ماه مکرم رجب به روزهای پایانی خودش نزدیک میشود و امشب شب بیست و پنجم این ماه عزیز و بزرگ است که مصادف است با سالروز شهادت مولایمان حضرت امام کاظم (علیهالصلاةوالسلام). به نظر میآید که باید به آن حضرت عرض ارادت کنیم، لذا بحث جاری صحیفه مبارکه سجادیه و استضائه از انوار دعای بیستم صحیفه عرشیه را به جلسه آینده موکول میکنیم و امشب چند جملهای را به عنوان عرض ارادت به محضر حضرت موسی بن جعفر (علیهمالسلام) خدمت عزیزان تقدیم میکنم.
به مناسبت امام هفتم، ما در هفت نکته مطالب را خلاصه میکنیم و ذیل این هفت محور نکتهای را تقدیم میکنیم.
نکات هفتگانه پیرامون شناخت سیرهی امام هفتم
1.دوران امامت امام کاظم (علیهالسلام)
مطلب اول که باید به صورت جمعبندی عرض کنیم این است که تاریخ تولد حضرت موسی بن جعفر (علیهماالسلام) سال 128 هجری قمری است، طبق نقل پسندیده، هفتم ماه صفر ولادت آن حضرت است و شهادت آن بزرگوار هم سنه 183 است که به این ترتیب 55 سال سالهای عمر شریف ایشان و درخشش انوار وجود اقدس ایشان در این عالم تاریک و ظلمتکده است.
نکتهای که خوب است این جا به آن اشاره شود این است که امام (علیهالصلاةوالسلام) در شهادت پدر بزرگوارشان در سن بیست سالگی بودند، یعنی آغاز امامت امام کاظم (علیهالصلاةوالسلام) در بیست سالگی است. تقریباً دوران امامت امام کاظم (علیهالصلاةوالسلام) 35 سال است که در بین ائمه هدی (سلاماللهعلیهماجمعین) سالهای قابل ملاحظهای است. در کل، دوران زندگی امامان ما دوران کوتاهی است، شما متوسط عمر ائمه (علیهمالسلام) را ببینید، آن وقت ایام امامتشان هم به همین ترتیب، دوران مختصر و کوتاهی است. ایام امامت امام کاظم (علیهالصلاةوالسلام) که مثلاً میگوییم میشود 35 سال، از نظر سالهای درخشش نور امامت آن حضرت کأنّ میشود یک چیز قابل توجهی. این یعنی همان مظلومیت امامان ما (علیهمالسلام) و این که این روزگار ما تحمل حضور حجت خدا را نداشته است.
2. القاب امام کاظم (علیهالصلاةوالسلام)
نکته دوم این که مشهورترین لقب امام کاظم (علیهالصلاةوالسلام) کاظم است که در بین دوستانشان هم با همین لقب زیبا و نغز و پرمعنا شناخته میشوند. اگرچه لقب باب الحوائج را هم دوستانشان به حضرت دادند. یعنی این قدر که حوائج مردم در محضر حضرت برطرف میشده و مورد مراجعه بودند که به این عنوان شناخته شده هستند. ولی لقب صابر از القاب خاص حضرت کاظم (علیهالصلاةوالسلام) است.
در محور لقب باب الحوائج هم خاطر مبارکتان باشد؛ از گذشته تا به حال در بین شیعیان، هم بین خواص شیعه هم در بین عوام شیعه، سیره بر این است که اگر شما حوائج بزرگی داشته باشید و بخواهید واسطهای در پیشگاه خدای متعال داشته باشد، راهش توسل به کاظم آل محمد (سلاماللهعلیهماجمعین) است. این جهت را مخصوصاً مادران شیعه خیلی به آن توجه داشته و دارند. توسل به موسی بن جعفر (علیهمالسلام) در بین مادران ما پرسابقه است. در بین عوام شیعه است، در خواص هم همین طور است؛ بزرگان از علما، از اهل فن، از اهل دقت، حوائج بزرگشان را با وساطت امام کاظم (علیهالسلام) به محضر پروردگار متعال میبرند.
ولی آن دو صفت دیگر حضرت که از مشهورترین القاب امام کاظم (علیهالصلاةوالسلام) هست دلالتهای خاصی دارد. کاظم حکایت از آن بردباری خاصی است که حضرت داشتند. یعنی انواع و اقسام اذیت و آزارها، متوجه آن بزرگوار بوده است ولی شخصیت آن حضرت مثل یک ساحل آرام که این امواج بلاها و آزارها و اذیتها را در خودش میگیرد و کأن لم یکن شیئاً مذکوراً، این گونه است. یعنی این موج اذیتها و آزارها، انواع و اقسام آن، حالا چه از ناحیه دستگاه، چه از ناحیه مردم عادی متوجه آن حضرت میشده است.
یک ماجرایی هست که میگویند یک شخصی بوده که خیلی به خلیفه دوم ارادت داشته و گویا مأموریت ویژه شخصی خودش را آزار دادن حضرت قرار داده بوده است، یعنی اصلاً اذیت کردن حضرت موسی بن جعفر (علیهماالسلام) جزو برنامه زندگیاش بوده است. این طور میگویند که بالاخره این ادامه داد تا این که اصحاب و دوستان حضرت به تنگ آمدند، گفتند دیگر نمیشود تحمل کرد، قصد کرده بودند که حساب این را برسند. امام (علیهالصلاةوالسلام) به اینها گفتند که بیایید برویم سراغ فلانی. خیلی خوشحال شدند گفتند خب چه عجب حضرت قصد پاسخگویی به این شخص را دارند، میخواهد لابد عقوبتش کنند. حالا ایشان کجا زندگی میکند؟ معلوم شد که آن اطراف یک مزرعهای دارد آن جا زندگی میکند. اصحاب با حضرت راه افتادند رفتند سمت مزرعه آن شخص. طرف وسط مزرعهاش مشغول کار بود. حضرت وارد شدند، آن شخص از همان جا شروع کرد گفت آقا مثلاً زراعت من را خراب کردید، دوباره شروع کرد به همین جور حرف و حدیث و اینها. حضرت نزدیک او رفتند و شروع کردند با محبت با او صحبت کردند. حالا اصحاب آماده برای این که اقدامی انجام بدهند، ولی دیدند نه، مثل این که قصه چیز دیگری است. حضرت فرمودند فکر میکنی از این آمدن ما در مزرعه شما مثلاً چقدر خسارت به تو وارد شد؟ آن شخص گفت مثلاً این قدر. حضرت گفتند شما از کل این مزرعه خودت توقع داری چقدر محصول به دست بیاوری؟ گفت مثلاً این قدر. حضرت همان جا تمام آن را فی المجلس به او تقدیم کردند. بعد شروع کردند با طرف صحبت کردن. فرمودند این چیزهایی که تو میآیی به ما میگویی اگر در باره من راست است، خدا من را ببخشد. اگر هم اشتباه میکنی خدا تو را ببخشد. ببینید با چه ادبیاتی حضرت صحبت کردند. شخص با آن سرسختی که داشت، با آن باطنی که داشت، با آن افکار نامناسبی که داشت، در برابر بزرگی و بزرگواری حضرت منقلب شد، این شکست و عالم او عوض شد.
امثال این خیلی در زندگی ائمه (علیهمالسلام) هست. در زندگی امام کاظم (علیهالصلاةوالسلام) هم فراوان است. این قدر زیاد بود و به قول خودمان حضرت قورت میداد که به او گفتند کاظم. «وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ وَ الْعافينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ»[1] یک: «الکاظمین الغیظ» یعنی آن خشم خودش را فرو میخورد. دوم: «و العافین عن الناس» از شخص هم میگذرد. سوم هم دست به جیب میکند میگوید بسم الله، کلی به طرف رسیدگی میکند و باورش نمیشود.
این یک مطلب در باره حضرت این قدر فراوان است که شده مشهورترین لقب آن حضرت. با این که اسم شریفشان موسی (علیهالسلام) است، ولی با عنوان کاظم میشناسیم. بین ماها اگر به اسم حضرت را بگویند گاهی تردید میشود یعنی چه کسی، ولی تا بگویند امام کاظم (علیهالسلام)، همه میشناسند. آن صابر که در باره حضرت گفته شده به خاطر دشواریهای عجیبی است که حضرت از نظر شرایط اجتماعی و سیاسی و فرهنگی زمانه داشته است. آن مقام صبری که امام (علیهالسلام) داشتند.
جامعترین دعاها
دعای ماه رجب را که میخوانید «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ صَبْرَ الشَّاكِرِينَ لَكَ وَ عَمَلَ الْخَائِفِينَ مِنْكَ وَ يَقِينَ الْعَابِدِينَ لَكَ» چه دعای زیبایی است. این دعای عالیة المضامین در ماه مکرم رجب از امام صادق (علیهالصلاةوالسلام) نقل شده است، این را رفقا روان کنید و در کل سال بخوانید. بعضی از دعاها هست که اختصاصی ماه رجب است، مضامین آن قابل برداشت برای سایر ماهها هم هست. اما بعضی از دعاها در ماه رجب توصیه شده، از جمله این دعا است که جناب معلی بن خنیس از امام صادق (علیهالسلام) نقل میکند که برای هر روز ماه رجب این دعا را بخوانید. اما این دعا خیلی عام است، بزرگان ما که این دعا را برای این ماه نقل کردند، بعد از نقل آن میگویند این از جامعترین دعاها است که میشود همیشه از آن برای ارتباط با خدای متعال استفاده کرد. سه مطلب در آن درخواست میشود که سه مطالب عالی و راهبردی است. یک: صبر، دو: عمل، سه: یقین. ما در اوایل بحث دعای مکارم مفصل راجع به عمل صحبت کردیم. راجع به یقین مفصل پرداختیم به مناسبت این که هر دوی اینها در اول دعای مکارم آمده است. جوانب مسئله را مفصل صحبت کردیم. به مناسبتهای گوناگون در باره صبر گفتیم که نسبت آن با ایمان مثل نسبت سر به پیکر است، این قدر اهمیت دارد.
صبر شاکران
تمام مکارم اخلاق وابسته به صبر هستند. تمام فضیلتهای اخلاقی وابسته به صبر هستند. تمام درجات ایمان وابسته به صبر است، شیرازه صبر است، صبر نباشد تمام آن میپاشد، صبر از کسی گرفته بشود کل آن را از دست میدهد. مطلب حیاتی است. امام (علیهالسلام) میگویند من هر صبری هم از تو نمیخواهم، صبر شاکران را از تو میخواهم. صبر شاکران صبر شیرین است، صبر بیگله است. بعضی وقتها برای ما یک مصیبتی، ابتلایی، چیزی پیش میآید صبر هم میکنیم ولی گلهمند هستیم. میگوییم چرا من؟ چرا این بلا به سر من بیاید، چرا این مشکل برای من باید پیش بیاید؟ گله داریم. میگوید نه نشد. هنوز خیلی مانده تا پخته بشوی. صبر شاکران آن صبر شیرین است.
همراه پدر شهید کثیری داشتیم میرفتیم برای دفن پیکر مطهر فرزند عزیزشان، خدای متعال یک پسر به او داده بود، البته همه شهداء همین جور هستند، یک دستهگل هستند، این هم واقعاً چی بود؛ اخلاق، معرفت، ادب، همه چیز تمام، خدایی. چون رفیق ما بود، ما با هم خیلی اُنس داشتیم. البته من برای ایشان به منزله شاگرد بودم، برای من معلم بود. خب ایشان تک پسرش را از دست داده بود، فرزند ایشان شهید شده بود. داریم میرویم برای دفن پیکر مطهر پاره جگر ایشان. در مسیر، من کنارش نشسته بودم دیدم از دو چشم حاج عباس همین جور مثل این که باران میبارد، یعنی بلاانقطاع دارد اشک میریزد. در تصور من این بود که کأنّ من الان باید به او دلداری بدهم. آرام بود، حالت بیقراری و اینها نداشت. همین طور آرام که نشسته بود، به یک ذکری مشغول بود و از دو چشمش هم همین جور اشک میبارید. من به نظرم آمد به عنوان دلداری و اینها یک کلمه با او صحبت کنم. عجب اشتباهی کرده بودم من! تا آمدم بگویم حاج آقا چقدر محمود آقا جایش خوب است و خوش به سعادتش و... تا آمدم این را بگویم یک کلمه به من گفت، برگشت گفت آشیخ جواد میدانی من به چه فکری هستم؟ من دارم به این فکر میکنم که «اگر با دیگرانش بود میلی، چرا ظرف مرا بشکست لیلی؟» عجب! گفت «میان عاشق و معشوق رمزی است / چه داند آن که اشتر میچراند؟» چه میداند چه خبر است. همین یک کلمه را گفت و ساکت، من هم دیگر ساکت ماندم تا رسیدیم. یعنی دیگر چیزی نبود که ایشان بگوید. همین یک کلمه. معلوم شد او با محبوب خودش در چه عالمی است.
این میشود صبر شاکران که این صبر ذیل مقامات اولیاء کامل است. در باره آنها که اصلاً نمیشود شما توضیح بدهید، چه باید بگویید؟ در باره دوستانشان این جلوهها را دارد، واِلا صبر شاکرانه صبر حضرت زینب (سلاماللهعلیها) است. میخواهیم راجع به آن چه بگوییم؟ آن صبر شیرین است. گفت «فصبرٌ جمیل» این میشود صبر خوشگل. در برابر اوامر الهی «صبرٌ جمیل»، در باره نواحی الهی «صبرٌ جمیل»، در باره ابتلائات و مصائب «فصبرٌ جمیل» صبر بیگله. چرا این دستور را دادی؟ چرا این امر را دادی؟ چرا این نهی را کردی؟ یک چنین حالی دارد با مولا، رفیق شده، این رسیده به مقام اُنس و رفاقت با حضرت حق تبارک و تعالی.
3. ارتباط گرمِ عاشقانهی متجلی در مناجات و استغفار
نکته سوم در باره امام کاظم (علیهالصلاةوالسلام)؛ به مناسبت ما سه مورد از القاب آن حضرت را گفتیم. الکاظم؛ از خدای متعال این تحمل را بخواهیم که باز آن هم میرود ذیل صبر. الکاظم از شعبههای الصابر است. الصابر بالاتر است. حلم است. دوم شد باب الحوائج. ما از آن طرف گفتیم، یک طرف دیگر هم دارد، طرفش دیگرش این است که ما چه کاره هستیم؟ ما کجای معادلات هستیم؟ سوم هم الصابر، حالا به آن این نکته را هم ضمیمه کنیم که اگر ما بخواهیم بعضی از ویژگیهای حضرت را تأکید کنیم، در نکته سوم میشود این که آقای ما و آقای شما و آقای عالم ویژگیشان این بود که ارتباطشان با حضرت حق تبارک و تعالی ارتباط گرمِ عاشقانهی متجلی در مناجات و نماز و دعا و استغفار و مخصوصاً سجدههای طولانی بود. این را امام کاظم (علیهالسلام) داشتند. جلوه ویژهای که در باره حضرت داشته به خاطر زندانها بوده است. چون اولیاء خدا تا فرصت خلوت برایشان پیدا میشد با خدای متعال مشغول بودند، دیگر کاری به کسی نداشتند. چون اگر در شرایط عادی بودند؛ در شرایط عادی مراجعه هست، درس هست، بحث هست، جلسه هست، جهاد است، درگیری است، این چیزها هست، اما اگر این دستگیر شد و او را بردند زندان، در شرایط خلوت زندان و تنهایی چه کار میکند.
راوی میگوید هرچه ما نگاه میکردیم حضرت مشغول نماز بود. یعنی برای من و شما غیرقابل تصور است آن نماز، از سر شب تا صبح نماز، از صبح تا ظهر نماز. چون کس دیگری هم که نیست، مراجعهای که نیست. لذا آن کسانی که احیاناً به عنوان ایجاد مزاحمت برای حضرت میفرستادند همه آنها حالشان منقلب میشد برمیگشتند که این دیگر کیست؟ نماز صبحش را میخواند میرود سجده، این سجده نه یک سجده عادی، سجدهای که در آن عاشقانهها است، نجواها است که محیط سجدهاش غرق اشک است. میرود سجده تا کی؟ تا خورشید طلوع کند. مجدداً هست تا وقت زوال شمس میدیدند حضرت در وضعیت نماز و رکوع و سجده عاشقانه است. چه ارتباطی هست بین اینها و خدای متعال و چه میگذرد در آن ارتباط؟
استغفار؛ جلوه ویژه در ادب بندگی
چیزی که خوب است این جا به آن اشاره بکنم مسئله استغفار است. یک وقتی خدمتتان عرض شد یکی از بهترین آداب بندگی در ساحت قدس ربوبی استغفار است، این را یادتان باشد، خدای متعال استغفار را خیلی میپسندد، خیلی میپسندد چون خیلی ادب است، چون دائم داری میگویی مرا ببخش، من عذر میخواهم. ماها اگر به فرض استغفار داشته باشیم از چیست؟ ولیّ کامل معصوم وقتی در پیشگاه خدای متعال استغفار میکند چیست؟ پیغمبر اکرم (صلواتاللهعلیه) میفرمودند «إنّهُ لَيُغانُ عَلى قَلبِي، و إنّي لَأستَغفِرُ اللّه َ في كُلِّ يَومٍ سَبعينَ مَرّةً»[2] فرمود یک ذره دلم میگیرد، یک چیزی در دلم پیدا میشود، روزی هفتاد بار استغفار میکنم. پیغمبر میگوید. یعنی چی؟ ما چه میدانیم، ما چیزی سر درنمیآوریم ولی این قدر هست که حالش حال استغفار است، حال ولیّ کامل است. میگوییم آن ادب بندگی است. آن اصلاً برای ما قابل درک نیست. از این که مثلاً با ماها نشست و برخاست میکند حضرت باید استغفار کند. استغفار آنها از چیست؟ از این حشر با امثال ماها است. اما خود استغفار جزو جلوههای ویژه در ادب بندگی است. کارویژهی ماه مکرم رجب استغفار است. چنان که البته به ماه معظم شعبان هم برسید همین طور است. به ماه مبارک رمضان هم برسید همین طور است. اما رجب از این جهت یک ویژگیهای خاصی دارد. دیدید چقدر الفاظ استغفار در ماه رجب وارد شده است.
در باره امام کاظم (علیهالصلاةوالسلام) نقل میکنند همان زندانبان میگوید این طور بود که حضرت کأنّ تمام شب را بیدار بود «من السحر الی السحر» یعنی تا خود سپیده صبح بمواصلة الاستغفار. همیشه داشت استغفار میکرد، استغفار خیلی درس بزرگی است. حالش را از خدای متعال بخواهیم، طعم استغفار را بچشیم. بعد ماها که دیگر چه عرض کنم، این قدر ریز و درشت در نامه اعمالمان هست، چه کار باید بکنیم؟ چه طور تدارک کنیم؟ منتها به ما اجازه استغفار و عذرخواهی دادند. فرمود بیایید عیبی ندارد، این سحرهای ماه رجب و مخصوصاً شبهای ماه رجب، روزش هم هست، ولی مخصوصاً شبهایش، «هَلْ مِنْ مُسْتَغْفِرٍ فَأَغْفِرَ لَه» گفتند. کسی هست بخواهد بیاید عذرخواهی کند؟ ما قبول میکنیم. خب این هم یک نکته است در آن ویژگیها حضرت.
یکیاش هم این است که امام کاظم (علیهالسلام) به آن مشهور است، شهرت به سخاوت است. میگویند کیسههای زر امام کاظم (علیهالسلام) شناخته شده بود. کیسههای طلای حضرت مشهور بود، حالا نمونهاش را به شما گفتم به آن شخص کذا و کذا، بعد از آن همه اذیت و آزارها حضرت رفته گفته آقا چقدر؟ مثلاً طرف میگوید دویست دینار، خب بفرما. تا آخرش چقدر فکر میکنی این مزرعه به تو بدهد؟ بفرما، حالا خیالت راحت شد، حالا بنشین با هم یک دو کلمه صحبت کنیم. چه میگویی، کجای ماجرا هستی؟ ان شاءالله خدای متعال این ویژگیها را به حق حضرت باب الحوائج روزی کند.
4. جهاد و استقامت امام کاظم (علیهالسلام)
مطلب چهارم باز خیلی خیلی کوتاه و مختصر عبارت از جهاد و استقامت حضرت است. زمانه حضرت خیلی زمانه پیچیدهای است. ایامی که با پدر بزرگوارش، با امام صادق (علیهالسلام) هم بوده، همین بوده است. منتها مخصوصاً ایام امامت امام کاظم (علیهالصلاةوالسلام)، این سی و پنج سال خیلی دوره عجیبی است.
جریان طاغوت، بنیالعباس در ایام حضرت کاظم (علیهالصلاةوالسلام) در قله اقتدار و قدرت و سلطنت و سلطه بودند. شرق و غرب در اختیارشان بود، کشورگشاییها کرده بودند. اوج قدرتشان بوده است. یک وقتهایی بوده طاغوت در ایام ائمه (علیهمالسلام) گرفتار است، مثل مثلاً اواخر بنیامیه که ایام امامت امام باقر (علیهالسلام) است، گرفتار هستند، درگیر هستند، ضعیف شدند. اولیاء خدا یک نفسی میکشند. یا مثل اوایل جریان بنیالعباس، مثل دوران امام صادق (علیهالسلام)، اینها ضعیف هستند، هنوز کارشان شکل نگرفته است. امام (علیهالسلام) یک نفسی میکشد، اما دوره امام کاظم (علیهالصلاةوالسلام) دوران اوج قدرت عباسیها است. این جا طاغوت زمان تمام تمرکزش روی امام (علیهالسلام) است. شما مثلاً راجع به هارون (علیهآلافاللعنة) یک چیزی میشنوید، این از نظر مکر و پیچیده عمل کردن، معاویه بنیعباس است. امام (علیهالصلاةوالسلام) حدود تقریباً ده سالی با منصور بود که آن هم خودش یک قصهای دارد. یک حوالی سیزده سالی با هارون ملعون بود، چقدر بعضیها را آزار داده است. اینها روی امام کاظم (علیهالسلام) به عنوان دشمن اصلی متمرکز بودند. دائم تعقیب و مراقبت. خیالشان هم از جاهای دیگر راحت بود. خراسان و آفریقا و موصل و دیلمان را فتح کرده بودند و دشمنانشان را سرکوب کرده بودند و شورشها را خوابانده بودند و ترکتازی میکردند خودشان میرفتند جلو. فتوحات فراوان، قدرت، ثروت؛ اوج قدرتشان است. لذا هم تسلط اقتصادی دارند، هم تسلط سیاسی دارند، هم قدرت تطمیع دارند. دم همه را ببینند، حتی تا جایی که مخالفان امام (علیهالصلاةوالسلام) را حسابی به آنها میرسیدند. شما رفتار اینها را با مخالفان فکری یا مخالفان مثلاً سیاسی و اینها ببینید. مثلاً مالک بن انس، او را چقدر رسیدگی کنند، میدان برای او باز کنند، امکانات در اختیارش بگذارند، منبر به او بدهند. اختلاف انداختن بین شیعیان مفصل، برنامهریزی برای ایجاد اختلاف بین دوستان حضرت.
خلاصه در یک چنین شرایطی امام کاظم (علیهالصلاةوالسلام) باید این بار امانت امامت را به سلامت به مقصد برساند. امام کاظم (علیهالصلاةوالسلام) کاری کرده است که واقعاً انسان به شگفتی میآید. این که امام (علیهالصلاةوالسلام) در این شرایط پیچیده و سخت و در آن فشار سیاسی سنگین چطور طاغوت زمان را به عجز میآورد که ناچار میشود مرتب حضرت را به زندان بیندازند. من سجنٍ إلی سجن، از این زندان به آن زندان. به محض این که حضرت آزاد میشدند دوباره فعالیتها برقرار است، حالا فعالیتهای علمی و فرهنگی و ثقافی و چه و اینها به جای خودش محفوظ، فعالیتهای سیاسی، روبرو شدن، طراحی، سازماندهی که این خودش یک فصل مستقلی است. این هم یک نکته.
5. نهضت بزرگ علمی برای مواجهه با جریان فرقهها
نکته پنجم این است که زمان امام کاظم (علیهالصلاةوالسلام) غیر از این پیچیدگیهای سیاسیاش، به شدت پیچیدگی فرهنگی دارد. یک مقدار شبیه روزگار ما است. این مسئله تهاجم فرهنگی از انواع و اقسام مراکز فکری ترجمه شده است، افکار مختلف در محیط اسلامی وارد شده است. از طرفی امام صادق (علیهالصلاةوالسلام) آن نهضت علمی را راه انداخته است، این طرف نهضت ترجمه است. امام کاظم (علیهالسلام) با قدرت نهضت علمی پدر را ادامه داد، ولی اجازه نمیدادند، مانند زمان امام صادق (علیهالسلام) شرایط برای این که با فراغت بال حضرت کار علمی انجام بدهند نبود. در عین حال حضرت حوالی سیصد شاگرد، شاگردهای برجسته، در دستگاه علمیشان داشتند و به خاطر رویارویی با آن فرقهها و ترجمههایی که شده است، امام (علیهالصلاةوالسلام) شاگردانشان را بیشتر در محور مباحث کلامی و اعتقادی تربیت کردند. کسانی که بتوانند بروند به مصاف. جریان هشام بن حکم را دارید که از این قبیل است، تا بروند به مصاف این افکار انحرافی و بتوانند یک جبهه محکم و گسترده را در برابر این شرایط خطیر که از هر طرف این شبهات میآید، از گروههای بیرونی تا گروههای داخلی، یعنی از نحلهها تا افکار بیرونی شما حساب کنید، از مانویان و مزدکیان و زرتشتیان و امثال اینها، ترجمه، افکار، دارد وارد محیط اسلامی میشود. زنادقه کفریات را دستهبندی میکنند منتشر میکنند، اینها برقرار است.
پس این از بیرون عالم اسلام، از داخل هم عجیب و غریب، ده پانزده مدل نحلههای مختلف، معتزله، اشاعره، مرجعه، هر کدام هم یک پرچم بلند کردند، یک طرف هم صوفیه و یک طرف این غلات، اسماعیلیه، انواع و اقسام. دوران امام کاظم (علیهالسلام) خیلی دوره عجیبی است، لذا حضرت یک نهضت بزرگ علمیِ مواجهه با این جریان فرقهها را هم دارد.
6. برافراشتن پرچم خردورزی و تفکر
مطلب ششم عبارت است از این که امام کاظم (علیهالصلاةوالسلام) به مناسبت شرایط خاص زمانهشان، در جامعه خیلی حکمت منتشر کرد که بخشی از این حکم و حکمتها به ما رسیده که حقیقتاً دریایی است مواج از معارف الهی که بخواهم آن نقطه کانونی و مرکزیاش را به شما عرض کنم مسئله برافراشتن پرچم خردورزی، پرچم اندیشیدن، پرچم عقل، پرچم تفکر است. امام کاظم (علیهالسلام) این پرچم را به دست گرفته است، چون شما وقتی وسط شرایط پیچیده فرهنگی و فکری قرار میگیرید راه نجات شما پرورش عقل است، با عقل میشود پیروز شد و امام (علیهالصلاةوالسلام) این کار بزرگ را انجام داد.
عمده روایات باب عقل از امام کاظم (علیهالسلام) نقل شده است. این مصادر روایی ما است، شما مراجعه بفرمایید به کافی شریف، مخصوصاً آن روایات طولانی و مفصل که من گاهی به دوستان پیشنهاد کردم گفتم شما راجع به روایت هشام باید یک وقت مستقلی بگذارید، آن خودش موضوع درس مستقلی است که حضرت خطاب میکنند به هشام یا هشام یا هشام، خودش یک منشور بلند و پرافتخاری برای جامعه تشیع و امامیه است. باید ببینید آن جا امام (علیهالسلام) چگونه منهج و شیوه قرآن کریم را در باب عقل، پرورش عقل، تفکر، شیوههای تفکر، اینها را در آن جا بازگشایی میکند. خیلی فوقالعاده است.
این روایت هشام خیلی فوقالعاده است و چقدر هم مهجور و ناشناخته مانده است، اصلاً چه کسی میشناسد؟ در حالی که اینها است که باید در مراکز فرهنگی ما، علمی ما، حوزوی ما، دانشگاهی ما، در مدرسههای ما، اینها را باید به بچهها یاد بدهند که ابواب حکمت را به روی انسان باز میکند. حضرت خطاب به هشام میگویند هشام «لَيس مِنّا مَن لَم يُحاسِبْ نَفْسَهُ في كُلِّ يَومٍ، فإنْ عَمِلَ خَيرا اسْتَزادَ اللّهَ مِنهُ و حَمِدَ اللّهَ علَيهِ، و إنْ عَمِلَ شَيئا شَرّا اسْتَغْفَرَ اللّه َو تابَ إلَيهِ»[3] اگر کسی هر روز حساب کار خودش دستش نباشد این از ما نیست، اگر کار خوبی را دید و انجام داد «استزاد»، از خدای متعال زیادیاش را بخواهد، بگوید خدایا بیشترش کن، اگر خطایی، اشتباهی مرتکب شده این را استغفار کند و اصلاحش کند.
زیست عاقلانه
ببینید این زندگی خردمندانه است، زندگی خردمندانه یعنی شما دائم داری کارهای خوبت را تقویت میکنی و پرورش میدهی و اشتباهات و گناهان و خطاهایت را با مداقّه شناسایی میکنی، دائم استغفار میکنی کاهش میدهی، این میشود یک زندگی عاقلانه. یا مثلاً زیست عاقلانه را ببینید، امام کاظم (علیهالسلام) میفرمایند تو زندگیات را طوری تقسیم کن که به همه کارهایت برسی، طوری برنامهریزی کن که همه وظایف و مأموریتهای اصلی که در زندگی داری به آن برسی، از مناجات با خدای متعال، از تلاش برای معاش، به همه اینها برسی. «ساعَةٌ لِمُناجاةِ اللّه، و ساعَةٌ لأمرِ المَعاش»[4] حضرت فرمودند یک ساعت هم بگذار برای تفریح و اینها، یک ساعت هم برای این کارها بگذار. بعد فرمودند اگر تفریح سالمِ درست داشته باشی میتوانی از عهده کار معاش و مسئولیتهای اجتماعی و از عهده کار عبادیت بربیایی. البته تفریح را که میگویند میفرمایند که «تَخْلُونَ فيها لِلَذّاتِكم في غَيرِ مُحَرَّمٍ» نه این که آلودهاش کنی به حرام، به اسم این که میخواهم تفریح کنم حرامش کنی، حرام که شد پیشبرنده نیست، ساقطت میکند. اما اگر تفریح سالم و مباح و حلال باشد، آن پشتوانه میشود. ببینید این فرمایش چقدر خردمندانه است. این پشتوانه میشود برای ارتباط شما با خدای متعال، مناجاتت و دعایت، نمازت رونق پیدا میکند و دیگر این که به فعالیتهای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی شما هم رونق میدهد، آن ساعت تفریح است. جالب است حضرت روی اوقات فراغت، تفریح سالم یک تأکید ویژه میکنند میگویند «و بهذه الساعة تقدرون» و با این است که شما میتوانید به کارهای دیگرتان برسید.
بنابراین آن سه کار شد یک: مناجات الله، دو: معاش، سه: معاشرت با برادران ایمانی. بعد فرمودند معاشرت با چه کسانی؟ معاشرت با کسانی که «يُعَرِّفُونَكُم عُيُوبَكُم» عیبهای شما را به شما گوشزد میکنند. با آنها که هستید عیبهای خودت را کشف کن. دیدید آدم با بعضیها همین که احوال میپرسد با آنها روبرو میشود عیبهای خودش را شناسایی میکند، لازم نیست حتی به زبان بگویند. آدم خودش میفهمد. یعنی کمالاتی را که در آنها میبیند عیبهای خودش را همین طور کشف میکند، به دست میآورد، گاهی این جوری است. البته کسانی باشند که خالصانه شما را دوست داشته باشند به شما محبت داشته باشند، اینها را باید انسان خیلی در زندگیاش قدر بداند.
نعمتِ اختصاصی روزگار غیبت
یک روایت از امام کاظم (علیهالصلاةوالسلام) هست که باید به این روایت افتخار کنید که خداوند تبارک و تعالی زندگی شما را در چه زمانی قرار داده است. این روایت در باب وجود اقدس حضرت بقیةاللهالاعظم (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) است. وقتی به حضرت میگویند آیا آن کسی که از اهلبیت قیام میکند شما هستید؟ حضرت میگویند نه، بعد تعبیرشان این است؛ «الخامس من ولدی» آن که قیام میکند فرزند پنجم من است. حالا این جا مطالبی دارند تا میرسد به این جا که غیبت میکند، شروع میکند راجع به امام زمان صحبت کردن که او غیبتی خواهد داشت که آن غیبت خیلی طولانی خواهد شد، عده زیادی در آن مرتد میشوند، از صراط مستقیم خارج میشوند، البته یک عدهای هم میمانند. بعد حضرت فرمودند: «ثُمَّ قَالَ ع طُوبَى لِشِيعَتِنَا الْمُتَمَسِّكِينَ بِحُبِّنَا»[5] خوش به حال شیعیان ما که در زمان غیبتِ این امامِ بزرگ، متمسّک به حبّ ما هستند، بر موالات ما ثابتقدم هستند، در برائت از دشمنان ما ثابت قدم هستند. تعبیر خیلی تعبیر سنگینی است. فرمودند «أُولَئِكَ مِنَّا وَ نَحْنُ مِنْهُمْ» اینها از ما هستند ما هم از اینها هستیم. این دومیاش عجیب است. اینها از ما هستند، ما هم از اینها هستیم. این خیلی در روایات کم است. این تعبیر را یک چند جا داریم. «و نحن منهم» اینها به امامت ما رضایت دادند، ما هم به شیعه بودن اینها راضی هستیم. ببینید چقدر مقابله عاشقانهای حضرت این جا برقرار کردند. اینها ما را به عنوان امام قبول کردند، ما هم اینها را به عنوان شیعه خودمان قبول میکنیم و راضی هستیم. «وَ طُوبَى لَهُمْ» خوب به حالشان. «ثم طوبی لهم» بهشت ارزانی اینها. «و هُمْ وَ اللَّهِ مَعَنَا» خدا میداند تکاندهنده است. «و هم و الله معنا فِي دَرَجَتِنَا يَوْمَ الْقِيَامَةِ»[6] به خدا قسم اینها در درجات ما در قیامت با ما هستند. این ویژگی اختصاصی روزگار غیبت است. این را یادتان باشد ببینید خدای متعال چه نعمت بزرگی به شما داده است و این نعمتِ داشتن چنین امامی یعنی حجةبنالحسنالمهدی (علیهالصلاةوالسلاموعجلاللهفرجهالشریفوارواحنالترابمقدمهالفداء) است.
7. امام کاظم (علیهالسلام)، پشتوانه ویژه و سرمایهگذار اصلی برای ایران
نکته هفتم این است؛ امام کاظم (علیهالصلاةوالسلام) پشتوانه ویژه و سرمایهگذار اصلی برای ایران است. این هم آن مطلب هفتم که خودش یک سرفصل جداگانه و مفصلی است. چه کرده امام هفتم (علیهالسلام) برای ایران. شما حساب کنید همین وجود اقدس حضرت رضا (علیهالصلاةوالسلام)، حضرت معصومه (سلاماللهعلیها)؛ یک وقت من گفتم خورشید ایران حضرت شمس الشموس از طور سینای موسای محمد و آل محمد درخشیده است، از آن افق سربرداشته است. ماه ایران حضرت معصومه (سلاماللهعلیها) از همین افق طلوع کرده است.
دیشب من چهل اخترانِ قم بودم. جناب موسی مبرقع، موسی بن محمد (علیهماالسلام)، پسر امام جواد (علیهالسلام) است. خیلی امامزادهی واجب التعظیم و نورانی است. ما شاءالله خوب هم عمر کرده است، حدود هشتاد و دو سه سال عمر کرده بعد فرزندان و نوههای زیادی داشته است. یکی از عمدهترین شعبههای سادات در ایران آنها هستند. رضویها به جناب موسای مبرقع برمیگردند. نقویها به ایشان برمیگردند، تقویها به ایشان برمیگردند. همین برقعیها، همه از این سید بزرگوار، جناب موسی مبرقع هستند. میگویند این قدر خوشگل بود که نمیشده به او نگاه کنی، یعنی ایشان را میدیدند محو میشدند. حضرت برقع میزده، یک روبنده میزده، دل میبرده، به او موسی مبرقع میگویند. البته به یک روایت. یک روایت دیگر هم این است که حضرت به خاطر مثلاً دشمنان و اینها یک مقدار خودشان را مخفی میکردند، ولی آن اولی به نظر بیشتر به دل مینشیند. این همه امامزادهها که ما در کشور داریم همهشان برمیگردد به حضرت موسی بن جعفر، عمده را ببینید همه، شعبه به شعبه به موسی بن جعفر میرسد.
ما صدر کشورمان حضرت شمس الشموس علیبنموسیالرضا (علیهآلافالتحیةوالثناء) است. قلب کشورمان حضرت فاطمه معصومه (سلاماللهعلیها) است، جنوب هم حضرت احمد بن موسی (علیهالسلام) حضرت شاهچراغ میباشد. البته در این میان هم الی ماشاءالله امامزادههایی که در همین تهران خودمان و جاهای دیگر هم هستند.
نتیجه سرمایهگذاری حضرت موسی بن جعفر (علیهماالسلام) برای ایران این شده که ملت ایران بخش اعظمی از آنها سادات هستند و با اهلبیت (علیهمالسلام) پیوند خوردهاند، فامیل محمد و آل محمد هستند. شخص، یا پدرش سید است، یا مادرش سید است، یا مادر بزرگش سید است.
ما از طریق ننه، سادات میشویم. ننه ما یک علویهای است. همسر مرحوم آیتالله آقای آشیخ احمد دماوندی، یک علویه خانمی است که خواهر مرحوم آیتالله العظمی بروجردی است، ما از این طریق یک فامیلی هم با آقای بروجردی داریم. یک علویهای بود، ایشان را من در کودکی دیده بودم. تخت میزدیم روی اریکه مینشست، یک هیبتی هم داشت، از این چارقدهای قجری میانداخت. بعد سورههای قرآن را میخواند و عالمی داشت.
امام کاظم (علیهالسلام) سرمایهگذار اصلی برای ایران است. نتیجه این میشود که خود امام کاظم (علیهالسلام) فرمود یک نفر از قم برخواهد خواست، آن هم موسوی. فرمود یک نفر از قم برمیخیزد، بعد یارانی با او همراه میشوند مثل پارههای آهن محکم، و پرچم را به دست میگیرند و آن قیام بزرگ را صورت میدهند. سرمایهگذار و پیشگویی کنندهاش خود امام کاظم (علیهالسلام) است. این سید هم موسوی است. کسی هم که پرچم را از دست او گرفته دوباره از خراسان است و پای همین مکتب است، این راهی است که ادامه دارد و زمانه ما به برکت امام کاظم (علیهالسلام) زمانه دیگری شد. انقلاب ما که اکنون در دهه فجر هستیم، این نهضت بزرگ، این انقلاب کبیر، این تحول عظیم زمانه ما، جنس آن موسوی است. این نهضت بزرگ که حالا دارید صدای انقلاب اسلامی را از غزه و فلسطین و از همه جا میشنوید، نزدیکترهایش دیگر از عراق تا یمن است. همه هم عکس امام را دارند. امام (رضواناللهتعالیعلیه) برایشان شد معیار.
ما که توفیق نداشتیم یک چنین شبی در کاظمین باشیم و در حرم مطهر آن حضرت عرض ارادت کنیم، از همین راه دور یک سلامی عرض کنیم و یک عرض ارادتی محضر آن حضرت داشته باشیم. اکنون ما دو حاجت ویژه داریم که آقا امروز فرمودند یک: مسئله غزه است که ان شاءالله این قرین فتح باشد. این مسلمانهای مظلوم، مقاوم. دو: انتخابات پیش رو است، این دو حاجت بزرگ است. ان شاءالله که به حق موسی بن جعفر (علیهماالسلام) در هر دو فتح باشد، هم در این هم در آن. مخصوصاً استفاده بهتر از باقیمانده ماه مکرم رجب که دارد تمام میشود، مبعث و شب مبعث که با عظمتش پیش روی ما هست. از امام کاظم (علیهالسلام) مدد بگیریم.
«السلام علی المعذب فی قعر السجون»
رفقا باورتان میشود بخواهیم این گونه به امام کاظم (علیهالسلام) سلام بدهیم؟ در آن صلواتی که برای امام کاظم (علیهالسلام) هست نقل کردند، خیلی چیز عجیبی است. ما از یک قطعهای از آن عرض میکنیم.
«السلام علی المعذب فی قعر السجون» این چه نوع سلامی است که انسان بخواهد به کسی سلام کند. «السلام علی المعذب فی قعر السجون» زندانهای حضرت خیلی متعدد بود، طی چهارده سال من سجنٍ الی سجن، اما این سه چهار سال آخر، زندانهای حضرت مستمر بود. یعنی حضرت را دیگر آزاد نکردند. فقط از زندانی به زندان دیگر منتقل میکردند، چون زندانبانها تسلیم میشدند دیگر نمیتوانستند ادامه بدهند. حالشان عوض میشد. دیدند کار این طور جمع نمیشود، کار را سپردند به یک یهودی ناجوانمرد قسیالقلب مشهور به قساوت. این سندی بن شاهک (علیهآلافاللعنةوالعذاب)، کار افتاد دست این. این هم برای شکنجهی حجت خدا سنگ تمام گذاشت. مکانی که انتخاب کرده یک زندان عادی نیست، بگویید «و ظلم المطامیر» این «قعر السجون» هم همین است. یعنی حضرت درون سیاهچاله بودند، زندان به معنای این که من و شما در ذهنمان میآید نیست. داخل سیاهچالهای است، روز از شب تشخیص داده نمیشود. نمناک، نامناسب، جای خیلی بد.
جان عالم به قربان حجت خدا. حالا به این اکتفا شد بگویند مثلاً مکانشان این جوری باشد؟ نه. مرتب هم شکنجه میکردند. حالا یک قسمت از شکنجهاش هم این است، «ذی الساق المرضوض بحلق القیود» آقای همه ما را به غل و جامعه کشیدند. این غل و زنجیر عادی نبوده، گردن را میبندد، دستها را میبندد، پاها را میبندد. به شکلی که حضرت نتوانند حرکت کنند. تا میخواستند حرکت کنند برای نمازشان برای سجدهشان، این قدر این زنجیرها اذیت کرده که این جا میگوید «ذی الساق المرضوض» اصلاً له شده بود، استخوانهای پای حضرت آسیب دیده بود. این زنجیرها از گوشت و پوست و اینها عبور کرده به استخوان رسیده بود، یک چنین وضعی برای حضرت پیش آمده بود.
امام (علیهالسلام) قبلاً که زندان میآمد خیلی حالش خوش بود، میگفت خب چه جای خوبی، خلوت است، مراجعه نیست، کار ندارم، با محبوب خودم، با معشوق خودم، مشغول میشد به نماز، به رکوع، به سجده، اما در این اواخر امکان نماز هم برای حضرت دیگر نبود. با این غل و جامعه، با آن شکنجهها دیگر امکان نماز برای حضرت فراهم نبود. این جاست که امام (علیهالسلام) شهادت را از خدای متعال میخواهد. بعد مثل فردایی آن نانجیبها وقتی حضرت را مسموم کردند، وقتی حضرت به شهادت رسید، این پیکر مطهر را «و الجنازة المنادی علیه بذّل الاستخفاف» حجت خدا، لنگر زمین و آسمان، فخر شیعه، فخر اسلام، عبد صالح پروردگار، با چه وضعی، چهار تا غلام روی تختهای پیکر مطهر را بگذارند، حرکت بدهند بیرون بیاورند بعد هم با اهانت و جسارت صدا بزنند «هذا امام الرفضة، هذا امام الرفضة».
این وضع تشییع جنازه حضرت شد در مرحله اول. آوردند کنار پلی که در بغداد بود، مشهور به جسر بغداد، آن جا بگذارند، البته آن جا هم یک توطئهای بود، سه روز این جا باشد، دائم بگویند ایشان خودش بیمار شد از دنیا رفت، مسئله شهادت حضرت را میخواستند انکار کنند، آن مکار ملعون این گونه طراحی کرده بود. اما شیعیان مطلع شدند، از این طرف، از آن طرف در این دو سه روز خودشان را رساندند. خب چه کار میکردند؟ با خودشان گل میآوردند؟ این قدر گل ریختند روی این پیکر مطهر، آن جا شد سوق الریاحین. عطر این گلها پیچیده بوده، بعد هم یک تشییع جنازه خیلی باشکوه انجام دادند.
عرض کنیم «لا یوم کیومک یا اباعبدالله» آن جا چه ریختند بر این پیکر مطهر؟ نیزه ریختند، شمشیر ریختند، سنگ ریختند بعد هم اسبها را نعل تازه زدند، زبانم لال بر پیکر حجت خدا تاختند که وقتی زینب (سلاماللهعلیها) بیاید مواجه بشود بگوید «أنت أخی» چه جوری بشناسم تو را حسین جان.
«صلی الله علیک یا ابا عبدالله. صلی الله علیک یا ابا عبدالله. صلی الله علیک یا ابا عبدالله».
«اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَدَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً».
درودها و سلامهای ما را به محضر مولایمان همراه با عرض تسلیت به محضر مولایمان حضرت بقیة الله الاعظم (ارواحنافداء) ابلاغ بفرما. قلب مقدسش را از ما راضی بفرما. ما را مشمول دعاهای آن حضرت قرار بده. موانع ظهورش مرتفع بفرما. این انقلاب کبیر را که متعلق به آن حضرت است و این نظامی را که متعلق به آن حضرت است به سلامت با همین رهبر عزیزتر از جان به محضر مولایمان امام عصر (علیهالسلام) صاحب اصلیاش برسان. قسمت میدهیم به حق مولایمان امام کاظم (علیهالصلاةوالسلامارواحنالترابمضجعهالفداء) به زودی زود زیارت مضجع تابناک آن حضرت را و عتبات عالیات را روزی همه ما قرار بده. قسمت میدهیم به حق محمد و آل محمد، به حقیقت محمد و آل محمد، نصرت خودت را بر جبهه مقاومت، بر حامیان فلسطین مظلوم نازل بفرما. خفت و خواری و نکبت و رسوایی و دربدری و هزیمت را بیش از این بر جبهه کفر، بر صهیونیستهای تبهکار، آمریکای جهانخوار، حامیانشان نازل بفرما. موانع ظهور امام زمان ما برطرف بفرما. نائب بزرگوارش را تا ظهور آن حضرت و در کنار آن حضرت برای ما حفظ بفرما. ما را قدرشناس وجود نازنینش قرار بده. ارواح مطهر شهداء، امام راحل عظیم الشأن از مجلس ما شاد بفرما. گذشتگان ما غریق دریای رحمتت بفرما. قسمت میدهیم به حق محمد و آل محمد به ما حُسن عاقبت کرامت بفرما. حظ و بهره ما را در باقی مانده از ماه مکرم رجب فراوان قرار بده. ما را به سلامت به ماه معظم شعبان برسان. با حال خوب به ماه مبارک رمضان برسان، به شبهای قدر برسان و قسمت میدهیم به حق امام کاظم (علیهالسلام) ما را جزء شهدای راه ظهور امام زمانمان قرار بده. جهت اجابت دعوات اجماعاً صلوات.
«اللهم صل علی محمد و آل محمد»