متن بیست‌و‌هشتمین جلسه برخط با مربیان و شبکه پشتیبان خواهران ۱۴۰۳/۰۱/۲۵ 1403/1/25


پیوند های مرتبط »

متن بیست‌و‌هشتمین جلسه برخط با مربیان و شبکه پشتیبان خواهران ۱۴۰۳/۰۱/۲۵
ان شاءالله عید سعید فطر هم‌چنان بر شما مبارک باشد. از خدای متعال می‌خواهیم آنچه که در ماه مبارک رمضان از لطف و کرمش به همه ما کرامت کرده است، توفیق شکرگزاری و حفظش را به همه کرامت کند. این مهم‌ترین درخواست بعد از ماه مبارک رمضان است. عمدتاً بعد از هر فرصت مناسبی و هر توفیقی که برای انسان پیش می‌آید دعا این است که «رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ» این یادآوری خطر انحراف بعد از وهابیت است که در این آیه کریمه در قالب یک دعا آورده شده است. در ضمن دعای خردمندان هم هست؛ یعنی اولوالالباب، آن‌هایی که اهل تفکر هستند، اهل خرد هستند، خرد ناب دارند، موضوعات را عمیق می‌بینند، دعا هم که می‌کنند دعاهایشان فرق دارد. از جمله دعای اولوالالباب و صاحبان خرد ناب این است که می‌گویند «رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا» یعنی ما بعد از این که هدایت شدیم، گرفتار انحراف و اعوجاج نشویم. خب این خیلی خسارت بزرگی است.

مسئله‌ی حفاظت از دستاوردهای ماه مبارک رمضان

ان شاءالله عید سعید فطر هم‌چنان بر شما مبارک باشد. از خدای متعال می‌خواهیم آنچه که در ماه مبارک رمضان از لطف و کرمش به همه ما کرامت کرده است، توفیق شکرگزاری و حفظش را به همه کرامت کند. این مهم‌ترین درخواست بعد از ماه مبارک رمضان است. عمدتاً بعد از هر فرصت مناسبی و هر توفیقی که برای انسان پیش می‌آید دعا این است که «رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ»[1] این یادآوری خطر انحراف بعد از وهابیت است که در این آیه کریمه در قالب یک دعا آورده شده است. در ضمن دعای خردمندان هم هست؛ یعنی اولوالالباب، آن‌هایی که اهل تفکر هستند، اهل خرد هستند، خرد ناب دارند، موضوعات را عمیق می‌بینند، دعا هم که می‌کنند دعاهایشان فرق دارد. از جمله دعای اولوالالباب و صاحبان خرد ناب این است که می‌گویند «رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا» یعنی ما بعد از این که هدایت شدیم، گرفتار انحراف و اعوجاج نشویم. خب این خیلی خسارت بزرگی است. یک وقت یک کسی هدایت نشده است، اما یک وقت یک کسی هدایت شده و قدر هدایت را ندانسته و از آن نعمتی که نصیبش شده، راهنمایی که شده، نوری که خدای متعال به او داده، از این نتوانسته حفاظت کند. یک وقت یک چیزی را یک کسی نداشته، یک وقت داشته از دست داده، این دوتا مسئله است.

انسان‌های خردمند دعای‌شان این است که آنچه را که به ما دادی از ما نگیر و توفیق حفظ آن را به ما کرامت کن. ره‌آورد اصلی ماه مبارک رمضان هدایت است. هدایت انسان مؤمن به مراتب بالاتر از تقوا است؛ هدایت فکری، هدایت ذکری، هدایت عملی، این‌ها از برکت اُنس با قرآن کریم است، از برکت اُنس با مناجات، از برکت سحرخیزی، از برکت روزه است، از برکت آن خلوت‌هایی که انسان بین خودش و خدای متعال دارد. این‌ها زمینه‌هایی را فراهم می‌کند که شخص به یک سطح بالاتری از نورانیت می‌رسد. این روشنایی، این نورانیت که از آن به عنوان تقوا یاد می‌کنیم حاصل ماه مبارک رمضان است. یک نوع فرشته‌خویی، یک نوع ارتباط نزدیک با عالم ملکوت را به انسان می‌دهد. ولی حفظ آن مهم است.

بلافاصله که ماه مکرم شوال از راه می‌رسد، میدان فعالیت جدی شیاطین است برای این که آنچه را که ما در ماه مبارک رمضان از لطف خدای متعال،‌ از برکت شب‌های قدر، از نورافشانی الهی در لحظات افطار و سحر، در مواقف نماز نصیب انسان‌های مؤمن شده، تمام این‌ها را از انسان بگیرد. شیاطین در این مسئله جدی هستند. لذا شاید برای‌ شما جالب باشد در همین دو سه روزه دیدید چه دارند به روز شما می‌آورند. یعنی انگار نه انگار این مثلاً عطیه خانم، این انسیه خانم، این فاطمه خانم، این حسن آقا، این حسین آقا، این فلانی، این همان است که مثلاً سه چهار روز قبل در ماه مبارک رمضان بود. دیگر برای نماز خیلی سخت برمی‌خیزد، دیگر سحر ندارد، تقریباً مرخص شد رفت. مقیّد بود یک ساعت و نیم دو ساعت قبل از اذان بیدار می‌شدند، مخصوصاً خانم‌ها توفیق‌شان معمولاً بیشتر هم هست، برمی‌خیزیدند بالاخره سفره سحری را آماده کنند، معمولاً فیض دعا و نماز شب و این‌ها را خانم‌ها بیشتر درک می‌کنند. ولی گویا دیگر خبری نیست، مثل این که ماه رمضان تمام شد. اول‌هایش که با خودشان حدیث نفس می‌کنند می‌گویند خستگی ماه رمضان است، ماه رمضان یک مقدار خسته شده بودیم، حالا تا بدن‌مان و قوای‌مان با شرایط جدید هماهنگ بشود و از  این حرف‌ها. یک مقدارش مربوط به این چیزها است، بالاخره با یک بهانه‌هایی این کسالت معنوی و امثال این‌هایی را که برای‌شان پیش آمده توجیه می‌کنند. ولی واقعیت این است که ما در معرض یک حمله سنگین از شیاطینی هستیم که در ماه رمضان دست‌هایشان بسته بود و این‌ها حالا آزاد هستند. به‌خاطر وسوسه‌انگیزی آن‌ها، دوباره تمایلات نفس فعال می‌شود، محیط هم که بالاخره برای یک چنین چیزهایی مساعد است، خلاصه می‌افتیم در شرایط سخت‌تر.

