نقش و جایگاه قوه واهمه در زندگی
بحث جاری ما در باره قواعد اختصاصی خودسازی، مربوط بود به تربیت قوه واهمه. خاطر مبارکتان هست ما یک توصیفی از نقش و جایگاه این قوه بسیار حساس و خطیر در زندگی انسان خدمتتان تقدیم کردیم. حاصل آن جلسه گفتگوی ما با شما این شد که اساساً ریاست عالیه قوای حیوانی انسان بر عهده قوه وهمیه است. یعنی همه قوای ما از شؤون قوه وهمیه به حساب میآیند. این همان میدانی است که در واقع تخیّل ما، تفکر ما، تذکر ما، ذهنیت ما از آن نشأت میگیرد. با این ملاحظه اگر همه قوای ما تحت نظر قوه واهمه عمل میکنند و قوه واهمه میداندار باشد فاتحه ما خوانده است. ولی اگر قوه واهمه در اختیار قوه عقل باشد میشود یک ابزار بسیار بسیار خوب برای پیشبرد برنامهها و برای اصلاح امور در زندگی میباشد. این آن نکته کلیدی بود که با هم گفتگو کردیم. البته راجع به واقعیت قوه وهمیه و اینها عرض کردم بحثهای فنی فراوان است. به نظرم رسید خیلی وقت شما در این موضوع گرفته نشود. اگر چه کسانی که علاقهمند باشند باید این مباحث را در کتاب خاص خودش بررسی کنند. کتاب النفس آنچه که از فلاسفه ما نقل شده است، چه از جناب ابنسینا، چه از جناب ملاصدرا و سایر بزرگان ما، آن جا به این بحثها پرداختند. یک مقدار هم جنس مطالبشان ممکن است متفاوت باشد.
مدیریت و تربیت قوه واهمه
جلسه گذشته عرض کردم اگر بنا باشد قوه وهمیه را ادب کنیم چه کار باید انجام بدهیم. اگر بخواهیم مؤدبش کنیم به ادب الهی، اگر بخواهیم منضبطش کنیم به ضوابط عقلانی و شرعی، اگر بخواهیم به عنوان یک مرکب راهوار در اختیار عقل قرارش بدهیم، اگر بخواهیم به عنوان یک ابزار کارآمد برای یک زندگی سراسر سعادت استفاده کنیم، چه کار باید بکنیم؟ خب این آن سؤال اساسی است. حالا شما یک بحث تکمیلی هم خواهید داشت و آن بحث تکمیلی این است که اگر ما موفق بشویم به پیدا کردن راههای مدیریت و به عبارتی راههای تسلط عقلانی و شرعی بر قوه واهمه را پیدا کنیم، درواقع میشود گفت نزدیکترین و بهترین راه را برای تربیت نسل جدید هم به دست آوردیم. به عبارتی میشود گفت این یک سرمایه بزرگی میشود برای این که ما بتوانیم با بچهها مسیر درستی را طی کنیم، مخصوصاً در سالهای نوجوانی و در سالهای جوانی که یک فرصت خاصی است برای دستیابی به این سرمایه بسیار بزرگ. بنابراین مطلب سادهای نیست. شاید اگر ما موفق بشویم به شایستگی آن وظیفه خودمان را در مقام خودسازی در تربیت قوه واهمه انجام بدهیم کار ما در سایر بخشها بسیار آسان خواهد بود. ولی اگر انسان در این بخش کامیاب نشود و از موفقیت لازم بهرهمند نشود کار او در سایر بخشها هم به مقصد نمیرسد و این جریان آشفتگی و در معرض خطرها قرار گرفتن همچنان او را تهدید خواهد کرد.
در آیه کریمه میفرماید «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي...»[1] یعنی آن جنبهای از نفس که فرمان میدهد به بدهیها، «امارةٌ بالسوء» این همین قوه وهمیه است که ببیند چقدر حساس است که اگر بشود ما این را به تسلیم قوه عقلانی در بیاوریم عالم ما چقدر متحول میشود و عوض میشود. از این مرحله شما به لطف خدا منتقل میشوید به مرحله نفس لوامه و از منطقه نفس لوامه منتقل میشوید به منطقه نفس مطمئنه. این مسیری است که میشود از این طریق طی کنیم. مطلب حقیقتاً مطلب حیاتی است.
آنچه که ما در فصل اول در قواعد عمومی جهاد اکبر گفتیم همه آنها در بحث تأدیب قوه واهمه کمککننده هستند و واقعاً پیش میبرند. برخی از آنها تأثیرشان در تربیت قوه واهمه بیشتر است، یعنی یک نقشآفرینی نزدیکتری دارند. ان شاءالله امروز در ادامه بحث مواردی را که میتواند به ما برای تأدیب، مهار و مدیریت و تسلیم قوه واهمه در برابر پروردگار متعال و حضرت عقل کمک کند به آن خواهیم پرداخت.
تأدیب، مهار، مدیریت و تسلیم قوه واهمه
مطلب اول عبارت بود از تغذیه و پرورش عقل از طریق تقویت جهانبینی و عرض کردم مطالعات عمیق در حوزه جهانشناسی و انسانشناسی. این آن مطلب اول بود. در بارهاش مقداری صحبت کردیم که این بخش را خیلی باید قدر آن را بدانید و برای آن وقت بگذارید که ما بتوانیم یک سلسله ورودیهای مناسب به عنوان تغذیه عقل ان شاءالله داشته باشیم. مرتب داشته باشیم، هیچ وقت از این تغذیه عقل ما بیبهره نماند. این نکتهای است که باید در دستور باشد. اوائلش هم ممکن است یک کمی اباء داشته باشیم، میدانید چرا؟ به خاطر این که یک مقدار ذهنمان باید درگیر موضوعات اساسی و بسیار جدی عالم بشود. یک تنبلی و همین وسوسهها و تسویلات نفسانی مانع میشود. این را باید دائم تمرین کرد، ضمن این که اگر این جنس از موضوعات همیشه مورد توجه شما باشد به صورت طبیعی جوانی ذهن شما را تضمین میکند. ابتلائاتی که اخیراً میبینید در زندگی مردم خیلی زیاد شده، آن ابتلاء عبارت است از ابتلاء به آلزایمر زودرس و زودهنگام، انواع و اقسام فراموشیها و بعد اختلالهای فکری. علتش این است که ما محیط ذهنمان را به موضوعات اساسی و جدی و کلان و حیاتی عادت ندادیم. آن را عادت دادیم به موضوعات دم دستی. این موضوعات دم دستی که همیشه از طریق ورودیهای حواس ما در دسترس ذهن ما قرار میگیرند و تولید همان آشفتگیها و همان سطحینگریها را در انسان میکنند.
به هر حال خواستم بگویم این موضوعات، مطالعه موضوعات فلسفی، موضوعات جهانشناسی، جهانبینی و خداشناسی، مبدأ شناسی، معادشناسی، مباحث حوزه وحی، نبوت، به توفیق الهی اینها همیشه دستور فکر ما و مطالعه ما و مطالعات جدی ما باشد. البته مطالعه میتواند هم از طریق مطالعه متن باشد، هم میتواند از طریق دریافت از استاد باشد. یعنی چه کتاب صامت باشد، چه کتاب ناطق باشد. یعنی شما یک کتابی را به دست بگیرید مطالعه بفرمایید یا استادی که خودش واصل است یا رسیده به این جور مباحث، آن را برای شما القاء بکند. البته دریافت از طریق استاد، اگر استاد اهل فن باشد تأثیرش به مراتب بیشتر از آن کتاب محسوب میشود. اینها را خود شما هم تجربه دارید و میدانید. پس این میشود آن نکته اول.
مطالعات توحیدی و مبدأ شناسی، اعظم معارف است
در این تأکید اجازه بدهید دو نکته را یک مقدار برجستهسازی کنیم. یکی محور مطالعات ما در باب توحید است. یعنی مباحث معرفة الله و خداشناسی، مبدأ شناسی، این بخش را باید یک مقدار گستردهتر به آن بپردازیم و مطالعه کنیم و پیگیری کنیم. شما ببینید چه حجم وسیعی از آیات قرآن کریم اختصاص داده شده به مسئله خداشناسی، حالا در جلوههای گوناگون آن از این که نامهای خدای متعال را میآورد و ارائه میکند تا آن جایی که صفات الهی را، تا آن جایی که افعال الهی را، همه در نسبت به پروردگار متعال، چه صفات و اسماء و چه افعال، این دائم در آیات قرآن کریم به عنوان بهترین فرآوردهها به ذهن و عقل شما داده میشود. هیچ پخت و پزی هم به کار قرآن نمیرسد، کاری که در قرآن کریم شده باشد کار خود خدای متعال است، ولی آنچه که در کلمات سایر اولیاء خدا هم در این زمینه هست، شرح و بسط و تفسیر همین آیات کریمه قرآنی محسوب میشود.
بنابراین مسئله اول بحث مطالعات توحیدی و مبدأ شناسی است که اعظم معارف محسوب میشود، یعنی برترین معرفتها معرفت الهی است. بلکه خیال خودم و شما و همه را راحت کنم، اصلاً انسان خلق شده برای معرفة الله. این دیگر آخر بحث است. آن آیه کریمه مشهور هم هست که میفرماید «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ»[2] ذیل همین آیه کریمه، اولیاء خدا فرمودند «لیعبدون» که تا من را بپرسند أی لیعرفون، یعنی تا من را بشناسند. چون اساساً پرستش بدون معرفت و بدون این شناخت ممکن نیست، به نتیجه نمیرسد. خیلی وقتها چیزی که ما میپرستیم اساساً ساختههای ذهنی خودمان است. پس این یک مطلب است که عقل ما را پرورش میدهد. حالا موضوعات دیگر هم در این میان هست.
از بین موضوعات دیگر در محور مطالعات اساسی و فاخر دومین چیزی که خوب است به صورت برجستهای ما به آن توجه کنیم مسئله معادشناسی است، یعنی آنچه که مربوط میشود به سرانجام جهان، سرانجام ما و پایان این راه به کجا خواهد رسید و خلاصه هر دو هم این است که «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ»[3]، مبدأ شناسی و معادشناسی در این دو کلمه است. سایر معرفتهای اساسی بین این دو قرار میگیرند «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليمٌ»[4] سایر معرفتها بین این دو است، یعنی بین مبدأ و معاد قرار میگیرند. آن به اصطلاح معارف درجه یک، معارف فاخر، معارف عالی که از طریق انبیاء در دسترس ما قرار گرفتند، فرآوردهای عقل بشری هم در این زمینه به میدان آمده، کمک کرده، عقلهای پیشرفته، واصل مثل اولیاء خدا یا عقل انسانهای عقول و نابغه مثل فیلسوفان بزرگ که اینها هم در این زمینه کمککننده بودند، عالمان و دانشمندانی که در تمام تاریخ در این مسیر فرآوردههایی داشتند و در دسترس ما قرار دادند.
این را از این جهت تأکید کردم چون معمولاً این کار را نمیکنیم، یعنی این قدر میگویم آقا فلانی، حالا دل شما خوش است، این قدر سرمان شلوغ است، حالا نمیدانم چه کار داریم. حالا بخواهیم مثلاً ما مطالعات توحیدی، مطالعات معادی، مطالعات فلسفی، مطالعات هستیشناختی، مطالعات مربوط به جهانبینی و اینها را بخواهیم داشته باشیم. بعضیها خیال میکنند اینها برای آدمهای بیکار و آدمهایی که خیلی وقت دارند است، نه اتفاقاً شما که کارتان جدیتر است شما به این موضوعات نیازتان هم به همین نسبتها بیشتر است.
به میدان آوردن اندیشههای توحیدی در زیست جاری
قاعده دوم خاطر عبارت بود از تفکر که عرض کردیم در واقع آن جایی که این معارف از آنِ ما میشود تفکر است. یعنی وقتی که این ورودیهای فاخر سپرده میشود به دست اندیشه و تفکرِ شما و به میدان میآید. عرض کردم اگر تفکر به معنای درست کلمه باشد، اندیشیدن میشود ورزش عقلانی ما. چطور اندامهای جسمی شما با ورزش ورزیده و چابک میشود، خستگیناپذیر و اثرگذار میشود، اندامهای عقلانی شما هم با تفکر است که ورزیده میشود. در واقع تفکر ورزش عقل است، ورز دادن به عقل و توانمندسازی عقل است. این معارف فاخر وقتی که وارد میشوند به محیط شخصیت شما اگر به دست اندیشه شما سپرده بشوند و شما وارد منطقه تفکر بشوید در واقع از آنِ شما میشوند.
شما تفاوت یک استخر و یک چاه را ببینید، موضوع هر دو آب است، منتها یکی از آبِ بیرون وارد میشود و این آبی که از بیرون وارد شده عملاً آن جا مدتی میماند و اگر استفاده بشود تمام میشود، اگر هم استفاده نشود رسوب میکند و کثیف میشود. در حالی که وقتی شما چاه میزنید، این قدر پایین میروید تا به آب برسید، به آب که برسید این آب است که میجوشد، این دیگر از خودش جوشش دارد و اتفاقاً دیدید هرچه که از آن برداشت میکنید بیشتر میجوشد. این خصوصیتش است، هرچه که از آن استفاده میکنید زلالتر و پروپیمانتر میشود. وقتی از آن استفاده میکنید اصلاً حالش خوبتر میشود، در حالی که اگر همین آب چاه هم استفاده نشود یک جورهایی میماند. بعد از این نوبت چشمه است، یعنی آن جا میرسد به یک جوشش و فورانی. آن جا رسیدید به یک منبع ذخّار و آن منبع ذخّار و پروپیمان دیگر تحمل ندارد، وقتی تحمل ندارد میجوشد.
من که الان دارم برای شما این را میگویم مثالهایش در ذهنم هست. محل ما محلی است که ما اصلاً روی آب زندگی میکنیم. مثلاً پنج متر، چهار متر که حفر میکنیم میخوریم به آب و بعد این مثل چاه عادی نیست که باید از آن آب بکشند، از این آب دائماً سرشار میشود میریزد، حالت چشمه پیدا کرده است. راه آب را باز کردند این آب دائماً از این چاه میآید. شبیه چشمه میجوشد و دائماً میرود در خانه همسایه و دیگران را هم بهرهمند میکند.
اگر تفکر به میدان بیاید، این اندیشههای توحیدی، اندیشههای ناب، آنچه که مربوط به معرفت درجه اول است، اینها از آنِ خود شما میشوند و همین جور هرچه که جلوتر بروید به آن منطقه جوشش هم میرسند. وَالا اگر نه، صرفاً مثلاً ما یک مطالعهای بکنیم، خب آن هم خوب است، ما آن را رد نمیکنیم، مثلاً مطالعه کنیم ولی در بارهاش تفکر نکنیم، همین جور فقط مطالعه کرده باشیم یا یک کلاسی شرکت کنیم یک برداشتی داشته باشیم. امتداد ذهنی به آن ندهیم و آن را موضوع اندیشه خودمان قرار ندهیم، خب اینها به تدریج رسوب میکند، فراموش میشود، به حاشیه کشیده میشود. خیلی برای ما سود نمیبخشد.
اندازهگیری شخصیت با معیار اندیشه و تفکر
بنابراین مسئله تفکر مسئله حیاتی است. حیاتی بودنش تا آن جاست که میتوانم از روی تفکر شما وضعیت امروز و آینده و نهایی شما را به شما بگویم، این قدر مسئله حساس است. یعنی من اگر بدانم ساحت فکر شما چگونه است و شما یک برداشتی، یک تصویری، یک گرافی از ذهنتان به من بدهید، از اندیشههایتان بدهید، براساس اندیشههای شما کلاً میشود وضعیت روانی شما را، وضعیت زیست شما را، وضعیت ارتباطات شما را، وضعیت امروز و فردای شما را، همه را میشود توضیح داد، این جوری است، مطلب مطلبِ سادهای نیست
الان هم همه شما اهل فکر هستید اما به چی فکر میکنید مهم است. الان محیط فکری شما محیط فعالی است، اما مسئله این است که به چه فکر میکنیم و چگونه میاندیشیم. اندازه شخصیت ما را، ابعاد شخصیت ما را، ارتفاع شخصیت ما را با اندیشه است که میشود اندازهگیری کرد، کاملاً میشود اندازهگیری کرد که این وضعیتش چگونه است. این قدر مسئله حیاتی است.
مدار خوشبختی ما اندیشه ما است
اگر روایت «تَفَكُّرُ ساعَةٍ خَيرٌ مِن عِبادَةِ سَنَة»[5] را میشنوید تعجب نکنید که میفرماید فضیلت یک ساعت اندیشه از سالی عبادت بیشتر است. این تعجب ندارد به خاطر این که در واقع مدار خوشبختی ما اندیشه ما است. شنیدید مثلاً «أَلْفِکْرُ حَرَکَةٌ إِلَي الْمَبَادِي وَ مِنْ مَبَادِي إِلَي الْمُرَاد»، آن جایی که انسان داشتههای شناختی خودش را با همدیگر ترکیب میکند به یک کیفیت مخصوصی برای دستیابی به شناختهای تازه و امثال اینها میرسد، اینها حرفهایی است که حالا در جای خودش گفته میشود.
مطالعات پیرامون افعال الهی
ما الان کاری به چیستی نداریم. اما به دو مسئله کار داریم. یک مسئله موضوع فکر است که به چی فکر کنیم، اندیشه ما متوجه چه باشد. در موضوع توحید و مباحث توحیدی اندیشه ما، میدان آن میدان اسماء الهی و صفات الهی و افعال الهی است. این میدان اندیشه ما است که اتفاقاً میدان بیانتهایی است. دعوت شدیم برای یک چنین اندیشهای و چه بسا برای کسی که در شروع حرکت است، در نقطههای آغاز حرکت باشد پیشنهادی که هست پیشنهاد مطالعات در فعل الهی است. منتها ببینید این که میگویم مطالعه در فعل الهی یک ذکر پشت سرش هست که جلسه گذشته عرض کردیم.
تفاوت عالم زندگی در محیط پدیدهها با زندگی در محیط آیهها و نشانهها
وقتی دست فکر به ذکر برسد آن آثار ارزشمند را از خودش به جای خواهد گذاشت. وقتی توجه به خدای متعال و به حضرت حق تبارک و تعالی باشد. وقتی در افعال دارید فکر میکنید این میدان برای شما میدان بسیار گستردهای برای پروازهای بلند و برای دریافتهای عالی محسوب میشود. در یک کلمه اگر ما با ذکر، یعنی با توجه به خدای متعال برویم سراغ عالم پیرامونی خودمان که اسمش میشود جهانبینی توحیدی، یعنی میرویم به سراغ جهان. جهان چیست؟ جهان فعل خدا است، افعال الهی است، در این جهان هرچه هست فعل خدای تعالی است. وقتی ما میرویم سراغ جهان به عنوان یک مجموعهای از مخلوقات و توجه داریم که اینها مخلوق خدای متعال هستند، این آن ذکر است، آن ذکر باشد یعنی توجه به این که آنچه ما با آن مواجه میشویم مخلوق خدای متعال است، آفریده حضرت حق تبارک و تعالی است. از او هستی گرفته است، از او ویژگیهای خودش را دریافت کرده است، از او استعداد خودش را دریافت کرده است، از او سیر خودش را دریافت میکند.
اگر با این نگاه رفتیم سراغ عالمی که ما را احاطه کرده که در یک کلمه به آن میگویند آفاق؛ اگر این نگاه باشد، در این نگاه شما در یک محیطی وارد میشوید به نام محیط آیهها، یعنی محیط زیست شما میشود محیط آیات. اگر با آن تذکر وارد نشوید و صرفاً فکرتان در میدان پدیدهها فعال بشود، در واقع شما دارید در محیط پدیدهها زندگی میکنید. ببیند دو تا عالم است؛ زندگی در محیط پدیدهها یا زندگی در محیط آیهها و نشانهها.
زندگی در محیط پدیدهها
اجازه بدهید مطلب دوم را اول عرض کنم؛ آن جایی که انسان وقتی نگاه میکند به عالم پیرامون خودش یعنی آنچه که حضرت حق تبارک و تعالی آفریده است، وقتی شما با این مجموعه روبرو میشوید، در واقع محیط پیرامون شما محیط کثرت است. یعنی الی ما شاءالله پدیدهها است، بیاندازه. چون مخلوقات خدای متعال خیلی بیش از آن است که من و شما فکر میکنیم. هرچه هم که عمل و آگاهی انسان بیشتر بشود در واقع این منطقه دید او در محیط مخلوقات حضرت حق تبارک و تعالی گستردهتر میشود. از مخلوقات نزدیک بگیرید تا مخلوقات دور، از کوچک تا بزرگ، از آنهایی که به من و شما سود مستقیم میرسانند تا آنهایی که به حسب ظاهر ممکن است سودی برای ما نداشته باشند، یا حتی به حسب ظاهر یک ضرری هم مثلاً بخواهند به ما بزنند. مجموعه اینها را ما داریم وسط آن زندگی میکنیم. پس محیط پیرامون ما محیط پدیدهها است که هر کدام جنابعالی را به خودش دعوت میکند و به خودش فراخون میکند.
آنچه که در منطق زیست غربی و در این نگاه فلسفی وجود دارد، زیست در محیط پدیدهها است. زیست در محیط پدیدهها در واقع زندگی با خود این موجودات است، دیدن آنها، شناختن آنها، مثلاً ما از شناختن آنها به تعجب میآییم، مثلاً یک کشف علمی اتفاق میافتد، شگفتانگیز است، یک زیبایی را حس میکنیم، احساس خوبی تولید میکند. گاهی مثلاً شناختی پیدا میکنیم، یک زیبایی احساس میشود. در این درک زیبایی یک حس خوبی در ما پیدا میشود و اینها را ابراز هم میکنیم. مثلاً آن جایی که یک بزرگی و عظمتی را شناختیم، ابراز تعجب و شگفتی میکنیم. آن جایی که زیبایی را میشناسیم دریافت خودمان را ابراز میکنیم که بالاخره آن چقدر مثلاً قشنگ است، چقدر خوشگل است. این تعبیرها را استفاده میکنیم. این که چقدر عجیب است، چقدر باشکوه است، چقدر بزرگ است، چقدر زیباست، و از این قبیل تعابیر مال این جایی است که ما به این پدیدهها داریم نگاه میکنیم، به خود اینها داریم نگاه میکنیم. پس این میشود نگاه به پدیدهها و زندگی در محیط پدیدهها.
ما داریم در این محیط هم زندگی میکنیم. این محیط یک محیط کثرتی است، یعنی متکثر است، محیط کثرات است، یعنی هرچه که شما نگاه میکنید تنوع است و هرچه که نگاه میکنید تکثر است و هرچه که نگاه میکنید گوناگونی است. از درشت آن تا ریز آن تا شناختهها و ناشناختههایش میدانی است که پیرامون ما هست. این نحوه زیست، زیست در محیط پدیدهها است. این یک عالم است. البته این مدل زندگی کردن وقتی با آگاهیها همراه میشود ما شناخت بیشتری از پدیدهها پیدا میکنیم، به ما این امکان را میدهد به آنها مسلط بشویم، به ما این امکان را میدهد که از آنها بیشتر بهرهمند بشویم، آنها را در اختیار بگیریم، استفاده کنیم. تا این جا را هم ما حرفی نداریم. ولی این محیط زندگی یک محیط گسستهی از هم در عین حال پراکنده، به شدت متکثر، حتی وقتی ما قوانینی را هم کشف میکنیم که پیوستارهایی را بین اینها نشان میدهد باز از تکثر اینها چیزی را کم نمیکند. اینها به محیط ذهنی و فکری ما دستاندازی میکنند و فکر انسان را مشغول میکنند.
حالا بعضیها این جا فکرشان اندیشههای علمی است، اندیشههای علمی در واقع یک نوع انضباطی دارد، چون در آن تمرکز هست، کشف و جستجوی برای اکتشاف هست، بنابراین یک مسیر انضباطی را دارد. اگر به پدیدهها نگرش علمی نباشد، ما با یک محیط متکثر که این تکثر به صورت شگفتانگیزی روی ذهن ما قرار میگیرد مواجه میشویم و بعد احساس آشفتگی هم در ماها به وجود میآورد. پس این یک نوع نگاه به پدیدهها است.
زندگی در محیط آیهها و نشانهها
اما یک وقت است که شما به همین عالم و به همین موجودات با همه آن تکثرشان نگاه میکنید ولی با ذکر به آنها نگاه میکنید، یعنی با توجه به خدای متعال، یعنی به این نکته توجه دارید که اینها را خدای متعال خلق کرده است. توجه دارید که اینها مخلوق هستند، نه صرفاً یک پدیده. در نظام پدیدهها خیلی کاری ندارند که اینها از کجا آمدند، چه کسی اینها را ساخته است، چه کسی اینها را پرداخته است، چه کسی اینها را نگه میدارد، چه کسی به اینها هستی بخشیده است. اصلاً کاری به این چیزها ندارند. آن جنبه علّی مسئله و جنبه خالقیت در آنها مغفول است. بنابراین اینها را به صورت منقطع و جدا نگاه میکنند.
آن کسی هم که از این جا سفر کرده رفته به کره ماه، آن عالم ماوراء جوّ و آن شگفتیهای بیکرانه را مشاهده میکند، وقتی برمیگردد شما از او سؤال میکنید خب چه دیدی؟ میگوید خیلی عجیب بود. خب دیگر چه دیدی؟ خیلی بزرگ بود. خب دیگر چه دیدی؟ خیلی قشنگ بود. از این حرفها میزنند. گزارش دیگری برای شما ندارد. این به خاطر این است که این جا ذکر وجود ندارد و توجه نسبت به آنچه که پیرامون ما با خالق و آفرینندهشان در ذهن و تفکر ما است برقرار نیست. وقتی که این جا قطع میشویم ما هستیم و یک سلسله پدیدهها، حالا یک موجوداتی است که دور تا دور ما هستند، ما بعضیهایشان را دوست داریم، بعضیها را دوست نداریم، از بعضیها خوشمان میآید، از بعضیها خوشمان نمیآید، این چیزها دیگر الی ماشاءالله هست.
اما وقتی آن توجه پیدا شد، شما وارد یک عالم جدیدی میشوید. این عالم جدید اسمش عالم آیهها و نشانهها است. محیط زیست شما میشود محیط نشانهها، که هر کدام از این پدیدهها که شما به آن نگاه میکنید، به آن توجه پیدا میکنید، به آن آگاهی پیدا میکنید و شناخت پیدا میکنید، هر کدام را که به آن شناخت پیدا کردید یک اشاره به سوی عالم اعلی دارد و یک انگشت اشارهای در او به سوی خدای متعال هست. یک معرفی میکند از خالقش، از پدیده آورندهاش، از هستیبخش خودش، یعنی با وجود خودش، به اندازه سعه وجودی خودش از پروردگار متعال برای شما حکایت میکند. اسم این حکایت کردن، این گزارش کردن، این توصیف کردن از عالم الهی میشود آیه. آن وقت این موجودی که الان در برابر شماست میشود آیتالله، نشانه خدای متعال. محیط زیست شما میشود محیط نشانهها. وقتی محیط نشانهها شد، دیگر شما در یک محیط صرفاً حروف زندگی نمیکنید، دارید در محیط معنا زندگی میکنید، دیگر همه اینها معنا دارند، عالم معنادار میشود، به نوعی متفاوت میشود.
نمیدانم حال این بچههایی را دیدید که الفبا یاد میگیرند؟ حتماً دیدید چون مخصوصاً خیلی از شما مادر هستید که اصلاً خودتان این چیزها را به بچهها یاد میدهید. این بچه وقتی الفبا را یاد گرفت، مثلاً همین جشن الفبایشان را که بچههای کلاس اولی برگزار میکنند، این تا قبل از این در همین خیابانها راه میرفت، در همین کوچهها، در همین محیطها میگشت، این حروف و کلمهها و اینها را هم میدید اما دریافتی نداشت. یعنی یک سری نقاشیهایی را فقط مشاهده میکرد. اما به برکت این آموزشی که شما به او دادید و این مدرسهای که رفته حالا مثل این که چشم او یک دفعه باز شده باشد، اولاً میتواند اینها را بخواند، و بعد معنای اینها را به تدریج درک میکند. البته این وقتی در عالم بزرگترها اتفاق میافتد خیلی شیرینتر و با حلاوتتر است. وقتی این دارد میخواند آن جا برای بزرگترها شیرین است، دیدید یک جاهایی هم کج و معوج میخواند و خندهدار و بالا و پایین میگوید مثلاً این چیزهایی را که میبیند و تازه مثلاً آشنا شده باشد.
اما در عالم بزرگترها نه، مثلاً شما وقتی یک زبان جدید یاد میگیرید، وقتی وارد آن منطقه زبانی جدیدتان میشوید اگر قبلاً رفته باشید، آن محیط برای شما یک محیط غریبه و ساکتی است، یعنی هرچه نگاه میکنید این تابلوها برای شما بیمعنا است، هرچه میشنوید بیمعنا است، یک چنین وضعی دارید، یک حالت غربتی هم به انسان دست میدهد. اما به محض این که شما آن زبان را یاد گرفته باشید وقتی وارد آن محیط میشوید، یک دفعه میبینید کل این محیط برای شما معنادار است، همه تابلوها را قبلاً نقاشی میدیدید، حالا همه برای شما حرف میزنند. اینها دیگر صامت و ساکت نیستند، دارند با شما حرف میزنند، یعنی با شما ارتباط برقرار میکنند و شما با آن محیط دیگر غریبه نیستید، محرم میشوید، یک جور احساس محرمیت و احساس دوستی برای شما در آن جامعه پیدا میشود. چیزهایی که میشنوید دیگر برای شما کلمههای غریبهای نیستند. میبینید چیزهایی که گفته میشود را درک میکنید. در حالی که قبلاً فقط آواهایی میشنیدید بدون این که بفهمید چه میگویند، یا تصویرهایی را میدیدید بدون این که بفهمید چه دلالتهایی دارند. فقط یک نقاشیهایی میدیدید یا یک صداهایی میشنیدید. ممکن بود آن چیزی را هم که شما دریافت میکنید در بارهاش قضاوت هم میکردید میگفتید چقدر اینها مثلاً بدجور صحبت میکنند. یا حتی شعری میخواندند شما به نظرت میآمد که مثلاً آوای نامناسبی است. یا تصویرهایی که میدیدید مثلاً راجع به آن قضاوت هم ممکن است میکردید که چقدر خوشگل نوشته اما چی نوشته، چه معنایی دارد؟ اینها را درک نمیکنید. در سنین بالاتر این هست.
من خودم از این مسئله تجربه دارم، خیلی تجربهام شیرین است، اصلاً قابل توصیف نیست. قبلاً به یک کشوری و کشورهایی رفته بودم و زبان آنها را میدانستم، همین حالت مثلاً غریبگی و سردرگمی و احساس نامطبوع و اینها، از در و دیوار این جا برای انسان غربت میبارد. نوبت بعدی آمدم یاد گرفتم بعد که رفتم اصلاً یک تجربه غیرقابل توصیفی است، یک دفعه شما میبینید هرجا نگاه میکنید با شما حرف میزند، همان تابلوها بود، قبلاً با شما صحبتی نمیکرد حالا با شما حرف میزند. همان مطالب بود که میشنیدید و گیج میشدید احساس حتی بدی هم گاهی پیدا میکردید یا در شما یک کنجکاوی را درست میکرد، حالا برای شما احساس مطبوعی دارد.
تولد در محیط ملکوت
بنابراین ورود به عالم آیهها، ورود به یک عالم جدید است، اصلاً با عالم پدیدهها قابل مقایسه نیست، یعنی دو تا عالم است. این تولد دوم است. ما در این عالم یک بار متولد میشویم، تولدی داریم که از مادر متولد میشویم، چیزی نمیدانستیم، به تدریج آگاهی پیدا میکنیم، شناخت پیدا میکنیم، اطرافمان را درک میکنیم، این میتواند تا آخر هم پنهان بماند. در حالی که توقع این است که جنابعالی یک ولادت ثانی داشته باشید، یعنی تولد در محیط معنا که میشود همان تولد در محیط ملکوت. این یعنی ورود به عالم آیهها، یعنی شما از عالم پدیدهها سفر کردید و سیر کردید وارد شدید به عالم آیات و نشانهها.
ولادت از رحم پدیدهها به عالم آیات و نشانهها
عالم آیهها و نشانهها عالم عجیبی است، این همان جاست که میگوید «به دریا بنگرم دریا تو وینم / به صحرا ونگرم صحرا تو وینم». این عالمِ یک چنین کسی است. این میشود یک عالم دیگر و ورود به یک عالمی است که در این عالم شما با محیط پیرامون خودتان دیگر محرم شدید، اگر شما وارد محیط آیهها بشوید محرمیت پیدا میکنید. اگر زیست با آیات روزی شما بشود در واقع یک محرمیتی برای شما پیدا میشود. آن وقت این جا همه دارند با شما حرف میزنند، آن وقت شما حرفهای آنها را دیگر درک میکنید که گفت «ما سمیعیم و بصیریم و هوشیم / با شما نامحرمان ما خموشیم». شما تا نامحرم باشید صدای اینها را نمیشنوید، جلوههای اینها را هم دریافت نمیکنید، حرف اینها را درک نمیکنید دارند چه میگویند. اما اگر آن محرمیت اتفاق افتاد میبینید یک عالم دیگری شد، آن وقت هم درک میکنید، احساس میکنید، میشناسید، اصلاً یک خبرهای دیگری میشود، کلاً محیطتان عوض میشود. دائم هم به ما دارد میگوید که شما بالاخره این اتفاق را برای خودتان رقم بزنید.
این ولادت ثانی در واقع به دست خود ما انجام میشود، این دیگر کار مادر نیست. مادر در ولادت اول به ما کمک میکند، اما در ولادت ثانی کار خود ما است که ما از رحم پدیدهها به عالم آیهها و نشانهها و آیات متولد بشویم. آن یک تولد ثانی است که کلاً عالم انسان یک عالم دیگری میشود. البته این جاها مراتب هم دارد، حالا من دارم کلیت آن را صحبت میکنم، دیگر خیلی کاری به آن بحث مراتب و مراحل ندارم. آن وقت اینطور گفت «هر گیاهی که از زمین روید / وحده لا شریک له گوید». آن با شما دارد حرف میزند.
شما قبلاً یک درخت میدیدید حالا همان درخت را نوع دیگری میبینید. اصلاً اینها با هم فرق کردند. قبلاً شما ماه را نگاه میکردید، الان نگاه میکنید، دو تا عالم است. آسمان را نگاه میکردید، ستارهها را میدیدید، گلها را میدیدید، قبلاً میدیدید چقدر خوشبو است، خب ان شاءالله موفق باشید. چقدر خوشگل است، همین تعبیرهای این جوری داشتید. اما الان که شما همان گل را میبینید این گل یک پلی میزند بین شما و عالم الهی و عالم ملکوت و شما را منتقل میکند. رایحهاش، آن عطر و آن جمال و آن زیبایی که دارد، نه فقط دست فکر شما را، بلکه دست دل شما را هم میگیرد به عالم دیگری سفر میدهد و منتقلتان میکند. به لطف خدای متعال یک عبور اتفاق میافتد.
حظ ما از انسانیتمان به اندازه ورود ما به عالم آیهها است
البته این کار دارد، تمرین دارد، ریاضت دارد. این جوریها نیست که به این آسانی گیر کسی بیاید، کار دارد و آن جا هم هست که مراتب انسانیت انسان تعریف میشود. حظ ما از انسانیتمان به اندازه ورود ما به عالم آیهها در مرحله اول است. بالاتر از آن هم هست؟ البته که بالاتر از این هم هست. اجازه بدهید از همان مثال برای شما استفاده کنم که قبلاً عرض کردم. در آن مثال گفتم شما مثلاً حروف را میبینید، فقط دارید نقاشی نگاه میکنید اما معنا دریافت نمیکنید. وقتی آن زبان را آموختید حالا حروف را میبینید، معنا را میبینید. اول نشانه را میبینیم بعد معنا میبینیم. میرویم جلوتر، جلوتر که رفتیم دیگر اصلاً مثل این که حروف را نمیبینیم، قبول دارید؟ شما وقتی که یک کتاب را میگذارید جلویتان مطالعه میکنید وقتی برسید به آن مرحلهای که شده باشید یک مطالعه کننده حرفهای و جدی، اصلاً حروف نمیبینید، یعنی همهاش شما دارید معنا میخوانید، یعنی دیگر این جا حروف رفتند کنار. این قدر نقششان کمرنگ شده که گویا اصلاً نیستند. میرسد به آن جایی که «دلی که از معرفت نور و صفا دید/ به هر چیزی که دید اول خدا دید». عنایت فرمودید؟ اول خدا دید. اول قبل از این که او را ببینند خدای متعال را میبیند. یعنی چی؟ یعنی قدرت را میبیند، حکمت را میبیند، عظمت را میبیند، جمال را میبیند، جلال را میبیند، این است.
شما هر کدام از موجودات این عالم را که به آن نگاه میکنید اینها را با خودش دارد، یعنی دارد همیشه حکایت میکند از قدرت آفریننده، حکایت میکند از زیبایی او، حکایت میکند از لطافت او. حالا هر چیزی یک دلالتی دارد، یکی دلالتش شکوه است، یکی دلالت جلال است، یکی دلالت جمال است، یکی دلالت حکمت است، یکی دلالت قدرت است و البته خیلیهایش هم ترکیب است. گاهی ترکیبی از اینها است که یک آیهای را پدید میآورد و در برابر ما قرار میدهد.
اگر شما وارد این عالم بشوید قوه واهمه آن جا مسخر عقل است. اگر این اتفاق بیفتد، این تسخیر شده که در واقع آن وهم شما و قوه وهمیه شما در اختیار قوه عقل قرار گرفته و شما دیگر از یک طمأنیه و آرامشی برخوردار میشوید که غیرقابل توصیف است. انسان را نزدیک میکند به آن مرحلهای که از آن تعبیر میشود به نفس مطمئنه.
البته یک مطالب دیگری هم وجود دارد، فقط منحصر به این بحث امروز ما نیست. آن وقت میبینید قرآن کریم آن جایی که دست فکر و ذکر به همدیگر میرسد صحبت از آیهها به میان میآورد، در همان آیاتی که جلسه گذشته برای شما خواندم، اواخر سوره مبارکه آل عمران بود، خیلی بخوانید، هر شب بخوانید، جزو دستورالعمل جدی هر شبتان باشد، مخصوصاً اگر موفق بشوید به آسمانها هم در اطرافتان نگاهی هم بیندازید. حالا اینهایی که در جاهایی مثل تهران گرفتار هستند نگاهشان خیلی به جایی نمیرسد ولی خب با این حال گاهی هم در آسمان تهران این شبها ماه و مشتری را میشود دید. غرض این که ببینید و بخوانید «إِنَّ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْبابِ * الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً...»[6] لطافت این آیه این است که به لطف خدای متعال شما را میرساند به یک نقطهای، البته این یک مسیری دارد. میرسید به یک نقطهای که آنها با شما در باره خدای متعال صحبت میکنند، خدا را به شما نشان میدهند، لطف حق را، احسان حق را، عظمت حق را، جمال حق را به سهم خودشان به شما نشان میدهند، به اندازه خودشان به شما نشان میدهند. بعد چه اتفاقی میافتد؟ بعد این شما هستید که از این مرحله هم عبور میکنید شروع میکنید با خدای متعال حرف زدن. مثل این که انسان در آن مرحله اول وقتی از این پدیدهها عبور کرد صدای خداوند را در عالم میشنود، صدای خدا را که شنید پاسخ میگوید با خدای متعال حرف میزند. «رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ» این مربوط به آن کسی است که گوش دلش شنوا شده است، مال آن کسی است که چشم دلش بینا شده است. این شنوایی و این بینایی محصول جمع ذکر و فکر است. وقتی توجه به خدای متعال همراه شد با تفکر، نتیجهاش یک چنین انقلاب وضعیتی است که برای شخص اتفاق میافتد و چقدر توفیق بزرگی است.
اندیشیدن در باره افعال الهی، دستور کار دائم زیست جاری
ما باید اندیشیدن در باره افعال الهی را دستور کار همیشگی خودمان قرار بدهیم. آن وقت آن چیزی که به این تفکر ما کمک میکند آگاهیهای علمی است که در باره این پدیدهها وجود دارد. یعنی شما هرچه که این پدیده را مثل این که بیشتر بشناسید، وقتی با آن ذکر همراه بشود و تفکر به مدد بیاید، در واقع برداشت شما بیشتر میشود، یعنی آن نوری که دریافت میکنید بیشتر میشود. دیگر پدیدهها برای شما صاحب نور میشوند، برای شما نور میآورند. یک نوری به محیط شخصیت شما درخشیده خواهد شد. این همان آیه قرآن هست که فرمود: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ...»[7] یعنی همه عالم نور الهی است و همراه با هر مخلوقی آن نور هست و اکنون اتفاقی که برای شما افتاده عبارت است از این که به یک بینایی رسیدید که میتوانید این نور را دریافت کنید. در واقع مطلب این است.
اندیشه این جا چقدر کمک میکند، یتفکرون، تفکر که چقدر پیش میبرد، چقدر پرواز میدهد، چقدر این پردهها را کنار میزند، این تاریکیها را کنار میزند و رونمایی میکند از جمال الله تبارک و تعالی، از جمال حق برای انسان رونمایی میکند. بعضی از بندههای خدا هستند برایشان یک اتفاقاتی میافتد، آنها را بگذاریم کنار، ولی به شما بگویم این ریاضت دارد، این کار دارد. این طور نیست که یک چنین دُرّ و گوهرهایی به انسانهای تنبلی همین جوری مجانی بیاورند بدهند. نه، همت بلند میخواهد، تلاش میخواهد، ریاضت میخواهد که از همین جنس است، ریاضت او به تفکر است، به ذکر است و از این طریق انسان میتواند انشاءالله به لطف خدای متعال برسد. یک مقدار هم مراقبتهایی بود که قبلاً عرض کردیم.
گفتگوی خدای متعال از طریق نعمتها
بعضی از اهل معرفت پیشنهاد میکنند میگویند شما که دارید در باره افعال الهی مطالعه و تفکر میکنید، تفکر در باره پدیدههایی که سودهای نزدیکتری به شما دارند را مقدم قرار بدهید. کدام پدیدهها هستند که در باره ما سود آشکاری دارند؟ پدیدههایی هستند که اسمشان نعمت است. البته کلمه پدیده را نباید من به کار ببرم، باید بگویم مثلاً مخلوق. پدیده برای ما نیست، مربوط به محیط غربی است که از کلمه طبیعت استفاده میکنند. برای خودش پدیدهای است، یک موجودی است. مخلوق که میگوییم یعنی خالقش، یعنی توجه پیدا میکنیم به خالق. آن وقت هرچه که این معرفت ما تقویت میشود آن دریافت و آن پیامهایی که میگیریم قویتر و قویتر میشود.
ببینید اول مثل یک شمع است، مثلاً به اندازه نور یک شمعی است، حتی گاهی کمتر از این است، دریافت میکنید. همان موجود است ولی شما وقتی که در یک مرحله قویتری از جهت معرفتی و ذکری قرار گرفتید، مثلاً به اندازه یک چراغ پرنور دارید به آن نگاه میکنید، خیلی درخشانتر است و هرچه که شما این سیر را میکنید، آن قوتش بیشتر میشود، آن پیامش برای جان شما قویتر و قویتر میشود. تمام اینها آرزو است. امیدوارم دیر نشود چون خیلی زود دیر میشود و انسان میبینید با دست خالی دارد میرود از این محیطی که خدای متعال برای او آراسته است.
داشتم عرض میکردم که توصیه میکنند مقدم بدارید آنهایی را که به شما یک مثلاً دهش و دادهای دارند، اسمشان میشود نعمت. اینها را مقدم کنید. حالا دلایلی هم دارد، یک تأکیدی شده در روایات ما فرمودند که شما در باره آلاء اندیشه کنید. «تفکروا فی آلاء الله» این آلاء الله آیات الله هستند، آنها هم نشانههای خدای هستند، منتها نشانههایی هستند که برای شما یک سود نزدیک دارند، آنها را شما مقدم میدارید.
چند وقت پیشها رفته بودم مغازه میوهفروشی، سر راهمان یک میوهفروشی خیلی بزرگی است، یک چند نفر هم از این جوانها هستند که برای مثلاً خرید و اینها به صاحب مغازه کمک میکنند. با من دوست هستند، گاهی از آن جا من میروم مثلاً یک خرید مختصری، یک چیزی انجام میدهم. بعد یک بار که من رفته بودم حالم منقلب شد. کاملاً از خود بیخود و یک لحظه کلاً تحیّر محض بودم. این بچهها، هم نگران شده بودند هم نمیدانستند باید چه کار کنند، مثلاً به این بنده خدا چه بگویند. یکیشان خیال کرده بود که مثلاً من با خودم پول نیاوردم یا کارتام را نیاوردم، یا آن لیستی که خانم داده مثلاً این گم شده نمیدانی باید چه میخریدی، نمیدانم چی در ذهنشان میآمد، فقط میدیدند من همین جور مدام نگاه میکنم. دائم متحیر است، اصلاً مثل این که اینها را نمیبیند. یک وضع عجیبی. خیلی طول نکشید بعد من به خودم آمدم و اینها گفتند چی شد؟ گفتم که من احساس کردم در یکی از بزرگترین نمایشگاههای لطف و مهر و جمال و محبت خدای متعال وارد شدم و اصلاً نمیدانستم میخواهم چه کار بکنم. هر طرف را نگاه میکردم میدیدم که اینها دارند با من حرف میزنند، این به ظاهر مثلاً یک انبوهی از پرتغال را شما این جا روی هم ریختید، اینها همه داشتند با من حرف میزنند، این سیبها حرف میزنند، آن میوههای دیگر هر کدام، این تنوع شگفتانگیز از رنگها، از زیباییها، اینها را همه شما نگاه میکنید میبینید روی همهاش نوشته دوستت دارم، دوستت دارم. یعنی خدای متعال دارد با همهاش یک آیلایو، یک ایشلیبدیش، احبک، به هر زبانی که شما داشته باشید دارد با تو حرف میزند، خب چه حالی میشوی؟ البته یک دو سه جمله برای این بنده خداها گفتم، گفتم شما حواستان نیست که دارید برای خدای متعال نمایشگاهداری میکنید. این بیچارهها برگشتند به ما گفتند حاج آقا ما یک عمری است این جا داریم میوهفروشی میکنیم، جز به خالی کردن جیب مردم و فروش به آنها فکر نمیکنیم. اینهایی هم که همه میآیند این جا، جز این که از ما مثلاً یک جنس بهتری بخرند، ارزانتر بخرند، فکر نمیکنند. همه هم میآیند یک غری میزنند، یک نقی میزنند، همه ناراحت هستند یک خرده قیمت رفت بالاتر، پایینتر. خودشان همین جور طفلکها مانده بودند گفتند این یعنی چی؟ گفتم شما نگاه کنید همه این چیزهایی که در این مغازه شماست از یک آب و از یک خاک است «یصغی بماء واحد». چه کرده خدای متعال؟ چه جوری با ما حرف بزند؟ به چه صدایی؟ با چه کلمهای؟ چقدر این کلمهها زیباست، چقدر درخشنده است.
تماشای نعمتها و مخلوقات از منظر عالم آیهها
مثلاً شما اصلاً آدمهایی را که اطراف شما هستند هیچ وقت به دید آیه نگاه کردید؟ نکردید که. این آدمها هستند میآیند میروند، چقدر بدقیافه است، این پیر است، این جوان است، این دارد میدود، آن ایستاده، این حجابش را رعایت کرده، آن نکرده، این دارد چه میکند. این خوب رانندگی میکند و... . وای اگر شما وارد بشوید به عالم آیهها، یعنی هرچه میبینید آیات میبینید، این آدمها با عالمی که هر کدام دارند دیگر همه برای شما آیتالله هستند. یعنی یک چیز دیگری شما میبینید غیر از این چیزی که تا حالا میدیدید. آن وقت مثلاً در عالم انسانی مثل این که آدم اول مادرش را در انسانها ببیند، الله اکبر، الله اکبر. مثلاً پدرش را ببیند، درست ببیند، با این نگاه ببیند، بعد شما میبینید خدای متعال یک کسی را خلق کرده با این همه ویژگیها و ظرفیتها که یک عمر پای شما ایستاده است. یک عمر است، یک لحظه از فکر تو غافل نیست. مخصوصاً وقتی که خودت مامان شده باشی، بابا شده باشی، این حس خیلی در تو قویتر است. آن وقت شما وقتی به مادر خودت این چنین نگاه میکنی میبینی مادر چه آیهای است از آیات خداوند تبارک و تعالی. اصلاً حال تو عوض میشود، عالم تو با عالم او یک فضای دیگری میشود، به پدر همین طور است. و همین طور سایر نشانهها. پس از جایی شروع کنیم که نعمتها هستند. این مثل این که یک مقدار کار ما را سرعت میدهد.
خب ما برگشتیم به جلسه قبل حالا یک مقدار آن جا به اتفاق شماها درنگی داشتیم. خدا ان شاءالله به همه ما کمک کند و دست همه ما را بگیرد در این ماههای خوب و در این فرصتهایی که ماه رجب است و فضای این طور حرفها خیلی هست.
سؤالات مخاطبین
سؤال: آیا تفکر فلسفی جزو تغذیه عقل محسوب میشود؟
پاسخ حاجآقا: بله. البته فلسفه یک کلمه خیلی بازی است ولی به این معنا که الان داریم در این جلسه در بارهاش صحبت میکنیم بله، حکمت الهی این فلسفه به این معنا حتماً کمککننده بسیار بزرگی است.
امام جواد (علیهالسلام)؛ آیتالله العظمی جود پروردگار متعال
ائمه هدی (سلاماللهعلیهماجمعین) انسان کامل است، انسان کامل آیه کامل خدا است، آن وقت در هر درخشششان کمال درخشش هستند، مثلاً اگر در جود بدرخشند کمال آن درخشش محسوب میشود و امام جواد (علیهالصلاةوالسلام) که به همین نام هم شناخته شده در واقع آیتالله العظمی جود پروردگار متعال محسوب میشود. این نعمت بزرگ الهی است که در سحر فرداشبی عالم به نور جمالش روشن شده است. این طلعت با شهادت برداشته نمیشود، هست که هست. یعنی تمام امامهای ما (علیهمالسلام) که به نورشان درخشیدند، در این عالم آن نورشان هست که هست برای آنهایی که اهلشان باشند، این ارتباط و آن برداشت و اینها هست. اگرچه امام زمان (ارواحنافداه) که امام حیّ باشد خب از او یک برداشت خیلی بیشتر و گستردهتری هست.
ان شاءالله که پیشاپیش بر همه شما مبارک باشد و حظ وافر داشته باشید از توسل به حقیقت این امام بزرگ و ان شاءالله از دستان پرسخاوت حضرت جواد (علیهالصلاةوالسلام) در زندگیتان نصیب فراوان داشته باشید؛ حالا در ارتباط با بچههایتان، در ارتباط با خانوادهتان، در ارتباط با زندگی جاریتان، چون میدانید امام جواد (علیهالسلام) مساوی است با برکت. این ارتباط و توسل فضای زندگیتان را متفاوت خواهد کرد. ان شاءالله در این شبهای خوب و روزهای پرنور از ماه مکرم رجب مخصوصاً در شب و روز این میلادهای بزرگی که پیش رو داریم که قلهاش هم ولادت امیرالمؤمنین (علیهالصلاةوالسلام) هست، ان شاءالله از دعای شما بهرهمند باشیم. بنده هم دعاگوی وجود همه شما عزیزان هستم ان شاءالله. و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.