فرصتی مغتنم برای ارتقاء شناخت حضرت زهرا (سلاماللهعلیها)
ایام پربرکت یاد و نام حضرت زهرا (صلواتاللهوسلامهعلیها) را گرامی میداریم. نام و یاد حضرت در جامعهی ما هر چه که بیشتر بشود برکات مادی و معنوی برای جامعهی ما فراوانتر خواهد بود. فرصت ایام شهادت حضرت صدیقهی اطهر (صلواتاللهوسلامهعلیها) درواقع یک فرصت بسیار مغتنم برای ارتقاء شناخت ما نسبت به حضرت صدیقهی طاهره (سلاماللهعلیها) است. فرصت آشنایی بیشتر با آن حضرت، فرصت کشف نکتههای تازه از سیره فاطمی (سلاماللهعلیها)، فرصت تطبیق وضعیت فکری و اخلاقی و عملی ما با حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) و فرصت تقویت ارتباط عاطفی ما با وجود اقدس آن حضرت که این به معنای برداشتهای درجه یک و عالی از فرصتهای زندگی است. منحصر به ایام سوگ یا میلاد آن حضرت هم نیست. این یک برنامه همیشگی پیش روی هر کسی است که طالب خوشبختی و سعادت است. منتها باید این فرصتها را غنیمت بشماریم برای تقویت ارتباطهای فکری عاطفی و عملی با ساحت قدس حضرت صدیقهی طاهره (سلاماللهعلیها).
به محضر مولایمان حضرت بقیةالاعظم (ارواحنافداه) عرض ارادت میکنیم، عرض سلام میکنیم. ایام را تسلیت عرض میکنیم. امید داریم که ان شاءالله جمع ما از عنایت و لطف و توجه آن حضرت بهرهمند باشد. خدای متعال را هم شاکریم که به ما توفیق داد در یک سلسله جلساتی که به فضل الهی محضرتان داشتیم، مباحثی را در حوزه خودسازی تقدیم کردیم. امیدواریم ان شاءالله آن مطالب برای گوینده و برای مجموعه گرامی شنوندگان ما انشاءالله مفید باشد. باید دائماً مراجعه کنیم و برداشت کنیم، یادآوری کنیم و براساس آن برنامهریزی کنیم.
صحیفه مبارکه سجادیه؛ دریایی پُر از گوهرها
امروز دو مسئله را خدمتتان مطرح میکنم. مطلب اول یک مراجعه است به صحیفهی مبارکه سجادیه بهعنوان تیمن و تبرک. مطلب دوم راجع به مباحث جاری این دورهی ما است.
و اما صحیفه مبارکه سجادیه که امیدوارم هرگز از آن غافل نباشیم و امیدوارم ان شاءالله زندگی ما همیشه در پرتو انبار صحیفه مبارکه عرشیه باشد. من خودم بحثهای صحیفه سجادیه را در جمع خانمها شروع کردم. حدود شاید 24-23 سال پیش بود. بحمدالله ادامه پیدا کرد. تقریباً در همهی این سالها جزء یک موارد کمی، بحثهای هفتگی صحیفه ما برقرار بوده است و الحمدلله اکنون هم برقرار است. حقیقتاً صحیفه مبارکه سجادیهقابل توصیف نیست. یعنی من هر چی که بگویم به نظرم مطلب را کاهش دادم. اینقدر این دریا پر از گوهرها است. مختصری انسان اُنس بگیرد، غواصی کند، آشنا بشود و وارد این محیط باعظمت بشود، واقعاً شگفتانگیز است. هر بار انسان مراجعه میکند، هر دفعه که از این انوار عرشی استضائه کند. امید دارم انشاءالله ماها قدر بدانیم. هم خودتان هم خانواده هم به عزیزانتان هم همین بچههای عزیزمان، به هم یادآوری کنیم. خودتان با سلیقه از دعاها انتخاب کنید. آن منتخبها را با بچهها در این جلسهها بخوانید.
صحیفه مبارکه سجادیه،ترجمان عرشی قرآن کریم است
گاهی وقتها خانمها میگویند ما برای جلساتمان یکوقتهایی که دور هم هستیم چهکار کنیم؟ چی را مطرح کنیم؟ من به شما عرض میکنم چیزی بهتر از صحیفه نیست. چون زبانش زبان دعا است. زبان فطرت است. لطیف است. با فطرت بچهها خیلی نزدیک است. مخاطب ما هم جوان است، نوجوان است، هم قریبالعهد به فطرت است. هم طراوت فطری دارد، هم عصمت باطنی دارد. کمتر آسیب دیده است. هم دختر است که خود این هم خیلی مهم است. یعنی آن سرمایه معنویاش بیشتر است. با موضوعاتی که دارای لطافت بیشتری هستند بچهها اُنس بهتری برقرار میکنند.
به نظر من بهترین تغذیه معنوی برای بچههای ما صحیفه است. خیلی هم سخت نگیرید، مراجعه کنید، اُنس بگیرید. بعد از این دعاهای نورانی قطعههایی را مناسب با حال و روز بچهها انتخاب کنید. در جلسه قطعههای کوتاه بخوانید، برایشان معنی کنید. از آنها بخواهید بخوانند. جمعی با همدیگر بخوانند. حالا یک مختصر توضیحی هم ممکن است شما برای بعضی از موضوعات به آنها بدهید.
البته در این زمینه کارهای خوبی هم شده است. بعضی از عزیزان برای فضای جوان انتخابهایی کردند. ترجمههای مناسبی انجام دادند. کلیدواژهها، واژهها را یک شرحی دادند که آشنا هستید. اگر هم مایل بودید میتوانیم خدمتتان معرفی کنیم و ان شاءالله در دسترستان هم قرار بگیرد. ولی واقعاً همهی جلسههایتان را با کلماتی از امام سجاد (علیهالصلوةوالسلام) غنی کنید که ترجمان عرشی قرآن کریم است و لطائف وحی در قالب دعا در بهترین زبانها توسط آن حضرت ارائه شده است که ما و همهی مؤمنین و همهی بشریت و همهی دوستداران حضرت، همهی مسلمانها را حضرت تا قیامت مدیون خودش کرده است. با یکچنین تغذیه معنوی عجیبی که در اختیار ما گذاشته است. حیف که نمیشناسیم و قدرش را نمیدانیم. اصلاً نمیدانیم داریم چقدر فرصتهایمان را در جدایی از این حقائق معنوی و در دوری از این معارف نابود میکنیم.
دعای یازدهم صحیفه سجادیه؛ دعایی برای عاقبت بخیری
دعای یازدهم صحیفه مبارکه سجادیه عنوان زیبایی دارد. دعایی است که برای عاقبت بخیری خوانده میشود. هر دعای صحیفه یک اسمی دارد. البته عناوین کاملاً پوشش دهنده کل مضامین دعا نیستند. ولی انتخابها نوعاً انتخابهای مناسبی است. دعای یازدهم اینطور شروع میشود که: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم يَا مَنْ ذِكْرُهُ شَرَفٌ لِلذَّاكِرِينَ، وَ يَا مَنْ شُكْرُهُ فَوْزٌ لِلشَّاكِرِينَ، وَ يَا مَنْ طَاعَتُهُ نَجَاةٌ لِلْمُطِيعِينَ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اشْغَلْ قُلُوبَنَا بِذِكْرِكَ عَنْ كُلِّ ذِكْرٍ، وَ أَلْسِنَتَنَا بِشُكْرِكَ عَنْ كُلِّ شُكْرٍ، وَ جَوَارِحَنَا بِطَاعَتِكَ عَنْ كُلِّ طَاعَةٍ».
1. خدای متعال از یادکننده خودش یاد میکند
امام سجاد (علیهالصلوةوالسلام) در هر نوبت که خدای متعال را مخاطب قرار میدهد یک حقیقت نجاتبخش و حیاتآفرین را مطرح میکند. یکبار یاد خدا را، یکبار شکرش را، یکبار طاعتش را. میفرماید ای کسی که یاد او برای یادکنندگان شرف است. «يَا مَنْ ذِكْرُهُ شَرَفٌ لِلذَّاكِرِينَ»، یاد خدای متعال شرف است برای کسی که خدای متعال را یاد میکند. میدانید اینجا بالاترین شرف چیست؟ آن شرف این است که وقتی شما خدای متعال را یاد میکنید خدای متعال شما را یاد میکند. الله اکبر! به نظرتان این را چگونه میشود توضیح داد؟ اینکه فرمود اگر کسی از من یاد کند من از او یاد میکنم. این نص قرآن کریم است. خب چه شرفی بالاتر از این؟ چه موقعیتی؟ چه مقامی؟ چه منزلتی؟ ای کسی که یاد او برای یاد کنندگان و ذاکران شرف است که دارند به آن «فاذْكُروُنى اذْكُرْكُمْ»[1] عمل میکنند. امام سجاد (علیهالسلام) میگویند این یک حقیقتی است که اگر خدای متعال در قرآن از آن رمزگشایی نکرده بود احدی به این موضوع راه پیدا نمیکرد. یعنی چی که خدای متعال از یادکننده خودش یاد میکند؟ این خودش یک سرفصل است.
2. توسعه شخصیت و شکوفایی استعدادها و زیادتی نعمت با شُکر
دوم: فرمود: «وَ يَا مَنْ شُكْرُهُ فَوْزٌ لِلشَّاكِرِينَ»، فوز به معنای سعادت است، به معنای خوشبختی است. اگر کسی موفق بشود خدای متعال را شکر کند برای شاکر فوز میآورد «فَوْزٌ لِلشَّاكِرِينَ». یکی از آن نمادهای برجستهی این فوز چیست؟ در همان آیهای که برایتان خواندم هست. «فَاذْكُرُوني أَذْكُرْكُمْ»[2] ادامهاش میفرماید «وَ اشْكُرُوا لي وَ لا تَكْفُرُونِ» اینجا فرمود شکرگزاری کنید، جای دیگر هم فرمود کسی که موفق به شکر بشود این سبب توسعه شخصیت او میشود. یعنی شکر شخصیت او را باز میکند و استعدادهایش را شکوفا میکند. «فَوْزٌ لِلشَّاكِرِينَ» خودِ شکر باعث گسترش و زیادتی نعمت میشود.
3. نجات در طاعت الهی است
و سوم: فرمود: «وَ يَا مَنْ طَاعَتُهُ نَجَاةٌ لِلْمُطِيعِينَ»، کسی که موفق بشود اوامر و اطاعت خدای متعال را به جا بیاورد، باعث نجاتش میشود. «نَجَاةٌ»؛ برایش نجات میآورد. «لِلْمُطِيعِينَ»؛ مطیعین یعنی همان کسانی که اطاعت کننده هستند. انسانهای اطاعت کننده خدای متعال که اوامر الهی، نواهی الهی، خواستههای خدای متعال را اطاعت میکنند؛ اینها از رهگذر این طاعت نجات پیدا میکنند. نجات خیلی مهم است. شما حساب کنید ما هستیم و این گرداب خطرناک و این دریای متلاطم از ظلمتها و آسیبها و خطرها؛ واقعاً نجات در چیست؟ اگر به شما راه نجات را نشان بدهند چقدر باید خوشحال بشوید؟ فرمود نجات در طاعت است.
درخواست اتصال به عالم الهی
بعد با این مقدمه حضرت میفرمایند «صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ»، یک دعای مستجاب که صلوات بر محمد و آل محمد است اینجا میآید. ضمن اینکه عنایت دارید آن کسانی که حق ذکر را اداء کردند محمد و آل محمد بودند. آن کسانی که حق شکر را اداء کردند محمد و آل محمد بودند. آن کسانی که حق طاعت الهی را بهجا آوردند محمد و آل محمد بودند. «صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اشْغَلْ قُلُوبَنَا بِذِكْرِكَ عَنْ كُلِّ ذِكْرٍ، وَ أَلْسِنَتَنَا بِشُكْرِكَ عَنْ كُلِّ شُكْرٍ، وَ جَوَارِحَنَا بِطَاعَتِكَ عَنْ كُلِّ طَاعَةٍ».
آن خطاب، آن هم شفاعت و شفیع، حالا درخواست چیست؟ درخواست به ساحت پروردگار متعال این است، میفرمایند «وَ اشْغَلْ قُلُوبَنَا بِذِكْرِكَ عَنْ كُلِّ ذِكْرٍ» ما از تو یادت را میخواهیم. دلهای ما را با یاد خودت مشغول کن. بهجای خیلی از یادهای دیگر که هر یاد دیگری برای دل ما نامحرم است جز یاد خدای متعال. همهی اینها نامحرم هستند، مگر اینکه متصل بشوند به عالم الهی تا محرم بشوند، وَالا با قلب ما نمیخوانند. قلب ما حرم الهی است. در حرمالله فقط یاد خدای متعال است که باید جاری باشد. لذا از خدای متعال میخواهیم از هر یادی که ما را از او غافل میکند ما را نجات بدهد و قلب ما در یاد خدای متعال غوطهور بشود. «وَ اشْغَلْ قُلُوبَنَا بِذِكْرِكَ عَنْ كُلِّ ذِكْرٍ»، محل ذکر کجاست؟ قلب انسان است. دلِ او است.
شکر قلبی همان ذکر قلبی است
بنابراین ما سه مسئله را مطرح کردیم. ذکر، شکر، طاعت. حالا امام (علیهالسلام) هر سه را هنرمندانه میخواهد.
در باب ذکر، آن را بهصورت حاکم و قالب برای قلبش میخواهد که قلب من مشغول به یاد تو باشد.
دوم: شکر را میخواهد. ولی شکر را میآورد در محیط زبان. «وَ أَلْسِنَتَنَا» و زبان ما، زبانهای ما مشغول به شکر باشد تا اینکه بخواهد ثناخوانی و مدح این و آن را بهجا بیاورد. این در ساحت شکر تو قرار بگیرد و زبان ما آراسته و مشغول بشود به شکر تو.
اینجا هم یک لطیفهای وجود دارد. این مسئله زبان است. شکر لسانی موضوعیت دارد. شکر قلبی همان ذکر قلبی است. یعنی وقتی شما توجه پیدا میکنید به نعمت حضرت حق و توجه شما به آن نعمت باعث میشود که یک حالت شکری و سپاسی در قلب شما شکل بگیرد، این معنایش این است که شما از یاد خدای متعال بهرهمند شدید. اینکه میشود همان ذکر. حالا در شکر آنکه موضوعیت دارد این است که این شکر بر زبان جاری بشود، زبان آراسته بشود به شکر حضرت حق تبارک و تعالی. اینجا مطلب خیلی دقیق و حکمتآمیز است. حکایت از یک انسان مثبت، یک انسانی که خودش را غرق نعمتهای خدای متعال میبیند، نعمتشناس شده و در برابر نعمتها حالت خضوع و شکر و سپاس به درگاه خدای متعال پیدا کرده است. حالا این حال خوشِ خودش را که در باطن دارد که همان حالت شکر باشد، این حالت را به زبان خودش منتقل میکند. وقتی به زبان منتقل میکند دو اتفاق میافتد. اتفاق نخست این است که خودش بهصورت انعکاسی توجه بیشتری پیدا میکند. در ذکر هم اینگونه است. ذکر وقتی میشود ذکر لسانی، قلب را متذکر میکند و توجه میدهد. بنابراین وقتی که ذکر بر زبان ما جاری میشود و جریان پیدا میکند، درواقع بهصورت انعکاسی قلب ما را هم روشن میکند. تلاوت آیات قرآن، تکرار نام خدای متعال، الحمدلله گفتن، استغفار، عمدتاً اینها ذکر لسانی هستند. این زبانی بودن یکچنین اثری دارد. این مطلب اول که خودش جای توضیح دارد.
انعکاس و تأثیر اجتماعی شاکر بودن
اما مطلب دوم؛ تأثیر اجتماعی این مطلب بزرگ است. وقتی که زبانتان به شکر خدای متعال مترنّم میشود، غیر از فیضی که خودت میبری و نورانیّتی که در باطن خودت احساس میکنی و حال خوبی که به قلب خودت میدهی، وقتی که به زبان جاری میکنی؛ این نعمت زبان را هم میآوری در اختیار آن بصیرت و معنویت خودت قرار میدهی و آن حالت شکر خودت را منعکس میکنی به محیط پیرامون خودت، بعد در نتیجه کسانی که با شما مرتبط هستند، همکلام هستند، همزبان هستند، در منزل هستند، در محل کار هستند، در مدرسه هستند، در جلسه هستند، در کلاس هستند، بعد انسان به زبانش جاری میکند این منعکس میشود به دلهای آنها، منعکس میشود به ذهن آنها، در آنها هم این توجه را بهوجود میآورد.
عادی شدن نعمتها، عامل غفلت از شکر نعمتها
عمده غفلت انسانها از نعمتها است. چون نعمتهای خدای متعال «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها»[3] قابل شمارش نیست. چون ما غرق نعمتها هستیم نعمتها برای ما عادی شده است. این عادی شدن نعمت باعث میشود که انسان از شکر جا بماند. ما بسیاری از نعمتها را بهخاطر همین کثرت و قربش اساساً شکر نمیکنیم. مثلاً شکر نعمت دیدن را چقدر بهجا آوردیم؟ من از اینکه دارم میبینم خدا را شکر کرده باشم. از اینکه دارم حرف میزنم، دارم صحبت میکنم. خیلی نعمت بزرگی است. آیا من شکر آن را میتوانم بهجا بیاورم؟ از چیزهای ساده میگویم، حالا بگیرید همینجور بروید جلو. هیچوقت ما نعمت خورشید را، شمس را، روز را بهجا نمیآوریم. چون برایمان عادی است. نعمت شب را شکر نمیکنیم چون برایمان عادی است. خدا نکند نعمت برای انسان عادی بشود.
طبع نفس انسان گرایش به کفران دارد
طبع نفس انسان گرایش به کفران دارد. نتیجهاش این میشود که آن ابتلائاتی را که انسان در زندگی دارد تبدیل میشود به حالت درددل و درددلها مرتب در زبان ماها جاری است. تا همدیگر را میبینیم ناله پشت سر ناله است. از بیماریها گرفته، از نداریها گرفته، از مشکلات گرفته؛ باطنش شما دارید ناسپاسی مبادله میکنید. این یعنی ما داریم دائماً به درگاه خدای متعال ناسپاسی میکنیم. نسبت نعمتها با ابتلائات را شما ملاحظه کنید، اصلاً قابل مقایسه نیستند. آن وقت اگر انسان اشتغال به شکر پیدا کند اصلاً نوبت به کفران نمیرسد. چقدر این لطیف است که امام (علیهالسلام) شکر را آورده در محور زبان. چون این نشر نعمتها موضوعیت دارد. یادآوریاش در جامعه، در محیطها، بهجای اینکه اینقدر ماها ناله میکنیم، اینقدر بد میگوییم، اینقدر منفی میگوییم، کاشکی زبانمان مثبت شده باشد.
من یک دوستی دارم، ایشان تقریباً اوایل جنگ جانباز شده، 37-36 سال است. فقط سرش حرکت میکند. یک دست او یک حرکت خیلی کم و ملایمی دارد. اصلاً ویلچرهای عادی که نمیتواند بنشیند. یک ویلچرهای خاصی است. حس ظاهری اصلاً ندارد ولی حس باطنیاش فعال است. از اینجهت میگویند در دنیا منحصر است. درد غیرقابل توصیفی دارد. یعنی سرما و گرما را به شکل غیرعادی درک میکند. کنترلشده نیست. خانمش میگفت که گاهی من شب مثلاً دهتا پتو میاندازم روی او جواب نمیدهد. خیلی عجیب است!
ما رفتیم دیدن این مرد خدایی. «بسم الله الرحمن الرحیم». شما جز شکر، جز الحمدلله از زبان این مرد نمیشنوید. فقط همین؛ الحمدلله! ولی یک درخواستی از ماها دارد. درخواست چیست؟ گفتند ایشان با شما یک کاری هم دارد. فکر میکنید کار ایشان چه بود؟ این مرد خدایی در یک خانه خیلی معمولی زندگی میکند. با همسری که تمام این سالها با او بوده است. گفت یک روز بدون درد بر ایشان نگذشته است. اصلاً قابل توصیف نیست برای ماها یعنی چی؟ هیچ نمیتوانیم درک کنیم. خلاصه گفتم مثل اینکه شما کاری داشتید؟ میگوید بله. من خواستم به شما بگویم شما که دستتان میرسد چرا یاد از امام زمان (سلاماللهعلیه) نمیکنید؟ چرا در خطبههایتان نمیگویید؟ عجب! این مطلب اصلاً چیز دیگری است. چرا در جمعهایتان از صاحبمان، از آقایمان صحبت نمیکنید؟ چرا این فرصتها را غنیمت نمیشمارید؟ مطلبش باز یک یادآوری بزرگ از بزرگترین نعمتی است که ما در زندگیمان داریم؛ یعنی نعمت وجود اقدس حضرت بقیةالاعظم (ارواحنافداه).
حالا شما حساب کنید این حضور را، این جلسه را و این دیدار را با دیدارهایی که ماها داریم. در زندگیهایمان و در کوچه و خیابان همیشه صحبت از نیست و هست و گران است و سخت شده است و نمیدانم مریضیها زیاد شده و...؛ همیشه عادت کردیم به بد دیدن و بد گفتن. کجاست آن کسی که بگوید منم که دیده نیالودهام به بد دیدن؟ وقتی کسی خیلی بد میگوید یعنی خیلی بد میبیند و این اختلال دید دارد. زاویه دیدش تخریب شده است. خدا به ما رحم کند.
تولید عمل صالح با بهکارگیری امکانات الهی
«وَ أَلْسِنَتَنَا بِشُكْرِكَ عَنْ كُلِّ شُكْرٍ»، بعد فرمود «وَ جَوَارِحَنَا بِطَاعَتِكَ عَنْ كُلِّ طَاعَةٍ». جوارح جمع جارحه است، به معنای عضو است. اعضای بدن ما، «جوارحنا» به این معنا است. یعنی همهی این امکاناتی که از دیداری و شنیداری و گفتاری و حرکت و امثال اینها در اختیار ما گذاشتی، همهی اینها را به طاعت خودت در بیاور. از طاعت شیاطین و دیگران حفظش کن.
«وَ جَوَارِحَنَا بِطَاعَتِكَ عَنْ كُلِّ طَاعَةٍ. عَنْ كُلِّ طَاعَةٍ». خداوند تبارک و تعالی همهی امکاناتی را که ما لازم داشتیم برای تولید عمل صالح، در دنیا در اختیار ما گذاشته است. هم برای اینکه اولاً خودمان را لحظه به لحظه رشد بدهیم و ثانیاً بتوانیم اسباب رشد جمعی را فراهم کنیم که باز در آن رشد جمعی یک رشد انعکاسی برای فرد ما بهصورت مضاعف وجود دارد.
شما ملاحظه کنید این همه امکانات در اختیار ما هست که العظمة لله! خود خدای متعال در قرآن میفرماید: «وَ في أَنْفُسِكُمْ أَ فَلا تُبْصِرُونَ»[4]. شماها خودتان را تا حالا خوب دیدید؟ یعنی بررسی کردید که چقدر ما به شما امکانات دادیم؟ چقدر ظرفیت در اختیار شما است؟ این امکانات برای چیست؟ این امکانات که از دیداری و شنیداری و گفتاری و دست و پا و امثال اینها در اختیار ما هست، اینها برای طاعت است. بالاخره از یکی از اینها خارج نیست. یا انسان مهمل است یا در طاعت خدا است یا در طاعت شیطان است. اگر راه دیگری هست شما بفرمایید من باخبر بشوم. یا حالت مهمل دارد، یعنی دارد نعمت را، این امکانات را رها کرده، از آنها استفادهای نمیکند، یا دارد آن امکانات را در مسیر رضای خدای متعال از آن استفاده میکند و کار میکشد، یا اینکه در اختیار شیطان است، یعنی دارد برای شیطان کار میکند، در طاعت شیطان است. از این سه وضعیت خارج نیست. وضعیت مهمل به نوعی رفتن در همان محیط اطاعت شیطانی است. فقط یک راه راهِ سعادت است. آن هم این است که انسان این امکانات را برای تأمین فرمان خداوند تبارک و تعالی بهکار بگیرد. این میشود همان صراط مستقیم که میگویید «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ»[5] همین، یک راه بیشتر نیست.
فرصت کم است، انسان این فرصت کم را باید کاملاً استفاده کند برای اینکه این امکاناتی را که خدای متعال در اختیار او قرار داده همه را در راه تولید عمل صالح بهکار بگیرد. والسلام! این فقط چیزی است که پیش روی ما هست.
غنیمت شمردن عمر و فرصت تولید عمل صالح
در کلمات اولیاء خدا جملههای تکاندهندهای هست. مثلاً از جمله در نهجالبلاغه امیرالمؤمنین (علیهالصلوةوالسلام) هست که حضرت میفرمایند «فَاعْمَلُوا وَ أَنْتُمْ فِي نَفَسِ الْبَقَاء» دیگر به چه زبانی به شما بگویم تا این نفستان میآید یک کاری برای خودتان بکنید. کار کنید تا نفستان میآید. یعنی حواستان هست که به زودی این نفس دیگر نمیآید؟ و به محض اینکه این نفس دیگر نیاید، دیگر فرصت عمل تمام شده است. دیگر نه از دستتان نه از پایتان نه از چشمتان نه از گوشتان هیچ بهرهای نمیتوانید ببرید.
میدانید این فرصت چقدر قیمتی است که الان نفستان دارد میآید؟ خب این نفس که میآید باعث میشود شما در محیط عمل باقی بمانید. این نفس البقاء است. یعنی شما در این دنیا هستید به برکت این نفستان است. خب این نفس هم که ادامه ندارد که، تضمین ندارد. الان که هست و شما را در این محیط نگه میدارد قدرش را بدانید. قدرش را چگونه بدانیم؟ فرمود: «اعْمَلُوا»، عمل کنید. عمل صالح انجام بدهید. هم در این جمله هست هم چند جمله دیگر هم هست که امام (علیهالصلوةوالسلام) تفصیل میدهند، میفرمایند الان که زبانت کار میکند یک کاری بکن، چقدر از این زبانت تو میتوانی عمل صالح تولید کنی، اصلاً قابل توصیف نیست، شما میتوانید بینهایت با زبانتان عمل صالح تولید کنید. خب چرا اینرا مهمل گذاشتید؟ یا خدای نخواسته در اطاعت شیطان، حرفهای بیارزش، بیخاصیت یا حرفهایی که باعث سقوط خودت و دیگران بشود زدی؟ «فَاعْمَلُوا وَ أَنْتُمْ فِي نَفَسِ الْبَقَاءِ» یکی هم همین است «وَ الاْلْسُنُ مُطْلَقَةٌ» فرمود این زبان که الان در اختیار شماست، حتی اگر بخواهید استغفار کنید، عذرخواهی کنید به درگاه خدای متعال، خب الان در اختیار شماست، از این زبان استفاده کنید. این نفس که متوقف شد این زبان شما از کار میافتد، نه دیگر میتواند با آن شکر کنید، نه میتوانید ذکر لسانی داشته باشید، نه میتوانید دانش توزیع کنید، نه میتوانید فضیلت توزیع کنید، نه میتوانید حُسن خلق توزیع کنید، نه میتوانید به بندگان خدا آرامش بدهید، نه میتوانید به بندگان خدا بصیرت بدهید که همهاش میشود عمل صالح برای شما. هیچکدام از این کارها را نمیتوانید انجام دهید. نه میتوانید در مخاطبانتان، نسبت به عزیزانتان مهر توزیع کنید، محبت توزیع کنید، این همینجور یا مهمل گذاشتید یا دارد کارهای دیگر میکند. «و الالسن مطلقة» تا این زبان در اختیار شماست از آن استفاده کنید، «إعملوا» عمل صالح انجام بدهید.
این حالا یک مثالش بود که ما عرض کردیم ولی نفس که بند آمد این زبان از کار میافتد و دیگر تمام. تمام دنیا جمع بشوند شما بخواهی یک کلمه از خدای متعال عذرخواهی کنی دیگر نمیتوانی، الان میتوانی استغفار کنی با همین زبانت میتوانی استغفار کنی.
نمیدانم آن لحظات آخر بعضیها را که دارند از دنیا میروند دیدید یا نه؟ بعضیهایشان یک حرفهایی هم میزنند ولی حرفها هزیان است، آشفته است. من خودم کسی را دیدم که داشت از دنیا میرفت هرچه به او میگفتیم بگو «لا اله الا الله» نمیتوانست بگوید، همینجور سکوت میکرد، بعد یک چند دقیقه میگذشت پسرش را صدا میزد، نمیدانم اسمش چی بود، مثلاً جعفر بود. بعد میگفت مثلاً جعفر درِ مغازه را قفلش را محکم کردی؟ همین، دوباره سکوت میکرد، دوباره یک چیزهایی از این قبیل میگفت. اما اینکه بتواند «لا اله الا الله» را بگوید دیگر نمیتوانست بگوید، یعنی دیگر آن فرصتِ تمام شد.
این کجا و آن کسی که مثلاً تمام زندگیاش سرشار از ذکر توحید است کجا؟ سبحان الله، الحمدلله، الله اکبر، تلاوت قرآن است، این کجا آن کجا؟ آن کسانی که علم، معرفت، بصیرت در جامعه توزیع میکنند، به دیگران احساس خوب میدهند، به قول جوانها انرژی مثبت میدهند، امید میدهند، چقدر میتوانستند با این زبان کار کنند، این زبان حالا از کار افتاد. حالا بدو درستش کن، دیگر هیچ کارش نمیشود کرد. چند لحظه بعد همین دو کلمهی هزیانی هم که میگفت دیگر از او بر نمیآید و بسته میشود تمام شد رفت.
سایر جوارح هم به همین ترتیب است. فرمودند اکنون که قدمهای شما حرکت میکند بجنبید، اکنون که دست شما حرکت میکند به یک کار خیری بپردازید، دیگر این را مهملش نکنید، همینجور بیاستفاده نماند. این امکانات را خدای متعال در اختیار شما قرار داده برای طاعت «وَ بِطَاعَتِكَ عَنْ كُلِّ طَاعَةٍ» اینهاست.
فراغتها مورد طمع شیطان است
یادتان هم باشد اشتغال که نباشد یک حالت فراغت برای انسان پیش میآید، در زندگی ما فراغت هم فرصت است هم تهدید است. ما گاهی باید مثلاً برویم برای تأمین مخارج زندگیمان کار کنیم آن هم جزء عمل صالح است، انسان تلاش میکند درآمدی فراهم بکند تا بتواند زندگیاش را آبرومندانه اداره کند. اشتغالهای مرسومی که در زندگی هست یکی از جلوههای عمل صالح است.
حضرت فرمودند: «فَإِنْ قَدَّرْتَ لَنَا فَرَاغاً مِنْ شُغْلٍ» اگر برای ما یک فراغتی مقدّر کردی، مثلاً وسط این شلوغیهایی که در زندگیمان داریم یک فرصت آسایشی فراهم شد؛ اولین چیزی که حضرت میگویند آسیبهایی است که ما در فراغتها داریم. معلوم میشود فراغتهای ما طعمهی شیطان است، انسان خیلی باید مراقب اوقات فراغتش باشد، چون اوقات فراغت اوقات مورد طمع شیطان است.
دیدید انسان وقتهای فراغتش همینجور گاهی میبینی افتاده، همینجور بیحال، گاهی میبینید یک دستش به تلویزیون میرود این کانال، آن کانال، بیهدف. یا مثلاً در فضای مجازی از این کانال به آن کانال همینجور پرسه میزند بعد یکدفعه میبیند فرصتها گذشت، یا نشسته چرت و پرت از این در از آن در، حرفهای بیخاصیت، غیر مفید، گاهی بیست دقیقه، سی دقیقه، پنجاه دقیقه مشغول تلفن به این به آن. گاهی فراغتها فرصتهایی میشوند در اختیار شیطان. لذا حضرت میفرمایند «فَإِنْ قَدَّرْتَ لَنَا فَرَاغاً مِنْ شُغْلٍ».
یک بخشی از اینها هم خدای نخواسته اشتغال به معصیت است که بعضیها فراغتشان را به اسم تفریح به انواع و اقسام معصیتها تبدیل میکنند. فرمود اگر برای ما فراغتی تقدیر کردی «فَاجْعَلْهُ فَرَاغَ سَلَامَةٍ» آن فراغت را برای ما فراغت سالم قرار بده که «لَا تُدْرِكُنَا فِيهِ تَبِعَةٌ» برای ما عوارض نداشته باشد. دیدید انسان در فراغتش یکوقت یک نگاهی میکند، گاهی یک چیزی میگوید، گاهی یک رفتاری انجام میدهد که برایش تبعات دارد و بعد نمیتواند پاسخگو باشد، نمیتواند جمعش کند. «وَ لَا تَلْحَقُنَا فِيهِ سَأْمَةٌ» برای ما اسباب اندوه و دلگیری و دلسردی و رنجش و امثال اینها هم نشود. شما خودتان میدانید چقدر از اوقات فراغتها هستند که بهجای اینکه برای ما آسایش بیاورند، برای ما تولید ناراحتی و نگرانی و امثال اینها میکند.
بنابراین فراغت سلامت باشد که یا ما استراحت کنیم که این خیلی خوب است، انسان استراحت کند تا برای انجام کار نیرو بگیرد، یا از آن فراغتش هم بهترین استفاده را بکند برای بعضی از کارهایی که در ایام شغلش نمیتواند انجام بدهد. بالاخره یک دعایی، یک ذکری، یک مطالعهای، یک تفکری، گاهی چیزهایی است که انسان نمیتواند در ایام اشتغال انجام بدهد، ولی در فرصت فراغتش میتواند انجام بدهد.
زندگیِ غرقِ در حسنات و پاکیزه از سیئات
خب من چگونه زندگی کنم؟ فرمود «حَتّی» عاقبت من اینطور بشود «يَنْصَرِفَ عَنَّا كُتَّابُ السَّيِّئَاتِ بِصَحِيفَةٍ خَالِيَةٍ مِنْ ذِكْرِ سَيِّئَاتِنَا» چه در شغل ما چه در فراغت ما، در هردو حال ما این گونه باشد که این نویسندگان اعمال که بر ما مأموریت دارند، آنکه مأموریت دارد که گناهان ما را بنویسد این هرچه که تلاش میکند از ما گناهی پیدا نکند، بنابراین آن صحیفهای که در اختیارش هست که اعمال ناپسند ما را مینویسد، این کتاب، این دفتر، این صفحه خالیِ خالی بماند «مِنْ ذِكْرِ سَيِّئَاتِنَا» این یک. دوم؛ «وَ يَتَوَلَّى كُتَّابُ الْحَسَنَاتِ عَنَّا مَسْرُورِينَ بِمَا كَتَبُوا مِنْ حَسَنَاتِنَا» اما آن مأمورهایی که وظیفهشان این است که اعمال صالح ما را بنویسند که فرمود: «وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظينَ * كِراماً كاتِبينَ * يَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُون»[6]، فرمود شما نگهبانانی دارید اینها نویسندگان گرامیای هستند، هرکاری که شما انجام بدهید اینها مینویسند.
بعد به ما گفتند بعضی از ایشان مأمور نوشتن خوبیها هستند که در یمین شما، در سمت راست شما هستند، برخی مأمور نوشتن گناهان هستند که در سمت چپ هستند. حضرت میفرماید آنکه مأمور نوشتن سیئات من است دستش خالی بشود نتواند چیزی پیدا بکند، چقدر این جالب است! آنکه مأمور نوشتن حسنات من است سرشار از خوشحالی باشد که چقدر برای من حسنه نوشته است، یعنی یک طومار که به تعبیر ما دستش خسته بشود. خلاصه اینقدر برایش از اعمال و اینها بفرستید که آنها هم خوشحال میشوند «مَسْرُورِينَ بِمَا كَتَبُوا مِنْ حَسَنَاتِنَا».
این مسیر میرود، شما حساب کنید همینطور شب و روز ما میآید و میرود و این وضعیت ماست. انشاءالله غرق در حسنات، پاکیزهی از سیئات باشیم.
توبهی فوری از سیئات
گاهی انسان سیئاتی دارد، انسان متذکر یکوقت اشتباهی گناهی چیزی مرتکب شد پاککن دارد، توبه هست، فوراً از توبهی استغفار استفاده میکند و آن را پاک میکند. باز هم آن صفحهی عملش پاکیزه میشود. در روایت هست که هفت ساعت وقت میدهند، یعنی از وقتی که کسی خدای نخواسته مرتکب یک گناهی شد، تا هفت ساعت اصلاً برایش نمینویسند، یعنی آن یادش هست ولی نگه میدارد نمینویسد، چون نوشته بشود و پاک بشود یک حرفی است، اصلاً نوشته نشود یک حرف دیگر است. نه اینکه از طرف خدای متعال کریم هستند «کراماً کاتبین»، چون بزرگوار هستند این را نمینویسند یعنی مولای کریم به آنها گفته است، اینها تحت امر هستند، نمینویسند تا ببینند این چکار میکند. اینکه قرآن میگوید «يَتُوبُونَ مِنْ قَريبٍ»[7] زود توبه کنند نگذارند برای بعد، دیدند اشتباه کردند فوری در اولین فرصت، اولین لحظه توبه کنند این پاک میشود. اما اگر نه، خب مینویسند، حالا مینویسند تا بعد. در هرصورت زمان که میخورد جبران و توبه خیلی سختتر میشود.
درخواست توبهی جامع و نصوح و کامل
حالا میرویم همینجور جلو جلو جلو تا کی؟ تا یک وقتی که برای همهمان پیش میآید، خدا عاقبت همه ما را بخیر کند. یکدفعه میبینیم آن کسی که وعده داده شده بود سراغ ما میآید جلوی ما ایستاده است. بیخبر؟ بله، بیاطلاع؟ بله، اصلاً بنا نیست کسی را خبر کند، همینجور یکباره میبینی جلوی تو ایستاده است. حرفش هم یک کلمه بیشتر نیست، وقت تمام شد بیا برویم؛ همین.
امام سجاد (علیهالسلام) در دعای ختم قرآن در صحیفهی مبارکهی سجادیه یک جملهی جالبی دارند میگویند آن وقتی که این فرشتهی قابض روح، همان که ملک الموت است جلوی من ایستاده و این تیر اجل را به سمت من نشانه گرفته، نشانهاش خطا نمیرود، تأخیر هم نمیکند، هیچکارش دیگر نمیشود کرد، از جمله آنجا میگوید قرآن را به فریاد من برسان. این لحظهای است که همهی ما خواهیم داشت، خدا به ما رحم کند. لحظهی خیلی سختی است، برای همه یک مخاطراتی دارد، مگر برای یک عدهی خاصی که خب حالا دیگر خیلی خیلی تمیز زندگی کرده باشند، اینقدر مشتاق باشند برای رفتن، آنها هم گاهی یک نگرانیهای خاص خودشان را دارند.
«وَ إِذَا انْقَضَتْ أَيَّامُ حَيَاتِنَا» وقت که تمام شد، این روزها و شبها را شمردند تا عدد ما تمام شد، مثلاً اینقدر سال و این قدر ماه و اینقدر روز و اینقدر ساعت و اینقدر دقیقه و اینقدر ثانیه و توقف؛ تمام، رفت. این زهره خانم تمام شد، این ریحانه خانم دیگر نیست، این فاطمه خانم خدا رحمتش کند، آشیخ جواد وفات کرد، تمام شد رفت، خب اینجوری میگویند دیگر، آن لحظه است. «وَ تَصَرَّمَتْ مُدَدُ أَعْمَارِنَا» این تعبیرها نیاز به یک توضیحات لطیفی هم دارد من الان در مقامش نیستم، «وَ اسْتَحْضَرَتْنَا دَعْوَتُكَ الَّتِي لَا بُدَّ مِنْهَا» آن امتداد عمر ما تمام شد، روزها و فرصتهای ما و دعوت تو به ما رسید، «لَا بُدَّ مِنْهَا وَ مِنْ إِجَابَتِهَا» آن دعوتی که دیگر از آن هیچ چارهای نیست و باید حتماً به آن پاسخ بگویی، یعنی قطعی است، ردخور ندارد.
«فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ»؛ ببینید دوباره اینجا صلوات بر محمد و آل محمد است، یعنی من خودم را میبرم در محیط ولایت محمد و آل محمد و شفاعت محمد و آل محمد و از تو این درخواست را دارم «وَ اجْعَلْ خِتَامَ مَا تُحْصِي عَلَيْنَا كَتَبَةُ أَعْمَالِنَا تَوْبَةً مَقْبُولَةً»، میگوید خدایا آخرین چیزی که نویسندگان اعمال در نامهی عمل من مینویسند توبه باشد، آن هم یک توبهای که مقبوله است «توبة مقبولة»، یک توبهای که تو پذیرفته باشی «لَا تُوقِفُنَا بَعْدَهَا عَلَى ذَنْبٍ اجْتَرَحْنَاهُ» که ما بعد از آن توبه که یک توبهی جامع و نصوح و کاملی هست دیگر هیچ گناهی مرتکب نشده باشیم «وَ لَا مَعْصِيَةٍ اقْتَرَفْنَاهَا»، انشاءالله ما پاک تمیز و سالم تحویل آن فرشتهی قابض ارواح بشویم. آن آخرین چیزی که نویسندگان اعمال مینویسند یک توبهی جامعی باشد که این توبه دیگر شکسته نمیشود.
«وَ لَا تَكْشِفْ عَنَّا سِتْراً سَتَرْتَهُ عَلَى رُءُوسِ الْأَشْهَادِ، يَوْمَ تَبْلُو أَخْبَارَ عِبَادِكَ» میگویید تو در دنیا من را محفوظ کردی، مستور بودم، دیگران از گناهان من مطلع نبودند، در آن روزی که پردهبرداری میشود آن روز هم من مستور باشم، این ستر تو این پوشش را برای من در آن روزی که اخبار بندگانت آشکار میشود و گنهکاران رسوا میشوند، آن روز هم من را مستور کن «إِنَّكَ رَحِيمٌ بِمَنْ دَعَاكَ، وَ مُسْتَجِيبٌ لِمَنْ نَادَاكَ»، خدایا تو به آن کسی که با تو حرف بزند و تو را بخواند مهربانی «وَ مُسْتَجِيبٌ لِمَنْ نَادَاكَ» آن کسی که تو را ندا کند، درخواستی داشته باشد به او پاسخ میگویی استجابت میکنی.
ببینید دعای یازدهم چقدر لطیف بود، چقدر نغز، چقدر پرنکته بود، البته ما نخواستیم الان نکتهها را توضیح بدهیم، خیلی نکتههای لطیفی دارد. همینطور ساده، خود این متن بدون شرح، چقدر دلنشین، چقدر آرامشبخش، چقدر بیدار کننده، چقدر توجه دهنده، چقدر حرکت آفرین است.
قواعد اختصاصی جهاد اکبر
ما در فصل قبلی به درخواست شماها قواعد عمومی مربوط به سیر و سلوک و خودسازی را در آن جلسات خدمتتان مطرح کردیم. در ادامهی آن مباحث اگر بخواهیم بخش دومی را شروع کنیم باید برویم سراغ قواعد اختصاصی.
قواعد اختصاصی این ویژگی را دارند، آنجا وقتی که مثلاً ما میگفتیم انسان باید با نفس خودش مخالفت کند این مربوط به همهی قوا بود، یا اگر میگفتیم که باید مراقبت کند، قاعدهی مراقبه مربوط به همهی قوا بود، یعنی کل محیط شخصیت ما را پوشش میداد، ولو بعضی از مثالها را ما از محیط مثلاً ابتلای خانمها هم ذکر کردیم ولی مسئلهی حقالناس را گفتیم قاعدهی رعایت حقالناس. پس این قاعده همهی قوا و همهی شرایط ما را پوشش میدهد.
اما قواعد اختصاصی کدامها هستند؟ قواعد اختصاصی میروند جزء قوای شخصیت ما. به این معنا که شاید اگر بخواهیم یک تقسیم بکنیم مثلاً ما باید دربارهی قوّهی غضبیه صحبت کنیم و اینکه خب هرکدام از ما در ارتباط با مدیریت خشم باید چکار بکنیم؟ به یک عبارتی برای مدیریت وهم چکار باید کرد؟ مثلاً برای تقویت قوای عقلانی چکار باید بکنیم؟ برای مهار کردن و مراقبت و مدیریت قوای شهویه چکار باید کرد؟ اینطور تفکیک میشود. یعنی آن منطقهی وهمیه، منطقهی شهویه، منطقهی غضبیه، اینها به یک نوع مراقبتهای خاص نیاز دارند.
اگر ما میخواهیم آن بحث قبلیمان را ادامه بدهیم و تکمیل کنیم میتواند این موضوع بحث ما باشد که از بحثهای فوقالعاده جذاب و حساس و سازنده و مهم هم هست. برای شما بزرگواران که در کار تربیتی هم بحمدالله فعالیت دارید و حالا که خدای متعال این توفیق را هم به شما کرامت کرده است، اتفاقاً بحثهای قواعد عمومی که قبلاً گفتیم، چه این قواعد اختصاصی، اینها میتوانند کاملاً در مسیر کار تربیتی ما هم قرار بگیرند. شما که مجهز بشوید میتوانید حاصل او را در کار تربیتی خودتان در مناسبات با مخاطب خودتان کاملاً دنبال کنید.
بههرحال من پیشنهاد خودم این بحث است که آن مسیری را که آمدیم ناقص نماند، میتوانیم طی یک سلسله جلساتی شاید حداقل مثلاً بیست جلسهای لازم باشد، شاید هم بشود فشردهترش کرد، ولی اگر بخواهیم حق مسئله ادا بشود نیاز باشد که این بحث را یک مقدار دقیقتر بپردازیم. حالا این دیگر در اختیار شماست، این یک مسیر است، مسیر دیگر هم پیشنهادهایی است که ممکن است شما بفرمایید ما بر اساس آن پیشنهادات آنوقت بحثها را بتوانیم تنظیم کنیم.
برای همهتان آرزوی توفیق میکنم امیدوارم انشاءالله مشمول دعاهایتان باشیم، من هم اشتغال به دعا برای شما دارم و هم قبل از این که شما در جلسه شرکت کنید برایتان دعا میکنم هم بعد از اینکه در جلسه شرکت فرمودید برایتان دعا میکنم، شما هم برای ما دعا کنید.
ارتقاء نصاب مقاومت
همه برای مظلومین غزه دعا کنیم. به تعبیر عزیز رهبرمان مقتدر مظلوم؛ دعا کنیم انشاءالله خدای متعال نصرتش را بیش از این بر جبههی مقاومت نازل کند. این مردمانی که واقعاً نصاب مقاومت را ارتقاء دادند. من معتقد هستم مردم غزه نصاب مقاومت را ارتقاء دادند، وَالا جلوههای مقاومت در کشور خودمان، در سایر کشورها را زیاد داشتیم، کاری که اینها کردند واقعاً شگفتانگیز است، چنانکه توحش و سبوعیت را این صهیونیستهای جنایتکار ارتقاء دادند، چنانکه واقعاً عملیات ضربهزننده و شکنندهی جریان استکبار را گروه مقاومت حماس و فلسطین ارتقاء دادند، کاری کردند که شیرازهی جریان صهیونیسم را متلاشی کردند، به تعبیر حضرت آقا ضربهی غیر قابل ترمیم زدند. چه اول طوفان الاقصی چه همین الان این ضربههایی که دارند میزنند.
این نظام بینالملل بیخاصیت، این شورای امنیت بیخاصیت و بیارزش و این سازمان ملل بیخاصیت که جلوی چشمشان دارد یک چنین جنایتهایی میشود؛ هیچ عرضهای، هیچ امکانی، هیچ تضمینی برای اینکه بتوانند نجاتی بدهند کاری بکنند ندارند. نصاب بالاتر از نصاب سبوعیت این رژیم کثیف صهیونیستی و صهیونیستها نصاب بیشرمی و بیحیایی دستگاه استکبار است که از اینها حمایت میکنند، آنها دیگر کیستند! خود آمریکا و دیگر امتدادشان در این کشورهای اروپایی و امثال اینها.
به نظرم از علائم بزرگی است که ماها در جستجوی آن هستیم، بینظیر است، هیچ سابقهای در تاریخ شناختهشدهی ما ندارد که مردم آزادیخواه جهان پای یک موضوع اینگونه سازماندهی شده باشند، اینقدر متحد، اینقدر با ابتکار. شما حضور خانمها را دیدید، چقدر هنرمندانه، اجتماعات چند صد هزار نفری، خانمها میداندار هستند، اینها واقعاً عجایب است و بشارتهای بزرگ در خودش دارد.
ضمناً گفته بودیم که ظاهراً نصاب بیغیرتی را هم این جماعتی که اسم مسلمانی را با خودشان یدک میکشند ارتقاء دادند، این دولتهای کذایی و اینها که هیچ انگار نه انگار اتفاقی دارد میافتد. گاهی فقط بلند میشوند مینشینند، سکوتی میکنند یک محکومیتی امضا میکنند. خلاصه اوضاع عجیب است.
امیدوارم انشاءالله خداوند تبارک و تعالی فرشتگان نصرت خودش را به یاری این عزیزان ما بیش از گذشته بفرستد و انشاءالله ملت ما و نظام ما و رهبر ما که مبدأ این تحول بزرگ هستند و الان هم بزرگترین حامی جبههی مقاومت هستند، انشاءالله همچنان برای همهی مظلومین عالم و برای رزمندگان مقاومت الهامبخش و قوت قلب باشند.
سؤالات مخاطبین
سؤال: یک حقی از فردی ضایع شده، حقالناسی اتفاق افتاده است، این فرصت توبه برای حقالناس چه مراحلی دارد؟
پاسخ حاجآقا: اگر خدای نخواسته حقالناسی باشد، در اولین فرصت یعنی در همان لحظهای که انسان تنبّه پیدا کرد؛ اینکه گفتم غیبتی بود، تهمتی بود، دلی را شکستم، به مال کسی آسیب زدم، آبروی کسی به خطر افتاد، فوراً بین خودش و خدای متعال استغفار کند، استغفار سنگین و آن حالت تضرع و توبه و عزم بر جبران را داشته باشد. گاهی همان لحظه میشود جبران کرد، مثلاً داشتیم راجع به فلان کس با دوستمان صحبت میکردیم، یک نکتهی نامناسبی را گفتیم، فوراً همان لحظه تماس بگیریم بگوییم من اشتباه کردم، غلط کردم، آن حرفم دروغ بود. البته این همهی قصه را حل نمیکند ولی خدا کند او به کس دیگر نگفته باشد. حالا اینها دیگر داستانهای پیچیدهی خودش است. از این طرف هم اگر مفسده نداشته باشد از خود آن شخص بالاخره به یک شکلی حلالیت بطلبد، اگر مالی است جبران کند، اگر آبرویی است، اگر در آنوقت هم ممکن نیست فوراً دست به قلم بشود و این را به عنوان دِین به گردن خودش بنویسد که من به فلانی این دِین را دارم، بنا را میگذارد تا در اولین فرصت خودش جبران کند، اگر هم یکوقت خدای نخواسته در این میانه از دنیا رفت وصیتمانندی باشد که مثلاً عزیزانش این مسئله را برایش حل و فصل کنند.
کار سختی است، مخصوصاً حقالناس سخت است، اینقدر مهم است که مسئله حقالناس را در آن قواعد عمومی تبدیل کردیم به یک قاعده، با اینکه این در کتابهای سیر و سلوک مرسوم نیست، ولی به نظرم اینقدر مهم بود که آن را آنجا آوردم.
گاهی طرح مسئله میتواند تولید یک مفسدهی دیگری را همراه داشته باشد، آنوقت انسان بین خودش و خدای متعال و در غیاب او بتواند هرجور که ممکن است جبران کند. ولی کار سختی است، از جاهایی است که باید همیشه بگوییم خدا به ما رحم کند، عاقبت بخیر بشویم.
اصلاً کلاً هرجا مسئلهی دیگران وسط است حساسیتتان را و حساسیتمان را ارتقاء بدهیم، یعنی بنای قطعی بگذاریم جز اضطرار درباره هیچکسی صحبت نکنیم. وارد حریم آبرو و حیثیت احدی نشویم. اضطرار که میگویم اضطرارهای خاص است، مقام مشورت است، ازدواجی در بین هست، یک خرید و فروش مهمی در میان هست که آن هم به اندازه آدم باید تحقیقی بکند یا از انسان تحقیق میکنند باید اگر اطلاعی دارد مثلاً در آن مورد کمک بکند به آن شخص مسلمانی که درخواست مشورت داده است. اصلاً این روشهایی که ما داریم کلاً باید عوض بشود، ماها دربارهی همدیگر خیلی بیمهابا هستیم. خدا به ما رحم کند.
سؤال: خانم ناصرینژاد مدیر مرکز استان خراسان جنوبیمان پرسیدند چه میشود که لفظ ما گرایش به کفران دارد ولی از طرفی ذات انسان گرایش به پرستش خدای متعال دارد؟
پاسخ حاجآقا: این همان بحث مبنایی است که خدمتتان داشتیم. درواقع جان انسان، روح انسان که گاهی هم از آن تعبیر به فطرت میشود، سرشت او توحیدی است، ربّانی است، خدایی است «قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي»[8]، آن بخشی که مربوط میشود به نفس ما که ناظر به محیط زیست دنیایی ماست «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي»[9] نتیجه این میشود که ما در درون خودمان یک چالش دائمی داریم، نفس به معنای آن منطقهی میانی «متجاذبة بین العقل و الهوی» یک طرفش عقل است که ما را دعوت میکند به طاعت الهی، یک طرفش هوای نفس است که انسان را دعوت میکند به سمت بدیها. این همان میشود نفس که ملهمه است «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»[10] و این درگیری دائماً در درون ما هست تا انسان برسد به نفس مطمئنه. اگر انسان در مسیر زندگیاش درست سیر و سلوک کند انشاءالله به یاری خدای متعال برسد به نفس مطمئنه، از منطقهی اصحاب الشمال خارج بشود وارد منطقهی اصحاب الیمین بشود و برود در منطقهی «السابقون السابقون» دیگر در امان است. وَالا این تجاذب و درگیری همیشه هست.