 

برنامه‌ریزی برای صیانت از دستاوردهای ماه مبارک رمضان

لذا اصل ماجرا این است که با یک برنامه‌ریزی جدی، انسان بتواند آن بهره‌ها را صیانت کند. البته دیدید چقدر در ماه مبارک رمضان خوب بود، ما مثلاً مقیّد شده بودیم روزی حداقل یک جزء قرآن می‌خواندیم. نه این که مثلاً یک صفحه هم نخوانیم. نمی‌گوییم روزی یک جزء، اگر کسی بتواند که خب خیلی بهتر، اما اگر نشد حداقل روزی یک حزب را بخواند، مثلاً روزی چهار پنج صفحه قرآن در برنامه‌اش باشد. مثلاً چقدر شما مناجات ابوحمزه، دعاها و امثال این‌ها را می‌خواندید. اکنون در آن حد توقع نیست اما حداقل مثلاً از صحیفه، از دعای ابوحمزه که فقط مال ماه مبارک رمضان نیست. مثلاً اگر قبلاً شما شبی پنج صفحه می‌خواندید حالا این‌طور نباشد که نخوانید، یک صفحه بخوانید. با یک کاهش منطقی بتوانیم آن دستاوردها را حفظ کنیم.

در ماه مبارک رمضان، معمولاً انسان از لغو گفتاری‌اش کاهش پیدا می‌کند. دیدید ماه رمضان انسان کمتر حرف می‌زند. طبع ماه مبارک رمضان هم این اقتضاء را می‌کند. اکنون هم سعی کند آن را حفظ کند، این سرمایه بزرگی است. در مجموع انسان یک شرایط خاصی پیدا می‌کند. چقدر خوب است این‌ها را بشود ادامه داد. خدا ان شاءالله به همه ‌ما کمک بکند و یاری الهی شامل حال‌مان باشد، خلاصه حواس‌مان باشد.

دیدید در بعضی از روایات دارد که مؤمنین بعد از روز عید فطر روزه بگیرند. البته من خودم هیچ وقت چنین کاری را تجربه نکردم ولی در این حد این پیشنهاد هست که طی چند روزی به روزه‌شان ادامه بدهند. این برای این است که بالاخره یک دفعه رها نشوند. معمولاً ماها به آن شکل که انجام نمی‌دهیم ولی این‌ها پیام دارد، پیامش این است که آن عادت‌های خوب ماه مبارک رمضان را مؤمنین بتوانند برای خودشان حفظ کنند. به هر حال من برای شماها دعا می‌کنم، شما هم برای بنده دعا کنید، همه‌مان برای همدیگر دعا کنیم که خدای متعال ان شاءالله به همه‌مان توفیق کرامت کند.

 

خودسازی، مدیریت و تربیت قوه واهمه

بحث ‌ما خیلی بحث مهمی بود و موضوع بسیار بسیار اساسی در خودسازی و مدیریت و تربیت قوه واهمه یا قوه وهمیه بود. بحمدالله مباحث خوب و مهمی را در این زمینه مطرح کردیم. جمع‌بندی ما این بود که دفتر همکاری نفس اماره با شیاطین، قوه وهمیه است. این جاست که اگر انسان بتواند، کاری کند. این حقه‌بازی‌هایی که در زندگی ماها هست این‌ها کار قوه وهمیه است. اگر انسان به مرحله‌ای برسد که قوه وهمیه‌اش به مرحله تسلیم برسد، یعنی در پیشگاه خدای متعال سجده کند، آن جمله‌ای که پیامبر عزیزمان دارند که «سَجَدَ لَكَ سَوَادِي وَ خَيَالِي»[2] آن جایی که می‌گوید خیال من برای تو سجده می‌کند، این خیلی تعبیر عالی است. یعنی همین که قوه وهمیه انسان به خدای متعال تسلیم بشود، آن مرحله مرحله‌ای است که زمینه برای پروازهای بلند معنوی برای شخص فراهم شده است. این دستور جلسه ما بود، با هم در این زمینه گفتگوهای بسیار مهم و حساس و سرنوشت‌سازی داشتیم.

 

7. مهندسی آرزوها

خاطر مبارک‌تان باشد قاعده هفتم را با هم بحث کردیم که مسئله حیاتی مهندسی آرزوها بود. در این زمینه نکته‌ها و یادآوری‌هایی را داشتم. اگرچه آن بحث می‌تواند هم‌چنان ادامه پیدا بکند ولی ما علی‌العجاله براساس قواعد این جلسات‌مان به همین مقدار اکتفا می‌کنیم، شما هم باز تأمل بفرمایید اگر باز نیاز به توضیحات تکمیلی بود من ان شاءالله محضرتان هستم.

 

1-7 واقعی‌سازی آرزوهایی

ما قرار شد دو کار اساسی را ذیل مهندسی آرزوها انجام بدهیم. یکی عبارت بود از واقعی‌سازی در باره آرزوهای مادی، آرزوهای دنیایی که عمدتاً کاری است که پیش روی انسان‌های مؤمن هست که باید آرزوهای دنیایی خودشان را با زیست موقت دنیایی هماهنگ کنند که این‌ها با همدیگر تطبیق داشته باشد. آن جایی که آرزوهای دنیایی ما فراتر از زیست این جهانی ما است، آن جا ما فریب‌خورده هستیم و آن جایی است که دست و پای دل ما در غل و زنجیر این آرزوها قرار می‌گیرد و آن جاست که ما می‌افتیم به اسارت شیاطین و نفس اماره. خوراک اصلی قوه وهمیه‌ی تربیت نشده‌ی در اختیار شیاطین، همین آرزوها هستند؛ آرزوهای تربیت نشده، آرزوهای مدیریت نشده، آرزوهای مهندسی‌ نشده. اما اگر ما آرزوها را مطابق با هندسه توحیدی و الهی مهندسی کنیم، آن وقت کار خیلی متفاوت می‌شود.

 

1. کوتاه‌سازی آرزوها

بنابراین در درجه اول آرزوهایمان را باید واقعی کنیم. این واقعی‌سازی در روایات ما از آن تعبیر شده به کوتاه‌سازی آرزوها، نقطه مقابلش طول‌العمل است؛ آرزوهای بلند و دراز، طولانی. در حالی که کل زندگی دنیا از قواره شخصیت ما حداکثر به اندازه یک مثلاً کفش یا یک جوراب است تا ساق پای ما، این قدر است. یعنی اگر کل مثلاً قد و قامت هر کسی را کل شخصیت او در نظر بگیریم، بخش دنیایی‌اش حداکثر تا مثلاً ساق پای او باشد. تازه اگر خیلی ارفاق کنیم، در حالی که باز خیلی کمتر از این‌ها است. اگر شما دیدید یک کسی آرزوهای دنیایی‌اش که باید به اندازه مثلاً یک جوراب باشد، به اندازه مثلاً فرض کنید یک مانتوی بلند یا اندازه یک چادر، مثلاً کل شخصیت او را دربرگرفته است، این اصلاً تناسب ندارد، این اضافه‌اش همان چیزی است که از آن تعبیر می‌شود به طول‌الأمل و انسان اگر مبتلا بشود به آرزوهای طولانی، این آرزوها می‌شوند خوراک قوه وهمیه.

قوه وهمیه است که آرزوها را طولانی می‌کند، یعنی اصلاً هنر قوه وهمیه عبارت است از بزرگ‌سازی آرزوهای ما. آرزوهای دنیایی ما با هنرمندی قوه وهمیه است که با خیالات گسترش پیدا می‌کند، چون واقعیت ندارد بنابراین می‌رود در محیط وهم و خیال، آن جا به آن دامن زده می‌شود، بسط داده می‌شود. هنر انسانِ مؤمنِ هنرمند این است که به لطف خدای متعال این بخش از آرزوها را واقعی‌سازی کند، یعنی واقعاً به اندازه زیستِ کوتاهِ موقتِ این جهانی ما که نهایتاً تا همین مچ پا را، به اندازه یک جوراب کوتاه پوشش می‌دهد، حتی نه جوراب بلند، به اندازه‌ای که فقط تا مچ پا را مثلاً بپوشاند، همین مقدار است،‌ بقیه‌اش آن هدف‌های اخلاقی شماست، هدف‌های معنوی شماست، هدف‌های روحانی شماست، آرمان‌های توحیدی شماست که آن‌ها مربوط می‌شود به روح و جان و شخصیت حقیقی شما، به خود حقیقی شما، آن‌ها است. این جا میدان کار بزرگی پیش روی همه است.

 

2. واقعی‌سازی آرزوهای مادی، با یاد مرگ

در روایات ما هم می‌گویند آن که خیلی به واقعی‌سازی آرزوهای مادی و دنیایی کمک می‌کند، یاد مرگ است. یاد مرگ خیلی کمک می‌کند. یک روایت زیبایی هم هست که روزی پیامبر عزیزمان با اصحاب دور هم نشسته بودند. حضرت مثلاً یک شاخه‌ای یک چوبی را در آن رملی که آن جا بود فرو کردند و کاشتند، فرمودند این را داشته باشید. یک چوپ دیگر نزدیک آن کاشتند، فرمودند: «این را هم داشته باشید. یک چوپ دیگر را خیلی با فاصله آن جا کاشتند بعد به اصحاب فرمودند فکر می‌کنید این‌ها چی هستند؟ آن‌ها نگاه کردند هیچ کسی چیزی سر در نیاورد. حضرت فرمودند این اولی انسان است، این که دور است آرزوهایش است، این که نزدیکش است، مرگ است.»

من چند وقت پیش رفته بودم خیاطی؛ با اجازه‌تان اگر یک وقت مثلاً قبایی، عبایی، یا مثلاً چون پیراهن‌های ما معمولاً بلند است، برای سفارش می‌رویم قم سفارش می‌دهیم. برای همین رفته بودم پیش یک خیاطی که معمولاً برای من می‌دوزد، بعد برای او گفتم که شما زحمت بکش مثلاً سه‌تا پیراهن برای من بدوز. خلاصه او اندازه گرفت و همه کارهایش را انجام داد. داشتیم حساب و کتاب‌‌هایش را با او انجام می‌دادیم، بعد من یک لحظه برگشتم به این آقای خیاط گفتم ببینید من و شما داریم الان چه کار می‌کنیم؟ از آن طرف هم یک صدای خنده‌ای به گوش می‌رسد. می‌گویند فلانی قبل از این که تو این پیراهن را استفاده کنی، یک جامه‌ی دیگری برای تو دوخته شده است، البته آن‌ها دوخته نشده، بریده شده است. باید با یک کفنی سفر کنی. این خیال می‌کند که مثلاً چقدر می‌خواهد زندگی کند، دارد چندتا پیراهن برای خودش می‌گیرد، در حالی که قبل از این که این بخواهد از آن‌ها استفاده کند مرگش است که نزدیکش قرار گرفته است.

مرگ به ما خیلی نزدیک است. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند «وَ قَرِيبٌ مَا يُطْرَحُ الْحِجَاب»[3] مثل یک پرده‌ای است، خیلی زود هم کنار می‌رود، می‌بینید شما آن طرف هستید. ببینید به ما نمی‌گویند که شما دنیا را رها کنید، به هیچ وجه، این منطق دین نیست. منطق دین این است که می‌گوید دنیا را به اندازه داشته باش. جمله، خیلی جمله فنی است. فرمود:‌ « وَ ابْتَغِ فيما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لَا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا.»[4] یعنی شما همیشه دنبال سرای جاودانی و ابدی باش. یعنی آن را از خدای متعال بخواه. «ابتغاء» یعنی خواستنِ طلب همراه با جدیت و تأکید و حرص ‌ورزیدن، یعنی اگر می‌خواهی حرص بزنی، پیگیری کنی، جدی باشی، فقط برای آخرت باشد. «وَ ابْتَغِ فيما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ» بلافاصله می‌فرماید: «وَ لا تَنْسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنْيا» اما یک بهره خودت را از دنیا هم فراموش نکن. یعنی این که گفتیم «وَ ابْتَغِ فيما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ» این معنایش این نیست که دنیا را کلاً بگذارید کنار، راجع به دنیا به ما می‌گویند زهد داشته باشید. زهد یعنی نگاه واقعی و به اندازه به دنیا که این محصول‌ دنیاشناسی است و دنیاشناسی پیشرفته حاصل جذبه‌های توحیدی و آخرتی است و متوسط آن که بسیار کمک‌کننده است در یاد مرگ است که خود یاد مرگ عملاً آزادسازی می‌کند، اندازه را مشخص می‌کند.

