متن بیست‌و‌پنجمین جلسه برخط با مربیان و شبکه پشتیبان برادران ۱۴۰۲/۰۶/۰۴ 1402/6/4


پیوند های مرتبط »
فایل pdf
متن بیست‌و‌پنجمین جلسه برخط با مربیان و شبکه پشتیبان برادران ۱۴۰۲/۰۶/۰۴
رسیدیم به این جمله نورانی که فرمود: «وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ تَكُنْ مِنْ أَهْلِهِ وَ أَنْكِرِ الْمُنْكَرَ بِيَدِكَ وَ لِسَانِكَ وَ بَايِنْ مَنْ فَعَلَهُ بِجُهْدِكَ وَ جَاهِدْ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ وَ لَا تَأْخُذْكَ فِي اللَّه لَوْمَةُ لَائِمٍ وَ خُضِ الْغَمَرَاتِ لِلْحَقِ‏ حَيْثُ كَانَ» . این بخش از نامه سی و یکم درواقع توصیه‌های راهبردی امیرالمؤمنین (علیه‌الصلوةوالسلام) برای تحصیل یک زندگی سعادتمندانه و دستیابی به حیاط طیبه است. خطوط اصلی یک زیست مؤمنانه در این‌جا قشنگ ترسیم شده است. زندگی مقبول حضرت حق تبارک و تعالی وقتی کنار هم چیده می‌شود یک منظومه‌ای را تشکیل می‌دهد. ملاحظه کردید که از همان نقطه اول اساساً حضرت اشاره فرمودند که شما با یک نگرش قیامتی و توجه به زیست ابدی زندگی‌تان را شروع کنید به تنظیم کردن تا مسئله مدیریت. جایگاه روابط کلامی حقیقتاً جایگاه بسیار بزرگی است در این‌که انسان بتواند مسیر سعادت را طی کند یا نه؟ این‌که توانسته باشد روابط کلامی خودش را براساس هندسه الهی طراحی کند.

توصیه‌های راهبردی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) برای دستیابی به حیاط طیبه

رسیدیم به این جمله نورانی که فرمود: «وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ تَكُنْ مِنْ أَهْلِهِ وَ أَنْكِرِ الْمُنْكَرَ بِيَدِكَ وَ لِسَانِكَ وَ بَايِنْ مَنْ فَعَلَهُ بِجُهْدِكَ وَ جَاهِدْ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ وَ لَا تَأْخُذْكَ فِي اللَّه لَوْمَةُ لَائِمٍ وَ خُضِ الْغَمَرَاتِ لِلْحَقِ‏ حَيْثُ كَانَ»[1].

این بخش از نامه سی و یکم درواقع توصیه‌های راهبردی امیرالمؤمنین (علیه‌الصلوةوالسلام) برای تحصیل یک زندگی سعادتمندانه و دستیابی به حیاط طیبه است. خطوط اصلی یک زیست مؤمنانه در این‌جا قشنگ ترسیم شده است. زندگی مقبول حضرت حق تبارک و تعالی وقتی کنار هم چیده می‌شود یک منظومه‌ای را تشکیل می‌دهد. ملاحظه کردید که از همان نقطه اول اساساً حضرت اشاره فرمودند که شما با یک نگرش قیامتی و توجه به زیست ابدی زندگی‌تان را شروع کنید به تنظیم کردن تا مسئله مدیریت. جایگاه روابط کلامی حقیقتاً جایگاه بسیار بزرگی است در این‌که انسان بتواند مسیر سعادت را طی کند یا نه؟ این‌که توانسته باشد روابط کلامی خودش را براساس هندسه الهی طراحی کند.

 

حرکت با بصیرت، حاصل تربیت علوی

مطلب بعدی این بود که تربیت علوی اجازه نمی‌دهد که در ابهام سیر کنید، چنین اجازه‌ای را ندارید. حتماً باید محیط حرکت خود را یک محیط کاملاً روشن و شفاف قرار بدهید، باید با بصیرت حرکت کنید.

 

رعایت قاعده احتیاط در محیط زندگی

این مطلب بعدی بود که همان‌جا مسئله قاعده احتیاط را مطرح کردیم. آن ده قسمتی که فرمود: «وَ أَمْسِكْ عَنْ طَرِيقٍ»، این‌جا حضرت دارند توصیه می‌کنند که شما باید در هر راهی که می‌خواهید وارد بشوید کارهای‌تان با مطالعه، با فکر، با سنجش، باید این اندیشه شما و معرفت شما روی محیط سیر شما مثل یک نورافکنی روشنایی بیندازد تا شما بدانید دارید کجا می‌روید. با یک نگاه بلند می‌گویند باید محیط حرکت‌تان را روشن کنید. چون بعضی‌ها اجمالاً در حرکت‌شان یک روشنایی دارد اما روشنایی‌های‌شان روشنایی‌های نزدیک است. یعنی همین‌مقدار که جلوی پای‌شان را ببینند روشن می‌کنند. نه، این مورد نظر حضرت نیست.

براساس این‌که فرمودند شما قیامت را وارد زندگی خودتان بکنید تکلیف معلوم می‌شود. یعنی باید بتوانید امتداد راهی را که می‌روید ببینید به کجا می‌خواهد برسد؟ مقصدش کجاست؟ جوانبش چیست؟ مخاطراتش چیست؟ برای‌تان روشن باشد کجا می‌خواهید بروید. توقف‌گاه‌هایش، مخاطراتش، مخصوصاً در نگرش راهبردی برای شما سلامت طریق و این‌که این طریق به مقصد شایسته و الهی می‌رساند، این برای شما شناخته شده باشد و خیال‌تان راحت باشد. مخصوصاً آن خطرهایی که خطرهای سنگین است می‌تواند ایمان انسان را به مخاطره بیندازد، می‌تواند دین انسان را به مخاطره بیندازد، می‌تواند اخلاق انسان را به مخاطره بیندازد.

این‌جاها است که می‌گوید «أمسِک» این‌جا تعارف ندارد. حالا چون بعضی‌ها دارند می‌روند، رفیق‌مان رفته، دوستان‌مان همه دارند این مسیر را انتخاب می‌کنند، پس ما هم حالا به خاطر تعارفات دنبال آن‌ها راه بیفتیم برویم. یا یک گفتمانی احتمالاً گاهی در محیط زندگی، در محیط کار غلبه می‌کند که انسان را بالاخره می‌خواهد تشجیع و تشویق کند که وارد یک مسیری بشود که نسبت به آن مسیر حقیقتاً نگران است برای ایمانش، برای دینش، برای آخرتش، برای قیامتش.

آسان‌ترین بخش‌ها مخاطرات دنیایی است که انسان برود احیاناً ورشکست کند، برود در یک مسیری و احیاناً یک ورشکستگی مادی برایش پیش بیاید. این‌ها قابل تحمل است. آن‌که دین و اخلاق و آخرت و عاقبت انسان را به مخاطره می‌اندازد این چیزی است که نمی‌شود به هیچ وجه درباره آن کوتاهی کرد.

 

مسئله کنش‌گری اجتماعی

ما در زیست اجتماعی‌مان در مجموع به دو شیوه کلی می‌توانیم عمل کنیم. یک شیوه کنش‌گر و فعال و اثرگذار است. یکی هم شیوه منفعل و در حاشیه و اثرپذیر است. دو مدل زیست است. ما در مسیری داریم زندگی می‌کنیم، مواجه می‌شویم با چیزهای مختلف؛ زشت، زیبا، خوب، بد و این‌ها در محیط زندگی ما همیشه هست. یا به عبارتی معروف و منکر به انواع و اقسام در سر راه و در مسیر ما هست.

تربیت علوی که متخذ از تربیت قرآنی است، یعنی متخذ از تربیت ناب نبوی که تربیت توحیدی خالص باشد، به شما اجازه نمی‌دهد که منفعل باشید. مؤمنِ واقعی، حتماً مؤمنِ کنش‌گر است، مؤمنِ فعال است، اثرگذار است. در تعبیر روایی ما مؤمن به دو گروه تقسیم شده: مؤمن قوی، مؤمن ضعیف.

حضرت مؤمن ضعیف را به منزله کسی می‌داند که دینی ندارد. یعنی خیلی با تسامح به او می‌گویند مؤمن. تعبیر حضرت این است «الَّذِي لَا دِينَ لَهُ» گویا که این اصلاً دین ندارد. فرمود خدای متعال از مؤمن ضعیفی که «لَا دِينَ لَهُ» بدش می‌آید. مخاطب تعجب کرد. گفت آقا جان؛ چنین چیزی داریم؟ این دیگر چه موجودی است که ما او را نمی‌شناسیم؟ فرمود یعنی آن کسی که در برابر او منکری رخ می‌دهد نهی نمی‌کند، معروفی زیرپا گذاشته می‌شود امری نمی‌کند. درواقع آن کسی که امر به معروف و نهی از منکر ندارد می‌رود جزء گروه دوم که عبارت است از آن مؤمن ضعیف. حالا دیگر با تسامح به مؤمن ضعیف گفته می‌شود مؤمن.

 آن‌که خدای متعال می‌پسندد مؤمن قوی است و نماد مؤمن قوی اثرگذاری اجتماعی است، سرمایه‌گذاری برای ایمان است، پیش بردن مقاصد دین است، تلاش برای دینی کردن و ایمانی کردن محیط و جامعه است.

 

تربیت مؤمنِ قوی؛ فلسفه وجودی‌ انجمن اسلامی

آن‌وقت اگر در یک کلمه بخواهیم بگوییم در یک تشکلی مثل اتحادیه ما چه‌کاره هستیم، در مجموع فلسفه وجودی‌ این تشکل چیست؟ شما در آن یک کلمه می‌توانید این را بگویید: تربیت مؤمن قوی. یعنی کار مجموعه‌ای مثل مثلاً انجمن اسلامی دانش‌آموزان، مثل اتحادیه‌، عبارت است از تربیت مؤمن قوی.

این جوان که در عنفوان شباب است، این بچه دبیرستانی، این یاد بگیرد چگونه باید ایمان خودش را منتشر کند، چگونه بتواند آرمان‌های دینی خودش را در محیط محقق کند و پیش ببرد. چگونه بتواند به اهداف الهی و ایمانی و اسلامی کمک کند. لذا امام (رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) همان اول، وقتی که خواستند راجع به انجمن‌ها صحبت کنند، خیلی صریح فرمودند شما انجمن‌های اسلامی دو وظیفه دارید، یکی اسلامی بودن خودتان است، یکی هم اسلامی کردن جایی که در آن هستید. ببینید خیلی زلال و بی‌مجامله و بدون لفّاظی و این‌ها فرمودند شما دو مأموریت دارید، این‌که خودتان اسلامی باشید، یکی هم جایی که در آن هستید را اسلامی کنید. یعنی یک: انجمن اسلامی اگر در یک مدرسه هست تعریفش این است که می‌خواهد بنیه دینی و ایمانی و اسلامی خودش را تقویت کند. دوم: می‌خواهد روی اسلامی شدن همان مدرسه‌ای که در آن فعالیت می‌کند به اندازه خودش به آن کمک کند.

 

سیر فرایند تربیتی‌ مبتنی بر منهج علوی

چون هر کسی یک سهمی دارد. این معنایش این است که ما از همان اول در فرایند تربیتی‌مان داریم مبتنی بر منهج علوی سیر می‌کنیم. ممکن است بگویید این هنوز بچه است، این هنوز سنی از او نگذشته، هنوز باید خیلی مقدمات را طی کند. حضرت می‌گویند نه، «وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ تَكُنْ مِنْ أَهْلِهِ» این باید بیفتد در این میدان. یعنی آن چیزی را که به‌عنوان معروف است قطعاً، در آن تردید ندارد و آن را که منکر است قطعاً، در آن تردید ندارد. یک‌وقت یک‌جایی است که انسان شک دارد که این چیزی که دارد الان انجام می‌شود واقعاً منکر است یا نه؟ این محل بحث ما است. منکر یعنی منکر. معروف یعنی معروف.

آن‌که اکنون در صحن مدرسه ما دارد اتفاق می‌افتد، این رفتاری که مدیر دارد انجام می‌دهد، این رفتاری که معلم دارد انجام می‌دهد، رفتاری که دانش‌آموز دارد انجام می‌دهد، آیا ذیل معروف انجام می‌شود یا منکر؟ اگر جزء معروف است خوشحال است. اگر منکر است خب این نمی‌تواند آن‌جا بی‌تفاوت باشد، این باید نسبت به آن منکر واکنش داشته باشد. اگر می‌بیند یک معروفی دارد زیر پا گذاشته می‌شود، کنار گذاشته شده، ترک شده، دست‌کم گرفته شده، امر کند، آن را تقویتش کند.

مثلاً ما در مدرسه راجع به این‌که یک نماز جماعت قویِ سرشار از حضور، سرشار از کیفیت داشته باشیم، شک نداریم که این جزء برترین معروف است، بلکه رئیس همه‌ی معروف‌ها است. آیا در مدرسه ما این ضعیف است، منِ انجمن اسلامی هم آن‌جا هستم، من می‌توانم انجمن اسلامی باشم و این‌جا مواجهه نکنم؟ ‌این‌که تو باید پرچم نماز را این‌جا به‌دست بگیری، باید پرچم نماز را بلند کنی.

اگر شما از این سلسله شروع کنید فهرست‌تان خیلی زیاد است. از نماز جماعتی که در مدرسه دست‌کم گرفته می‌شود بگیرید تا این‌که مثلاً یاد شهدایی که در مدرسه دست‌کم گرفته می‌شود. تا مطالعه که دست‌کم گرفته می‌شود. تا تحرک و ورزش که دست‌کم گرفته می‌شود. انجمن اسلامی باید چه‌کار کند؟ باید امر کند، باید این را بخواهد، این را درخواست کند و وارد فضایش بشود. چنان‌که اگر منکر دید حتماً باید با آن منکر مواجه بشود. نمی‌تواند بی‌تفاوت از کنارش عبور کند. نتیجه این فرایند می‌شود تربیت مؤمن قوی. ضمن این‌که او خودش طبق توضیحی که جلسه پیش عرض کردم هویت مؤمنانه‌اش هم دائم دارد تقویت می‌شود و این اتفاقاً یک راه میانبری است برای رشد دینی خود شخص. وقتی چهره او به‌عنوان یک چهره متدیّن شناخته شد صیانت می‌شود. وقتی کنش‌گری او ناظر به ارزش‌ها بود خودش از باب حیاء هم باشد، یا از باب حب‌ذات هم که باشد یا از باب ملازمت هم باشد، از هر بابی که باشد خودش دارای هویت دینی می‌شود و هویت دینی در او تقویت می‌شود. این چیزی است که همه‌ی ما تجربه داریم. این راه یک راه میان‌بر است. بنابراین مسئله، مسئله‌ی مؤمن قوی است.

 

تقسیم مؤمنین از منظر قرآن کریم

ما در منطق قرآن کریم هم تقسیمی که داریم راجع به مؤمن همین است. منتها آن‌جا از کلمه قوی و ضعیف استفاده نشده. از یک کلیدواژه دیگری استفاده شده. آن کلیدواژه دیگر عبارت است از جهاد. قرآن کریم تقسیم می‌کند، می‌فرماید مؤمن بر دو قسم است. مؤمن یا مجاهد است یا قاعد است. بعد فرمود از این دو گروه خداوند تبارک و تعالی آن‌را که می‌پسندد مؤمن مجاهد است «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدينَ عَلَى الْقاعِدينَ»[2]. بعد می‌فرماید «كُلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى»[3] البته خدای متعال آن‌که مؤمن قاعد است یعنی مؤمن منفعل، مؤمن ضعیف، آن‌هم خدای متعال مورد لطف خودش قرار می‌دهد، یک عنایتی به او دارد. اما این کجا و آن کجا؟ آن‌که خدای متعال می‌پسندد مؤمن مجاهد است.

 

مؤمن مجاهد جزو حواریون انبیاء است

جهاد این‌جا دقیقاً به همین معنا است. افضل‌الجهاد می‌شود امر به معروف و نهی از منکر. این جلوه جهاد است. یکی از وجوه برجسته این مجاهدت و جهاد همین امر به معروف و نهی از منکر است. طرف می‌تواند وارد میدان بشود و کار را پیش ببرد. این‌ها هم هستند که دین را نگه می‌دارند و مقاصد انبیاء را پیش می‌برند. مؤمن قوی یا همان مؤمن مجاهد است که جزو حواریون انبیاء است، می‌تواند کمک‌کار اولیاء خدا باشد، می‌تواند آن مسیر تحقق آرمان‌های الهی را هموار کند. نکته کلیدی‌اش هم این است که این از آن نقطه اول شروع می‌کند برای ایمانش سرمایه‌گذاری کردن. ما آن‌جا هم این‌طور تقسیم می‌کنیم، می‌گوییم مؤمن قاعد سر سفره ایمان ارتزاق می‌کند، مؤمن مجاهد برای ایمانش سفره می‌اندازد. این دو منطق است. بعضی‌ها هر جا سفره بود هستند اما بنا باشد برایش سرمایه‌‌گذاری و سفره‌داری کنند نیستند.

 

سرمایه‌گذاری برای دین و ایمان

آن‌کسی که از اول برای دین سرمایه‌گذاری می‌کند دینش در شخصیتش برایش خیلی مهم می‌شود. من دنبال این هستم که راز جمله امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بیشتر توجه بشود. آن‌کسی که برای دینش سرمایه‌گذاری می‌کند دینش برای او محبوب‌ترین چیزها می‌شود. برایش وقت گذاشته، فرصت گذاشته، جوانی گذاشته، آبرو گذاشته، مال گذاشته، لذا چقدر خوب است. مثلاً بعضی وقت‌ها مدل کارمان در انجمن اسلامی این‌طور می‌شود که ما امکانات فراهم کنیم، همه چیز درست کنیم، این آقا پسر یا این دختر خانم بیایند این‌جا یک فعالیتی بکنند. این کجا؟ و آن‌وقتی که او خودش حتی امکاناتش را هم فراهم می‌کند کجا.

من همیشه به بچه‌ها ‌گفتم اگر توقع کنید مثلاً برای شما امکانات و وسایل و تجهیزات و این‌ها همه فراهم بشود جناب‌عالی کار کنید مسیر را اشتباه رفتید. فرض کنید همه در مدرسه از مدیر و معلم و فلان و این‌ها به شما احترام کنند تا شما این‌جا فعالیت کنید، این هیچ‌وقت نمی‌شود آن که باید باشد. اساساً آن فعالیت، فعالیتِ پیش‌برنده‌ای نیست. اما اگر تو در دردسرها بیفتی، مدیر جلوی پای تو سنگ‌اندازی می‌کند، به تو میدان نمی‌دهد، معلم به تو طعنه می‌زند، احیاناً در خانه به‌خاطر کاری که می‌کنی و وقتی که داری می‌گذاری زیر سؤال هم می‌روی، بچه‌ها در مدرسه به تو یک تیکه‌ای هم می‌اندازند؛ اگر این‌طور رفتی وسط میدان و پای ایمانت ایستادی قوی می‌شوی. آن‌جا داری سرمایه‌گذاری می‌کنی برای دین و ایمانت.

آن‌چیزی هم که باعث می‌شد بچه‌ها در جبهه راه هفتاد سال، شصت سال عبادت و سیروسلوک را واقعاً یک هفته‌ای، یک‌ماهه طی می‌کردند این بود. می‌رفت در جبهه می‌گفت من جانم را آوردم. همین مسئله سرمایه‌گذاری است. یک‌دفعه همه‌ی مسیرها پیش ‌پای او باز می‌شود. مسیرهای توحیدی برایش باز می‌شود و آن ارتباط برایش شکل می‌گیرد. پس «وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ تَكُنْ مِنْ أَهْلِهِ»[4] این یک راهبرد تربیتی است. ولو حضرت دارند این‌جا به چه کسی می‌گویند؟ دارند به خود مربا می‌گویند. ولی درواقع دارند آن دستگاه تربیتی‌شان را، آن منهج تربیتی و سیره تربیتی خودشان را توصیف می‌کنند.

 

مفهوم نهی از منکر غیرزبانی

«وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ تَكُنْ مِنْ أَهْلِهِ وَ أَنْكِرِ الْمُنْكَرَ بِيَدِكَ وَ لِسَانِكَ»[5]، ما این جا راجع به ید و لسان هم توضیح دادیم. می‌گویند منکر را با تمام وجودت انکار کن، که گفتند این بالاتر از نهی است. یعنی وجود تو سرشار بشود از انکار منکر که اصلاً مگر می‌تواند یک چنین چیزی وجود داشته باشد؟ آن‌وقت ضمن آن نهی هم هست. این‌که اصلاً آیا می‌تواند وجود داشته باشد؟ این می‌شود انکار. یعنی به هیچ‌وجه اصلاً نمی‌توانی تحملش کنی. نهی متأخر از این انکار است. اما این‌جا کلمه ید را مقدم آورده، یعنی اگر سرمایه‌گذاری غیر از زبان لازم داشت؛ زبانی را که شما انجام می‌دهید، اگر غیر از زبان هم سرمایه‌گذاری لازم داشت تو آمادگی‌اش را داری.

مثلاً یک‌وقت لازم است که شما برای این‌که این منکر را حذف کنی باید پول خرج کنی؛ چون همه اقدامات یدی را مشت و لگد می‌فهمند، مثلاً باید یقه‌اش را بگیریم و درگیر بشویم و این‌ها. نه، اصلاً این‌جا بحث درگیر شدن نیست. آن‌جایی که بخواهد طرف مثلاً وارد چالش درگیری آن‌چنانی بشود باید ضابط باشد، مجوز حاکم شرع داشته باشد. یک تعاریفی دارد. اما مواردی هست که اقدام یدی می‌خواهد اما این ید لزوماً ید درگیر شونده نیست. این ید یعنی هر اقدام غیرزبانی. چون تقسیم می‌شود؛ یدک، لسانک. لسان می‌شود گفتاری، ید می‌شود عملی و اقدامی.

آن‌وقت در اقدام، مثلاً در مواجهه با منکر یک اقدام‌هایی هست که اجازه حاکم شرع را ‌می‌خواهد. یک اقداماتی است که نه، نیازی به حاکم شرع ندارد. مثلاً شبیه مثالی که زدم. این‌جا انسان باید یک هزینه‌ای بکند تا جلوی آن منکر گرفته بشود. این هم یدی است. یک‌جایی باید شما مثلاً یک اقدام فرهنگی انجام بدهید، یک کار هنری انجام بدهید، مثلاً همین کارهایی که شما در مدرسه انواع و اقسامش را انجام می‌دهید برای این‌که یک منکری حذف بشود. این اقدام اقدامی است که هیچ محذوری هم ندارد و می‌رود به مصاف منکر ولی لزوماً به معنای مواجهه‌ی به معنای درگیری، ضرب و شتم و امثال این‌ها نیست. آن جزء مواردی است که اگر انسان بخواهد وارد آن مرحله بشود حتماً اجازه می‌خواهد. مگر یک موارد خیلی خیلی خاصی که عرض کردیم آن‌ها یک مستثنیاتی دارد. آن‌ها به‌جای خودش محفوظ است که آن‌ها معمولاً پیش نمی‌آید.

 

انتشار ویروس منکرات شگفت‌انگیز است

«بَايِنْ مَنْ فَعَلَهُ بِجُهْدِكَ» به این معنا است که طرف در فعل‌المنکر، نه اراده‌ای داشته نه جزء دأب و دیدنش است، جزء مرامش است، همین‌طور یک‌دفعه مثلاً یک اشتباهی کرده، یک منکری را مرتکب شده ولی این جزء مرام و سبک او و یک‌چیزی که مکرر در زندگی‌ و در برنامه‌اش اتفاق بیفتد نیست. این را شما بگذارید کنار. این برای هر کسی پیش می‌آید. در روایت دارد فرمودند آدم صادق هم گاهی یک دروغی می‌گوید. دیدید گاهی به بچه‌ها می‌گویند. آدم جواد طبعش جواد است ولی یک‌وقتی می‌بینی یک بخلی هم مرتکب می‌شود. ولی این بخل و کذبش جزء طبعش نیست. طبعش چیست؟‌ صدق است. حالا یک‌دفعه از دستش در رفت. طبعش جواد است، حالا یک‌بار هم یک بخلی کرد. این را بگذاریم کنار. اما نه، یک‌وقت یک کسی است که واقعاً عالماً و عامداً به‌عنوان یک روش، انجام منکر را انتخاب کرده. لذا جزء آدم‌هایی که منکر را مرتکب می‌شوند شناخته می‌شود.

این‌جا حضرت در نسبت برقرار کردن بین شما و او قائل به یک فاصله‌گذاری جدی است. نکته‌اش هم این است که اساساً ویروس منکرات انتشارش شگفت‌انگیز است. خاطرتان باشد، طیب سخت منتشر می‌شود ولی امر خبیث خیلی زود تکثیر می‌شود. چون اساساً امر خبیث و امر منکر با سطح شخصیت انسان‌ها و نیازهای سطحی شخصیتی‌شان و تمایلات سطحی شخصیت‌شان تلاؤم دارد، لذا انتشارش خیلی سریع است. وقتی پیشنهاد می‌شود اقبال به آن زیاد است. در حالی‌که امر طیب با فطرت انسان‌ها هماهنگ است. فطرت آن بخش باطنی است. یعنی نسبت این‌ها نسبت ظاهر و باطن است.

خودسازی درست وقتی است که تو ایستادی داری به خرد و درشت فرمایشات نفس اماره مدام نه می‌گویی، باید دائم مخالفت کنی. چون او دائم امر می‌کند «لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوء»[6] این‌طور نیست که مثلاً گاهی امر کند گاهی نکند. تو را تنها نمی‌گذارد، امر نفس نسبت به بدی‌ها دائمی است. آن‌وقت محیط نفس آراسته شده به خوشگذرانی‌ها و شهوات. این تلاؤم دارد با آن سطح شخصیت آدم‌ها. لذا آدم‌ها خیلی زود اسیر می‌شوند. لذا تکثیر امر خبیث خیلی سریع و گسترده است. در حالی که تکثیر امر طیب خیلی سخت و دشوار انجام می‌شود. این به‌خاطر این است که امر خبیث نزد نفس انسان‌ها شیرین است. امر عقلانی معروف نزد طبع اولی آن‌ها و همان نفسانیت آن‌ها مکروه است. برای‌شان دشوار است و این دشواری باعث می‌شود که خیلی دیرتر با آن هماهنگ می‌شوند، دیرتر زیربار می‌روند.

آن جمله هم ناظر به همین نکته است که فرمود: «قُلْ لا يَسْتَوِي الْخَبيثُ وَ الطَّيِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبيثِ»[7] معلوم می‌شود این مسئله کثرت خبیث مسئله جدی‌ای است. «وَ لَوْ أَعْجَبَكَ» ما تو را به شگفتی می‌آوریم. «أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبيثِ» و هیچ‌وقت این کثرت خبیث خباثتش را از ماهیتش خارج نمی‌کند. فرمود طیب طیب است، خبیث خبیث است. ولو این خیلی فراوان باشد و آن کم باشد. کمی امر طیب برای طیب بودنش مسئله‌ای درست نمی‌کند. زیاد بودن امر خبیث هم برای خباثتش مسئله‌ای را ایجاد نمی‌کند.

زمانه ما زمانه تکثیر شگفت‌انگیز امر خبیث است. دست شیطان خیلی در فن‌آوری‌های جدید باز شده. خیلی دست شیطان را باز کردیم. لذا تکثیر خیلی با سرعت انجام می‌شود. «وَ لَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبيثِ قُلْ لا يَسْتَوِي الْخَبيثُ وَ الطَّيِّبُ»[8] بعد هم دسته‌بندی‌ها، بسته‌بندی‌های هنرمندانه، دسته‌بندی‌های شبه‌علمی. دیدید برای هر کدام از این امر خبیث ده‌ها جلد کتاب قشنگ می‌نویسند، تحلیل می‌کنند، توجیه می‌کنند، تبیین همه‌ی جوانب اثر را می‌کنند که وقتی نگاه می‌کنی گویا اصلاً در آن هیچ خباثتی وجود ندارد. بعد هم از جهت جلوه این‌قدر به هنر این را آراسته می‌کنند که هوش از سر طرف می‌برد. لذا شیطان در دسته‌بندی استاد است. مخصوصاً اگر فضای مجازی و فن‌آوری‌های نو و این چیزهایی که ما درست کردیم؛ این هم در دسترس انسان باشد.

 

غفلت کنید کثرت شما را مقهور می‌کند

«قُلْ لا يَسْتَوِي الْخَبيثُ وَ الطَّيِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبيثِ»[9]. خیلی از آدم‌های زمانه‌ی ما که مبتلا می‌شوند مقهور کثرت می‌شوند. می‌گویند آقا ما تک هستیم. این چیزهایی که ما می‌گوییم مشتری ندارد. بچه‌ها به خود من می‌گویند. می‌گویند برویم ببینیم بچه‌ها چه می‌گویند؟ می‌گویم نه، این نگاه اول است. شما بعد یک‌مقدار کار کنید، یک‌مقدار بروید جلوتر می‌بینید نه، این‌طور نیست. می‌گویند آقا بیرون محیط این‌جوری است، زبان‌ها را که هر کس باز می‌کند می‌بینیم حرف‌های ضد انقلابی و ضد امامی و ضد ولایی می‌گویند. اگر غفلت کنید کثرت شما را مقهور می‌کند. لذا آن‌جا می‌فرماید: «وَ لَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبيثِ»[10] اگرچه آن در نگاه اول یک‌دفعه تو را بگیرد. نگران نباش! این‌ها مثل هم نیستند. طیب متصل به اراده الهی و مستظهر به امر الهی است و خبیث امر شیطانی است. وقتی به جنگش بروید می‌بینید نه، پشت صحنه‌اش خبری نیست. لذا اگر به جنگش بروید می‌شود زود بر آن چیره شد. لذا این به جنگ رفتنِ مهم است.

هنر انجمن اسلامی شما این است که این جوان را قوی بار بیاورد، شجاع بار بیاورد تا اگر چشمش به کثرت‌ها افتاد، به امر کثیر، به خبیث تکثیرشده افتاد نگران نشود، نترسد. بداند خدای متعال ناصر است، بداند حقایق عالم با اوست، «وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض‏»[11] بداند این‌ها در سطح است، مثل کف است.

خدا رحمت کند شهید چمران یک مدرسه‌ای ساخته بود در جنوب لبنان، فکر می‌کنم شهر «صیدا» بود. یک هنرستانی آن‌جا درست کرده بودند اسمش را گذاشته بودند «شَمران». بعد ایشان در حیاط مدرسه این آیه مواجهه حق و باطل را که قرآن کریم تمثیل می‌کند به آب و کف، آن‌‌جا طراحی کرده بود. خیلی جالب تنظیم کرده بود، از بالا آب می‌آید، بعد می‌ریزد، یک فاصله دارد، آن‌جا یک موادی گذاشته، یک کف خیلی زیاد، جلوی چشم انبوهی از کف درست می‌شود، بعد از آن پایین شما می‌بینید آب است که دارد می‌رود. «فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ»[12] این کف هر چقدر هم باشد زیاد به چشم می‌آید. امر خبیث این‌جوری است، خیلی به چشم می‌آید ولی محتوا ندارد، حقیقت ندارد. بعد می‌بینید آب دارد می‌رود اما کف همین‌جور پوشالی جلوی چشم ایستاده. خیلی قشنگ درست کرده بود.

 

مسئله فاصله‌گذاری با منکرات

«بَايِنْ مَنْ فَعَلَهُ بِجُهْدِكَ» مسئله فاصله‌گذاری است. این فاصله‌گذاری که این‌جا کلمه «جُهدک» آمده، در درجه اول فاصله‌گذاری فکری است، فاصله‌گذاری ذکری است، فاصله‌گذاری باطنی و شخصیتی است، فاصله‌گذاری ارتباط‌های ظاهری است، این است که جُهد می‌خواهد.

یک‌وقتی یک سؤالی مطرح شد که ما اگر بخواهیم طرف را احیاناً به نوعی متوجه‌ کنیم، باید به او نزدیک بشویم؛ به شرطی تو می‌توانی فاصله ظاهری‌ات را با آن کسی که گرفتار منکرات هست کم کنی، به شرطی می‌توانی فاصله‌ ظاهری‌ات را با او کم کنی که بخواهی دست او را بگیری و نجاتش بدهی که فاصله‌گذاری تو با فعل او و با اخلاق او به‌لحاظ باطنی خیلی زیاد باشد، آن‌وقت اجازه داری بروی. ولی اگر فاصله باطنی تو با آن امر منکر فاصله زیادی نیست، به شما اجازه داده نمی‌شود که به او نزدیک بشوی.

مثلاً یک جوانی گرفتار خودارضایی است، گرفتار روابط غیرصحیح است، مثلاً در مدرسه است ولی گرفتار است. هیچ‌وقت ما به یک دانش‌آموز همکلاس او که عضو مجموعه ما است اجازه نمی‌دهیم که تو باید بروی این را نجات بدهی. سرّش چیست؟ سرّش این است که این دانش آموز ما از نظر باطنی به آن منکری که او دارد مبتلا می‌شود خیلی نزدیک است. رفتن او می‌تواند خود او را کاملاً به مخاطره بیندازد. جنس منکرات فرق می‌کند. لذا این کلمه «بَايِنْ مَنْ فَعَلَهُ» می‌خواهد بگوید که تو تا می‌توانی باید با آن کسی که یک ‌نوع انغمار در منکرات پیدا کرده فاصله بگیری. این «فَعَلَهُ» یعنی کسی که با قوت آمده به میدان دارد منکر را انجام می‌دهد و آن را ترویج می‌کند. بنابراین با یک چنین کسی حتماً باید شما فاصله‌گذاری جدی‌ای داشته باشید. می‌فرماید «فَعَلَهُ» و این مخصوصاً در ارتباط کسی که در عنفوان شباب است و می‌خواهد وارد این عرصه‌ها بشود این فاصله‌گذاریِ حساس است.

 

جوانی، سن دستیابی به مراتب بالای اخلاص

از این‌جا بلافاصله امام (علیه‌السلام) باب وسیع‌تری را باز می‌کند «وَ جَاهِدْ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ»[13] که آیه سال اتحادیه است. این همان کریمه‌ای است که در سوره مبارکه حج است، منتها آن‌جا جمع است «وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباكُمْ». برگرفته از همان آیه کریمه است، «وَ جاهِد فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِه» این دعوت به جهاد است، به‌شکل خیلی گسترده و وسیع تعمیم می‌دهد، باز می‌کند. استحضار دارید یکی خود مسئله جهاد است، یکی مسئله اخلاص است که این‌جا با کلمه «فی‌الله» آمده که ما به‌اصطلاح قرآنی می‌گوییم «فی‌الله». وقتی استفاده می‌شود یعنی مرتبه بالاتری از اخلاص را باید شما هدف‌گذاری کنید تا مثلاً بگوید «لله» یا «فی سبیل‌الله». وقتی می‌گوید «جاهِد فِي اللَّهِ» یعنی یک‌نوع خلوص و عیار بالای از خلوص را این‌جا حضرت سفارش می‌کنند. و اتفاقاً سن دستیابی به اخلاص و مراتب بالای آن سن جوانی است.

این را یادتان باشد، انسان هر چه جوان‌تر است، راه‌یابی او به اخلاص و به ‌مراتب بالاتر اخلاص امکان‌پذیرتر است. اگر انسان در جوانی مزه اخلاص را نچشیده باشد و به ‌مراتبی از توحید دست پیدا نکرده باشد در سنین بالاتر یا غیرممکن است یا خیلی سخت است. چون هر چه که پیش می‌رود زمینه‌های ابتلاء به شرک باطنی در او بیشتر می‌شود. چون زمینه‌های اتصالات دنیایی در او بیشتر می‌شود. بنیان شرک حبّ دنیا است. انسان وقتی که همین‌طور دارد در محیط زندگی‌ جلو می‌رود، به‌لحاظ سنی همین‌طور به‌تدریج دارد منطقه حبّ دنیا برایش گسترش پیدا می‌کند، دائم میدانش وسیع‌تر و فراخ‌تر می‌شود، به همان اندازه ابتلاء او به شرک بیشتر می‌شود و فاصله‌اش از توحید بیشتر می‌شود. لذا تمرین اخلاص و تمرین توحید مخصوص دوره جوانی است. جایی که انسان طعم شیرین و شهد توحید را می‌تواند بهتر بچشد در جوانی‌اش است. این شائبه‌ها کمتر است، هنوز خیلی از این جلوه‌های دنیایی در محیط شخصیت او بالفعل نشده. استعدادش هست اما هنوز فعلیتی پیدا نکرده. ولی این‌ها در امتداد در زندگی‌اش فعلیت پیدا می‌کند.

آیه کریمه‌ای که این مسئله را می‌گوید می‌فرماید «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زينَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ يَهيجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطاماً وَ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ شَديدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ»[14]. حیاط دنیا را مرحوم شیخ بهائی (اعلی‌الله‌مقامه‌الشریف) به سن تطبیق می‌دهد، می‌گوید این‌جا یک ترتیب سنی آمده، در دوره کودکی لعبٌ، نوجوانی لهوٌ، جوانی زینةٌ، میانسالی تفاخرٌ، بزرگسالی تکاثرٌ. می‌رسد به یک‌جایی که دیگر همیشه دارد با نوه و نتیجه و تکاثر و اموال و حجره و ویلا و فلان ماشین و این‌ها پُز می‌دهد یا این‌ها می‌شود آرزوهایش. در حالی که آن نوجوان از همه‌ی این‌ها آزاد است. یعنی در آن سن نوجوانی به همان مقدار بازی آرام می‌شود. دیدید بچه‌ها با این‌که یک بازی داشته باشند آرام می‌شوند.

 

تقویت بنیاد توحیدی در نوجوانی

سن بچه‌های ما سن همین است، بیشتر سن لهوٌ است. اما بیاید جلوتر دیگر نه. مثلاً سن زینت یک‌خرده کار سخت‌تر می‌شود. مسئله دیگر تهیه کردن خانه و زن و زندگی و این‌ها است. یعنی می‌افتد در آن ‌کارها. لذا هر چه که بنیاد توحیدی در کودکی مخصوصاً در نوجوانی و در آغاز دوره جوانی تقویت بشود این بعدها راحت‌تر می‌تواند آن تکامل توحیدی خودش را سیر کند.

خیال نکنید حضرت وظیفه سنگینی بر روی دوش مخاطب قرار دادند، چون آمادگی‌اش وجود دارد. این مخاطب آمادگی‌ دارد که تمیز و خالص حرکت کند. بعضی از این بچه‌ها را شما دیدید؟ آدم کِیف می‌کند. اصلاً انسان باورش نمی‌شود که این چقدر دارد خالص، تمیز، دارای نیت‌های تمیز؛ چقدر خوب شائبه‌ها را درک می‌کند، چقدر خوب وسوسه‌های شیطانی را درک می‌کند. در حالی‌که این در سنین مثلاً ماها اصلاً درک نمی‌شود. این‌قدر محیط آشفته است. ولی این نه که تمیز است، برای همین کاملاً آن وسوسه‌های شیطانی، آن رگه‌های شیطانی را درک می‌کند. گاهی می‌آید پیش شما از شما نسخه می‌خواهد.

 

جهاد در راه خدا

حالا غرض این‌جا حضرت دعوت می‌کنند به جهاد. «جَاهِدْ فِي اللَّهِ» آن هم «حَقَّ جِهَادِهِ» یعنی هدف‌گذاری که می‌کنی هدف‌گذاری خیلی بالایی باشد برای جهاد در راه خدا. حق جهاد چیست؟ «حَقَّ جِهَادِهِ» آن‌جایی است که تو آماده می‌شوی که از جانت مایه بگذاری. این می‌شود حق الجهاد. «جَاهِدْ فِي اللَّهِ» یعنی آمادگی دارد که همه جوره پای آرمان خودش سرمایه‌گذاری کند. «جَاهِدْ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ» از این‌جا ما چه می‌فهمیم؟ از این‌جا این را می‌فهمیم که انتخاب هدف‌های بالا و قلّه‌ها برای سیروسلوک علوی یک مسئله جدی و قطعی است. قبلی‌ها هم همین را به ما می‌گفت. یعنی شما در سیرتان، هدف‌گذاری‌های‌تان باید هدف‌گذاری‌های جدی و قوی و بلندی باشد. لذا این‌که فرض کنید شما با این بچه دبیرستانی دارید راجع به آزادسازی جهان از شرک و کفر و استکبار حرف می‌زنید کار درستی است؟ این درست است. یک معنای دیگر «حَقَّ جِهادِهِ» همین می‌شود. یعنی شما دارید افق را برای او کاملاً یک افق دیگری ترسیم می‌کنید. قلّه‌ها را دارید به او نشان می‌دهید. هدف‌های بزرگ را برای او معین می‌کنید. لذا در مسئله جهاد هم حضرت اگر می‌خواهد از ادبیات قرآنی با او صحبت کند، قلّه را انتخاب کرده. گمان نمی‌کنم بالاتر از این داشته باشیم. «جَاهِدْ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ»؛ «حَقَّ جِهَادِهِ» یعنی هدف تو در مسیر هدف‌گذاری بالا باشد. پس باز امتداد همان بحث قبلی است. برای چی؟ برای کنش‌گری، برای فعالیت، برای به میدان رفتن و حضور در وسط میدان، حالا به انواع و اقسامش، هر جنسی از این جهاد که لازم باشد.

 

هر سخت‌کوشی جهاد نیست

یادتان باشد در تعریف جهاد، رهبر عزیز و حکیم و قرآنی‌مان خیلی دقیق تبیین کردند. در مسئله جهاد چیزی که مطرح است یکی عبارت است از سخت‌کوشی و دیگری در مصاف دشمن حرکت کردن؛ این می‌شود جهاد. هر سخت‌کوشی جهاد نیست. آن‌جایی که تو سینه به سینه دشمن می‌روی و داری به او ضربه می‌زنی، یعنی درست داری بر علیه دشمن خدا حرکت می‌کنی، آن می‌شود جهاد. بنابراین آن سخت‌کوشی که در برابر دشمن خدا انجام می‌گیرد اسمش جهاد است. و البته با هدف الهی که این «فی‌الله» این‌جا آشکار شده است. در متن آن رنگ خدایی‌اش هست، منتها این رنگ خدایی این‌جا آشکار می‌شود. مثل ضمیر مستوری هست که یک ‌وقت‌هایی شما برای تأکید آشکارش می‌کنید. «إذهب أنت» در خود «إذهب» هست. در خود جهاد این هست منتها این‌جا «فی‌الله»، «فی سبیل‌الله»، «لله» آشکارسازی می‌شود. این‌ها دارد آن باطن جهاد را همین‌جا آشکارسازی می‌کند.

شما ببینید اکنون دقیقاً دشمن چه چیزهایی را در محیط مدرسه شما هدف‌گیری کرده؟ این انجمن اسلامی شما، این جمع ایمانی شما و بعد آن شبکه جهادی شما، با این بخش‌ها این‌جا اکنون باید چه فعالیت‌هایی را داشته باشند؟ کجا را باید هدف‌گذاری کنند؟ دقیقاً در مصاف دشمن باشد، در برابرش باشد. درست در مقابل دشمن، در مقابل طراحی‌های دشمن تلقی بشود. این هم آن نکته‌ای است که در این جمله‌ای که عرض کردم باید حتماً مدنظر باشد. اخلاصش هم که این بچه‌ها الحمدلله دارند، یعنی مایه‌اش را دارند. آن‌وقت باید تهییج‌شان کرد که کاملاً وسط میدان باشند. البته جمله بعدی هم می‌گوید که حتماً بدانید اگر وارد باب جهاد بشوید اولین درگیری‌های جدی‌ای که شما پیش روی‌تان هست یک جنگ روانی خیلی سنگینی است که برعلیه شما شروع خواهد شد. همان «لَوْمَةَ لائِمٍ» است. یعنی این سرزنش‌گری است. عملیات روانی روی شما انجام می‌دهند تا بتوانند شما را بخوابانند، نفست را بگیرند. این هم باید کاملاً از اول توجه داشته باشید.

 

به حاشیه راندن فرایند رشد و تزکیه در جریان تربیت

محیط کار تربیت میدانی که همین تربیت جهادی و تربیت حماسی است خیلی شیرین است. چقدر ماها غافل هستیم. اتفاق بدی که دارد در محیط آموزش و پرورش ما می‌افتد و افتاده و خیلی از قِبَل آن لطمه خوردیم و داریم همچنان لطمه می‌خوریم این است که جریان تربیت به حاشیه آمد. یعنی همین فرایند رشد، فرایند تزکیه، این رفت در حاشیه. آموزش، آن هم با همین معانی سطحی و سخیفش، آمده در متن. لذا اساساً نظام ارزشی‌ شما در محیط مدرسه ریخته به هم. این‌جا کار خیلی کار دشواری است.

در حالی که شما ببینید؛ اگر می‌خواستیم ما آن خروجی مناسب را داشته باشیم یک سهم اصلی می‌شود برای تربیت. واقعاً تعلیم متأخر است. از جهت برنامه‌ریزی، از جهت وقت‌گذاری، از جهت تنظیم‌گری. این‌جا شما این را اساساً حذفش کردید رفته دنبال کارش. نتیجه چه می‌شود؟ نتیجه این می‌شود که آن کسی که اکنون در میدان حضور دارد بچه‌هایی هستند که در این فرایند رشد متأسفانه تهی هستند، شیطان راحت می‌تواند آن‌ها را تصرف کند، راحت می‌تواند به آن‌ها دسترسی پیدا کند. در حالی که این‌ها تقریباً از سنین کودکی آمدند در مدرسه ما. واقعاً آموزش و پرورش ما هیچ پاسخی در پیشگاه خدای متعال ندارد. در گزینش معلم‌‌هایش چه‌طور؟ تنظیماتش، برنامه‌ریزی‌هایش، نظام ارزش‌هایش؛ وقتی نظام ارزش‌ها این‌جا می‌پاشد، وقتی جابه‌جا می‌شود، کار شما خیلی سخت می‌شود.

آن‌وقت انجمن اسلامی اگر بخواهد در یک‌چنین محیطی کار بکند باید از همان اول خودش را مهیای یک مجاهدت سخت بکند. هنر مربی‌های ما آن‌وقت این‌جا باید این باشد که بتوانند بچه‌ها را در این فضای مجاهدت نگه‌شان دارند، به آن‌ها روحیه بدهند. خود این مربی چقدر باید دستش پر باشد و باطنش قوی باشد و حالش خوب باشد و انگیزه‌اش جدی باشد تا بتواند از عهده یک‌چنین محیطی بربیاید. آن‌که حالا حالاها طول می‌کشد تا بخواهد درست بشود. اگرچه ناامید نیستیم ولی خب طول می‌کشد.

خدای متعال ان شاءالله به شماها توفیق بدهد، به شما صبر بدهد. بتوانید از عهده این‌کار خیلی خوب به عنایت الهی و به برکت صلوات بر محمد و آل محمد بربیایید.

«اللهم صل علی محمد و آل محمد».

 

سؤالات مخاطبین

سؤال: بحث مؤمن مجاهد و مؤمن قاعد مطرح شد؛ در شرایطی که امروزه هست به نظر می‌رسد این داستان اربعین خودش اصلاً یک سفره‌ای پهن شده برای تبدیل مؤمنین قاعد به مجاهد. لطفا پیرامون این نظرتان را بفرمایید.

پاسخ حاج‌آقا: بله؛ دقیقاً حُسن است. یک‌وقت به من می‌گفتند اگر بخواهید اربعین را معنا کنید چگونه معنا خواهید کرد؟ من گفتم اربعین، دفاع مقدس زمان ما است. گفتم خدای متعال می‌دانست ما اکنون نیازمان این است. این درست برای امروز ما تعبیه شده، اکنون که ما آن دفاع مقدس را نداریم، جنگ به آن معنای جهاد اصغری که در آن شما باید بروی جبهه و وصیت‌نامه بنویسی و این‌ها را دیگر نداریم. خب این مسیر را برایت باز کرده. همان آثار را واقعاً در حد زیادی دارد. مخصوصاً اگر یک‌مقدار بچه‌ها با برنامه بروند. البته آن‌هایی هم که همین‌جوری می‌روند بالاخره بهره‌ای دارند. این خیلی فرق می‌کند تا کسی که مثلاً با یک نقشه‌ای، با یک برنامه‌ای وارد این راه بشود.

 

سؤال: فرمودید متربی‌ها باید در مسیر تربیت‌شان یک سختی‌هایی بکشند، همه چیز برای‌شان فراهم نباشد. این بخش کاملاً یک بخش مشخص و درستی است. اما یک فازی از کار هم می‌شود در نظر گرفت که در صورت وجود امکانات و شرایط کافی از جمله اینکه مثلاً به بچه‌ها آموزش بدهند برای ارائه کار هنری و قوی، برنامه‌ریزی‌ها به‌شکل ویژه‌ای باشد، این هم مناسب است.

پاسخ حاج‌آقا: عرض من معلوم است، آن را ما انکار نمی‌کنیم. این‌که مثلاً بعضی‌ها توقع می‌کنند حتماً این چیزها باشد، یک‌وقت‌هایی آن خودش خوب است. خاطر مبارک‌تان باشد بچه‌ها طبقه‌بندی می‌شوند. این‌ها جزء واضحات است. این نقشه‌ای که ما داریم الان باز می‌کنیم آن نقشه جامع است. اجرای نقشه، کاملاً وابسته به تشخیص میدانی مربی است. باید خوب تشخیص بدهد. این ظرفیتش چقدر است؟ به چه مقداری باید باشد؟ ظروف، خانواده‌ها، منابت، این‌که مثلاً این از چه بیتی است؟ از چه خانواده‌ای است؟ این را باید توجه کرد. زمینه شخصیتی‌اش چقدر است؟ آمادگی‌هایش چقدر است؟ بعد آن‌وقت باید متناسب با او برنامه‌ریزی بشود. نمی‌شود برای همه یک نسخه واحدی را صادر کرد. تشخیص، هنر مربی است.



[1] فرازی از نامه 31 نهج‌البلاغه

[2] آیه 95 سوره مبارکه نساء

[3] همان

[4] فرازی از نامه 31 نهج‌البلاغه

[5] همان

[6] آیه 53 سوره مبارکه یوسف

[7] آیه 100 سوره مبارکه مائده

[8] همان

[9] آیه 100 سوره مبارکه مائده

[10] همان

[11] آیه 7 سوره مبارکه فتح

[12] آیه 17 سوره مبارکه رعد

[13] آیه 78 سوره مبارکه حج

[14] آیه 20 سوره مبارکه حدید



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *