خدمت همه عزیزان همه اعیاد گذشته، عید سعید فطر و سال جدید را تبریک عرض میکنم. ان شاءالله پیروزی وعده صادق بر همه شما دوستان عزیز مبارک باشد. امید داریم به فضل پروردگار متعال ان شاءالله در پرتو این آیهای که برای سال جدید انتخاب شد؛ «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنينَ»[1] خداوند تبارک و تعالی شما عزیزان را مشمول این آیه کریمه قرار بدهد. یعنی هم توفیق جهاد خالصانه و هم آن هدایتهای ویژهای که از ناحیه خودش برای مجاهدان خالص دارد ان شاءالله روزی شما و همه دوستان عزیزمان قرار بدهد. بلکه ان شاءالله همه را از زمره محسنین قرار بدهد.
دستیابی به مقام شامخ محسنین
هدفگذاری باید این باشد که ما به اذنالله تعالی از مسیر زیباسازی فکر، زیباسازی ذکر، زیباسازی اخلاق و زیباسازی اعمال؛ زیباسازی یعنی همه را مطابق با خواست و رضای خدای متعال هماهنگ کردن، آن هم با دقت نظر و هنرمندانه. ان شاءالله از این مسیر ما به مقام شامخ محسنین دست پیدا کنیم. این آن هدفگذاری است که پیش رو هست. در فرهنگ قرآن کریم، محسن یک چنین کسی است. محسنین اینها هستند، یعنی کسانی که توانستند در همه ابعاد شخصیتشان و همه آفاق شخصیتشان آراسته به حسن بشوند. فکر حسن، ذکر حسن، خُلق حسن، عمل حسن، همهاش حَسن در حَسن و حُسن در حُسن. و این هم اقتدای به امام حسن (علیهالصلاةوالسلام) است که امسال سال آن حضرت است. اوایل سال ولادت آن حضرت، اواخر سال هم مجدداً ولادت آن حضرت است. ان شاءالله خدای متعال به برکت کریم اهلبیت (علیهمالسلام) نیل به مقام محسنین را روزی همه ما قرار بدهد. حالا ان شاءالله در این باره به مناسبتهایی که خواهیم داشت باید با هم صحبت کنیم. هم اصل موضوع، هم جوانب آن، هم راهکارها، هم طراحیها، برنامهها، همهاش میتواند در ارتباط با آیه سال که راهبرد کلی حرکت در سال جاریمان هست ان شاءالله بتوانیم در این زمینه قدمهای بلندی را برداریم. ان شاءالله راه پیش روی بچههایمان هم در این زمینه بهتر از گذشته گشوده بشود.
تحلیل عملیات «وعده صادق»
در جریان وعده صادق دلها خیلی شاد است، واقعاً انسان نمیداند باید چه بگوید، کار خیلی بزرگ بود. من دیروز در نماز جمعه یک تلاش مذبوحانهای کردم یک مقداری اطراف مسئله را توضیح بدهم ولی واقعاً خیلی بزرگتر از چیزی است که ما فکرش را میکنیم. همان که گفتیم «وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى»[2] این عنایت الهی بود و عبور از همه این لایههای تو در توی پدافندی.
دوستان استظهار دارند که بیست و هشت کشور با آمریکاییها برای این پوشش همکاری کردند. خودشان گفتند. ما فکر میکردیم تعداد کمتر باشد، گفتند نَه، بیست و هشت کشور با آنها همکاری کردند. خود رژیم صهیونیستی تقریباً قویترین پدافند جهان را دارد که میگویند حتی خود آمریکاییها این را ندارند. این لایههایی که خود اینها ترتیب دادند که حالا اسمش را میگذارند گنبد آهنین که خودش یک داستان مفصلی است. این قضیه خیلی فوقالعاده است که بالاخره این موشکهای ایرانی و پهبادها توانستند از همه اینها عبور کنند. فقط 150 هواپیما در آسمان در صدد شکار موشکها و پهبادها بودند؛ 150 فروند هواپیما در همان منطقه محدود و در مسیر. آن وقت ما از روی دو کشور باید عبور میکردیم با این همه لایهها و این همه موانع و برسیم به هدف که خدا را شکر بخش قابل توجهی از آنچه که ارسال شده به هدف اثبات کرده است،. این قدر هم این شهروندرسانهها خوب عمل کردند که جلوی تحریف را گرفتند، یعنی اینها میخواستند انکار کنند که نتوانستند. وقتی که از خود منطقه این ارسال شد و نشان داده شد که خلاصه چه اتفاقی دارد میافتد، هم مسیر آنها را، هم اثباتش را، همه را گزارش کردند و بخش عمدهای جلوی این انکارها را میگیرد. در هر صورت اتفاق خیلی اتفاق بزرگی بود که برای اولین بار از خاک خودمان، رژیم صهیونیستی را، خاک خبیثترین دشمن را مستقیماً هدف گرفتیم و در واقع این رویارویی تاریخی انجام شد و ما را وارد یک فصل جدیدی در منطقه کرد.
منطقه بعد از طوفان الاقصی یک منطقه جدیدی است. حالا باز باید بگوییم با آنچه که اتفاق افتاد وارد یک روزگار تازهتری شدیم، چون خدا را شکر، تنبیه یک تنبیه حسابی بود. حالا آنها هم در صدد هستند که به نوعی این افتضاح و رسوایی را جمعوجور کنند و البته نمیتوانند، الان فشار را دارند بیشتر میآورند روی عراق و سوریه و لبنان و آن طرفها بیشتر کارهایشان را دارند متمرکز میکنند. تا حالا میگفتند که ایران همهاش نیابتی دارد عمل میکند، لبنان به نیابت از ایران، یمن به نیابت از ایران، این طور میگفتند. بالاخره در وعد صادق ظاهراً این چنین شد که جمهوری اسلامی به نیابت از همه تنبیه کرد و این دلخوشی را ولو یک تنبیه مختصری بوده، ولی خب بالاخره این دلخوشی را برای جهان اسلام و برای مؤمنین مخصوصاً برای مظلومین فلسطین داشت. خدا را شاکریم خیلی خوب بود و واقعاً همان طور که عرض کردم چیزی در اعداد فتح خرمشهر و فتح المبین و اینها بود. واقعاً از جهت عظمت و از جهت شیرینکاری یک مقدار بیشتر بود، چون این جا شما مستقیماً به قلب خود شیطان زدید، این فرق میکند با شرایطی که مثلاً ما در ارتباط با عراق داشتیم، اگرچه آنها هم نیابتی کار میکردند ولی خب قصه خیلی متفاوت است. در هر صورت خدا را شاکریم.
من اخیراً در خطبه نماز جمعه تهران سعی میکنم از نهجالبلاغه زیاد استفاده کنم. این هفته راجع به نامه سیویک اشاره کردم. الگوی تربیتی و منشور تربیتی را باید دائماً از مواقف و جاهای مختلف بگوییم تا ان شاءالله این گنج بزرگ را بهتر بشناسند. خیلی گنج باعظمتی است.
نامه 31 نهجالبلاغه؛ منتخبی از یک جمعبندی تاریخی
ما رسیدیم به این جا که حضرت فرمودند: «فَاسْتَخْلَصْتُ لَكَ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ نَخِيلَهُ وَ تَوَخَّيْتُ لَكَ جَمِيلَهُ، وَ صَرَفْتُ عَنْكَ مَجْهُولَهُ، وَ رَأَيْتُ حَيْثُ عَنَانِي مِنْ أَمْرِكَ مَا يَعْنِي الْوَالِدَ الشَّفِيقَ وَ أَجْمَعْتُ عَلَيْهِ مِنْ أَدَبِكَ أَنْ يَكُونَ ذَلِكَ وَ أَنْتَ مُقْبِلُ الْعُمُرِ وَ مُقْتَبَلُ الدَّهْرِ، ذُو نِيَّةٍ سَلِيمَةٍ وَ نَفْسٍ صَافِيَةٍ».
ببینید امام (علیهالسلام) این جا این نکته را به روشنی فرمودند که آنچه که من در این وصیتنامه دارم به تو تقدیم میکنم یک برگزیده زیبا و یک انتخاب شستهوروفته و خیلی مرتب و بدون حشو و زوائد از یک جمعبندی تاریخی است. چون قبلش حضرت عمدتاً این را داشتند میفرمودند که من به تاریخ مراجعه کردم، فکر کردم، بررسی کردم، کاملاً دورههای مختلف را دیدم تا آن جا که گویا من از اول تا آخر با قبلیها بودم و مثل این که همه روزگار را با آنها زندگی کرده باشم. البته آن جا ما برداشت خودمان را راجع به اهمیت تاریخ مجدداً تأکید کردیم. اما بعدش فرمودند من کار تو را آسان کردم. یعنی اگر بنا بود تو مراجعه کنی، یک مطالعه و یک برداشت دقیقی داشته باشی، من آن را در دسترس تو قرار دادم. اینها همه دلالت میکند بر کار بزرگی که در این نامه انجام شده است. مثلاً سنتها، قواعد حاکم بر تاریخ، آنها را این چنین نیست که مثلاً یک شخص عادی بتواند کشف کند.
گاهی مثلاً میبینی یک جمله است، یک تک جمله است، مثلاً شبیه همان جملهای که من دیروز در نمازجمعه خواندم که فرمود: «اجْعَلْ نَفْسَكَ مِيزَاناً فِيمَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ غَيْرِك» ببینید این یک جمله است، اما حاصل جمع همه تربیتهای توحیدی است که مربیان گذشته برای بشریت داشتند. حاصل جمع همه عقلهای روشنی است که در کنار هم سعی کردند به این جمعبندیها برسند و چه تلخیهایی را تحمل کردند تا این برای آنها اتفاق بیفتد. حضرت میگویند من همه اینها را که بررسی کردم الان خلاصهاش را دارم بدون حشو و زوائد در اختیار تو قرار میدهم. «فاستخلصت» یعنی حضرت میخواهند بگویند من خلاصه کردم و تروتمیز «مِنْ كُلِّ أَمْرٍ نَخِيلَهُ وَ تَوَخَّيْتُ لَكَ جَمِيلَهُ» آن برگزیده و زیبایی مسئله را در دسترس تو قرار دادم. «وَ صَرَفْتُ عَنْكَ مَجْهُولَهُ» همان مواردی که مبهم است، مجهول است، بیارزش است، چیزهایی هستند که دانستن و ندانستن آنها هیچ کاری را پیش نمیبرد، آنها را از تو دور کردم، کنار گذاشتم که نخواهی به آنها مبتلا بشوی.
رابطه پدر و فرزندی براساس شفقّت
این جا حضرت روی دو مبنا ادامه میدهند. مبنای اول این است، گفت که چون من پدر هستم. این مبنای اول. مبنای دوم هم این است که چون تو هم تروتازهای، آمادگی آن را داری. این دو رکن را امام (علیهالسلام) این جا تأکید میکنند که به نظرم خیلی لطیف است.
مطلب اول این است که بالاخره هر پدری وقتی نسبت به فرزندش شفیق باشد، که طبع پدر شفقت نسبت به فرزند است، سعی میکند هر چیزی را که او لازم دارد و برای او مهم است و در مسیر زندگی کمکش میکند برای او فراهم کند. بنابراین، این یک انگیزه است، یعنی یک انگیزه درونیِ درونجوش، همیشه در پدر موج میزند برای این که بخواهد کار را برای فرزند آسان کند. این آن مطلب اول است. «وَ رَأَيْتُ حَيْثُ عَنَانِي مِنْ أَمْرِكَ مَا يَعْنِي الْوَالِدَ الشَّفِيقَ» این جا میفرماید: «حَيْثُ عَنَانِي مِنْ أَمْرِكَ» این را حضرت تعلیق میکنند به وصف والدیت به تعبیر طلبگیاش. یعنی «مَا يَعْنِي الْوَالِدَ الشَّفِيقَ» تا بخواهند بگویند که این کاری که من دارم انجام میدهم خیلی ریشهدار است. هر پدری که نسبت به فرزندش آن رابطه فطری و اساسیاش را حفظ کرده باشد رابطهاش میشود براساس شفقت. و این در وجود من هم هست. بنابراین وقتی به تو نگاه میکنم این گونه نگاه میکنم.
کلمه شفیق هم که این جا حضرت از آن استفاده کردند، شفیق را برای پدر وصف آوردند. یک نوع ابراز محبتی است که آمیخته با نگرانی است. معمولاً در فارسی شفیق را به دلسوزی ترجمه میکنند. ولی باز شاید گویا نباشد. آن جایی که شما محبتتان نسبت به یک کسی آمیخته است با یک نوع نگرانی که آیا او میتواند تو را درک کند، یعنی میتواند خودش را در آن موقعیت مناسب حفظ کند. این جا یک نگرانی وجود دارد. لذا از این که از این کلمه استفاده میکنند، پدرها همیشه نگران هستند. یعنی اصلاً جزء متناش است، در هر سنی یک نوع است.
سرمایه الهی خدابنیاد، در ذات پدرها و مادرها
البته این حالت را چند برابر مادرها دارند، حالا فعلاً بحث پدر است، واِلّا کار مادرها در این زمینه خیلی سختتر است. یعنی همیشه عاشقانههایشان نسبت به بچهها آمیخته با یک نوع نگرانی است که چی پیش میآید. مثلاً فرزند را که میبینند الان سلامت است، نگران بیماریاش هستند. میبینند الان مثلاً حالش خوب است، نگران یک اتفاقی هستند که نکند پیش بیاید. آیا میتواند به هدفهایش را برسد، موفق میشود، نکند شکست بخورد، نکند کارش پیش نرود. مادر به مناسبت از نوزادی نگران فرزند هست تا پیر شده باشد. مثلاً پدر هشتاد سالش باشد این بچه مثلاً فرض کنید شصت سالش باشد، پنجاه و پنج سالش هم باشد باز میبینید که همین حالت را نسبت به او دارد. لذا این سرمایه یک سرمایه الهی خدا بنیاد است، در ذات پدرها و مادرها هست. با این است که امر فرزندان اصلاح میشود و شما یک فداکاریهایی را در پدرها میبینید که با هیچ منطقی قابل توجیه نیست، فقط باید بگویی خب من یک بابا هستم. همین، یعنی هیچ توضیح دیگری ندارد که چرا این کار را کرد.
حالا الان نمونههایی من دارم، یک چیزهای عجیبی در ذهنم از کارهایی هست که بعضی از این باباها انجام میدهند، تصمیماتی که میگیرند. الان یک کسی را من میشناسم از همین عزیزانی است که با ما مرتبط است. این بنده خدا در سن مثلاً هشتاد و پنج شش سالگی است، در یک موقعیتی هستند، خودش، خانمش، انواع و اقسام مریضیها هم در این سنین هست، این طبیعی هم هست. با همه این اوضاع و احوال بچهها هم همه مشغول زندگیشان هستند، یعنی این طور نیست که بچهها کارشان مثلاً زمین مانده باشد. اما این پدر دلش آرام نشد مگر این که خانهای را که به آن دلبستگی داشت، حیاطدار و قدیمی و پر از خاطرهها و گل و گلدان و اینها، یک دفعه تصمیم گرفت و زد به خط و رفت داد خراب کردند که یک چند طبقه باید درست کنند برای این که مثلاً هر کدام از بچهها این جا یک چیزی داشته باشند. این کارِ همین مبنا است، واِلّا این به منطق عقل نمیخورد. خب تو داری زندگیات را میکنی، حالا هر کسی هم کار خودش را میکند. آن وقت در آن سن بخواهی به طرف بگویی از این اتاق برو درون آن اتاق یعنی تمام دنیا روی سرش خراب میشود. یک عالمی است برای خودش. حاضر باشی کل نظم زندگیات بهم بریزد و حاضر بشوی غصه همه عالم را تحمل کنی، تمام دلبستگیهایت را خراب کنی، همه خاطراتت را زیر پا بگذاری، همه خاطرهها و آن آرامشی که داشتی، آن حال خوبی که داشتی، همه را بریزی بهم، بروی مستأجر بشوی، این جا را بسپاری دست بساز و بفروشیها و اینها بیایند و بکوبند و حالا تا چی بشود، حق تو را بخورند، نخورند، داستان و دردسرهایی که دارد. این کار فقط از پدر برمیآید. والد شفیق این است. این را حضرت تعلیق میکنند تا بگویند کاری که من دارم برای تو انجام میدهم یک مبنای کاملاً خالص و تمیز و درونی دارد که هیچ در آن شائبهای وجود ندارد؛ این یک. دوم؛ «وَ أَجْمَعْتُ عَلَيْهِ مِنْ أَدَبِكَ أَنْ يَكُونَ ذَلِكَ وَ أَنْتَ مُقْبِلُ الْعُمُرِ وَ مُقْتَبَلُ الدَّهْرِ، ذُو نِيَّةٍ سَلِيمَةٍ وَ نَفْسٍ صَافِيَةٍ».
مسئلهی آمادگی و پذیرش فرزند در فرآیند رشد و تربیت
اما در جریان و فرآیند تربیت، صرف این که پدر شفیق باشد، دلسوز باشد، محبت آمیخته با نگرانی داشته باشد، هر کاری هم بخواهد از دستش بیاید بخواهد انجام بدهد کافی نیست. آمادگی فرزند مخصوصاً در بحث تربیت و در فرآیند رشد و در مسیر هدایت و کمال، چیزی که قطعاً باید این جا وجود داشته باشد، پذیرش است. اگر در طرف پذیرش باشد، این آمادگی وجود داشته باشد، این تلاشها میتواند به جایی برسد، اما اگر این پذیرش نباشد، این زحمت به نتیجه نمیرسد. هرچه هم شما میخواهید همت کنید، هرچه میخواهید دلسوزی کنید، هر چه مقدمات هدایت را برای او فراهم کنید تأثیری ندارد، چون او دیگر آمادگی پذیرش آن را ندارد. این آمادگیِ پذیرش، قبلاً به عنوان این که ویژگیهای مخاطب را حضرت فهرست کردند تأکید شد، در آن جا همهاش حکایت از این بود که تو آمادگیاش را داری، آخرین تعبیری هم که حضرت در این زمینه داشتند فرمودند «وَ إِنَّمَا قَلْبُ الْحَدَثِ كَالْأَرْضِ الْخَالِيَة» مثل آن زمین مستعد خالی آماده کشت است «مَا أُلْقِيَ فِيهَا مِنْ شَيْءٍ إِلَّا قَبِلَتْهُ» که اگر چیزی به او داده بشود و رسیده بشود آن را دریافت میکند. این حکایت از آن آمادگی بود که ما قبلاً در باره این مطالبی را عرض کردیم.
ویژگیهای لازم برای آمادگی و پذیرش فرزند در فرایند تربیت
این جا امام (علیهالسلام) مجدداً آمادگی مخاطب و ضرورتش را دوباره دارد تصریح و تأکید میکند که اینها خیلی سرمایه بزرگی است. میگوید من آنچه را که تو برای ادبت لازم بوده برای تو جمعآوری کردم، منتها تو هم آمادگیاش را داری، با این چهار کلیدواژه؛ «مُقْبِلُ الْعُمُرِ وَ مُقْتَبَلُ الدَّهْرِ، ذُو نِيَّةٍ سَلِيمَةٍ وَ نَفْسٍ صَافِيَة» یعنی این چهار ویژگی هم در تو هست.
1. بهرهمندی از سرمایه عمر و زمان مناسب
آن دو ویژگی اول مربوط میشود به بهرهمندی از زمان مناسب و کافی، یعنی تو برای این که بخواهی این فرآیند رشد را طی کنی زمان مناسبی در اختیار داری، این زمان مناسب آن جایی است که دو اتفاق کنار هم میافتد، این در اوایل جوانی، نوجوانیاش است. بنابراین اقبال به عمرش دارد. دهر و روزگار هم با او مساعد است. «مقتبل الدهر» یعنی این طرفینی است. عموماً بین جوان و روزگارش و عمرش و زمانش یک نسبت تجاذبی وجود دارد، یعنی همدیگر را قبول میکنند. هم جوان این زمانش را، هم زمان با او کنار میآید، یعنی یک نوع اقبال و جذب و انجذاب بین انسان و زمان هست. یک وقتهایی هست که بین انسان و زمان یک چنین چیزی وجود ندارد، اصطلاحاً میگوییم روزگار با او همراه نیست. این اصطلاح را به کار میبرند، میگویند روزگار با فلانی یاری نمیکند. این بخش عمدهاش مربوط به آن طبع دوره جوانی است. یعنی کسی که در این مقطع است.
بنابراین یک: این که تو زمان مناسب و کافی در اختیار داری برای این که بخواهی این آموزهها را عمل کنی، بخواهی به اینها عمل کنی وقت داری. یعنی تو رو به عمرت هستی. زمانی میشود که عملاً عمرت به تو پشت کرده است، یک چنین زمانی پیش رو هست، ولی الان نه، تو رو به عمرت هستی و زمانه هم با تو میسازد، مقتبل الدهر، این حالتِ طرفینی این جا وجود دارد. یعنی باز تو نسبت به دهر و روزگارت همین حالت پذیرش را داری. به این ترتیب میشود گفت که سرمایه اصلی برای پذیرش، خود عمر است، آن هم عمر در وضعیتی که به شما وقت کافی را برای طی این منازل سلوک میدهد، در حالی که بعد که این وقت گذشته باشد عملاً شما بخواهی کاری کنی دیگر کار پیش نمیرود. هم در تعلیم این چنین است، هم در تربیت این طور است. حالا موارد نادر است و اینها محل بحث ما نیست. پس این یک نکته است.
2. بهرهمندی از نیّت سالم و نفْسِ باصفا
سرمایه بعدی تو چیست؟ سرمایه بعدی تو «ذُو نِيَّةٍ سَلِيمَةٍ وَ نَفْسٍ صَافِيَة». حضرت از دو کلیدواژه استفاده میکنند با دو وصف؛ یکی از کلیدواژه نیت با توصیف به سلامت استفاده میکنند، یکی هم از کلیدواژه نفْس با توصیف صفا استفاده میکنند. یعنی نیت تو سالم است، به قول خودمان دلت هم پاک است. نفْس تو باصفا است، نیت تو هم سالم است. حضرت این دو را این جا به عنوان سرمایه مخاطب در نظر میگیرد. یعنی آمادگی پذیرش به این معنا است. پس این میشود آن لطف بزرگ خدای متعال در باره نوجوانها، آنهایی که در عنفوان شباب هستند.
اهمیّت نیّت پاک و سالم در تصمیمات زندگی
نیت سالم اهمیتش خیلی زیاد است. چون نیت یعنی آن جایی که شخص در واقع به جمعبندی و تصمیم برای اجرا میرسد. ما معمولاً آن جا را از آن تعبیر میکنیم به نیت، آن جایی که مبانی اقدام شما دارد در شخصیتتان شکل میگیرد. وقتی رسید به مرحلهای که تقریباً عازم شدند به این که آن کار را انجام بدهید، آن جا به آن میگویند فلانی نیت کرد. قبل از عزم است. ولی این نیت یعنی مصمم شده که آن کار را انجام بدهد. این نیت خیلی اهمیت دارد که آیا در آن رخنهای، در آن کدورتی، در آن ناخالصی وجود داشته باشد، یا تعبیر دقیقتر بفرمایید مرض یا بیماری در آن باشد یا سالم باشد.
جوانها، نوجوانها، حالا البته اخیراً ما باید بگوییم کودکان، چون واقعاً روزگار ما روزگار سختی شده است. اینها این خصوصیت را دارند که نیتشان نیت صالحی است. یعنی در آن اعوجاج و مرض نیست. به این معنا که در آدمهای بزرگ هست. دیدید در آدمهای بزرگ نیتها مخدوش میشود. البته مبانیاش هم عمدتاً برمیگردد به حاکمیت وهم، دلبستگیها و آرزوهای دور و دراز، اینها چیزهایی هستند که نیت را بیمار میکنند و شخص در تصمیماتش تصمیمات شسته و روفتهای نیست، مخدوش است. مثلاً به یک کسی خوبی میکنند این پشت صحنه دارد. سالم نیست، مثلاً حالا دارد به شما یک هدیهای میدهد، یک محبتی میکند ولی این پشت صحنه دارد. پشت صحنهاش این است که صد جای دیگر یک توقعاتی دارد، دارد یک محاسبهگری میکند. اما نوجوان نه، این گونه نیست. چون آن دلبستگی، آن تعلق خاطر، آن آرزوهای دور و دراز، آن حاکمیت قوه وهمیه، به معنای حقهبازی، این اکنون در او نیست. لذا از آن تعبیر میشود به نیت سالم که نیتش نیت تمیز و سالمی است و مخدوش و بیمار نیست.
نقطه مقابلش هم همان نیت مریض است که بیمار است. همین حالتی که آمیخته با ریا، با شرک، با نفاق، حسد و این چیزها است.
2. بهرهمندی از نفْسِ باصفا
«وَ نَفْسٍ صَافِيَة» نفس در این تعابیر که استفاده میشود به معنای همان ذات شخص است. این «نفس صافیة» یک ذاتی است که مصفا است. این صفا، صفای دل، صفای باطن، صفای نفْس یعنی کدورت، تعلقات دنیایی و ظلمات گناه و معصیت مثل این حجابهای متراکم و رین، آن جا پیدا نشده است، مثل آیینهای است که صاف است. آئینه صاف و شفاف میتواند تصویرها را خیلی روشن و بدون خدشه منعکس کند. در حالی که همین اگر زنگ زده باشد، اگر زنگار گرفته باشد عملاً دیگر آن تصویرها را نمیتواند ارائه کند. این صفا اگر نداشته باشد نمیتواند آن ارائه روشن و صاف و بدون خدشه را داشته باشد. لذا این جا حضرت از کلمه صاف و صفا استفاده میکند.
«نفسٍ صافیة» یعنی ذات تو صاف است، صاف است یعنی مبتلا به رین و کدروتهای ناشی از انواع و اقسام گناهها که بزرگترها به آن مرتکب میشوند، اینها نشدهاند. یعنی نه این که فقط نیت تو سالم است، چون عملت هم عمل سالمی است بنابراین مبتلا به گناه و حجابهای ناشی از گناههای مختلف نشده است. این نفس تو صاف است و صفا دارد و این صفا داشتن نفس، زمینه پذیرش فضلیتها را در او فراهم میکند. پس این اکنون آماده است برای این که دو اتفاق بیفتد، یکی این که تصمیمهای سالم و تمیز بگیرد، دوم این که اقدامات خیلی تمیز و مواجهههای صافی داشته باشد و بتواند دریافتهای پاکیزهای داشته باشد.
ببینید نفس وقتی صاف باشد آنچه که به او ارائه میشود، مخصوصاً از فضیلتها، اینها را به صورت خیلی طبیعی دریافت میکند. این تفاوتش این است. در حالی که اگر نه، او کدروت داشته باشد، چیزی هم که به او ارائه میشود این میرود در آن کدروتهای درونی او و آن جاها در همین لایههای اولیه یا دفن میشود یا معکوس میشود یا آن را پس میزند و عملاً تحویل نمیگیرد. ولی وقتی صاف باشد میگیرد، دریافت میکند، نگهداری میکند، پرورش میدهد و امثال اینها.
لزوم وجود احساس شفقّت در باطن مربی
«ذُو نِيَّةٍ سَلِيمَةٍ وَ نَفْسٍ صَافِيَة» معنایش این است که من دیدم خودم برای سرمایهگذاری برای تو آمادگی کامل دارم، چون پدرم هم موصوف به شفیق است، که وصف همه پدرها است که به حسب نوعش این جا آشکارسازی شده است. ولی ضمناً جنبه تأکیدی هم دارد. یعنی حضرت میخواهد بگوید واقعاً حال من نسبت به تو این است. چون ممکن است بعضی از پدرها دیگر در مقام پدری قرار نداشته باشند، استحاله شده باشند که باز نمونهاش را داریم که دیگر او در موقف پدریِ خودش نیست. میخواهند بگویند نه، من هنوز هستم. والد شفیق هستم. اما در ارتباط با تو هم که نگاه میکنم میبینم تو هم آمادگیاش را داری، مستعد هستی که هم نیت تو سالم است، هم نفس تو باصفا است. بنابراین من اگر چیزی به تو عرضه کنم دور نمیرود، از دست نمیرود. تو یک دریافت کننده خیلی خوبی هستی. پس این جا دوباره تأکید شد. حضرت که این جا تأکید میکنند چند نتیجه دارد؛ نتیجه اول مربوط به مربیها است. معنایش این است که مربیها، چه پدر طبیعی طرف باشند چه پدر تربیتیاش باشند؛ همان روایتی که داریم، گفت بابای تو سهتا است؛ «علمّک و زوّجک و ولدک» یکی آن است که تو را به دنیا آورده است «ولدک». یکی آن کسی است که به تو آموزش داده است «علمّک». یکی هم آن است که دخترش را به تو داده است. البته معنای شسته و روفتهاش این میشود؛ یعنی پدر زن. پدر زن یا مثلاً پدر شوهر، اگر برای آن یکی هم باشد این گفته میشود. بنابراین پدر و مربی باید به معنای بسیار دقیق کلمه این حس شفقت را در خودش زنده نگه دارد تا بتواند از عهده کار تربیتی بربیاید. در غیر این صورت نمیشود.
ببینید مثلاً این معلمی که میرود سرکلاس و تدریس میکند، حواسش هم به حقوقی است که دارد میگیرد، یا این ارتباط تربیتی که با این بچه دارد برقرار میکند، نوعاً هم دیده باشید حوصله ندارند که معالاسف اینها خیلی هم زیاد هستند. یا نه، اصلاً عملاً میبینید این احساس شفقت در وجودشان نیست. مثلاً دارد تدریس میکند، ولی آیا این دانشآموز یاد بگیرد، نگیرد، خوب به مطلب برسد، نرسد، برای او اهمیّتی ندارد. ولی یک وقت شما میبینید ایشان واقعاً معلم و مربی است. به معنای شفیق است.
الان یک معلم جلوی چشم من هست که خدا میداند نمیشود توضیحش داد. یعنی این چه میکند برای بچههایش؛ طرح درس تهیه کند، آخرین تکنولوژیهای آموزشی را هرچه که ممکن باشد به دست بیاورد، به تمام تجربههای ممکن راجع به آن درس مراجعه میکند، بعد چقدر خودش را آراسته میکند، لباسش باید مناسب با آن درسی باشد که میخواهد تدریس کند، از چه عطری استفاده کند که بچهها حالشان در آن جلسه خوب باشد؛ با جزئیات. کلی برود خط یاد بگیرد که وقتی میخواهد خط برای این بچهها بنویسد خطش خط تمیز و زیبایی باشد. نقاشی برود یاد بگیرد که اگر لازم است برای این بچهها از آن نقاشی استفاده کند. بعد هم انواع و اقسام مثلاً جایزهها و خوراکیها و تنظیمات برای آنها تهیه میکند. در کل از حقوق او چیزی باقی نمیماند. یعنی تقریباً همه را دوباره خرج همین کار میکند. واقعاً دوتا عالم است. یعنی این کجا و آن کلاس کناریاش کجا؟ این دوتا عالم است.
میخواستم بگویم تا وقتی که شفقت در وجودتان باشد میتوانید مربی باشید، واِلّا مرخص هستید. این همان حالتی است که خواب را از چشم انسان میبرد. گفتم نگرانی همراهش است، نه فقط محبت. محبت دارد ولی آمیخته با یک نوع نگرانی که باعث میشود این دائم به آن دانشآموز خودش، به آن مربای خودش فکر کند و تلاش کند که به یک شکلی خطرها را از او دفع کند. نه خطرهای امروز را، خطرهای آینده را، میخواهد او را بیمه کند، شخصیت او را محکم کند، آن چیزی را که او لازم دارد به او برساند. حالا آن علمیاش، اخلاقیاش، معنویاش، هر نوعش.
این مسئله شفقت را یادتان باشد. این را باید روی آن کار کنید. الحمدالله شما به عنوان یک تشکل و به مناسبت این که سروکارمان با بچهها از همین قبیل است، همهتان از آن بهرهمند هستید. اینهایی که من میشناسم الحمدلله همه همین طور حالت بیقراری و دلبستگی و این اهتمام را دارند. این را باید در خودتان برافروخته نگه دارید، نگذارید این آتش سرد بشود. هر وقت دیدید سرد شده خودتان را کنار بکشید. یعنی دیگر شما به درد این کار نمیخورید، این کار با کسی که آتش اشفاق در قلبش سرد شده باشد پیش نمیرود. این دیگر به درد این کار نمیخورد، حالا باید برود دنبال کارهای دیگر. خوب است برود سراغ هر کاری که یک چنین سرمایهای را لازم ندارد. این یک مطلب.
پس یکی پیام به مربی است. البته این جا حضرت یک پیام هم به مخاطب دارند، به او میگوید حواست هست این طرف چه خبر است؟ میدانی من راجع به تو چه حالی دارم؟ دارند این را به رخ مخاطب میکشند. چون نوعاً بچهها این را به این آسانی دریافت نمیکنند که طرف چه حالی دارد. خیلیها میگویند حقش است، باید انجام بدهد، باید پیگیری کند، مخصوصاً جوانهای امروز، بچههای امروز، میگویند وظیفهاش همین است، دارد وظیفهاش را انجام میدهد. متأسفانه خیلیها واقعاً این چنین همه را تحلیل میکنند. منظور تنبه دادن است که یعنی حواست هست که یک کسی دارد این طرف برای تو میسوزد، مثل یک شمع دارد آب میشود که تو روشن بشوی، که زندگی تو روبراه باشد، اخلاقت، ادبت، تعلیمت، تربیتت به کار باشد.
زمان طلایی برای کار تربیتی
جمله بعدی هم باز به نظر من دو پیام را همزمان دارد. این جایی که حضرت میفرمایند «أَجْمَعْتُ عَلَيْهِ مِنْ أَدَبِكَ أَنْ يَكُونَ ذَلِكَ وَ أَنْتَ مُقْبِلُ الْعُمُرِ وَ مُقْتَبَلُ الدَّهْرِ، ذُو نِيَّةٍ سَلِيمَةٍ وَ نَفْسٍ صَافِيَة» این جا هم دو پیام دارد. یک پیام دارد برای مربی که آقای مربی، خانم مربی حواستان هست این زمان، زمان طلایی است. این گلدنتایم است برای کاری که میخواهد انجام بشود. این اگر از دست برود دیگر کاری نمیشود کرد. اکنون که این نیّتش سالم است، دلش صاف است، اقبال عمری دارد، طراوت جوانی دارد، اکنون زمان کارهایی است که باید انجام بشود. لذا یادآوری این است که این یک لحظهاش هم نباید از دست برود. این چون یک چیزی نیست که بماند، خود به خود کدورت زمانه این صفا را از او خواهد گرفت. خود به خود اعمال و دلبستگیها و امثال اینها، این را در وضعیت دیگری قرار خواهد داد. خود به خود پیری و شکلگیری اندامهای درونی و صلب و سخت شدنها و لجبازیها و اینها، این را از دایره تربیت و هدایت خارج میکند. روزگار کار خودش را میکند. مربیها باید قدر این زمان طلایی و این قطعه حقیقتاً مشعشع و درخشان از منظر تربیت را بدانند، این فرصت را نباید از دست داد. این فرصت، فرصتی نیست که به آسانی فراهم بشود. برای هر کسی در عمرش یک بار است. حالا بماند که ما حسرت از دست دادههای خودمان را میخوریم که چه فرصتهایی را خودمان در ارتباط با اساتیدمان از دست دادیم. پس این یک یادآوری به مربی است.
ضرورتِ داشتنِ ارتباط فعال و مؤثر با متربّی
ضمناً یک یادآوری هم به خود مربا است، به خود دانشآموز است، به خود آن نوجوان است. چون حضرت این جا از اول به ما چی را یاد دادند؟ حضرت از نقطه اولِ نامه سیویکم دارند این را به ما یاد میدهند و یادآوری میکنند که ارتباط تو باید با مخاطبت، ارتباط فعال و مؤثر باشد. یعنی همیشه باید این را حفظ کنی. ارتباط تو با مخاطبت که مربای توست و دانشآموز توست، فرزند تو است، باید ارتباط فعال و مؤثر باشد. این ارتباط فعال و مؤثر باید دائماً حفظ بشود. معنایش این است که بین تو و او باید دائماً این دادوستد وجود داشته باشد. لذا این جا که حضرت این «أنت» را میآورند یعنی دارد به خودش میگوید، «و أنت» یعنی من هم حواسم هست که تو چه سرمایهای داری، تو هم حواست باشد که چه سرمایهای داری. من حواسم باشد من چه سرمایهای دارم، تو هم حواست باشد من چه سرمایهای برای تو دارم. آن شفقت، و این هم این صفا و سلامت و اینها. اینها خیلی نعمت هستند.
معرفت نفْس و خودشناسی، اقتضای حال متربّی
من اوایل این بحث، در باره خودشناسی جوان برای شما صحبت کردم. آن جایی که حضرت فهرستها را میدادند، آن جا ما یک برداشت کردیم، آن برداشتی که کردیم این مسئله خودشناسی بود. میدانید خیلی مهم است که طرفِ شما به یک سطح مناسبی از خودشناسی دست پیدا کرده باشد. این معرفت نفْس خیلی پیشبرنده است.
اکنون که دارم این را میگویم، شماها در جامعه مخاطبتان این را درک میکنید که دارم چه میگویم. مثلاً الان همین بچههایی که با من مرتبط هستند واقعاً عالمهایشان با هم فرق میکند. بعضی از بچهها به یک حدی از خودشناسی رسیدند، به میزانی از خودشناسی و معرفت نفس رسیدند، سرمایههایشان را طرف کشف کرده است. مثل یک کاشف، این کسانی که در کار کشف و اینها هستند، قشنگ اکسپلورر هستند، همیشه در جستجو و کشافیت هستند، میبینید آن لحظهای که آن را پیدا کرده چقدر قدرش را میداند. بعضی بچهها را میبینی این گونه هستند. کسی خودش را کشف کرده باشد، فقط میخواهد به نوعی از پدر، از این معلم دلسوز، از این مربی میخواهد دریافت کند. یعنی اشتهاء دارد، فرصتشناس است، در صدد است، دنبالش میآید، این یک عالم است.
یک عالم هم هست این بچههایی هستند که دیدید گاهی حرص معلم و پدر و مادر و همه را درمیآورند. همین جور بیخیال، یعنی به تو هم میگوید بیخودی تو داری حرص و جوش میزنی برای من. دیدید یک حالت بیحالی و بیخیالی دارند. این معنایش این است که اصلاً این متوجه سرمایههای وجودیاش نشده است و کشف نکرده است.
مسئله خودشناسی دست کم گرفته نشود
به نظر من هنر ویژه مربی این است که به این خودشناسی کمک کند. چون اگر او به خودشناسی برسد راهش برای خودسازی راه میانبری است، ولی اگر به اندازه لازم به خودشناسی و معرفت نفس نرسد، این عملاً میافتد در حاشیهها و کوچه پسکوچهها و وقتکشیها و باری به هر جهت بودن. هماکنون یک نمونههای این چنینی در بچههایمان داریم. میبینی این اصلاً نه، با تو نمیآید. بنابراین مسئله معرفت نفس و مسئله خودشناسی دست کم گرفته نشود.
این که امام (علیهالسلام) به هر مناسبتی یک نقد این چنینی در شخصیت مخاطب میزنند، حکایت این است که این مسئله خودشناسی یک وقت دست کم گرفته نشود. اولاً حضرت به من و شما دارد یادآوری میکند که باید برای این مسئله تدارک کنید که او خودش را پیدا کند، این کار شماست. دوماً ضمناً به او هم دارد یادآوری میکند ببین تو یک چنین چیزهایی داری، یعنی خودت را پیدا کن، متوجه سرمایههای وجودی خودت باش. این پیام هم این جا عملاً دوسویه دارد که حضرت اینها را منتقل میکند.
این هم آن نکتهای که لازم بود این جا عرض کنم که کار جاری ماها است که به نظرم پیامهای امروز بحث ما، پیامهای تکاندهنده و البته در عین حال بسیار نغز و دلنشینی بودند که از بیان امام (علیهالصلاةوالسلام) دریافت کردیم.
مشاهده نمودید که حضرت چگونه این مطالب را کنار هم میچینند، دیدید این رفت و برگشتها چقدر حساب شده و به موقع میباشد. میرسند به این جا که میگویند من میخواهم کارم را شروع کنم «وَ أَنْ أَبْتَدِئَكَ بِتَعْلِيمِ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ».
اگر خدای متعال به ما توفیق بدهد این در واقع سرفصل بحث جلسه آینده ما میشود.
خواهشی که از محضرتان دارم این است که هم یاری کنید هم اگر بالاخره در مسیر فعالیتهایی که دارید، تجربههایی که دارید منتقل بفرمایید، بنویسید، بگویید. عزیزان یک مقدار با جلسه فعال برخورد کنند. مثلاً راجع به این که بچهها به این سطح از خودشناسی لازم باید برسند و چگونه برسند، ممکن است برای این شما یک تجربهای داشته باشید که مربی چه کار میتواند بکند، چه زمینهسازی میتواند داشته باشد که این فرزند در این شرایط سنی به آن نقطه مناسب برسد. البته یک ابتلاء جدی هم زمانه ما دارد. در زمانه ما، مداخلهگری عناصر پیرامونی دارد حداکثری میشود که این خودش واقعاً کار را دشوارتر هم میکند و ما خیلی بیشتر از قبل لازم داریم که این خوداکتشافی در جامعه مخاطبمان رخ بدهد تا قدر بداند و بتواند در مسیر همراه بشود و گامها را با ما بردارد.
خب وقتمان تمام شده، ان شاءالله که خدای متعال همهتان را حفظ کند. عزیزانی که از طریق تصویر با ما بودید دعاگوی شما هستیم. عزیزانی که در جلسه هستند دعاگوی شما هستیم، شما هم ما را دعا بفرمایید، ان شاءالله که شب و روزهایتان خوش باشد و بتوانید ان شاءالله این زمینه خوبی را که برای رشد برای خودتان فراهم شده و زمینهای که بتوانید نقشآفرینیهای بینظیری را انجام بدهید قدرش را بدانید. ان شاءالله عنایات خاص حضرت ولیعصر (ارواحنافداه) همراهتان باشد. من خودم و همه عزیزانم را به ارتباط با حضرت بقیة الله الاعظم (ارواحنافداه) و کمکخواهی و استنصار از حضرت توصیه میکنم. اول صبح انسان با حضرت حرف بزند بعد برای حضرت دعا کند، کمک بخواهد، آخر شب همین طور عرضه داشته باشد. این ارتباط با امام (علیهالصلاةوالسلام) بنیان همه موفقیتها است، این را باید قدرش را دانست و ان شاءالله میدانید. و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.