«وَ عَوِّدْ نَفْسَكَ التَّصَبُّرَ عَلَى الْمَكْرُوهِ، وَ نِعْمَ الْخُلُقُ التَّصَبُرُ فِي الْحَقِّ! وَ أَلْجِئْ نَفْسَكَ فِي أُمُورِكَ كُلِّهَا إِلَى إِلَهِكَ، فَإِنَّكَ تُلْجِئُهَا إِلَى كَهْفٍ حَرِيزٍ، وَ مَانِعٍ عَزِيزٍ».
امروز روز دانشآموز است و تناسب ویژه هم با جمع ماها دارد که بالاخره در حوزه دانشآموزی خدمتگزار هستیم. ان شاءالله بر همهی عزیزان، مخصوصاً اعضای عزیزمان، آقای تاریخی، عزیزان اتحادیه و جمع حاضر و مربیان عزیزمان، ان شاءالله بر همه مبارک است.
پرهیز از تربیت گلخانهای فرزندان
مطلب اساسی این است که اگر انسان در سنین مناسب از نظر بافت شخصیتی از یک بافت محکمی برخوردار بشود، در مجموع مسیر زندگی برایش هموار میشود. این درست نقطه مقابل کسانی هستند که شیوه تربیتی گلخانهای درباره آنها بهکار گرفته شده است که اخیراً این روش در بین خانوادهها خیلی گسترش پیدا کرده است. خیلی اطراف بچه میچرخند. این شیوه تربیتی عمدتاً مبتنی بر رفاه است. یعنی پدر و مادر خودشان را ملتزم میدانند که از آن نقطه اول با خواستهها و خواهشهای بچهها همراه بشوند. تقریباً به یک شیوه فراگیری در زمانهی ما تبدیل شده است. حاصل آن، حاصل پرمخاطرهای است. یعنی آن اندامهای شخصیتی ضعیف بار میآید، متکی به غیر بار میآید. در وجود شخص نوعی خودخواهی شکل میگیرد، مسئولیتپذیری کاهش پیدا میکند.
اکنون ما در محیط ارتباطی که با فضای دانشآموزی داریم، اینها را انسان احساس میکند. این معنایش این است که آن ریشه روش تربیتیای که بهکار گرفته شده یک روش پرمخاطرهای است. این روش مورد تأیید دستگاه تربیت اسلامی هم نیست، یعنی در دستگاه تربیت اسلامی، پدر و مادر ضمن توجه به خواستهها و رفاهیات بچهها، باید از اول آنها را بهتدریج بهگونهای با کمبودها، با دشواریها، با مسائل سخت و امثال اینها در زندگی مواجه کنند، بهشکلی که بچه، هم واقعیت زیست اینجهانی را درک کند، هم واقعیتهای اجتماعی را درک کند. تصویری از انواع و اقسام دشواریها، بلاها، بیماریها و امثال اینها بهعنوان متن زندگی ایندنیایی، یک تصویر درست و واقعبینانهای از آن داشته باشد. با اینها بهاندازه و بدون افراط روبرو بشود. بگذارند خودش با این دشواریها دست و پنجه نرم کند. مقاومت را یاد بگیرد، صبر را یاد بگیرد، حل مسئله را یاد بگیرد که خودش باید اقدام کند.
تمرین همزیستی و تابآوری در برابر امور سخت و ناپسند
یا مثلاً مدیریت مسئله، بحران، دشواریها و امثال اینها را یاد بگیرد. این درک از ابتدا در متن شناختی و احساسی و گرایشی بچهها شکل بگیرد. مخصوصاً وقتی که تو قصد داری به یک هدفی برسی، حتماً سختیها و امثال اینها سر راه تو هست. وقتی این منتقل میشود به محیط عمومی زیست اجتماعی، یا مثلاً وقتی این منتقل میشود به محیط مدرسهای و امثال اینها، باز هم این مسئله اهمیت پیدا میکند. چون دقیقاً دورهای است که بچهها دارند شکل میگیرند. یعنی آن شاکله دارد به تعبیری بسته میشود. «قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى شاكِلَتِهِ»[1] یعنی آن تصویر روانی شخص دارد شکل جدی پیدا میکند. شکل جدی که پیدا میکند اسم آن میشود شاکله. بعدها انواع و اقسام اعمال و رفتار و فعالیتهای هر کسی مبتنی بر آن شاکلهاش است. این همان خطی است که دارد به شما میگوید باید صبر بشود جزء بافت عمومی شخصیت فرد، تا هم خوشبختی اینجهانی، و به لطف خدای متعال سعادت آخرتی را برایش بهدنبال بیاورد. اینکه فرمود «وَ عَوِّدْ»، اهمیت فوقالعاده مسئله را میرساند.
«عَوِّدْ نَفْسَكَ التَّصَبُّرَ عَلَى الْمَكْرُوهِ»[2]، یعنی این همزیستی با نامرادیها را، با دشواریها را، با امور سخت و ناپسند را، همزیستی با آنها را تمرین کن. این میشود «تصبُّر». این را باید به خودت تحمیل کنی. این تحمیل کردن، دارد به خود شخص میگوید، به خود آن جوان، به خود آن نوجوان دارد میگوید تو باید این را به خودت بپذیری. معنایش این است که بهلحاظ طبع انسانها خیلی آمادگیاش را ندارند. به تعبیر اهل فن این باید با تمرین و عادت کردن، بشود طبع ثانیِ شخص. لذا بهخاطر اینکه موضوع کارگشاییاش در مسیر زندگی خیلی فوقالعاده است و غیرمقایسه با سایر صفات و ویژگیها است، از اینجهت باید هم دستور کار مستقیم خود انسانها باشد که دائماً خودشان را به صبر، به مقاومت، به استقامت عادت بدهند و این را تمرین کنند، و هم همهی مجموعههایی که در نسبت تربیتی با افراد هستند؛ آنها هم باید رسیدن به این ویژگی را تسهیل و کمک کنند و این عادت برای آنها زمینهسازی بشود.
هنر انجمن اسلامی، رفع موانع و مشکلات اعضای انجمن اسلامی
خدا را شکر انجمن اسلامی در این زمینه یک فرصت خیلی خوبی است. یعنی زمانی است که بچهها در مراحل حساسی از شکلگیری شخصیتیشان همراه با معرفت هستند. از آنجایی که خود شخص دارد از سر آگاهی رفتارهای خودش را بهتدریج انتخاب میکند که میشود دوره نوجوانی. در آستانه بلوغ که میگویند سن تمیز و بعد از بلوغ خصوصیتش همین است که شما اثر شناخت دارید، رفتارهای خودتان را انتخاب میکنید، به آن توجه دارید، آگاهی دارید، به همین خاطر هم هست که بهتدریج از نظر خدای متعال این شخص مسئول میشود. مسئولیت مبتنی بر آگاهی و اراده است. طرف هم شناخت دارد هم اراده دارد. بنابراین در برابر آن رفتاری که انجام میدهد مسئول است و بنابراین هم مستحق عقوبت است و هم پاداش.
در این مقطع سنی که دوره بسیار حساسی است، درواقع شما دارید به او برای رسیدن به فضیلتها کمک میکنید. در یک کار جمعی با آرمانها آشنا بشود، با آنها اُنس بگیرید و بعد برای آنها شروع کند به تلاش کردن. در این تلاش به موانع و مشکلاتی برخورد میکند، همه چیز برای او آماده نیست. یکوقت است که مثلاً شما همه چیز را آماده میکنید. خب این بهدست نمیآید. ولی وقتی در یک شرایط طبیعی ایشان میخواهد فعالیت بکند، با چالش مدیر مواجه است، با چالش مربی مواجه است، با چالش معلم مواجه است، با چالش دانشآموزهای دیگر مواجه است که نوعاً هم اکثریتی هستند. حالا میزان دشواریها و چالشها یکمقدار با هم فرق میکند. بعضی جاها بیشتر است بعضی جاها کمتر است. ولی نوعاً بچهها به آن مبتلا میشوند.
میخواهد فعالیت کند میخورد به نظر متفاوت مربی. میخواهد فعالیت کند مدیر اصلاً نمیپسندد. میخواهد فعالیت کند معلم مسخرهاش میکند. بعضی وقتها استهزاء میشوند. میخواهد فعالیت کند انواع و اقسام این بچهها و نظرات مختلفشان در برابرش هستند. خیلی محیط مناسبی است برای عمل به این پیام امیرالمؤمنین (علیهالصلوةوالسلام). به نظر من یکی از خدمتهای استثنائی و بزرگ انجمن اسلامی به اعضای خودش این است که آنها را وارد یکچنین تمرین مهمی میکند. یعنی بزرگترین تمرین زندگی است. «عَوِّدْ نَفْسَكَ التَّصَبُّرَ عَلَى الْمَكْرُوهِ»[3]، این را شما تمرین کن. بنابراین باید زمینه تمرین برایش فراهم باشد.
یکی از هنرهای انجمن اسلامی این است که این زمینه را برای او فراهم میکند. حالا این باید متناسب با آن ظرفیتی که از خودش نشان میدهد وارد این میدانها بشود. مربیهای ما که این ارتباط نزدیک را با بچهها دارند باید حضور بچهها را در مسیر این تمرینِ حیاتی مراقبت کنند تا برایشان شکننده نشود. چون یکوقتهایی موانع که زیاد بشود، این اگر گرفتار فشار غیرقابل تحملی بشود و نتواند تحمل کند ممکن است تجربههای تلخی برایش پیدا بشود.
اینجا حضور مربی کنار او میتواند کمک کننده باشد. واِلا آن مربیای که باز بخواهد همان نقش ننه را در خانه برایش ایفا کند که دوباره راه را باز کند و این مسئلهاش را برایش حل کند و امکاناتی برایش فراهم کند؛ چون من دیدم گاهی وقتها بعضی از مربیهای ما هم همان رفتار پدر و مادر را دارند. آن هم گاهی وقتها از حیث رفتارها آهنگ مادرانه دارد. یعنی همینجور دلسوزیهای نامناسب؛ بهجای اینکه این بچه را قوی نگه دارند، به او روحیه بدهند، به او راهکار نشان بدهند، به او مشورت بدهند تا بتواند بایستد، مقاومت کند، کارش را، برنامهاش را پیش ببرد، یا خودش برود مثلاً منابع تهیه کند، اگر باید مثلاً متنی تهیه کند خودش تلاش کند آن متن را تهیه کند. بده بگو، فقط آسان کن برایش بخواند. این دوتا عالم است. خودش هم باید برود تهیه کند. حالا دهها مثالی که شماها بهتر از من عنایت دارید؛ این روش میتواند بیشترین کمک را به بچهها داشته باشد.
آنوقت اینها بعدها به حال شما دعا میکنند که فلانی ما را قشنگ وسط این معادلات فعالیتهای اجتماعی، انقلابی در صحن مدرسه با شرایطی که ما در آن شرایط مواجه کردند توانستیم مبانی شخصیتی خودمان را محکم کنیم. ضریب استقامتمان در برابر دشواریها افزایش پیدا بکند تا بتوانیم ایستادگی کنیم و امثال اینها. آنوقت نوع این بچهها را اگر دقت کرده باشید کسانی هستند که بعدها وقتی مثلاً وارد محیط دانشگاهی میشوند، همینها میتوانند آنجا از عهده بربیایند. همینها هستند که آن پایه را دارند که محیط سختتر و دشوارتری است. البته من ابعاد مختلفش را میخواهم عرض کنم. حالا یکیاش این است. در مسائل اجتماعی همینطور است. در محیطهای عمومی دشواریهایی که پیش میآید همینطور است. بعدها در زندگیشان، چقدر این به آنها کمک میکند.
کلید مسئله این است که «تصبُّر»؛ یعنی تمرین صبر و صبر را به خویشتن تحمیل کردن، عرض کردیم کلمه «تصبُّر» به این معنا است. این صبر را به خود قبولاندن که خودش یک فرایندی دارد. اگر این با حق گره بخورد، با معنویات هماهنگ بشود، با جهتگیریهای الهی هماهنگ بشود، با مقاصد عالی هماهنگ بشود، با آرمانهای الهی و توحیدی هماهنگ بشود، آنوقت امام میفرمایند عجب چیز خوبی است. این کلمه «نِعمَ» اینجا این را میخواهد بگوید. «وَ نِعْمَ الْخُلُق»، این ویژگی عجب خُلق شایستهای است، چه نعمت بزرگی است. اگر کسی به آن دست پیدا کند، یعنی بتواند در راه حق استقامت کند و ناگواریها را به خودش هموار کند. این هم پس شد آن قاعده عمومی.
ضمناً یکی از مزیتهای نسبی تشکل ما همین است. بچهها در یک شرایط طبیعی از فعالیتها، آن هم در جبهه حق، برای آرمان اسلام، برای انقلاب اسلامی فعالیت میکنند، چون بافتشان هم انجمن اسلامی است. حالا چه آن تلاشهایی که برای خودسازی فردیشان انجام میدهند، چه آن تلاشهایی که در حرکت جمعیشان انجام میدهند، کاملاً میتواند با آن جهتگیری خدایی که دارد اینها را در مسیر سعادت و خوشبختی یاریشان کند. این را یکوقت ما دستکم نگیریم. البته به نظرم میآید که طبق این معادله بسیاری از روشهایی که خود ما داریم، آنها باز میتواند مورد بازنگری قرار بگیرد، تکمیل بشود. هم روشهایی که خانوادهها دارند باید کمک بشود، هم روشهایی که در مدرسهها و امثال اینها هست. اینها خیلی نیاز دارد به اینکه یک بازطراحی در این زمینهها صورت بگیرد.
مبانی چهارگانهی صبر
1.شوق و اشتیاق
من یک روایت زیبا از امیرالمؤمنین (علیهالصلوةوالسلام) برایتان بخوانم که حضرت یک نگاه جالبی در ارتباط با ارکان ایمان دارند. میفرمایند یکی از ارکان ایمان صبر است. حضرت میفرمایند صبر خودش چهار شعبه دارد. «الصَّبْرُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى الشَّوْقِ وَ الشَّفَقِ وَ الزُّهْدِ وَ التَّرَقُّبِ»[4]. ببینید امام (علیهالسلام) چقدر به تفصیل و به زیبایی این را در دسترس ما قرار میدهد.
من برای اینکه مقاومت و صبرم فراوان بشود؛ یکی از مبانی آن شوق است. این شوق معمولاً از کشف، از رسیدن، از پیروزی، از آرمان، از یک هدف زیبا و درخشان است که در شخص بهوجود میآید. امام (علیهالسلام) اینجا قله آن را مطرح کردند؛ بهشت! فرمودند: «فَمَنِ اشْتَاقَ إِلَى الْجَنَّةِ سَلَا عَنِ الشَّهَوَاتِ»[5] کسی که اشتیاق به بهشت داشته باشد، در او شوق بهشت فراهم شده باشد، چنین کسی بهراحتی میتواند از شهوات فاصله بگیرد. حالا انواع و اقسام شهوات. چون میدانید یکی از جاهایی که واقعاً صبر میخواهد همین دل کندن از لذتهای نفسانی و امثال اینها است. از جمله کمکهای بزرگی که به شخص میشود از طریق شوق است. مثال ویژهاش را حضرت از بهشت انتخاب کردند که «فَمَنِ اشْتَاقَ إِلَى الْجَنَّةِ سَلَا عَنِ الشَّهَوَاتِ». حالا ذیل آن عنوان عمومی که امام (علیهالسلام) فرمودند، شما بیاورید این را در محیط زندگی تکثیرش کنید به هر نوع تشویقی؛ ایجاد یک افقهای دلپذیر، یک هدفهای شوقانگیز. مثلاً اگر برایش ترسیم شده باشد که موفقیت در کنکور برایش یک نقطه خیلی برجستهای در زندگیاش است، بعد میبینید که بیخوابی و کلاس رفتن و خرج کردن و امثال اینها برایش آسان میشود. حتی گاهی از شوق رسیدن به آن قلّهای که در ذهنش هست، خیلی از بازیها، از شیرینیهایی که در اطراف زندگیاش هست را بهراحتی کنار میگذارد. قلّهها در زیست ابدی عموم مردم بهشت است. اگرچه در بعضی از روایات ما میگوید بهشت شامل همهی این عناوین هست. فرمود: «فَادْخُلي في عِبادي*وَ ادْخُلي جَنَّتي»[6] باز آنجا هم از کلیدواژه جنّت استفاده شده است که میگویند «جنّة اللقاء». این با «جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهار»[7] فرق میکند. بهشت درجات دارد. پس این الجنّه اینجا میتواند همهی آن مراتب و امثال اینها را هم پوشش بدهد.
2. ترس از عقوبت گناه و اعمال حرام
دوم فرمود: «وَ الشَّفَقِ». «وَ مَنْ أَشْفَقَ مِنَ النَّارِ اجْتَنَبَ الْمُحَرَّمَاتِ»[8] این بهمعنای ترس است. کسی که از آتش حساب ببرد و بهراسد، این از محرمات اجتناب میکند. چون میداند ابتلاء به فلان عمل حرام، فلان گناه، نتیجهاش آتش است. این باز یک خط کاری است. این قاعده عمومیاش است. شما در مراحل پایینتر هم میتوانید باز نمونهها و جلوههای دیگر این مسئله را بیاورید. یعنی آنجایی که میبینید ما نتیجه نامناسب بعضی از ارتکابها را وقتی به بچهها تفهیم میکنیم؛ آن نار، آنکه بسوزاند، درکِ سوختن ولو در مراتب خیلی پایینتر. یک جنسی از محرومیتها، از عقوبتها. ولی این که درک میشود حاصلش این میشود که آن شخص از خیلی از مواردی که در مسیر ممنوع است، از اینها اجتناب میکند. «وَ مَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا اسْتَهَانَ بِالْمُصِيبَاتِ»[9].
3. واقعبینی و شناخت اتفاقات دنیا
خیلی از دلبستگیها ناشی از توهم است، ناشی از خیالات است. اگر این واقعیت را بشناسد، دلش آزاد میشود. برای آن در مکتب عرفانی و مباحث اخلاقی ما خیلی چیزهای نابی وجود دارد. برای این ماجرا شعر و نثر و مطلب و حکایت وجود دارد. آنجایی که شخص با خود واقعیت روبرو میشود.
قرآن کریم برای دنیا مثالی که میزند مثال فصل پاییز است. «وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَياةِ الدُّنْيا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشيماً تَذْرُوهُ الرِّياحُ وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ مُقْتَدِراً»[10] میفرمایند کل دنیا با همهی فراز و فرودش، فاصله یک بهار تا پاییز است. بعد مثالش را ببینید چقدر قشنگ است «كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ» تا میآید سرسبز بشود و این برگها و این جلوههای بدیع و زیبای بهاری با آن شکوفهها و گلها دلها را تسخیر کند، تا میآید این اتفاقات بیفتد میبینید برگهایی شدند پژمرده، هشیم؛ هشیم برگهای خشکِ خرد شده را میگویند «تَذْرُوهُ الرِّياحُ». باد اینها را در این کوچهها از اینطرف به آنطرف میبرد، زیر دست و پا است. این کل ماجرا است.
اگر شناخت ما نسبت به دنیا یک شناخت دقیقی باشد، حاصل آن میشود زهد. زهد محصول معرفت است. چنانکه دلبستگیها محصول جهالت است. فرمود اگر کسی نسبت به دنیا زاهد شد، یعنی واقعیت دنیا را شناخت که دنیا یعنی چه؟ حد آن، مرز آن، اندازه آن، اول آن، آخر آن را شناخت، آنوقت یکی از برکاتی که شامل حالش میشود این است که مصیبتهایی که لابد است، یعنی در زندگی پیش میآید، تحملش برای او آسان میشود، تحمل مصیبتها برای او سهل و آسان میشود. حالا گاهی وقتها مصیبت به مال میخورد، گاهی مصیبت به جان خود شخص میخورد، گاهی به عزیزانش میخورد، انواع و اقسامش است «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ»[11]. انواع و اقسام ابتلائات در متن زندگی هست. اگر امروز سالم هستیم فردا مریض هستیم، اگر امروز جوان هستیم فردا پیر هستیم. امروز پدر داریم فردا یتیم هستیم. پدر و مادر داریم، فردا یتیم هستیم. گاهی میبینی مثلاً هر دو نفر آنها را از دست میدهیم. اینها واقعیتهای زندگی است.
امروز یکوقت میبیند خدای ناخواسته فرزندش مریض است. یکوقت خدای ناخواسته فرزندش از دنیا میرود. همهی این چیزها در زندگی هست. بنابراین «وَ مَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا اسْتَهَانَ بِالْمُصِيبَات»[12] این مصیبتها برایش آسان میشود، میتواند با اتفاقات کنار بیاید.
4. آماده بودن و انتظار برای مرگ
«وَ مَنِ ارْتَقَبَ الْمَوْتَ»[13] و بالاخره آن چهارمی هم ترقُّب بود. ترقُّب؛ در انتظار بودن و یعنی آماده بودن و اینها. مثلاً وقتی آماده یک اتفاقی هست. فرمودند «وَ مَنِ ارْتَقَبَ الْمَوْتَ» کسی که منتظر مرگ باشد «سَارَعَ إِلَى الْخَيْرَات»، فرصت را برای انجام کارهای خیر غنیمت میشمرد و در انجام کارهای خیر سرعت میگیرد. خیلی وقتها ما سرعت نداریم مال این است که حواسمان نیست که مرگ دارد میآید. یعنی آن خط پایان و فرصت نهایی دارد نزدیک میشود. اگر کسی درک کند خیلی انگیزهاش بالا میرود برای اینکه در انجام و انواع و اقسام کارهای خیر سرعت داشته باشد. امروز و فردا و حالا ببینیم و حالا بعداً برنامهاش را میریزیم و حالا تا مقدماتش فراهم بشود و ... . دیدید اینقدر کش میدهد که عملاً فرصت انجام خیر از دست او میرود.
بنابراین سرعت خیرات: صبر. آسان شدن مصیبتها: صبر. اجتناب از محرمات: صبر. پهلو گرفتن از خوشیها و شیرینیها و شهوات: صبر. تمام اینها صبر میخواهد. با صبر اینها ممکن است. مبانی این صبر، با شوق، با اشفاق، با زهد و با ترقُّب است که در روایت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) تأمین میشود که حالا ما نمونههایش را داشتیم.
قبلاً هم به مناسبت دیدید حضرت (علیهالصلوةوالسلام) تأکید میکردند که بچهها یک درصد مناسبی از مرگآگاهی را در برنامههایشان داشته باشند. همان به شناخت واقعیت دنیا کمک میکند و بعد در آن تابآوریشان چقدر مؤثر است. و هکذا موارد دیگر.
خلاصه کلام این شد که ما باید سازههای شخصیتمان با واقعیت زیست اینجهانی و واقعیتهای مربوط به تحصیل انواع و اقسام خیرات دنیایی و آخرتی و فضیلتها هماهنگ بشود. راه آن هم این است که ما با تابآوری در برابر امور سخت و ناپسند را در خودمان داشته باشیم. یعنی همان صبر که حضرت اینجا از آن با کلمه «تصبُّر» استفاده میکنند که عرض کردیم هم تأکید است هم یک نوع حکایت از این است که تو باید خودت به خودت این را تحمیل کنی. همینجوری انسان قوی نمیشود. یعنی تابآوری، آن استقامت، آن صبر در او فراهم نمیشود. این هم عرض کردیم نیاز به تحمل و تمرین دارد. نتیجهاش هم این است که شخصیت طرف توسعه و استحکام پیدا میکند. میشود گفت برای مؤمن، برای پروازهای معنوی و فتوحات توحیدیاش، یکی از اصلیترین مبانی است که این را قبلاً اشاره کردیم.
تربیت حماسی، مکتب تربیتی ناب اسلامی است
عرض کردیم روشهای تربیتیمان را باید متناسب با این مسئله بررسی کنیم. در روش تربیتی مرسوم که از آن تعبیر کردیم به تربیت گلخانهای؛ در آنجا این گوهر ارزشمند به حداقل میرسد. یعنی عملاً شخص از این بهرهاش اندک است و آسیبهایی که هم در زندگی دنیاییاش هم در زندگی آخرتیاش خواهد داشت بیشمار است. نقطه مقابلش همان تربیت حماسی است که اصطلاح خودمان است. تربیت حماسی، مکتب تربیتی ناب اسلامی است. این نوع تربیت میگوید باید شما از اول این را با انواع و اقسام دشواریها بهصورت برنامهریزی شده و به اندازه، نه شکننده؛ این را همراه کنید. در همین جلسه، شاید جلسه پیش یا قبلتر برایتان بعضی از خاطرات خودمان را با این بچهها نقل کردم که ما اینها را با چه صحنههایی مواجه میکردیم.
یکبار من بچهها را میبردم غار. در منطقهی ما در دماوند یک غاری هست به نام غار رودافشان. من جزء بلدچیهای آن غار بودم. آن غار دهانه خیلی بزرگی دارد، بعد باریک میشود. از یک جای خیلی تنگی شما وارد میشوید. بعد میشود با یک ترفندهایی حدود یک ساعت و نیم الی دو ساعت بروید داخل. یک جاهایی است که دیگر شما کاملاً با محیط بیرون قطع ارتباط هستید. همین چهارتا روشنایی هم که دست بچهها بود میگفتیم آن هم خاموش میکردند. گاهی یک دو سه کلمه صحبتی هم میکردند میگفتیم سکوت میکردند به شکلی که صدای این قطرهها را که از سقف غار میچکد کاملاً میشد شنید. بعد گاهی مثلاً یک تلاوت قرآنی، یک چند لحظهای یک تأملی، عالم بچهها را بهطور کلی عوض میکند. این یک تجربه است. چنانکه در کوه تجربه است. در برف من اینها را میبردم. تا کمر خودم در برف میرفتم. اینها هم پشت سر من باید میآمدند. گاهی برمیگشتم از آنها بخار بلند میشد. اول صبح در آن سرمای دماوند میرفتیم. سرمای دماوند یعنی 25-24 درجه زیر صفر! بعضی وقتها پاها کاملاً بیحس میشد. بعد الان همان بچهها، بچههای رشید، قوی، قدرت تصمیمگیری، قدرت مدیریت، واقعاً قابل مقایسه با نزدیکان خودشان نیستند. حاصلِ این میشود قدرت روحی که در زندگی انسانها خیلی گرهگشایی و کارگشایی دارد. مطلب خیلی اساسیتر از این حرفها است. من پیشنهادم این است که دوستان روی این موضوع یکمقدار کار کنند. مخصوصاً این موضوع خیلی موضوع اساسی است.
مطالبی که امام (علیهالصلوةوالسلام) اینجا دارند میگویند بارشی از گوهرهای عرشی است. مخاطبهای ما، مخاطبهای اصلی این نامه هستند. اکنون خود شماها که من دارم با شما صحبت میکنم اصلیترین مخاطبان نامه خود شما هستید که «عَوِّدْ نَفْسَكَ التَّصَبُّرَ عَلَى الْمَكْرُوه»، منتها من برای اینکه با مأموریت تربیتیای که دارید مناسبسازیاش کنم، از انجمن اسلامیمان و از سهمی که ماها نسبت به بچهها و در روشهای کاریمان داریم مثال میزنم. واِلا این واقعاً تا آخرش خط سعادت است. همین برای همه است. منتها ما یک برداشت مستقیم خودمان داریم، یک برداشت تبعی داریم برای شیوه کار با بچهها که سعی کردیم این دلالتها استخراج بشود تا نهایتاً بتوانیم آن گزارههای تربیتی مورد نیازمان را از متن این منشور عالی ان شاءالله بهدست آورده باشیم. بودند کسانی که هیچ هفتهای از زندگیشان بدون مطالعه کامل این وصیت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نمیگذشت. دستورالعمل بسیار روشن و قوی است.
زندگی بر مدار زیست و تربیت توحیدی
بعد فرمود: «وَ أَلْجِئْ» یعنی همان زیست و تربیت توحیدی است. «وَ أَلْجِئْ نَفْسَكَ فِي أُمُورِكَ كُلِّهَا إِلَى إِلَهِكَ، فَإِنَّكَ تُلْجِئُهَا إِلَى كَهْفٍ حَرِيزٍ، وَ مَانِعٍ عَزِيزٍ»[14]. مطلبی که اینجا دارد مطرح میشود درواقع بیان متفاوتی است از توکل. «أَلْجِئْ نَفْسَكَ فِي أُمُورِكَ كُلِّهَا إِلَى إِلَهِكَ»، یعنی بدون استثناء در تمام امور زندگیات؛ معنای کلمه «کُلِّهَا» همین است. پس در همهی کارهایت؛ یعنی کارهای مادی، کارهای معنوی، کارهای علمی، کارهای فکری، کارهای اقتصادی، کارهای اجتماعی، کارهای خانوادگی، کارهای سیاسی، هر چه که فکر کنید، حتی در موارد خیلی کوچک در زندگی شبانهروزیات، کارهای جزئی که طی شبانهروز داری انجام میدهی، تا مسائل خیلی بزرگ و حیاتی، در همهی آنها نفْست را، نَفَست را، جان و وجود خودت را، حقیقت وجودی خودت را، این را ببر در پناه خداوند تبارک و تعالی قرار بده.
ببینید آنجایی که انسان «لَجَئَ»، خودش را میبرد در سایهای، در آغوشی، در یک محیط امنی، به قصد انواع و اقسام بهرهمندیها و به قصد در امان ماندن از انواع و اقسام خطرها؛ این الجاء به این معنا است. «أَلْجِئْ نَفْسَكَ فِي أُمُورِكَ كُلِّهَا إِلَى إِلَهِكَ» اینجا هم از این تعبیر خیلی زیبا استفاده شده است. «اله» یعنی کسی که میتوانی در ارتباط با او به اوج دوستی برسی. میتوانی به عشق برسی. درباره خدای متعال خیلی تعبیر شیرین و جذابی است. «اله» یعنی آنکه دل میبرد. «اله» را به دلبر ترجمه میکنند، «إِلَى إِلَهِكَ». او هم تو را خیلی میخواهد، طبع تو هم او را میخواهد. و «اله» تو است. ضمن اینکه بالاخره همه کاره تو است. همهی وجود تو، اولش، آخرش، تمام آن به دست او است. «أَلْجِئْ نَفْسَكَ فِي أُمُورِكَ كُلِّهَا إِلَى إِلَهِكَ»، در همهی این موارد وجود خودت را ببر در پناه خداوند تبارک و تعالی قرار بده. در محیط لطف او، در محیط قدرت او، در محیط عنایت او، در محیط توجه او قرار بده. در همه کارها، چشم امید تو فقط به او باشد. اگر چنین کنی، «فَإِنَّكَ تُلْجِئُهَا إِلَى كَهْفٍ حَرِيزٍ، وَ مَانِعٍ عَزِيزٍ» درواقع نفس خودت را، جان خودت را در یک حصن حصینی قرار دادی.
کهف همان ترجمه غار میشود. مثلاً در یک بیابانی، در ارتفاعی، انواع و اقسام خطرهای بیرونی هست. شما وقتی یک غاری پیدا میکنید میروید آنجا چه احساسی پیدا میکنید؟ چیزی هم جلوی در آن میگذاری، دیگر آنجا برای تو امن میشود. یکدفعه احساس آرامش کامل پیدا میکنید. بیرونِ غار سگ و گرگ و درنده و آدمهای درندهتر از سگ و گرگ و امثال اینها نشستند. یا گرمای خیلی عجیب غریب، سرمای عجیب غریب؛ حریز به معنای همان حرز است، نگهدارنده «كَهْفٍ حَرِيزٍ»، یعنی اگر خودت را برسانی به دامن لطف پروردگار متعال، درواقع آنجا به مقام امن رسیدی. «وَ مَانِعٍ عَزِيزٍ» آنجا اگر رفتی اینقدر محکم و استوار است که میتواند تو را در برابر هر خطر دیگری حفاظت کند.
میشود گفت این بیان امیرالمؤمنین (علیهالصلوةوالسلام) درواقع یادآوری توکل است. یعنی در همه چیز باید چشم امیدت به خدای متعال باشد. با این ملاحظه که خودت به خودی خود فقر محض هستی. ضعف محض هستی. تمام محیط پیرامونی تو هم همینطور است. یکجا فقط وجود دارد که وقتی به آنجا خودت را گره بزنی به امنیت کامل میرسی. واِلا در جای دیگر چنین امکانی برای تو فراهم نمیشود.
دلبستگی به سببها، برایند زیست شرکآلود
در توکل ملاحظه اسباب وجود دارد. ما از اسباب به بهترین شکل، حساب شده و دقیق استفاده میکنیم. اما هرگز به اسباب تکیه نمیکنیم. الجاء به اسباب نمیکنیم. اکنون گیر ما چیست؟ گیر ما این است که در یک زیست شرکآلود، دل ما به سببها بسته شده است و اطمینان ما مربوط میشود به سببها. حکایتش هم این است که مثلاً وقتی زیر پای انسان میلرزد، بند دلش پاره میشود. مثلاً در زلزله، بند دل انسان پاره میشود. چون مثل اینکه روی این بود که احساس آرامشی میکرد. متأسفانه خیلی وقتها باید شرایط خاصی پیش بیاید تا وضعیت انسان معلوم بشود. تعلُّقات او، گرههایی که به خودش بسته چگونه است.
قرآن کریم این را خیلی میخواهد نشان بدهد. «فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ»[15] میروند در دریا، میخورند به «وَ جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكان»[16] از همه طرف امواجِ بلند میآید. شرایط که سخت میشود اینها نگاه میکنند میبینند دستشان به هیچجا بند نیست، خالصانه خدا را صدا میکنند. میگوید آقا جان! منتظر آن اضطرار نباش. اضطرار حقیقی و دائمی وجودی خودت را کشف کن. وقتی آن را کشف کردی میدانی که باید به ساحت قدس ربوبی دائمالالتجاء باشی. نه اینکه حتماً صبر کنی تا مثلاً یک شرایط خاصی پیش بیاید. مثلاً انسان خدای ناخواسته مریض بشود، مریضی سخت پیدا کند، دیگر طبیبها بگویند هیچکاری از ما برنمیآید، آنوقت برود سراغ خدای متعال. خودش را در همه حال ذیل عنایت الهی تعریف میکند.
زیست موحّدانه
در همه چیز، التجاء، تمسّک، توکل و اعتمادش به حضرت حق تبارک و تعالی است. این میشود زیست موحّدانه. تو هر چیزی را توجه داری، میخواهی صحبت کنی از خدای متعال کمک میگیری، میخواهی سکوت کنی از خدای متعال کمک میگیری، میخواهی ببینی از خدای متعال کمک میخواهی، میخواهی رانندگی کنی از خدای متعال کمک میگیری، میخواهی با همسرت معاشرت کنی، با بچههایت، در مدیریتِ در کار، در کار تربیتیات، هر جا «أَلْجِئْ نَفْسَكَ فِي أُمُورِكَ كُلِّهَا إِلَى إِلَهِكَ»[17]، این گونه که شد آنوقت تو با حقیقت امن و امن حقیقی ارتباط پیدا کردی. یعنی به یک نقطهای رسیدی که آنجا امنیت به معنای حقیقی در پناه لطف پروردگار متعال هست.
ببینید؛ هر جملهاش هم که میخوانیم خودمان کلی خودمان را محاکمه میکنیم که عجب! پس ما داریم چهکار میکنیم؟ ولی در عین حال در فرایند یککار تربیتی در نسبت با دیگران هم برای شما پیامهای خیلی روشنی دارد که ذیل این باز چه شیوههای تربیتی میتواند کمک کند که ما به بچهها سببسوزی یاد بدهیم و بتوانند به شیوهای زندگی کنند که سببها آنها را از مسببالاسباب غافل نکند و همیشه اینها را ذیل عنایت الهی ببینند. چون از اینطرف ما ناچاریم کارمان را با سببها انجام بدهیم و زندگی و برنامههایمان را پیش ببریم. از اینکه نمیتوانیم جدا بشویم. اما اینکه انسان بداند این سببها به خودی خود چیزی نیستند، تبعی هستند و نمیتواند به آنها تکیه کند. این را با چه شگردهایی، با چه تدابیری، با چه برنامهریزیهایی میشود اینها را خوب فهمید؟ خوب آن را درک کرد؟ این هم چیزی است که در مسیر زندگی کمک کند. حالا یکمقدار بحثهای شناختی دارد، یکخرده بحثهای روشی در جریان زندگی هم دارد.
مطالعه اضطرارها در زندگی دیگران
مطلب بعدی هم خیلی به این نزدیک است «وَ أَخْلِصْ فِي الْمَسْأَلَةِ لِرَبِّكَ، فَإِنَّ بِيَدِهِ الْعَطَاءَ وَ الْحِرْمَانَ، وَ أَكْثِرِ الِاسْتِخَارَةَ»[18]، ان شاءالله توفیق باشد، عمری بود جلسه بعد اینها را صحبت میکنیم. «وَ أَخْلِصْ فِي الْمَسْأَلَةِ لِرَبِّكَ»، به نظرم میآید که دیدن آن شرایط اضطرار، اضطرارها یا مطالعه اضطرارها در زندگی دیگران که مثلاً جاهایی که هیچکدام از این سببها دیگر به کارشان نیامده است، این خیلی کمک کننده است. در همان بحثهای تاریخی که داشتیم مثلاً نمونهها، یا آنجایی که توکل و این التجاء توانسته است خیلی فراتر از مثلاً توقع کار طرف را راه بیندازد. بعد یک سببهای مستوری را در اختیار آنها قرار داده است و مثلاً خدای متعال یک کسی را وسط یک یأس کاملی از هر چه غیر او است، او را نجاتش داده، دستش را گرفته است. جایی که شما مثلاً اصلاً محاسبه نکرده بودید. وقتی توکل کرده و در آن توکل، بدون محاسبات عادی کارش پیش رفته است، انجام شده است، موفق شده و امثال اینها. این همان نگاه توحیدی را در شخص خیلی تقویت میکند. برای اینکه حجت تمام بشود، خدای متعال به همه نشان میدهد، برای اینکه بدانند راهی جز اینکه بروند در پناه حق نیست.
شکست مفتضحانه رژیم صهیونیستی
اکنون رژیم صهیونیستی بدبخت واقعاً به چه کنم چه کنم مبتلا شده است. برایش خیلی رسوایی پیش آمد. تکیهگاهش آمریکا بوده. خب الان برای تو چهکاری میتوانند انجام بدهند؟ دیشب صحبتهای سید حسن نصرالله (حفظهاللهتعالی) را شنیدید؟ آن «أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ»[19] را خیلی خوب توضیح داد. بعد عملیات و کار بزرگی را که خود حزبالله انجام داده است. میگفت برای بعد هم داریم. اما خب تا به حال خیلی کارها کردیم. تمام مناطق جنوب لبنان که میشود شمال فلسطین اشغالی، یکسوم ارتش وسیع رژیم صهیونیستی که اینجا آمده، چقدر آن درگیر شده است، خب یعنی اگر عملیات حزبالله نبود که اینها راحت میرفتند سراغ تمام کردن کار غزه. خیلی بیاناتشان بیانات جالبی بود.
سال 2000 که منطقه لبنان اشغال شده بود آزاد شد. سال بعدش 2001 یا 2002 ما رفتیم در جشن پیروزی حزبالله شرکت کردیم. حقیقتاً شگفتانگیز بود. بعد عملیاتهایی که سالهای اخیر این بچهها انجام دادند. یعنی این الجاء الیالله تبارک و تعالی؛ چه قدرت روحی! چه توان مقاومتی و چه ابتکاراتی به اینها میدهد. همین جریان طوفان الأقصی خیلی اتفاق بزرگی است. هر طور انسان حساب میکند میبیند در برابر مثلاً اسرائیلی که دارد به نیابت از تمام جریان استکبار آنجا عملیات میکند ایستاده است. خلاصه اینها همین کهف حریز و و مانعٍ عزیز است. بعد هم یک حالت «إِحْدَى الْحُسْنَيَيْن»[20] است، میگویند خیلی خوب! تا آخرش میتوانی جان من را بگیری، بیا بگیر «إِنَّما تَقْضي هذِهِ الْحَياةَ الدُّنْيا»[21] آخرش این است. میگوید تازه من رسیدم اول خوشبختی «أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»[22]. آنطرفش هم که سعادت است. ولی همینجا هم شما کمر استکبار را شکاندید. خیلی کار بزرگ بوده است. دستشان درد نکند. واقعاً هر چی که انسان بگوید کم است. چه قدرت مقاومتی! چه روحیه بزرگی! ان شاءالله خدا نصرتش را برایشان بیش از این نازل کند به حق محمد و آل محمد.
«اللهم صل علی محمد و آل محمد».
خدای متعال را قسم میدهیم به حق اولیاءاش، به حق مقرّبان درگاهش نصرت کامل و شامل و جامع خودش را بر جبهه مقاومت در فلسطین نازل بفرماید.
ان شاءالله خفّت و نکبت و رسوایی و بیآبرویی و دربهدری را بیش از این بر صهیونیستهای تبهکار و حامیانش نازل بفرماید.
موانع ظهور مرتفع بفرماید.
ان شاءالله قلب مقدس ولیالله الاعظم (ارواحنافداه) از ما راضی بفرماید.
ارواح مطهر شهداء، امام راحل عظیمالشأن از همهی ما راضی بفرماید.
توفیق ادامه راهشان را به ما کرامت کند به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
«اللهم صل علی محمد و آل محمد».
[1] آیه 84 سوره مبارکه اسراء
[2] فرازی از نامه 31 نهجالبلاغه
[3] فرازی از نامه 31 نهجالبلاغه
[4] فرازی از نامه 31 نهجالبلاغه
[5] همان
[6] آیات 29 و 30 سوره مبارکه فجر
[7] آیه 25 سوره مبارکه بقره
[8] فرازی از نامه 31 نهجالبلاغه
[9] همان
[10] آیه 45 سوره مبارکه کهف
[11] آیه 155 سوره مبارکه بقره
[12] فرازی از نامه 31 نهجالبلاغه
[13] همان
[14] فرازی از نامه 31 نهجالبلاغه
[15] آیه 65 سوره مبارکه عنکبوت
[16] آیه 22 سوره مبارکه یونس
[17] فرازی از نامه 31 نهجالبلاغه
[18] فرازی از نامه 31 نهجالبلاغه
[19] آیه 41 سوره مبارکه عنکبوت
[20] آیه 52 سوره مبارکه توبه
[21] آیه 72 سوره مبارکه طه
[22] آیه 169 سوره مبارکه آلعمران