«وَ اعْرِضْ عَلَيْهِ أَخْبَارَ الْمَاضِينَ وَ ذَكِّرْهُ بِمَا أَصَابَ مَنْ كَانَ قَبْلَكَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ سِرْ فِي دِيَارِهِمْ وَ آثَارِهِمْ فَانْظُرْ فِيمَا فَعَلُوا وَ عَمَّا انْتَقَلُوا وَ أَيْنَ حَلُّوا وَ نَزَلُوا فَإِنَّكَ تَجِدُهُمْ قَدِ انْتَقَلُوا عَنِ الْأَحِبَّةِ وَ حَلُّوا دِيَارَ الْغُرْبَةِ وَ كَأَنَّكَ عَنْ قَلِيلٍ قَدْ صِرْتَ كَأَحَدِهِمْ»
امروز سالروز رحلت حضرت عبدالعظیم حسنی (علیهالسلام) هست. خدمت عزیزان و ارادتمندان به این سید عالیقدر و امامزاده واجبالتعظیم و محدث عالیمقام و فقیه گرامی و مجاهد والامقام تسلیت عرض میکنیم امیدواریم خداوند تبارک و تعالی ما را مخصوصاً اهالی تهران و منطقه ری را قدرشناس وجود مضجع شریف این عالم ربانی و این سید عالیقدر قرار بدهد ان شاءالله.
البته مثل این که سالروز شهادت حمزه سید الشهداء (علیهالسلام) هم هست که یاد این یار بزرگ و فداکار و حقیقتاً باصلابت و شایسته پیامبر اعظم را هم گرامی میداریم، عرض ارادت میکنیم به روح مطهر ایشان که در زمره شهدای برجسته اسلام هستند. پیامبر عظیمالشأن حضرت حمزه را خیلی دوست میداشت و به او ابزار محبت میکرد. ماجرای شهادت حضرت حمزه هم برای پیامبر اکرم خیلی سخت بود، از روزهای سخت تاریخ اسلام و آن قطعه تلخش یکی همین شهادت حضرت حمزه است که در آن روزگار به عنوان سید الشهداء معرفی شد.
منشور تربیتی امیرالمؤمنین (علیهالصلوةوالسلام)
ما با شما نامه 31 نهجالبلاغه را میخواندیم و سعی میکردیم دلالتهای تربیتی این نامه پرنور را که به منزله منشور تربیتی اسلام میشود از آن یاد کرد اینها را استخراج کنیم. خاطر مبارکتان باشد رسیدیم به این بخش که امام (علیهالصلوةوالسلام) مأموریت خودسازی همه جانبه و عمیق را به عهده خود نسل جوان میدانند. لذا از آنها دعوت میکنند که خودشان دست به کار بشوند و عمیقترین بخش شخصیت خودشان یعنی قلب را در میدان اصلاح و تکامل قرار بدهند. لذا فرمود «أَحْيِ قَلْبَكَ بِالْمَوْعِظَة» بعد از این که حضرت مسئله امارت و آبادانی قلب را فرمودند، به یاد خدای متعال این آبادانی را یک بسطی دادند، چگونه میشود قلبش آباد بشود که اگر آباد بشود کل شخصیت او آباد خواهد شد. و اگر خدای نخواسته آسیب ببیند و خراب بشود کل شخصیت انسان آسیب میبیند. این جا امام (علیهالسلام) یک بسته پیشنهادی دارند که با آن کلمه «أحی» آغاز میشود و به این بخش «أعرض علیه اخبار الماضین» که بحث امروز ما است ادامه پیدا میکند.
خاطر مبارکتان باشد عنوان اول بحث احیاء قلب با موعظه بود و نقشی که موعظه در حیات باطنی و بیداری ما دارد. عنوان دوم مهار خواهشهای این جهانی باطنی ما با زهد ورزیدن بود. عنوان سوم تقویت قلب و حقیقت قلبی انسان با یقین بود و نقش گزارههای یقینی در این بخش. بعد مسئله نورانی کردن این ستاد فرماندهی کل قوای وجودی ما، قلب ما با حکمت بود و نقشی که حکمت در نورافشانی و نورانی کردن قلب انسان دارد و بر هواها، خواهشها، گاهی سرکشیها، نافرمانیها، اضطرابها و گونهگونی شدن و اینها در محیط قلبی با یاد مرگ مسلط شدن و مهار آن را به دست گرفتن است. این هم تعبیر جالبی بود «ذَلِّلْهُ بذکر الْمَوْت» و از قلب، انسان فنا را اقرار بگیرد «وَ قَرِّرْهُ بِالْفَنَاءِ» و این که او را در جریان حملههای خطرناک این عالم قرارش دادن، این تعبیر «بَصِّرْهُ فَجَائِعَ الدُّنْيَا» یعنی محیط زیست این جهانی شما پر از فاجعهها است، نسبت به اینها بصیر باش و از این که تو در معرض این فجایع قرار بگیری و مورد حمله واقع بشوی خودت را مراقبت کن، هم به هوش باش، هم توجه داشته باش، «حَذِّرْهُ صَوْلَةَ الدَّهْرِ وَ فُحْشَ تَقَلُّبِ اللَّيَالِي وَ الْأَيَّام» این در این گردش روز و شبها و آمد و شد روزها و شبها یک اموری واقع میشود که به شدت برای شما تلخ و آسیبزا است. به اینها توجه داشته باشد، این که محیط زیست تو این گونه است. تا میرسد به این جمله «وَ اعْرِضْ عَلَيْهِ أَخْبَارَ الْمَاضِينَ» که این «اعرض علیه» و «ذکرّه» در واقع یک نکته است با یک ذیلی که من این را امروز به امید خدای متعال توضیح بدهم، بحث امروز ما بحث بسیار بسیار حیاتی و مهمی است و فوقالعاده برای جریان تربیتی ما، برای فرآیندهای تربیتی ما، فرآیند رشد ما و نقشی که میتوانیم در ارتباط با جامعه مخاطبمان داشته باشیم بسیار مفید و مؤثر است.
مسئله بسیار حیاتی و مهم تاریخ
مسئله، مسئله تاریخ است. شاید یکی از جلوههای بدیع نامه سیویکم همین جمله است. خیلی مطلب شامخی است. لذا امام (علیهالصلوةوالسلام) هم به آن میپردازد. ببینید یک کلمه فرمودند مثلاً «أحی قلبک بالموعظة یا امته بالزهداة» مسئله زهد، موعظه، یقین، گاهی هر کدام را با یک کلمه مطرح کردند، اما نوبت به این مسئله که میرسد این را تفصیل میدهند از کنار آن عبور نمیکنند. به این جاها هم اکتفا نمیکنند، اکنون این جا ریشهگذاری میکنند، پایههایش را مطرح میکنند یک چند قدم که برویم جلوتر امام (علیهالسلام) به این مسئله برمیگردد و از کنارش عبور نمیکند. مطلب خیلی خیلی اساسی است. لذا عزیزان این بحث را امیدوارم ان شاءالله با توجه خاصی دنبال کنند و به لوازمی که راجع به خودمان و جمع دوستان عزیز کادر و مربی ما دارد، چه لوازمی راجع به خود ما دارد اینها را ملتزم بشویم و بعد چه نقشی ما میتوانیم در ارتباط با جوانان مخاطبمان و نوجوانهایی که با ما مرتبط هستند در این زمینه داشته باشیم به آن نقش هم ان شاءالله التزام پیدا کنیم و آن را خوب از آب دربیاوریم.
علامه شهید مطهری (اعلیاللهمقامهالشریف)
همین جا هم یک عرض ارادتی بکنیم به روح مطهر علامه شهید مطهری (اعلیاللهمقامهالشریف) که ایشان هم جزو رجال نامی زمان ما هستند که در پردازش این موضوع در حوزه جهانبینی اسلامی و توحیدی نقش برجستهای دارند. در کتاب جامعه و تاریخ، در آن فهرست مجموعه مقدمهای بر جهانبینی توحیدی، جهانبینی اسلامی، مسئله را آن جا آوردند. به مناسبت مباحثی که در آن زمان در حوزه مباحث دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی و امثال اینها خیلی پررونق بوده این بخش را با یک تفصیلی و یک مقدار هم به نظرم میآید از قاعده خودشان در بحثهای مربوط به آن مجموعه مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، از آن عبور کرده یک مقدار بحثش فنی شده مخصوصاً در محور تاریخ. ما آن وقتها که دبیرستانی بودیم اینها را میخواندیم رسیدیم به این فصل تاریخ، هم ما هنگ کرده بودیم هم آن مربی عزیزمان که ببیند چگونه این مطالب را باید برای ما مطرح کند. ولی خب ماها تقریباً از اول دوم راهنمایی به بحثهای تضاد دیالتیکی و مباحث سوسیالیسم و این چیزها مبتلا شده بودیم. آن وقتها برای ما مطرح میشد و یک مقدار آشناییهای ذهنی داشتیم ولی مطلب در این بخش به قلم استوار ایشان خیلی عالی مطرح شده. به اضافه مباحث گستردهای که این استاد عالیقدر در موضوع فلسفه تاریخ دارند و بسط دادند بحثها را که در مجموعه آثار یک جلد مستقل مفصل آن جا میتوانید مشاهده بفرمایید غیر از آنچه که در آن منظومه مربوط به مقدمهای بر جهانبینی اسلامی آمده در بحثهای دیگر ایشان، این جا مکتوب است به معنای این که نگاشته خود استاد است، آن جا درسها است، درسهایی است که تدوین شده ولی خب تفصیل داده در واقع یک فصل مشبع و مفصلی را به خودش اختصاص داده. یکی از مجلدات گردن کلفت آن مجموعه آثار همین بخش تاریخ هست و مباحث مربوط به فلسفه تاریخ و نگاههای اسلامی و قرآنی است که ایشان در آن جا به تفصیل میپردازند.
به هر حال ان شاءالله که خدای متعال توفیق بدهد و دوستان ما قدر بدانند، مراجعه کنند و از این سرمایه بزرگی که در اختیار ما هست استفاده بشود. حالا ما هم به مناسبت که ایام هم بالاخره متعلق به این شهید والامقاممان و تکریم از اساتید و معلمان بود یک ذکر خیری همین اول جلسه داشتیم.
منظومه علوی برای زیست خداپسندانه
اما برویم سراغ جملات امیرالمؤمنین (علیهالسلام). مطلب این است فرمودند «اعْرِضْ عَلَيْهِ أَخْبَارَ الْمَاضِينَ» ببینید کجاست این مطلب؟ این جایی که میفرماید «وَ بَصِّرْهُ فَجَائِعَ الدُّنْيَا وَ حَذِّرْهُ صَوْلَةَ الدَّهْرِ وَ فُحْشَ تَقَلُّبِ اللَّيَالِي وَ الْأَيَّام» کأنّ مثلاً آن جا این تمهید صورت گرفته باشد و این جا دارند حضرت یک پیشنهاد ویژه مطرح میکنند این که تو باید محیط زیست خودت را بشناسی، روشهای تلخ و زشت و حتی نامناسبی را که گاهی وقتها در ارتباط با انسانها در این روزگار وجود دارد اینها را یادآوری میکنند، این «فُحْشَ تَقَلُّبِ اللَّيَالِي وَ الْأَيَّام» و امثال اینها حالا وارد یک پیشنهاد دیگری میشوند.
این پیشنهاد یک مقدار متفاوت از آن پیشنهادات قبلی است که مثلاً «بصرّه، امته، احیه» تعبیرها این بود راجع به خود قلب. این جا میفرمایند «اعرض علیه» به او عرضه کن. این خیلی جالب است؛ عرضه کن به قلبت، چی را؟ «اخبار الماضین» اخبار کسانی که در این عالم زندگی کردند و رفتند، دورهشان طی شده، اخبار آنها را به قلبت عرضه کن. «اعرض علیه» یعنی علی القلب، که از اول هم داشتند «أحی قلبک بالموعظة» اصلاً موضوع قلب است. این جا میفرمایند «اعرض علیه اخبار الماضین» ماضین یعنی کسانی که قبل از شما در این عالم آمدند زندگی کردند و رفتند. یعنی در واقع تاریخ گذشتگان را به خودت و به قلبت عرضه کن، «اعرض علیه اخبار الماضین».
حالا ببینید تفصیل مطلب این است «وَ ذَكِّرْهُ بِمَا أَصَابَ مَنْ كَانَ قَبْلَكَ مِنَ الْأَوَّلِينَ» این کلمه اولین را در برابرش چه قرار میگیرد؟ آخِرین، اولین و آخِرین، مسئله تقدم زمانی است. یعنی کسانی که قبلها زندگی میکردند، در فواصل قبلی، اینها میشوند اولین، کسانی که بعد از آنها آمدند میشوند آخِرین. اکنون ما نسبت به آنها آخِرین هستیم، آنها اولین، کسانی که پیش از ما بودند. «وَ اعْرِضْ عَلَيْهِ أَخْبَارَ الْمَاضِينَ وَ ذَكِّرْهُ» ذکره؛ او را متوجه کن. ببینید پس دو مسئله شد؛ یکی اعرض یکی ذکّر. به او توجه بده، متذکرش کن قلبت را «بِمَا أَصَابَ مَنْ كَانَ قَبْلَكَ مِنَ الْأَوَّلِينَ» که به آن کسانی که قبل از تو بودند «قبلک من الأولین» قبل از تو زندگی میکردند، اقوام و گروههای دیگر چه به سر آنها آمد. برای آنها چه چیزی رخ داد؟ «وَ سِرْ فِي دِيَارِهِمْ وَ آثَارِهِمْ» برو در شهرهای آنها سیر کن، آثارشان را بررسی کن، هم سیر در شهرها هم سیر در آثار. این سیر باید همراه باشد با تعمق، با بررسی، با تحلیل، با تدقیق، با ریشهیابی، لذا میگوید «فَانْظُرْ» بررسی کن و تأمل کن. یعنی خوب نگاه کن. که گفتیم همیشه نظر به معنای تأمل الشیء، یعنی بررسی عمیق. فرمود خوب ببین، عمیق شو. «فَانْظُرْ فِيمَا فَعَلُوا» آنها چه کار کردند، کارهایشان را بررسی کن «وَ عَمَّا انْتَقَلُوا» از چه شرایطی اینها منتقل شدند، کأنّ منتقل شدند به عالم دیگر. تو چه وضعیتی بودند که از این جا رفتند. «وَ أَيْنَ حَلُّوا وَ نَزَلُوا» به این دلالت عرض کردم این «انتقلوا» معنایش این است. «وَ أَيْنَ حَلُّوا وَ نَزَلُوا» کجا آرام گرفتند، به کجا نازل شدند. یعنی همین قبرها و بالاخره مساکن آخرتیشان کجا رفتند اینها، بعد حضرت فرمود «فَإِنَّكَ تَجِدُهُمْ قَدِ انْتَقَلُوا عَنِ الْأَحِبَّةِ» این جا یک جمعبندی است. فرمود خوب که بررسی کنی میبینی آنها «انتقلوا عن الأحبه» از کسانی و چیزهایی که دوست داشتند جدا شدند «وَ حَلُّوا دِيَارَ الْغُرْبَةِ» و از آن خانههایشان و جاهایی که در آنجا اُنس داشتند و به آن دلبستگی داشتند از آن جاها منتقل شدند به سرای غربت و تنهایی و چه بسا وحشت و اینها.
این جا آن نقطه نتیجهگیری است. این عرضه اخبار یک؛ آن یادآوریها دو؛ به این مقدار اکتفا نکردن، بروی محسوس و عینی شهرها را ببینی، آثار را ببینید، بررسی کنید بعد ببینی آنها کجاها بودند و به کجاها رفتند، همه اینها برای چیست؟ کأنّ مطلبش در ارتباط با تو چه میشود. فرمود «وَ كَأَنَّكَ عَنْ قَلِيلٍ قَدْ صِرْتَ كَأَحَدِهِمْ» همین خود تویِ تویِ تو به زودیِ زود «عن قلیلٍ» خیلی زمان کمی میبرد تا تو هم میشوی یکی از آنها. «قد صرت کأحدهم» میشوی مثل یکی از آنها.
بعد امام (علیهالسلام) مطلب را که مطرح میکنند که «وَ كَأَنَّكَ عَنْ قَلِيلٍ قَدْ صِرْتَ كَأَحَدِهِمْ» بلافاصله بعدش یک فهرستی را این جا امام (علیهالسلام) تولید میکنند که در واقع میشود گفت که نقش راهنمای زیست امین را پیدا میکند که حالا در این روزگاری که به زودی از این جا منتقل خواهی شد چگونه زندگی کنی که از این جا به سلامت عبور کنی. از این کلمه «فَأَصْلِحْ مَثْوَاكَ» از این جا به بعد در واقع آن کلمات طلایی آغاز میشود، یک حکمتهایی است که به تو میخواهد کمک کند تا تو که داری همان مسیری را که گذشتگان رفتند میروی تو چگونه بروی که خوب بروی، درست بروی، سالم بروی، با دست پُر بروی، و بهرهمند از این جا سفر کرده باشی چه کار باید بکنی.
قواعد طلایی زیست پارسایانه
از این کلمه «فاصلح» که این فاء در واقع همان نتیجه است. و دارد ما را متوجه به یک فهرست بسیار مهمی میکند. «فاصلح» از این جا شروع میشود، این جا میفرماید «فَأَصْلِحْ مَثْوَاكَ وَ لَا تَبِعْ آخِرَتَكَ بِدُنْيَاكَ» عجب! «اصلح مثواک» یعنی حالا که این جا محیط فنا است، محیط عبور است، محیط انتقال است، همان جور که آنها رفتند تو هم میروی، این سرنوشت محتوم توست، آن جایی را که میروی اصلاح کن. مقصد را مواظبش باش. «فَأَصْلِحْ مَثْوَاكَ وَ لَا تَبِعْ آخِرَتَكَ بِدُنْيَاكَ» یعنی این جوری نباشد که تو گرفتار یک معامله معکوس بشوی. معامله منطقی این است که انسان فانی را در خدمت باقی قرار بدهد. نکند تو برعکس عمل کنی، که آخرتت را که محیط بقاء است این را بفروشی به محیط فنا. «وَ لَا تَبِعْ آخِرَتَكَ بِدُنْيَاكَ» دقت کنید «وَ دَعِ الْقَوْلَ فِيمَا لَا تَعْرِفُ» العظمة لله و الله اکبر. «وَ دَعِ الْقَوْلَ فِيمَا لَا تَعْرِفُ وَ الْخِطَابَ فِيمَا لَا تُكَلَّفُ» اولین نکتهای را که باید در این سیر و سلوکی که میخواهی داشته باشی و به سلامت از این ماجرا عبور کنی ان شاءالله، نه فقط به سلامت، بلکه با دست پُر هم بروی.
اول از همه باید زبانت را بتوانی مدیریت کنی. ببینید کجا دارد حضرت این حرف را میزند. وسط یک منظومه پیشنهادی برای یک زیست شایسته، خردمندانه، خداپسندانه این جا دارد حضرت مطرح میکند. اهمیتش این است. «فَأَصْلِحْ مَثْوَاكَ وَ لَا تَبِعْ آخِرَتَكَ بِدُنْيَاكَ» بعد میفرماید «وَ دَعِ الْقَوْلَ فِيمَا لَا تَعْرِفُ» هرگز آن چیزی را که نمیشناسی در بارهاش صحبت نکن. «وَ دَعِ الْقَوْلَ فِيمَا لَا تَعْرِفُ»، «وَ الْخِطَابَ فِيمَا لَا تُكَلَّفُ» تا جایی که وظیفهات نشده حرف نزن. «و الخطاب» یعنی «دع الخطاب فی ما لاتکلف». «فیما لم تکلف»، این که بخواهی دیگران را خطاب قرار بدهی بدون این که کأنّ الان وظیفهات هست؟ الان من وظیفه دارم چیزی بگویم و صحبت کنم؟ تا وظیفه نشده و تا برای تو تکلیف نشده سخن نگو. «فی ما لم تکلف» خدا عاقبت ما را بخیر کند که فقط کارمان هم حرف زدن است.
«وَ أَمْسِكْ عَنْ طَرِيقٍ إِذَا خِفْتَ ضَلَالَهُ»؛ من این تکهها را که معمولاً میخوانم یا هر وقت روایاتش را میبینم یاد پدرم میافتم، ایشان تا واجب نمیشد حرف نمیزد. یعنی گاهی مثلاً ما نشستیم دور هم ساکت، چی مبادله میشد؟ سکوت. حتماً باید میپرسیدیم، چیزی میگفتیم. و این نه فقط در خانه، همه جا همین جور بود و خیلی هم مشکل است. کسانی هستند که اصلاً حرف نزنند زنده نیستند، اصلاً نمیتوانند به حیاتشان ادامه بدهند اگر حرف نزنند. نه حرف حسابی، حتی همین حرفهای معمولی هم نزنند کأنّ مثلاً فلسفه وجودیشان از دست میرود.
پریروز یک جلسهای ما بودیم گفتند خب آقایان اگر مطالبی هست، فلانی هست با او در میان بگذارید. اعضای جلسه که حوالی مثلاً چهل نفر بودند، کأنّ وجب علیهم، مثلاً یک عده حکم تکلیفی وجوبی کرده که شما باید حرف بزنید، ما گفتیم لابد سه نفر، دو نفر از این جماعت یک صحبتی میکنند، یک یادآوری که بسیاری از مطالب هم تکراری و غیرضروری و این جوری. ولی این معنایش این است که من اگر این جا حرف نزنم پس این جا چه کار میکنم؟ خیلی جالب بود در یک جمع، دو یا سه نفر بودند که گفتند ما مطلبی نداریم یا دیگران مطلب ما را گفتند و بعداً مثلاً حالا فکر میکنیم یا مینویسیم یک چیزی، سه نفر از مثلاً سی و چند نفر. همه هم لباسیهای خود ما بودند.
عمده حرفهایی که ما میزنیم شناخت در آن نیست. «وَ الْخِطَابَ فِيمَا لَا تُكَلَّفُ» بسیاری از مخاطبههای ما مخاطبههایی است که در آن تکلیف نداریم. وظیفه نشده که حرف بزنیم. و بسیاری از آسیبهایی که میبینیم در ارتباط با زندگیمان، در ارتباط با مسیر پیش روی ما از این طریق است.
جمله بعدی حضرت فرمودند: «وَ أَمْسِكْ عَنْ طَرِيقٍ إِذَا خِفْتَ ضَلَالَهُ» این جا حضرت دارند قواعد یک احتیاط عقلی را یادآوری میکنند. به این جوان نورسی که حالا در میدان کنشگری اجتماعی است دارند به او یادآوری میکنند «وَ أَمْسِكْ عَنْ طَرِيقٍ إِذَا خِفْتَ ضَلَالَهُ» اگر در یک راهی نگرانی که در آن جا گرفتار گمراهی بشوی این جاها خودت را حفظ کن، «امسک» یعنی نرو، وارد راهی که نگرانی اگر وارد آن بشوی گمراه میشوی نرو. حتماً باید به اطمینان برسی و بروی. «فَإِنَّ الْكَفَّ عَنْ حَيْرَةِ الضَّلَالَةِ خَيْرٌ مِنْ رُكُوبِ الْأَهْوَالِ» این که انسان در آن جایی که گرفتار پل حیرت است و در معرض گمراهی است، اگر این جا خودش را حفظ کند، وارد آن معرکه نشود این به مراتب خردمندانهتر و بهتر از این است که خودش را بیندازد به دامن گرفتاریها، رکوب الاحوال، مخاطرهها، خودش را گرفتار مخاطرات کند.
اهمیت مراجعه به تاریخ از دیدگاه امیرالمؤمنین (علیهالصلوةوالسلام)
موضوع عبارت است از تربیت خویشتن، تربیت صحیح و جامع، تربیت عمیق، موضوع عبارت است از تقوا. بعد حضرت (علیهالصلوةوالسلام) ما را دلالت دادند به مقر تقوا در وجود ما که عبارت است از قلب. بعد مسئله تقوای قلب را برای ما بسط دادند. ببینید یک وقت حضرت دارند راجع به مسائل اجتماعی پیرامونی خودشان گفتگو میکنند، راجع به موضوعات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی پیرامون خودشان، وقایعی اتفاق افتاده، میافتاده، دارند خطبه میخوانند، دارند صحبت میکنند، این وقایع پیرامونی هست بعد آن جا یک یادآوری هم میکنند میگویند ای مردم، ای جوانها، به تاریخ اهمیت بدهید، گذشتهها را مطالعه کنید، ببینید به سر قبلیها چه آمد، ببینید یک وقت آن جا مطرح میشود. این یک وجهی دارد. یک وقت است که نه، کاملاً آن جایی که دارند شخص را متوجه مسئولیت عظیم خودش در خودسازی، آن هم نه یک خودسازی سطحی، یک خودسازی عمیق ناظر به لایههای زیرین شخصیت و مبانی شخصیتی خودش مطرح میکنند، حضرت دارند آن جا را صحبت میکنند. پس مسئله، مسئله تقوا است و تقوای قلب و نقشی که خود شخص باید به عهده بگیرد در اصلاح مبانی شخصیتی خودش.
در یک چنین موقعیتی او را دلالت میکنند به یک منبعِ ذخّارِ فعّالِ جدیِ بسیار مهمِ سازنده به نام تاریخ که اسمش هست اخبار الماضین. حضرت این جا دارند مخاطب را دلالت میکنند که باید بروی سراغ این منبع و این کل فرآیند رشد تو را میتواند تحت تأثیر قرار بدهد. یعنی روی زهد تأثیر دارد، روی یقین تأثیر دارد، روی موعظه تأثیر دارد. یعنی همه چیزی که ما قبلاً گفتیم. همه این موارد وقتی متصل بشود به این منبع، این یک منبعی است وقتی تو به آن درست و شایسته متصل بشوی میتواند کل فرایند رشد تو را تحت تأثیر قرار بدهد. این منبع، منبع موعظه است. «أحی قلبک بالموعظة» این منبع، منبع زهادت است، بسم الله «أمته بالزهاده» این منبع، منبع گزارههای یقینی است «قوه بالیقین»، این پیشنهاد پایانی روی همه این بخشها میآید مینشیند. در این فهرست کاملاً مینشیند و سهم دارد در همه آنها. میخواهی به حکمت قلبت را نورانی کنی؟ از دل این منبع بزرگ و خزانه بزرگ میتوانی حکمتها استخراج کنی «نوره بالحکمة» و هکذا «ذلِله بذکر الموت» که دیگر خیلی برجسته است. این ذکر الموت در این مطالعهای که حضرت پیشنهاد میدهند و این بالاخره منبعی که معرفی میکنند خیلی برجسته است. و همچنین موضوع فنا و موضوع آن رفتارهای آمیخته با حمله و صولت و دردسر و ایجاد گرفتاریها و مصیبتها و اینها است. همه اینها را شما میتوانید با مراجعه به این منبع به آن دسترسی پیدا کنید. این منبع تاریخ است.
ما برای این که بخواهیم عظمت این پیشنهاد امیرالمؤمنین (علیهالصلوةوالسلام) را درک بکنیم راههایی وجود دارد. غیر از این که این پیشنهاد امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است و همین کافی است ولی در عین حال اگر بخواهیم یک مقدار مطلب را ارتفاع بیشتری به آن بدهیم آن وقت باید بگوییم این جا امام (علیهالصلوةوالسلام) دارد مبتنی بر منهج وحی این پیشنهاد را میدهد. این پیشنهاد دیدید چقدر تفصیلی است؟ چقدر تأکیدی است، دیدید چقدر روی عینیتبخشی به این پیشنهاد امام (علیهالسلام) تأکید دارند؟ به خاطر این است که در واقع این پیشنهاد خدای متعال است. شما کافی است که مراجعه کنید به قرآن کریم. قرآن کتاب تاریخ نیست، به معنای مرسوم کلمه که بیاید مثلاً وقایع اتفاقیه را بخواهد برای شما بگوید، اصلاً چنین رسالتی ندارد. مگر قرآن کریم رسالتش رسالت تعلیم و تهذیب نیست؟ تزکیه است، کار قرآن کریم هدایت در مسیر رشد است. دلالت انسانها به طریق النجاة و به سعادت و خوشبختی ابدی است. این جاست که میبینید قرآن به هر مناسبتی شما را ارجاع میدهد به وقایع گذشته. با این مبنا است. لذا یک بخش عمدهای از آیات کریمه قرآنی را همین مسیر طی شده بشریت به خودش اختصاص داده، با این که قرآن کتاب تاریخ نیست، اصلاً در این مقام نیست که بخواهد قصص گذشتگان و ماجراهایی را که بر دیگران رفته اینها را بخواهد بیان کند، اصلاً کار قرآن این نیست. کار قرآن انسانسازی و جامعهپردازی و جامعهسازی است. وقتی که میبینید این قدر مراجعه میکند به تاریخ و ارجاع تاریخی دارد، معنایش این است که این راهش است. راه آن انسانسازی و جامعهپردازی و تمدنسازی که مبتنی بر زیست موحدانه و خداپسند قرآن کریم دارد ارائه میکند. یکی از بهترین راهها عبارت است از مراجعه به مسیر طی شده.
مراجعه به تاریخ از منظر قرآن کریم
این یک لطیفهای در خودش دارد و آن لطیفه این است که مرحوم استاد علامه مطهری (رضواناللهتعالیعلیه) و البته به اختفای استاد عالیقدرشان مرحوم علامه طباطبایی (اعلیمقامهالشریف)، در واقع دارند به ما شیوه نگاه قرآن کریم و نگاه توحیدی را به تاریخ هم نشان میدهند که چگونه باید نگاه کرد. قرآن کریم وقتی میخواهد این را به ما نشان بدهد از کلیدواژه عبرت استفاده میکند. قرآن در نسبت با اخبار الماضین که همان تاریخ مرسوم باشد در ارتباط با آن، ما را با کلیدواژه عبرت روبرو میکند. «إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ * وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزيزُ الرَّحيمُ»[1] به صورت زنجیروار قرآن کریم دارد ماجرای گذشته بر اقوام را مطرح میکند که معمولاً با پیامبران معرفی میشود، که البته یکی از آنها در ارتباط با عبرتگیری از محیط زیست تکوینی است. بقیه در باره تاریخ انبیاء و اقوام گذشته است. مثلاً ماجرای نوح، ابراهیم، شعیب، ماجرای قوم لوط را، هر کدام را بیان میکند بعد میگوید «إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ * وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزيزُ الرَّحيمُ» البته اکثرشان ایمان هم نیاوردند. در یک سوره «إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً»،[2] البته جاهای دیگر هم تعبیر «فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ»[3] داریم. در ماجرای یوسف (علیهالسلام) و برادرانش باز از همین تعبیر عبرت استفاده میشود. ما این ماجرا و قصه را برای شما گفتیم نمیخواستیم قصهسرایی کنیم که، نمیخواستیم تاریخ برای شما بخوانیم که، این برای عبرت برای شما بود.
دیدگاه علامه مطهری (رضواناللهتعالی) پیرامون تاریخ
علامه مطهری (رضواناللهتعالی) علیه یک تقسیمی از تاریخ مطرح میکنند که در کتاب شریف جامعه و تاریخ میتوانید ببینید. یک تقسیمی را مطرح میکنند به تاریخ نقلی، به علم تاریخ و به فلسفه تاریخ. اینها را مطرح میکنند که بعد نقل تاریخی را که عمدتاً یک علمی هم هست برای خودش، از قدیم هم مطرح بوده حالا با رطب و یابس و صحیح و سقیم، مجموعهای از این وقایع اتفاقیه در آن جاها نقل میشود حالا با جزئیاتش و بالا و پایین، دیدید گاهی هم با تفصیل و کش و قوس و حذف و اضافات و اینها است. آن میشود همان تاریخ نقلی. اما بلافاصله ایشان میرود سراغ علم تاریخ. بعد ایشان میفرمایند که علم تاریخ آن جایی است که ما نگرشمان نگرش جزیی به تاریخ نیست. نگرش کلی است، و با هدف استخراج سنتها و دلالتها است. آن جایی که سنتها و دلالتها را شما استخراج میکنید میشود علم تاریخ. ایشان میگویند اگر ناظر به شدن امتها باشد میشود فلسفه تاریخ که بین این دو یک تبیین فنی هم دارند. فلسفه تاریخ شدن است. آن به اصطلاح صیرورت است. که در واقع ببینیم در جریانی که پشت سر گذاشته شده این علل و اسباب چگونه دست به دست هم میدهند و تطور تاریخی را پیش میآورند، ادوار را درست میکنند، نسبت اینها با همدیگر چیست که در مجموع یک زنجیرهای را پیش روی شما قرار میدهد که میتوانید آن جا شما این تاریخ تکامل و انحطاط و صعود و سقوط را در یک جریان شناسی کلان مشاهده کنید که از آن تعبیر میکنند به فلسفه تاریخ. البته اینها خیلی به هم نزدیک میشود. یک جاهایی مباحثات فنی هم دارد. الان نمیخواهیم وارد آن بشویم، دوستان مراجعه کنند.
تاریخ تحلیلی هم همان دومی است که علم تاریخ باشد. بعد ایشان آن جا دارد مبناگذاری میکند تا مسئله ماتریالیسم تاریخی را که زمان شهید (اعلیاللهمقامهالشریف) در اجواء روشنفکری و محیطهای مخاطبان فرهیخته ایشان در آن زمان خیلی مطرح بود، این حرفها به روز بود. چون میخواست زیرآب آن بحثها را بزند تقریباً یک ورود مقدماتی دارد بعد وارد تحلیل میشود و مفصل هم میپردازد و جالب بود برای خود ما با این که مثلاً به نظر میرسد که در آن مقدمهای بر جهانبینی اصلاً ایشان بنای بر یک چنین چیزی ندارد، میخواهد یک ترسیم کلی ارائه بکند. در بحث جامعه همین جور به آن مبنایش وفادار است، به تاریخ که میرسد که بخش دوم این کتاب هست دیگر از این شیوه خارج میشود وارد بحثهای فنی خاص میشود.
تربیت انسانها با کلیدواژه عبرت
میخواستم عرض کنم وقتی ما مراجعه میکنیم به قرآن عظیم، به قرآن حکیم با دلالت امیرالمؤمنین (علیهالصلوةوالسلام) میفهمیم منهج علوی در واقع همان منهج نبوی است. که آن منهج نبوی همان منهج الهی و توحیدی است. یعنی همین روشی است که خدای متعال برای تربیت انسانها استفاده کرده. امیرالمؤمنین (علیهالصلوةوالسلام) دارد همان را به ما توصیه میکند. همان روش را که قرآن کریم بسطش داده، مطرح میکند. خب آن جا به چه کلیدواژهای؟ با کلیدواژه عبرت. عبرت یعنی عبور. وقتی که شما از ظاهر به باطن عبور میکنید، از یک پدیدهای شروع میکنید ریشههایش را شناسایی کردن، عواملش را بررسی کردن، وارد علل و اسباب میشوید، وارد بررسی محیطی میشود، عوامل را بررسی میکنید آن جا وارد عبرت شدید. به چه نیّتی؟ به این نیّت که میخواهید حالا از آنچه که رخ داده با این بررسی عمیق که یعنی از ظاهر آن پدیده میروید شروع میکنید ریشههایش را تحلیل کردن، و عواملش را شناسایی کردن میخواهید برداشت بگیرید برای در واقع هم روشن کردن افق زیست خودتان، هم برای عبور سالم خودتان و هم برای بهزیستی خودتان در محیطی که دارید، چرا؟ چون یک قاعده مبنایی وجود دارد که بین وقایع تاریخی ارتباطهای ریشهای وجود دارد که این وقایع میتوانند در زیست انسانها تکرار بشوند، مبتنی بر عواملشان.
اگر شما بخواهید مثلاً به فلان سرنوشتی که فلان شخص یا فلان قوم مبتلا شدند مبتلا نشوید حتماً شما باید از عواملی که باعث آن سرنوشت شده خودتان را، یا جامعهتان، یا خانوادهتان را صیانت کنید. راهی غیر از این ندارد. این میخواهد به شما بگوید که تاریخ و مسیر زیست انسانها براساس قواعد، سنن، قوانین و مقررات الهی اداره میشود، یعنی بشر در محیط این قواعد است که زندگی میکند. در این رودخانه سنتها و قواعد الهی است که دارد زندگی میکند. حالا این وقایع دارند از آن سنتها برای شما حرف میزنند و شما در یک مراجعه عمیق به این وقایع میتوانید آن سنتها را کشف کنید.
منتها فرقش این است که یک وقت آن سنّت را برای شما، خودش را نقل میکنند، خب این یک تأثیری دارد، وقت دیگر آن جایی است که دارند شبیه آنچه که شما در معرضش هستید را که در باره دیگران اتفاق افتاده، وقایع عینیاش را دارند برای شما نقل میکنند آن هم در جلوههای گوناگون خودش. مثلاً قرآن کریم اصرار دارد که به شما بگوید فساد اقتصادی اگر دامن یک جامعهای را گرفت آن جامعه را به انحطاط میبرد، قطعی است، شکی در آن نیست، این اصلاً ردخور ندارد. آن جا که میفرماید «ویلٌ للمطفین» بعد این را تطبیقی میآید در زیست قوم شعیب برای شما ترسیمگری میکند، ببینید این است، اینها این طور زندگی کردند و چه به روزشان آمد. اگر فساد جنسی در جامعهای بیاید آن جامعه را منحط خواهد کرد، آن جامعه نابود میشود، به هر جا رسیده باشد از جهت مثلاً زیست تمدنی نابود میشود. خب این را یک وقت مثلاً کلیاش را میگوییم، میگوییم مثلاً فساد جنسی یک چنین آثاری دارد. یک وقت به عنوان مثال میرویم سراغ قوم لوط. جای دیگری قرآن کریم میفرماید اگر فاصله طبقاتی پیدا بشود چه اتفاقی میافتد. اگر خوشگذارنی و إطراف در یک جامعهای پیدا بشود، «إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ * الَّتي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُها فِي الْبِلادِ * وَ ثَمُودَ الَّذينَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ»[4] این طوری بودند.
شناخت تاریخ با نگرش عبرت
خلاصه این منهج، منهج توحیدی و قرآنی است. آن پیشنهادی که امیرالمؤمنین (علیهالصلوةوالسلام) این جا دارند دقیقاً آن چیزی است که خدای متعال برای خوشبختی فرد و جامعه ارائه میکند. راهش این است که تاریخشناس بشوند، تاریخدان باشند منتها با چه نگرشی؟ با نگرش عبرت. این نگرش عبرت را در بیان امیرالمؤمنین از کجا استخراج کردم، از این کلمه «وَ كَأَنَّكَ»، گفت آنجاها را که داری بررسی میکنی اولاً عمیق بررسی کن، سطحی نباشد. اگر لازم شد بسم الله کولهات را بردار راه بیفت. یک وقت مثلاً لازم است شما هزار کیلومتر هم بروی تا به یک عبرتی برسی، یک شهری را ببینی، یک آثاری را ببینی. برو ببین، ببین چه خبر بوده. این جا که میگویند «سِرْ فِي دِيَارِهِمْ وَ آثَارِهِمْ» بعد «فَانْظُر» عمیق بررسی کن. همین جور بنشینیم خاطره تعریف کنند برای ما که آن نمیشود تاریخ، تاریخی که پیشنهاد امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و پیشنهاد خدای متعال و اولیاء خدا است، این که نمیشود که. «فانظر»، بررسی کن عمیق شو. «فِيمَا فَعَلُوا وَ عَمَّا انْتَقَلُوا وَ أَيْنَ حَلُّوا وَ نَزَلُوا» این همان عبرت است تا برسد به این جا که آنها چی شد «فَإِنَّكَ تَجِدُهُمْ» این را کشف خواهی کرد یعنی وقتی بروی از نزدیک ببینی کشف میکنی که چه کسانی بودند، چه قدرتی داشتند، به چه مکنتی رسیدند، به چه پولی رسیدند، به چه ثروتهایی رسیدند.
تصویرگریهای قرآن خیلی فوقالعاده است. مثلاً راجع به قارون وقتی دارد تصویر میکند میبینید چقدر آن تصویر زنده و انگار الان جلوی چشمتان است. آن وقت نتیجه چه میشود؟ نتیجه این میشود که تو میبینی در واقع آنچه که در باره دیگران گذشته در باره تو اکنون در حال انجام است. تو میتوانی با آن کسانی که در گذشته زندگی کردند براساس این قواعد متحد و یکپارچه و سنتهای جاری این قدر میتوانی با آنها احساس نزدیک داشته باشی که گویا آن اتفاقاتی که افتاده برای تو در معرض افتادن است یا میتواند اتفاق بیفتد. یعنی کاملاً میشود بخشی از گزارش زیست تو و جامعه تو که در گذشته هست. قصه تو در گذشته میشود تاریخ. «كَأَنَّكَ عَنْ قَلِيلٍ قَدْ صِرْتَ كَأَحَدِهِم» این است. «فَأَصْلِحْ مَثْوَاك» آن وقت به آن نتایجی که بعداً حضرت میگیرند که حالا ان شاءالله به توفیق الهی مراجعه میکنید.
تاریخزدگی، جفای بزرگ به نسل
در فرآیند رشد و در مدل تربیتیمان بهرهمان از منبع ذخّار و گسترده و ذیقیمتی به نام تاریخ بهره بسیار بسیار اندکی است. تاریخ در مدارس ما تبدیل شده به یکی از درسهای منفور. البته الان نمیدانم، قضاوت نمیکنم. زمان ما که این طور بود. ماها که دانشآموز بودیم چرا از درس تاریخ تنفر پیدا کردیم؟ برای این که باید حفظ میکردیم. من فکر میکردم زمان ما این جوری بود، الان هم همین طور است. باید همهاش را حفظ کند برود سر امتحان و تاریخ فلان قوم و فلان قضایا و اسامی را باید به خاطر بسپارد و تاریخ زندگی آنها را بخواهد نقل کند. به خدا این جفاست، جفای بزرگ به نسل است. شما اگر نسل را از تاریخ زده کردید یعنی از گذشتهشان قطعش کردی، از هویتشان جدایشان کردید. از یک منبع سازنده آنها را محروم کردید، معنایش این است.
روشی که ما چه در خود تولید منابع تاریخی برای جامعه دانشآموزی و مدارسمان، چه در خود تولید این منابع، چه در نحوه ارائهاش پیش گرفتهایم؛ گاهی وقتها تولید خوب است، مثلاً زحمت کشیدند اینها را خوب در آوردند، مطالعه کردند، گزیده کردند، طراحی کردند، با عکس و اینها این را آذینبندی کردند. گاهی انسان نگاه میکند میبیند بد نیست و زمینهای را برای تفکر آماده میکند. ولی وقتی که میآید در چرخه آموزشِ سطحیِ امتحانزدهی حافظهمحورمان، وقتی میآید این جا جز تولید نفرت کاری نمیکند. بلایی که به سر درس عربیمان آوردیم، بلایی که به سر درس معارفمان آوردیم، چرا بچهها ناراحت هستند؟ چرا هیچ احساس خوبی ندارند؟ بعد از سالها که اینها را میخوانند هیچی یاد نگرفتند. چیزی نمیدانند. خود ماها همان تاریخهایی را که خواندیم هیچی یادمان نیست. از هر جلسه امتحان که آمدیم بیرون دستمان را این جوری کردیم کتاب را آخر سری انداختیم آن جا أه! راحت شدیم از این! انداختیم آمدیم کنار.
تاریخ در آموزش و پرورش در واحد پرورشی است
رهبر حکیم و عالیقدرمان اخیراً به آن مناسبت روز معلم راجع به بعضی از نواقص کتاب درسی هم ضمناً فرمودند. اصلاً به نظر من کلاً تاریخ در آموزش و پرورش در واحد پرورشی است. اصلاً باید از واحدهای آموزشی به این معنا خارج بشود بیاید در بخش پرورشی قرار بگیرد و کاملاً تعاملی و واقعاً جاذبه عجیبی دارد. چه حالی میدهد به بچهها وقتی این حالت را پیدا کند. و بعد وقتی همراه بشود با این فرمان امیرالمؤمنین، «سر فی دیارهم» یعنی بچهها را اردو ببرید. در اردو بچهها ساخته میشوند. ببرید ببینند، شهرها و اقوام و تاریخها را به آنها نشان بدهید، آثار را به آنها نشان بدهید.
بچهها را در محیط زیست خودشان نمیبرند آثار را نشان بدهند تا چه برسد چهار تا شهر آن طرفتر و در این استان و در یک استان دیگر و فضلاً از این که بگوییم آقا برمیداشتید اینها را یک خارج از کشوری هم میبردید، چهار جای دنیا هم یک چیزهایی به اینها نشان میدادید. اصلاً این چیزها خط خورده است، اصلاً ذهنیتی وجود ندارد. یک مجموعه اطلاعاتی را رطب و یابس، خشک و تر، البته بعضیهایش یک کمی هم تر است، مثلاً خوب هم به نظر میرسد. نوشته شده، یعنی جاذبه نوشتاریاش بد نیست ولی همه را وقتی میریزید در قالبهای آموزشی مرسوم این میشود که شده و خواهد شد. تاریخ که باید یک درس زنده، شیرین، بانشاط و شیرینترین، با حلاوتترین درس و پرجاذبهترین درسی باشد که دانشآموزان در مدرسههایشان میخوانند، تبدیل میشود به تلخترین و ناراحتکنندهترین و اعصاببرترین درسها، از اینها زده میشوند. زده که شد شده دیگر، شما نمیتوانی از بیرون از مدرسه اینها را دیگر جبران کنی. حالا به او پیشنهاد میدهی برو فلان کتاب را مثلاً بخوان. این دیگر زده شده. ریشهاش را ما زدیم باید برویم درست کنیم.
شیرینسازی شناخت تاریخ، دستور کار اتحادیه باشد
حالا من خواهشم از دوستان این است که ما در اتحادیه و در مجموعه برنامههایی که داریم باید یک فکری بکنیم برای این که این اشکالی را که علیالعجاله در نظام آموزشی ما است، اولاً این اشکال را اتحادیه باید بر علیه آن بشورد، باید حرف بزند، باید نقد کند. از زبان بچهها، از زبان بزرگترها، از زبان مربیها، بنویسد، بگوید، این مطالبه صریح رهبری عزیز و عالیقدر ما است. اینها را مطرح کند. اولاً بگوید بعد ثانیاً خودش یک تلاش تکمیلی داشته باشد برای این که آن تلخیها کلاً بین بچهها و این منبع ذخّار فاصله نیندازد و بعد اینها را در آفاق شیرینسازیهای کاری خودش، آموزشهای خودش و طراحیهای جاری خودش به گونهای طراحی کند که بچهها این جا کامشان یک مقداری شیرین بشود. این چیزی است که باید در دستور کار ما باشد.
باید ببینیم چه کار باید کرد وَالا ما همان منبع را از دست میدهیم، یک؛ دوم: بچههای ما فاقد بصیرت و عمق میشوند و بعد جامعه ما میتواند یک جامعه شایعهپذیر و تحریفپذیری باشد. وقتی نمیداند، مطلع نیست و مسلط نیست آن وقت میتوانند او را بازی بدهند، میتوانند قشنگ روی گُردهاش سوار بشوند، میتوانند دروغ تحویلش بدهند. چون این دیگر نگاه محققانه ندارد، در دوران مثلاً زیست دانشآموزشی به قواعد کشف مسائل مجهز نشده. من مکرر در مکرر دیدم شخص به حسب ظاهر مدرک فلان هم دارد، دکتری هم دارد، سواد فلان رشته را هم به دست آورده اما فاقد بصیرت است، هیچی، انگار نه انگار، میتوانند روی دوش او سوار بشوند. یعنی یک نفر آن طرف آب نشسته روی گُرده یک آدم جاهل بیسواد، یک آدم آن طرف نشسته یک آدمِ باسوادِ ما را ذهنزنی میکند. این مال وقتی است که این بصیرت آن عمقیابی و آن تفکر و آن عبرت در کار نیست.
امیدواریم ان شاءالله خداوند تبارک و تعالی توفیق بدهد به این بیان امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فردی و جمعی عمل کنیم. یک دعوت بزرگ باید در مجموعه خود ما شکل بگیرد، حداقل این بافت مربیهای ما و همین کادر ما اینها خودشان اول بروند سراغ تاریخ، مطالعه و... مطالعات تاریخیشان شکل بگیرد، مراجعاتشان شکل بگیرد. خودشان اولاً بهرهمند بشوند که وقتی به بچهها میگویند اثری داشته باشد چون ظاهراً تا ما خودمان اهل عمل نشویم اثری ندارد.
خدا را قسم میدهیم به حق اولیاءش به حق مقربان درگاهش ما را مشمول فضل و رحمت و عنایت خودش قرار بدهد. به وظایفمان آشنا کند، توفیق عمل به این آموزههای علوی را به همه ما کرامت کند. ارواح مطهر شهداء، امام راحل عظیم الشأن را با صلواتی شاد بفرمایید.
سؤالات مخاطبین
سؤال: آقای بیتصخری از اهواز پرسیدند لطفا کتاب تاریخی که از جهت صدق و اعتبار مورد تأیید باشد و هم نگاه ظریفانه تربیتی را لحاظ کرده باشد معرفی بفرمایید.
پاسخ حاجآقا: تاریخ اسلام برای مربی کتاب «فروغ ابدیت» که از نگاشتههای معاصر ما آیتالله سبحانی است. خیلی کتاب شیرین، جذاب و خوش قلم است. البته خود ایشان یک کاری هم راجع به تاریخ امیرالمؤمنین (علیهالسلام) انجام داده به نام «فروغ ولایت». البته کتاب شریف «منتهی الآمال» هم هست که گاهی دست کم هم گرفته میشود. یک مقدار ادبیاتش ادبیات قدیمیتر است، رضوان خداوند بر مرحوم محدث قمی باد. «منتهی الآمال» و یک بخشی هم دارد «تتمة المنتهی»، اصلاً انسان کتاب را میخواند حالش عوض میشود. از این قبیل، اینها هست.
زمان ما دیگر تاریخ مثل قدیم نیست که فقط از روی کتاب باشد، به قول شما فیلم، سریال، کارهای قوی در این زمینه، کارهای مستند در این زمینه. یعنی میدانید باید یک بانک خیلی شسته و روفته و قوی از این چیزها فراهم بشود و بعد سهم مربی در آن اشراب بشود، سهم دانشآموزی در آن اگر هست مثلاً کارهایی برای استفاده بچهها، غیر از اینها باید معرفی بشود، در دسترس قرار بگیرد. تشویق بشوند بچهها یا خود مثلاً بزرگترها به این که فلان چیز را حتماً ببینند یا بخوانند. خیلی عالمش عالم عجیبی است. در تاریخ معاصر مثلاً آقا برای این که ما بتوانیم موقف انقلاب اسلامی را درک بکنیم خیلی پیشنهاد دارند که مثلاً شما حتماً تاریخ انقلابهای معاصر را بخوانید. مثلاً تاریخ اکتبر روسیه را بخوانند، بدانند چی بود چی شد. مثلاً انقلاب فرانسه را بخوانند، انقلاب الجزایر را بخوانند، اگرچه انقلاب الجزایر یک چیز پایینتری بوده از جهت قد و قواره و اینها. اصلاً یک پیشنهادهای روشن در این زمینه هست.
سؤال: یک نکته تشکیلاتی هم که من به ذهنم میرسد این است که چند مستند خیلی قوی در بحث تشکلهای دانشجویی من دیدم، اما تشکل دانشآموزی مستندی که در سیما مثلاً پخش بشود ندارد. آقای امیرحسین ثابتی که تلویزیون مجری است یک کار خیلی تمیزی به اسم ستارهدار در باره تشکلهای دانشجویی انجام داد، در باره انجمن اسلامی دانشجویان از دوره رضاخان شروع کرده بود تا الان، تا تطورات دهه هفتادش که یک حال دیگری شد، خیلی مسیر قشنگی شد. اگر ما به عنوان تشکیلاتی یک چنین کاری را برویم زیر بارش خیلی ارزشمند است.
پاسخ حاجآقا: پیشنهاد بسیار خوبی است مخصوصاً این که ما یک کاری برای اولین بار هم خودمان راجع به قصه دانشآموزی و جنبش دانشآموزی انجام دادیم. کتابی تولید شد و مبنای خوبی هم هست برای همین کاری که میفرمایید و حالا ان شاءالله آقای صمیمی با دوستان صحبت کنید ببینید چه کاری در این زمینه هم میشود انجام داد.