شقاوت حقیقتاً بینظیر است، من نمیگویم کمنظیر است، اصلاً نظیر ندارد. در سعادت انسان یا در شقاوت انسان این قدر این مسئله حیاتی است. بنابراین حق است که هشدارها، تنبیهات، یادآوریها، در ارتباط با این مسئله خیلی گسترده باشد و حقیقتاً هم اینطور است.
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَديداً[1]» «اتقوا الله» در باره زبان، خدا را مراعات کنید. این که هر کلمهای از زبان شما صادر میشود حفظ میشود «ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَيْهِ رَقيبٌ عَتيدٌ[2]» کلمه به کلمهاش را باید پاسخ بگویید، سخن عین عمل است، امام صادق (علیهالصلوةوالسلام) فرمودند اگر کسی کلام خودش را از عمل خودش نداند این خیلی گرفتار میشود. یعنی احساس کند اعمال ما چیزی است، گفتار ما چیز دیگری است. در گفتار خیلی رها و راحت، دیدید برخی این گونه هستند، انگار نه انگار دارد عمل انجام میدهد «...مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ * .... مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ[3]». پس کلام ما از عمل ما است. حضرت فرمودند کلامتان را جزو اعمالتان بدانید، بنابراین آن را بیاورد ذیل تنظیم و محاسبه و مداقه.
تقوای کلامی
انذارهای عجیبی که در این زمینه در روایات ما هست و توصیهای هم که شده عبارت است از این که انسان مؤمن خردمند باید عادت کند به سکوت قبل الکلام، یعنی همان «صمت» که بابش را برای شما توضیح دادم. «الصَّمْتُ بابٌ مِنْ أبْوابِ الحِکْمَةِ[4]» عرض کردیم سکوت متفکرانه، سکوت ژرفکاوانه، سکوت عاقبتاندیشانه، به این معنا یعنی سکوتی که در آن اندیشه، تفکر، محاسبه و مراقبه وجود دارد. این سکوت اسمش میشود «صمت» با صاد که به تعبیر امام رضا (علیهالسلام) این بابی است از ابواب حکمت و انسان را میبرد در محیط حکمت قرار میدهد. یعنی دیگر این آدم هم کلماتش کلمات حکیمانه و محکم و سنجیدهای است و طبعاً روی کل رفتار و اعمال انسان تأثیر میگذارد. چون بخش گستردهای از اعمال ما تابعی است از گفتار ما که اگر گفتار ما اصلاح بشود اعمال ما اصلاح میشود، اگر گفتار ما حکیمانه بشود اعمال ما حکیمانه میشود، اگر گفتار ما قرین تقوا بشود اعمال ما قرین تقوا میشود. این هم نص کلام الهی است.
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَديداً[5]» تقوا را رعایت کنید، یعنی در سازماندهی ذهن، سازماندهی فکری، تنظیمگری شخصیتی و درونی و باطنی خودتان، زبان شما بشود قول سدید یعنی سخن محکم، سنجیده و استوار. فرمود اگر چنین بشود نتیجهاش میشود «يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمالَكُمْ... [6]» یعنی اگر شما موفق شدید زبانتان را اصلاح کنید خدای متعال اعمال شما را اصلاح میکند. ببینید این نیاز به یک مداقهای دارد، چه نسبتی است بین اعمال و گفتار ما؟ ارتباط خیلی گسترده است، به شکلی که میشود گفت بخش عظیمی از رفتار ما تابعی از گفتار ما است. بنابراین اگر کسی موفق شد به اصلاح گفتار و قول سدید، خدای متعال او را موفق میکند به اصلاح اعمال. این ادامه آیه است «يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمالَكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ[7]» فرمود خدای متعال هم اعمال شما را اصلاح میکند، هم گناهان شما را میبخشد. یعنی کسی که موفق بشود به تقوای کلامی، خدای متعال او را مشمول مغفرت خودش میداند، چون یک زمینهای در شخصیت او پیدا شده که جلب مغفرت الهی میکند، لذا کم و کاستیهای شخصیت او برطرف و اصلاح میشود.
بعد هم فرمود «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَديداً * يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمالَكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظيماً[8]» هر کسی از خدا و رسول خدا اطاعت کند این به خوشبختی و فوز باعظمتی دست پیدا میکند که حالا خود این فوز عظیم نیاز به توضیح دارد. پس این خودش قاعده کلی است. ولی چون قاعده کلی بعد از ذکر یک مصداق ویژه مطرح شده با آن مصداق به عنوان مصداق برتر تطبیق میکند؛ طبق قاعده نتیجهاش این میشود که از مصادیق اعظم اطاعت از خدا و رسول عبارت است از رعایت تقوای در سخن و عمل به قول سدید، یعنی اگر شما سخنتان سخن استوار بشود در واقع شدید جزو اطاعت کنندگان از خدا و رسول، چون این فرمان خدای متعال است. شما در این فرمان الهی خدا و رسول را اطاعت کردید، نتیجهاش میشود فوز عظیم، «فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظيماً». یعنی اگر فرض کنیم مثلاً سعادت و خوشبختی درجاتی داشته باشد چنین کسی از همین راه به اعلی درجه آن سعادت و خوشبختی میتواند دست پیدا کند، پس ببینید چقدر مطلب عالی است.
قبلاً هم از نهجالبلاغه آن سخن پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوالهوسلم) برای شما نقل شد که حضرت استقامت درونی و قلبی یعنی استقامت ایمانی و شخصیتی فرد را گره زدند به استقامت زبانی. «وَ لَا يَسْتَقِيمُ قَلْبُهُ حَتَّى يَسْتَقِيمَ لِسَانُه[9]» نمیشود قلب شما به آن حالت استقامت خودش در ایمان برسد مگر این که زبان شما مستقیم بشود. چارهای ندارد. استقامت زبان یعنی قول سدید، یعنی مؤدب بشود به ادب قول سدید. اگر این شد آن وقت شخص مسیرش به سوی فوز عظیم که همان خوشبختی و سعادت جاودانی و ادب است، مسیری همواری شده است.
جوانب قول سدید
1. تقوای حفاظتی و صیانتی در کلام
قول سدید دو جنبه دارد، این هم خیلی جالب است، از کلمات جامع است در باب ادب کلامی. یک: عبارت است از پیرایش سخن از انواع و اقسام ناراستیها. یعنی آن مطلبی که شما ارائه میکنید مطلبی باشد که از انواع و اقسام ناراستیها و کجیها و کجتابیها در باب کلام و آفتهای کلامی ایمن باشد. از دروغ، غیبت، تهمت، استهزاء، تحقیر و افتراء، شایعهسازی و ارجاف، از همه این چیزها سخن شما درامان باشد. این یک بخش آن است. «اتقوا الله» این را میخواهد به ما بگوید «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّه[10]» یعنی این نعمت بزرگ را شکر کنید، شکر اولش این است که این نعمت را برخلاف آنچه که خدای متعال میپسندد به کار نگیرید، این قدم اول شکر است.
بنابراین پایه اول قول سدید، پیرایش سخن از انواع و اقسام ناراستیها و کجتابیها و آفتها و آسیبهای زبانی است که حالا از اتفاق آسیبهای زبانی هم خیلی وسیع است. بعضی از علمای اخلاق تا حوالی بیست و پنج، شش آفت برای آن احصاء کردند. حالا ممکن است انسان بعضی از اینها را در هم ادغام کند، ولی خواستند تدقیق کنند میگویند این است.
چند فراز قبل یادتان هست در این باره صحبت کردیم که امام (علیهالصلوةوالسلام) ما را تنبه میدهند به این که اصلیترین مرکز سرمایهگذاری شیطان برای این که مؤمن را از صراط مستقیم خارج کند زبانش است. آن جایی که شیطان دائم طواف میکند دور زبان ما، این معنایش این نیست که دور فکر ما، دور چشم ما، و سایر اعضاء و جوارح ما طواف نمیکند، بلکه او همیشه همه جا طواف میکند ولی یک جاهایی محل اصلی سرمایهگذاری اوست. حالا به خدا پناه میبریم مثلاً شما اگر خواستید یک مقدار ادبیات مسئله را ادبیات عمومیتری کنید که برای خود ماها هم یک مقدار تنبه آن بیشتر باشد، بگویید کام انسان محل تخمگذاری شیطان است، این جا زاد و ولد میکند، اگر میدان بدهید پُر میشوند از شیطانکها، آن وقت هستند کسانی که هرچه حرف میزنند خرابتر میشوند و خرابتر میکنند. یک روایت هم دارد که میگوید «ربّ کلمةٍ» یعنی یک کلمه است از دهان یک کسی خارج میشود چه مصیبتهایی درست میکند، آتش روشن میکند، اختلاف درست میکند، ضربه به مصالح مسلمین میزند، ضربه به آبروی کشور میزند، ضربه به آبروی مؤمنین میزند، ضربه به آبروی جبهه حق میزند، ضربه به حیثیت امام مسلمین میزند، ضربه به خانوادهها به روابط مؤمنین میزند و اولین کسی هم که ضربه را دریافت میکند خود شخص است. «اورثت حزناً طویلاً» فرمود یک کلمه از زبانش خارج شده ولی حزن طولانی را برای او در پی خواهد داشت، الان هم قهقهه میزد، میخندید داشت راجع به فلان کس میگفت، ولی بدبخت نمیدانست همین یک کلمهای که گفت ولو همراه با یک خنده کوتاهی بود، پشت سرش گریههای طولانی و حسرتهای طولانی و حزن طولانی، گاهی ابدی پشت سرش هست، به خاطر تخریبی که داشته مگر دیگر به آسانی میتواند از این حزن خارج بشود. لذا خدا به ما رحم کند.
پس فصل اول میشود آن صیانت و مراقبت از این نعمت بزرگ و از آفتهای خیلی زیادی که همراه دارد. چون نعمت بزرگ است آفتهایش هم بزرگ و فراوان است، پس این میشود قدم اول در قول سدید. قدم دوم عبارت است از بحث جاری ما که تازه میرسیم نقطه سرخط. آن جا لازم است که انسان مراقبت کند، سکوت حکیمانه داشته باشد، دائم خودش را بسنجد، محاسبه کند، کلمات خودش را، روابط کلامی خودش را به محاسبه بیاورد تا حاصل آن محاسبه بشود ادب کلامی که انسان در مرحله صیانت یک قدمی جلو رفته باشد، تا بتواند آن تقوای حفاظتی و صیانتی در کلام، تقوای کلامی به این معنا را بتواند به دست بیاورد. قول سدید به این معنا به چه معنا است؟ قول سدید به این معنا این است که این سخنی که گفت قابل دفاع است. یعنی میتواند فردا به او بگویند که چرا این را گفتی؟ بتواند دفاع کند. این میشود قول سدید به معنای اول، یعنی سخنی که گوینده آن بتواند در محکمه الهی و قبلش در محکمه وجدان خودش و وجدان اجتماعی و در حضور انسانهای صالح بتواند از آنچه که گفته دفاع کند که من واقعاً درست بود این حرف را زدم. خیلی سخت است دفاع کردن، مخصوصاً در محضر حق، آن جا که دیگر تکلیف روشن است. پس این میشود معنای اول قول سدید «وَ قُولُوا قَوْلاً سَديداً» یعنی سخنی که محکم و قابل دفاع است و پیراسته شده از آفتها است. در آن ضربهای به کسی نیست، به آبروی کسی نیست، دروغ در آن نیست، تهمت نیست، تمسخر نیست، استهزاء و نمامی نیست، شایعهپراکنی نیست. این چیزها در آن نیست. این سخن تمیز است.
قوّت قول سدید
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَديداً[11]» که به نظرم باید بیشتر به این بخش توجه کرد، چون ما به قدری در آن بخش اول گرفتار میشویم که نوبت به این بخش دوم کمتر میرسد. بخش دومی که فرمان داده شده به ما که قول سدید داشته باشید آن قوّت قول سدید به معنای «قولاً معروفاً» یعنی «قولاً حسناً» است. یعنی آن سخنی که حاوی مضمون است، سخنی بگویید که در آن مخاطب شما به علمش افزوده بشود، سخنی بگویید معرفتگستر باشد، قولاً سدیداً این میشود، این هم از مصادیق قول سدید است. اگرچه دیدم خیلی از کسانی که آیه را معنا کردند به این فصل دوم توجه نمیکنند، فقط به آن فصل اول یعنی بخش صیانتی از سخن و تقوای صیانتی در باب روابط کلامی بیشتر میپردازند. این که آفت نداشته باشد این تحذیری است اما «اتقوا الله» هم معنای صیانتی دارد و هم معنای تحذیری دارد، معنای ایجابی و رشدی هم دارد. به آن معنا هم هست.
خدا رحمت کند، مرحوم شهید مطهری (رضواناللهتعالیعلیه) یک گفتاری ایشان در باب تقوا دارد، این تقوای ایجابی را آن جا به تفصیل راجع به آن صحبت میکند که «اتقوا الله» فقط جنبه سلبیاش را نگیرید، جنبه ایجابی هم دارد. «اتقوا الله» دعوت به رشد است، دعوت به فلاح است، دعوت به کمال است، «اتقوا الله» دعوت به بالا رفتن است، نه فقط این که نیفتی، قدم اول «اتقوا الله» این است که یعنی مواظب باش نیفتی. اما قدم دومش «اتقوا الله» یعنی حالا برو بالا. اگر یک کسی یک جایی ایستاده و همان جا خودش را نگه میدارد که نیفتد، این حق تقوا را اداء نکرده. «اتقوا الله حق تقاته» یعنی عمل به واجبات، یعنی تحصیل مکارم اخلاق، یعنی تحصیل مدارج انسانیت، تحصیل مدارج کمال، معنایش این است. پس آن جنبه دوم هم هست.
با همان معنا بیایید سراغ قول سدید، «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ» خب مصداق؟ «وَ قُولُوا قَوْلاً سَديداً» قول سدید. «اتقوا الله» هم به آن معنای مراقبتیاش این جا میآید بالای سر انسان مؤمن که مراقب روابط کلامیاش باشد.
پرهیز از فلتات زبانی
یک چیزی که یک وقتهایی من دیدم در روابط کلامی مؤمنین گاهی زیاد دیده میشود یکی شوخیهای لغو و اضافه است که انسان را میبرد تا مرزهای خطر، که در آن گاهی استهزاء و دل شکستن و امثال اینها هست. یکی هم از نوع گزندگی مثلاً زبان گزنده و نیش است، نیش بزند. به بهانه این که مثلاً میخواهد طرف را هدایت کند، میخواهد طرف را مثلاً به قول شما تنبیه کند، نگهداری دارد، حواسش نیست که خودش را این وسط از دست داده. اینها متأسفانه زیاد دیده میشود، این فلتات زبانی در بین ماها متأسفانه زیاد است، خدا به ما رحم کند و به ما کمک کند. قدم اولش هم کمگویی است. یعنی همه ماها سعی کنیم سطح روابط کلامیمان را یک مقدار کاهش بدهیم تا از لغو اعراض بشود، از زیادهگوییها، از حرفهای بیفایده، حرفهای نسنجیده، و ریاضتی هم هست. برای خیلیها بهترین ریاضت این است. بعضیها در زمان پیامبر عظیم الشأن (صلواتاللهعلیه) بودند که در کام خودشان سنگریزه میگذاشتند. من شنیدم جناب ابوذر این کار را میکرد. در دهانش یک سنگریزهای میگذاشت که او را یادش بیاورد که نباید حرف بزند، یعنی تا میخواهد حرف بزند اول ببیند قصه چیست، بگوید یا نگوید؟ که این جوری خودشان را مثلاً مراقبت میکردند. حالا راجع به ایشان است یا راجع به بعضیهای دیگر بالاخره این بوده، مثلاً از این کارها میکردند. حالا یک روشی انتخاب میکرده، نمیخواهیم توصیه کنیم ولی میخواهم بگویم اهمیت مسئله در این حد است. پس این میشود فصل اول.
2. ورود به میدان سخن
اما فصل دوم: ما نباید در آن فصل اول متوقف بشویم «اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا» آن وقت این جا اتفاقاً انسان احساس میکند که فرمان به سخن است. میگوید «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا[12]» یعنی بگویید، نمیگوید «لاتقولوا». میگوید «قولوا». آن مراعاتها را بکنید، به موازین سخن التزام پیدا بکنید، حالا وارد میدان سخن بشوید، «و قولوا» در فصل دوم «قولوا قَوْلاً سَديداً» است، آن وقت این قول سدید چه سخنی است؟ همین است که عرض کردیم. سخنی که اگر مثلاً پنج شش ویژگی برای آن بخواهیم بگوییم، یعنی سخنی که معرفتگستر باشد، سخنی که یاد خدای متعال را منتشر کند، سخنی که یاد فضیلتها را در جامعه گسترش بدهد، زیباییهای اخلاقی را در جامعه یا در مخاطب پرورش بدهد، سخنی که مقاصد عالی انسانی را به یاد بیاورد، سخنی که هدفهای عالی اسلامی را به یاد بیاورد و تبیین کند، سخنی که نعمتهای الهی را به یاد بیاورد. بنابراین آن جاها دیگر جای سخن است، «و اذکر و قل» هم بگو، به یاد بیاور، اینها است. پس چه سخنانی که حاوی انتقال اندیشههای عالی باشند، اندیشههای توحیدی، اندیشههای الهی، معارف الهی، چه سخنانی که حاوی نشر فضیلتهای انسانی و الهی باشند، ارزشهای اخلاقی را منتشر کنند، چه سخنانی که حاوی نشر اعمال خیر و کارهای شایسته و اعمال صالح باشند، آنها را در جامعه ترویج و منتشر کنند، همه اینها میشود قول سدید. یعنی از مصادیق عالی قول سدید در فصل دومش است.
معنای «اتقوا الله»
«و قولوا قَوْلاً سَديداً[13]» آن وقت این جا «اتقوا الله» به چه معنا میشود؟ این جا «اتقوا الله» دو معنا پیدا میکند، یک: جنبه سلبی، دو: جنبه ایجابی. سلبیاش یعنی شناخت آفات سخن که خدای متعال نمیپسندد بر زبان شما جاری بشود و مراقبت از این که آنها را نگویید، آنها را مراقبت کنید. این بخش میشود «اتقوا الله» به آن معنا. خدای متعال را مراعات کنید به این معنا است. آن وقت «قولوا قولاً سدیداً» یعنی آن سخنی که میگویید میشود یک سخن قابل دفاع برای شما اما به معنای دوم. «اتقوا الله» به معنای دوم یعنی «اتقوا الله»ای که زیرساختهای سخن پسندیده خدای متعال را در وجود شخص مؤمن فراهم میکند.
این «اتقوا الله» یعنی معرفتتان را تقویت کنید، «اتقوا الله» یعنی سهم خودتان را از هدایت الهی و از منابع هدایت افزایش بدهید، «اتقوا الله» یعنی اُنستان را با قرآن کریم روزافزون کنید، «اتقوا الله» یعنی اُنس خودتان را با نهجالبلاغه، با کلمات اولیاء خدا روزافزون کنید، «اتقوا الله» یعنی ارتباط خودتان را با صحیفه سجادیه گسترش بدهید. چرا؟ چون اینها منابع نور و منابع هدایت هستند، بگیر برای انتشار. «اتقوا الله» یعنی در میدان اندیشههای عالی و راقی وارد شو، «اتقوا الله» یعنی مبانی جهانبینی توحیدی خودت را تقویت کن که وقتی آن وقت سخن میگویی این باطن تو که میریزد بیرون هدایتگر باشد. چون در کلام، باطن شخص است که آشکار میشود. نطق یعنی اظهار ما فی الضمیر، یعنی آن چیزی که در درون تو هست این را بیرون بریز. پس این «اتقوا الله» یعنی دعوت به تحصیل اندیشههای پاک برای این که وقتی شما سخن میگویید «و قولوا» بشود «قولاً سدیداً»، یعنی سخن استواری باشد که با آن برهان مؤمنین تقویت بشود، اندیشههای مؤمنین یا جامعه و سایر انسانها تقویت بشود، باعث تقویت عقلانیت جامعه مخاطب شما بشود، هر کسی میشوند عقلش نورانی بشود. پس این «اتقوا الله» معنایش این است که تحصیل خودت را از آن منابع هدایت گسترش بده، دریافت خودت را زیاد کن که وقتی دریافت تو زیاد شد، وقتی خواستی سخن بگویی خود به خود آن سخن تو در برگیرنده این نور خواهد بود. چون باطن تو نورانی شده. «اتقوا الله» یعنی «نوّر قلبک بالحکمة، نوّر قلبک بالموعظة، نوّر قلبک بالمعرفة، نوّر قلبک بالتوحید، نوّر عقلک بنور التوحید»، معنایش این است.
«اتقوا الله و قولوا قولاً سدیداً[14]» این وقتی شروع میکند به سخن گفتن، آن وقت این سخن او قرین حکمت است، حکمت از زبانش میبارد. مخصوصاً «اتقوا الله» به معنای تنزیه، تنزیه درون، پاکسازی، نورانی کردن، یعنی اتصال باطنی پیدا کردن به منبع فیض، به گونهای که باطن شما بتواند نور ملکوت را دریافت کند. اگر دریافت کردی «و قولوا قولاً سدیداً» یعنی در کلام شما آن نور جاری میشود. به هر سمعی بخورد اگر آن زمینهاش را داشته باشد آن نور نفوذ میکند درون باطن آن شخص. چون کلام شما نورانی شده به نور حکمت، به نور معرفت، به نور توحید، به نور اخلاق، به نور ادب، به نور ایمان آراسته شده، ریشه دارد.
اصلاح فردی و اجتماعی با قول سدید
لذا ببینید این جا معنای «اتقوا الله» چه معنای جالبی میشود. یعنی شما تحصیل نور هدایت کنید برای انتشار نور هدایت، نه این که تحصیل نور هدایت کنید برای این که آن را درون وجود خودتان حبس کنید، به دست بیاورید جهت انتشار، به دست بیاورید برای توزیع. اینها یک حرف عجیبی است، با این معنا که «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَديداً»، آن وقت آن «يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمالَكُمْ» یک معنای تازهای پیدا میکند. یعنی از رهگذر هدایت هدایتگران وقتی انسانهای طراز با قول سدید به میدان افکار عمومی، به میدان گفتمانهای اجتماعی، به میدان روابط اجتماعی وارد شدند، باعث اصلاح اعمال جامعه میشوند و خدای متعال از طریق این منابع هدایت و هدایتگران خلق، معلم جامعه و هادیان خلق، از طریق اینها اعمال مردم را هم اصلاح میکنند، اشکالاتشان را هم برطرف میکنند. معنا هم چقدر گسترش پیدا میکند.
«يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمالَكُمْ[15]» یعنی آن وقت به این ترتیب گستره زیست اجتماعی اصلاح میشود. وقتی اهل عمل و اهل تقوا به میدان هدایت جامعه بیایند، سخنشان مبتنی بر عملشان است، ادعای گزاف نیست. سخنشان نورانی است چون باطنشان نورانی است، چون عقلشان نورانی است، قولشان میشود قول سدید، این قول سدید نافذ است، تأثیر میگذارد و این تأثیرش باعث اصلاح اجتماعی میشود. «يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمالَكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُم[16]» کم و کسریهای آن جامعه هم به برکت این جریان هدایتی مشمول مغفرت الهی میشود. پس این جا که میگوید «اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى» یعنی مطلب خیلی بالا و والا است، یعنی سخن این نیست که خدایا مواظب من باش من غیبت نکنم، آن را ما به مناسبت گفتیم، اصلاً این مربوط به این جا نیست. این نیست که خدایا مواظب من باش من دروغ نگویم، مواظب من باش از زبان من شایعه صادر نشود، مواظب من باش من با زبانم دلی را نشکنم، بلکه این مرحله عبور شده. این جا میخواهد بگوید انسان مؤمنی که آمده در محیط تربیت سیدالساجدین (علیهالصلوةوالسلام) و ارتقاء پیدا کرده، حالا یک کنشگر اجتماعی است، حالا یک عنصر پرچمدار صلاح و اصلاح است و نطق او پرچم اوست. و از خدای متعال میخواهد میگوید خدایا من را به سخن بیاور، «انطقنی» که مضمون سخن من هدایت خلق باشد، من وارد بشوم در فرآیند هدایت، من جزء مؤثرین در هدایت دیگران باشم. یعنی من پا بگذارم جای پای انبیاء، پا جای پای اولیاء بگذارم.
پیامبر اکرم (صلواتاللهعلیه) فرمود «لَئِنْ يَهْدِيَ اللَّهُ بِكَ رَجُلًا وَاحِداً خَيْرٌ لَكَ مِنْ ما طلعت علیه الشمس؛[17] اگر یک نفر به وسیله جنابعالی هدایت بشود از همه آنچه که خورشید بر آن میتابد برای تو بهتر است». «لَئِنْ يَهْدِيَ اللَّهُ بِكَ رَجُلًا» یک نفر را اگر خدای متعال به وسیله تو هدایت کرد «خَيْرٌ لَكَ مِنْ ما طلعت علیه الشمس» از همه آنچه که خورشید بر آن میتابد برای تو بهتر است. ما اصلاً تصوری نداریم یعنی چی، چه میدانی است که خورشید بر آن میتابد. یکیاش همین کره زمین ما است. چه منطقهای را دارد خورشید روشن میکند و آن مناطق حاوی چه وسعتی است، حاوی چه منابعی است، چه معادنی است، چه ظرفیتهایی است که گاهی شما برای داشتن یک متر آن حسرت میخورید. دعوا میکنید، برای یک متر آن قیمتگذاری میکنید. میگوید «خَيْرٌ لَكَ مِنْ ما طلعت علیه الشمس» چه آن که بشناسی یا نشناسی، اگر یک نفر هدایت بشود؛ آن وقت تو داری این جا میگویی خدایا من جزو هدایتگران باشم. «انطقنی بالهدی» زبان من را به هدایت باز کن تا با گفتار من دلهای مؤمنین محکم بشود، با گفتار من کسانی از افتادن در ورطههای ضلالت حفظ بشوند، با سخن من کسانی به محضر اولیاء خدا راهنمایی بشوند، با سخن من کسانی برای انجام فضیلتها تشویق بشوند، با سخن من کسانی برای انجام عمل صالح تشویق بشوند. «انطقنی بالهدی» معنایش این است.
فاتح قلههای فضیلت و ایمان و یقین باشیم
از این جمله در کل این طور استفاده میشود که امام (علیهالصلوةوالسلام) دارند ما را راهنمایی میکنند که از خدای متعال بخواهیم ما الگو باشیم. از اول هدفگذاری دعای مکارم الاخلاق را دیدید، هدفگذاری یک هدفگذاری بلند است، فتح قلهها است. از اولش میگوید من میخواهم قلهی نور باشم، میخواهم فاتح قلههای فضیلت و ایمان و یقین باشم. یقین، ایمان، عمل، همهی آنها را در قله میخواهم، یعنی من هم میخواهم یکی از الگوها باشم. نمیخواهم این پایین باشم که ده نفر دیگر بخواهند مواظب من باشند، یا همان پایینها پرسه بزنم، فوقش بتوانم خودم را حفظ کنم. نه؛ من میخواهم الگو باشم برای مؤمنین. از جمله «الگو باشم برای مؤمنین» در این جمله صریح است، «اللهم و انطقنی بالهدی» زبان من را برای هدایت خلق گویا کن. مقدماتش هم که عرض کردم آن «اتقوا الله» میخواهد چه بگوید. تحصیل میخواهد داشته باشم، تفکر میخواهد داشته باشم، ذکر میخواهد داشته باشم، شناختهای ضروری میخواهد داشته باشم، همه اینها را به من برسان. معنای «انطقنی» اینها است. برسم به این مبانی برای این که بتوانم در فرآیند هدایت دیگران تأثیر داشته باشم.
نور تقوا حکمت میآورد
«و انطقنی بالهدی»، خیلی مطلب بالاتر است. منتها عرض کردم چون باب روابط کلامی یک باب خیلی حساسی است ما یک مقدار در آن بخش مراقبتیاش تأکید بیشتری کردیم که حق هم هست، واقعاً خیلی انسان باید مواظب باشد. ولی این به معنای این نیست که شجاعت ورود در میدان سخن را بخواهد از ما بگیرید. میخواهد بگوید مراقبتهایتان را افزایش بدهید یک. دو: وارد یک مرحلهای از مراقبتهای جدید بشوید. این هم جهت استحضارتان مراتب دارد. هر انسان مؤمنی میتواند لسانش بشود لسان هدایت. سوادهای آن چنانی و فلان و اینها نمیخواهد. در محکمات، در چیزهایی که واضح است، در فرآیند تربیت فرزند، در جریان روابط عادی اجتماعی، در محیط کار، در مواجهه با مخاطبها.
من اکنون که دارم به شما میگویم مثلاً یک کسانی را ما میشناختیم انسانهای عقولی بودند ولی تحصیلات مثلاً مرسوم نداشتند. یعنی شما خیال میکنید مثلاً رفته مثل ماها سالها درس خوانده باشد، نه؛ ولی اُنس با مبانی حکمی داشتند. یعنی از بچگی پای قرآن، اهل تلاوت قرآن، اهل نماز، اهل ذکر، اهل نمازشب، اهتمام به این که به کانونهای هدایت متصل باشند. مثلاً شما میبینید پنجاه سال است پای منبر است، رها نمیکند. این عطش برای شنیدن است. اکنون در جلسه ما هم نمونههایشان هستند، خیلی مصداق در ذهن من هست، مصادیقی که اینها را داشتند. و خداوند تبارک و تعالی وجودشان را نفّاع قرار داده. مثلاً یک کاسب بود اما این کاسب اگر کسی مراجعه میکرد از او جنسی بخرد در آن دیدار دو کلمه هم اگر میگفت داشت هدایت میکرد، داشت یک احکامی را یادآوری میکرد، یک حکم شرعی را میگفت، چون به قدری شنیده بودند، به قدری پای مجالس بودند، یعنی قولشان واقعاً قول سدید بود اما این لازم نبود حتماً طرف برود مجتهد بشود، دهها سال برود درس بخواند. نه؛ اینها واقعاً «انطقنی بالهدی» در موردشان بیننا و بین الله مستجاب شده بود. اینها نمونههای روشن در کسب و کار بودند ولی زبانشان زبان هدایت بود. معلوم بود که در چنته دارند، آن نورانیت و آن صفا و اینها را داشتند. خدای متعال هم به زبانشان جاری میکرد، انسان این را میفهمید.
قرآن کریم فرمود «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً[18]» کسی این قدر خودش را دائماً مواظبت کند در صراط مستقیم باشد، احکامش را بداند، طبق مثلاً رساله عمل کند، نوع اینها آدمهایی هستند جدی، اهل رساله، اهل تقلید، اهل مسئله، مسئلهشناسی؛ اینها زیست مؤمنانه است دیگر. نتیجهاش همان نور تقوا است، نتیجهاش هم این است که اینها در خانوادهشان مؤثر هستند، در محیط کسبشان مؤثر هستند، در محیط اجتماعی مؤثر هستند. یعنی زبانشان زبان هدایت است، دلالت میکنند به امام، دلالت میکنند به ولیفقیه، دلالت میکنند به آرمانهای انقلاب. خیلیهایشان هم بودند که در این راه عزیزانشان را از دست دادند، مجاهدت کردند.
مثلاً در فامیلهای ما یک پدر شهید بود، پدر شهید حاج محمود کثیری، پدرشان حاج عباس آقا بودند. محمود آقا خودش معلم بود که شهید شد. خیلی هم روی شخص بنده ایشان اثر گذاشت، در همان دوره دانشآموزی و اینها. اوایل جنگ هم ایشان شهید شد. ولی محمود آقا که معلم بود دستش خیلی پر بود. بعد شما ملاحظه میکردید میدیدید این هر چه دارد از پدرش دارد. حاج عباس آقا کاسب بود، یعنی یک بازاری معمولی. ولی خداوند تبارک و تعالی به او حکمت داده بود. هنوز جملات حکمیانهاش در ذهن ما هست. خیلی هم به مولوی علاقه داشت و مثنوی را زیاد میخواند. شعرهای سعدی و گلستان هم زیاد میدانست. خلاصه به جا، به موقع، در جا خرج میکرد. حالا از اتفاق خیلی هم پرگو بود، یعنی مجلس را میگرداند، مینشستند اطراف او، حاج عباس آقا شروع میکرد از انقلاب، از امام، از مسائل اخلاقی، عرفانی، صحبت میکرد.
روزی برای تشییع همین شهید ایشان و دفنش داشتیم با هم میرفتیم بهشت زهرا، در مسیر خیلی گریه میکرد، چون این تک پسرش بود، میسوخت همینطور شعله میکشید، بیصدا اشک میریخت و یک التهابی داشت. من آمدم همین جور یک دو کلمه با او صحبت کنم و مثلاً حالا به قول خودمان به او دلداری بدهم. برگشت به من گفت آقا جواد، میدانی حال من حال چیست؟ یعنی خیال نکن مثلاً گریه من از گریه معمولی است. میخواست مثلاً حواس ما را جمع بکند. گفت من به فکر این هستم که «اگر با دیگرانش بود میلی / چرا ظرف مرا بشکست لیلی». من دیدم این آدم کجا دارد سیر میکند، ما داریم چه میگوییم. یعنی این میگوید خدای متعال به من خیلی عنایت خاصی داشته که محمود را از من گرفته. «ظرف مرا بشکست لیلی». عجب؛ این دارد از کجا حرف میزند، در آن عاشقانههای خودش است. حاج عباس خیلی حال خوشی داشت.
میان پدرهای شهدا اینها زیاد است. اینها همیشه یک عمری با دعای کمیل، دعای ندبه و پای منبر و پای مسئله و پای حلقه قرآن و اینها بزرگ شدند، فطری هستند، تمیز هستند، زبانشان زبان هدایت بود. میخواستم بگویم یک معلم بود. ظاهرش این است که ایشان یک معلم دبستان است، خیلی کارش بزرگ است. «انطقنی بالهدی» اگر برای معلمها مستجاب بشود چه میکنند واقعاً، یعنی در طول حیات معلمیشان، حالا مثلاً این نرفته تحصیلات عالی فلان و مثلاً روحانیتی و اینها هم ندارد ولی زبانش زبان هدایت است. آشنا کند این بچهها را با عالم الهی، با فضیلتها، با اخلاق، با اهلبیت (علیهمالسلام). خلاصه هر کسی میتواند توقع داشته باشد این دعا در بارهاش مستجاب بشود. حالا راجع به ماها قصه یک مقدار پیچیده است برای ماها شما باید رحم کنید به ما، دعا کنید. چون بالاخره گاهی شرایط ما متفاوت است. حرف ما شنوندههای زیادی دارد، کار ما خیلی سخت است.
ان شاءالله موفق باشید، ان شاءالله امام حسین به فریاد همه ما برسد. امیدواریم ان شاءالله خداوند تبارک و تعالی این دعای نورانی را در حق همه ما و همه دوستان اهلبیت (سلاماللهعلیهماجمعین) مستجاب بفرماید.
«إِلَهِي بِحَقِّ مَنْ نَاجَاكَ وَ بِحَقِّ مَنْ دَعَاكَ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ تَفَضَّلْ عَلَى فُقَرَاءِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ بِالْغَنَاءِ وَ الثَّرْوَةِ وَ عَلَى مَرْضَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ بِالشِّفَاءِ وَ الصِّحَّةِ وَ عَلَى أَحْيَاءِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ بِاللُّطْفِ وَ الْكَرَمِ وَ عَلَى أَمْوَاتِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ بِالْمَغْفِرَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ عَلَى غُرَبَاءِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ بِالرَّدِّ إِلَى أَوْطَانِهِمْ سَالِمِينَ غَانِمِينَ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ أَجْمَعِين».
«اللهم صل علی محمد و آل محمد»
[1] آیه 70 سوره مبارکه احزاب
[2] آیه 18 سوره مبارکه ق
[3] آیات 7 و 8 سوره مبارکه زلزال
[4] وسائل الشیعه: 8 / 532.
[5] آیه 70 سوره مبارکه احزاب
[6] آیه 71 سوره مبارکه احزاب
[7] همان
[8] آیات 70 و 71 سوره مبارکه احزاب
[9] خطبه 176 نهجالبلاغه
[10] آیه 70 سوره مبارکه احزاب
[11] آیه 70 سوره مبارکه احزاب
[12] آیه 70 سوره مبارکه احزاب
[13] آیه 70 سوره مبارکه احزاب
[14] همان
[15] آیه 71 سوره مبارکه احزاب
[16] همان
[18] آیه 2 سوره مبارکه طلاق