متن درس‌هایی از دعای بیستم صحیفه سجادیه، جلسه «۱۱۲» 1403/7/23


پیوند های مرتبط »

متن درس‌هایی از دعای بیستم صحیفه سجادیه، جلسه «۱۱۲»
سالروز رحلت حضرت فاطمه معصومه (صلوات‌الله‌وسلامه‌علیها) یک فرصت مغتنمی است برای این که دوستان اهل‌بیت (علیهم‌السلام)، هم سطح معرفت خودشان را در ساحت اهل‌بیت، و مخصوصاً نسبت به این بانوی بزرگ و گرامی ارتقاء بدهند و هم برنامه‌ریزی‌شان برای این باشد که از ایشان الگو بگیرند، استضائه کنند، در مسیر زندگی‌شان از این کانون حیات طیبه نور بگیرند، و از این منبع فیّاض نور الهی بتوانند بهره وافر داشته باشند. این فرصت‌ها را باید قدر دانست که خود یاد اهل‌بیت (علیهم‌السلام) سازنده است. آن جمله‌ای که پیامبر اکرم (صلوات‌الله‌علیه) فرمودند «عِنْدَ ذِكْرِ الصَّالِحِينَ يَنْزِلُ الرَّحْمَةُ» شما وقتی از صالحین و از خوبان یاد می‌کنید، آن جا می‌شود محیط فرود مهر و رحمت الهی. اگر شما یادتان و توجه قلبی‌تان و توجه فکری‌تان متذکر بشود به انسان‌های کامل یا کسانی که در فضیلت‌ها قله‌نشین هستند، آن وقت ببینید چه می‌شود. چقدر در محیط ذکر و یادشان بارش لطف و عنایت الهی است، این را باید خیلی قدر دانست.

سلام و عرض ارادت و عرض تسلیت خودمان را تقدیم می‌کنیم به محضر مولای‌مان حضرت بقیةالله‌الاعظم (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف‌وعلیه‌الصلاةوالسلام)، امیدواریم ان شاءالله از نظر عنایت و توجه آن بزرگوار بهره‌مند باشیم.

 

بارش لطف و عنایت الهی، در پرتو انسان‌های کامل

سالروز رحلت حضرت فاطمه معصومه (صلوات‌الله‌وسلامه‌علیها) یک فرصت مغتنمی است برای این که دوستان اهل‌بیت (علیهم‌السلام)، هم سطح معرفت خودشان را در ساحت اهل‌بیت، و مخصوصاً نسبت به این بانوی بزرگ و گرامی ارتقاء بدهند و هم برنامه‌ریزی‌شان برای این باشد که از ایشان الگو بگیرند، استضائه کنند، در مسیر زندگی‌شان از این کانون حیات طیبه نور بگیرند، و از این منبع فیّاض نور الهی بتوانند بهره وافر داشته باشند. این فرصت‌ها را باید قدر دانست که خود یاد اهل‌بیت (علیهم‌السلام) سازنده است. آن جمله‌ای که پیامبر اکرم (صلوات‌الله‌علیه) فرمودند «عِنْدَ ذِكْرِ الصَّالِحِينَ يَنْزِلُ الرَّحْمَةُ»[1] شما وقتی از صالحین و از خوبان یاد می‌کنید، آن جا می‌شود محیط فرود مهر و رحمت الهی. اگر شما یادتان و توجه قلبی‌تان و توجه فکری‌تان متذکر بشود به انسان‌های کامل یا کسانی که در فضیلت‌ها قله‌نشین هستند، آن وقت ببینید چه می‌شود. چقدر در محیط ذکر و یادشان بارش لطف و عنایت الهی است، این را باید خیلی قدر دانست.

 

طلب توفیق الهی برای خروج از حیرت

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ ادْرَأْ عَنِّي بِلُطْفِكَ، وَ اغْذُنِي بِنِعْمَتِكَ، وَ أَصْلِحْنِي بِكَرَمِكَ، وَ دَاوِنِي بِصُنْعِكَ، وَ أَظِلَّنِي فِي ذَرَاكَ، وَ جَلِّلْنِي رِضَاكَ، وَ وَفِّقْنِي إِذَا اشْتَكَلَتْ عَلَيَّ الْأُمُورُ لِأَهْدَاهَا، وَ إِذَا تَشَابَهَتِ الْأَعْمَالُ لِأَزْكَاهَا، وَ إِذَا تَنَاقَضَتِ الْمِلَلُ لِأَرْضَاهَا.»[2]

ملاحظه فرمودید که در این قسمت از دعای شریف مکارم الاخلاق، نُه درخواست به محضر پروردگار متعال مطرح شده است. ما تاکنون شش درخواست را مطرح کردیم، در باره‌اش نکته‌هایی را تقدیم کردم. جلسه گذشته به مناسبت شهادت مجاهد کبیر و سید مقاومت، سیدحسن نصرالله بزرگ و عزیزمان، ما جمله‌ی «وَ جَلِّلْنِي رِضَاكَ» را بر شخصیت ایشان تطبیق دادیم و نکته‌هایی در این زمینه عرض کردیم که ان شاءالله مورد استفاده عزیزان قرار گرفته باشد.

می‌رویم سراغ سه درخواست بعدی. البته سه درخواست یک هویت متحدی دارد، شاید بشود گفت حتی یک درخواست است.

امام (علیه‌الصلاة‌والسلام) برای خروج از حیرت، توفیق الهی را می‌خواهد، این عنوان عمومی‌اش است. اگر این طور حساب کنیم می‌توانیم بگوییم در این فهرست هفت درخواست بوده که این سه به منزله یک درخواست تلقّی می‌شود که با همین کلمه «و وفقنی» این درخواست‌ها مطرح شده است، یعنی طلب توفیق و سه مطلبی هم که این جا کنار هم چیده شده که شما خروج از حیرت را می‌خواهید.

 

1. «وَ وَفِّقْنِي إِذَا اشْتَكَلَتْ عَلَيَّ الْأُمُورُ لِأَهْدَاهَا»

ببینید مطلب این است که ما در مسیر زندگی‌مان، هم در ارتباط با کارهای جاری زندگی، کارهای روزمره، هر کسی مناسب با موقعیتی که دارد و شرایطی که در آن هست، گاهی در کارهایی که پیش روی او هست به تردید می‌افتد، امور مختلفی که مربوط به زندگی‌اش است. متنوع است، مربوط به وضعیت مثلاً جایی است که آن جا کار می‌کند، مربوط به معاشرت‌هایش است،‌ مربوط به زندگی اقتصادی‌اش است،‌ معیشتی‌اش است، امور مختلف زندگی. پس انسان گاهی گرفتار تردید می‌شود، این جا فرمود «وَ وَفِّقْنِي إِذَا اشْتَكَلَتْ عَلَيَّ الْأُمُورُ لِأَهْدَاهَا» خیلی درخواست عالی است. این «اشْتَكَلَتْ» که این جا از آن تعبیر شده است، این به معنای همین ابهام و آن جایی است که مطلب گرفتار ابهام و تردید می‌شود، مشکل می‌شود، کارها با همدیگر شباهت پیدا می‌کنند و ما این وسط می‌مانیم که کدامش به خیر و صلاح نزدیک‌تر است.

این جا می‌گویید «وَ وَفِّقْنِي إِذَا اشْتَكَلَتْ عَلَيَّ الْأُمُورُ» یعنی «التبست علیّ الامور لِأَهْدَاهَا» هر وقت من در یک چنین شرایطی قرار گرفتم به من توفیق بده که من از بین این کارهای متنوعی که پیش روی من قرار گرفته و امور متنوعی که پیش روی من هست، آن را که به هدایت نزدیک‌تر است، «اهداها» یعنی به صواب، به خیر، به صلاح نزدیک‌تر است، من آن را انتخاب کنم.

از این جمله، این برداشت می‌شود که آن میدانی که پیش روی ما قرار گرفته و ما را متحیر کرده است، گاهی وقت‌ها امر دایر بین خوب و بد است، تصمیم‌گیری آسان است. یک وقت می‌بینید بین کارهایی است که به حسب ظاهر همه این‌ها به صواب و به خیر و به خوبی نزدیک هستند. این جا حضرت می‌گویند من از بین آن‌ها بهترین را بتوانم انتخاب کنم. این «اهداها» فرمودند یعنی آن که به صواب و به خیر و شایستگی و صلاح از همه‌اش نزدیک‌تر است و بیشتر مورد عنایت و رضایت حضرت حق تبارک و تعالی است. این یک درخواست است.

 

2. «وَ إِذَا تَشَابَهَتِ الْأَعْمَالُ لِأَزْكَاهَا»

درخواست دوم؛ فرمود: «وَ إِذَا تَشَابَهَتِ الْأَعْمَالُ لِأَزْكَاهَا» امور خیلی وسیع و متنوع است اما یک بخشی از اموری که پیش روی ما هست مربوط می‌شود به حوزه اقدام و عمل ما، آن جایی است که انسان می‌خواهد عمل کند، یعنی در حوزه اقدام و عمل ما قرار می‌گیرد. فرمود این جا هم اگر اعمال با همدیگر تشابه پیدا کردند؛ تشابه پیدا کردن باز همان معنای قبلی است، یعنی تولید التباس و حیرت در من کردند که من چه کار کنم؟ من از بین این‌ها کدام را انجام بدهم؟ گاهی وقت‌ها شرایط هم به گونه‌ای است که شما نمی‌توانید مثلاً همه را انجام بدهید. باید انتخاب کنید. این جایی که باید انتخاب کنید انسان حیرت می‌کند، دیدید گاهی وقت‌ها با خود می‌گویید این را انجام بدهم، آن را انجام بدهم؟ یک وقت انسان سر چند راهی قرار می‌گیرد. این جا چه کار کنم؟ فرمود خدایا من را توفیق بده، این کلمه «وفقنی» بالا سر این‌ها است. به من توفیق بده از بین این اعمالِ شبیه به هم و متنوع که کنار همدیگر قرار گرفته و مقابل من است و من باید انتخاب کنم، به من توفیق بده آن را که از همه تمیزتر است انتخاب کنم. «أَزْكَاهَا» آن که از همه تمیزتر است. این هم جالب است. «ازکاها أی اطهرها» یعنی آن که از نظر ارتباط با عالم الهی از‌ آن‌های دیگر تمیزتر و پاکیزه‌تر و مطهرتر است، آن بشود انتخاب من از بین این کارهای مختلفی که الان پیش روی من هست.

گاهی وقت‌ها می‌گویند وصف‌العیش نصف‌العیش. ان شاءالله خدای متعال روزی کند، مثلاً شما مشرف شدید به خانه خدا. خب این برای هر مؤمنی یک رؤیایی است که آیا این پیش بیاید، نیاید. خیلی خاص است، خدا ان شاءالله روزی همه ما و همه خواهندگان و مؤمنین کند. حالا شما مشرف هستید، اکنون در خانه خدا در طواف هستید. وسط طواف یک کسی به کمک شما احتیاج پیدا می‌کند. یک راه این است که من این طواف را ادامه بدهم، الان دو راهی است. گاهی وقت‌ها چند راهی می‌شود. حالا مثلاً این الان دو راه است، آیا من طواف را انجام بدهم، تکمیل کنم یا بروم به فریاد آن نیازمندی برسم که از من درخواست کمک کرده است؟ کمکی است که الان من باید از طواف خارج بشوم بروم به کار او رسیدگی کنم. حالا اطهر این دو کار کدام است؟ هر دو طاهر است، چه عملی پاکیزه‌تر از طواف. چه عملی تمیز‌تر از رسیدگی و خدمت به نیازمندان. هر دو کار تمیزی است. حضرت می‌گویند خدایا به من توفیق بده من موفق بشوم آن کاری را انجام بدهم که پاکیزه‌تر است. «ازکاها، اطهرها» یعنی بیشتر مورد پسند خدای متعال هست.

همین مثالی که زدیم، برای امام حسن (علیه‌الصلاة‌والسلام) پیش آمده است، حضرت در طواف و البته در اعتکاف هم هستند. یعنی در بیت، هم معتکف هستند، هم دارند طواف انجام می‌دهند. یک کسی مراجعه کرد از دور امام حسن (علیه‌السلام) را صدا زد که آقا به فریاد من برسد، هم‌اکنون طلبکار آمده ایستاده از من طلبش را می‌خواهد من هم ندارم که بدهم. راوی می‌گوید من دیدم حضرت ایستادند به آن شخص گفتند که من الان پولی پیشم نیست که بخواهم به تو بدهم بروی طلبت را پرداخت کنی. آن شخص گفت حالا اگر وجهی پیش شما نیست بیایید یک ریشی بجنبانید، طرف شما را ببیند، شما بیایید بگویید من ضامن هستم تا این دست از سر من بردارد. آقاتر از امام حسن (علیه‌السلام) خودش است که برود مثلاً در برابر آن طرف قرار بگیرد بگوید به خاطر من به ایشان مهلت بدهید. گفت پس اگر پول نیست شما بیایید از وجاهت‌تان، از آبروی‌تان برای من بگذارید.

راوی می‌گوید من دیدم امام حسن (علیه‌السلام) از طواف خارج شد بلکه دارد از بیت هم خارج می‌شود، دارد می‌رود. می‌گوید دویدم گفتم آقا! شما داشتید طواف انجام می‌دادید، از طواف دارید خارج می‌شوید، اصلاً از بیت می‌روید، شما معتکف هستید. امام (علیه‌السلام) فرمودند: مگر خبر نداری که افتادن دنبال کار یک مؤمن و تلاش برای این که ما حاجت او را برطرف بکنیم از هفتاد بار طواف خانه خدا ارزش آن بیشتر است. ببینید ازکاها، تشابهت الاعمال. اکنون اعمال با همدیگر شبیه هستند، کدام را برویم انجام بدهیم؟

یک روایت دیگر هست، دارد که، شما وارد مسجد می‌شوید می‌بینید یک گوشه‌ای درس و بحث است، درس صحیفه‌ای است، درس قرآنی است، یک مباحثه علمی یک گوشه‌اش برپا است، یک آقایی هست و یک عده هم اطراف دارند با همدیگر بحث علمی می‌کنند. یک طرف دیگرش یک عده مثلاً نشستند دارند قرائت قرآن می‌کنند، عده‌ای هم هستند که دارند دعای توسل می‌خوانند. اگر هر سه باشد، شما با خود می‌گویید خدایا من بروم کدام را شرکت کنم؟ بروم با علمی‌ها بنشینم، بروم با حلقه قرآنی‌ها بنشینم که دارند قرائت می‌کنند، تجویدشان را درست می‌کنند، بروم با دعا توسلی‌ها بنیشنم؟ حالا فرض کنید یک مسجد بزرگی است هر سه دارد در آن محوطه انجام می‌شود. حالا چه کار کنم؟ این جا می‌گویید «وفقنی اذا اشتبهت»، این است. «إِذَا تَشَابَهَتِ الْأَعْمَالُ لِأَزْكَاهَا» خدایا این جا به من توفیق بدهد من در انتخابم آن را انتخاب کنم که از همه تمیزتر است، نفع آن بیشتر است، ثوابش بیشتر است، بروم سراغ آن. حالا دیگر معیار را دارید.