 

3. مهندسی آرزوها، در نسبت بین ما و آرزوهای دنیایی ما

بنابراین یکی از مهم‌ترین کارهایی که ما برای مهندسی آرزوهایمان باید انجام بدهیم، در نسبت بین ما و آرزوهای دنیایی ما است. در نسبت آرزوهای دنیایی و واقعی‌سازی آن، همان‌هایی است که در دعای شب بیست و هفتم ماه رمضان خواندید، فرمود: «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي التَّجَافِيَ عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الْإِنَابَةَ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ وَ الِاسْتِعْدَادَ لِلْمَوْتِ قَبْلَ حُلُولِ الْفَوْت‏» در آن روایت مشاهده کردید که شب بیست و هفتم ماه مبارک رمضان جزء شب‌هایی است که با لیلة القدر نسبت دارد، از اول شب تا سحر امام سجاد (علیه‌السلام) مشغول این دعا بودند، همین سه جمله «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي التَّجَافِيَ عَنْ دَارِ الْغُرُورِ» خدایا به من تجافی نسبت به دارالغرور را روزی کن. دارالغرور اسم دیگر دنیا است. یعنی آن جایی که خیلی کم است ولی خودش را خیلی زیاد نشان می‌دهد، خیلی کوچک است ولی خودش را خیلی بزرگ نشان می‌دهد. خیلی معمولی است یا اگر نگوییم زشت است ولی خودش را خیلی خوشگل نشان می‌دهد. یعنی اصلاً واقعی نیست، این می‌شود دارالغرور. قیمتش خیلی ارزان است اما خودش را خیلی گران نشان می‌دهد، این می‌شود دارالغرور، یعنی سرای فریب. آن وقت شما از خدای متعال چه می‌خواهید؟ می‌گویید خدایا به من تجافی نسبت به دارالغرور را روزی کن. تجافی یعنی چی؟ یعنی فاصله‌گذاری بین من و سرای فریب را به من روزی کن. تجافی به معنای آن فاصله‌گذاری است. معنای دقیق‌تر قرآنی‌اش می‌شود فاصله گرفتن ما با رختخواب، شب‌ها برای نمازشب یا نماز سحر، آن را می‌گوید تجافی. قرآن می‌فرماید «تَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا»[5] این‌ها پهلوی‌شان از بستر در شب‌ها خالی می‌شود، فاصله می‌گیرد، با اشک و آه برمی‌خیزند و با امید و ترس خدا را می‌خوانند. پس ببینید آن جا کلمه تجافی به کار می‌رود.

تجافی یک جای دیگر هم استفاده می‌شود که خیلی کمک‌کننده است؛ در نماز است. در نماز جماعت، شما رکعت دوم رسیدید به امام اقتداء کردید، حالا امام نشسته برای تشهد، وظیفه شما تشهد نیست، شما رکعت اول هستید، شما چه کار می‌کنید؟ می‌گویند روی دست و پا قرار بگیرید، ننشینید، یک چنین حالت بینابین، نه نشستید، نه ایستادید، به این حالت می‌گویند تجافی. یعنی کلاً انسان در دنیا باید در این حالت تجافی باشد، یک چنین حالتی. اگر نشسته است که همان دلبستگی است؛ دائم ذکر و فکر و شب و روزش این است که چی بخوریم؟ چی بپوشیم؟ کجا برویم؟ چگونه بگردیم؟ برای فردا چی تهیه کنیم؟ فردا منظور همان دنیا است. این ماه را چگونه رد کنیم؟ چی گران شده؟ چی ارزان شده؟ تمامش این چیزها است. شغل‌مان چی می‌شود؟ نمی‌دانم فلان چی می‌شود؟ تماماً این بحث‌ها است. این نشسته است. اگر کسی پا شده باشد اصلاً کلاً مُنقَطِع از دنیا باشد. البته این‌ها را نداریم، نمی‌شناسیم. اگر هم باشند خیلی کم هستند. زمان ائمه (علیهم‌السلام) یک کسانی بودند کلاً دنیا را ترک می‌کردند، متارکه دنیا بودند. می‌رفتند در بیابان و کوه و این‌ها. آن‌ها مورد تأیید نیست. یک حالت بینابین که هم نشستی هم ننشستی، هم پا شدی هم پا نشدی، همین وسط، این حالت تجافی است.

ضمناً در کلمه تجافی، استعداد هم هست، یعنی این شخص آماده رفتن است. آن معنایش این است که آماده بلند شدن است. تا او می‌گفت بحول الله، این راحت از جا پا می‌شود. این یعنی آماده است. تا به او بگویند بفرمایید، سبک‌بار است، آماده است، دست اعمالش را می‌گیرد آن طرف است. ولی آن کسی که نه، چسبیده به زمین، وقتی به او بگویند بفرمایید «اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْض‏»[6] این به زمین چسبیده است، دیدید چیزی که چسبیده چگونه باید آن را جدا کنند، آن حالتِ سختی جان کندن برای انسان‌های دل‌بسته به دنیا این چنین است که فرمودند مثل این است که بخواهند با قیچی اعضا و جوارح او را بِبُرند، چون او را باید بِکَنند، یکی یکی این رشته‌ها را باید جدا کنند. پس واقعی‌سازی آرزوها به معنای تجافی است که در همین دعا هست.

 

4. اِنابه به دارالخلود

یکی دیگر از راهکارهایی که به انسان کمک می‌کند تا از جاذبه‌های دنیایی و آرزوهای دروغین فاصله بگیرد، انابه به دارالخلود است، این که انسان توجهش به آخرت باشد، در واقع دلبستگی او به آخرت باشد، رجوع عاشقانه‌اش به سرای جاودانگی باشد. انسان آرزوهای اصلی‌اش کجاست؟ انسان مؤمن آرزوهای اصلی‌اش در دارالخلود است، در سرای جاودانگی است. بنابراین این می‌شود حالت انابه. «وَ الِاسْتِعْدَادَ لِلْمَوْتِ قَبْلَ حُلُولِ الْفَوْت‏[7] و قبل از این که مرگش از راه برسد و خبرش کنند این آماده شده باشد.» یعنی استعداد داشته باشد. استعداد یعنی آمادگی، آمادگی رفتن را پیدا کرده باشد.

یکی از چیزهایی که هم در تجافی به ما کمک می‌کند، هم در انابه به ما کمک می‌کند، هم در استعداد به ما کمک می‌کند خود ذکرالموت است که خود این یاد بسیار کمک‌کننده است.

در هر صورت این‌ها را قبلاً با هم صحبت کرده بودیم، یک یادآوری بود. چون بحث آرزوها خیلی بحث مفصلی است. بسیار هم مورد علاقه بنده است که آن بحث را می‌شود مفصل‌تر هم مطرح کرد. اخیراً یک کتابی از ما دارد نهایی‌سازی می‌شود که ان شاءالله دعا بفرمایید امسال محضرتان تقدیم بشود؛ آن کتاب شرح دعای هشتم صحیفه مبارکه سجادیه است. احتمالاً در چهار جلد تقدیم بشود، یک فصلش راجع به آرزوها است، یک فصلی‌اش راجع به آرزوها است به عنوان موانع، آن جا بحث موانع خوشبختی است. شرح دعای استعاذه می‌شود موانع خوشبختی. حوالی هزار صفحه است. یک دعای یک صفحه‌ای است که شرح آن هزار صفحه است. آن جا من مفصل‌تر به آن پرداختم، اگرچه باز از آن هم بیشتر می‌شده به آن رسیدگی کرد ولی دیگر فرصت مستقلی می‌خواهد.

پس با جاذبه‌های توحیدی،‌ با قرار گرفتن در برابر جاذبه‌های آخرتی، انسان می‌تواند آرزوهای دنیایی‌اش را واقعی‌سازی کند. روش دیگر از طریق یاد مرگ است که خیلی کمک‌کننده عجیبی است. در باره یاد مرگ قبلاً ما در قواعد عمومی جهاد اکبر مفصل صحبت کردیم.

 

2-7 حقیقی‌سازی آرزوها

فصل دومِ مهندسی آرزوها، تصعید است، یعنی پرورش دادن، گسترش دادن و بزرگ کردن آرزوهای معنوی، آرزوهای روحانی، آرزوهای توحیدی، آرزوهای آخرتی. آن‌ها را انسان در وجود خودش پرورش بدهد، آن جا میدان میدان دیگری است. آن‌ها را شما باید پرورش بدهید، طولانی‌اش کنید، گسترش بدهید، تنوع به آن بدهید.

اما این جا درست برعکس آن در باره آرزوهای دنیایی است. آن جا باید کار ما کار تصعید باشد، اسمش را می‌گذاریم آرزوهای حقیقی. چون ما آن جا با حقیقت مواجه هستیم این جا با واقعیت. این جا باید خودمان را با واقعیت هماهنگ کنیم، باید آرزوهایمان را کوتاه کنیم، چون حضورمان خیلی کوتاه است.

ننه ما می‌گوید جواد هر وقت دیدی از جایی دیگر کار تو آن جا جمع‌وجور شده بدان باید بروی. می‌گوید این قانونش است. گاهی به او می‌گویم مادر اصلاً کار من کلاً در دنیا مثل این که دیگر تمام شده باشد. دیدید کار آدم که جفت و جور می‌شود معنایش این است که یک اتفاقی می‌خواهد بیفتد. این یک مرحله انتقالی است. این می‌شود یک سرفصل، سرفصل جدی و یکی هم همین مسئله تصعید است.

ما معمولاً در بحث آرزوها، تأکید جدی‌مان در باب قوه وهمیه روی فصل اول است؛ یعنی واقعی‌سازی آرزوهای دنیایی. اما فصل دوم حقیقی‌سازی آرزوهایمان است. یعنی ما باید در این فصل دوم آرزوهایمان را با حقیقت هماهنگ کنیم. من دارم می‌روم به یک زیست ابدی، باید برای یک زندگی ابدی آماده بشوم، این می‌شود عالم حقیقت. مثلاً ببینید خواسته‌های ما در مسائل اخلاقی به آن جا برمی‌گردد. خواسته‌‌های ما در علم به آن جا برمی‌گردد. آگاهی‌ها، چون آن جا هرچه که شما آن را گسترش بدهید احساس می‌کنید کم است. معرفت، مخصوصاً معارف توحیدی، معارف الهی، فضیلت‌های اخلاقی. شما هرچه که روح و جان خودتان را زیباسازی می‌کنید باز می‌بینید کم است، در حالی که برای جسم یک اندازه خیلی مختصری کافی است. جسم هر کسی پیر می‌شود، تکیده می‌شود، تمام می‌شود.

ما مخالف با آراستگی نیستیم، اتفاقاً مؤمنین باید به آراستگی اهتمام داشته باشند. بحث ما بحث این اضافه‌ها است. این اضافه‌ها برای چیست؟ همین که یک کمی سن‌شان می‌رود بالا همه افسردگی می‌گیرند چون دیگر نمی‌شود سن را کاری‌ کرد. حالا بروی تزریق کنی، نمی‌دانم چه کار کنی، خب چه فایده‌ای دارد؟ آخرش همان یک مشت خاکی است که «مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فيها نُعيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً أُخْرى»[8]‏ فرمود شما را از خاک ساختیم‌، به خاک هم برمی‌گردانیم، بعد هم مجدداً از خاک معبوث‌تان می‌کنیم.

اما برای زیباسازی روح، برای آرایش جان، هرچه انجام بدهید کم است، چون حقیقت جاودانی است، چون شما با آن تصویر می‌مانید. با این تصویر که نمی‌مانید، این تصویر مثل یک قابی است که خرد می‌شود و محو می‌شود و در عالم طبیعت از بین می‌رود. بعد هم در طبیعت گم می‌شویم. یعنی این زمین ما را قورت می‌دهد، می‌خورد، گم می‌شویم می‌رویم. اما آن جان ما که رهاسازی می‌شویم می‌رویم در محیط خودش، در عالم خودش، با آن است که می‌مانیم.

بنابراین آن تصویر نیاز به آراستگی دارد، آن جا هرچه قدر هنر برای زیباسازی بریزید باز هم کم است. خودتان، هرچه دیگران در این زمینه هنرمندی دارند از آن استفاده کنید باز هم کم است. از تمام لوازم آرایشی روحی و اخلاقی و فکری استفاده کنید باز هم کم می‌آورید، یعنی باز می‌بینید جا دارد. آن جاست که انسان باید به خودش بپردازد. آن می‌شود تصعید آرزوها. پس آن جنس آرزوها تصعید و تعالی است اما این گروه از آرزوها نه، باید همه‌شان را لگام بزنید، مهارش کنید، هر جا اضافه رفته باید بچینید، قطعش کنید که هماهنگ باشد.

 

8. مدیریت محیط و روابط

قاعده بعدی عبارت است از مدیریت محیط و روابط. اصل مسئله در مدیریت و ضبط و حفاظت و کنترل قوه وهمیه و قوه خیال، مربوط می‌شود به این سازماندهی‌‌های درونی که تا به حال راجع به آن صحبت کردیم. یکی‌اش همین مهندسی آرزوها بود که آخرین بحث‌مان بود. یا خاطر نازنین‌تان هست بحث مهندسی ذهن که آن بحث بسیار کلیدی بود که مطرح شد. اما محیط بیرون چقدر سهم دارد؟ من خدمت‌تان عرض می‌کنم محیط بیرونی ما، یعنی محیطی که ما را دربر گرفته است، در ارتباط با این مسئله دارای سهم قابل توجهی است. نمی‌خواهم بگویم با آن بحث‌های قبلی بشود مقایسه‌اش کرد، در یک سطح خیلی پایین‌تری است ولی تأثیرش قابل ملاحظه است. بنابراین ما این را به عنوان یک قاعده مستقل این جا آوردیم. این به خاطر سهمی است که دارد. اگرچه سهمش با بحث‌های قبلی ما قابل مقایسه نیست، ولی در عین حال دارای جایگاه خاص خودش است. این را اسمش را گذاشتیم مدیریت محیط و روابط. محیط اعم از محیط زیست و محیط کار، روابط هم اعم از روابط نزدیک، روابط دور. روابط مثلاً واجب، مثلاً روابط مستحب. این ارتباطاتی که ما عملاً در زندگی اجتماعی‌مان داریم.

خاطر مبارک‌تان باشد که محیط پیرامونی ما روی وضعیت قوه وهمیه ما و روی قوه خیال ما اثرگذار است. لابد هستیم، یعنی اثر خاص خودش را دارد. مثلاً در روابط اجتماعی ما، یکی از شعبه‌هایی که باز می‌کنیم عبارت است از ارتباط ما با دوستان‌مان که ما یک خط ارتباطی با آن‌ها داریم. کیفیت دوستان ما، حال‌شان،‌ روحیات‌شان، نگاه‌های‌شان، هدف‌های‌شان در زندگی کاملاً می‌تواند روی وضعیت روحی و عاطفی ما تأثیر بگذارد. این را شما خودتان کاملاً می‌دانید، از نزدیک آن را حس کردید. مثلاً آدم با بعضی‌ها می‌نشیند شیطنتش گل می‌کند. مثلاً شما با بعضی‌ها معاشرت می‌کنید تعلق‌تان به دنیا زیاد می‌شود. با بعضی‌ها می‌نشینید حرص‌تان به دنیا بیشتر می‌شود. درست عکسش هم هست. مثلاً شما با بعضی‌ها معاشرت می‌کنید تعلقات معنوی‌تان زیاد می‌شود. با بعضی‌ها معاشرت می‌کنید تعلقات آخری‌تان زیاد می‌شود. این یک واقعیت است، واقعیت حیاتی هم هست. بله داریم انسان‌هایی که از نظر قدرت روحی و انسجام درونی برسند به مرحله‌ای که این مثلاً ارتباط روی آن‌ها تأثیر جدی نداشته باشد یا حتی یک وقتی ادعا کنند ما اصلاً اثر نمی‌پذیریم. خیلی خوب، آن‌ها خیلی موارد خاصی هستند. ولی ما آدم‌های ضعیف و متوسط هستیم. اگر کسی پیشرفته شد، یعنی در نقطه قدرت روحی قرار گرفت، جوانح او قوی شد، اندام‌های فکری، روحی و قلبی‌اش قوی شد، از این عوامل بیرونی می‌تواند برسد به یک جایی که دیگر تأثیر نپذیرد. ولی ما نه، ما متوسط هستیم یا ضعیف هستیم. آدم ضعیف از این نوع معاشرت‌ها اثر می‌پذیرد.

گاهی در معاشرت‌ها خانم‌ها به خاطر آن ظرفیت عاطفی که دارند، آسیب‌پذیرتر هستند. یعنی عشق و نفرت در خانم‌ها خیلی جدی‌تر است. اثر‌گذاری‌اش خیلی روی روحیه و شخصیت آن‌ها جدی است. شما تصور بفرمایید که مثلاً این خانم وارد یک رابطه دوستی شده بعد می‌بینید این دوستی و رفاقت با فلان کس در ذهنیت او و به دست قوه وهمیه چنان بسط پیدا می‌کند که یک وقت نگاه می‌کند می‌بیند همه موجودی‌اش شده فلان کس. بابا تو خودت مثل این که هستی، وجود داری. این یک نوع الیناسیون (alienation) است، یعنی از خودبیگانگی است. یک پدیده خطرناکی است. می‌شود، دیگری را خویشتن پنداشتن. من می‌رسم به جایی که اصلاً انگار این خود من شده است. باور کنید این خبرها نیست. این همان توهم است، این همان قوه وهمیه است، وقتی به آن میدان دادی، این عواطف تو را این قدر گرفته، بسطش داده، خرجش کرده که یک چنین اتفاقی افتاده است، آن وقت تو خیال می‌کنی فلان کس انگار اصلاً خودت است. تا این حد در طرف ذوب می‌شود. این همان بسط قوه وهمیه است. بنابراین معاشرت‌ها باید اندازه‌گذاری بشود تا ما گرفتار این آسیب‌ها نشویم.

 

1. مدیریت مناسبات و روابط اجتماعی‌

خیلی‌ از آسیب‌ها حاصل این است. البته مخفی نماند که بعضی از اطراف معاشرت‌های ما و کسانی که در محیط ارتباط ما هستند؛ یا دوست هستند، یا همکار هستند یا در محیط‌های غیرتعریف شده‌ای با ما ارتباطی پیدا می‌کنند، خیلی از این‌ها بدون این که حتی شاید خودشان بخواهند، عامل دست شیطان برای بسط قوه وهمیه شما هستند. یعنی گاهی خود طرف هم نمی‌خواهد، اما نه این که خودش ضعیف است، شیطان روی او سوار شده است. شیطان برای این که بخواهد به شما راه پیدا کند، او را پُل قرار می‌دهد، الان روی دوش او سوار شده است. گاهی اگر پرده‌ها برود کنار می‌بینید شیطان روی دوش ما نشسته است. مثلاً اکنون شیطان روی دوش ایشان سوار شده است. این خودش هم این جا مثلاً قصد اغواگری شما یا مثلاً بسط قوه وهمیه شما، برانگیختن مثلاً هیجان‌های نفسانی شما و امثال این‌ها را ندارد. علی‌الفرض می‌خواهم بگویم، می‌خواهم او را تطهیر کنم، واِلّا چه بسا خود او هم داشته باشد. ولی اگر هم نداشته باشد، شیطان او را پُلی قرار می‌دهد برای این قضیه. آن پل چیست؟ پل آن، مثلاً خط اتصال ارتباط عاطفی است. روابط را کاملاً تحت تأثیر قرار می‌دهد. مثلاً در دوستی با جنس مخالف، در ارتباط‌های کنترل نشده و اندازه‌گذاری نشده اتفاق می‌افتد. بنابراین انسانِ مؤمنِ خردمند همت می‌کند برای این که بتواند ضبط خیال کند، بتواند قوه وهمیه خودش را مدیریت کند و به دست خرد و عقل بسپارد، سعی می‌کند مناسبات اجتماعی و روابط اجتماعی‌اش را مدیریت کند. مثلاً اگر من در این خط ارتباط قرار گرفتم، این خط ارتباط الان برای من آسیب‌زا است، این خط را باید مدیریت کنم. دوستی با فلان کس برای من هیجان‌های نفسانی پیش می‌آورد، این جا را باید مدیریت کنم.

فقط هم بحث برانگیختن هیجان‌ها نیست. خیلی‌ها محیط ذهنی و شخصیتی‌شان آشفته است، یعنی گرفتار آشفتگی شخصیت هستند. انسان با یک کسی مواجه می‌شود می‌بیند دارای وحدت شخصیت است. وحدت شخصیت، نماد آن طمأنینه است، بعضی‌ها را می‌بینید یک طمأنینه‌ای دارند. خدای متعال به آن‌ها داده است. یک آرامش حقیقی در وجودشان هست. «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[9]. شخصیت‌شان یک شخصیت منسجمی است، انسجام دارد. بالعکس بعضی‌ها را مواجه می‌شوی می‌بینی شخصیت آشفته‌ای دارند، اصلاً آشفته است. شما با یک انسانی نشست و برخاست کنید که دارای وحدت شخصیت یا اطمینان نفس است، دارای نفس مطمئنه است. طرف معاشرت شما دارای نفس مطمئنه باشد چه وضعی برای قوه وهمیه شما پیدا می‌شود؟ در حالی که اگر طرف معاشرت شما یک کسی باشد که گرفتار اغتشاش شخصیت است، یعنی شخصیت او آشفته باشد، خب این آشفتگی به شما تسرّی پیدا می‌کند، یعنی دستاویز می‌شود برای قوه وهمیه که بخواهد با او یک وقت همانندسازی کند یا بخواهد تحت تأثیر او قرار بگیرد.

لذا چیزهایی که من این جا برای شما نوشتم این‌ها است، یکی مدیریت روابط اجتماعی است، که ما این را هم قبلاً در قواعد عمومی تأکید کردیم. شاید یکی از مهم‌ترین مواردش روابط کلامی باشد. ما این را در بحث قواعد عمومی جهاد اکبر به خاطر اهمیت فوق‌العاده‌ای که روابط کلامی داشت، مخصوصاً در مناسبات خانم‌ها، یک قاعده مستقل تحت عنوان بحث روابط کلامی آوردیم. بنابراین اهمیت مدیریت روابط کلامی خیلی زیاد است.

 

2. مدیریت زمان و برنامه‌ریزی

مدیریت زمان یکی دیگر از عناوینی است که من نوشتم. بعدش هم نوشتم مدیریت برنامه‌ها. ببینید مدیریت زمان با مدیریت برنامه‌ها دست‌شان در دست هم است. یعنی آن کسی که در مجموع، زندگی‌اش دارد روی برنامه پیش می‌رود، روی برنامه است، یعنی هدف‌هایش مشخص است، اولویت‌هایش مشخص است، برای هر کدام از این هدف‌ها و اولویت‌ها سهمی که از زمان پیش‌بینی کرده این‌ها اندازه‌گذاری شده است. بنابراین برای یک چنین کسی خود مدیریت زمان و مدیریت برنامه شاید مثلاً با همدیگر خیلی هم‌پوشانی دارند. وقتی می‌گوییم مدیریت زمان، همیشه مدیریت برنامه ذیل است، وقتی هم می‌گوییم مدیریت برنامه، مدیریت زمان همراهش است. این‌ها دست‌شان در دست هم است.

بخواهم خلاصه‌ به شما بگویم؛ منظم بودن، در زندگی دارای نظم بودن. اگر انسان نظم داشته باشد، کارهایی که از بیرون می‌آید در ساحت شخصیت، شما اگر هنر برنامه‌ریزی داشته باشید، هر کدام این‌ها را سر جای خودش می‌گذارید. یک چینش منطقی در ارتباط با آن‌ها قرار می‌دهید و زمان‌تان را که عمرتان و سرمایه‌ اصلی‌تان است را بین آن‌ها متناسب با اهمیت و ضرورت‌هایشان تقسیم می‌کنید. به این ترتیب شما توانستید زمان و برنامه‌تان را مدیریت کنید.

این همان چیزی است که در وصیت مشهور امیرالمؤمنین (علیه‌الصلاةوالسلام) آمده است. امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمود حسنم، حسینم، شما دو عزیزم را و همه کسانی که این نامه من به آن‌ها می‌رسد، توصیه می‌کنم به تقوای الهی، تقوا داشته باشید، بعد فرمود «و نظم امرکم». چقدر نظم مهم است که نظم امر در کلام علی‌بن‌ابیطالب (علیه‌الصلاةوالسلام) می‌چسبد به تقوا، خیلی چیز عجیبی است. «و نظم امرکم»، که حالا بعضی از اهل معرفت معتقدند که اگر شما به نظم امر نرسید به تقوای شایسته‌ای هم نمی‌توانید دست پیدا کنید. اصلاً راه رسیدن به تقوا، داشتن نظم امر است.

 

3. مدیریت محیط زیست

موضوع بعدی مدیریت محیط زیست است. منظورم از محیط زیست خانه است. یک محیط زیست داریم که می‌گویند طبیعت و فلان و این‌ها، آن منظورم نیست. چون این جا کلمه مدیریت را دارم استفاده می‌کنم. وقتی ما کلیدواژه‌های مهندسی، مدیریت، این‌ها را استفاده می‌کنیم راجع به چیزهایی است که من آن جا سهم و اختیار دارم. لذا وقتی می‌گوییم مدیریت محیط زیست منظورمان خانه است. این بیت ما، منزل ما چگونه تنظیم بشود؟ از نظم ظاهری‌اش، چیدمان آن، حتی تابلوهایی که گذاشتیم.

من داخل بعضی از خانه‌ها می‌روم احساس آرامش می‌کنم، امّا داخل بعضی از خانه‌ها می‌روم اصلاً بهم می‌ریزم. چون خانه‌اش را، همین جایی که در آن زندگی می‌کند گاهی این قدر شلوغ کرده و هر چیزی را به دیوار چسبانده، هر تصویری را جلوی خودش گذاشته است، رنگ‌بندی آن، تنظیم آن، تنسیق آن، بین این چیزها هیچ نظمی، هیچ هماهنگی، به قول امروزی‌ها هیچ هارمونی وجود ندارد. بعضی‌ها می‌بینید نه، یک هنرمندی دارند. معتقدند اصلاً نباید چیزی اضافه در خانه ما باشد. هر چیز اضافه‌ای در خانه ما به منزله تولید یک مثلاً آسیبی در ذهن ما است. در حالی که ما می‌رویم در خانه می‌بینیم خیلی چیزها اضافه است، لذا بی‌خودی این اضافه است. خیال می‌کنیم اثر ندارد، نه این‌ها اثر دارند.

بنابراین محیط زیست ما چگونه تنظیم شده باشد که هم مرتب باشد، هم آراسته باشد، هم زیادی در آن نباشد، اضافه نداشته باشد و بعد آن چیزهایی هم که هست یک نظمی داشته باشد. البته این‌ها را دیگر خانم‌ها استادش هستند، ماها خراب می‌کنیم. معمولا‌ً آقایان به هم می‌ریزند. خانم‌ها باید مرتبش کنند. معمولاً این گونه است. البته بعضی وقت‌ها برعکسش هم هست. ولی خب نوعاً خانم‌ها در این زمینه توفیق‌شان بیشتر است.

پس یکی محیط زیست است، یکی هم محیط کار است. با این که بیت و خانه به لحاظ محیطی که ما را دربر می‌گیرد اصل ماجرا است ولی روزگار ما گاهی به گونه‌ای شده که محیط کار ما متأسفانه تأثیرش از خانه کمتر نباشد بیشتر هم هست. لذا این که آن محیط کار ما هم از جهت شرایطی که در آن قرار می‌گیریم، مناسباتی که در آن قرار می‌گیریم به گونه‌ای تنظیم بشود که بالاخره برای ما آشفتگی ذهنی نیاورد، بسط قوه خیالیه داشته باشد، به وهم ما دامن نزند، این هم خودش باز یک هنری است که انسان مؤمن باید از این هنر هم سهم و بهره داشته باشد. این هم راجع به قاعده هشتم.

قاعده هشتم پس شد مدیریت محیط و روابط که بعد ما این را تحت عنوان محیط زیست و محیط کار، روابط اجتماعی، روابط کلامی، مدیریت برنامه و نظم، زمان و برنامه، این‌ها را کنار هم گذاشتیم و با کلیدواژه «نظم امرکم» از امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) استفاده کردیم و یادآوری کردیم.

امیدوارم خداوند تبارک و تعالی به حق اولیائش، به حق مقربان درگاهش، به حق امیرالمؤمنین (علیه‌الصلاةوالسلام) به همه ما توفیق عمل کرامت کند ان شاءالله.

 

سؤالات مخاطبین

سؤال: نشانه‌ها و راه درمان آشفتگی شخصیت، عدم نظم فکری، پرش ذهنی و آشفتگی چیست؟

پاسخ حاج‌آقا: راه نزدیک برای دستیابی به وحدت شخصیت و رسیدن به توازن و تعادل شخصیتی و غلبه دادن روحانیت بر جسمانیت و غلبه دادن آخرت بر دنیا در شخصیت خودمان، عبارت است از خلوت سحرگاهی. تقریباً بی‌بدیل است. راه مهار و کنترل نفس اماره یاد مرگ است و برای رسیدن به پروازهای معنوی خلوت سحر است. ولو فرصت خیلی طولانی هم نباشد، اصلاً آن فرصت را گویا خدای متعال قرار داده برای همین. یعنی ذخیره‌های معنوی شخصیت انسان‌های مؤمن سحرها تأمین می‌شود، اصلاً شارژشان آن وقت است. شارژ روحی مؤمن سحر است. اگر انسان خودش را بتواند برساند و درست برساند، آن جا خدای متعال به او توفیق می‌دهد. رزق‌های مخصوص، سحرها توزیع می‌شود.

در بحث مهندسی ذهن، خلوت با خویشتن، در پرتو خلوت با خدای متعال است و بعد این رازونیازها، همین دعایی‌ها مثل دعای شریف ابوحمزه،‌ مثل دعاهای صحیفه مبارکه سجادیه، این را هم انسان وِرد سحری خودش داشته باشد، هر مقداری که مُیسر باشد کمک‌کننده بزرگی است که امیدوارم ان شاءالله خدای متعال، هم روزی شما، هم روزی بنده کند.

سؤال: در خلوت سحر چه بخوانیم؟ آیا صرفاً مناجات است یا تفکر هم هست؟

پاسخ حاج‌آقا: تفکر هم هست. خیلی از اندیشه‌ورزی‌ها، اندیشه‌های متعالی، در خلوت‌های سحری می‌تواند به دست ما داده بشود. ذکر هم هست، یک بال ذکر تلاوت قرآن است. انتخاب آیات، انتخاب سوره‌ها و تلاوتش، یک فصلش مناجات و رازگویی با خدای متعال است و یک فصلش هم ترکیب این هر سه که می‌شود نماز. نماز در واقع هم فکر است، هم ذکر است، هم مناجات است. خدای متعال همه این‌ها را در نماز قرار داده است. هر مقدار که میسر باشد ان شاءالله پیش‌برنده است.

«اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَدَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً.»

«اللهم صل علی محمد و آل محمد»



[1] آیه 8 سوره مبارکه آل‌عمران

[2] دعای پیامبر اکرم (صلوات‌الله‌علیه) در سجده شب نیمه شعبان

 

[3] فرازی از خطبه 20 نهج‌البلاغه

[4] آیه 77 سوره مبارکه قصص

[5] آیه 16 سوره مبارکه سجده

[6] آیه 38 سوره مبارکه توبه

[7] فرازی از دعای شب 27 ماه مبارک رمضان

[8] آیه 55 سوره مبارکه طه

[9] آیه 28 سوره مبارکه رعد



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *