متن بیستمین جلسه برخط با مربیان و شبکه پشتیبان خواهران ۱۴۰۲/۰۳/۰۶ 1402/3/6


فایل pdf
متن بیستمین جلسه برخط با مربیان و شبکه پشتیبان خواهران ۱۴۰۲/۰۳/۰۶
موضوع بحث ما هم‌چنان که خاطر مبارک‌تان هست قواعد عمومی جهاد اکبر بود. این آخرین جلسه ما در این فصل از مباحث هست که به امید خدای متعال خدمت‌تان تقدیم می‌شود. بعد از این‌که ما آن قواعد اصلی را خدمت‌تان تقدیم کردیم بنا شد برخی از تبصره‌ها و نکته‌هایی که قابل یادآوری و توجه هست در این بخش به استحضارتان برسد. و توفیق الهی به ما کمک کرد مسئله «كَثْرَةِ الذِّكْر» را عرض کردیم. «إدْمَانُ الفِكْرِ» را گفتیم. «كَثْرَةُ الِاسْتِغْفَار» را جلسه گذشته و «طُولِ السُّجُود» سجده طولانی، این چهار مورد به‌اضافه استعانت از نماز و صبر را که یک احتمال هم داشتیم که گفتیم استعانت از نماز و روزه است. توضیح مختصری در این زمینه‌ها دادیم. می‌ماند چند نکته دیگر. قبل از این‌که این چند نکته را من عرض کنم، چون جلسه گذشته من در این دو عنوانی که عرض کردیم روایت برای‌تان نخواندم، به امید خدای متعال برای نورانی شدن جلسه‌مان، فکرمان و روحیات‌مان یکی دو روایت را برای‌تان می‌خوانم.

موضوع بحث ما هم‌چنان که خاطر مبارک‌تان هست قواعد عمومی جهاد اکبر بود. این آخرین جلسه ما در این فصل از مباحث هست که به امید خدای متعال خدمت‌تان تقدیم می‌شود.

بعد از این‌که ما آن قواعد اصلی را خدمت‌تان تقدیم کردیم بنا شد برخی از تبصره‌ها و نکته‌هایی که قابل یادآوری و توجه هست در این بخش به استحضارتان برسد. و توفیق الهی به ما کمک کرد مسئله «كَثْرَةِ الذِّكْر» را عرض کردیم. «إدْمَانُ الفِكْرِ» را گفتیم. «كَثْرَةُ الِاسْتِغْفَار» را جلسه گذشته و «طُولِ السُّجُود» سجده طولانی، این چهار مورد به‌اضافه استعانت از نماز و صبر را که یک احتمال هم داشتیم که گفتیم استعانت از نماز و روزه است. توضیح مختصری در این زمینه‌ها دادیم.

می‌ماند چند نکته دیگر. قبل از این‌که این چند نکته را من عرض کنم، چون جلسه گذشته من در این دو عنوانی که عرض کردیم روایت برای‌تان نخواندم، به امید خدای متعال برای نورانی شدن جلسه‌مان، فکرمان و روحیات‌مان یکی دو روایت را برای‌تان می‌خوانم.

 

اسباب مؤثر در سیر و تقرّب به سوی پروردگار متعال

1.استغفار فراوان

اما در باب «كَثْرَةُ الِاسْتِغْفَار» این روایت نورانی از امیرالمؤمنین (علیه‌الصلوة‌‌والسلام) هست، این‌طور که خاطرم هست روایت را حضرت رضا (علیه‌الصلوة‌‌والسلام) از پدران ارجمندشان و از امیرالمؤمنین (علیه‌الصلوة‌‌والسلام) نقل می‌کنند. در این روایت فرمودند: «ثَلَاثٌ يَبْلُغْنَ بِالْعَبْدِ رِضْوَانَ اللَّهِ كَثْرَةُ الِاسْتِغْفَارِ وَ خَفْضُ الْجَانِبِ وَ كَثْرَةُ الصَّدَقَةِ»[1] فرمودند سه چیز است که عبد را، بنده را به رضای پروردگار متعال می‌رساند. حضرت فرمودند: «كَثْرَةُ الِاسْتِغْفَارِ» اولی‌ استغفار فراوان است که محل بحث ما است که عرض کردیم در مراتب بندگی و در ارتباط عبودیّت، بین انسان و خداوند تبارک و تعالی یک خطاهایی رخ می‌دهد، کم و کسری‌هایی پیش می‌آید که فراوان است. هر کسی در رتبه خودش بدون استثناء. این‌ها موانع فیض هستند و باعث می‌شوند ارتباط ما با عالم الهی دچار اختلال بشود. برای رفع اختلال، برای این‌که آن پرده‌ها کنار برود، برای این‌که آن حجاب‌هایی که بر اثر این خطاها و گناه‌ها پیدا شده، این‌ها برطرف بشود و برای جلب رحمت الهی و بالاتر از همه برای ادب بندگی و اصرار بر ادب عبودیّت، یکی از اصلی‌ترین عناوین عبارت است از «كَثْرَةُ الِاسْتِغْفَارِ». این‌که انسان استغفار فراوان داشته باشد در درگاه خدای متعال. خود این ابراز ندامت و پشیمانی و ابراز پوزش به درگاه خدای متعال پیش‌برنده است. موانع را برطرف می‌کند. مخصوصاً اگر همراه آن بقیه آداب تکمیلی استغفار هم وجود داشته باشد که حالا آن‌ها مفروض است. انسان باید جبرانی بکند، باید بالاخره روش‌های خودش را اصلاح بکند.

 

 2.فروتنی

دوم: «خَفْضُ الْجَانِبِ»، دومین چیزی که عبد را به رضایت الهی نائل می‌کند عبارت است از «فروتنی». این «خَفْضُ الْجَانِبِ» در واقع به معنای فروتنی است. خاکسار بودن، این چقدر مؤثر است! حالا «خَفْضُ الْجَانِبِ» گاهی هم به عنوان «خفض الجناح» آمده، در قرآن کریم هم هست. «خفض الجناح» درباره پدر و مادر است. «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما كَما رَبَّياني‏ صَغيراً»[2] آن‌جا از تعبیر «خفض الجناح» استفاده شده که این بال خودش را پایین بیاورد به معنای همان تواضع کردن و فروتنی. منتها راجع به پدر و مادر دارد که «جَناحَ الذُّلِّ»، یعنی باید انسان در برابر پدر و مادرش غایت و اوج فروتنی را داشته باشد.

این‌ها جزء موضوعاتی است که شیطان روی آن خیلی کار می‌کند و خیلی هم در این زمینه ما گرفتار هستیم. در ارتباط با آن ادب بین انسان و پدر و مادر، مخصوصاً در نسل جدید، درشت‌گویی، چشم دوختن، خیره‌سری، ایستادن، حرف‌های این‌ور آن‌وری زدن. حالا شیوه‌های تربیتی ما و گفتمان‌های غالب که حالا یک اسم‌هایی می‌گذارند مثل فرزندسالاری و امثال این‌ها دارد به‌دست می‌آید، این‌ها مؤثر است. یک ‌نوع خروج از حیاء و قواعد حیاء در مناسبات است که کلاً در زیستی که مبتنی بر نگاه مادی هست این حرف‌ها آن‌جا نیست. حالا پدرت هست، مادرت هست، مثلاً باید حقت را از او بگیری. مثلاً یک ادب دیپلماتیکی باشد ولی این‌جوری است. خدا عاقبت‌ها را به‌خیر کند. غرض آن‌جا این تعبیر هست. البته یک‌جای دیگر هم هست که خطاب به پیامبر اعظم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) است در مقام هدایت خلق دارد که «وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ»[3] یعنی در برابر مؤمنانی که از تو تبعیت کردند؛ در برابر آن‌ها فروتنی کن. این هم فروتنی امام در برابر اُمّت است. این هم خیلی تعبیر قشنگی است. بنابراین «خَفْضُ الْجَانِبِ» به معنای همان فروتنی و خاکسار بودن و افتاده‌حال بودن و این‌ها است. نکته مقابلش هم تکبّر و تجبّر و ادعاکردن و منم منم گفتن و گردن‌فرازی و این چیزها است. عمدتاً در مناسبات اجتماعی بین ما و دیگران هست.

 

3. صدقه فراوان

و بالاخره سومین عنوان هم حضرت فرمودند: «وَ كَثْرَةُ الصَّدَقَةِ»، صدقه فراوان، کثرت صدقه موضوعیت دارد. خدا بر درجات اساتید ما بیفزاید مخصوصاً حضرت آیت‌الله بهجت (اعلی‌الله‌مقامه‌الشریف). ایشان گاهی مثلاً راهنمایی می‌کردند می‌فرمودند صدقه متنوع بدهید. بعضی‌ها مثلاً ممکن است یک صدقه‌ای با کیفیت یک‌جایی بدهند. خب آن خوب است. یک‌کارگشایی است از یک نفر. این یک تأثیری دارد. اما «كَثْرَةُ الصَّدَقَةِ»، ظاهراً ذیل همین روایت‌ها و این‌ها است. خود این‌که انسان متنوع به افراد متعدد صدقه داشته باشد ظاهراً این خودش موضوعیت دارد. این هم جالب است. پس انسان فراوان صدقه بدهد، یعنی به مواضع گوناگونی از کسانی که نیازمند هستند رسیدگی کند.

 

4. سجده فراوان و طولانی

«قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أُوصِيكَ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ الْوَرَعِ وَ صِدْقِ الْحَدِيثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ وَ حُسْنِ الْجِوَارِ» بعد فرمود «وَ كَثْرَةِ السُّجُودِ» که محل بحث ما بود. سجده فراوان خیلی پیش‌برنده است. هم سجده فراوان در روایات ما آمده، هم طول سجده. یعنی هم سجده فراوان از جهت تعداد و هم کیفیت آن، طولانی بودن و انسان در سجده‌اش درنگ کند. این «كَثْرَةِ السُّجُودِ» عمدتاً مربوط به خلوت‌های انسان است. مخصوصاً سحرهایی، شب‌هایی؛ چون از جمله مواردی است که می‌تواند انسان را در چشم مردم مبتلا به ریا و امثال این‌ها بکند. یا احیاناً در ذهنیت دیگران آسیبی راجع به انسان درست کند. مثلاً برای انسان حرف در بیاورند. یک‌شکلی باشد که نامتعارف نشود و در خفاء، این‌ها مربوط به آن مخفی‌کاری‌های سلوکی است. ما یک‌سری کارها داریم که اسمش هست مخفی‌کاری‌های سلوکی، که انسان در مقام سیر و سلوک بالاخره یک کارهایی است، برنامه‌هایی است که فقط خودش دارد. خیلی نمی‌خواهد دیگران ببینند و کسی مطلع بشود. بین خودش و خدای متعال این‌ها را نگه می‌دارد.

 

ارزش استغفار و دعا در نگاه امام حسین (علیه‌الصلوةوالسلام)

البته از این تعبیر سیدالشهداء (علیه‌الصلوةوالسلام) هم خیلی می‌شود استفاده کرد که بعد از ظهر تاسوعا وقتی دشمن حالت جنگی گرفت و دارد که امام حسین (علیه‌الصلوةوالسلام) حضرت عباس (سلام‌الله‌علیه) را فرستاد. همان جمله مشهور که «ارْكَبْ بِنَفْسِي أَنْتَ»، که این کلمه «بِنَفْسِي أَنْتَ» جزء مدال‌های افتخار حضرت عباس (علیه‌الصلوةوالسلام) بود. گفت جانم به قربانت! سوار شو برو ببین این‌ها چه می‌گویند؟ وقتی رفت و برگشت گفت این‌ها می‌گویند ما می‌خواهیم درگیری را شروع کنیم. حضرت مهلت خواستند. فرمودند برو از این‌ها امشب را مهلت بگیر. آن‌وقت این مهلت را خود حضرت توضیح دادند. فرمودند برای این‌که ما دعا و استغفار داشته باشیم. جمله کلیدی‌اش این است «فَهُوَ يَعْلَم» خدا خودش خوب می‌داند. «يَعْلَمُ أَنِّي كُنْتُ قَدْ أُحِبُّ الصَّلَاةَ لَهُ». خدای متعال خودش خوب می‌داند که من چقدر نماز برای او را دوست می‌داشتم. «وَ تِلَاوَةَ كِتَابِهِ» و تلاوت قرآن «وَ كَثْرَةَ الدُّعَاءِ وَ الِاسْتِغْفَارِ» و دعای فراوان و استغفار فراوان را چقدر من دوست می‌داشتم. خودش خوب می‌داند. بله، این هم از آن جمله‌ها است که خیلی تکان‌دهنده است.

بودن انسان در این دنیا چه ارزشی دارد؟ امام حسین (علیه‌الصلوةوالسلام) کسی که غیرة‌الله العظمی است. یعنی ما دیگر بالاتر از امام حسین (علیه‌الصلوةوالسلام) در مقام شجاعت، غیرت، مقاومت، ایثار و شهادت‌طلبی که حضرت داشتند کس دیگری نمی‌شناسیم، با امام حسین (علیه‌الصلوةوالسلام) کسی را نمی‌شود مقایسه کرد. اگر بخواهید مقایسه کنید آن‌وقت دیگر باید امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) و سایر ائمه هدی (علیهم‌السلام) و خود پیغمبر را باید مقایسه کنید. حالا حضرت با یک‌چنین روحیه‌ای مهلت بگیرد. این اصلاً شگفت‌انگیز است. چه پیامی را می‌خواهد امام حسین (علیه‌الصلوةوالسلام) به بشریّت تا دامنه قیامت بدهد و مخصوصاً به دوستان خودش؟ می‌گوید من مهلت می‌خواهم و مهلت را هم برای این می‌خواهم. بعد از این‌که فرمود ما برای استغفار و دعا مهلت می‌خواهیم، بعد فرمود «فَهُوَ يَعْلَم». خدای متعال خودش خوب می‌داند که من چقدر عاشق نماز و تلاوت قرآن و فراوانی دعا و استغفار بودم. این‌ها خطوطی است که نشان می‌دهد اگر انسان بخواهد سیری داشته باشد راهش همین چیزها است.

 

توصیه‌های سلوکیِ امام صادق (علیه‌اسّلام)

در یک روایتی شخصی است به نام اسماعیل بن عمّار، ایشان نقل می‌کند می‌گوید: «قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام» امام صادق (علیه‌الصلوةوالسلام) به من این‌طور فرمودند. «أُوصِيكَ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ الْوَرَعِ وَ صِدْقِ الْحَدِيثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ وَ حُسْنِ الْجِوَارِ وَ كَثْرَةِ السُّجُودِ» بعد هم فرمودند: «فَبِذَلِكَ أَمَرَنَا مُحَمَّدٌ ص». آقای اسماعیل بن عمّار می‌گوید امام صادق (علیه‌الصلوةوالسلام) به من فرمودند که من تو را به این موارد توصیه می‌کنم. «أُوصِيكَ» وصیت می‌کنم. «أُوصِيكَ» نشان دهنده اهمیت فوق‌العاده مطلب است. فرمودند من تو را به چند مسئله سفارش می‌کنم. 1- تقوی «بِتَقْوَى اللَّهِ». بلافاصله می‌فرماید «وَ الْوَرَعِ». ورع از شعبه‌های تقوی است.

 

1.تقوی الهی

تقوی یک معنای جامعی دارد که درواقع ادب‌ورزی بندگی در التزام به اوامر و نواهی الهی است که اسم آن می‌شود تقوی. آن‌جایی که انسان التزام دارد، مقید شده که فرمان خداوند و امر الهی و نهی الهی را رعایت کند. وقتی اهتمام دارد به این مسئله یعنی تقوی دارد. هر چه که اهتمامش بیشتر باشد طبعاً تقوای او بیشتر می‌شود. تقوی درواقع به معنای حریم‌شناسی و حریم‌داری در ساحت قدس ربوبی است.

 

2. ورع

حالا با این ملاحظه این‌جا کلمه ورع را شما می‌بینید بعد از تقوی آمده، این از باب ذکر خاص بعد از عام است. عنوان عمومی می‌شود تقوی. آن‌وقت عنوان خاص می‌شود ورع. ورع یعنی حریم‌گرفتن نسبت به محرمات. یعنی جایی که انسان از منطقه حرام فاصله می‌گیرد اسم آن می‌شود ورع. که می‌گویند خیلی فوق‌العاده است نقش او در ارتباط انسان با خدای متعال. سهم ورع خیلی بالا است. این معنایش همان است که انسان به قرق‌گاه‌ها نزدیک نشود. اگر مثلاً یک سخن شبهه‌ناکی است به آن شبهه‌ناک نزدیک نمی‌شود تا به حرام نیفتد. مالی حتی شبهه روی آن باشد به آن نزدیک نمی‌شود تا چه رسد به مال حرام. انسان وقتی که از منطقه قرق‌های الهی، جاهایی که خدای متعال حریمی تعریف کرده و منطقه مناهی است، نهی خدای متعال به آن تعلّق گرفته، این به آن منطقه وقتی نزدیک نمی‌شود یعنی از آن فاصله می‌گیرد، اهل ورع است. بنابراین ورع به معنای اجتناب از محارم است. منتها این اجتناب کردن نه یک اجتناب مثلاً عادی که انسان گاهی تا مرز خطر هم می‌رود احیاناً مرتکب نمی‌شود، این را اهل ورع نمی‌گویند. اهل ورع آن کسی است که اساساً به منطقه قرق نزدیک نمی‌شود و از آن فاصله می‌گیرد.

 

3. راستگویی و اداء امانت‌

سوم: «وَ صِدْقِ الْحدیث» یعنی تو را سفارش می‌کنم به صدق حدیث، راستگویی. که استحضار دارید در آن فهرست مربوط به عناوین کلیدی در باب تشیع و پذیرش مراتب ولایت، این‌که در کلمات ائمه هدی (سلام‌الله‌علیهم‌اجمعین) مخصوصاً در کلمات امام صادق (علیه‌الصلوةوالسلام) آمده و بسیار بر آن تأکید شده «صِدْقِ الْحَدِيثِ» است. راستگویی به همین معنای مشهور خودش. خیلی اهمیتش زیاد است. معمولاً صدق حدیث با «أَدَاءِ الْأَمَانَةِ» می‌آید. یعنی مثل دوقلوهای به‌هم پیوسته هستند. روایات را ببینید این دو همیشه کنار هم هستند. «أَدَاءِ الْأَمَانَةِ» و این‌که انسان امانتی که نزدش هست این‌ها را به اهلش برساند؛ این هم توصیه بعدی است.

یک روایت هم روایت امتحان است. آن روایت مشهور که فرمودند شیعیان ما را در این امور امتحان کنید. فرمودند ممکن است یک کسی زیاد نماز بخواند یا روزه هم بگیرد. ممکن است برایش عادت شده باشد اما امتحان‌شان کنید در «صِدْقِ الْحَدِيثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ».

یک روایت دیگر هم دارد که شیعیان ما را در محافظت نسبت به وقت نماز امتحان کنید که در وقت نماز چگونه رفتار می‌کنند. روایت مستقلی هم داریم که حضرت می‌فرمایند شیعیان ما را در مسئله راستگویی و اداء امانت امتحان کنید. در همان روایت هم هست که نماز زیاد خواندن و روزه زیاد گرفتن مسئله را حل نمی‌کند. حضرت می‌فرمایند به‌خاطر این‌که گاهی برای بعضی‌ها این‌ها عادت شده، اگر نخوانند یک‌خرده اذیّت می‌شوند از باب عادت. بنابراین مسئله اداء امانت است که نشان می‌دهد که این چقدر پیرو اولیاء خدا و راستگویی است که نشان می‌دهد که ایشان چقدر توانسته در مسیر تشیع قدم بردارد.

 

4. خوش‌رفتاری در همسایگی

و بالاخره «وَ حُسْنِ الْجِوَارِ»، یعنی خوش‌همسایه بودن. یعنی با کسانی که مجاور او هستند خوش‌رفتار است. حالا این خوش‌رفتاری با همسایه خودش یک بابی است که در روایات و در سیره اولیاء خدا هست. خیلی اهمیت دارد که انسان با مجاورین و همسایه‌های خودش ارتباطش ارتباط نیکویی باشد. اگر همسایه بیتی باشد یک‌جور است. گاهی وقت‌ها همسایگی‌های دیگری هم هست. گاهی با بعضی‌ها ما مجاور هستیم نه به معنای سکونتی، مثل مجاورت‌های کاری، در کنار دست‌تان با همدیگر همکار هستید، این یک نوع همسایگی است. انسان با اطرافش و به آن معنای خاص کلمه که همسایه بیتی انسان باشد، انسان با او خوش‌رفتار باشد «وَ حُسْنِ الْجِوَارِ» داشته باشد.

عنوان بسیار جالبی است و تأکیدهایی هم که شده تکان‌دهنده است که حضرت فرمودند این‌قدر پیغمبر اکرم راجع به همسایه به ما سفارش کردند ما فکر کردیم همسایه از همسایه ارث می‌برد. مهم هم نیست همسایه چه کسی باشد. یعنی مؤمن صالحی است که باعث افتخار انسان است در مجاورت یک‌چنین کسی زندگی کند. یا افرادی هستند که کمتر اهل رعایت هستند تا افرادی هستند که ممکن است حتی اعتقادات‌شان جور دیگری باشد. رفتار انسان مؤمن شیعه با آن‌ها باید آموزنده باشد، به آن‌ها احسان کند، هوای‌شان را داشته باشد، در گرفتاری‌ها به کمک‌شان برسد، به فریادشان برسد، جایی هم لازم شد نصیحت کند، تذکر بدهد، آن هم یک‌نوع کمک است. یکی‌ هم عیب‌پوشی است. مثلاً صدر فهرست عیب‌پوشی است چون انسان در مجاورت از عیب و اشکال همدیگر باخبر می‌شود. اولش این است که این عیب‌‌ها را ستاری کند و بعد هم در مقام اصلاح به آن‌طرف کمک کند. ولی در روابط انسانی، در محبت کردن، یک‌وقت مثلاً بوی غذایی در خانه‌اش راه می‌افتد برای او ببرد، یا مثلاً یک چیز تازه‌ای گیرش می‌آید او را سهیم کند، خیلی هم خوش می‌گذرد این‌جوری همسایه بودن. یک‌وقت انسان نیازی در او می‌بیند، قبل از این‌که بگوید نیازش را برآورده کند. خیلی معیار عجیبی است. مخصوصاً در زیست‌گاه‌های امروزی که تداخل همسایه‌ها با هم خیلی زیاد شده.

ما یک بازگشتی داشتیم به این دو عنوان شیرینی که جلسه پیش مطرح کردیم و روایاتی که باید من جلسه گذشته می‌خواندم ولی امروز برای‌تان خواندم. اما می‌ماند چند نکته. این چند نکته را به لطف خدای متعال عناوین آن را اشاره می‌کنم. ذیل هر کدام هم یک تذکر و یادآوری است که عرض می‌کنم. این‌ها چیزهایی هستند که خیلی کمک می‌کنند انسان را در سیر به‌سوی خدای متعال، در منازل قرب الهی و در جهاد با نفس. جزء کمک‌کارهای ما هستند که خیلی کمک‌شان هم کمک جدی‌ای است.

 

ارکان خوشبختیِ حتمیِ مؤمنین

اجازه بدهید برویم به ساحت قرآن کریم و از آن‌جا دریافت کنیم. سوره مبارکه مؤمنون؛ از اول که سوره شروع می‌شود، اولاً اعلام رستگاری و خوشبختی می‌کند برای مؤمنین. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏ * قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ»[4]. «قَدْ أَفْلَحَ» دو جا بیشتر در قرآن نیست. یکی «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى»[5] یکی هم «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ». یعنی این دیگر ردخور ندارد. لیت و لعلّ و لعلکم تفلحون و امثال این‌ها نیست. انسان مؤمن قطعاً سعادتمند و خوشبخت است. این کدام مؤمن است که این‌طور محکم خدای متعال خوشبختی آن‌ها را اعلام و تضمین می‌کند؟ چون این «قَدْ أَفْلَحَ» تضمین شده است. این‌ها چه کسانی هستند؟ آن‌جا هفت ویژگی فهرست می‌شود. اولین ویژگی‌شان نماز است. «الَّذينَ هُمْ في‏ صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ»[6]. آخری‌اش هم دارد که «وَ الَّذينَ هُمْ عَلى‏ صَلَواتِهِمْ يُحافِظُونَ»[7] آخری‌ هم باز نماز است. یکی خشوع در نماز است. یکی هم حفاظت بر نماز است. پنج ویژگی هم این میانه می‌ماند.

خیلی مهم است که ما بدانیم از منظر قرآن کریم وقتی بنا است یک فهرست از خصال مؤمنین ارائه بشود که انسان‌های مؤمن با این ویژگی‌ها به سعادت حتمی می‌رسند، این‌ها چه چیزهایی هستند؛ خیلی مهم است. ارکان خوشبختی این‌ها هستند. دو مورد آن مربوط به نماز است. کیفیت نماز، حفاظت نماز، پنج در این میانه هستند. یکی مسئله زکات را داریم. «لِلزَّكاةِ فاعِلُونَ»[8].

دومین ویژگی‌ای که برای انسان مؤمن گفته شده که در مقام سعادتمندی مداخله‌ی در سعادت او دارد این است «وَ الَّذينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ * وَ الَّذينَ هُمْ لِلزَّكاةِ فاعِلُونَ»[9] بعد «وَ الَّذينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ»[10] یک تفصیلی دارد که «إِلاَّ عَلى‏ أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومينَ * فَمَنِ ابْتَغى‏ وَراءَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ العادُونَ»[11] بعد می‌فرماید :«و الَّذينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ * وَ الَّذينَ هُمْ عَلى‏ صَلَواتِهِمْ يُحافِظُونَ * أُولئِكَ هُمُ الْوارِثُونَ * الَّذينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فيها خالِدُونَ»[12]. برای مؤمنین در ورایات و در کلمات اولیاء ده‌ها ویژگی گفته شده. این‌که قرآن کریم دست‌چین می‌کند هفت ویژگی را به عنوان ارکان خوشبختی و سعادت حتمی برای انسان مؤمن، این را نمی‌شود از کنارش گذشت. این شاخص‌ها شاخص‌های حتمیِ قطعی هستند و دارای ضریب اهمیت بسیار بالایی هستند.

قرآن است، فرق می‌کند، کلام عادی که نیست. این کلام وحی است. وقتی که می‌شمارد اول می‌گوید نماز، خشوع در نماز، بعد دوم می‌گوید إعراض از لغو. پس معلوم می‌شود مسئله خیلی مهم است.

سوم می‌فرماید که این‌ها کسانی هستند که نسبت به زکات اقدام می‌کنند. حالا به آن معنای عام و خاصش. زکات، همان پرداخت‌هایی است که مؤمنین در زندگی‌شان دارند. پرداخت‌های مالی و البته غیرمالی. آن عنوان عام یک‌مقدار وسیع‌تر است ولی اولویت با بخش‌های مالی است.

چهارم مسئله عفت است. «وَ الَّذينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ». قرآن کریم مسئله را این‌جا بسط می‌دهد. یک توضیحی داده که این عفت ورزی مربوط به کجاست، چگونه است، این‌جا یک توضیح جالبی می‌دهد که جزء مباحث فوق‌العاده مورد نیاز زمانه ما است. سهم آن هم در مراتب ایمان و در رفتارهای مؤمنانه و در منظومه شاخص‌های زیست مؤمنانه یک سهم برجسته‌ای است. رتبه چهارم را این‌جا دارد. «وَ الَّذينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ».

پنجم می‌شود وفای به عهد.

ششم هم می‌شود ادای امانت. «وَ الَّذينَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُون‏».

و بالاخره هفتم: «وَ الَّذينَ هُمْ عَلى‏ صَلَواتِهِمْ يُحافِظُون‏». که آن حفاظت نسبت به نمازها است که این هم خودش معانی جالبی دارد. صدر آن حفاظت از وقت و احکام و آداب در باب نماز است. خدا ان شاءالله همه‌ی ما و شماها را جزء مؤمنین واقعی قرار بدهد ان شاءالله الرحمن.

این منظومه صفات مؤمنین را این‌جا شما خوب مشاهده کردید.  

 

آثار «لغو» بر محیط زندگی انسان

در آن فهرست دومین ویژگی را که حضرت حق تبارک و تعالی این‌جا می‌آورد عبارت است از إعراض از لغو. «وَ الَّذينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ».  لغو یعنی چه؟ لغو کلاً یعنی امر بیهوده. در فارسی هم ترجمه می‌کنیم می‌گوییم بیهوده، بی‌فایده، سخن بی‌فایده، نگاه بی‌فایده، اقدام بی‌فایده و بیهوده، ارتباط‌های بی‌فایده و بیهوده. همه این‌ها می‌شوند لغو.

یک‌وقت شما می‌بینید که انسان به زندگی خودش برمی‌گردد می‌بیند وامصیبتا! خوراک‌های بیهوده و لغو. خیلی زندگی‌ها پر از بیهوده، یعنی چیزی که نه فایده دنیایی دارد نه فایده آخرتی دارد. ببینید نمی‌گوید چیزی که مضرّ است؛ یک‌وقت می‌گوییم که این‌ها إعراض می‌کنند از چیزهایی که برای آن‌ها ضرر دارد. مضرّ است برای‌شان. خیلی خوب! ممکن است بگوییم إعراض می‌کنند از محرمات. از چیزهایی که حرام است این‌ها إعراض می‌کنند. این‌ها را که اینجا نگفته، مطلب را خیلی متفاوت ارائه کرده. می‌گوید یکی از اسرار خوشبختی‌ و کلیدهای سعادت و خوشبختی‌ انسان مؤمن این است. إعراض می‌کند از بیهودگی‌ها، بیهوده‌ها. «عَنِ اللَّغْوِ» به همان عنوان جامع‌. از لغو پرهیز می‌کند. لغو یعنی یک امری که بی‌فایده است. در آن فایده دنیایی و آخرتی نیست.

حالا این سخنی که گفتیم فایده‌ای داشت؟ دنیایی؟ آخرتی؟ خیلی خوب! اما اگر فایده‌ای نداشت چی؟ این تلویزیونی که نشستیم تماشا کردیم فایده‌ای داشت؟ این کلاسی که شرکت کردیم فایده‌ای داشت واقعاً؟ این درسی که خواندیم فایده‌ای داشت دنیایی، آخرتی‌اش؟ می‌شود امری که عقلائی است، یعنی هدف‌های عقلائی روی آن هست و شارع اعظم هم امضاء می‌کند. یک چیزی که مفید باشد واقعاً. فایده‌مند باشد. هر چیزی که از سودمندی عقلائی در زیست انسان خارج می‌شود، می‌شود لغو. هر چیزی که این عنوان را داشته باشد می‌شود لغو. حالا لغو مگر چه به‌روز انسان می‌آورد؟ وقتی که لغو در زندگی انسان وارد بشود و فراوان بشود اصلی‌ترین خطر آن این است که ما را تا نزدیکی‌های محرمات می‌برد. نگاه‌های اضافی انسان را می‌برد تا مرز نگاه حرام. خوراک‌های اضافی و متنوع انسان را می‌برد در معرض خوراک‌های مضرّ. معاشرت‌های بیهوده و بی‌فایده، شنیدارهای لغو؛ همین تأثیر را دارد. پس یک اثرش این است.

نکته‌ی دوم عبارت است از عمری که بر باد می‌رود، چون بالاخره عمر ما سرمایه‌ای است برای سیر و سلوک و امثال این‌ها، مخصوصاً اگر این عمر در سنین جوانی ما باشد خیلی حساس است. خصوصیت «لغو» عبارت است از به فنا دادن عمر، یعنی عمر انسان را فانی می‌کند، از دست می‌دهد، به ازایی هم که ندارد، یعنی انسان این وقتش را از دست داده، چیزی در ازاء قیمتی‌ترین سرمایه‌ی وجودی‌اش را داده در برابرش هیچی گیرش نیامده، حالا این را انجام داد حداقل یک پولی، یک مالی، یک ثروتی، یک اعتباری، یک علمی، دانشی، ادبی، اخلاقی، معنویتی، بالاخره یک فایده‌ای، نه؛ هیچ فایده‌ای نداشته. این در زمان ما خیلی زیاد شده.

و دیگر اثر دیگر لغو عبارت است از این‌که محیط زیست انسان را شلوغ می‌کند. محیط زندگی انسان حتی‌المقدور باید از اضافی‌ها خلوت باشد تا ذهن شما خلوت بشود. ذهن شما خلوت بشود که روح و روان شما بتواند به کار اصلی‌اش برسد، «کثر‌ة اللغو» در زندگی انسان‌ها باعث می‌شود که محیط ذهنی آن‌ها شلوغ باشد و فکرشان را آسیب می‌زند، تمرکز را از انسان می‌گیرد، گرفتار آشفتگیِ روانی می‌کند انسان را، آدم‌هایی که همین‌جور گرفتار لغو هستند گرفتار عدم انتظام ذهنی و روانی می‌شوند.

می‌فرماید: «وَ ٱلَّذِينَ هُم عَنِ ٱللَّغوِ مُعرِضُونَ» انسان‌های مؤمن مصرّانه، با اصرار از امور بیهوده و لغو فاصله می‌گیرند. «و الذین هم» تمام آن تأکید است، این ترکیب «عن اللغو» حکایت از یک نوع پهلو گرفتن و فاصله گرفتن و این‌هاست. قرآن کریم از کلیدواژه‌ی «اعراض» استفاده کرده، اعراض یعنی رو برگرداندن، یعنی شما یا نسبت به یک چیزی اقبال دارید به آن رو می‌کنید که انسان رو می‌کند به کسی به چیزی به امری، یا وقتی که اعراض دارید، اعراض دارید یعنی پشت می‌کند به فلان کس، به فلان مسئله‌، یعنی انسان از ‌آن فاصله می‌گیرد. «وَ ٱلَّذِينَ هُم عَنِ ٱللَّغوِ مُعرِضُونَ» ترکیب «معرضون» اسم فاعلی است، در اسم فاعل تأکید خیلی بالاست «وَ ٱلَّذِينَ هُم عَنِ ٱللَّغوِ مُعرِضُونَ».

 

«إعراض از لغو»، یکی از اصرار خوشبختی و سعادت

کاش می‌شد این را انسان مفصل صحبت کند و اصلاً برایش طراحی کند. اعراض در مباحث تربیتی خیلی کار دارد که انسان هم زیست خودش را از زیاده‌ها و لغوها پاکسازی کند و هم به جامعه‌ای که با او مرتبط هستند مخصوصاً دانش‌آموزها به این‌ها هم آموزش بدهد. خود این إعراض واقعاً یکی از اصرار خوشبختی و سعادت است. یادتان باشد دنیای ما دنیای میدان‌داری شیاطین در تولید لغو است، اصلاً زمانه‌ی ما هم چنین زمانه‌ای است.

مثلاً در باب آراستگی، لباس و زیبایی یک حدی دارد. تجمیل جزء توصیه‌ی اولیاء خداست، انسان مؤمن انسان آراسته‌ای است، مرتب است، منظم است، لباس، مو، چهره تنظیم است، آراستگی جزء زیست مؤمنانه است، خب این یک حدی دارد، این‌ها هم حد مفیدی است، فایده‌ی اجتماعی دارد، فایده‌ی شخصی دارد، یعنی هم برای خود شخص بهجت‌آور است هم برای محیط اجتماعی. شما همین عملیات و تجمیل را ببینید وقتی می‌رود در ساحت لغو تا کجاها پیش می‌رود. زمانه‌ی ما چقدر انسان‌ها مخصوصاً طایفه‌ی خانم‌ها ابتلاءشان به این باب اصلاً مرز نمی‌شناسد، این زیادتی‌هایی که در این باب وجود دارد. شگفت‌انگیز است عمرهایی که بر باد فنا می‌رود در این زمینه، نگاه کنید چیزهای بی‌فایده، نه فقط بی‌فایده است که حالا ضررهای جسمی و این‌ها هم فراوان دارد، حالا آن عوارض دیگری هم دارد که بماند، ولی حالا منظورم خود آن فراوانی‌اش است که بحثم سر لغو است.

در ارتباط‌ها ببینید، چقدر سر ارتباط‌ها وقت تلف می‌شود و عمرها بر باد می‌شود. مثلاً به طرف می‌گویی، می‌گوید ما حرف بدی نمی‌زدیم که، ما داشتیم با هم صحبت می‌کردیم، مگر داشتیم مطالب بدی صحبت می‌کردیم؟ ما اصلاً گناه نکردیم، حرف گناه‌آلود هم نزدیم، خیلی خوب اما گرفتار لغو شدید، مطلبی که می‌شد شما ظرف مثلاً پنج دقیقه بگویید، پنجاه دقیقه است دارید با هم می‌گویید. کل این اخباری که شما مبادله کردید چه خاصیتی داشت؟ ضمن این‌که همین حرف‌هایی که مبادله شد دائم می‌رفت سمت گناه، حالا اگر وارد نمی‌شدید خوش به سعادت‌تان، ولی شما را دائم می‌برد به سمت غیبت، می‌برد به سمت مسخره‌ کردن دیگران، می‌برد به سمت افشا کردن راز دیگران. کسی که پنجاه دقیقه دارد همین‌جور مدام با همدیگر تلفنی حرف می‌زند دارد چه می‌گوید؟ معاشرت‌های لغو و اضافی همین‌طور است.

مثلاً در خوراکی‌ها ببینید چقدر ما لغوگرا شدیم، بشریت معاصر چقدر در خوراکی‌ها لغوگرا شده، شگفت‌انگیز است. اکثر این‌ها کنارش ضرر هم هست که حالا آن دیگر مصیبت عظمای دیگری است. همین عالم مجازی ببینید چقدر در آن لغو هست، بی‌حد و بی‌مرز است، این همان کار شیطان است.

کار شیطان این است که محیط زیست شما را این‌قدر شلوغ کند که شما فرصت تفکر نداشته باشید، فرصت تفکر را از شما می‌گیرد، این‌قدر محیط زیست‌تان را شلوغ می‌کند بعد خطوط تماس‌تان را شلوغ می‌کند، سمعی‌تان را شلوغ می‌کند، بصری‌تان را شلوغ می‌کند، نتیجه‌اش این می‌شود که محیط تفکرتان شلوغ می‌شود و حالا ببینید از یک محیط تفکر شلوغ، آیا یک ذهن شلوغ می‌تواند برای شما سعادت‌آفرین باشد؟ درحالی که سعادت شما در گرو خلوت با خویشتن است، سعادت شما در گرو خلوت با خدای متعال است، سعادت شما در گرو خلوت با دوست و یارتان است، همسرتان است، بچه‌های‌تان است، سعادت شما در این خلوت‌هاست، آن‌وقت وقتی شلوغ شد این خلوت‌های ما از دست می‌رود. خلوت ما با خدای متعال از دست می‌رود، خلوت ما با خویشتن از دست می‌رود، خلوت‌مان با عزیزان‌مان، عزیزترین کسان‌مان از دست می‌رود. در یک محیط شلوغ انسان می‌خواهد چکار بکند؟ همیشه ذهنش درگیر، روحیه‌اش درگیر، از دلش آشفتگی پدید می‌آید و این ذهن و روان آشفته می‌تواند سالک بشود؟

این مطلب مخصوصاً ناظر به زمانه‌ی ماست و مؤکد است، این مطلب واقعاً قبلاًها این‌قدرها نبوده، زمان نزول این‌ ‌آیات این‌جوری نبود، مثل زمانه‌ی ما نبود، اصلاً اکنون یک عوالم عجیبی شده، خدا به ما رحم کند! پس فقط شما یادتان باشد در آن فهرست از نگاه خدای متعال چقدر اعراض از لغو سهم دارد در زیست مؤمنانه که می‌آید در ردیف دوم می‌نشیند، یعنی وقتی بنا می‌شود خدای متعال فقط هفت ویژگی انتخاب بکند که بگوید شما با این هفت ویژگی به قلّه‌ی خوشبختی تضمین‌شده خواهید رسید، دومی‌اش را می‌گوید اعراض از لغو. حالا همین امشب بنشینیم یک فهرست از همین اضافه‌های‌مان را، لغوها، بیهوده‌ها را در زندگی‌مان پیدا بکنیم و شروع کنیم به تدریج این‌ها را از آن فاصله گرفتن و اعراض کردن.

 

سهم ویژه‌ی جوانی در سیر و سلوک

مطلب بعدی عبارت است از جوانی، خود جوانی در سیر و سلوک خیلی سهم دارد، من آن‌جایی که در باب مدیریت زمان برای‌تان صحبت می‌کردم اشاره‌ای کردم ولی اهمیتش این‌قدر هست که این‌جا شما بیاورید جزء تبصره‌ها، جزء تبصره‌ها بیاورید که باید به سالک گفته بشود قدر جوانی‌ات را در سیر و سلوک بدان. چون سرمایه‌ی غیر قابل توصیفی است. نقش خود جوانی در سیر و سلوک چقدر نقش عجیبی است. واقعاً فوق‌العاده است، به‌خاطر هم طراوت ذهنی، هم طراوت روان و نشاط، هم طراوت جسمی، هم انعطاف‌پذیری که آن پذیرشی که به‌لحاظ شاکله‌ی شخصیتی در انسان هست، دیدید هرچه انسان سنش می‌رود بالاتر این شاکله‌ی شخصیتی‌اش محکم‌تر و محکم‌تر می‌شود، یعنی انعطاف‌پذیری‌اش را از دست می‌دهد. بخش عمده‌ای از سیر و سلوک این پذیرش است، این انعطاف شخصیتی است. این را جوان از آن بهره‌مند است و دارد. و خود سبک‌بار بودن در اتصال به ساحت قدس ربوبی و این‌هاست.

لذا وقتی که من خدمت حضرت آقا شرفیاب هستم می‌گویم من دارم می‌روم خدمت جمعی از جوان‌ها، شما مثلاً یک توصیه‌ای بفرمایید از زبان شما من بروم به آن‌ها مطرح بکنم، آقا یک تأملی می‌کنند از بین همه‌ی مطالبی که می‌توانند در آن‌جا مطرح کنند یک کلمه می‌گویند، فرمودند به این‌ها بگویید قدر جوانی‌تان را بدانید، قدرش را بدانید. قدرش را بدانید یعنی این لحظه لحظه‌هایش را باید روی آن طراحی کنید برنامه‌ریزی کنید، از آن استفاده کنید. پس این می‌شود یک قاعده‌ی کل.

 

تعریف جوانی نسبت با عمر

در کنار آن من یک یادآوری هم بکنم، جوانی در نسبت عمر یک تعریف دارد، جوانی در مقیاس عمومی هم یک تعریف تکمیلی دارد.

در مقیاس عمر تعریف دارد؛ آن‌وقت‌ها ما سازمان جوانان بودیم می‌گفتیم چهارده، بیست و نه. یعنی از چهارده سال تمام ‌آغاز دوره‌ی جوانی هست تا بیست و نه سالگی. یعنی شما وارد سی سالگی شدید دیگر از دوره‌ی جوانی‌ات خارج شدی. برای این هم یک دلایلی وجود داشته. حالا مباحثاتش در جای خودش،‌ از جهت روانشناختی و جهات، حتی یک مقدار ملاحظات جامعه‌شناختی هم در آن بود، مباحثه‌اش فراوان است. این هست اما این یک مبناست؛ معنایش این است که هرچه هم حالا نوتر بهتر. مثلاً شما بگویید نسبت به آن کسی که الان بیست و هفت سالش است آن‌که هفده سالش است خوش به سعادتش، آن‌که دوازده سالش است باز دیگر خوش به سعادت او. یعنی این سرمایه‌اش برای پذیرش حقایق، پذیرش ویژگی‌های برتر اخلاقی و امثال این‌ها بیشتر است. این به تدریج کاهش پیدا می‌کند.

اما یک معنای دومی هم دارد، معنای دومش هم این است که اکنون به هرکسی که مخاطب این بحث من هست باز باید به او بگوییم که قدر این موقعیت سنی‌ات را نسبت به بعدی‌اش بدان. یعنی اگر مثلاً یک کسی وارد شده به دهه‌ی چهارم زندگی‌اش که به آن می‌گویند «یا أَبْنَاءَ الْأَرْبَعِينَ مَا أَعْدَدْتُمْ لِلِقَاءِ رَبِّكُمْ» چهل ساله‌ها برای ملاقات با خدای متعال چه ‌آماده کردید؟ حالا یک کسی این را هم عبور کرده وارد شده به دهه‌ی پنجاه، الان پنجاه و یک، پنجاه و دو، پنجاه و سه سالش است، خب باز او نسبت به آن کسانی که در آن دهه‌ی بعدی‌اش هستند یا حتی نسبت به سال بعدش خیلی فرق می‌کند. ببینید عالم چهل ساله‌ها با عالم پنجاه ساله‌ها، عالم پنجاه ساله‌ها با عالم شصت‌ ساله‌ها، عالم شصت ساله‌ها با هفتاد ساله‌ها، خیلی فرق می‌کند. مثلاً کسی که چهل و یک سالش است با آن کسی که چهل و پنج سالش است خیلی فرق می‌کند.

بنابراین دو پیام ما داریم، پیام اول آن جوانی به معنای خاص است قدرش را بدانید، دوم: قدر موقعیتی را که در آن هستید از نظر سنی نسبت به موقعیتی که پس از این خواهید داشت، مثلاً فردا و پس فردا و سال آینده، قدر همین حالا را بدانید چون خیلی باز فرق می‌کند. این هم پس یک نکته.

 

تعریف جوانی در مقیاس عمومی

نکته‌ی بعدی با آن بحث جوانی هم یک نسبتی دارد ولی باز همان معنای عام و خاص را پیدا می‌کند، ‌آن عبارت است از داشتن یک جسم سالمِ چابکِ ورزیده. بیننا و بین الله در سیر و سلوک مؤثر است و یکی از علت‌هایی که می‌گویم قدر جوانی‌تان را بدانید برای همین است که شما در جوانی دارای یک جسم سالم‌تری هستید. وقتی انسان می‌آید در سنین بالاتر و بالاتر اصلاً عالم او عوض می‌شود.

مثلاً شما در کار سیر و سلوک‌تان نیاز دارید به ذکر فراوان، خب این حوصله می‌خواهد، نیاز دارید به اندیشه‌های بلند، این باید جسم‌تان یاری‌ کند، از قدیم هم می‌گفتند عقل سالم در بدن سالم. نیاز دارید به تحرک، می‌خواهید مثلاً مسجد بروید، حج بروید؛ حج گفتم الان ایام حج دارد می‌رسد خدا ان‌شاءالله کسانی که نرفتند در جوانی روزی‌شان کند. خب ما مشرف شدیم، انسان تفاوت را می‌دید و این‌هایی که می‌آمدند در سنین کهولت و پیری و امثال این‌ها، واقعاً حال‌شان خوب نبود خیلی به آن‌ها خوش نمی‌گذشت. جوان، بدو، بخیز، عرفات، مشعر، منا، طواف، سعی، دائم طوافِ اضافه. ولی یک کسی را می‌بینید یا باید با ویلچر ببرند یا روی دوش بگذاریم. توان چقدر مؤثر است در انجام این مراسم بندگی.

در مورد روزه که این‌قدر ما جلسه‌ی پیش گفتیم «وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاةِ»[13] روزه توان می‌خواهد، بنیه می‌خواهد، در سیر و سلوک پیش‌برنده است. خود نماز که این‌قدر سفارش شده. در روایات دارد که اولیاء خدا در شبانه‌روز ده‌ها رکعت نماز می‌خواندند، من به شما روایت‌های خاصش را نمی‌گویم که کمر ماها می‌شکند که یعنی چی نماز می‌خواندند؟ الان چهاربار خم و راست می‌شویم مرخص هستیم. این جسم سالم و باطراوت در بحث‌های اجتماعی که می‌خواهید شما تدریس کنید، می‌خواهید تدرّس کنید، کار علمی بکنید، می‌خواهید کار فنی بکنید، می‌خواهید کار اجتماعی، سیاسی، اجتماعی انجام دهید، می‌خواهید بروید در فعالیت‌های جهادی، خب این‌ها همه‌اش جسم است.

بنابراین این هم یک نکته است، به‌طورکلی جسمِ سالمِ چابکِ ورزیده، این خیلی در سیر و سلوک مؤثر است. در کلمات حضرت آقا هم شنیدید که می‌گوید برای خانم‌ها واجب‌تر و لازم‌تر است باز به دلایل خودش، حالا اگر کسانی در سنین بالاتر رسیدند باز بیشتر باید حواس‌شان به این جهات باشد. خب این هم یک نکته.

ولی آن جمله‌ی قبلی که گفتم یادتان باشد، گفتم امان از پنجاه سالگی! که هر روزش انسان وارد یک عالمی می‌شود، بعد همین‌جور آن‌که شصت سالش است، شصت ساله‌ها می‌گویند امان از شصت سالگی، هرکسی عالم خودش را مقیاس می‌کند. پس این بحث رسیدگی جسمی، ورزش، توجه به سلامتی، تغذیه و امثال این‌ها جزء مقوّمات سلوکیه است، من الان کاری به جهات دیگر ندارم، بحث ما این‌جا بحث جهاد اکبر و سیر و سلوک است، داشتن یک جسمی با داشتن این خصوصیات در کار سیر و سلوک ما و جهاد اکبر ما سهم دارد، حالا سهم‌های دیگر هم دارد که آن به‌جای خودش محفوظ است.

 

پذیرش جنسیت و نقش‌ها، و التزام و تعهد نسبت به آن‌ها

نکته‌ی بعدی عبارت است از پذیرش جنسیت و الزاماتش. این هم خودش یک نکته است و تعهد به اقتضائاتش. این از آن نکته‌های بسیار مهم است. ما خوشبختانه در اتحادیه فرهنگش را داریم، مباحثه کردیم، این بحثی که ما در باب الگوی تعالی داشتیم ناظر به همین موضوع بوده. این‌که واقعاً این خانم بپذیرد خانم بودنش را، آقا بپذیرد ‌آقا بودنش را. دختر، دختر بودن خودش را بپذیرید. پسر، پسر بودن خودش را بپذیرد. اقتضائاتی دارد اقتضائاتش را بپذیرد، الزاماتی دارد الزاماتش را بپذیرد. خود این پذیرش در فرآیند سلوک تأثیر فوق‌العاده‌ای دارد، مخصوصاً پذیرش نقش‌ها و التزام و تعهد نسبت به آن‌ها. این را چون قبلاً در جای خودش مفصل مباحثه کردیم دیگر نیازی به توضیح ندارد، شما هم کاملاً با این ادبیات آشنا هستید.

 

داشتن روحیه‌ی خدمتگزاری به خلق و کارگشایی

و نکته‌ی پایانی عبارت است از این‌که از جمله چیزهایی که در سلوک و در قاعده‌ی تقرّب به خدای متعال سهمش سهم فراوانی است و خیلی نقش‌آفرین است، روحیه‌ی خدمتگزاری به خلق و کارگشایی است. در این روایت قبلی که برای‌تان خواندم حضرت فرمودند «و کثرة الصدقة»، این «کثرة الصدقة» حکایت از یک روحیه است، روحیه‌ی کارگشایی، خدمت‌رسانی، مهرورزیِ به دیگران. یک پایه‌ی بحثی هم دارد، من اخیراً ذهنم یک مقدار به آن مشغول شده اگر خدا بخواهد ممکن است از آن یک استخراجی هم بتوانیم بگیریم، این بحث مسئولیت اجتماعی است.

مسئولیت اجتماعی دو پایه دارد، یک: از رهگذر زیست ما به کسی آسیبی وارد نشود، دو: از مسیر زندگی ما به دیگران خیر برسد. این‌جا اکنون ما داریم روی این کلمه‌ی دومی تأکید می‌کنیم، یعنی واقعاً خیر انسان برسد. این احساس مسئولیت نسبت به دیگران، نسبت به کسانی که با ما مرتبط هستند در محیط زیست ما، محیط اجتماعی‌ای که در آن هستیم، محیط کار ما، در جامعه‌ی مخاطب ما و امثال این‌ها قرار می‌گیرد، آن هم نقش فوق‌العاده‌ی خودش را دارد، به عنوان یک قاعده است.

خدا را شاکر هستیم که توفیق داد به برکت این جلسه‌ی شما ما یک سیری در قواعد عمومیِ جهاد اکبر داشتیم و مباحثه را تا این‌جا رساندیم. مجموعه‌ی این مباحث را تقدیم می‌کنیم به محضر منور مولای‌مان حضرت فاطمه‌ی زهرا (صلوات‌الله‌وسلامه‌علیها) و امیدواریم که خداوند تبارک و تعالی توفیق بدهد ما در این مسیر که مسیر سعادت و خوشبختی دنیا و آخر است قدم برداریم. همه‌ی عمر ما خرج در جهاد بشود ان‌شاءالله، در خودسازی بشود، در ساخت خود بشود.

 

در این عالم هیچ کاری مهم‌تر از خودسازی نیست

علامه‌ی طباطبائی (اعلی‌الله‌مقامه‌الشریف) علامه خیلی بزرگی بود، ایشان همه‌ی حرف‌ها را جمع‌بندی کرده، در جمع‌بندی می‌گوید «در این عالم برای انسان هیچ کاری مهم‌تر از خودسازی نیست». این جمله‌ی ایشان را من روی درِ بیت علامه در قم که الان بازسازی شده دیدم، یک بیت‌القرآنی است، دارالمجموعه‌ای است که در آن قرآن تعلیم می‌شود. ما یک دفتری هم در قم داریم که خانه‌ی علامه آن‌جا همسایه‌ی ماست، هردفعه که می‌رویم ضمناً این هم هرروز آن‌جا جلوی چشم ماست که نوشته «در این عالم برای انسان هیچ کاری مهم‌تر از خودسازی نیست». این را چه کسی دارد می‌‌گوید؟ علامه‌ی طباطبائی دارد می‌گوید. ان‌شاءالله ماها عمرمان در مسیر خودسازی باشد، ان‌شاءالله مشمول الطاف الهی باشید، ادعیه زاکیه حضرت ولی عصر (ارواحنا‌فداه) شامل حال‌تان باشد.

 

سؤالات مخاطبین

سؤال: ما خیلی مورد وسوسه‌ی شیطان قرار می‌گیریم و این «لغو»‌ اتفاق می‌افتد. راهکاری که می‌توانیم مدیریتش کنیم چیست؟

پاسخ حاج‌آقا: باید خدا به او توفیق بدهد، مرتب انسان دایره‌ی لغوها را محدود کند، یک امر دفعی هم نیست. یعنی امکان این‌که انسان یک‌دفعه همه‌ی این اضافه‌ها را از محیط زندگی‌اش بیرون بریزد نیست، لطمه می‌خورد بعد نمی‌تواند کار خودش را ادامه بدهد. باید به شکل دائمی دایره‌ی این بیهودگی‌ها را محدودتر و محدودتر و محدودتر بکند تا کلمه‌ی اعراض محقق بشود. یعنی معنایش این باشد که من اهل این‌که خودم را در معرض بطالت قرار بدهم نیستم، با بطّالین، آدم‌های بیهوده گذران، وقت گذران بخواهم رفاقت کنم نیستم، این می‌شود شخصیت من. حالا یک وقتی هم انسان مبتلا شد که استغفار می‌کند، اما بنا می‌شود بر این‌که حتماً اعراض را داشته باشد.

همه‌ی شما را به خدای متعال و مهربان می‌سپارم، سربلند باشید.

«و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»



[1] كشف الغمه، ج2، ص349

[2] آیه 24 سوره مبارکه اسراء

[3] آیه 215 سوره شعراء

[4] آیه 1 سوره مبارکه مومنون

[5] آیه 14 سوره مبارکه اعلی

[6] آیه 2 سوره مبارکه مومنون

[7] آیه 9 سوره مبارکه مومنون

[8] آیه 4 سوره مبارکه مومنون

[9] آیات 3 و 4 سوره مبارکه مومنون

[10] آیه 5 سوره مبارکه مومنون

[11] آیات 5 و 6 سوره مبارکه مومنون

[12] آیات 8 الی 11 سوره مبارکه مومنون

[13] آیه 45 سوره مبارکه بقره



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *