اعیاد پربرکت ماه معظم شعبان و این ماه بسیار عزیز را به همهی شما تبریک عرض میکنم، امیدواریم خداوند تبارک و تعالی از برکات فراوان این ماه باعظمت همهی ما را بهرهمند کند. انشاءالله موفق بشویم از ظرفیتهای معنویِ این ماه برای خودسازی، برای رشد خودمان و رشد عزیزانی که با ما مرتبط هستند بیشترین استفاده را داشته باشیم.
قواعد مدیریت و تربیت قوهی واهمه
موضوع بحث ما تربیت قوهی واهمه بود. اینجا ترکیبی از وهم و خیال را معمولاً ما با عنوان عمومی قوهی واهمه دربارهاش صحبت میکنیم، اگر کسی موفق بشود به لطف خدای متعال قوهی وهم را مدیریت و مهار کند و بر آن مسلط بشود و آن را طبق قواعد عقلانی تربیت کند، راه فراوانی را در سیر بهسوی خدای متعال طی کرده است. این شیطانی است که در درون ما هست و کاش بتوانیم آن را رام و تسلیم کنیم. به عنوان قواعدی برای تربیت قوهی واهمه چند پیشنهاد داشتیم که با شما درمیان گذاشتیم.
1. پرورش عقل از طریق مطالعات و آگاهیهای کلان
قاعدهی عمومی این بود که ما باید برای تربیت قوهی واهمه به پرورش عقلانی خودمان اهتمام داشته باشیم و باید عقل را پرورش داد. یک بخشی از آن از طریق مطالعات و آگاهیهای کلانی است که ما میتوانیم در باره انسان، جهان، خدای متعال، مباحث حوزهی جهانبینی، مبدأ، معاد و امثال اینها داشته باشیم. اندیشههای فلسفی و آگاهیهای فلسفی به این معنا میتواند بسیار کمککننده باشد.
2. تفکر صحیح و فراهم کردن قوت فکری
مطلب دوم تفکر بود که نسبتاً مفصل دربارهی آن صحبت کردیم، نقشی که در پرورش آگاهیها و ترکیب مناسب آنها دارد. تفکر صحیح و فراهم کردن قوت فکری یکی از بهترین راهها برای تربیت قوهی واهمه است که همینجا هم بحث نسبت فکر و ذکر را عرض کردیم و گفتیم اندیشهی ما وقتی با ذکر یعنی با توجه به خدای متعال تلفیق و هماهنگ بشود فرصت پروازهای خیلی بلند را به ما کرامت میکند، از این طریق قدرت واهمه که جزئینگر است و عمدتاً در صدد ابتلاء ما به جزئیات جاری زندگی است، این در جایگاه خودش قرار میگیرد و از اینکه بخواهد مسیر کلی ما را با اختلالهای جدی مواجهه کند تا حد زیادی مهار میشود. ضمن اینکه تقویت فکر و داشتن تفکر مناسب عملاً به پرورش عقلانی ما کمک میکند.
3. بکارگیری تفکر و خودآگاهی در زیست جاری
مطلب سوم این بود که تلاش کنیم همهی برنامههای ما در زندگی با تفکر آمیخته بشود. این اصطلاحاً دعوت به یک نوع خود خودآگاهی است. یعنی خیلی از کارهایی که ما در زندگیمان انجام میدهیم اینها قرین فکر نیست، یعنی نه فکر پیشینی دارد، نه فکر همراه دارد، نه فکر پسینی دارد. در حالی که ما اگر بنا باشد یک زیست مناسب و صحیحی داشته باشیم، هم باید قبل از انجام هرکاری تفکر کنیم، هم حالت تفکر و مراقبه را همراه با کارها و فعالیتهایی که داریم ادامه بدهیم، هم بعد از انجام کار باز نسبت به پیامدها تفکر داشته باشیم. این هم یک راه است برای تأدیب قوهی واهمه و اینکه دستش را از اینکه بخواهد در مسیر سیر و سلوک ما اختلال ایجاد کند کوتاه کنیم.
4. مدیریت ورودیها
مطلب چهارم بحث مدیریت ورودیها بود، عرض کردیم شاید یکی از مهمترین کارها همین است که ما بهداشت و یک نوع سلامت دیداری شنیداری را در درجهی اول باید برای خودمان فراهم کنیم. این دو کانال اصلی ورودی شخصیت ماست که باید مورد محاسبه و برنامهریزی قرار بگیرد. عرض کردیم آنچه که وارد میشود هم باید با شخصیت ما، با طبع ما تلائم داشته باشد، هم ضوابط شرعی در حرمت و حلیت دربارهاش رعایت شده باشد، در عین حال انتخاب کنیم و اندازه نگه داریم.
5. خلوت با خویشتن
قاعدهی پنجم عبارت بود از خلوت با خویشتن که ضرورت و اهمیتش، تأثیری که دارد، تنظیم وضعیت درونی ما، این را دربارهاش یک مقداری صحبت کردیم و عرض کردیم از نگاه امیرالمؤمنین (علیهالصلاةوالسلام) سرّ سعادت و راز خوشبختی در خلوت با خویشتن است. منتها این خلوت یک خلوتِ برنامهریزی شده است، طبعاً هر نوع خلوتی نمیتواند پیشبرنده باشد. گاهی برعکس هم عمل میکند، خلوت به همین معنا که «مَن وَجَدَ في نفسِهِ خَلوَةً يَشغَلُ بها»[1] این خلوتی است که در آن هدفگذاری وجود دارد، برنامهریزی هست، سنجش هست، انتخابهای درست وجود دارد که انسان بتواند از این ظرفیت خلوت برای تنظیم و تنسیق هم شرایط درونیِ خودش، هم اعمالش، هم ارتباطاتش بهخوبی بتواند استفاده کند. ضمناً اینجا بود که عرض کردیم اگر ما بخواهیم به لطف خدای متعال تا حد زیادی ضبط خیال داشته باشیم و جلوی آشفتگیِ خیالیِ خودمان را بگیریم و آن را به نظم بیاوریم، مستلزم تمرکز است و تمرکز با مراقبهی در خلوت برای انسان فراهم میشود و اتفاق میافتد.
دربارهی این مطالب میشود بیشتر از اینها صحبت کرد، منتها مغایر با طبع برنامهی ما است، یعنی باعث میشود بحثهای خیلی طولانی بشود و یک وقتهایی ممکن است برای شما ملالت بیاورد. بنابراین من طبعاً سعی میکنم یک انتخابهایی داشته باشم، آن نکتههای اصلی را خدمتتان یادآوری میکنم و بعد انشاءالله خود شما دنبال میکنید.
شیوههای تمرین تمرکز و خلوت با خویشتن
یادتان باشد تمرین تمرکز فوقالعاده پیشبرنده است، یعنی یک کار اساسی است و انتخاب مسیرهای میانبر هم محسوب میشود، یعنی در مسیری که میخواهیم بیاییم راه را برای ما بسیار نزدیک میکند. راهش هم این است که شما در همان خلوتی که دربارهاش صحبت کردیم یعنی فرصتی که به خودتان میدهید برای خودتان، چون ما عمدتاً فرصتهایمان برای دیگران است، اما آن وقتی که ما اختصاص میدهیم برای خودمان، در آن فرصت موضوعاتی را انتخاب کنیم. حالا فعلاً ما خیلی راجع به موضوعش با شما مباحثه نداریم، موضوعی را انتخاب کنید و دربارهی آن موضوع تمرکز کنید، یعنی تلاش کنید که تمام توجهتان به آن موضوع باشد و در اطراف همان موضوع فکر کنید، جوانب آن را بسنجید، هر مقدار که برایتان میسر بود. وقتی هم که دیدید ذهن میخواهد از آن موضوع فاصله بگیرد دوباره با حیلههای درست ذهنتان را به آن موضوع برگردانید، یعنی به آن وعده بدهید و به شکلی برنامهریزی کنید که مجدداً ذهن شما متوجه همان موضوع باشد.
هرمقدار که شما بتوانید امتداد تمرکز را دربارهی موضوع دلخواه خودتان بیشتر داشته باشید عملاً به آن قدرت تمرکز نزدیکتر شدید. البته در این تمرین افراد با هم فرق میکنند، ممکن است خیلی طول بکشد، بعضیها نیاز به زمانهای طولانیتری دارند، بعضیها ممکن است در زمانهای نزدیکتری به نتیجه برسند، اصل مسئله مهم است. موضوع هم میتواند از موضوعات مبتلابه خودتان باشد که میخواهید در اطرافش فکر کنید و نمیخواهید اجازه بدهید به خودتان که از آن موضوع خارج بشوید. مثلاً من پنج دقیقه میخواهم راجع به فلان مسئله فکر کنم، مثلاً من در ارتباط با فلان موضوع فرزندم، در ارتباط با فلان مسئلهی مربوط به خودم، در ارتباط با فلان موضوع اجتماعی، حتی موضوعات مثلاً گاهی معنوی، اخلاقی، حالا هرچی که باشد، مهم این است که برای شما آن موضوع مبتلابه باشد و آگاهیهای اولیهای را دربارهاش داشته باشید. یک آگاهیهای اولیه که این آگاهیهای اولیه یا تجربهی شما است یا ممکن است محصول یک مطالعهای باشد، یعنی شما یک مقداری ممکن است راجع به آن موضوع مطالعه هم بکنید که ذهنتان آمادگی داشته باشد که در اطراف او تمرکز کنید. به این ترتیب مقدمات آماده میشود.
شما باید در یک جای خلوتی در یک وضعیت بهاصطلاح راحتی قرار بگیرید. حالا آن وقتها بعضی از افرادی که تجربه داشتند به ما یک راههایی را هم آموزش میدادند دیدیم خوب است، چیز مناسبی بود. آن وقت حتماً منحصر به این چیزها نیست، اما اینکه شما در خلوت باشید هیچ مزاحمت محیطی نداشته باشید، یک چنین چیزی را انشاءالله بشود فراهم کرد. در آن فرصت که برای خودتان فراهم میکنید در یک وضعیت راحتی هم باشید، بعضیها این وضعیت راحتشان در حالت نشسته است، بعضیها در حال این است که مثلاً دراز کشیده باشند، بعضیها ممکن است در حالت ایستاده باشد، اینها مهم نیست. ولی نوعاً پیشنهادها این است که شما بنشینید یا در یک وضعیت ریلکسیشن راحتی مثلاً دراز کشیده باشید. تنفس عمیق میگویند خیلی کمککننده است، بعد روی آن موضوع مورد نظرتان ذهنتان را جمع میکنید تمرکز میکنید برای خودتان هم زمان بگذارید، مثلاً بگویید من اکنون راجع به این موضوع میخواهم پنج دقیقه فکر کنم، تمرکز کنم. لازم نیست اول به خودتان زحمت بدهید و زمانهای طولانیای در نظر بگیرید، گاهی ممکن است مثلاً کمتر از سه دقیقه باشد، شاید در شروع حتی از این کمتر باشد، ولی با خودم عهد میکنم و قرار میگذارم که در این فرصت که دارم به فلان موضوع فکر میکنم، ذهنم حق ندارد سراغ چیز دیگری برود.
اینجا اغتشاشهای قوهی واهمه شروع میشود. تظاهرات میکنند، سروصدا میکنند، مدام میخواهند توجه شما را به خودشان جلب کنند، موضوعاتی که شاید تا حالا برایتان اهمیت نداشته اینها را پیش میاندازند تا ذهنتان را درگیر کنند. هنر شما این است که بگویید من فقط فعلاً راجع به فلان مسئله میخواهم فکر کنم. هروقت هم که مزاحمی آمد تمرینتان این است که آن را نگه میدارید، لازم نیست با خودتان بجنگید که کارتان سختتر بشود. چون بعضیها یک مقدار اغتشاش ذهنیشان زیاد است اینجا برایشان درگیری پیش میآید. این درگیری اگر دامنهاش طولانی بشود شما را خسته میکند، ممکن است بهنوعی ناامید کند یا باعث مثلاً یک نوع دلسردی بشود. شما در آن زمان مثلاً سه دقیقه، دو دقیقه، پنج دقیقه، هرمقداری که برای خودتان در نظر گرفتید که توصیهام این است که مختصر و کم باشد.
کسانی که تمرین نداشتند اگر خواستند شروع کنند از یک زمان کوتاهی شروع میکنند، هر فکر مزاحمی که آمد طرفشان آن فکر مزاحم را به آن توقف میدهند، نه اینکه بخواهند آن را حذف کنند. دیدید اشارهی ذهنی است، در کسری از ثانیه هم نیست، یک اشارهی ذهنی است که صبر کن به تو میرسم، یعنی من تو را حذفت نمیکنم، فلان موضوع الان وسط است، ما داشتیم مثلاً راجع به سیب فکر میکردیم حالا وسطش یک فکر دیگری سراغمان، ما میخواستیم راجع به سیب فکر کنیم، راجع به زیباییاش، راجع به حالتش، طرحش، انواعش و مثلاً خصوصیاتی که دارد، خاصیتهایی که دارد، من میخواستم راجع به این تمرکز کنم، من میخواهم مثلاً به فاصلهی سه دقیقه فقط و فقط به سیب فکر کنم، حتی ممکن است شما یک سیبی هم آنجا دستتان بگیرید یا جلویتان بگذارید به آن نگاه هم بکنید، خود این تصویری که جلویتان قرار میگیرد خیلی به تمرکز شما کمک میکند. پس با هم، خودتان با خودتان قرار میگذارید و در این فاصله فکر مزاحم هرچی که آمد فقط به آنها توقف میدهید و آنها را معطلشان میکنید، همین؛ با خودتان دعوا نکنید.
مثلاً من الان دارم راجع به سیب فکر میکنم، ولی مثلاً فکر دستمالکاغذی یا آب یا فلان کاری که فرزندم داشته، الان فلان موضوع است میآید در ذهنم. اتفاقاً تمرین و تمرکز همین است که شما باید فکرهای مزاحم را فقط به آنها توقف بدهید بگویید که باشد به تو برمیگردم، چشم، ولی فعلاً کار دارم. همین که فعلاً کار دارم، فعلاً من باید حساب مثلاً این سیب را برسم تا بعد. پس به این ترتیب میشود گفت که شما تمرین تمرکز را شروع کردید.
یادتان هم باشد چیزی که در تمرکز خیلی به شما کمک میکند عبارت است از میزان آگاهی مورد نیازتان در آن موضوع. وقتی که انسان آگاهیهایش مفصلتر باشد، مثلاً من الان سه دقیقه میتوانم فکر کنم آگاهیهایم بیشتر شد، میتوانم پنج دقیقه تمرکز کنم. بیشتر که شد ممکن است این به ده دقیقه تا یک ربع هم مثلاً برسد و امثال اینها. آن کمککننده است ولی در عین حال چون شما شروع تمرکزتان است حتی اگر آگاهیهایتان هم مناسب باشد توصیه نمیکنیم به مثلاً بیشتر از چهار پنج دقیقه، خیلی خوب است پنج دقیقه شما بتوانید راجع به یک موضوعی تمرکز کنید. آنوقت باید به شما جایزه داد، واقعاً جایزه دارد. یعنی یک کسی بگوید آقا من میتوانم پنج دقیقه فارغ از همهی عالم فقط به آن موضوعی که راجع به آن تصمیم گرفتم فکر کنم و ذهنم کاملاً روی آن نقطه متمرکز باشد. حالا اینجا یک چیزهای دیگری هم میگویند، مثلاً پیشنهادهای حاشیهای و امثال اینها هست. اما اینکه شما در خلوت باشید، تصمیم گرفتید که خلوت درونی داشته باشید و موضوع خاصی را هم انتخاب کردید و میخواهید فقط روی آن موضوع تمرکز داشته باشید و فکر بکنید موضوعیت دارد.
اگر موضعی که در آن قرار گرفتید راحت باشد، محیطی که هستید مثلاً وضعیت دمای آنجا، اینها را میگویند بیتأثیر نیست. مثلاً حالا گرمایی که کلافهکننده نباشد، سرمایی که آزاردهنده نباشد، سروصداهای خیلی زیاد در مراحل اولیه نباشد، ولی در مراحل پیشرفته پیشنهاد میشود این کارها را در سروصدا انجام دهید، ولی فعلاً اوایلش نه، سروصدای مثلاً آزاردهنده و منحرفکنندهای در محیط نباشد. موقعیتی هم که انسان قرار گرفته موقعیت راحتی باشد که در آن وضعیت قرار بگیرد و انشاءالله این تمرین را داشته باشد.
ببخشید این یککمی خروج از قاعدهی بحثمان بود ولی شیوههایی است که بالاخره کمک میکند. آنکه من پیشنهاد اصلیام بود آن خلوت است، این خلوت با خویشتن که با تکیه بر آن جملهی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) که فرمودند «السّعیدُ مَن وَجَدَ في نفسِهِ خَلوَةً يَشغَلُ بها»[2] خواستیم این توصیه را داشته باشیم.
پرداختن به موضوعات متنوع در تمرین تمرکز
یکی از بهترین اتفاقاتی که در آن خلوتها میافتد عبارت است از اینکه انسان شروع کند به بررسی وضعیت خودش. یعنی چند قدم جلوتر خود شما موضوع میشوید. موضوع خود شما هستید، مثلاً موضوع فلان اخلاق نامناسب است که شما احساس میکنید به آن مبتلا هستید. مثلاً فرض بفرمایید من نسبت به اینکه دیگران مخصوصاً آنهایی که رقیب من هستند، حالا رقابت در فضای خانوادگی یا در محیطهای دوستانه و امثال اینها هست، از موفقیتهای آنها رنج میبرم، یعنی احساس آشفتگی پیدا میکنند که اینها مبادی حسادت است، خیلی خطرناک است، تقریباً نابودکننده است. پس این میآید در آن خلوت ما، به تدریج میشود دستور تمرکز ما.
یک مقدار از موضوعات سادهتر شروع کنید بعد که رفتید جلوتر به این موضوع خواهید رسید. مثلاً یککمی تمرکز کنم که چرا من از اینکه احیاناً خواهرم یا برادرم یا یک وقتهایی خدای نخواسته همسرم، مثلاً فلان حال خوب را دارد فلان موفقیت را دارد، چرا من چندشم میشود؟ مثلاً جوانب این را بگذارید بررسی کنید. یا مثلاً در محیط همکاری، همکارهایم یکوقت مثلاً در زمینههایی از من پیش میافتند موفقیتی پیدا میکنند، احیاناً مورد تقدیری قرار میگیرند، چرا من چندشم میشود؟ خب این حتماً یک بیماری است، بیماریِ خطرناکی است.
پس این را شما در دستور کار خودتان قرار میدهید، میگویید من حاضر نیستم از این مسئله عبور کنم. بالاخره یک عیبی است که باید ببینم اولاً در چه حد من به این قضیه مبتلا هستم. از اول تا بررسی جوانبش، میزان ابتلاء به آن، اینها میتواند دستور آن تمرکز شما و آن خلوت شما باشد.
تقویت خودسازی با تمرکز و خلوت با خویشتن
یک مدتی اگر ما این مسیر را ادامه بدهیم و بهویژه کم و کسریهای سلوکی خودمان و مشکلات اخلاقی خودمان را بیاوریم در آن خلوت و اینها را بررسی کنیم، از این بررسیها بهتدریج برای خودمان یادداشت برداریم و جوانب آنها را داشته باشیم، این به خودسازیِ ما کمک میکند، واقعاً کار ما را تا حد زیادی پیش میبرد. البته موضوعات خیلی متنوع هستند که میتوانند در آن خلوت مورد بررسی قرار بگیرند، موضوعاتی که بالاخره مبتلابه ما هستند. آنوقت از آنجا برای ما سؤال پیدا میشود برای اینکه مثلاً این مشکل را حل کنیم، یک مقداریاش را ممکن است خودمان به نتیجه برسیم، ممکن است نه، نیاز به مشورت داشته باشیم، تبدیلش میکنیم به سؤالاتی که باید از اساتید بپرسیم، یا احیاناً به کتابی، به منبع امینی مراجعه کنیم و مشکل خودمان را مورد حل و فصل قرار بدهیم.
یک جملهای از امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در نهجالبلاغه هست که میفرماید من وقتی با خودم خلوت کردم داشتم کارهای آخرتی خودم را آماده میکردم و میدیدم من باید آماده بشوم برای سفر آخرت و دیگر تمرکز کرده بودم روی موضوعات خودم، یکباره دیدم تو آنجا هستی، خطاب به امام حسن (علیهالسلام) میگوید «وَجَدْتُكَ بَعْضِي»، دیدم بعض از وجود من تو هستی، بعد یک کلمه میروند بالاتر «بَلْ وَجَدْتُكَ كُلِّي» دیدم نه، تو کل ماجرای من هستی، بنابراین نمیتوانستم نسبت به تو بیتوجه باشم که بعد نتیجهاش میشود آن نامهی سی و یکم که محصول همین تأملی است که حضرت داشتند و به عنوان مجموعهی پیشنهادها و راهنماییها و تجربهها در اختیار قرار میدهند.
غرض اینکه انسان وقتی به خلوت میرود گاهی اینجوری است، مثلاً راجع به فرزندش، راجع به همسرش، راجع به پدرش، راجع به مادرش، عزیزانش، دوستانش، به یک دیدگاهی میرسد. کاش این توفیق را ماها داشته باشیم از این شلوغیها و آشفتگیهای پیرامونی یک مقدار فاصله بگیریم.
اگر مدتی این تمرین ادامه پیدا کند که البته بدانید خود این ماجرا مزاحم زیاد خواهد داشت، یعنی برای اینکه ما موفق نشویم مزاحم زیاد دارد چون اگر ما موفق بشویم خیلی کارهای دیگرمان پیش میرود، چون خیلی از ایرادهایی که ما داریم و عدم کامیابیهایی که داریم، بخش عمدهای از آن محصول نداشتن این تمرکز و اغتشاشات قوهی واهمه است. آنجا شلوغ میکنند، سروصدا میکنند، ذهن ما را به جای دیگری سوق میدهند، عملاً امکان اینکه بتوانیم مسیر درستی را پیش برویم در اختیار ما نمیآید، اوایلش یک مقدار سخت هم هست. ولی اگر به امید خدای متعال مثلاً یک وضویی بگیریم، در یک شرایط مناسبی انشاءالله این تمرکز را تمرین کنیم و این خلوت را برای خودمان بوجود بیاوریم، بعد از مدتی برکاتش را خواهید دید.
خلوت و محاسبه روزانه
یکی از پیشنهادها که مبنای روایی هم دارد و یادتان باشد ما در فصل اول در آن بحث قواعد عمومی تقریباً به آن پرداختیم این است که انسان قبل از خواب یک فرصت اینچنینی را برای خودش فراهم کند که یک نگاهی به مسیر طی شدهی آن روزش داشته باشد.
یکی از تمرکزها در موضوع فکر میتواند این باشد که مثلاً من امروز از صبح که بلند شدم تا حالا چه کارهایی کردم؟ چه اتفاقاتی افتاده است؟ این یک چیزی حدود بین یک ربع تا بیست دقیقه وقت میخواهد که خب آنوقت شما بروید جلوتر ممکن است یک مقدار وقت بیشتری هم از شما بگیرد، یک مقدار عمیقتر بخواهید باشید، اما همین شکل سطحیاش، کاملاً از آن لحظهی بیداریِ اول صبح مثل یک فیلم که جلوی چشم شما میگذرد شروع میکنید آن را کاملاً مرور کردن. کجا رفتم؟ کجا آمدم؟ چی دیدم؟ چی صحبت کردم؟ چه رفتاری داشتم؟ بعد میبینید بعضی از موضوعاتی که اتفاق افتاده اینها نیاز به یک بررسیای دارد، آنها را جدا میکنید.
مثلاً امروز من یک برخورد بد با فرزندم داشتم، بین من و همسرم یک اتفاق نامناسبی افتاد، مثلاً در روی هم ایستادیم یک جدلی اتفاق افتاده و همینجور چیزهایی از این قبیل. حالا از اول صبح شروع میکنم میآیم بعد مواردی، اتفاقی که افتاده اتفاق نامناسبی بوده، مثلاً احیاناً نمازم تأخیر افتاد، مثلاً همیشه نمازم را طبق عهد باید اول وقت میخواندم بعد دیدم مثلاً من امروز صبح نمازم به تأخیر افتاد. یا مثلاً در گفتگو با فلان دوستم مبتلا به یک صحبتی غیبتگونه دربارهی کسی شدم یا فلانجا احیاناً یک عصبانیت غیر ضروری پیش آمد. اینها را جدا میکنیم بعد جداگانه راجع به هرکدام از اینها تفکر میکنیم.
ممکن است مثلاً سه یا چهار اتفاق در یک روز باشد، از صبح تا پایان وقت. بعد جداگانه شروع میکنیم درباره آن موضوعات فکر کردن، فکرمان هم این است که چرا این اتفاق افتاد و عوارضش، خسارتهایش و احیاناً تصمیمی که باید بگیریم، مثلاً فلان برخورد را کردیم این برخورد نامناسب بوده تصمیم این است که حتماً من باید بروم الان عذرخواهی کنم و این را مثلاً حلالیت بخواهم و باید جبرانش کنم. یا مثلاً نمازی که با تأخیر خوانده شده حالا تصمیم میگیرم که دیگر تکرار نشود. چون بررسی میکنم چی شد که تأخیر افتاد، علت آن را در چند لحظه بررسی میکنم بعد تصمیم میگیرم، بعد هم یک استغفار میکنم.
در آن روایت نورانی این هست که فرمود شما بررسی کنید آنجاهایی که موفقیت برجستهای داشتید یا آنجاهایی که احیاناً ناکامی یا شکستی داشتید، حالا تعبیر حسنه و سیئه هست، خوبیای داشتید حسنهای داشتید خدا را شکر کنید و توقع کنید که برایتان بیشتر بشود، چون نقطههای روشن هم هست. آنجایی هم که احیاناً سیئهای بوده، بدیای بوده، آن را در کنارش یک استغفاری بکنیم و یک تصمیمی برای جبران و عدم تکرار آن داشته باشیم. ببینید به همین ترتیب.
این قبل از خواب پیشنهاد میشود که حتماً یک چند دقیقهای انسان به این قضیه اختصاص بدهد. اگر یک مقدار از این دعاها و اذکار و تلاوت قرآن و اینها هم که وارد شده که قبل از خواب یک مقداری هم انسان بخواند، فرض کنید یکربع بیست دقیقه، من مختصر میگویم که قابل انجام باشد چون بیشتر بگوییم معمولاً نمیشود. یک مثلاً یکربع بیست دقیقه به خودکاوی و به محاسبه اختصاص پیدا بکند، یکربع بیست دقیقهای هم به دعاهای قبل از خواب که وارد شده است، مقداری قرآن بخوانیم، چند دعا بخوانیم و بعد دیگر تمام. واقعاً هردو در کنار هم به نیم ساعت نمیرسد؛ ولی این نیم ساعتی است که تو گذاشتی برای خودِ خودِ خودِ خودِ خودت که آنجا خیلی برای شما پیشبرندگی دارد و وقتی این زمان را نمیگذاری عملاً یک خسارت بزرگ اتفاق میافتد.
خیلی از اشتباهاتی را که داشتیم دوباره تکرار میشود، میتوانست دیگر تکرار نشود، فردا دوباره تکرار میشود. خیلی از جبرانهایی را که میتوانستیم بکنیم ممکن است اصلاً امکان جبرانش از دسترس ما خارج بشود و خیلی خسارتهای دیگر. در حالی که با همین یک نیم ساعته جلوی همهی این چیزها گرفته میشود. بهاضافهی اینکه اگر قبل از خوابیدن باشد ذهن ما تنسیق میشود، مخصوصاً که انسان توبه میکند استغفار میکند چندتا آیه میخواند، خودش را بالاخره مرتب میکند تروتازه میکند یک خواب خوبی هم خواهد داشت. یعنی وقتی میخوابم یک خواب متفاوتی است که میتواند کل خواب انسان را تبدیل به عبادت و معنویت بکند. در هر صورت این را دست کم نگیریم.
فراهم شدن حضور قلب در نماز با تمرین تمرکز
نکتهی دوم اینکه اگر انشاءالله خدای متعال توفیق داد و ما توانستیم این مسیر را ادامه بدهیم، برای ما زمینهی حضور قلب در نماز فراهم میشود، البته منحصر به این نیست، منتها یکی از راههایش همین تمرین تمرکز است. ببینید شما اکنون وارد نماز که میشوید همان اول که میگویید «الله اکبر»، دقت کرده باشید تا پایان نماز که شاید حدوداً مثلاً سه چهار دقیقه باشد، میبینید در این فاصله کاملاً ذهنتان صدجا دارد میرود. عملاً نتوانستید از نمازتان استفاده کنید. یا مثلاً مینشینید یک دو صفحه قرآن بخوانید، دارید میخوانید ولی اصلاً ذهنتان در تلاوتتان نیست، دائم دارد جای دیگر میرود. این آشفتگی که البته گاهی حتی در مطالعات ما، در درس ما، درس خواندنهای ما، همهجا ردّ پای خسارتهایش را میشود دید، این حاصل این است که ما در زمان خودش، اول جوانی یا نوجوانیمان که باید این مهارتهای خوب را مخصوصاً مهارت تمرکز را باید بهدست میآوردیم هیچوقت کسی با ما کار نکرد یا توصیه نشد یا خودمان اهتمام نداشتیم. انسان یک عمر خسارت میبیند بخاطر اینکه این کلیدهای سعادت و خوشبختی به وقت بهدستش نرسیده است.
لذا ازجمله همین است، ما وارد نماز میشویم میبینیم نه، درحالی که اگر شما یک مدتی خلوت با خویشتن را داشته باشید و این محاسبه و مخصوصاً آن تمرین تمرکز و بهاصطلاح ضبط خیال را داشته باشید، آنوقت دیگر در نمازتان لازم نیست با خودتان بجنگید، این تمرین شده، وارد نمازتان که شدید دیگر کاملاً دارید در محضر خدای متعال آن چند لحظه را سیر میکنید و آن چیزی را هم که موضوع ذهنیِ شما قرار میگیرد معانی نماز است، اسرار خود افعال نماز است، این چیزها میآید در ذهنتان و میتوانید از نمازتان فیض ببرید. در حالی که معمولاً بهره ما از نمازمان خیلی کم است.
البته ممکن است شما بگویید فلانی تو داری ماها را هم با خودت مقایسه میکنی. از این جهت اگر جسارت کردم عذرخواهی میکنم، باید بگویم من و امثال من.
کیفیتبخشی به نماز با تمرین تمرکز
واقعاً بهره ما از نمازمان کم است، یعنی از لحظهی شروع تا پایان. یکی از چیزهایی که انشاءالله به نماز ما کیفیت میدهد علاوه بر همین تمرین تمرکز که گفتیم، این است که انشاءالله نماز در مجموعهی برنامهی شبانهروز ما تبدیل بشود به شاید مهمترین مسئلهی زندگی. چون ذهن ما تابع اولویتهای ماست، چه چیزی برای ما مهمتر است؟ آنکه میبینید در نماز میآید سراغتان معلوم میشود آنها برایتان مهم هستند یا شاید خدای نخواسته اهمیت آن در رتبهبندیِ ذهنیتان برای شما از سایر کارهایتان بیشتر باشد، درنتیجه ذهن درگیر آن میشود.
حالا این اهمیت دادن و بعد به استقبال رفتن، رعایت وقت، قبل از اینکه ما بخواهیم وارد نماز بشویم یک چند لحظهای ولو روی سجاده باشیم، با این و آن حرف نزنیم. الان دیدید مثلاً نشستیم، در نمازخانه هم هستیم، در مسجد هم هستیم، تا آخرین لحظه داری حرف میزنی، آنوقت شما چه توقعی دارید که در نمازتان آرامش داشته باشید؟ این هم منحصر به خانمها نیست. آنوقتها خیال میکردند فقط خانمها حرف میزنند، ما گاهی در جلسات آقایان هستیم بنده هم مثلاً به عنوان امام جماعت آن جلو ایستادم، لابد من هم قاطی اینها بودم با اینها حرف میزدم، نمیخواهم متهم کنم، وضعیت عمومیمان است دیگر، مثلاً آنجا ایستادم میبینم پشت سر حرف میزنند. اینها آن فرصتهایی است که باید سکوت محض باشد، همه فقط گوش کنند و آن کلمات اذان را تکرار کنند، همه دارند حرف میزنند، میگویند میخندند صحبت میکنند، حالا طبعاً آقایان مبتلا هستند لابد خانمها هم هستند، البته شما الان میگویید احتمالاً خانمها ابتلاءشان بیشتر است. تا آن لحظهی آخری حرف میزنند بعد یکدفعه میایستند الله اکبر. خب معلوم است که سیم شما وصل نمیشود، یعنی توقع نداشته باشید نمازی بشود. اما اینکه انسان از قبل آماده بشود، اذان بگوید، اقامه بگوید، تأمل کند، سجادهای پهن کند، به خودش عطری بزند، لباس خودش را مرتب کند، بالاخره میخواهد برود به دیدار خدای متعال. بعد هم که خواست وارد نماز بشود مؤدب، با ادب، با احترام، با تواضع، اینها باعث میشود که شما بتوانید از آن لحظات نمازتان استفاده کنید. این تمرین تمرکز که عرض کردیم، به ما کمک میکند که چگونه بتوانیم آن قوهی واهمه و خیالاتمان را در چند دقیقهی نماز به یک شکلی مدیریت کنیم. حالا چون این فکر مزاحم میآید، اما این فکر مزاحم را ما چگونه میتوانیم مراقبت کنیم و نگهداریاش کنیم، اجازه ندهیم که خلوت ما را با خدای متعال بهم بریزد.
اکنون عرض کردم شما اینجا در تمرین تمرکز یاد میگیرید که فکرهای مزاحم را هرچقدر که باشند منتظر بگذارید، میگوید صبر کن، میگوید من مهم هستم، اگر به من توجه نکنی مثلاً فلان فایده از دستت میرود یا فلان اتفاق میافتد. شما باید عادت کنید که فقط به این وسوسهانگیزیهایی که برای اختلال فکری برایتان پیش میآید بیتوجه باشید. بعد هم با فکرهای مزاحم نجنگید، چون این جنگیدن ممکن است آشفتگیِ بیشتری بیاورد. من حتی دیدم بعضیها مدام خودشان را نیشگون میگیرند و مثلاً میخواهند به یک شکلی احیاناً با آن فکر بجنگند. نخیر، فقط کافی است منتظر بگذاریم، مثلاً ما در نماز هستیم میگوییم انشاءالله بعد از نماز، همین. صبر کن الان میآیم پیش تو، مفصل یک ساعت هم وقت بخواهد هستم، الان من کار دارم. در آن لحظه تمرکزهایی که انجام میدهید موکول میکنید، مثلاً الان پنج دقیقه وقت تمرکز شماست، میفهمد که بعد از این پنج دقیقه من به همهی شما توجه خواهم کرد. یک مدت که تمرین کنید میبینید این افکار دیگر اصلاً نیستند. جالب است بعد از آن فرصت، مثلاً انسان بعد از نماز، نمازش که تمام شد، وقتی برمیگردد میبیند این افکار دیگر نیستند. ولی چطور وارد نماز ما شدند؟ این همان وسوسهانگیزیهای شیطانی است که حالا قوهی واهمهی ما و خیال ما بیادب شده است، ادب زیست در حضور خدای متعال را ندارد، درنتیجه ما آن فرصت خلوتمان با خدای متعال از دست میرود. درحالی که به من و شما گفتند بهرهمندی شما از نمازتان فقط به اندازهی حضورتان است، بقیهاش هیچ ارزشی ندارد. چقدر حاضر بودید و در حالت توجه بودید آن مقدار مقبول است. هر روز که جلوی این خسارتها گرفته بشود ارزش دارد.
6. مهندسیِ ذهن
تمام این قواعدی که میگوییم به نوعی با آن بحث اصلیِ ما که موضوع تفکر باشد مرتبط است. از جمله موضوعاتی که پیشنهاد میشود که شاید در آن تمرکز هم بتوانید انشاءالله به این پیشنهاد عمل کنید من اسم آن را میگذارم مهندسیِ ذهن. البته الان شما این کلیدواژهی مهندسیِ ذهن را پیگیری کنید از جاهای دیگری سردرمیآورید، کاری به آن حرفها ندارم، من ترجمهی خودم را از موضوع به شما عرض میکنم.
منظورم از مهندسیِ ذهن چیست؟ ببینید ما دائماً با دو خزانهی بزرگ مرتبط هستیم، یک خزانه بهاصطلاح آن حافظهی ماست که حافظهی ما عمدتاً کاری که انجام میدهیم این است که هرچیزی که از طریق گوش یا از طریق چشم و سایر حواس ما وارد میشود همه اینها را ذخیره میکند. این میشود حافظهی ما، حالا تقسیم شده به حافظهی کوتاهمدت، بلندمدت و از این حرفها، آنها بهجای خودش محفوظ است، من الان کاری به آن بخش ندارم، پس جهت استحضارتان یک خزانه اینها است، هر چیزی را که ما میبینیم یا هر صدایی را که میشنویم این در آن خزانه هست منتها جلو عقب میرود اهمیتش و امثال اینها کم و زیاد میشود، ولی هست، این را یادمان باشد. تمام تجربههای زندگی ما از این طریق در حافظهی ما باقی میماند، اینها در حافظه هستند. حالا اینجاها یک حرفهایی هم هست که در کلمات اولیاء و قرآن کریم هست که خیلی تکاندهنده است ولی بالاخره حفظ میشود.
یک خزانهی دیگر داریم که این خزانهی دوم درواقع همین خزانهی قوهی واهمهی ماست، آن هم متصل است، این مربوط میشود به معانی، خیلی تصویرهای بیرونی نیستند، تصویرهایی است که نفس ما تولید میکند، با ترکیب و تجزیه و افزودنیهای همان خزانهی اول. اینها دیگر تولیدات نفس خود ما است. مثلاً من امروز با دوست و همکارم مواجه شدم به من بیاعتنایی کرد، مثلاً با من که روبرو شد قیافهاش در هم بود. خب ببینید تصویری که وارد ذهن شما شده تصویر یک چهرهی کمی درهم رفتهی دوستتان است که این میآید میرود وارد خزانه میشود. اما این شروع میشود به تفسیر شدن و معنا شدن، این کار تولید نفس ماست، یعنی نفس ما شروع میکند به معناپردازی در اطراف همان تصویر جزئی که وارد ذهن ما شده است. یادتان است گفتم این هنر قوهی واهمهی ماست. اگر آن تصویر از محسوسات باشد عمدتاً به آن کلمه میگویند خیال، ولی ما بهصورت عمومی تمام آن را اینجا بهصورت مشترک از آن استفاده میکنیم و نگران هم نیستیم. اما این الان تولید نفس شماست، تولید نفس شما اینجا خیلی خطرناک است، چون میتواند تحت تصرف شیطان باشد.
این تصویر یک تحلیل به آن ضمیمه شد، آن تحلیل چیست؟ از من بدش آمد، چقدر متکبر بود، ببینید اینها است، این اصلاً ربطی به آن تصویر ندارد، این تصویر یک چهرهای است که یک مقدار مثلاً درهم رفته است. خواست فلان چیز را، خودش را به رخ من بکشد، دیگر شروع میکند. اینجا جایی است که وقتی شما شروع میکنید شیطان میآید به کمک نفس شما، میآید به کمک همان قوهی وهمیه و قوهی خیالیهی شما و شروع میکند تصویرها را مغشوشش کردن، یعنی دائم تصویرهای منفی و منفیتری را نسبت به آن دوستتان به شما میدهد. میرود سابقهی رفاقتتان را با او استخراج میکند، میرود در خزانه دیگر، میگوید آهان لابد فلان وقت هم اینجوری بود، از فلان چیز است. یکدفعه شروع میکند تبدیل میکند به یک تعداد بسیار زیادتری از تصویرهای مرتبط که اینها دیگر ساختهی نفس شماست، یعنی از بیرون که نیامده است، ما از بیرون فقط یک فریم داریم، یک تصویر داریم، آن تصویرِ قیافهی مثلاً گرفته و ناراحت است، مثلاً یک مواجههی سنگین این دوست ما با من بوده، این فقط تصویر آمده اما این تحلیلها از کجا آمده؟ اینها همین قوهی وهمیه است به ضمیهی کمکی که شیطان میکند که همان «يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ»[3] است، این وسوسه اینجا اتفاق میافتد. پس حالا شروع میکند این تصویرها را اضافه میکند.
جالب است بدانید تمام این تصویرهای تکمیلی هم ذخیره میشود، الان عرض من این بود، یعنی ما آن ذخیرهای که داریم فقط ذخیرهی تصویرهایی که از طریق چشم و گوش یا صدایی که میشنویم اینها وارد نمیشود، آمد اینجا بعد تحت تسلط قوهی وهمیه و با مداخلههای شیطانی شروع میشود به تکثیر شدن، یعنی آنجا شروع میکند به تکثیر شدن. بعد شما میبینید مثلاً از آن یک عکس الان شما صدتا عکس دیگر در خزانهی وهمتان ذخیره شده است. ببینید ما چه به روز خودمان میآوریم. یعنی آن یک تصویر بود ولی اینجا، حالا من گاهی کوتاه هم میگویم، ما آنوقتها وقتی میخواستیم راجع به عکس گرفتن و اینها توضیح بدهیم خیلی سخت بود، ولی وقتی فیلم آمد کار خیلی آسانتر شد، یا مثلاً وقتی که همین دوربینهای دیجیتال و همین موبایلها و اینها هست که شما میبینید در یک لحظه چه تعدادی دلتان میخواهد مدام عکس میگیرید. این تصویرها همه میروند در آنجا ذخیره میشوند و همین میتواند کلاً حال شما را خراب کند. البته مقابلش هم هست، یعنی اگر این مثبت باشد میتواند خیلی حال شما را خوب سازد.
پس ما یک خزانهداری کل داریم، در این خزانهداری کل، کل تصویرهایی که از بیرون میآید بهاضافهی تصویرهایی که خودمان میسازیم روی همان تصویرها و به آن اضافه میکنیم، اضافه که میکنیم یعنی مثلاً این تصویرِ الان چیست؟ تصویرِ این است که مثلاً میگویید من حالم از فلانی بهم خورد. این ناراحتیِ همان تصویرهای نفسانی است که دیگر همینجور مدام دارد آنجا تکثیر میشود و ادامه پیدا میکند. یا حتی میرود جلوتر تا مرز اینکه حالا بگذار آن را ببینم ایندفعه، من هم دیگر ایندفعه تحویلش نمیگیرم، باز دارد روی همان تصویرِ گذاشته میشود. حتی برای آیندهی ارتباطتان شما داری آنجا تصمیمات هم میگیری، اینها دیگر میآید روی محور بعدی. اما تصویرها همینجور دارد آنجا انباشته میشود.
آشفتگی ذهنی در اثر عدم مهندسیِ ذهنی
بنابراین کسانی که مهندسیِ ذهنی ندارند اینها مبتلا به یک ذهن آشفته هستند. اولاً ورودی خروجیها تنظیم شده نیست، همهی این چیزها هم که در طول روز میآید متنوع و متعدد روی میز ذهنشان هست. مثلاً دیدید بعضی بچهها هستند هر وسیلهای را که درمیآورند یک گوشهای میاندازند. شما یک وقتی ممکن است با یک اتاقی مواجه بشوید که هیچی سر جایش نیست، یعنی کاملاً آشفته است، محیط آن اتاق بهم ریخته است. یکوقت ممکن است چیزهایی سر جای خودشان هم باشند ولی زیاد هستند، مقدارشان زیاد است. دیدید هرکار هم میکنی نمیتوانی آنجور که دلت میخواهد آن را منظم کنی، این اندازهگذاری هم خودش مهم است، یکی هم اینکه هرچیزی سر جایش باشد و دیگر هم اینکه چیزهای اضافه را ما بریزیم بیرون. مثلاً اگر یک چیزی را مصرف کردیم این آشغالش اینجا است، این آشغال را خارجش کنیم، نگذاریم همانجا باشد. نمیدانم بعضی از بچهها را دیدید مثلاً در همین نوع، مخصوصاً در نوجوانی این چنین هستند چون آشفتگی ذهنی دارند، معمولاً بچهها این را در بلوغشان زیاد دارند. عملاً شما با یک اتاقی یک محیطی مواجه میشوید که هرچیزی یک طرف افتاده که اصلاً تعجب میکنید از این بهم ریختگی و از این اوضاع و احوالی که هست. مامانها هم خیلی اذیت میشوند تا یک مدتی که این شرایط به وضعیت مناسب برسد.
با این مثال خواستم بگویم این وضعیت ذهن اکثر ماها است. محیط ذهنیِ ما تقریباً در یک چنین وضعیتی است، یعنی ما مبتلا به یک آشفتگیِ ذهنی هستیم، ذهنمان آشفته است. چون هرچیزی که از آن خزانه از این تصویرها آمده این رو هست. مثلاً بعضیها هستند که روی صفحه دسکتاپ کامپیوترشان خیلی بینظم و شلوغ است، یعنی هرچیزی هست در آن صفحه هست، نه رتبهبندی دارد نه تنسیق دارد نه جابهجایی دارد نه حذف دارد، اصلاً هیچی را حذف نمیکنند، همینطور هست. من لپتاپی داشتم این را لازم شد و دادم به یک بنده خدایی یک مدتی دست ایشان باشد. بعد که برگرداند واقعاً دیوانهکننده بود. من تعجب میکردم که این چگونه از این لپتاپ استفاده میکرده؟ اینقدر این محیط آشفته است. ذهن ما متأسفانه این گونه است، همه چیز در آن هست، هم آن تصویرهای از بیرون آمده هم این تصویرهای خودساخته، دیدید همینجور هست، خوب و بدش را مچاله کرده است، این را انداختیم آنجا، آن را اینجا نگه داشتیم، هیچکدام سر جایشان نیستند و بعد هنر پاک کردن و امثال اینها را هم نداریم.
خود این حذف کردن یک هنری است، برای چی شما این همه را نگه میدارید؟ چرا همهی این چیزها در فضای ذهنی شما هست؟ خب معلوم است این ذهن آشفته است. ذهن آشفته اولاً میدان قوهی وهمیه و خیالیه است، خوب میتواند کارش را پیش ببرد، بیچارهتان میکند، میدان شیطان است. یعنی کاملاً شما سرزمین ذهنت را سپردی به شیطان ملعون که آنجا قشنگ جولان بدهد. خب شیطان از این آشفتگی استفاده میکند. مثلاً این میگوید الان من رفتم داخل اتاقم میبینم اینجا چقدر مورچه آمده؟ شما به او میگویی که خب این مورچهها را شما دعوت کردی، وقتی غذاهایت را خردهی و آشغالهایت را از اتاقت برنداشتی عملاً برای مورچهها دعوتنامه فرستادی که از بیرون بیایند.
والله وضع ذهنمان خیلی آشفته است، یعنی شما میبینید همه چیز اینجا هست. خیلی از اینها مربوط به این اضافهها است. چرا اینقدر شیطان میآید و میرود؟ بخاطر اینکه شما هنر حذف کردن چیزهایی که شیطان دوست دارد را نداشتی. در همین مثالی که من زدم آن تصویری که آمد درون ذهنتان و تصویری که داشتی تو میساختی، تصویر دوم است، ببینید فرق دوتا آدم یکی این است که این تصویرِ آمد، من دهتا، پنجاهتا، صدتا تصویر دیگر بهصورت قوهی خیالیه و وهمیه روی آن ساختم ریختم داخل محیط ذهنیام، حالا شما تصور کنید اینها هستند. به همان مثالهایی که خدمتتان زدم. اما یک کس دیگری است که نه، وقتی که نفس شروع میکند آنجا پیشنهاد دادن، راه این را میبندد و به آن اجازه نمیدهد. آن تصویر میدهد این تصویرهایش را اصلاح میکند میگوید نه او امروز شاید اینطور بوده است، شاید در خانه برایش اتفاقی افتاده بوده اصلاً این ربطی به من نداشته.
خود من هم گاهی اینجوری هستم. یک وقتهایی شده که من ناراحت هستم، مثلاً فرزندم، همسرم، دوستم خیال کردند من از دست او ناراحت هستم، در حالی که من از جای دیگری ناراحت بودم. ببینید سریع تصویر میکند.
بنابراین آن تصویر اضافهها را، هم اجازه نمیدهد به تولیدش، هم آنهایی را که تولید شده همه را همانجا حذف میکند. ببینید این حذف کردن اینجا چقدر کمک میکند و تازه برای او دعا هم میکند، میگوید انشاءالله که برایش مشکلی پیش نیامده باشد، اگر من او را دیدم سعی میکنم حالش را خوب کنم. این اصلاً دوتا عالم است. این دوتا ذهن را شما نگاه کنید، واقعاً مثل هم است؟ حالا اگر این در موضوعات مختلف تکرار بشود و چیزی داخل این ذهن سر جای خودش نباشد، طبقهبندی نداشته باشد، دستهبندی نداشته باشد، درون قفسههای مناسبی چیدمان نداشته باشد و بعد اولویتگذاری نشده باشد، اضافهها بیرون ریخته نشده باشد، ببینید چه داستانی پیش میآید.
نظمبخشی به خزانهی ذهن
خیلی از ماها که موفق نمیشویم در سیر و سلوک خوب حرکت کنیم علتش همین است که ذهنمان مهندسیشده و منظم و مرتب نیست. این جزء قواعد جوادیه است که دارد تقدیمتان میشود، حالا شاید در کتابهای سیروسلوک بگردید آنجاها شاید پیدا نکنید بگویید إ این داخل کدام کتاب است، مثلاً از بزرگان را ما رفتیم نبوده است. حالا اشکال ندارد. من از قرآن کریم از کلمات اولیاء خدا اصطیاد میکنم، این کلیدواژهی مهندسیِ ذهن را هم استفاده میکنم چون به نظرم تعبیر قشنگی است، اگر چه میگویم از خود این کلمه الان استفادههای دیگری هم میشود ولی منظور من دقیقاً این است، نظمبخشیِ به خزانهی ذهن است، این را ما تنظیم کنیم. اگر قفسه ندارد قشنگ برایش قفسهسازی کنید، تنظیم کنید، هرچیزی در جای خودش قرار بگیرد. پس این نظمبخشی به خزانهی ذهن است که با توضیحی که عرض کردیم معلوم شد که دو خزانه هم هست. البته این دو خزانه را بزرگان ما به آن اعتقاد دارند و دربارهاش اصطلاح وضع کردند، در علوم شناختی بحثهای فنی دارد. ما نمیخواهیم خیلی وارد آن بخش بشویم. بعد هم این یکی طبقهبندی دارد، منظورم از طبقهبندی اولویتگذاری است، یعنی در ذهن ما همیشه باید اولویتگذاری باشد و کسی میتواند اولویتگذاری داشته باشد که زندگیاش تحت قاعده و برنامه باشد، باید معلوم بشود برنامهی مهمتر من الان چیست، آن میآید جلو، آن که کمتر اهمیت دارد میرود عقبتر، آن که باز کمتر است میرود در رتبهی عقب. چنانکه شما مثلاً یک کتابی را که الان اصلاً برایتان اهمیتی دیگر ندارد که بخوانید، در آن قفسهبندی میگذارید مثلاً یکجایی که الان اصلاً با آن کاری ندارید، اما آن کتابی که بیشتر با آن سروکار دارید باز در دسترستر میگذارید، اما یک کتابی را کلاً میگذارید روی میز مطالعهتان.
الان شما منزل ما بیایید مثلاً یک مقدار قابل توجهی کتاب روی میز من هست که البته یککمی هم گاهی بینظم میشود، ولی خب واقعاً آنها است که من با آن مبتلابه هستم، الان میخواهم بیایم برای این کلاس، باید چهارتا مطلب را ببینم، چه کنم، با اینها کار دارم، فردا یک کلاس دیگر دارم، یا مسائل کاری دیگری دارم. ولی یک بخشیاش میرود درون قفسه بعد هم با آن تنسیقی که آنجا دارد.
پس یکی این طبقهبندیِ موضوعات است. خیلی از ماها در ذهنمان طبقهبندی نداریم، لذا گاهی شما میبینید موضوعاتی کمتر مهم هستند یا اینکه اصلاً مهم نیستند روی میز است، خب این اصلاً نباید اینجا باشد، حتی نباید در آن قفسهی اول باشد، این میتواند خیلی متأخر از اینها باشد، چرا اینها را تنظیم و دستهبندی نمیکنیم؟
سبکسازی و پاکسازی محیط اصلی شخصیت
یک مسئله هم اساساً سبکسازی و پاکسازی است، خیلی از چیزها را ما باید اصلاً خارج کنیم، این حذف کردنِ خیلی هنر مهمی است، اگر چه از خزانهی نهایی و اصلی چیزی حذف نمیشود آنها میماند. این نکته یک بحث خطرناکی است که باید مواظبت کرد، چون اینها آنجاها میمانند. مثلاً وقتی شما از یک تصویر نامطلوبی استغفار میکنید یک نوع پاکسازی از محیط اصلی شخصیت شما میشود ولو یک دورنمایی از آن در اعماق ذهن انسان بماند. حالا اینها خودش یک مهارتهایی دارد من الان نمیخواهم وارد این بحث بشوم که خودش میتواند یک بحث مستقلی باشد. خواستم اهمیت آن را خدمتتان بگویم. بنابراین حذف کردن خیلی مهم است. اساساً کار استغفار همین است، کارش این است که این اضافههای خطرناک و آسیبزا را از محیط ذهن ما و بعد اگر عمیقتر شد از محیط دل ما و اگر عمیقتر شد از محیط سرّ ما که آن دیگر خزانهی نهایی هست پاک میکند و بیرون میریزد. چقدر ما به این پاکسازی نیازمند هستیم و این پاکسازی هم وقتی مداوم انجام بشود بار سبک میشود. درست مثل یک کسی که صبر میکند همه چیز بهم ریخته میشود بعد یکدفعه میخواهد منظم کند، چقدر اذیت میشود. نمیدانم شما مبتلا به اثاثکشی و اینها شدید یا نه؟ خدا نیاورد یا کمتر بیاورد برای کسی، خب ما زیاد تجربه داریم؛ مثلاً در اثاثکشی آدم میفهمد چقدر چیزهای اضافهی بیخود است که همراه خودش کرده و دلش نمیآمده اینها را دور بریزد. ما یک مقدار زیادی بارهای اضافه در ذهنمان است، بخاطر اینکه اینها را به وقت بیرون نکردیم.
اینکه گفتم اگر انسان شب به شب آن خلوت را داشته باشد و آن روزش را تنظیم کند، یعنی همان روز دارد اضافهها را بیرون میریزد، آنهایی را که هستند اولویتگذاری میکند، تنظیم میکند، ذهنش مرتب میشود، آنوقت خواب میشود یک خواب آرام. نقطهی مقابلش یک خواب آشفته است، خواب آشفته مال کسی است که عملاً این اضافهها درون ذهنش هست و اینها آنجا دارند اغتشاش میکنند. درست مثل اغتشاشیهای خیابانی است، همیشه دارند در کوچه پس کوچههای ذهن تظاهرات میکنند و حالتِ اغتشاشآفرینی و تخریب است. پس پاکسازی و سبکسازی مهم است. اینها با هم فرق میکنند، سبکسازی مال اضافهها است، پاکسازی مال آن بدیها و زشتیها است که آنها را باید انسان حتماً از آنها استغفار کرد.
بعضی چیزها واقعاً زیادی است، این فلان موضوع برای چی باید درون ذهن من باشد؟ به آن یک تأمل و تمرکزی میکنم میگویم نه، این واقعاً مهم است؟ میگوید نه، خطش میزنم برو کنار، آن را میریزم دور، دائماً یک خانهتکانی میشود. پس این پیشنهاد ششم ما است که میشود مهندسیِ ذهن به این معنا.
اگر به لطف خدای متعال انسان بتواند این را یک مدتی مرتب داشته باشد، بعد از یک مدت نهچندان دوری مهارتش را هم پیدا میکند. چون خود نظمبخشی، اولویتگذاری، سبکسازی و پاکسازی هرکدامش یک مهارت است که با این مهارتها انسان میتواند یک ذهن خیلی مرتب و منظم داشته باشد. همه چیز سر جای خودش است، دستهبندی دارد، نشانهها دارد، نماد دارد، قابل استخراج هست. آنوقت اینجور افراد هم هستند که قوهی حافظهشان خیلی قوی میشود، اینهایی که نظم ذهنی دارند حافظهشان هم خیلی قوی میشود، در درس، در مطالعه، در همهی کارهای جاری زندگیشان. خیلی از وقتها دیدید دنبال فلان چیز میگردیم و پیدا نمیکنیم بخاطر همین آشفتگی است، به ذهن نمیآید. حالا سر امتحان هستیم نمیآید، ذهن شلوغ است، هیچی سر جایش نیست. درحالی که انسانهای هنرمند دقیقاً میروند سراغ همان قفسهی اصلی با نمادی که گذاشتند، بعضیها استاد هستند، با همان نمادها و نشانهها میروند. حالا اکنون که وسایل جدید هم هست، مثل یک کتابدار ماهر که شما تا اشاره میکنید کتاب را پیدا میکند. ما کتابدارهای ماهر داشتیم که به او میگویی من فلان کتاب را میخواهم در کسری از دقیقه یا حتی کمتر سریع میرود از بین مثلاً هزاران جلد کتاب که آنجا هست کتاب مورد نظر شما را میآورد و به شما تقدیم میکند. این بخاطر همان نظم و انضباط است. ولی اگر همان کتابخانه بهم ریخته باشد، نماد نداشته باشد، طبقهبندی نداشته باشد، آنوقت شما چه توقعی داری از ذهن خودت که بتواند این کارها را برایت درست کند و به موقع انجام بدهد؟ خرابش کردی، آنجا همه چیز را بهم ریختی.
اولویتهای رسیدگی و نظمبخشی؛ دلخوریها و موارد عاطفی
حتماً یادتان باشد چیزهایی که برای شما بار عاطفی دارد، این موارد را در اولویت نظمبخشی قرار بدهید. به چه معنا؟ مثلاً ببینید اگر ما از یک دوستی دلخور شدیم این برای ما بار عاطفی دارد، این بار عاطفی کلاً در ما انسانها خیلی عوارض تولید میکند. اما در مورد خانمها بهصورت طبیعی حتماً عوارضش بیشتر است، این بخاطر هوش عاطفیشان است و داستانهایی است که بهطور مستقل گاهی راجع به آن صحبت کردیم.
یادتان باشد دلخوریها و مواردی که برای ما جنبهی عاطفی پیدا میکند جزء اولویتهای این رسیدگیها هستند. باید آن را بیاوریم در محاسبات خودمان سریع به آن رسیدگی کنیم، نسخهاش را پیدا کنیم و حتماً آن را جمعوجور کنیم، مخصوصاً اگر از کسانی باشد که ما از آنها توقع نداریم و خیلی دوستشان داریم اینجاها بیشتر اذیت میکند. مثلاً مادرها از اینکه یکوقت بچهشان یک ضربهی عاطفی به آنها بزند واقعاً برایشان قابل توصیف نیست جراحتی که ایجاد میکند. چون اصلاً توقع ندارد، فرزندش است، یعنی کسی است که تمام وجودش را برای او هزینه کرده است. منظور اینکه این موارد را حتماً باید در دستور کار بگذاریم و حل و فصلش کنیم. حالا هرکدام از مواردی را هم که از این قبیل پیش میآید حل و فصلش از جنس خودش است، موضوعها با هم فرق میکنند. گاهی نیاز به همین دارد که آن را تحلیل منطقی و مثبت بکنیم، به طرف حق بدهیم یا مثلاً ممکن است نتیجهاش این باشد که باید برویم با او صحبت کنیم، حالا هرچی که نتیجهاش است، باید برویم آن را حل کنیم. اجازه ندهید تجربهای تلخ که قرین ضربههای عاطفی است در محیط ذهن و روانتان بماند. چون آثار تخریبی اینها غیرقابل توصیف است. اینها حتماً جزء اولویتهای این اصلاح و حذف و پاکسازی و تمیزسازی باشد.
امیدوارم انشاءالله خداوند تبارک تعالی به حق اولیاءاش به حق مقربان درگاهش به همهی ما توفیق بدهد بتوانیم انشاءالله این امکان بزرگی را که خداوند تبارک و تعالی به ما کرامت کرده که میدانید از معجزات است، داشتن یک چنین سرمایهی بزرگی، قوهی وهمیه و خیالیه خیلی نعمت بزرگی است. امیدواریم بتوانیم شکرگزارش باشیم و از دسترس شیاطین خارجش کنیم. انشاءالله قوهی وهیمهی خودمان را مؤدب کنیم به ادب و قواعد الهی. امیدوارم بتوانیم در مسیر خودسازی و پیشرفت بیشترین بهرهبرداری را انشاءالله داشته باشیم.
این بحثها بحثهایی است که تنظیمشده و اندازهگذاریشده آن کمک بزرگی است به بچههای ما، یعنی مربیهای ارجمند ما بعد از اینکه خودشان انشاءالله بهرهی مناسبی بردند میتوانند همینها را به شکل اندازهگذاریشده و مناسب به بچهها آموزش بدهند تا بچهها هم بتوانند انشاءالله از همین نوجوانیشان، از همین اوایل نشاط جوانیشان بتوانند به وضعیت بهتری برسند.
خدای متعال انشاءالله برکاتش را مادی و معنوی بر جامعهی ما، بر همهی مردمان سرزمینمان، بر همهی شما عزیزان، بر همهی بچههای انجمن اسلامیمان، خانوادههای عزیزتان نازل کند. امیدواریم انشاءالله خداوند تبارک و تعالی نصرت خودش را بر مردم مظلوم غزه و مجاهدین فلسطین نازل کند. امیدواریم خداوند تبارک و تعالی زمینهی برگزاری یک انتخاب شایسته و انتخابات مناسب را هم انشاءالله به مردم عزیز ما کرامت کند به لطفش و کرمش و به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.