روزی پیامبر عزیزمان وارد مسجد شدند دیدند یک جا مباحثه علمی است، یک جا هم تلاوت قرآن است. حضرت فرمودند هر دو خوب است اما من می‌روم با علمی‌ها می‌نشینم. من می‌روم در آن مجلس علم شرکت می‌کنم. جالب است. این آن انتخاب است. بنابراین این‌ها پیش می‌آید، همیشه این انتخاب‌های مختلف در اعمال پیش روی ما هست. این هم یک درخواست است.

 

3. «وَ إِذَا تَنَاقَضَتِ الْمِلَلُ لِأَرْضَاهَا»

درخواست سوم هم فرمود: «وَ إِذَا تَنَاقَضَتِ الْمِلَلُ لِأَرْضَاهَا» این هم جالب است. یک وقت‌هایی می‌شود که مردم در جامعه‌ای که ما زندگی می‌کنیم دسته‌بندی می‌شوند، چند گروه می‌شوند، چند نحله‌ فکری می‌شوند، چند نحله سیاسی می‌شوند، همیشه این گونه بوده اکنون هم هست. یک وقت‌هایی این‌ها خیلی متنوع است، رونق می‌گیرد، مثلاً نحله‌ای فکری و پرچم‌های مختلف برافراشته می‌شود. حالا ماها آن تصور کار سیاسی‌اش را داریم که یک وقت‌هایی مثلاً دم انتخابات می‌بینید یک دفعه چند پرچم بلند می‌شود و هر کدام دنبال یک کسی قرار می‌گیرند و برای خودشان یک آیینی و یک آدابی و یک اصولی و یک مبانی را مطرح می‌کنند،‌ پیگیری می‌کنند. این گاهی در مسائل ایدئولوژیک و فکری است، گاهی در مسائل اعتقادی، گاهی در مسائل سیاسی است، گاهی در مسائل اجتماعی است، این چیزها هست، احزاب، دستجات و امثال این‌ها. این معنایی که من می‌گویم یک مقدار معنای ملموس‌تری است. می‌شود این را یک خرده متفاوت هم معنا کرد، اما به نظرم خیلی برای ما کاربرد ندارد،‌ مثلاً یک وقت بگوییم آقا یک طرف پرچم مثلاً نصارا و مسیحیت بلند است، یک طرف پرچم مثلاً یهودیت بلند است، یک طرف هم پرچم اسلام است. علی‌القاعده این ملل وقتی می‌آید در محیط صحیفه و دعای امام سجاد (علیه‌السلام) قرار می‌گیرد و حضرت دارد به مؤمنین تعلیم می‌دهد، می‌شود این جنسی که من خدمت‌تان گفتم. جامعه گروه‌بندی شده است و هر گروهی دنبال مثلاً یک طرز فکری، یک دیدگاه سیاسی، یک مثلاً دیدگاه اجتماعی، حتی یک تفاوت‌های فکری الان وجود دارد، حتی دقت کردید مثلاً در محیط اسلامی و شیعی یک تفاوت‌هایی وجود دارد، یک دیدگاه‌های مختلفی هست. این جا من چه کار کنم؟ این تناقض هم قشنگ است. چون این گروه‌ها افتادند به جان هم، این می‌گوید این باطل است، آن می‌گوید این باطل است. همدیگر را زیر سؤال می‌برند، ابطال می‌کنند. می‌گوید من حق هستم، این باطل است. استدلال می‌کنند، مناظره می‌کنند، حرف می‌زنند و امثال این‌ها. این جا حضرت می‌فرمایند: «وَ إِذَا تَنَاقَضَتِ الْمِلَلُ لِأَرْضَاهَا» خدایا اگر من در یک چنین شرایطی قرار گرفتم به من توفیق بده من آن چیزی را انتخاب کنم که تو راضی‌تر هستی، تو بیشتر می‌پسندی. «لِأَرْضَاهَا» این هم درخواست بعدی است. «وَ إِذَا تَنَاقَضَتِ الْمِلَلُ لِأَرْضَاهَا»

ملل جمع ملت است، ملت هم به معنای مذهب و روش و مثلاً آیین و این چیزها است «وَ إِذَا تَنَاقَضَتِ الْمِلَلُ لِأَرْضَاهَا»

پس این سه درخواست این جا مطرح می‌شود. این جا معنای دقیق کلمه «وفقنی» چیست؟ ما از خدای متعال چه می‌خواهیم؟ به اصطلاح ما داریم توفیق می‌خواهیم، به من توفیق بده اموری که با همدیگر درآمیخته شد، من آن را که از همه به صواب و هدایت و خیر نزدیک‌تر است بتوانم آن را انتخاب کنم، «لأهداها» اعمال، فرمود «لأزکاها» در بین اعمال اگر این تشابه و این چیزها اتفاق افتاد، در ملل و نحله‌ها و شیوه‌ها و آیین‌های مختلف، «لأرضاها» آن که از همه به رضای تو نزدیک‌تر است. پس می‌گویید به من توفیق بده.

 

توفیقِ توافق بین اسباب و علل، به دست حضرت حق

ببینید درخواست توفیق از خدای متعال یک باب خیلی جذابی است، اولاً یادآوری می‌کند به ما که امور وابسته به اسباب، بسیار امور متنوع و شناخته و ناشناخته فراوانی است که اگر این‌ها کنار هم قرار بگیرند، با همدیگر وفاق داشته باشند و تناسب پیدا کنند ما از عهده‌اش برمی‌آییم، در غیر این صورت، ما آن جا از عهده برنمی‌آییم. به این می‌گویند توفیق. توفیق یعنی اسباب مربوط به یک امر، به یک کار، این‌ها باهمدیگر هماهنگ بشوند.

مثلاً شما ان شاءالله می‌خواهید مشرف بشوید قم و بروید به زیارت حرم حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها). واقعاً ماها چقدر کم توفیق هم هستیم. آن جا سرچشمه فیض است. فرض کنید که مثلاً حرم حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها) با آن توضیحاتی که در باره شخصیت آن بزرگوار و این حرم گفته شده است، مثلاً از ما پنج هزار کیلومتر فاصله داشت، یعنی یک کشور دیگر بود، حسرتش را می‌خوردیم، حتی خیلی‌ها پیگیری می‌کردند، برنامه‌ریزی می‌کردند تا به طریقی خودمان را برسانیم. حالا این حرم در یکی دو ساعتی شما است، یعنی در یک وقت خلوت سوار ماشین بشوید، یک ساعت، یک ساعت و نیم از تهران فاصله دارد. فاصله‌ای ندارد، صدو‌بیست سی کیلومتر از تهران فاصله دارد. حالا از این نزدیک‌تر حرم حضرت عبدالعظیم (سلام‌الله‌علیه) است، ایشان هم همین طور است. این چشمه فیض نزدیک ما است. تا چه شود ما پا شویم یک زیارتی برویم. حالا مثلاً شما الان همین یک قم رفتن، شما باید یک اسبابی کنار هم چیده بشود تا شما موفق بشوید، یعنی این‌ها کنار هم در وفاق شما قرار می‌گیرد تا بتوانید به این زیارت بروید. حالا ما یک مثالش را در زیارت گفتیم، این هم که بالاخره روز رحلت حضرت فاطمه معصومه (سلام‌الله‌علیها) است، به مناسبت عرض کردیم. هر کار دیگری را هم شما محاسبه کنید همین است. برای این که شما از عهده بربیایید خیلی چیزها باید در کنار هم چیده بشود.

اولین توجهی که انسان مؤمن پیدا می‌کند عبارت است از این که عجز خودش را درک می‌کند و می‌داند که توافق بین اسباب و علل، این به دست حضرت حق تبارک و تعالی است. فقط و فقط به دست خداست. لذا اگر جنابعالی موفق به یک کار خیری شدید، اسم این توفیق است، چون هزارتا عامل آن جا با همدیگر تراز شدند، حالا من می‌گویم هزارتا، اگر پرده کنار برود یک وقت می‌بینید یک میلیارد، دو میلیارد، گاهی ده میلیارد عامل این‌ها کنار هم چیده شده است تا شما موفق شدید. مثلاً فرض کنید سازمان گردش خون در بدن ما، آن جا میلیارد اسباب با هم دارند کار می‌کنند که جنابعالی آمدید در درس صحیفه در این خانه خدا نشستید. این یعنی همان توفیق. این‌ها عوامل ناشناخته‌اش است. عوامل شناخته‌اش هم که دیگر الی ماشاءالله. من خسته نباشم، حالش را داشته باشم، مانعی سر راه من پیش نیاید، خیلی چیزها باید کنار هم قرار بگیرد تا ما به یک کاری موفق بشویم.

 

توفیق‌خواهی، یکی از ابواب زیست موحّدانه

انسان موحّد می‌داند این جمله‌ی «أزمة الامور طراً بیده و الکل مستمدة من مدده»[3] یعنی چه. رضوان خدا بر حاجی سبزواری باد، این در متن شریف منظومه‌اش هست. خیلی تعبیرِ توحیدی قشنگی است. «أزمة الامور طراً بیده» یعنی زمام همه کارها همه‌اش به دست اوست، همه‌اش به دست خدا است. هر چیزی را هم شما در این عالم محاسبه کنید می‌بینید دارد از خدای متعال مدد می‌گیرد. همه تحت امداد حضرت حق هستند، عالم هم که عالم اسباب و مسببات و علل و معالیل و این چیزها است، خیلی از وقت‌ها هم این‌ها با همدیگر تناسب پیدا نمی‌کنند، آن که بین این‌ها تناسب ایجاد می‌کند، وفاق ایجاد می‌کند، خدای متعال است. لذا انسان مؤمن با این درک، با این شناخت به یک حس توحیدی خیلی فوق‌العاده‌ای در زندگی‌اش می‌رسد، خودش را در محیط اسباب متنوع و متشتت و متخالف غرق می‌بیند، گاهی حتی متناقض، خودش را وسط این‌ها می‌بیند و دستش دائم به دامن لطف خدا است و از خدای متعال توفیق می‌خواهد. این توفیق‌خواهی خودش یکی از ابواب زیست موحّدانه است، یعنی زندگی توحیدی، زیست موحّدانه، مبتنی بر توفیق‌خواهی از حضرت حق است، یعنی کسی که دائم در همه کارهایش تمنایش از خدای متعال، توفیق در انجام انواع و اقسام کارهای خیر است.

آن وقت کسانی که در توفیق‌خواهی مصمم باشند یک مطلب دیگر هم جلوی‌ راه‌شان گذاشته می‌شود، می‌بیند که همه‌اش به دست خدا است، این آن نگرش توحیدی است. نه برای خودش، نه برای دیگران، نه برای آن اسباب و مسببات، برای هیچ کدام تأثیر مستقلی قائل نیست. می‌گوید همه‌اش تحت امر خدا است.

 

نگاه توحیدی سیدحسن نصرالله، وسطِ میدانِ معرکه

یک قطعه‌ای از آقای سیدحسن نصرالله (رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) منتشر شده است که توحید خالص محض است. آن جایی که دارد صحبت می‌کند که «وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»[4]، بعد می‌گوید انسان مؤمن غرق در محیط جنود و لشگر خدا است. خیلی جالب است، می‌گوید انسان مؤمن هیچ وقت نمی‌تواند توسط دشمن محاصره بشود، اصلاً‌ محاصره‌پذیر نیست. این یک نگاهی است. و همین نگاه هم هست که از دل آن حزب‌الله با آن خصوصیات متولد می‌شود. که بعد از شهادت این رهبر بزرگ و بی‌نظیر می‌بینید الحمدلله باز مشغول هستند، ضربه‌های کاری و اساسی‌تر را دارند وارد می‌کنند، مخصوصاً این دو سه روزه خیلی فوق‌العاده است. در حالی که دشمن گفت حزب‌الله دیگر تمام شد، می‌گفت من تمام رهبرانش را زدم، اصلی‌‌شان را هم زدم، شیرازه‌شان پاشید. بعد یک دفعه می‌بینند این‌ها سازماندهی‌شان از قبل مثل این که قوی‌تر شده است. آن دفعه به شما گفتم این طراحی استادانه‌ی این مرد خدا است که چقدر خوب توانسته سازماندهی و برنامه‌ریزی کند. کلمه سازماندهی و برنامه‌ریزی می‌آید ذیل کلمه توفیق قرار می‌گیرد. یعنی توفیق از سوی خدای متعال است. در آن منظر توحیدی شما می‌بینید که اصلاً همه چیز لشگر خدا است، در اختیار خدای متعال است، دست اوست، حتی اگر لازم شد به مثلاً آتش می‌گوید نسوزان، ابراهیم را می‌اندازند درون آتش می‌گوید «يا نارُ كُوني‏ بَرْداً وَ سَلاماً عَلى‏ إِبْراهيمَ»[5]. هم سبب‌ساز است، هم سبب‌سوز است.

من و شما از این مبنا خیلی فاصله داریم، اگر این اعتقادمان و نگرش توحیدی‌مان تقویت بشود و به باور تبدیل بشود، چون به لحاظ نظری همه‌مان این را تأیید می‌کنیم اما مهم این است که دل تأیید کند، دل اگر بند اسباب باشد وقتی سبب می‌لرزد دل می‌لرزد، انسان بهم می‌ریزد. امام باقر (علیه‌السلام) فرمودند «المؤمنُ أصْلَبُ مِن الجَبل؛[6] مؤمن از کوه محکم‌تر و استوارتر است». این به خاطر همان اعتقاد توحیدی‌اش است. آقای سیدحسن نصرالله مثال عینیِ روشنِ وسطِ میدانِ معرکه است که در همه این احوال،‌ در سخت‌ترین شرایط دیده شده است. «أصْلَبُ مِن الجَبل»، از کوه استوارتر و نفوذناپذیرتر است. بعد البته امام باقر (علیه‌السلام) آن جا یک ادامه‌ای هم می‌دهند، فرمودند: به خاطر این که کوه را می‌شود تراشید، هرچقدر هم مرتفع باشد. بالاخره با انفجار و با وسیله و امثال این‌ها، مخصوصاً اگر بیفتد دست کوه‌خوارها که دیگر تخصص این کارها را دارند. می‌بینید این کوه یک دفعه یک قسمتی از آن رفت، یک جایی‌اش کنده شد، کاسته شد. فرمودند از کوه کاسته می‌شود ولی از مؤمن نه «لا يُسْتَقَلُّ مِن دِينِه شَيءٌ»، هیچی از او کم نمی‌شود. هرچه هم شرایط سخت‌تر باشد می‌بینند نه، این محکم‌تر و استوارتر است، این است. پس این نگاه می‌شود آن نگاه توحیدی، پشت سرش باور و ایمان به این که همه چیز دست خدا است «وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ».[7]

این است که سیدحسن می‌گوید اصلاً امکان ندارد مؤمن محاصره بشود. اصلاً مگر می‌شود مؤمن محاصره بشود. چون همه‌اش وسط جنود الهی است. از این منظر، در نهایت حتی آن دشمن هم در تصرف حضرت حق است. مؤمن احساس محاصره نمی‌کند. هیچ وقت راه جلوی او بسته نیست. هیچ وقت بن‌بست جلوی او وجود ندارد. بنابراین انسان مؤمن دائم در مقام توفیق‌خواهی از حضرت حق تبارک و تعالی است، از خدای متعال توفیق می‌خواهد که خدایا من را موفق کن به «صلاة الخاشعین»، من را موفق کن به جهاد با دشمنانت. من را موفق کن به خدمت به خلق، من را موفق کن به اُنس با مسجد، من را موفق کن به کار علمی جدی، من را موفق کن به توفیق شناخت اولیاءت، من را موفق کن به شناخت آیات الهی. این‌ها دائم از خدای متعال چه می‌خواهد؟ توفیق می‌خواهد.

 

معیار صدق توفیق‌خواهی

به نظر شما این توفیق‌خواهی چه وقت قرین صدق است؟ الان هم ما این جا در صحیفه عرشیه، در دعای مکارم رسیدیم به این جا که امام (علیه‌الصلاةوالسلام) فرمودند «وفقنی» خدایا به من توفیق بده. حضرت سه‌ میدان را جلوی روی شما باز کردند. امور، اعمال، ملل. تنوع، گونه‌گونی، تولید حیرت می‌کند، تو نمی‌دانی باید چه کار کنی. می‌گویی خدایا به من توفیق بده بتوانم بهترین انتخاب را داشته باشم، پاکیزه‌ترین، مناسبت‌ترین انتخاب را در هر کدام از این‌ها داشته باشم. حالا از کجا معلوم که جنابعالی دارید راست می‌گویید؟ معیار صدق توفیق‌خواهی چیست؟ این که من دارم که می‌گویم خدایا به من توفیق بده، معیار صدقش چیست؟ معیارش این است که تو سهم خودت را در این سازماندهی، در این تنظیم‌گری انجام داده باشی. اگر تو سهم خودت را نیاورده باشی، این کلمه «وفقنی» دروغ است، پیچیده می‌شود، می‌زنند در سر خودت. می‌گویند تو سهم خودت را انجام ندادی.

سید حسن وقتی از خدای متعال توفیق می‌خواهد برای این که در مبارزه با رژیم صهیونیستی بتواند این رژیم را از پا در بیاورد و به چه‌کنم چه‌کنم مبتلایش کند و سازمان ذهنی و فکری و نظامی و تدبیری‌اش را بهم بریزد و حیثیت استکبار جهانی را به چالش بکشد، وقتی این دو دستش را به پیشگاه خدای متعال بلند می‌کند می‌گوید «وفقنی» خدایا به من توفیق بده، که او شب و روز این را می‌خواسته، حالش یک حال توحیدی است، می‌داند همه کار هم دست خدا است، «وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»[8] اما سهم خودش را پروپیمان می‌آورد وسط میدان، یعنی سهم خودش را آورده است، تنظیم می‌کند، سازماندهی می‌کند، تشکیلات‌سازی می‌کند، کار فکری، کار اعتقادی، تربیت نیروی انسانی، کار سیاسیِ هم‌زمان، کار اجتماعی، سیدحسن خیلی فوق‌العاده بود، همه را با همدیگر انجام می‌دهد، هیچی کم نمی‌گذارد. این می‌شود «وفقنیِ» صادقانه. واِلّا می‌شود دروغ. یک کسی وظیفه‌اش را انجام ندهد بگوید خدایا به من توفیق بده، نمی‌شود که. جنابعالی وظیفه خودت را در حفظ الصحة انجام ندهی، در این که این امانت خدا را، این بدن خودت را به شکل مناسبی نگهداری‌اش کنی، یک وظیفه‌ای است که به عهده هر کسی هست، اگر انجام ندادی،‌ عذرخواهی می‌کنم، خیلی زود زوار تو در می‌رود. یعنی دیگر از عهده برنمی‌آیی. انواع و اقسام مریضی‌ها می‌آید سراغت، خیلی زود از کار می‌افتی، حالا مدام بگو «وفقنی»، خب نمی‌شود. گاهی بیماری است که در تقدیر انسان است، آن داستانش جدا است، کسی همه رعایت‌هایش را کرده است، مریضی برای او آمده است، آن جا هم شکر می‌کند، آن مریضی هم او را پرواز می‌دهد، دعای پانزده صحیفه سجادیه را هم می‌خواند، با این مریضی‌اش به عرش پرواز می‌کند. اما نه، یک کسی است که کوتاهی می‌کند، در تغذیه رعایت نمی‌کند، در حرکت رعایت نمی‌کند، در ورزش رعایت نمی‌کند، هیچ کدام این‌ها را انجام نمی‌دهد بعد می‌گوید خدایا به من توفیق بده، خب به چی توفیقت بدهد. همه کارهایی که به یک بدن سالم نیاز داشته باشد این آدم از انجام آن می‌افتد، دیگر موفق نمی‌شود. چرا؟ چون سهم خودش را نیاورده است، به او می‌خندند، می‌گویند تو باید سهم خودت را می‌آوردی. همه کارها این گونه است، استثناء ندارد.

 

سیدحسن نصرالله؛ نشانه صدق در توفیق‌خواهی

سیدحسن حقیقتاً نشانه صدق در توحید است. در این توفیق‌خواهی است. خیلی مانده تا شناخته بشود که سیدحسن چه کرده است، خیلی کار دارد. فقط این قدر بدانید که استکبار جهانی با تمام سرمایه‌گذاری‌‌اش، با تمام سازوکارهای‌شان، نه خیال کنید ساده، با تمام امکانات‌شان آمدند به میدان، این رژیم منحوس را با تمام ظرفیت‌های‌شان تجهیز کردند که کلاً نسخه حزب‌الله را بپیچند، حزب‌الله موفق شد دست و پای صهیونیست‌ها را از سرزمین لبنان قطع کند، این‌ها را اخراج کرد، سال دو هزار در جنگ سی‌و‌سه روزه دیدید چه به روزشان آورد، اصلاً محاسبات‌شان را بهم ریخت، الان هم که در این جنگ یک ساله اخیر از جمله این است که حزب‌الله به عنوان یکی از کانون‌های اصلی صیانت از آرمان فلسطین مثل کوهِ استوار ایستاده در برابر جریان صهیونیسم، بیچاره‌شان کرده است. بعد در شرایطی که این‌ها تمام امکانات خودشان را آوردند تا هیچی از حزب‌الله باقی نماند، مخصوصاً اخیراً، خیلی عجیب زدند، خیلی بد زدند، اصلاً خارج از تمام مقررات و عرف‌ها و تنظیماتی که قبلاً مقداری‌اش را رعایت می‌کردند، آن‌ها را هم گذاشتند کنار. اکنون آنچه در ضایحه و در سایر جاها در لبنان دارد اتفاق می‌افتد، تصور این است که دیگر هیچی از این‌ها باقی نمانده است. بعد یک دفعه می‌بینند حزب‌الله قوی‌تر از قبل آمده میدان، آخر این‌ها چگونه با هم ارتباط دارند؟ اصلاً چگونه فرمانده پیدا کردند؟ ما که همه فرماندهان این‌ها را شهید کردیم، چگونه سازمان رزم‌شان را حفظ کردند؟ چگونه دارند این موشک‌ها را شلیک می‌کنند؟ از کجا؟ با چه ترتیبی؟ این‌ها اصلاً چگونه با هم مرتبط هستند؟ هیچ ارتباط معمولی بین این‌ها نیست. چه کرده سید؟ می‌گویم حالا این‌ها را بعدها خواهید شنید.

سیدحسن چه کرده در طراحی نظامی، استاد درجه یک بوده، چگونه این‌ها را طراحی کرده است،‌ در حالی که الان ارتباط بین واحدهای مختلف حزب‌الله ارتباطات پیک است، اصلاً این‌ها چگونه همدیگر را در آن وامصیبتا پیدا کنند، چگونه با هم مرتبط بشوند؟ پس این واحدها چگونه دارند عمل می‌کنند؟ این‌ها چگونه سازماندهی شدند؟ این کلمه «وفقنی» درست و درمان است، صادقانه و موحدانه است. اگر می‌گوید خدایا به من توفیق بده، تمام فکر و استعداد و ذکرش؛ ظاهری، باطنی، هر امکانی داشته به میدان آورده است، یک کار بسیار دقیق و بزرگی را انجام داده است. آن وقت شما می‌بینید خداوند تبارک و تعالی هم به او توفیق داده است. یعنی همه این اسباب و علل را در اختیار او گذاشته تا بتواند از عهده آن کار بزرگ بربیاید و برآمده است. ان شاءالله روزهای آینده خواهید دید. بعدی‌هایش را خواهید دید که این بچه‌ها چه خواهند کرد. این‌ها دیگر شیر بچه‌های امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) هستند، ناب هستند،‌ ببینید چه خواهند کرد، چه به روز این صهیونیست‌های تبهکار بیاورند؛ به فضل حق، به عنایت و مدد حضرت ولی‌عصر (ارواحنافداه).

حالا جنابعالی می‌گویید «وفقنی»، آن وقت بلافاصله این طرف را هم باید ببینید، خودت داری چه کار می‌کنی؟ آن توفیق‌خواهی باید قرین صدق باشد، مقارنه صدق آن؛ برنامه‌ریزی، سازماندهی، اقدام و نیت تمیز، نیت پاکیزه و طاهر است. بعد هم بفرمایید برنامه‌ریزی، سازماندهی عمل، در هر موضوعی ما پروپیمان کارمان را انجام بدهیم، آن وقت کلمه «وفقنی» که از خدای متعال می‌خواهیم؛ خدایا به ما توفیق بده، این خواستن یک خواسته صادقانه‌ای است، بعد حتماً قرین نصرت است. کسی هم که وارد یک چنین صحنه‌ای شد شکست‌پذیر نیست. هم هدایت می‌شود؛ ظاهری، هم هدایت می‌شود؛ باطنی، هم نصرت می‌شود؛ ظاهری، هم نصرت می‌شود؛ باطنی. آخرش هم اگر در معرکه بود و به شهادت رسید که تازه به همه آرزوهایش رسیده است. این احدی الحسنین است. آن جا هم در آن توضیح می‌گوید آخرش این است که این را محاصره‌اش کردند و به حسب ظاهر دستگیرش کنند یا به حسب ظاهر او را به شهادت برسانند. خب آن که تازه اول آزادی و پرواز و اوج گرفتنش است، این که شکست ندارد که، إحدی الحسنین است. گفت یا می‌زنیم یا اگر خوردیم هم در هر صورت باز پیروز هستیم.

 

بنیان توفیق، تقوا است

از جمله عناصر توفیق‌خواهی در تنوع و در حیرت‌ها این است که انسان بتواند خط تقوا را در زندگی‌اش رعایت کند. فرمود «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»[9]، «يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْراً»[10]. بنیان توفیق، تقوا است. کسی بتواند در کارش تقوا را رعایت کند،‌ به همان معنای گسترده‌ای که تقوا دارد، این همان بنیان و زیرساخت توفیق‌خواهی از خدای متعال است. ما معیار داریم، معیارها را با مطالعه بشناسیم. انسان وقتی مطالعه کرده باشد مثل همان مثال‌هایی که من زدم دستش باشد، اگر اشباه این امور دستش آمد، شاخص که داشته باشد به بهترین کارها هدایت می‌شود. تازه هدایت باطنی هم می‌شود. یک مشاور امینی پیدا می‌شود وسط آن تحیّر او را نجات می‌دهد می‌گوید این کار را بکن.

 

قاعده‌ی ماندن در مدار توفیق

یک نکته هم راجع به ملل به شما بگویم، آن نکته ملل هم این است، یعنی آن جایی که مثلاً نحله‌ها و نگاه‌های مختلف و این‌ها وجود دارد. آن جا انسان می‌بیند بین این‌ها تناقض است، یکی می‌کشد به چپ، یکی می‌کشد به راست، یکی تند می‌رود، یکی کُند می‌رود، من وسط این‌ها چه کار کنم؟

عزیزان من، مدار توفیق در یک زندگی سالم، وسط اندیشه‌ها و تمایلات و احزاب و دستجات و گروه‌های مختلف این است که تو خودت را با حجت زمان و ولیّ زمانت هماهنگ کنی، این قاعده است. توفیق‌خواهی این است، لذا «وفقنی اذا تناقضت الملل لأرضاها»[11] این است که می‌خواهید. می‌دانید ذات «وفقنی» چیست؟ یعنی خدایا به من توفیق بده در هماهنگی با حجت خودت، من هماهنگ بشوم. خدای متعال هم همیشه حجتش هست. اکنون ما حجت بالغه داریم. این عزیز رهبر ما، ناطق هم هست. برای شما سخن می‌گوید، راه را به شما نشان می‌دهد،‌ در همه امور دیدگاه‌های خودش را مطرح کرده است، اگر کسی با آقا هماهنگ بشود نگرانی ندارد، نمی‌افتد در این حزب‌ بازی‌ها و در این قضایا، مبتلا نمی‌شود. مثل حزب‌الله لبنان در آن مثال ویژه‌ای که آن دفعه برای شما توضیح دادم که این‌ها میزان هماهنگی‌شان با امام چقدر زیاد بود. یکی از ویژگی‌ها و امتیازات و هنرهای این سید بزرگوار، هم شخص خودش، هم جماعتی که با او بودند، در میزان هماهنگی‌شان با ولیّ امر بود. در همه کارهایشان حجت داشتند. این‌ها «وفقنی» است. وسط آن آشفته‌بازار لبنان، وسط آن همه فرقه و نحله و دسته و کشمکش و راست و چپ و جنوب و شمال، بگیر و ببند و وسط آن همه آن‌ها، سالم، تمیز، زلال، چرا؟ چون با ولیّ هماهنگ است. طبق معیار عمل می‌کند، دلخواه عمل نمی‌کند. اجتهادی وسط میدان نمی‌رود که من نظر خودم را بخواهم اعمال کنم. سعی می‌کند نگاه خودش را با نگاه حجت زمان خودش هماهنگ کند. آن وقت این چنین می‌شود، وفقنی که می‌گویید آن وقت قرین اجابت است، اگر خودتان را هماهنگ کردید.

من در این زمینه الحمدلله یک تجربه طولانی دارم. از زمان حضرت امام (رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) تا حالا شخص بنده هیچ وقت مضطرب نشدم، در این همه سال‌ها و حوادث مختلف، بگیر و ببند، چپ، راست، این حزب، آن حزب، این چپ است، آن راست است، هیچ وقت. به خاطر این که از همان نقطه اول، از همان جوانی الحمدلله ما یاد گرفتیم فقط با امام باشیم. تمام. بقیه می‌خواهد خوش‌شان بیاید، می‌خواهد بدشان بیاید. تو با امام باش خیالت راحت است. دیگر هرچی می‌خواهند بگویند، هر کسی هر جا می‌خواهد برود، تو با امامت باش. واقعاً طیب خاطر داشتیم. یعنی چهل سال تجربه. من شخص خودم را عرض کردم کاری به کسی ندارم. همیشه من راحت بودم. این نگاه را می‌شناختم، از نزدیک هم اُنس داشتم. می‌گفتم ببینم مطلب چیست، نظر مبارک امام حاضر من چیست؟ زمان امام که دوران جوانی‌ ما بود همین طور، حالا هم همین طور. جنگ برویم، برویم. این جا باشیم، این جا باشیم. این وظیفه را انجام بدهیم، انجام بدهیم. خیالت راحت است دیگر، بین خودت و خدای متعال حجت داری و بعد هم درگیر نمی‌شود. وسط این معرکه‌هایی که گاهی پیش می‌آید، می‌گوید خدایا من را توفیق بده، من آن را که تو راضی هستی داشته باشم، آن که تو راضی هستی در هماهنگی با حجت الهی و ولیّ امر است. اگر به امام معصوم دسترسی داشتی تکلیف شما روشن است. اگر نبود؛ فرمود به ولیّ فقیه زمانت مراجعه کن. خیالت راحت است. گرفتار کشمکش‌ها و این‌ها هم نمی‌شوی.

 

شکل‌گیری عالم تشیع، در پرتو هجرتی بسیار بزرگ

ایران ما و عالم تشیع، از یک منظر دیگری عالم اسلام، در پرتو یک هجرت بسیار بزرگ شکل گرفته است. بنیان آن هجرت، هجرت تمدن‌ساز و تاریخ‌ساز با حضرت رضا (علیه‌الصلاة‌و‌السلام) است، پیوست آن هجرت، حضرت فاطمه معصومه (سلام‌الله‌علیها) است. البته هجرت برادر شهید نازنین عزیزش، آن برادر مخصوصش حضرت احمد بن موسی، آن هم فوق‌العاده بوده که شیراز و حضرت شاهچراغ (علیه‌السلام) به این عنوان مشهور است. این هجرت است که شما ببینید اصلاً تاریخ و زمانه را، چه سفره‌ای از کرامت، از فیض، از علم،‌ از معرفت، از حکمت، گسترش پیدا کرده است.

 

روایات در مورد حضرت فاطمه معصومه (سلام‌الله‌علیها)

در مورد قم که حرم اهل‌بیت (علیهم‌السلام) است، امام صادق (علیه‌الصلاة‌و‌السلام) فرمودند ما هم یک حرمی داریم، خدا حرم دارد، پیغمبر حرم دارد،‌ ما هم یک حرم داریم. فرمودند حرم ما قم است. بعد بلافاصله فرمودند در آن جاست که دختری از خاندان اهل‌بیت (علیهم‌السلام) به خاک سپرده می‌شود که نامش فاطمه است. بعد در همان روایت که سال‌ها قبل از ولادت حضرت فاطمه معصومه (سلام‌الله‌علیها) است؛ شاید بیش از چهل سال قبل از ولادت حضرت فاطمه معصومه (سلام‌الله‌علیها) است، فرمود: و آن جا کسی به خاک سپرده می‌شود که همه شیعه با او می‌توانند بهشتی بشوند. همه شیعه «باجمعهم» به شفاعت او، چقدر حضرت فاطمه معصومه (سلام‌الله‌علیها) سعه وجودی دارد.

در یک روایت دیگری هم هست که حضرت فرمودند اگر کسی «مَنْ زَارَهَا وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّهُ»[12]، یک کلمه «عارفاً بحقّها» هم در بعضی از روایات هست که خیلی شبیه می‌کند آن را به آنچه که در باره امام معصوم (علیه‌السلام) است. آن وقت امام رضا (علیه‌الصلاة‌و‌السلام) در آن افق و جایگاه بگوید «مَن زارَ المَعصُومَهَ بِقُمّ کَمَنْ زارَنی»[13] فرمود اگر به زیارت او بروید انگار به زیارت من آمده باشید.

 

زیارت‌نامه حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها)

خود امام رضا (علیه‌السلام) دست به کار می‌شود، برای حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها) متن زیارتی پیشنهاد می‌دهد، این هم بی‌نظیر است. یعنی حجت کامل الهی، امام برای یک امامزاده متن زیارت‌نامه پیشنهاد بدهد، می‌دانید این یعنی چی؟ آن هم چه متنی «السلام علی آدم صفوة الله» که تازه گفت وقتی وارد خواستی بشوی اول باید تکبیر بگویی، بعد باید تبسیح کنی، بعد باید تحمید کنی، با آن آداب وارد شو، این طور وارد نشو. از جهت توحیدی آماده شوی، این جا چشمه فیض الهی است. می‌خواهد وارد بشوی بر بساط لطف حق تبارک و تعالی، مغفرت الهی، با آمادگی. بعد هم که وارد می‌شوی، شما را متصل می‌کند به انبیاء، بعد هم نام تک‌تک اولیاء را می‌آورد به همه آن‌ها سلام می‌کند. چون این جایی که شما وارد شدید خانه اولیاء است، می‌گوید «السلام علیک یا رسول‌الله» سلام می‌دهد، این جا خانه پیغمبر است. خانه امیرالمؤمنین است. بعد هم آن مخاطبه با حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها)، «السلام علیکِ یا بنت رسول الله» ای دختر جسم و جان پیغمبر، میوه شجره طیبه، «یا بنت رسول‌الله، یا بنت فاطمة و خدیجة» همین طور می‌آیید جلو تا می‌رسید به آن جا که «السلام علیک یا بنت ولیّ الله، السلام علیک یا اخت ولی‌الله، السلام علیک یا عمة ولی‌الله» چقدر این زیارت‌نامه شیرین است و چقدر پرنکته است.

بعد آن درخواست‌هایی که در بخش پایانی‌اش مطرح می‌شود. یکی‌اش خطاب می‌کنید به خود حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها)، یکی خطاب می‌کنید به خدای متعال. به خدای متعال می‌گوید «اللهم و رضاک و الدار الآخرة» من رضایت تو را در سرای آخرت از تو می‌خواهم. این جا خیلی درخواست عجیب است. «اللهم و رضاک و الدار الآخرة» بعد توجه پیدا می‌کنی به حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها)، می‌دانید توجه به سرای آخرت، دل مؤمن راه می‌فشارد، آخرت خیلی عجیب است، هولناک است، بزرگ است، گسترده است، باعظمت است، طولانی است، همان جایی است که امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در دل شب می‌گوید «آهِ! مِن قِلَّةِ الزّادِ، و طُولِ الطَّريقِ، و بُعدِ السَّفَرِ، و عَظيمِ المَورِدِ»[14] و ناله اولیاء را در دل شب بلند می‌کند، آخرت یعنی این، تا می‌گوید «اللهم و رضاک و الدار الآخرة» می‌گوید من چطور می‌توانم برسم، توجه پیدا می‌کنی به حضرت معصومه «یا فاطمة»، اصلاً فضای صحبتت عوض می‌شود، «اشفعی لی فی الجنة» می‌گویی من در سرای آخرت اصلاً بحث‌ام این نیست که من جهنم نروم، آن را با داشتن شما مسلّم گرفتم، این مطلب هم نیست که من به بهشت بیایم، آن را هم مسلّم گرفتم که من با وجود شما و با ولایت شما، هم از آتش جهنم دور می‌شوم، هم به بهشت وارد می‌شوم، اما از شخص شما که آشنا هستم به مقام شامخ شما و شفاعت عظما و کبرایی که در اختیار شما است، توقع دارم در بهشت دست من را بگیری و به مراتب بالای بهشت ببری. من را ببری به مجاورت و همسایگی محمد و آل محمد، لذا می‌گویید «اشفعی لی فی الجنة» عجب! این شفاعت در بهشت خودش یک عالم دیگری است. الله اکبر. بعدش هم که درخواست سعادت است «و اختمی لی بالسعادة».

خیلی متن فوق‌العاده‌ای است. ای کاش مکرر در مکرر این زیارت روزی‌مان بشود. بعد با همین کلمات امام رضا (علیه‌السلام) آن جا زیارت کنیم و از این فیض عظما و عظیم و از این کرامت عظما، ان شاءالله بهره‌مند بشویم.

ایران‌ ما هرچه که دارد، انقلاب ‌ما هرچه که هست، این‌ها در پرتو آن هجرت است. امام رضا (علیه‌السلام) آمد و بعد حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها).

 

روضه‌ی حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها)

اما حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها) که تشریف‌فرما شدند این طور که تاریخ می‌گوید، با جمعی از برادران‌شان، چنان که خود حضرت احمد بن موسی هم که آمدند با جمعی از اهل‌بیت آمدند. این‌ها می‌آمدند که بروند به خراسان و مرو برای شرفیابی به محضر حضرت رضا (علیه‌السلام). بین امام رضا و حضرت معصومه هم ارتباط خیلی خاص است، هم ارتباط برادری است، هم این خواهر کوچک بوده و پدر همه‌اش در جهاد و مبارزه و زندان و شرایط سخت بوده است. بنابراین حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها) کاملاً تحت تصرف و عنایت حضرت رضا (علیه‌السلام) تربیت شده است. یعنی حضرت رضا (علیه‌السلام) به نوعی پدر ایشان هم هست. این ارتباط خیلی ارتباط خاصی است. از نظر میزان اُنس، بین امام رضا و حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها) خیلی شباهت به حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) و اباعبدالله (علیه‌السلام) دارد، یعنی شباهتش خیلی نزدیک است.

بنابراین حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها) با این عشق آمده ایران و دارد می‌رود برای رسیدن به حضرت شمس الشموس، قمر می‌رود که به شمس پیوند بخورد. «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها * وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها»[15] ماه پشت سر خورشید می‌آید. ایشان آمد و خوردند به آن موانع و درگیری‌ها در اطراف ساوه و... آن جا دشمنان اهل‌بیت این‌ها را تعقیب می‌کنند. حمله می‌کنند و بعضی از عزیزان‌شان آن جا به شهادت می‌رسند. به حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها) هم آسیب شدید روحی و جسمی و عاطفی وارد شد. بعضی هم می‌گویند که حضرت را مسموم کردند. این هم یک نقل‌هایی دارد. علتش هم این است، یک بانوی حدوداً سی ساله در کمال صحت و سلامت و عافیت، در کمال سلامت جوانی، این مسیر طولانی را در یک سفر سخت آمده، چه اتفاقی آن جا افتاده که وقتی می‌رسد به قم فقط هفده روز زنده می‌ماند؟ اقامت حضرت در قم فقط هفده روز بوده است. در آن هفده روز چه عبادتی، چه دعایی کرده که نور عبادت حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها) هزار سال شیعه را تغذیه می‌کند.

غرض حضرت آمد و این اتفاق افتاد. آن‌هایی که اهل دقت هستند به این‌جا که می‌رسند این جمله را می‌گویند، می‌گویند خانم خوب شد شما به مشهد نرسیدید، خبر رحلت حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها) به امام رضا(علیه‌السلام) رسید. برای حضرت رضا (علیه‌السلام) خیلی سخت بود. اما تحمل رحلت خواهر برای برادر آسان‌تر است تا این که یک خواهری بخواهد صحنه شهادت برادرش را ببیند. این اصلاً قابل تصور نیست. چون یک روزی پیش آمد برای امام رضا (علیه‌السلام)، آن مسمومیت که اتفاق افتاد، اباصلت می‌گوید اصلاً صحنه قابل تصور نبود. «یتملل کتملل السلیم» آنچه که برای حضرت رضا (علیه‌السلام) اتفاق افتاد خیلی سخت بود. درون حجره، در آن غربت. این‌ها را شما ندیدی، ای بانوی مکرم اگر می‌دیدی چه می‌شد؟ اما چه تقدیری بود برای زینب (سلام‌الله‌علیها)، تقدیر زینب تقدیر دیگری است. امام حسن (علیه‌السلام) زینب (سلام‌الله‌علیها) راصدایش کرد گفت طشت بیاور، وارد شد آن صحنه شهادت امام حسن (علیه‌السلام)را مشاهده کرد، از این طرف هم که کربلا است، یک وقت بگویند به شما که وقتی شنید صدای ذوالجناح را و بیرون آمدند، خود زینب (سلام‌الله‌علیها) و اهل‌بیت بیرون آمدند، زینب متوجه شد به قتلگاه، دید و الشمر جالسٌ علی صدره. چه چیزهایی دیده زینب (سلام‌الله‌علیها).

«السلام علیکم یا اهل بیت النبوة...»



[1] بحار الأنوار  ج۹۰ ص۳۴۹

[2] فرازی از دعای بیستم صحیفه مبارکه سجادیه

[3] کتاب :شرح منظومه 1 نویسنده:مطهری، مرتضی جلد :1صفحه12

[4] آیه 4 سوره مبارکه فتح

[5] آیه 69 سوره مبارکه انبیاء

[6] الكافي : 2 / 241 / 37

[7] آیه 4 سوره مبارکه فتح

[8] همان

[9][9] آیه 2 سوره مبارکه طلاق

[10] آیه 4 سوره مبارکه طلاق

[11] فرازی از دعای بیستم صحیفه مبارکه سجادیه

[12] بحارالأنوار ج : ۹۹ ص : ۲۶۶

[13] بحارالانوار» ج 102، ص 265؛ «عوالم» ج 21، ص 331

[14] نهج البلاغة : الحكمة 77

[15] آیات 1 و 2 سوره مبارکه شمس



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *