متن سی‌و‌سومین جلسه برخط با مربیان و شبکه پشتیبان برادران ۱۴۰۲/۱۲/۱۹ 1402/12/19


پیوند های مرتبط »

متن سی‌و‌سومین جلسه برخط با مربیان و شبکه پشتیبان برادران ۱۴۰۲/۱۲/۱۹
ماه معظم شعبان دارد به ساعت‌های آخر خودش می‌رسد و طبق توصیه‌ای که از حضرت علی بن موسی الرضا (علیه‌آلاف‌والتحیةوالثناء) وارد شده است، در آن جملاتی که به جناب اباصلت در آخرین جمعه ماه معظم شعبان حضرت فرمودند، از جمله نکته اصلی همین بود که انسان مؤمن تلاش کند بارش را سبک کند، موانعی که بین او و ماه مبارک رمضان هست، این‌ها را برطرف کند و شاید جمع‌بندی‌اش همین جمله نورانی است که فرمودند: «اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَكُنْ غَفَرْتَ لَنَا فِيمَا مَضَى مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِيمَا بَقِيَ مِنْه‏» در این روزهای پایانی زیاد بگو که اگر تا این جای ماه شعبان ما را نبخشیدی، در این باقیمانده ما را ببخش.

مسئله کیفیت ورود به ضیافت الهی

«اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَكُنْ غَفَرْتَ لَنَا فِيمَا مَضَى مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِيمَا بَقِيَ مِنْه‏»[1]

ماه معظم شعبان دارد به ساعت‌های آخر خودش می‌رسد و طبق توصیه‌ای که از حضرت علی بن موسی الرضا (علیه‌آلاف‌والتحیةوالثناء) وارد شده است، در آن جملاتی که به جناب اباصلت در آخرین جمعه ماه معظم شعبان حضرت فرمودند، از جمله نکته اصلی همین بود که انسان مؤمن تلاش کند بارش را سبک کند، موانعی که بین او و ماه مبارک رمضان هست، این‌ها را برطرف کند و شاید جمع‌بندی‌اش همین جمله نورانی است که فرمودند: «اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَكُنْ غَفَرْتَ لَنَا فِيمَا مَضَى مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِيمَا بَقِيَ مِنْه‏»[2] در این روزهای پایانی زیاد بگو که اگر تا این جای ماه شعبان ما را نبخشیدی، در این باقیمانده ما را ببخش.

مسئله کیفیت ورود به ضیافت الهی که پیامبر اعظم (صلوات‌الله‌علیه) در همان اواخر ماه معظم شعبان در آن خطبه نورانی فرمودند «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ قَدْ أَقْبَلَ إِلَيْكُمْ شَهْرُ اللَّهِ بِالْبَرَكَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَة» در ادامه هم فرمودند «هُوَ شَهْرٌ دُعِيتُمْ فِيهِ إِلَى ضِيَافَةِ اللَّهِ وَ جُعِلْتُمْ فِيهِ مِنْ أَهْلِ كَرَامَةِ اللَّه‏» خیلی تعبیر عالی است. یعنی فرمود شما در این ماه دعوت شدید به ضیافت خداوند، به ضیافة الله، دعوت شدید به میهمانی پروردگار متعال و خدای متعال شما را گرامی داشته است، «جُعِلْتُمْ فِيهِ مِنْ أَهْلِ كَرَامَةِ اللَّه‏» از آن تکریم ویژه الهی که در این ماه برای بندگان خودش دارد، این را برای شما آماده کرده است «جُعِلْتُمْ فِيهِ مِنْ أَهْلِ كَرَامَةِ اللَّه‏» که حالا بعد خود حضرت توضیح می‌دهند، می‌فرماید شما وارد یک ماهی می‌شوید که «أَنْفَاسُكُمْ فِيهِ تَسْبِيحٌ وَ نَوْمُكُمْ فِيهِ عِبَادَةٌ» در این ماه شما نفس می‌کشید برای شما تسبیح حساب می‌شود، بخوابید برای شما عبادت حساب می‌شود. یعنی از جهت سطح تکریم خیلی عالی است. اگرچه همه انسان‌ها و همه موجودات به یک اعتبار، مخصوصاً انسان‌ها، چه مؤمن چه غیرمؤمن، باز به ویژه مؤمنین، این‌ها در همه لحظات عمرشان میهمان خدای متعال هستند، اما این ضیافت خاصی است که فرمود خدای متعال در این ماه برکت و رحمت و مغفرت برای بندگان خودش مهیا کرده است. استحضار هم دارید ما در ماه مبارک رمضان توشه و جمع‌بندی خواهیم داشت که از عنایت الهی با او می‌توانیم کم و کسری‌های خودمان را در آن سفر ابدی جبران کنیم. مهم این است. تعبیری از حضرت علامه گاهی برای شما نقل شد که عمده مسئله توجه به ابدیت است و این که ما بالاخره مسافر مقصدی هستیم که از آن تعبیر به ابدیت می‌شود. پس با این تعبیر این مهم است که انسان در این عمر کوتاه که خیلی هم سریع می‌گذرد بتواند شرایط را برای زیست ابدی خودش فراهم کند.

 

بهره‌مندی از فرصت‌های خاص

پس این را خدای متعال با فرصت‌های خاص جبران کرده است ولی به حسب ظاهر یک کسی مثلاً فرض بفرمایید که هفتاد سال، هشتاد سال در این دنیا عمر می‌کند یک بخشی‌اش که کودکی است، یک بخشی‌اش نوجوانی است، یک بخشی‌اش خواب است، یک بخشی‌اش مشغول کارهای واجب طبیعی است که دارد انجام می‌دهد، خب تَه آن به اضافه بعضی از گرفتاری‌های جاری زندگی که جزء واجبات هر کسی هست، انسان احساس می‌کند چیزی از این فرصت نمی‌ماند. در حالی که از همین فرصت اندک باید زیست ابدی خودش را تأمین کند، یعنی توشه‌ای که برمی‌دارد باید تأمین‌کننده نیازمندی‌های او در سفری باشد که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در آن نیمه شب ناله می‌زدند «آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِيقِ [وَ بُعْدِ السَّفَرِ] وَ عَظِيمِ الْمَوْرِد.»[3] امیرالمؤمنین آن جا ناله می‌کند، از جمله این که این راه چقدر طولانی است، از جمله این که مقصد چقدر بزرگ است. ورود بر حق تعالی است و این که این توشه‌ای که در اختیار ما است چقدر اندک است برای پاسخگویی به نیازهای ما در این سفر.

بنابراین با این ملاحظه باز کرم خداوند تبارک و تعالی شامل حال انسان‌های مؤمن شده است. یک فرصت‌هایی را در مسیر زندگی تعبیه کرده و آن فرصت‌ها را از لطف و کرمش غنی‌سازی کرده است، باطن آن فرصت‌ها را غنی‌سازی کرده به گونه‌ای انسان می‌تواند با استفاده از این فرصت‌ها در همین عمر کوتاه به نیازمندی‌های آخرتی و ابدی خودش پاسخ مثبت بگوید. لذا شما ببینید مثلاً در شبانه‌روز؛ سحر، سحر غنی‌سازی شده است فرق می‌کند. وقت سحر فرق می‌کند، یا مثلاً وقت‌های نماز با اوقات دیگر از نظر اتصال به فیض ربوبی قابل مقایسه نیست یا فرض بفرمایید شب و روز جمعه در هفته. بنابراین به من و شما گفتند در روز جمعه صدقه بدهید هزار برابر محاسبه می‌شود. این همان یعنی غنی‌سازی، یعنی این فرصت در کرم خدای متعال ضرب شده و نتیجه‌اش این می‌شود که همان صدقه را داری می‌دهی ولی هزار برابر با شما محاسبه می‌کنند. این یعنی همان پوشش دادن و همان جبران کردن. یا همین طور می‌روید خلاصه در طول هر ماه سال مناسبت‌هایی که هست. معمولاً نیمه ماه یک ویژگی خاصی دارد، می‌روید به بعضی از فرصت‌های الهی در طول سال، مخصوصاً این سه ماه که از آن تعبیر می‌شود به فصل معنویت و نیایش و این‌ها، از ماه رجب و ماه معظم شعبان و ماه مبارک رمضان. پس این جا هم همین خصوصیت هست.

ماه رجب واقعاً با ماه‌های دیگر از جهت همان ظرفیت باطنی و دهری که در خودش دارد فرق می‌کند. ماه مبارک رمضان متفاوت‌ترین ماه سال از نظر ظرفیت‌ها است و در ماه مبارک رمضان هم لیلة القدر است که فرمود «لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْر»[4] نص کلام الهی است.

 

فرصت‌شناسی و مراقبت ایام، برای ساخت توشه ابدی

این معنایش این است که شما با فرصت‌شناسی و مراقبت ایام می‌توانید توشه خودتان را برای سفر ابدی به شکل مناسبی فراهم کنید و نگران فرصت کم به معنای کمیّت ظاهری نباشید چون در متن این فرصت‌ها یک کیفیتی وجود دارد که با استفاده از آن کیفیت شما می‌توانید کمبود کمّی را که از نظر زمان دارید جبران کنید.

با همین فرض هم فرمودند که اگر کسی هجده سال از خدای متعال عمر بگیرد برای غنی‌سازی آن نیازهای سفر ابدی‌اش کافی است، بعد بمیرد. «أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْكُمْ ما يَتَذَكَّرُ فيهِ مَنْ تَذَكَّرَ»[5] ذیل این آیه کریمه حضرت فرمودند یعنی هجده سال. فرمودند آیا این قدر خدا به شما عمر نداده که آن چیزی را که باید متوجه بشوید شده باشید؟ گفت یعنی چقدر؟ حضرت فرمودند هجده سال. حالا من گاهی مثلاً با جمع دانش‌آموزی هستیم هنوز بعضی‌هایشان به هجده سالگی نرسیدند، شماها که خیلی‌ها به چهل و این‌ها هم رسیدید. هجده سال اگر کسی از خدای متعال عمر بگیرد این کافی است برای این که «تَذَكَّرُ فيهِ مَنْ تَذَكَّرَ» به آن توجه برسد. این به خاطر آن فرصت‌های ویژه‌ای است که در عمر انسان خدای متعال تعبیه کرده که با استفاده درست از این فرصت‌ها می‌تواند شخص به آن خواسته‌های معنوی خودش دست پیدا کند. بنابراین کافی است یک کسی یک لیلة القدر را درک کند، «خیرٌ من الف شهر»، یعنی برای او کفایت می‌کند از زیست مثلاً هشتاد ساله. خب یک شب است به اندازه سال، تازه نگفته که به اندازه هشتاد سال، این جا کلمه «خیرٌ» دارد. «خیرٌ من الف شهر» یعنی باز است، بهتر از هزار ماه، نگفته که مثلاً «لیلة القدر کألف شهر» هم حتی نگفته، گفته «خیرٌ من الف شهر» از هزار ماه هم بهتر است برای شما. این یعنی حکایت از آن ظرفیت غیرقابل توصیفی است که بخواهد به زمان ریخته بشود یک عمر طبیعی را پر می‌کند، معنایش این است.

خواستم عرض کنم حواس‌مان باشد داریم به چه لحظه‌ای از لحظات زندگی‌ نزدیک می‌شویم که البته ممکن است برای آخرین بار هم باشد. اولاً اصلاً برسیم یا نرسیم؟ ان شاءالله که به لطف مولا برسیم و اگر رسیدیم توجه داشته باشیم که حقیقتاً چه فرصت بزرگی است، چقدر بزرگ است. بهترین توصیف هم برای عظمت این فرصت الهی همان بیان نبوی است، همان است که از پیغمبر اکرم (صلوات‌الله‌علیه) در همان خطبه شعبانیه نقل شد که مشهور است «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ قَدْ أَقْبَلَ» آن جا حضرت توضیح دادند که «أَنْفَاسُكُمْ فِيهِ تَسْبِيحٌ وَ نَوْمُكُمْ فِيهِ عِبَادَةٌ وَ عَمَلُكُمْ فِيهِ مَقْبُولٌ وَ دُعَاؤُكُمْ فِيهِ مُسْتَجَاب» مخصوصاً این دو کلمه را دقت کنید خیلی جالب است «أَنْفَاسُكُمْ فِيهِ تَسْبِيحٌ» یعنی نفس کشیدن شما که یک کار غیراختیاری است؛ از این شما نمونه‌ دیگری دارید؟ غیر اختیاری به صورت طبیعی، دم و بازدمی در هر شرایط همه شماها دارید، تا انسان عمری داشته باشد این دم و بازدم را دارد. در این ماه چه خبر است که همین فعل طبیعی غیراختیاریِ ما انسان‌ها در دستگاه الهی محاسبه به تسبیح می‌شود. خیلی شگفت‌انگیز است. یا مثلاً خواب، فرمود خواب شما این جا عبادت محسوب می‌شود. طرف خوابیده ولی برای او دارند عبادت می‌نویسند. خیلی عجیب است. حالا دیگر عجیب نیست، می‌دانید کرم خدای متعال است. اصلاً عجیب نیست. برای ماها یک مقدار شگفت‌انگیز است به خاطر این که ما از این عوالم درکی نداریم.

در هر صورت می‌خواستم بگویم این قطعه از زمان یک قطعه کاملاً متفاوت است که حالا در طول سال‌های عمر ما تکرار می‌شود، هر مقدار که خدای متعال به ما عمر بدهد، هر دفعه که به آن برسیم حال ما باید این باشد که این آخرین فرصت ما است؛ یعنی دیگر تکرار نمی‌شود. واقعیتش هم این است که از سال قبل تا امسال که الان ما در آستانه ماه مبارک رمضان هستیم خیلی‌ها رفتند. سن هم نمی‌شناسد. البته حالا پیرها نزدیک‌تر هستند به این سفر. چقدر در بین دوستان ما جوان رفتند، در این‌هایی که ما می‌شناختیم. بیست ساله، بیست و پنج‌ ساله، سی ساله،‌ با بیماری با یک حادثه‌ای، یا یک چیزی، اصلاً دلیلی نمی‌خواهد، اتفاق می‌افتد. بنابراین این فرض یک فرض معمولی نیست، یک فرض قاطع و جدی است که انسان محاسبه کند که این ماه مبارک رمضان ممکن است آخرین ماه رمضان عمر باشد. هیچ وعده‌ای به من داده نشده است، با این حساب آن وقت باید روی آن برنامه‌ریزی کرد. مثلاً از این فرصت بتواند استفاده مطلوبی داشته باشد. خواستم به خودم و شما عزیزان یادآوری کنم ضمن این که من بالاخره آن پیام پیامبر اعظم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را به خودم و شما هم رسانده باشم که «إنّه قد أقبل» رسید.

 

مسائل پیشِ رو برای بهره‌مندی از فیوضات پروردگار

حالا وقتی که این دارد می‌رسد و به ما نزدیک می‌شود مهم‌ترین نگرانی در دل انسان مؤمن خردمند، نگرانی وجود موانع است، اصلش این است. بعد مسئله ظرفیت است. ببینید ما دو مسئله داریم؛ اولاً ما برای این که بتوانیم از این ضیافت بهره‌مند بشویم باید به آن ضیافت پذیرفته بشویم، یعنی راه‌مان بدهند. اگر ما موانعی داشته باشیم ممکن است کلاً پذیرش نشویم یا ممکن است اندکی از آن بسیار، به ما اجازه بهره‌برداری بدهند. آن سفره را چیدند، آن مواعد در دسترس است اما این بنده خدا مانع دارد. دیدید اگر شما خدای نخواسته مریض باشید، اگر یک بیماری داشته باشید، شما سر یک سفره رنگارنگ هم نشستید ولی نمی‌توانید میل کنید. این هست. از این ده نوع غذایی که هست ممکن است یک نوع آن را بتوانید استفاده کنید، آن دیگری را می‌بینید جلوی چشم شما از همه‌اش می‌خورد ولی شما نمی‌توانید. همان غذای خوب برای شما هم آماده شده ولی شما امکانش را ندارید، مانعی در خودتان دارید.

 

موانع محرومیت از فیوضات الهی

لذا این که انسان بی‌مانع وارد بشود یک مسئله است، این که ظرفیت داشته باشد برای بهره‌مند هم یک مسئله دیگری است که از آن فیوضات بتواند استفاده کند. دغدغه اول همین مسئله موانع است. موانع هم گناه‌ها و معصیت‌ها است. حالا آنچه که مربوط می‌شود به فکر؛ گناه‌های فکری، آنچه که مربوط می‌شود به ذکر؛ گناه‌های ذکری، آنچه که مربوط می‌شود به اخلاق؛ گناهان اخلاقی، شخصیتی، آنچه که مربوط می‌شود به اعمال؛ گناهانی که در منطقه اعمال هستند. این‌ها موانع هستند. بعضی‌هایشان که مانع کلی است.

مثلاً اگر ما دل پدر و مادر را شکانده باشیم، حالا به تعبیر مرسوم عاق شده باشی، به صورت مطلق محروم هستی، یعنی سرسوزنی گیرت نمی‌آید. اگر یک کسی واقعاً پدرش یا مادرش از او راضی باشند، به معنای خاص کلمه منظورم است که راضی باشند، نه مثلاً همین جوری بگویند ما راضی هستیم. دیدید بعضی پدر و مادرها اصلاً عشق می‌کنند به خاطر داشتن این فرزند. یعنی حس‌شان این جور است‌، یعنی رضایت به این معنا است و دعایش می‌کنند. خب این معنایش این است که خود این چقدر برای بهره‌مندی استعداد می‌دهد، ولی قطعاً مانعی مثل مانع عاق والدین این گونه است، اصلاً محرومیت مطلق است، یعنی از لیلة القدر صفر، هیچی. اگر کسی کینه مؤمن در دلش باشد راهش نمی‌دهند، مرخص است. در دلش کینه یک انسان مؤمنی را داشته باشد محروم است. از این قبیل نمونه‌هایی هست که در روایات ما گفته شده است که این‌ها اصلاً مانع کلی است، اصلاً به ضیافت راهش نمی‌دهند. ولی بعضی‌ها نه، موانع جزیی‌تر است راه پیدا می‌کند.

مثلاً کسانی که مبتلا به بی‌عفتی هستند تقریباً جزو همین گروه هستند. اگر کسی به بی‌عفتی به معنی خاص مبتلا باشد، مانع کلی است. خمر، کسی که به آن مبتلا باشد مانع مطلق است. این‌ها در روایات هست. ولی بعضی از موارد دیگر نه،‌ به همان اندازه مانعیت دارد. مثلاً از این همه که آن جا فراهم شده است، از آن پس‌مانده مؤمنین یک چیزی هم می‌اندازند جلوی این می‌گویند این هم گیر تو بیاید. دیگر هست تا کسانی که بهره‌های خاص‌الخاص دارند. آن روایتی که می‌گوید مؤمن در هنگام افطار یکی فرح دارد یعنی چی؟ آن سروری که در هنگام افطار دارد. پس این‌ها تا آن کسی که در عید فطر مسرور است که سُرور عید فطر، برای اهلش سُرور به لقاءالله است. حالا هر کسی در مراتب پایین‌تر هرچقدر که از این ضیافت باعظمت نصیب داشته باشد.

 

رفع موانع جهت بهره‌مندی از فیوضات خداوند

بنابراین حاصل عرض من چی شد؟ حاصلش این شد که رفع مانع و برطرف کردن موانع مهم‌ترین اهتمام و برنامه و دغدغه انسان مؤمن در دهه‌ی پایانی ماه معظم شعبان است، چون با هر نفسی دارد نزدیک می‌شود. این که امام رضا (علیه‌الصلاةوالسلام) فرمودند که این را بسیار بگو «اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَكُنْ غَفَرْتَ لَنَا فِيمَا مَضَى مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِيمَا بَقِيَ مِنْه‏» یعنی اگر تا این جای ماه شعبان من را نیامرزدی، از این به بعد بیامرز. آمرزش ناظر به همین موانع است، همین گناهان است که انسان از خدای متعال طلب مغفرت می‌کند. منتها این طلب یک معنای خاصی دارد. دارید این را می‌گویید که اگر تا این جا نشده «فَاغْفِرْ لَنَا فِيمَا بَقِيَ مِنْه‏» یعنی در باقی‌مانده‌اش یعنی در این زمان اندکی که از ماه شعبان باقی‌مانده این موانع برطرف بشود،‌ به لطف‌ات،‌ کرم‌ات، به مغفرت‌ات و من با یک وضعیت مناسبی بتوانم وارد بشوم. پس این معنایش در واقع توبه است.

این‌ها لقلقه زبان که نیست؛‌ یعنی یک کسی دائم بگوید «استغفر الله». امیرالمؤمنین (علیه‌الصلاةوالسلام) در نهج‌البلاغه فرمودند «ثَكِلَتْكَ أُمُّك‏»‌. طرف دائم می‌گفت استغفر الله، حضرت گفتند مادرت به عزایت بنشیند «أَ تَدْرِي مَا الِاسْتِغْفَار؟» تو اصلاً می‌دانی استغفار یعنی چی؟ بعد شروع کردند برای او توضیح دادند. «أَ تَدْرِي مَا الِاسْتِغْفَار» اصلاً می‌دانی استغفار یعنی چی؟ که همین جور دائم داری می‌گویی استغفر الله، استغفرالله، این که نیست که. آن ندامتی که تمام وجود شخص را دربر می‌گیرد مثل یک آتشی است که به قلب او می‌افتد و ریشه این بدی‌ها را می‌سوزاند، آن را می‌خواهد. جبران می‌خواهد مخصوصاً در حق الناس، طلب حلالیت می‌خواهد، این که انسان آن دِینی چیزی که اگر هست را برگرداند. اتفاقاً در بیانی حضرت رضا (علیه‌السلام) فرمودند اگر چیزی از مردم پیش‌تان هست زودتر آن را برگردانید، چون آن مانع است. ببینید مانعیت آن چقدر است، مانعیتش در این حد است که امام حسین (علیه‌الصلاةوالسلام) در جریان عاشورا فرمودند هر کسی دِین گردن او هست برود، پیش ما نماند.

در یک بیان دیگری در باره شهید دارد که آن جا حضرت (علیه‌الصلاةوالسلام) فرمودند اولین قطره‌ای از خون شهید که به زمین برزید همه گناهان او بخشیده می‌شود «إلا الدین» اما اگر بدهی به مردم داشته باشد،‌ حق‌الناسی گردنش باشد نه، شهادت آن را پاک نمی‌کند، چون نفر دیگری هست که باید او راضی بشود. لذا حضرت فرمودند تا می‌توانید این‌ها را قبل از این که وارد ماه رمضان بشوید رسیدگی کنید. مثلاً من از شما یک قرضی گرفتم وقتش رسیده ولی من به شما ندادم، حالا اگر وقت دارد خب هنوز دارد،‌ ان شاءالله طرف هم طبق قاعده راضی است، اما اگر وقتش تمام شده باشد این را یا باید فوری بدهی یا رضایتش را بگیری، بروی وقت بگیری. حالا این آسان‌ترینش هست، از همه آسان‌تر این مورد مالی‌اش است که بالاخره انسان آن را یک کاری‌ می‌تواند بکند، اما موارد غیر مالیِ آن، جایی که نیاز دارد ما برای طرف استغفار کنیم،‌ آن جایی که باید برویم مثلاً‌ حلالیتی بطلبیم. بیت‌المال از یک جهت سخت‌تر است از یک جهت آسان‌تر است؛ چون بالاخره آن متعلق به ولی‌الله الاعظم (اروحنا‌فداه) است. از آن جهت آسان‌تر است ولی از این جهت سخت‌تر است که سنگین است و از این قبیل.

بنابراین در این فرصت اندکی که هست این‌ها را باید تا قبل از این که انسان وارد ماه مبارک رمضان بشود یک فکری برای آن بکند. محاسبه می‌خواهد، یک مراقبه‌ای یک بررسی می‌خواهد. ان شاءالله خدا توفیق بدهد همه عزیزان به سلامت؛ سلامت جسمی، سلامت فکری، سلامت ذکری، سلامت اخلاقی، سلامت عملی ان شاءالله یک ورود سالم به ماه مبارک رمضان که نماد دارالسلام است داشته باشند.‌

 

ماه مبارک رمضان مظهر دارالسلام است

ماه مبارک رمضان در حقیقت بهشت این جهانی است،‌ در این عالم از نظر زمان آینه بهشت، آن قطعه بهشتی‌اش ماه مبارک رمضان است،‌ این را خاطرتان باشد، لذا می‌شود مظهر دارالسلام و چه فرصت عجیبی است. چنان که مکان‌ها هم این جوری هستند،‌ بعضی از مکان‌ها جلوه بهشتی هستند. مثلاً حرم مطهر اولیاء خدا، در باره حرم حضرت رضا (علیه‌الصلاةوالسلام) صریحاً دارد که آن جا قطعه‌ای از بهشت خدای متعال است روی این کره خاک. چقدر این‌ها را باید قدر دانست. در هر صورت این که انسان بخواهد وارد دارالسلام بشود باید سالم باشد تا برود. به سلامت،‌ یعنی خطاب به سلام بشود به او. فرشته‌ها بگویند ماشاءالله چه سالم آمدی، بفرمایید «تبتم فادخلواها،‌ سلامٌ علیکم» به او می‌گویند. استقبال کنند بگویند این آقا یا این خانم چه خوب آمده، سالم،‌ تمیز، خوشگل،‌ آراسته، لباس‌های مهمانی پوشیده است. لباس‌های این مهمانی حُللی است که از اخلاق شایسته و مکارم اخلاق و این‌‌ها است. می‌گویند این چقدر تمیز آمده است. ان شاءالله که این گونه وارد بشویم و به فیض عظمای سلامی که خدای متعال در این دارالسلام برای بندگان سالم خودش در نظر گرفته است ان شاءالله برسیم. «سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحيمٍ»[6] این سلام تقریباً،‌ بلکه تحقیقاً‌ اوجش همان است که در لیلة‌القدر داده می‌شود که «سَلامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ»[7].

 

آمادگی مربی و تربیت‌شونده برای امر تربیت

بخشی که برای شما می‌خواندیم ان شاء‌الله خاطر مبارک‌تان هست، قسمتی بود که حضرت دارند با یک تقریباً تفصیلی از بعضی از مباحث عالی تربیتی پرده‌برداری می‌کنند که شاید یکی از مهم‌ترین آن نکته‌ها عبارت است از آمادگی مربی. مربی باید آمادگی داشته باشد. یک وقت‌هایی می‌رسد که دیگر از مربی برنمی‌آید. پس این باید ذهنش سالم باشد، باید زبانش سالم باشد، جسم او سالم باشد تا بتواند از عهده کار تربیتی بربیاید. حضرت این را این جا اشاره می‌کنند. پس این مخاطب هم باید آمادگی‌اش را داشته باشد. یعنی مربا هم باید آمادگی‌ پذیرش را داشته باشد. این آمادگی را داشته باشد برای ارائه، او هم آمادگی داشته باشد برای قبول و پذیرش که این‌ها را حضرت در این بخش مطرح فرمودند.

از آن جایی که خواندیم برای شما «أَيْ بُنَيَّ إِنِّي لَمَّا رَأَيْتُنِي قَدْ بَلَغْتُ سِنّاً»[8] از آن جا حضرت وارد این بحث می‌شوند. یک قاعده هم آن جا به ما دادند، قاعده این بود که «وَ إِنَّمَا قَلْبُ الْحَدَثِ كَالْأَرْضِ الْخَالِيَة» این که در واقع کودک، نوجوان این محیط شخصیتی‌اش مثل زمین خالی آماده کشت است. این را حضرت این جا مطرح می‌کنند و این که در تربیت ما نیاز به مبادرت داریم. برای شما خواندیم توضیح دادیم، این «بادرتک» گفتیم، چقدر مهم است که باید به وقت انجام بشود. در غیر این صورت خطر قساوت قلب وجود دارد که یعنی آن عدم پذیرش، یا اشتغال ذهنی وجود دارد. طرف این قدر سرش شلوغ می‌شود،‌ درگیر می‌شود که دیگر به این چیزها نمی‌رسد.

این جا بود که حضرت فرمودند من آنچه را که تو مورد نیازت بوده برای این که بتوانی از این فرصت جوانی‌ات بهترین استفاده را ببری،‌ این‌ها را برای تو آماده کردم و دیگر زحمت طلب و این سو رفتن و آن سو رفتن و این‌ها را از تو کم کردم. «قَدْ كُفِيتَ مَئُونَةَ الطَّلَبِ وَ عُوفِيتَ مِنْ عِلَاجِ التَّجْرِبَةِ»[9] این که تو بخواهی خودت بروی تجربه کنی دیگر لازم نیست، این که بخواهی مطالبه کنی لازم نیست، برای تو آماده کردم. تا همین جمله‌ای که اشاره فرمودند «أی بنی» تعبیرهایی از این قبیل هم که خاطرتان هست تعبیر «أی بنی» حکایت از آن کمال محبت و صمیمیت و اخلاصی است که در این رابطه وجود دارد و موج می‌زند، این دائم تکرارش هم شیرین است، یعنی تکرارش هم در این رابطه‌ها بسیار شیرین و پیش‌برنده است، چون یادآوری محبت است «أَيْ بُنَيَّ إِنِّي وَ إِنْ لَمْ أَكُنْ عُمِّرْتُ عُمُرَ مَنْ كَانَ قَبْلِي فَقَدْ نَظَرْت فِي أَعْمَالِهِمْ، وَ فَكَّرْتُ فِي أَخْبَارِهِمْ، وَ سِرْتُ فِي آثَارِهِمْ حَتَّى عُدْتُ كَأَحَدِهِمْ.»[10]

 

لزوم مطالعه و تفکر در تاریخ، از منظر امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام)

این جا امام (علیه‌الصلاةوالسلام) یک باب جدیدی را باز می‌کنند. می‌خواهد بگوید که این که من همه آنچه که تو به آن نیاز داشتی را از تجربه‌های ناب، از مطالب عالی درجه یک و سازنده، این‌ها را در اختیار تو گذاشتم، یکی از منابع من برای به دست آوردن این‌ها عبارت است از مراجعه به تاریخ است که این را حضرت این جا توضیح می‌دهند «وَ إِنْ لَمْ أَكُنْ عُمِّرْتُ عُمُرَ مَنْ كَانَ قَبْلِي» قبل از من هزاران سال بر عمر بشریت گذشته است، یا صدها سال بر عمر کسانی که در این منطقه‌ی ما زندگی می‌کردند گذشته  است. خب من که با آن‌ها نبودم، آن مقدار هم که عمر نکردم، «فَقَدْ نَظَرْتُ فِي أَعْمَالِهِمْ» اما کاری که من کردم این است «نظرت فی اعمالهم» اعمال آن‌ها را نظر کردم «وَ فَكَّرْتُ فِي أَخْبَارِهِمْ» در اخبار آن‌ها اندیشیدیم «وَ سِرْتُ فِي آثَارِهِمْ» و در آثار و نشانه‌های آن‌ها هم سیر کردم و به این ترتیب با این سه اقدام؛ نظر در اعمال، اندیشه در اخبار، سیر در آثار، که این سه کاملاً هم دست‌شان در دست هم است، ملاحظه می‌کنید خیلی به هم پیوسته هستند. کارم به آن جا رسید که «حَتَّى عُدْتُ كَأَحَدِهِمْ.» شدم مثل یکی از آن‌ها به خاطر این که از طریق بررسی نشانه‌ها و آثار و اخبار آن‌ها و برنامه‌های آن‌ها، اعمال آن‌ها من توانستم به عمق زیست آن‌ها و قواعد زیست آن‌ها دست پیدا بکنم. «بَلْ كَأَنِّي» این ادامه دارد. این «بل» را طلبه‌ها می‌گویند ترقّی، می‌گویند برو بالا. نه این که این جا حضرت می‌فرماید «عُدْتُ كَأَحَدِهِم» می‌خواهد بفرماید که «بَلْ كَأَنِّي بِمَا انْتَهَى إِلَيَّ مِنْ أُمُورِهِمْ قَدْ عُمِّرْتُ مَعَ أَوَّلِهِمْ إِلَى آخِرِهِمْ» این است. فرمودند بلکه به خاطر آنچه که از برنامه‌های آن‌ها، از زندگی آن‌ها به من رسیده بوده و من به آن‌ها دسترسی پیدا کردم کارم به آن مرحله می‌رسد که گویا من از اول تا آخر با آن‌ها زندگی کردم.

وقتی که شما یک تاریخ مثلاً صد ساله را، تاریخ یک قرن را که قبل از شما بوده، اگر یک قرن را به اعمال کسانی که در این دوره زندگی کردند، به اخبارشان، به آثارشان دسترسی پیدا کنید و بعد از دسترسی قدرت تحلیل داشته باشید، یعنی هم نظاره‌گر شایسته‌ای باشید، هم اندیشه‌ورز فعالی باشد، هم اهل سیر و انتقال از موضوعات و برنامه‌ها و مناطق و این‌ها باشید، یعنی بروید واقعاً در عمق ماجرا قرار بگیرید، به این ترتیب توانستید مثل کسی باشید که گویا این یک قرن را از اول تا آخرش بوده است.

این کاف هم این جا مسئله را آسان می‌کند، یعنی فرمودند «كَأَنِّي بِمَا انْتَهَى إِلَيَّ مِنْ أُمُورِهِمْ قَدْ عُمِّرْتُ مَعَ أَوَّلِهِمْ إِلَى آخِرِهِمْ» که گویا، این کلمه گویا یعنی مبالغه مقبوله است. چون گاهی وقت‌ها یک مبالغه‌ای می‌کنیم که خارج از محیط ذهنی و تحلیلی و این‌ها است، می‌گوییم یک چیزی گفته اصلاً نمی‌شود آن را پذیرش کرد. این وقتی که می‌گویید گویا با آن‌ها زندگی کردم از اول تا آخر، می‌خواهید بگویید نه این که همه‌اش بودم زندگی کردم، ولی به منزله کسی است که توانسته از این مسیر اطلاعات نزدیک به دست بیاورد. گویا خدای متعال عمر داده بود و این زمان‌ها را زنده بوده و در این دنیا بوده است در حالی که اصلاً من مدت‌ها زندگی نکردم. حالا بروید دویست سال، بروید پانصد سال، هر مقدار که برای شما مُیسر باشد، اگر اعمال گذشتگان و اخبار گذشتگان و آثار گذشتگان در اختیار شما باشد این‌ها را مطالعه و بررسی کنید.

 

ضرورت مواجهه‌ی فعال با تاریخ

شما یک مراجعه‌کننده منفعل نباشید که صرفاً بخواهید مثلاً آن‌ها را مطالعه کنید یا بخوانید یا ببینید، نه یک مراجعه کننده فعال باشید با نگاه عمیق و جامع؛ نظر، با اندیشه که می‌تواند این حوادث و پیوندها و پیوندهای درونی و روابط‌شان را کشف بکند و با مواجهه فعال نسبت به آنچه که باقی مانده از آثار آن‌ها، که این را حضرت در کلمه سیر این جا آوردند، «سِرْتُ فِي آثَارِهِم‏» اگر ما یک چنین مواجهه‌ای را داشته باشیم و آن منابع هم در اختیار ما باشد ما عملاً گویا با این افراد، اصلاً با این چند قرن زندگی کرده باشیم، چرا؟ چون عملاً ما وارد آن چرخه اتفاقاتی می‌افتیم که ظرفیت تکرار را دارد و چون ظرفیت تکرار دارد می‌تواند در زیست امروز من و فردای من کاملاً مؤثر باشد و به دست من چیزی بیاید.

شما می‌توانید بگویید به من چه ربطی دارد. کسانی بودند قبل از ما این گونه عمل کردند، خیلی خب به ما چه ربطی دارد. خب بودند عمل کردند. یا این نوع آثار از آن‌ها باقی مانده، حالا مانده. خیلی‌ها برخوردهایشان با تاریخ این مدلی است. مثلاً می‌گویند این گونه رفتار کردند که کردند. نه، بلکه به معنای کشف آن. چون کلمه نظر معنایش همین است، کلمه فکر معنایش این است، مواجهه شما یک مواجهه سطحی نیست. حتی ممکن است آن‌ها را یک کسی حفظ هم بکند، از بر باشد. مثلاً در طی این مدت در این شهر، در این منطقه، در این کشور، در این مثلاً قاره چه اتفاقاتی افتاده است. ممکن است این‌ها همه را هم بخواند از حفظ هم بکند، نه این پاسخگو نیست، مواجهه فعال می‌خواهد. مواجهه فعال که این جا با نظر، نگاه جامع، عمیق، فکر، کشف روابط درونی، در جستجوی پاسخ به مجهولات و سیر و مواجهه عینی همراه باشد. انسان تلاش کند ارتباطش با گذشتگان از طریق آثار آن‌ها مواجهه عینی بشود. لذا سیر می‌خواهد. انسان برود از نزدیک ببیند، این حس را بگیرد.

شما همه‌تان این تجربه را دارید، مثلاً رفتید جاهایی که آثار باستانی هست و مربوط به گذشته‌ها است. مثلاً مسجد جامع دماوند ما، مسجد جامع هزار سال ناقابل عمرش است. این گلدسته‌ای که هست و باقی مانده، البته دیواره‌های عادی‌اش بازسازی شده ولی از آن دوره که مربوط به دوران سلجوقی و امثال این‌ها است یک چیزهایی باقی مانده، از جمله مثلاً این مناره باقی مانده، یک مناره ایستاده هشتصد سال، هشتصد و خرده‌ای سال. در عکس‌های قدیمی نشان می‌دهد یک تکه‌اش در زلزله‌ای تخریب شده و یک مقدار کوتاه شده است، در حالی که از این بلندتر بوده است. بعضی از این مساجد هستند که جاهای خیلی قدیمی هستند، نگاه می‌کنی در آن جا خیلی اتفاقات افتاده است، رفت و آمدها، عبادت‌ها، وقایع‌، این چیزها رخ داده است. وقتی شما وارد آن محوطه‌ می‌شوید یک نشانه‌ای از آن زمانه هست. اصلاً این گلدسته است که دارد با شما حرف می‌زند. البته ما در محل‌مان یک چنار هم داریم که هفتصد سالش است. در محله ما جلوی حسینیه است که یک هفت هشت ده نفر باید دست به دست هم بدهید تا بتوانید بغلش کنید. حالا ریشه‌اش تا کجاهای این شهر هست دیگر خدا می‌داند. چنار هم چیز عجیبی است. ولی همین جور ایستاده بالای محل ما. حالا مثل ماها این نسل‌ها همین جور دائم آمدند، این یک نگاه مثلاً خنده‌ناکی به آن‌ها کرده بیایید بروید، بودند قبل از شما هم همین جور آمدند و رفتند، ما که همین جا ایستادیم داریم تماشای‌تان می‌کنیم. یا آن مناره را شما می‌بینید که دست‌ساز است، یا آن بنای شبلی که پای کوه است در همان دماوند ما که به یاد آن عارف بزرگ آن جا ساخته شده است، چه بسا خود ایشان هم یک مدتی آن جا مثل این که یک حضوری هم داشته است. این قدر آن را مردم پسندیدند که بعد از رفتنش آن را ساختند. آن هم همین حدود است. هفتصد هشتصد سال است. منظور این که این کلمه آثار حالا چه از قبیل بناها باشد، چه از جریان مکتوب باشد.

 

کتاب «مفتاح اسرار حسینی»

ما پریروز دماوند از یک کتاب رونمایی کردیم که مرحوم عبدالرحیم دماوندی این را نوشته است، از آقای ملاعبدالرحیم ما جز این چند کتاب از او چیزی نداریم. کتاب هم اکثراً مخطوطات درون کتابخانه‌ها و این‌ها است. یکی‌اش این کتاب «مفتاح اسرار حسینی» است. ایشان 1162، نوشتن این کتاب را تمام کرده است. من از روی مطالعه آثار همین کتاب، همین کتاب مفتاح را که مورد سفارش حضرت آیت‌الله جوادی آملی بود که این را حتماً منتشر کنیم، خب خدا را شکر این کار انجام شد، تصحیح بشود، تصحیح فنی شده و ارائه شده است. ما به آن آقا که دسترسی نداریم. او 240 سال پیش نوشتن این را تمام کرده است، یک دو سه سال بعدش هم از دنیا رفته است. در این چند وقت یک مقدار وقت گذاشتم این کتاب را مطالعه‌ کردم، با مطالعه این کتاب، شما این آدم را تا حد زیادی می‌شناسید. من فهرست کردم که این آدم کی بوده است، سطح معلوماتش را، ادبش را، انصافش را، سخاوتش را، قدرت قلمش را، دسترسی‌اش را به منابع، مراجعاتش را، جهان‌دیدگی او را، یک فهرست است. بعد مشاهداتش را از عوالم در حالات منامیه یا در نوم که در آن جاها نقل کردند. اشراف او به عرفان نظری، اشراف او به سیر و سلوک و عرفان، همه این‌ها را شما از یک کتاب به دست می‌آورید. این اثر مال اوست، منتها این الان می‌تواند یک کتاب باشد در کتابخانه منزل مثلاً جنابعالی هم باشد ولی هیچ ورودی به عالم این آدم نداشته باشید. همین را بدهید دست مثلاً حضرت آیت‌الله جوادی آملی که یک پیام حدود بیست و چهار، پنج دقیقه صحبت کردند، ایشان معمولاً پیام‌هایش پنج دقیقه‌ای است، پیام ویدئویی دادند برای همین جلسه رونمایی، چه تعابیری؛ این ولیّ الهی، این نمی‌دانم چه، تعابیر بلند داشتند. نام کتاب «مفتاح اسرار الحسینی» است. فارسی هم نوشته، «مفتاح اسرار حسینی». در واقع شاید بشود گفت یک دائرة المعارف مختصری است از عرفان شیعی، با یک ترتیبات خیلی عالی و مناسبی ارائه شده است. غرض این که این اثر است، منتها شما باید بتوانی ورود کنی به این اثری که از آن زمان در اختیار شما قرار گرفته است. با این ورود شما می‌توانید وارد آن زمان بشوید و وارد آن عالم بشوید، وارد آن اوضاع بشوید. این کلمه «آثارهم» این است. این سیر در آثار، چه آثار مکانی باشد، چه چیزهای باقی مانده مثل همین آثار باستانی و امثال این‌ها باشد و ابزارهایی، ظروفی، چیزهایی، از همه این‌ها مهم‌تر اگر مثلاً یک کتابی باقی مانده باشد.

 

تأثیر کشف سنت‌های حاکم بر تاریخ در تربیت انسان‌ها

بنابراین «فَقَدْ نَظَرْت‏ فِي أَعْمَالِهِمْ وَ فَكَّرْتُ فِي أَخْبَارِهِمْ وَ سِرْتُ فِي آثَارِهِمْ» حضرت فرمود من این کار را کردم. «حَتَّى عُدْتُ كَأَحَدِهِمْ» من شدم مثل یکی از آن‌ها از جهت این که مثل این که اصلاً آن زمان‌ها را بودم. بالاتر آن چی بود؟ «بَلْ كَأَنِّي بِمَا انْتَهَى إِلَيَّ مِنْ أُمُورِهِمْ قَدْ عُمِّرْتُ مَعَ أَوَّلِهِمْ إِلَى آخِرِهِمْ» که این می‌خواهد بگوید شما می‌توانید یک دوره‌ای از زمان را این قدر به آن اشراف پیدا کنید که گویا همه آن دوران را زندگی کرده باشید، این قدر می‌توانید اشراف پیدا کنید. شما می‌توانید در موقعیتی و در مرحله‌ای قرار بگیرید که همه آن دوران را گویا بودید یک. دوم‌؛ شما می‌توانید با رهیافتی که از آن دوره دارید، از آن اشراف‌تان دارید، آن وقت با آن رهیافت حالا می‌توانید زندگی کنید. می‌توانید با استحصال آن تجربه‌ها از ابتلاء به آنچه که نباید به آن مبتلا بشوید در امان بمانید. با به کار بردن قواعدی که از زندگی آن‌ها به دست می‌آورید می‌توانید راه پیش روی خودتان را خیلی نزدیک کنید، به خیلی از هدف‌ها می‌توانید از طریق میانبر دست پیدا کنید. این‌ها برکت این نگاه است و این شناخت است و این در واقع همان تاریخ است. حالا البته این تاریخ طبعاً معلوم است که به معنای دقیق همان کلمه که قبلاً هم حضرت یک بار به تفصیل فرمودند، این مطلب را این‌جا دوباره بازگشایی کردند و معلوم می‌شود مطالعه تاریخ به معنای کشف سنت‌های حاکم بر تاریخ است. به معنای کشف قواعد و قوانین حاکم بر زندگی انسان‌ها است. این می‌تواند چقدر در تربیت انسان‌ها مؤثر باشد و پیش‌برنده باشد که امام (علیه‌الصلاةوالسلام) در همین مثلاً یکی دو صفحه از نهج‌البلاغه دوبار این قدر مفصل به‌ آن پرداختند. مسئله این است. به همان معنایی که توضیحش گذشت.

 

هموارسازی سیر تربیتی زندگی در کلام امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام)

«فَعَرَفْتُ صَفْوَ ذَلِكَ مِنْ كَدَرِه‏»[11] ببینید این «فعرفت» یعنی حاصل نظر، حاصل فکر، حاصل سیر. «النظر فی اعمالهم، الفکر فی اخبارهم، السیر فی آثارهم»[12] همین‌ها است. حالا این جا این سه تایی که پشت سر هم آوردند نتیجه‌اش چی می‌شود؟ نتیجه‌اش این می‌شود «فَعَرَفْتُ صَفْوَ ذَلِكَ مِنْ كَدَرِه‏» در این اعمال، در این آثار، در این اخبار صحیح و سقیم و درست و غلط و... این‌ها همه‌اش بود. من با این مواجهه متفکرانه، مواجهه عمیق و نگاه عینی و نزدیک توانستم آن بخش‌هایی را که تاریک است، از آن بخش‌هایی که روشن است جدا کنم. آن جاهایی که خیلی مصفا است، نورانی است، درخشان است، از آن جایی که تاریک است، کدر است، این‌ها را از هم توانستم جدا کنم «وَ نَفْعَهُ مِنْ ضَرَرِه‏» آن قسمت‌هایی که سودمند می‌تواند باشد، از آن قسمت‌هایی که می‌تواند حاوی خسارت و ضرر باشد این‌ها را توانستم همه را سوا کنم، یعنی شناسایی کنم. «عرفت» خوب شناختم، نتیجه چی؟ «فَاسْتَخْلَصْتُ لَكَ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ نَخِيلَه‏» بعد از بین همه آن‌ها یک بخشی را برای تو گلچین و برگزیده کردم، یعنی آن چیزی را که مورد نیاز توست و مفید برای تو بوده آن را کاملاً آماده کردم، جدا کردم و در دسترس تو قرار دادم. «وَ تَوَخَّيْتُ لَكَ جَمِيلَهُ» این هم تعبیر خیلی قشنگی است. یعنی آن بخش‌های زیبایش که را که می‌تواند برای اندیشه تو زیبایی‌‌آفرین باشد، برای اخلاق تو زیبایی‌آفرین باشد، برای اعمال حاوی بشارت‌ها و زیبایی‌ها باشد توانستم آن‌ها را سوا کنم، بیاورم و در اختیار تو قرار بدهم.

«صَرَفْتُ عَنْكَ مَجْهُولَه‏» یک مواردی بوده در آن مطالعاتِ من که این‌ها مجهول است، بی‌فایده است، ارزشی ندارد، من خودم آن‌ها را کنار گذاشتم تا تو معطل آن‌ها نشوی. ببینید این قدر شسته و روفته، که آن که به دست تو می‌رسد دیگر هیچ زائدی ندارد، زحمت‌هایش را همه‌اش را خودم به عهده گرفتم. همه این‌ کارها را خودم برای تو انجام دادم.

 

توصیه‌های تربیتی در چارچوب پدر و فرزندی

چرا من این قدر نسبت به تو اهتمام دارم؟ این جا حضرت یک جمله می‌گویند، فرمودند: «وَ رَأَيْتُ حَيْثُ عَنَانِي مِنْ أَمْرِكَ مَا يَعْنِي الْوَالِدَ الشَّفِيق‏»[13] مسئله پدر است. می‌گوید این گونه من سراغ تو آمدم و درست مثل یک پدر شفیق این طور کار تو را جدی گرفتم. بخواهیم شفیق را به اصطلاح خودمان در فارسی ترجمه کنیم می‌گوییم دلسوز. می‌دانید کجا می‌گویند شفیق؟ آن جایی که تو به خاطر این که طرف را خیلی دوست داری و به او مهر داری، هم شدیداً نگران او هستی، یک نوع محبت آمیخته با نگرانی‌های جدی. این عمدتاً مثالش مربوط به پدر و مادر است، پدر و مادر این جوری هستند، حالا در جمع ما هستند کسانی که تجربه پدری دارند. تجربه پدری خیلی تجربه عجیبی است و جداً می‌شود گفت تا کسی پدر نشود واقعاً نمی‌تواند بفهمد یعنی چی. دل‌شوره پدر یعنی چی، آن نگرانی‌هایش یعنی چی، آن دقت‌هایی که می‌کند، آن ترس و چیزی که در دلش هست،‌ این ترسی است که از سر محبت است، این نگرانی‌ و دل‌مشغولی و دغدغه‌ای است که از سر آن محبت شدید پیدا می‌شود. به این می‌گویند حالت اشفاق. این جا حضرت می‌فرمایند این پرداختن من به کار تو و به زندگی تو و به مسائل تو از جنس پرداختن یک پدر دلسوز و مهربان و دغدغه‌مند نسبت به فرزندش است.

 

مسئله اهتمام مربی و آمادگی تربیت‌شونده برای امر تربیت

«مَا يَعْنِي الْوَالِدَ الشَّفِيق‏ وَ أَجْمَعْتُ عَلَيْهِ مِنْ أَدَبِكَ أَنْ يَكُونَ ذَلِكَ وَ أَنْتَ مُقْبِلُ الْعُمُرِ وَ مُقْتَبَلُ الدَّهْرِ ذُو نِيَّةٍ سَلِيمَةٍ وَ نَفْسٍ صَافِيَةٍ»[14] فرمود من تصمیم جدی گرفتم. می‌دانید این «اجمعت» یعنی من مصمم شدم، تصمیم قاطع و جدی گرفتم که مسئله ادب تو را پیش ببرم، این تربیت تو و رشد یافتن تو، منزه شدن تو، منظم شدن تو، «أَنْ يَكُونَ ذَلِكَ وَ أَنْتَ مُقْبِلُ الْعُمْرِ» یا عُمُر، عُمُر یعنی درستش است. عُمْر هم درست است ولی دقیق‌تر این است. فرمود این که من در کار ادب تو این قدر عنایت داشته باشم، آن عنایت من وقتی باشد که تو هم آمادگی‌اش را داری. آمادگی تو چیست؟ «وَ أَنْتَ مُقْبِلُ الْعُمْرِ» یا عُمُر «وَ مُقْتَبَلُ الدَّهْرِ» این است که تو تازه اول زندگی‌ات هست.

این «مقبل العمر» می‌دانید دو مرحله داریم؛ یک جا جایی است که شخص نسبت به عمرش به صورت طبیعی اقبال دارد، یک جایی هم داریم که شخص به صورت طبیعی نسبت به عمرش ادبار دارد. اگر یک عمری شد، مثلاً فرض کنید که هشتاد سال، معنایش این است، شما وقتی که دوره نوجوانی‌تان است یعنی اقبال دارید به سمت این عمرتان. وقتی جوان هستید یعنی اقبال دارید، تا می‌رسید به آن قله، از قله که سرازیر شدید ادبار است. دارید با عمرتان خداحافظی می‌کنید، دیگر عملاً در حال پشت سر گذاشتن عمرتان هستید. آن می‌شود مدبر العمر. این جا مقبل است. فرمود ادب تو برای من اهمیتش این است که در وقتی باشد که تو آمادگی‌اش را داری یعنی باطراوت هستی؛ ظرفیت جسمی، ظرفیت فکری، ظرفیت روحی، همه این‌ها را داری «وَ أَنْتَ مُقْبِلُ الْعُمُرِ وَ مُقْتَبَلُ الدَّهْرِ» الدهر هم این جا می‌دانید در واقع عبارت أخرای همان عمر است. یعنی آن مقداری از زمان که فعلاً متعلق به شماست. شما نسبت به آن در چه وضعیتی هستی؟ باز همان حالت پذیرش هستی. تو داری این قطعه‌ای از زمان که برای تو در نظر گرفته شده، داری این را با اقبال دریافت می‌کنی، دریافت کننده‌اش هستی.

به عبارت دیگر هم می‌شود گفت این زمان هم دارد تو را پذیرش می‌کند. ببینید زمان طرف را دارد چه کار می‌کند؟ دارد طرف را دور می‌کند. یک وقت است که زمان دارد طرف را پذیرش می‌کند. انسان در کودکی، در نوجوانی و یک مقداری هم در جوانی، در وضعیتی است که زمان دارد او را پذیرش می‌کند. در حالی که آن سنین بالاتر زمان دارد او را رد می‌کند، دارد دورش می‌کند. این دو تا حالت است.

حضرت از تعابیر خیلی جالبی استفاده می‌کنند برای این که آن منظور خودشان را کاملاً برسانند. گاهی تکرار با تعابیر مختلف است که باز در آن تعبیر متنوع هم لطایفی نهفته است. مثلاً در آن قبلی تویی که نسبت به زمان اقبال داری، در این تعبیر دوم، این زمان است که نسبت به تو پذیرش دارد. دیدید این ترکیب چقدر شیرین است. خب مگر تو در چه وضعیتی هستی؟ «ذُو نِيَّةٍ سَلِيمَةٍ وَ نَفْسٍ صَافِيَةٍ».

یک بار خدمت‌تان عرض کردم از تعابیری که امام (علیه‌السلام) این جا راجع به مخاطب خودشان به کار می‌برند کاملاً می‌شود استفاده کرد که منظورشان مخاطب عام است. یعنی جایگاه پدر فرزندی است، این را قبلاً هم مکرر عرض کردیم. از جمله همین جا است که این از آن استفاده می‌شود. در حالی که امام حسن (علیه‌السلام) وقتی که این نامه دارد نوشته می‌شود نزدیک چهل سال‌شان است. یعنی این جا شخص خاص مورد نظر نیست، بحث رابطه پدر فرزندی است که مطرح است که این مکرر یادآوری شده است.

پس من وقتی جدی شدم که کار پرورش شخصیت تو و ادب تو و رشد تو را دنبال کنم که تو هم آمادگی‌اش را داری. آن آمادگی این است که در عنفوان شباب هستی، اول روزگار عمر و جوانی تو است و دو سرمایه بزرگ داری. یک: نیت سالمی داری، دو: جان مصفایی داری. این دو را داری، از آن بهرمند هستی. «ذُو نِيَّةٍ سَلِيمَةٍ وَ نَفْسٍ صَافِيَةٍ».

 

جمع‌بندی مباحث جلسه

پس از جلسه امروز ما آن چیزی که به دست آمد و به نظر من هرچه هم در باره‌اش صحبت کنیم واقعاً جا دارد، در مکتب تربیتی امیرالمؤمنین (علیه‌الصلاة‌والسلام)، در تربیت علوی و در منشور تربیت علوی، تاریخ و آثار تاریخی و آنچه که باقی مانده از گذشتگان، یکی از اصلی‌ترین منابع به حساب می‌آید،‌ این را یادمان باشد، این تکراری که حضرت این جا کردند. البته تفاوت دارد آنچه که این جا می‌فرمایند با آنچه که قبلاً گفتند. ولی چون قبلاً اصلاً دعوت کردند برای مراجعه به تاریخ، برای سیر در آثار، یادتان هست آن اوایل نامه دعوت کردند، امر کردند. این جا از یک منظر دیگر، این جا دارند حکایت خودشان را نقل می‌کنند که ما با نقل حکایت خود حضرت از این که چگونه توانسته از تاریخ گذشتگان استفاده کند، عظمت تاریخ را در جریان تربیت انسان‌ها و تأثیری که می‌تواند داشته باشد به دست آوردیم، البته نوع مواجهه را هم از آن کلیدواژه‌های نظر، فکر و سیر به دست آوردیم.

نکته دومی که در این قطعه‌ای که با هم خواندیم برجستگی خاصی داشت این بود که برای مسئله تربیت، در موضوع تربیت، زمان عامل تعیین‌کننده است و این را باید خیلی جدی گرفت که در شخص تربیت شونده؛ حالا این کلمه مربی در فارسی یک تبادر ذهنی دارد که معمولاً من خودم هر وقت می‌خواهم استفاده کنم مدام در آن گیر می‌کنم، مربی، مربا درست است، ولی وقتی مربا می‌گوییم، مربا عملاً ذهن‌ها را می‌برد به مربا. متربی هم حالا خیلی دقیق نیست، یک کلمه سنگین هم هست، همان تربیت شونده، دانش‌آموز، نوجوان، این را بگوییم شاید جالب‌تر باشد. در هر صورت این که او در موقعیت آمادگی باشد، لذا این مبادرتی که قبلاً حضرت گفته بودند این جا به شکل دیگری تأکید می‌شود. این آمادگی کاملاً برمی‌گردد به آن قطعه‌ای از زمان که او در واقع در دوره صفای نفس، نیت سالم، آمادگی پذیرش و این‌ها باشد. این عمدتاً کودکی است، یک مقدار جدی‌تر نوجوانی است، کمتر جدی، اوایل جوانی‌اش است. یعنی بعد از دوره نوجوانی که اوایل جوانی است، این‌ها است. بعد که می‌گذرد عملاً این فرصت‌ها تا حد زیادی از دست می‌رود.

این جا ضمناً یک یادآوری شد که ان شاءالله آن یادآوری را هیچ وقت فراموش نکنید. آن یادآوری عبارت بود از مسئله پدر و مادر. این والد شفیق که حضرت این جا گفتند. این خیلی چیز عجیب است. ان شاءالله اگر زنده هستند هر کاری می‌توانید برای آن‌ها انجام دهید، از احسان، از محبت، از جلب خاطر نازنین‌شان، دورشان بگردید، به آن‌ها محبت کنید، احسان کنید، عاشقانه با آن‌ها رفتار کنید. اگر هم رفته باشند که باز ببینید چطور می‌توانید با کارهای خیر و حسنات‌تان نظرشان را به خودتان جلب کنید. در هر صورت این هم یک یادآوری بود که در ضمن انجام شد.

خداوند تبارک و تعالی را به حق اولیائش و به حق مقربان درگاهش قسم می‌دهیم توفیق همه عزیزان را در انجام رسالت‌های بزرگی که در کار تربیت نسل جدید بر عهده دارند ان شاءالله روزافزون کند، ان شاءالله همه‌تان موفق باشید، مشمول دعای امام زمان (علیه‌السلام) باشید. امیدوارم ان شاءالله خداوند تبارک و تعالی جمع ما و دوستان ما و همه عزیزان ما و همه دوستان محمد و آل محمد را برای ورود به ماه مبارک رمضان مهیا کند، همه‌مان را مشمول مغرفت خودش در این فرصت باقی مانده از ماه معظم شعبان قرار بدهد، نصرت خودش را بر مظلومان غزه و فلسطین نازل کند. خفت و خواری و نکبت را بر استکبار جهانی، رژیم صهیونیستی، حامیانش آمریکای جهانخوار و دیگران نازل کند، موانع ظهور امام زما‌ن‌مان را مرتفع کند، قلب مقدس آن حضرت را از ما راضی کند. خدای متعال را قسم می‌دهیم به حق اولیائش، به حق مقربان درگاهش، به همه ما حُسن عاقبت کرامت کند، خدا را قسم می‌دهیم به حق محمد و آل محمد گذشتگان ما، پدران و مادران و کسانی که به گردن ما حق دارند، همه را الساعه از مجلس ما مسرور کند، حضرت آیت‌الله امامی کاشانی استاد عزیز و عالی‌قدر ما را هم با اولیاء خودش محشور کند.

 

سؤالات مخاطبین

سؤال: تحول دانش‌آموز و مدرسه در ماه مبارک رمضان در چه چیزهایی هست؟

پاسخ حاج‌آقا: واقعاً بینی و بین الله بهترین فرصت برای رشد بچه‌ها همین ماه مبارک رمضان است. خیلی فرصت خوبی است. کاری که شما می‌توانید انجام دهید این است که بچه‌ها را خوب راهنمایی کنید که با آمادگی وارد بشوند. برای‌شان جلسه بگذارید، با آن‌ها صحبت کنید، به آن‌ها برنامه بدهید. من خودم در فرصت‌هایی که کار مباشر نزدیک با بچه‌ها داشتم همیشه در ماه معظم شعبان یکی دو جلسه به بچه‌ها برنامه می‌دادم. اگر دوستان همت کنند برنامه خیلی کار را پیش می‌برد. مثلاً با قرآن چه کار کنند؟ نمی‌شود به بچه بگویی که برو روزی یک جزء قرآن بخوان. قشنگ نیست. بعضی‌هایشان البته این استعداد را دارند، عیبی ندارد به آن‌ها هم توصیه بشود. بلکه ما به آن‌ها آموزش بدهیم در ماه رمضان با قرآن چه کار کنند، چگونه مواجه بشوند، چگونه بخوانند، چقدر بخوانند. این را به آن‌ها آموزش بدهیم. این یعنی همان آماده کردن. دعا؛ با دعا چه کار کنند، چه دعایی را مراجعه کنند، کدام دعاها را اهمیت بدهند، اصلاً برای‌شان علامت بزنید، نشان بدهید. در غیر این صورت مثلاً اگر به آنها بگویید برو مفاتیح بخوان، برو ابوحمزه بخوان، نمی‌شود که؛ اما شما می‌توانید به آن‌‌ها آموزش بدهید که مثلاً از دعاهای ماه رمضان این‌ها برای شما خوب است. مثلاً من خودم همیشه می‌گفتم بچه‌ها این دعای مشهوری هست که بعد از نمازها وارد شده است «أدخل علی اهل القبور السرور» این را قشنگ برای آن‌ها توضیح می‌دادم. این حس خوب و جهانی که تو داری برای همه عالم دعا می‌کنی. این حس را در آن‌ها به وجود می‌آوردم، می‌گفتم این دعا را بگذارید دستور کار مثلاً ماه مبارک رمضان‌تان و از این فرصت استفاده کنید. از این قبیل. یا مثلاً در خانه چه کار کنید، نسبت به پدر و مادر چه برنامه جدیدی داشته باشید. روزه‌تان را چگونه بگیرید، حالا این‌هایی که مخصوصاً به آن‌ها می‌رسد، برای‌شان واجب شده چگونه بگیرند. مراقبت‌هایی که باید در ماه مبارک رمضان داشته باشند. این که حتماً در ماه رمضان یک خیری، یک مثلاً صدقاتی، کارهای احسانی، محبتی، گره‌گشایی بیشتر از قبل، نسبت به دوستان‌شان و امثال این‌ها داشته باشند. این برنامه است. یک برنامه جمع‌وجور متناسب با سن‌ و موقعیت‌شان آماده کنیم بعد این را تبدیل کنیم برای بچه‌ها به قرار، از جمله این است که واقعاً ماه مبارک رمضان یکی از بهترین فرصت‌ها برای صمیمیت و رفاقت با امام زمان (علیه‌السلام) است. مثلاً این دعای افتتاح را، یک قطعه‌ای از آن را، دعای افتتاح هم یک کمی برای بچه‌ها برای هر شب‌شان طولانی است. اما یک قطعه‌ای از آن را. من دعاهای طولانی را به بچه‌ها سفارش می‌کردم ولی برای دبیرستان، برای دبیرستان به معنای متوسطه دوم. برای متوسطه دوم می‌گفتم که شما از اول ماه تا آخر ماه مثلاً دعای ابوحمزه را قسمت‌بندی بکنید مثلاً هر شبی فرض کنید که چهار خط، پنج خط آن را، یک و نیم صفحه مثلاً از آن را بخوانید. دعای افتتاح هم یک کمی برای یک وعده طولانی است، ولی دعایی است که بخش امام زمانی دارد، خیلی قشنگ است، چون از خود حضرت هم نقل شده است. مثلاً این را باز می‌پسندیم که یک قطعه‌هایی از آن را ان شاءالله برای‌شان راهنمایی بفرمایید از قبل آماده کنند. از جمله پیشنهادی که می‌شود به بچه‌ها داد که خیلی هم شیرین است مثلاً به آن‌ها بگویید که روزی چهار یا پنج تا، البته حتی کمتر هم می‌شود، از بندهای دعای جوشن کبیر را بخوانند. اگر می‌توانید جای آن ابوحمزه مثلاً این را پیشنهاد بدهید. این حُسن خیلی قشنگی دارد، مثلاً چهار تا بند، مثلاً شما روزی سه یا چهار بند را بگذارید در دستور برنامه‌تان بخوانید. روش محاسبه به آن‌ها باید آموزش داده بشود. یعنی حتماً جدول محاسبه برای خودشان درست کنند. برای متوسطه اول همین طبق شرایط‌شان، مثلاً این جا اگر ما یک قطعه‌های ابوحمزه را به بچه‌ها به صورت تقطیع شده پیشنهاد می‌دهیم برای آن‌ بچه‌ها دیگر این پیشنهاد را نداریم. یک مقدار چون شماها هم اُنس دارید، ذهنیت بچه‌ها، شرایط‌شان را می‌شناسید. پسرها؛ اکثرشان متوسطه اول روزه‌بگیر نیستند، یعنی در نزدیکی‌اش هستند. این خیلی فرق می‌کند. در متوسطه دوم همه‌شان روزه‌بگیر هستند یعنی اعم اغلب‌شان «الا ما خرج بالدلیل» روزه‌ای هستند، خب خیلی فرق می‌کند، آن جا باید کمک‌شان کنیم حتماً روزه‌شان را بگیرند، احکام روزه را جدی‌تر به آن‌ها آموزش بدهیم. برای این‌ها توصیه به این که همراهی کنند، بعضی‌هایشان البته جدی هستند. بعضی از این بچه‌ها این قدر در روزه گرفتن و این‌ها جدی هستند. خب آن‌ها را هم می‌شود راهنمایی‌شان کرد که مثلاً یک روز در میان بگیرند، یا مثلاً نیمی از روز را همراهی کنند بقیه‌اش را مثلاً احیاناً شبیه روزه‌دار کنند خودشان را، این‌ها راهنمایی‌هایی هست که می‌فرمایید. یعنی هم بچه‌ها را زده نکند و هم ان شاءالله حال‌شان را خوب کند برای ورود به ماه مبارک رمضان. برای قرآن کریم برای بچه‌ها پیشنهاد من این است که شما برای بچه‌ها مخصوصاً اگر مثلاً جزء متوسطه اول باشند، مخصوصاً برای متوسطه اول اگر پیشنهادتان این سوره‌های کوچک باشد یعنی اواخر قرآن باشد، همین را مثلاً جزء سی، بیست و نه، سی را مثلاً تقسیم کنند، به جای این که مثلاً به آن‌ها می‌گویند از اول می‌خواهیم یک ختم بگیریم، این‌ها مثلاً ختم جزء داشته باشند، یعنی همین جزء سی را، جزء بیست و نه را بگذارند در برنامه ختم قرآنی‌شان، بعد مکرر بخوانند، استفاده کنند. اما آن راهنمایی که چگونه حالا بخوانند، چگونه به ترجمه مراجعه کنند، آیات خاص آن را چطور برگزیده کنند، آن آیات را چگونه تکرار کنند، این‌ها دیگر یک فهرستی است که شما می‌توانید به بچه‌ها پیشنهادش را بدهید و کمک‌شان کنید. برنامه‌ها را برای بچه‌ها تبدیل کنید به قرار مشترک. این هم تجربه‌های خیلی خوبی است. مثلاً به بچه‌ها می‌گویید در کل ماه رمضان دعای عهد را بخوانیم. این می‌شود آن قرار. یا مثلاً این مقدار قرآن را با هم بخوانیم. انگیزه پیدا می‌کنند چون قرار مشترک است. بین‌شان یک مسابقه‌ای می‌شود و بعد آن را مثلاً خودشان هم ارزیابی و محاسبه کنند. تجربه ما نشان می‌دهد این قرارها خیلی پیش‌برنده است. حالا اگر برای بعضی از عزیزان امکان داشته باشد این جلسات را با مسجد هماهنگ کنند، بچه‌ها مسجد بیایند، یکی از بهترین از کارهایی که مربی‌ها می‌توانند انجام بدهند این است که یک زمینه‌ای فراهم کنند بچه‌ها در ایام ماه مبارک رمضان اُنس‌شان با مسجد زیاد بشود. از قبیل اقدامات درجه یک این است که ما یک کاری کنیم که بچه‌ها با مسجد رفیق بشوند. این خیلی اتفاق خوبی است. ان شاءالله همه‌تان موفق باشید، ما را هم دعا کنید، ما هم دعاگوی‌تان هستیم. و السلام علیکم و رحمة الله.



[1] توصیه امام رضا(علیه‌السلام) برای درک بهتر روزهای پایانی ماه شعبان - وسائل الشيعة، ج 10، ص: 302

[2] همان

[3] نهج البلاغة : الحكمة 77

[4] آیه 3 سوره مبارکه قدر

[5] آیه 37 سوره مبارکه فاطر

[6] آیه 58 سوره مبارکه یس

[7] آیه 5 سوره مبارکه قدر

[8] فرازی از نامه 31 نهج‌البلاغه

[9] همان

[10] همان

[11] فرازی از نامه 31 نهج‌البلاغه

[12] فرازی از نامه 31 نهج‌البلاغه

[13] فرازی از نامه 31 نهج‌البلاغه

[14] فرازی از نامه 31 نهج‌البلاغه



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *