ایام پربرکت میلاد فرخنده مولایمان حضرت علیبنموسیالرضا (علیهآلافالتحیةوالثناء) را به همه عزیزان تبریک و تهنیت عرض میکنم. دهه کرامت فرصت بسیار شیرینی است برای عرض ارادت به محضر اهلبیت (علیهمالسلام) مخصوصاً حضرت رضا (علیهالصلاةوالسلام) که الحمدلله در جامعه ما از میلاد کریمه اهلبیت تا ولادت حضرت رضا (علیهالصلاةوالسلام) فرهنگسازی شده است. ان شاءالله مشمول عنایاتشان باشیم و از این فرصت همه ما بتوانیم برای معرفت بیشتر و شناخت بهتر اولیای خدا استفاده کنیم.
لزوم توجه به بیانات رهبری، به مناسبت کنگره جهانی حضرت رضا (علیهالسلام)
این جلسهای که به مناسبت کنگره جهانی حضرت رضا (علیهالصلاةوالسلام) محضر رهبر عزیزمان تشکیل شد و توصیههایی که حضرت ایشان در آن جلسه داشتند، به نظرم حتماً لازم است مورد توجه همه قرار بگیرد. از این که باید دوستان اهلبیت (علیهمالسلام) به مقامات معنوی اولیاء توجه پیدا کنند، شناخت مقامات معنوی و عرشی آنها به قدر ممکن علیالقاعده باید در دستور کار باشد، آن یک مطلب بود که مورد تأکید قرار گرفت. شناخت سیره اجتماعی اولیاء خدا و معارفی که از آنها نقل شده است، به ویژه در این زمینه یک فصل دیگری بود که مورد تأکید قرار گرفت. شناخت سیره سیاسی اولیاء خدا و اهتمامی که به اجرای احکام الهی داشتند، فرمودند آن هم ممکن نیست مگر این که شما حاکمیت را داشته باشید به معنای همان جامع امامت. این هم مورد تأکید قرار گرفت. و فهرستی از معارف اهلبیت (علیهمالسلام) که میتواند برای دنیای امروز جاذبه داشته باشد، اینها به زبان روز معرفی بشود و در دسترس مردم دنیا قرار بگیرد، این هم تأکید دیگری بود. حتی مثال زدند از آنچه که در کلمات اولیاء خدا راجع به حقوق حیوانات و نحوه رفتار با حیوانات بود، روی این تأکید کردند. بخش اجتماعی را همان جا مجدداً مورد تأکید قرار دادند.
در هر صورت عزیزان اهتمام داشته باشند و از این فرصت همه ما بهرهمند بشویم و سطح معرفت و شناخت خودمان را نسبت به اهلبیت (علیهمالسلام) مخصوصاً نسبت به مولایمان حضرت رضا (علیهالصلاةوالسلام) ارتقاء بدهیم. از این فرصتهایی که پیش میآید کمال استفاده را ببریم. برای مجموعه ما، برای اتحادیه ما یک کار مضاعفی وجود دارد. یعنی یکی این که چه کار باید کرد که اعضاء، دانشآموزان سطح معرفتشان ارتقاء پیدا کند، و دیگر این که چه کنیم تا بتوانیم از طریق ظرفیتهایی که این مجموعه و این نهاد، این تشکل در اختیار ما قرار داده است، برای نشر معارف اهلبیت (علیهمالسلام) حداقل در بین جوانهای خودمان استفاده کنیم. حالا آن جا مخاطبانشان جهانی بودند، چون کنگره هم ادعای این را داشت که میخواهد در سطح جهانی کار بکند، بنابراین زاویه طرح مسئله این بود. در حالی که به هر حال ما حداقل در محیط کار خودمان، در مدرسههای خودمان وظیفهمند هستیم. هر جا که ما انجمن اسلامی داریم این انجمن اسلامی باید بتواند این پرچم را برافراشته کند و بتواند ان شاءالله نقش تأثیرگذار خودش را داشته باشد. در هر صورت خدا را شاکر هستیم.
هجرتهای تمدنساز
یک جمله هم از حضرت آقا نقل شده آن هم خیلی جمله شیرینی است و آن این که ایام ولادت حضرت رضا (علیهالصلاةوالسلام) یعنی همین دهه کرامت که یادآور میلاد آن بزرگوار و حضرت فاطمه معصومه (سلاماللهعلیها) است، فرمودند یادآور هجرتهای بزرگ این شخصیتهای الهی است. به تعبیر بنده، به هجرتهای تمدنساز که در پرتو این مهاجرت، حضرت رضا (علیهالصلاةوالسلام) داشتند و بعد هم از حضرت فاطمه معصومه و بعد هم امامزادگان بزرگواری مثل جناب احمد بن موسی (علیهماالسلام)، این باعث شد که چه اتفاقات بزرگی در تاریخ بیفتد. هم تاریخ اسلام، هم تاریخ تشیع و هم تاریخ جهان را تحت تأثیر خودش قرار داد، مخصوصاً این که در واقع در پرتو این هجرتهای بزرگ ایران عزیز ما به عنوان پایگاههای اصلی اهلبیت (علیهمالسلام)، به عنوان پایگاه اصلی در جهان معرفی میشود و امروز میتوانیم نتایج آن هجرت بزرگ را در تأثیرگذاری ایران عزیزمان در سطح جهانی و در پیشبرد مقاصد الهی در زمینهسازی برای ظهور در ترویج معارف اهلبیت (علیهمالسلام) مشاهده کنیم.
این هم خودش یک نکته بسیار مهمی است که باز در یک چنین مناسبتی باید به آن توجه داشته باشیم. حالا یادآوریهایی بود که از این منظر عرض کردیم.
کلّیات نامه سیویکم نهجالبلاغه
برویم سراغ بحث جاریمان در نامه سیویکم نهجالبلاغه امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، رسیدیم به این جمله؛ فرمود: «وَ أَنْ أَبْتَدِئَكَ بِتَعْلِيمِ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَأْوِيلِهِ وَ شَرَائِعِ الْإِسْلَامِ وَ أَحْكَامِهِ وَ حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ لَا أُجَاوِزُ ذَلِكَ بِكَ إِلَى غَيْرِهِ..».[1]
مقدمات را امام (علیهالسلام) پشت سر گذاشتند، فلسفه این نامهنگاری را به زیبایی تبیین کردند، در بخش قبلی هم ظرفیتی که در مخاطب در ایام جوانی و اوان جوانی وجود دارد به عنوان زمینههای اصلی تربیت اینها را یادآوری کردند. این که جوان مقبل العمر است، مقتبل الدهر است، ذو نیةٍ سلیمه و نفسٍ صافیه و امثال اینها است. جان پاکیزهای دارد، نیت سالمی دارد و اقبال به عمر دارد. نو و تازه است و همه اینها باعث میشود که آمادگی پذیرش در او وجود داشته باشد. پس این یک سرفصل است.
سرفصل دیگر هم آن اهتمام مشفقانه و محبانهای است که امام (علیهالصلاةوالسلام) در جایگاه پدری دارند و این که اگر کسانی هم بخواهند نقش مربیگری را داشته باشند باید بتوانند یک بهری از این حال پدر را در خودشان به وجود بیاورند، یعنی نسبت به سرنوشت این جوان، نسبت به رشد او، نسبت به صیانت او، نسبت به شکوفایی شخصیت او، بالاخره سهم داشته باشند، اهتمام باطنی داشته باشند. پس این هم یک برداشتی بود که ما در جملات امام (علیهالسلام) داشتیم.
قرآن و شرایع اسلام، مبنای کار تعلیم و تربیت
تا رسیدیم به این نقطه که فرمودند اکنون من میخواهم کار تعلیم و تربیت تو را آغاز کنم و میخواهم در این کار مبنای خودم و سند خودم را در کار تعلیم و تربیت تو معرفی کنم. ببینید این قطعه خیلی قطعه فوقالعادهای در نامه سی و یکم است. امام (علیهالصلاةوالسلام) فرمودند «وَ أَنْ أَبْتَدِئَكَ بِتَعْلِيمِ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَأْوِيلِهِ» من کار تو را آغاز میکنم و آن کار تعلیم و تربیت شما را با تعلیم کتاب خداوند، یعنی با قرآن شروع میکنم. با خود کتاب و اسرار و لطایف و حقایقی که در کتاب الهی هست. «وَ شَرَائِعِ الْإِسْلَامِ وَ أَحْكَامِهِ» در این کار تعلیم و تربیتی، مبنای ما شرایع اسلام است. راههایی که اسلام عزیز برای بهزیستی و برای خوشبختی انسانها معرفی کرده است. مسیرهایی را که برای آنها باز کرده و احکامی را که برای آنها آورده است. «وَ حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ» آنچه که را خدای متعال برای انسانها حلال کرده است، آنچه که برای آنها حرام قرار داده است. «لَا أُجَاوِزُ ذَلِكَ بِكَ إِلَى غَيْرِهِ» و من تلاش میکنم که روی همینها مستقر بشوم و از اینها عبور نکنم.
بعد از این یک مطلب اساسی دیگری مطرح میشود. آن نکته اساسی این است که میفرماید من کارم را با تو، با کتاب خدا شروع میکنم. پیام امام (علیهالصلاةوالسلام) این جا به همه ما، به همه مربیان تاریخ تا دامنه قیامت و همه کسانی که اهتمام دارند فرزندانشان و شاگردانشان را بر منهج علوی تربیت کنند، پیام روشن امام (علیهالصلاةوالسلام) این است که باید مبنای اصلی کار تربیتی خودشان را قرآن کریم قرار بدهند. به همین روشنی. «وَ أَنْ أَبْتَدِئَكَ بِتَعْلِيمِ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَأْوِيلِهِ» حالا با این شروع میکنیم.
فرآوردهی فکریِ بشری پیرامون مسئلهی تعلیم و تربیت
مطلب دو پیام روشن دارد. پیام روشن اولش این است که شما در کار تعلیم و تربیتتان باید سند و نقشه داشته باشید. نمیشود بدون سند و بدون نقشه انسان وارد این کار فوقالعاده پیچیده بشود. بنابراین برای این که شما کارتان مستند باشد و دارای یک سند روشنی باشید، سؤال این است که این سند از کجا به شما میرسد تا بتوانید به آن اعتماد کنید؟ خیلی خوب، حالا ما میخواهیم بالاخره فرزندمان طبق یک نقشه سعادتآفرین تربیت بشود، این نقشه را از کجا تهیه کنیم؟
این نقشه میتواند فرآوردههای عقل بشری باشد. انسانها در طول تاریخ در فراز و نشیبها به یک شناختی از ظرفیتهای انسانی رسیدند. کشف کردند و مخاطراتش را شناسایی کردند، در مسیر زندگی یک انبوهی از تجارب پیش روی انسانها قرار دارد. بعضی از انسانهای نخبه و نابغه هم نشستند این تجارب را تنظیم کردند، بستهبندی کردند، مستندسازی کردند، شبیه یک کتابهای پایهای این را به عنوان یک مکتب تقدیم کردند، مکتبی که مثلاً بتواند در فرآیند تربیت مورد استناد قرار بگیرد. آیا این نگاه یک نگاه اطمینانبخشی است؟ مکتبهای گوناگونی وجود دارد، ارائهها، فرآوردههای فکری بشری در این زمینه زیاد است. آیا ما میتوانیم به آنها مراجعه کنیم، به آنها اکتفاء کنیم؟ مخصوصاً در زمانه ما که الی ماشاءالله این تجربیات مستندسازی شده در قالب مکتبهای تربیتی حتی منظومهوار تحریر شده است، تبیین شده است، مبانیاش گفته شده است، سیاستهایش گفته شده است، راهکارهایش گفته شده است، اصلاً یک قوارهبندیهای خیلی جالبی هم پیدا کرده است. ولو حالا اختلاف نظرهایی هم هست، این مکتبها بالاخره با هم مختلف هستند. ممکن است شما بگویید ما میرویم با یکی از اینها مباحثهای میکنیم و یکی از اینها را که بهتر است انتخاب میکنیم و آن را میگذاریم مبنای کار تعلیم و تربیت خودمان.
اکنون زمان ما این مسئله یک مقدار رونق بیشتری دارد، در زمانهای قدیم هم همیشه این طور بوده است. یعنی حاصل آن جمعبندیهای تجربههای بشری و دانش بشری در عرصههای گوناگون، دائم نسل به نسل چرخیده است، در اختیار نسلهای بعدی قرار گرفته است و عرض کردیم انسانهای نابغه و نخبهای همیشه بودند که این تجارب را سازماندهی کنند، مستند کنند، تنظیمگری کنند و به صورت سندهای خیلی شسته و روفته گاهی با چهره علمی و وجهه علمی و امثال اینها تهیه کنند. در هر زمانی بوده است. حالا زمان ما یک مقداری جلوههای آن بیشتر هم هست. آیا این راه، راه اطمینانبخشی است؟ تو به عنوان یک مربی الهی، یک کسی که میخواهد سعادت دنیا و آخرت را برای عزیزترین کس خودش تأمین کند، که یا فرزندش است که پاره وجود و پاره جگرش است، یا کسانی هستند که به منزله فرزند او هستند. بالاخره گفتیم این مخاطب شما یا باید فرزند شما باشد یا به منزله فرزند است و احساس شما نسبت به او یک چنین احساسی باشد، نه یک کار شغلیِ وظیفهایِ سطحی. از درون آن که تربیت درنمیآید. مثلاً این که حالا من وظیفه دارم این ساعت بروم ساعت بزنم، این قدر حقوق بگیرم، حالا بالاخره بچرخیم برویم جلو، از درون این که تربیت در نمیآید. تربیت جایی است که شما یا پدر باشی که نسبت به مخاطب آن احساس عمیق را داشته باشید یا یک بهرهای از جایگاه پدری داشته باشید. یعنی نسبت به سرنوشت مخاطب خودت احساس وظیفه کنی. نسبت به خوشبختی او حقیقتاً احساس مسئولیت داشته باشی و دوست داشته باشی، عمیقاً و قلباً طالب خوشبختی و سعادت او باشی و حاضر باشی برای تأمین سعادت او و خوشبختی او به رنج بیفتی، زحمت بکشی، تلاشهای متفاوتی بکنی، این میشود مربی، در غیر این صورت این چیزهایی که اسمش را میگذارند معلم، مربی و امثال اینها که شوخی است، اکثرهم بالاخره یک عناوینی است، مجازاً گفته میشود اما در دستگاه تربیت علوی نمیگنجد.
عرض کردیم دستگاه تربیت علوی یک چنین نگاهی دارد. بنابراین در این نگاه محبت موج میزند، احساس قلبی وجود دارد. تو حقیقتاً به سرنوشت مخاطب خودت دلبسته هستی، میخواهی او به سعادت برسد و البته به عنایت الهی از مسیر به سعادت رسیدن او تو هم به سعادت برسی، تو هم بهرهمند میشوی، دنیایی، آخرتی، بالاخره شما هم بینصیب نمیمانید، یک تعامل برد برد است. در اطرافش همهاش سود و سعادت است.
پس با این خصوصیت اگر شما بنا شد وارد یک چنین چرخهای بشوید نمیتوانید به مطالبی که مشکوک است یا حداکثر گمان برمیانگیزد بخواهید تکیه کنید، باید بروید سندی را پیدا کنید که این سند در تأمین خوشبختی مخاطب قطعیت داشته باشد. میتوانید با خیالت راحت بگویید این سعادت او را قطعاً تأمین خواهد کرد. نباید شک بکنید. سعادت هم که این جا میگوییم، بالاخره باز در این فرهنگ یک سعادت جامع است. سعادت جامع یعنی پوشش دهنده همه کرانههای شخصیت، همه مواقف زیستی، و همه امتداد زندگی تا ابد. این نگاه، نگاه جامعی است. این میشود خوشبختی، واِلّا اگر تقطعیش کنیم، علیالعجاله یک کاری کنیم او احساس خوشبختی کند و خوشبختی را هم رسیدن به کمال لذت معنی کنیم بعد او الان علیالعجاله بله، یک احساس لذتی بکند و بعد گرفتار ألم و درد بشود و بعد دچار ناامیدی و ناکامی و سرخوردگی بشود، آیا اینها شد خوشبختی؟ میشود خوشبختیهای برشی که در همین دنیا نمونههایش را دیدیم، جز سرخوردگی چیز دیگری با خودش نمیآورد. باید سندی باشد که همه کرانههای شخصیت انسان و امتدادش تا هستی را پوشش بدهد. وقتی گفتیم این موجود یک موجود ابدی است، و این جا زیستگاه موقت اوست و تازه با مرگ زندگی حقیقی او آغاز میشود، باید بتواند شرایط دلپذیر و حیات طیب و گوارا را برای آن سوی زیستگاه دنیایی او که حیات جاودانی او هم هست را فراهم کند. باید با این خصوصیات باشد.
آیا این چیزهایی که در تجربیات بشری موجود است شما نمونهای را پیدا میکنید که بتواند به صورت تضمینی از عهده یک چنین تعلیم و تربیتی بربیاید؟ اگر پیدا کردید ما دستتان را میبوسیم و همان را قبول میکنیم. آیا هست؟ یا این که آنچه که به وجود آمده و در دسترس ما هست عمدتاً مشکوکات هستند، فرضیه هستند، تجربه هستند، یک جایی یک گوشهاش جواب داده، آمده یک جا را درست کند، آمده ابرو را درست کند چشمش را کور کرده است، آمده ظاهرش را درست کند باطنش را خراب کرده است، آمده فکرش را درست کند قلبش را ضایع کرده است، آمده قلبش را درست کند، اندیشههایش را بهم ریخته است، آمد دنیای او را درست کند آخرتش را خراب کرده است. آمده آخرتش را درست کند دنیای او را خراب کرده است. این چیزهایی که ما داریم همینطور است.
اولاً آنها چیزهای مشکوک هستند، ثانیاً مستظهر به علم قطعی نیستند. فوقش بعضی از گزارههایشان از سطح مشکوک بیایند بالاتر میشوند گزارههای گمانانگیز. یعنی مثلاً علی الفرض میرسند به بالای پنجاه درصد، شما بگویید شصت درصد، آیا این روش، روش مناسبی است و مثلاً پاسخ میدهد؟ باز یک چهل درصد که مانده که. و بعد آیا کسانی که این مکاتب را، این شیوهها را تولید کردند و در دسترس ما قرار دادند آیا آنها به تمام ظرفیتها و اسرار وجودی این چیزی که به آن گفته میشود انسان، اشراف دارند؟ میشناسند؟ یا نه، بعد از سالها مطالعات و همه چیز که جمعبندی شد آخرش میگوید انسان موجود ناشناخته است. البته او اعتراف کرده است. خیلیها اعتراف نکردند، ولی با آنها صحبت کنید آنها هم اعتراف میکنند. میگوید انسان موجود ناشناخته است. میگوید ما نشناختیم. شما در باره چیزی که او را آن گونه که باید نمیشناسید چطور میتوانید پیشنهادهای قطعی برای سعادت او بدهید؟ بخش عمدهای از آن حوزهی ناشناختهها را شما هنوز میگویید در حوزه جسمی و روانشناختی اوست. اصلاً به منطقه روح وارد نشدید. فعلاً در حدّ شناختهای ظاهری میشناسید. نمونهاش هم این است که شما ببینید تمام این شیوههای تربیتی که در جهان امروز تجربه شده است، اینها نوعاً با یک نوع سرافکندگی و سرخوردگی مواجه هستند و دائم هم پیشنهادیشان در مسیر تغییر و تبدل و این چیزها است. این مکتب میآید آن یکی را نسخ میکند، آن دیگری حرفهای او را زیر سؤال میبرد.
البته در مجموعه این فرآوردهی فکریِ بشری مطالب تمیز قابل استفاده وجود دارد که میشود از آنها بهرهمند شد، چرا که خیلی از اینها حاصل تجربههای موفق است، خیلیهایش حاصل عقل روشن است. اما در بین آنها مشکوکات و مظنونات با همدیگر آمیخته است، مکتب مستند و سند قطعی محکم که شما بتوانی به آن تکیه کنی به شما نمیدهد. تمام. تازه اینها وقتی میآیند در ساحت جسم، همان اوائل در بررسیهای روان دستشان را بالا میبرند میگویند نشناختیم. تجربه ما میگوید این روشها اجمالاً خوب است. تازه مسئله اصلی روح انسان است که او را متصل میکند به عالم جاودانی و آن عالمی است که اساساً از دسترس تجربه خارج است، کسی در آن تجربهای ندارد، تازه میخواهد تجربه خودش را ارائه کند.
تجارب زندگی پس از زندگی
این بحثهایی که اخیراً شنیدید یک مقدار در دنیای ما هم مطرح شده است، یک مقدار در ایران ما هم یک رگههایی از آن فعال شده است، تجربههای نزدیک به مرگ، حالا البته قصه عمدتاً از خارج آمده و قابل توجه هم هست. یعنی کسانی که رفتند در کما و یک ورودی به عالم پس از دنیا پیدا کردند، تجربههایی پیدا کردند، این تجربهها وقتی گردآوری شده یک مشترکاتی داشته است، با نگاه علمی، آدمها را آوردند، صحتسنجی کردند، راستیآزمایی کردند و این فهرستها را کنار هم گذاشتند، از مجموعه اینها یک برداشتهای مشترکی به دست دادند که مثلاً طرف میرود وارد یک تونلی میشود و محیط را چگونه میبیند، اطرافیانش را چگونه میبیند، سیر و سفرهایی که دارد چگونه است. این موانع مادی آن جا دیگر جلوی او قرار نمیگیرند، میتواند از اینها عبور کند، اینها را گذاشتند کنار هم و بعد به اسم تجربههای نزدیک به مرگ تدوین کردند.
البته چند سالی در ایران هم رواج پیدا کرد و در سیمای جمهوری اسلامی هم وارد شد و ظاهراً جزو یکی از پربینندهترین برنامههای تلویزیون شد. یک خرده چاشنیهای مذهبی هم آن برنامه دارد. مثلاً میگویند فلان نور این رنگی را دیدیم و مثلاً احساس میکرده این شخصی که دیده مثلاً حضرت عباس (علیهالسلام) است یا فلان است، از این چیزها هم در این برنامه گفتند. البته من نرسیدم اینها را کامل ببینم، یک موردش هم آن اوائلدیدم که حوصلهام نکشید، ولی خب چیز بدی نیست، نمیخواهم کلاً منکر بشوم ولی اینها هم یک مقداری گرتهبرداری از قصه آن طرف است. ولی در مجموع از این جهت اثبات میکند وقتی ما از دنیا رفتیم نمیمیریم.
از حاصل جمع همه اینها این مقدار از آن به دست میآید، چه از تجربهنگارهای ما که در یک برنامه مذهبی در سیمای جمهوری اسلامی ارائه میکنند، چه آنچه که در دنیای غرب به عنوان تجربههای روانشناختی اینها گردآوری و دستهبندی شده است، مواجهههای مطالعاتی، علمی، از زوایای مختلف، کل این، یک نکتهای را ثابت میکند، آن نکته این است که آن طرف خبرهایی هست. پس البته این هم بد نیست. یک تنبهی میدهد. این هم خوب است. تجربه مشترک مذهبیها و غیرمذهبیها، در آن کسانی که برایشان به صورت مشترک اتفاق افتاده، این است که آن طرف تازه یک خبرهای خیلی بزرگی در راه است، تا این قدر خوب است، لذا این طور نیست که من این برنامه را تقبیح کنم. اگرچه حالا بحثش محل گفتگوهای انتقادی هم قرار گرفته که در جای خودش محفوظ است.
قرآن کریم؛ نقشهی سعادتآفرین تعلیم و تربیت
میخواستم عرض کنم از عالم روح و عالم فراماده و متافیزیک و ماوراء ماده که کسی تجربهای ندارد که آن تجربه را بخواهد بیاورد ارائه کند که ببینیم خب آن جا چگونه است، چه خبر است، چه کار باید کرد که انسان در آن جا یک آرامش مثلاً عالی، سطح عالی و ابدی داشته باشد. امام (علیهالسلام) کار شما را آسان میکند، این امام کیست؟ این علی (علیهالسلام) است. یعنی اگر شما بخواهید در تمام تاریخ بشریت، یک چند نفر نابغه را معرفی کنید که محل اجماع تمام مکاتب و دستگاههای فکری دیگر است؛ یعنی هر کسی او را شناخت تسلیم شد، دیگر فرق هم نمیکرد کافر باشد، مؤمن باشد، مسلمان باشد، مسیحی باشد. ارادتمندان امیرالمؤمنین همه جا هستند. هر کسی آمد با او مواجه شد، دید علی است (علیهالسلام) کس دیگری است. حالا امیرالمؤمنین (علیهالسلام) دارد به شما دستگاه تربیتی ارائه میکند میگوید در این دستگاه تربیتی اگر بنا شد به یک سند مراجعه کنید که خیالتان راحت باشد، آن فقط کتاب خدا است. لذا میگوید منِ علی هم در کار تربیت و تعلیم فرزندم، تکیهگاه من و آن منهجام، مبانی من و نقشهام و دستور کارم، قرآن است. این تعبیر خیلی تعبیر زیبایی است.
«وَ أَنْ أَبْتَدِئَكَ بِتَعْلِيمِ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَأْوِيلِهِ»[2] گفت ما میرویم سراغ قرآن. چه چیزی بین پدرها و فرزندها میتواند حجت باشد؟ قرآن. چه چیزی میتواند بین نسلها حجت باشد؟ قرآن. چه چیزی میتواند بین معلمها و اساتید و مربیها با دانشجوها و دانشآموزها و مخاطبان خودشان حجت باشد؟ قرآن، تا همهشان سود ببرند. مربی سعادتمند میشود، مربا خوشبخت میشود. آن کسی که تربیت را هم دریافت میکند او هم سعادت طرفین را تأمین میکند. همه آفاق این خوشبختی را تأمین میکند. دنیا و آخرت و ماده و معنا و ظاهر و باطن و همه را پوشش میدهد. آن که حتی سرّ وجودی شخص را هم پوشش میدهد، قرآن است. لذا خیلی پیام، پیام روشنی است برای همه تاریخ.
انجمنهای اسلامی؛ انجمن علوی ذیل پرچم امیرالمؤمنین (علیهالسلام)
حالا من از این منظر یک توضیحی دادم که یک مقدار یک نگاه دیگری کرده باشیم. اما اگر بیاییم یک قدم پایینتر بخواهیم در ارتباط با خودمان و تشکیلات انجمن اسلامیمان و اتحادیه و مربی و دستیار و دستور کار انجمنهای اسلامی و اینها با هم صحبت کنیم، ببینید بارها گفتهام و بار دیگر میگویم، اگر تمام فرصتهای در اختیار انجمن اسلامی ما حاصلش این باشد که این مخاطب عزیز ما که چند صباحی با ماست به مناسب این که دانشآموز است، به مناسبت این که علاقهمند است، ریشه خانوادگیاش خوب است، آمده از بین کارهای فوق برنامه مدرسهاش، انجمن اسلامی را انتخاب کرده است، یا ما او را دعوت کردیم، پسند کرده آمده با ما متصل شده و چند صباحی هم با ماست، یک دو سال، سه سال، پنج سال، شش سال، متوسطه اول، دوم. ما آن وقتها یک دبیرستان داشتیم خیالمان راحت بود، تکلیفمان روشن بود، بعد این را دوپاره کردید و راهنمایی را حذف کردید و یک سال از آن طرف آوردید به آن اضافه کردید و این شد متوسطه اول و متوسطه دوم. خب متوسطه دوم را که از قبل داشتیم، گفتیم یک قسمتی از ما رفت در متوسطه اول و بعد آمدیم این سمت گفتیم خب بقیه بچهها را هم باید با آنها یک ارتباطی بگیریم و همین طور دائم دارید کش میدهید. برویم ببینیم به کجا میرسد. ولی علیالعجاله یک مقدار این را توسعهاش دادیم.
انجمنهای اسلامی یعنی انجمن علوی ذیل پرچم امیرالمؤمنین (علیهالسلام) که میخواهد اسلام ناب را که همان طرح خوشبختی کلی بشریت است، میخواهد این را دنبال کند. آن کاری که ما باید انجام بدهیم و خیالمان راحت باشد این است که ما بهانه بشویم برای ارتباط و اُنس بیشتر بچهها با قرآن کریم. این حرفی بوده است که بارها گفتیم. آیه سال گذاشتیم، سوره سال گذاشتیم، به عنوان کارهایی که هم جنبه نمادین دارد، هم پیامهای روشن دارد، برای این که تا حدی نشان دهد که ما در انجمن اسلامی، در اتحادیه میخواهیم چه کار کنیم.
پس این پیام بسیار روشن است، یعنی هر میزان که ما بتوانیم هنرمندانه و درست؛ اول: مراجعه کنیم به قرآن کریم برای این که راه تعلیم و تربیتمان را بشناسیم. دوم: مراجعه کنیم برای ارتباط با معارف الهی و اُنس با آن. یکی مراجعه میکنیم برای کشف نقشه و راه و اینها، یکی مراجعه میکنیم برای نور گرفتن و برای رشد، اینها است.
لذا این میانه یک کلمه وجود دارد و آن کلمه طیبه این است که اگر آموزش و پرورشی به نام جمهوری اسلامی شکل بگیرد، هنر اصلی این آموزش و پرورش آیا جز پیاده کردن تعلیم و تربیت قرآنی چیز دیگری است؟ آیا میتواند خودش را معطل این مکتب و آن مکتب و این دستگاه فکری و آن دستگاه فکری و اینها بکند؟ اگر آموزش عالی به نام جمهوری اسلامی شکل گرفت، آیا اجازه دارد وقت خودش را، بچهها و نسلش را با مراجعات پراکنده به این مکاتب گوناگونی که فرآورده دانش بشری هست بخواهد خودش را آن جاها معطل کند؟ یا باید به صورت روشن و محکم و تحت قاعده و برنامه و بهروز، مسیرهای ارتباطی بچهها را، دلشان را، فکرشان و مبانیشان را با قرآن کریم بدوزد که اگر این ارتباط برقرار شد و وثیق شد، به ویژه در ایام جوانی و نوجوانی، بچهها با کلام الهی اُنس گرفتند، اینها بیمه میشوند و قرآن به اعماق وجود آنها راه پیدا میکند.
تربیت قرآنی، حاصل شکلگیری مقاومت مردم غزّه
من چند وقت پیش یک جملهای را در جلسه گفتم، گفتم من برای خودم سؤال بود که آقا این بچههای غزه کیستند؟ اصلاً این جماعت چطور میتوانند مقاومت کنند؟ خیلی شگفتانگیز است، واقعاً هم الان انسان به آن فکر میکند همین طور متحیّر میشود، انسان یک تحیّری پیدا میکند. حالا ایام این مقاومتها طولانی هم شده است، میبینید در چه وضعیتی است. اما شما از این مردم، مخصوصاً از جامعه بانوانشان، با تأکید از نوجوانانشان، از بچههایشان، سخنی از انفعال و کوتاه آمدن و این که به مردان دیپلماسیشان، یا به مردان میدانشان بخواهند پیغام بدهند که آقا شما مثلاً چه میشود یک مقدار کوتاه بیایید، ما تا کی باید تحمل کنیم؟ شما فقط میشنوید حسبنا الله و نعم الوکیل. جنازهها ریخته است، حسبنا الله و نعم الوکیل. خانههایشان خراب میشود، حسبنا الله و نعم الوکیل. همهاش همین است. این سؤال است که چگونه شالودههای شخصیتی اینها و بنیانهای تربیتی اینها استوار شده و این شاکله چگونه بسته شده که در برابر این شرایط فوق سخت دارند مقاومت میکنند.
من به دوستان گفتم ما نمونهاش را در ایران تجربه نکردیم، یک تجربه جدیدی است. ما در دفاع مقدسمان هم این را تجربه نکردیم. خیلی تجربه تازه است. یک مردم در محاصره کامل هستند. ما آن جا در دفاع مقدس پشتمان ملت ایران بود. آن طرف دشمن بود. ولی این غربتی که اینها کشیدند ما چه تجربهای از آن داریم؟ این محاصره، این سبعیت، این خیلی چیز عجیبی است. بعد با زن و بچه این گونه رفتار میکنند. ما یک گوشهاش را زمان دفاع مقدس تجربه کردیم قلب ما هنوز آتش گرفته است. در آن جریان شیمیایی که اتفاق افتاد، من یک صحنههایی را در جبهه دیدم. اصلاً تجربه نداشتیم، ما هر وقت میرفتیم جبهه، تجربه میدان ما تجربه جنگ با عناصر نظامی دشمن بود. اما یک وقتی ما در جبهه دیدیم بچهها هستند، بچههای کوچک همه گرفتار شیمیایی شدند. داستانی مشاهده شد که اصلاً برای انسان قابل گفتن نیست، قابل تحمل نیست. پس این اتفاقی است که به صورت روزانه دارد در غزه میافتد.
من از آقای قاآنی پرسیدم داداش شما که با اینها رفت و آمد داری جوابتان به این معما چیست؟ این مقاومت از کجا پیدا شده است؟ خودمان هم سؤال داشتیم. اوائل مخصوصاً خیلی برایمان این قضیه مطرح بود که ماجرا چیست؟ گفت بررسی کردیم دیدیم همهاش برمیگردد به تربیت قرآنی. گفت اینها از آن نقطه اول یک خط سیر قرآنی بسیار شسته و روفته و محکمی دارند. این حاصل آن تربیت است. بعد من به او گفتم یک وقتی باید برویم از منظر خودمان وارد این مطالعه هم بشویم.
مسیر سعادت اُمّت، با منهج قرآن کریم
بنابراین امام (علیهالسلام) این جا تکلیف را روشن میکند «وَ أَنْ أَبْتَدِئَكَ بِتَعْلِيمِ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَأْوِيلِهِ»[3] این آن پیام روشن است. حالا این پیام باید بیاید ترجمه بشود، ترجمه به سن و سال بشود، ترجمه به اجناس مخاطب بشود، ترجمه به نیازمندیهای زمان بشود. ولی سند یک سندی است که دومی ندارد. یک نسخه فرد متفردی است. قرآن عظیم و کریم و مجید، بین همه مسلمانها و دیگران شناخته شده است. این آن نکته اساسی است. عرض کردم در آن سپهر کلی بحث اول ما بود.
در نگاه دوم که آمدیم سراغ خودمان و انجمن اسلامیمان، عرض کردیم باز هم همین است. یک رجوع به مبنا هم داشتیم گفتیم آموزش و پرورش ما و دستگاههای تعلیم و تربیتی ما هم اگر بخواهند مسیر سعادت اُمت را تأمین کنند، راهی جز این ندارند. راهش فقط از طریق کتاب خدا میگذارد که دیگر مو لای درز این سند محکم و استوار نمیرود. حجت خدا است. قرنها هم تحدی کرد ولی هیچ کسی هم جوابش را نداد. میگوید گاهی میتوانید یک سوره مثل من بیاورید؟ بیش از هزار سال است رفتند بیاورند. قرآن این است. در حالی که هر کتاب تعلیم و تربیت بشری که آمده چند سال بعدش نسخ شده است، نقض آن آمده است، یک چیز دیگری از درون آن در آمده است. مثلاً رجال تعلیم و تربیتی آمدند منسوخ شدند، رفتند. اما قرآن، همچنان هست که هست.
لزوم ارتقاء سطح دانش معارف قرآنی
بنابراین آیا میشود شما به عنوان جایگاه مربی بخواهید این سیره علوی را عمل کنید اما خودتان دستتان پُر نباشد؟ در درجه اول باید خود مربیها از معارف قرآنی سرشار باشند. من یک کمی تأسفم برای خودم و همه دوستانم است. از معارف قرآن سرشار نیستیم، با این که شکر خدا متناسب قرآن کریم با نیازهایی که ما داریم تحریرهای نو پیدا کرده است، از طریقهای امن، منظومهوار تبیین شده است، تفسیر شده است، در دسترس ما است. لذا جاهایی که انسان میبیند وقتش تلف چیزهای دیگر میشود یک مقدار غصه میخورد. اگر همه دست به دست هم بدهیم و این جلوه و این مبنا را بیشتر محکم کنیم؛ البته عرض کردم هنرمندانه، حساب شده، متناسب با زمان اندازهگذاری شده است. در ارتباط با مربیها کار آسانتر است. اکنون مجموعه آثاری که از علامه شهید مطهری نقل شده است، شما همان بخش معارف قرآنیاش را ببینید، چقدر دلنشین است. سایر آثار ایشان هم مستحضر به معارف قرآنی است. از یک لسان امن و امین برخوردار است. مجموعههایی هم که اخیراً دیدم در نمایشگاه عرضه شده بود، در بخش معارف قرآنیاش از علامه مصباح رسیده بود، خیلی دلپذیر است. اگر یک جوان عزیزی مثل جنابعالی، اینها را نخوانده باشد، اُنس نگرفته باشد، چگونه میخواهد از یک مسیر امن وارد این آفاق بشود؟ خب اینها در دسترس ما است. ما فرضی نداریم که جنابعالی خودتان بروید بنشنید گزارههای تربیتی قرآنی را بخواهید استخراج کنید، آن یک کار فنی است، بزرگان ما برای ما انجام دادند. اینها خیلی قیمتی هستند. مثلاً از منابع قویم مثل آنچه که از حضرت علامه طباطبایی و اینها داریم یا مفسر بزرگی مثل علامه جوادی آملی که اینها را باز نزدیکتر به زبان ما و زمانه ما تهیه کرده است. البته برای اساطین فن استخراج کرده است، تفسیر و ارائه کرده است.
ما یک خوشبختی بزرگ هم داشتیم، آن خوشبختی این بوده است که کلمات اهلبیت (علیهمالسلام) در اطراف قرآن در اختیار ما بوده است. ما ثقلین را داشتهایم. یعنی آنچه که از امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در باره قرآن رسیده، این هم در اختیار ما بوده است. آنچه که از اهلبیت (علیهمالسلام) هم رسیده آن در اختیار ما هست. این خیلی سعادت بزرگی است و چقدر راهگشا است، اصلاً بدون این ما نمیتوانستیم به این سطح از دانش قرآنی و تفسیر قرآنی و معارف قرآنی برسیم. همهی بزرگان ما، به دلالت اهلبیت (علیهمالسلام)، راه پیدا کردند و رسیدند. قدر بدانیم، هم راجع به خودمان، هم راجع به مخاطبهایمان.
ضرورت شیرینسازی درسهای دینی، به برکت انجمن اسلامی
راجع به مخاطبهایمان کار یک مقدار پیچیدهتر است. من این جا یک مقدار نگران هم هستم، همیشه به شماها هم گفتم. آنچه که اکنون به عنوان کتاب الله؛ قرآن کریم و بعد هم شرایع؛ احکام، حلال و حرام و امثال اینها، دارد در آموزش و پرورش به بچههای ما ارائه میشود، یک مقدار نگران کننده است، نگران کننده از جهت مبنا نیست. چون آن کسانی که زحمت کشیدند اینها را دستهبندی کردند انصافاً هم دانشمند بودند، هم باسلیقه بودند، خوب درآوردند. نگرانی ما از نحوه ارائه است که باز نگاه میکنیم میبینیم شاید یکی از درسهایی که به بچههای ما در آن خوش نمیگذرد، همین جایی است که اسمش پیامهای آسمانی است و درسهای دینی و معارفیشان است. به بچهها خوش نمیگذرد و این باعث میشود که بین آنها و اصل قرآن کریم عایق پیش بیاید. یعنی این بچه مثلاً تصورش از قرآن میشود همان ارائهای که در مدرسه در درس پیامهای آسمانی، این خانم معلم یا آقا معلم به او داده است. نمرهای را چه کار کرده باشد، این درس را آیا شیرین مطرح کرده است؟ درست توانسته منتقل کند؟ نه، در چه فضایی، در چه محیطی، از جهت عاطفی، از جهت تعلق خاطر. حاصلش این میشود که یک خاطره بد از این درس، از این کلاس، در فلان سال، در ذهن بچهها میماند، میبینید کل ارتباط این بچه را با قرآن کریم تعلیق میکند و زیر سؤال میبرد.
نگرانیهای این مدلی هم ما داریم. سخت میشود، واقعاً سخت میشود. شاید یک نمونههاییاش را من دارم همین الان مشاهده میکنم، نزدیک ایام امتحان بچهها میبینم، این کتاب هست و این درس هست و خانم معلمی که مثلاً حالا در این مصداقی که الان من در ذهنم هست اصلاً کار را در نیاورده است. فضای مدرسه هم نسبتاً فضای خوبی است، مذهبی است ولی در نیاورده است، و این بچه آن احساسی که باید پیدا کند نسبت به این درس، آن احساس جاذبه، آن احساس نشاط، آن احساس دریافت، این که از طریق این درس دارد راههای سعادت خودش را پیدا میکند، این احساس در او برانگیخته نمیشود.
بنابراین یک مشکل دیگری به مشکلات ما اضافه شد. یعنی یک مسئله خودمان هستیم که بیچارهایم، یک مسئله هم مسئلهی ارائه به این نسل است که کار پیچیدهای است، یک مسئله هم این وسط، عایقها است. خانواده یک جور، مدرسه یک جور، کتاب درس دینی و فلان هم یک جور است.
من یک وقت به دوستان گفتم بیایید ما بایستیم درسهای دینی بچهها را برای اینها شیرینسازی کنیم. گفتم شما لازم نیست بروی خودت بخواهی کتاب تولید کنی. مثلاً از اول بخواهی بروی بنشینی شما هم کاری کرده باشی. الان این دانشآموز مثلاً کلاس دهم است، یازدهم است، نهم است که با شما سروکار دارد. از برکت ارتباط با انجمن اسلامی درس قرآن شیرینسازی بشود. من تا حالا گزارشی دریافت نکردم از این که این اتفاق از برکت انجام اسلامی دارد مثلاً در فلان شهر ما میافتد، در فلان منطقه ما میافتد. یا در کل ما توانستیم یک چنین جهتگیری داشته باشیم که این درس قرآن برای بچهها شیرین بشود. ما چه کار میتوانیم انجام بدهیم؟ در تکمیلیمان، در مسابقاتمان، در برانگیختن احساس بچهها، انگیزهسازی برای آنها. این که این درس بیاید محل گفتگوهای خودشان بشود و شهد آن را بچشند. اولش هم این است که حداقل نمره بیست این بچهها از این درس قطعاً تضمین شده باشد. یعنی همین یک حصیله ظاهری دنیایی دم دستیاش. بگویند ما از رهگذر انجمن اسلامی خیالمان بابت درسهای دینی و قرآنمان راحت است. ما اینها را حتماً بیست میشویم. تا برسد به دریافتهای معنوی و امثال اینها.
مثلاً برای قسمت «وَ حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ» یک جدولهایی کشیده بودند. برای این بچهها انواع آبها را آوردند قشنگ دستهبندی کردند و گفتند مثلاً این آب چگونه نجاستها را تطهیر میکند، در چه سطوحی، این چند کیلو باشد؟ آب کُر چگونه است؟ آب قلیل چگونه باشد و حالا در سایر موارد. اینها اگر برای بچهها شیرینسازی نشود، اگر احساسشان را برانگیخته نکند، اگر برای اینها دلپذیر نباشد و اگر مبانیاش در بحثهای اعتقادی، معارفی، قرآنی محکم نشده باشد، همهی اینها زدگی میآورد. چون اول باید این جدولها را حفظ کنند، باید به خاطر بسپارند، او فکر میکند من الان جدول مندلیف حفظ میکنم. بعد بچهها احساس میکنند اینها مطالبی خیلی قدیمی است و الان هم در این دنیای این چنینی خیلیهایشان کاربرد ندارد و اینها را هم باید به خاطر بسپارند. آیا فکر میکنید اینها را وصل میکند به خداوند؟ به اسلام؟ احساس خوب برایشان میآورد؟ عمومیاش را دارم میگویم. اینها مخاطره است.
اگر پایههای اعتقادی بچهها تقویت نشده باشد، این جا به مخاطره میافتند، اگر پایه اعتقادی تقویت شود، آن وقت شرایع و احکام و حلال و حرام برای آنها معنی پیدا میکند، انگیزه دارد پیگیری کند که خدا چی را حلال کرده؟ چی را حرام کرده است؟ چون می داند این در سعادت من تأثیر در دنیا و آخرت دارد. بنابراین من هر طور شده باید اینها را آشنا بشوم و رعایت کنم. این برمیگردد به آن پایههای فکری و اعتقادی و جهانبینی. البته اینها باید همزمان با هم تقویت بشود و جلو برود.
رمزگشایی از ظاهر قرآن در کلام اهل بیت (علیهمالسلام)
«وَ أَنْ أَبْتَدِئَكَ بِتَعْلِيمِ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» این جا حضرت یک تعبیر «وَ تَأْوِيلِهِ» هم دارد. تأویل غیر از تفسیر است. تفسیر رمزگشایی از ظاهر قرآن است. این کلمه معنای دقیقاً چیست، کاربرد آن در این ترکیب چیست؟ و بعد مثلاً این آیه در این نگاه دارد چه معنایی را منتقل میکند؟ این تفسیر است، یعنی به نوعی پردهبرداری از ظواهر الفاظ و امثال اینها است. اما تأویل یعنی بازگشت دادن این ظواهر به حقیقت. البته تأویل فقط در اختیار خدای متعال و اولیاء خداست. دیگر دست کسی نیست. این سعادت در مخاطب مستقیم امیرالمؤمنین (علیهالسلام) هست که حضرت بخواهند دست او را بگیرند و به آفاق تأویل قرآن هم ببرند. ولی در باره دیگران آن رشحاتی است که از مولا رسیده و احیاناً در اختیار ما قرار گرفته است. طبعاً تأویل تمام قرآن در دسترس ما نیست، یک گوشههایی از اسرار قرآن و تأویلات قرآنی در اختیار ما هست که آن هم به برکت پیامبر اعظم و امیرالمؤمنین و فرزندان عزیز آن حضرت است؛ (صلواتاللهوسلامهعلیهماجمعین).
به ما گفتند مثلاً منظور از این آیه این است «فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَميعاً»[4] گفت این در باره اصحاب قائم (علیهالسلام) است. عجب! از کجا استفاده کردی؟ گفت از کجا ندارد، این همان پشت پرده است. که فرمود هر جا که باشید در لحظه ظهور حضرت وقتی فراخوان میکنند، یاران اصلیشان از همه جای عالم در آنی در محضر حضرت حضور پیدا میکنند، به تصرف حضرت (علیهالصلاةوالسلام) «یأت بکم الله» خدا همه شما را میآورد در آن مقام حاضرتان میکند. خب اگر امام (علیهالسلام) این را نگفته بود ما چه میدانستیم. یا گفت «قُلْ [أَ رَأَيْتُمْ] إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتيكُمْ بِماءٍ مَعينٍ»[5] فرمودند این جا «ماء معین» منظور امام (علیهالسلام) است که اگر غیبت کند و از دسترس شما خارج بشود، دیگر شما دسترسی به او ندارید.
این که این آیه راجع به غیبت ولی الله الاعظم (ارواحنافداه) هست و حجت خداست، این را ما از کجا بدانیم؟ «أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها»[6] از کجا بدانیم رب الارض أی امام الارض؟ این را باید حجت خدا به ما بگوید. مفسرین شایسته ما که به مکتب اهلبیت (علیهمالسلام) اعتقاد و ورود داشتند، در شیوههای خودشان سعی کردند از مباحث تأویلی که از طریق أولیاء خدا رسید بهرهمند بشوند. «وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ»[7] فرمود واِلّا این کار فقط در اختیار راسخون فی العلم است که معصومین (علیهمالسلام) هستند که فرمود «لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ»[8] گفت کسی راه ندارد به آن حقیقت جز کسانی که مطهر هستند، یعنی معصوم هستند و مخاطبان اول کلام الهی هستند. بنابراین خواستم این جا کلمه تأویل را هم برای شما بگویم.
حلال و حرام، دو رکن اساسی شرایع الاسلام
«وَ شَرَائِعِ الْإِسْلَامِ» شرایع الاسلام یعنی همه دستگاههای فکری، عقایدی، اخلاقی که ما همه آنها را روی هم میبینیم میشود اسلام. شریعه است به خاطر این که راهی است به سوی حقیقت برای شما و سعادت به روی شما باز شده است. شریعه به معنای راه است. شرایع هم جمعش است. به آن رودی که یک مقدار دور از دسترس است و شما باید یک راههایی درست کنید و از آن راهها به آن رودخانه برسید و از آب آن بتوانید بهرهمند بشوید، که به آن میگویند شریعه. شریعه فرات در ادبیات مقتل ما بسیار مطرح شده است که از همین قبیل است. چون یک فاصلهای دارد، یک مقدار عمیق است و شما برای این که به آن بروید شرایعی میخواهید، راههایی میخواهید تا به آن آب دسترسی پیدا کنید. لذا میگوید شرایع الاسلام، یعنی مجموعه آنچه که ما در اسلام از مباحث فکری، توحیدی، اعتقادی و مبنایی تا مباحث اخلاقی و شیوه زندگی، تا مباحث عملی و کاربردی، همه این چیزهایی که ارائه شده است، کل آن میشود شرایع الاسلام. از بین شرایع اسلام یک بخشی است که یک مقدار کاربردیتر است، که در زندگی عملی میشود احکام. که به آن میگویند «وَ أَحْكَامِهِ». دو رکن احکام از همه مهمتر است «وَ حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ» این دو رکن اهمیتش بیشتر است؛ حلال و حرام. بعد در این بین ما مکروه و مستحب داریم که در دل حلال و حرام جا میشود.
«لَا أُجَاوِزُ ذَلِكَ بِكَ إِلَى غَيْرِهِ» بنای قطعی من بر این بود که من در راهبری تو و در تربیت تو و در تعلیم و تربیت تو از اینها عبور نکنم، سراغ چیز دیگری نروم. قرآن باشد، شرایع الاسلام باشد، احکام الهی باشد، حلال و حرام باشد. من در این محیط کار تو را پیش ببرم. اما روزگار اجازه نمیدهد و من ناچار هستم باب یک سری شناختهای دیگری را به روی تو باز کنم و آن هم مباحث فکری است که هر زمانی مطرح است، مردم در آن اختلاف نظر دارند، شبهاتی مطرح است، دیدگاههایی مطرح است، اگر من به اینها نپردازم و اینها را برای تو رمزگشایی نکنم تو گرفتار حیرت میشوی و در نتیجه من لازم است که یک مقدار از این مباحث را هم برای تو مطرح کنم.
این بحث را میگذاریم برای جلسه آینده که بحث بسیار فوقالعاده مهمی است. یعنی اهمیتش از این جهت است که در زمانه ما باب این تفاوتهای فکری و اختلافهای فکری و امثال اینها خیلی فراوان است و ما این جا نیازمند هستیم که به این بحث هم یک توجه ویژهای داشته باشیم.
جملهای که امام (علیهالسلام) این جا گفته است بیسابقه و بینظیر است، جای دیگر نمونه ندارد، این قدر مطلب حساس و عجیب است. خیلی عجیب است. یعنی عجیب است از این جهت که انسان واقعاً راهگشا بودن کلمات امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را میبیند. این جا میگوید من نمیتوانم اکتفا کنم فقط به آنچه که در قرآن و شرایع احکام است و حلال است و حرام است و امثال اینها است. باید یک چیزهای دیگری را هم به تو بگویم. در غیر این صورت تو هلاک میشوی.
مراجعه به مُرّ اسلام، به خالص دین، برای کار تعلیم و تربیت
برداشت قطعی این جلسه ما این بود که ما برای این که بتوانیم تأمین خوشبختی و سعادت بکنیم برای مربی و مربا و همه دست به دست هم دادند مخصوصاً برای جامعه مخاطب و برای کسانی که عمیقاً سعادتشان را دوست داریم که اول شخص خودمان هستیم بعد هم بچههای ما و مخاطبان ما هستند، راه قطعی عبارت است از این که در درجه اول ما مراجعه کنیم به کتاب الهی و بعد پیرامون کتاب الهی به آنچه که ما به عنوان شرایع اسلام داریم که شرحی است که اولیاء خدا براساس قرآن کریم و ترجمان قرآن از احکام و حلال و حرام و مباحث فکری و اعتقادی و امثال اینها به صورت جامع در اختیار ما گذاشتند، یعنی مراجعه به مُرّ اسلام، به خالص دین، برای کار تعلیم و تربیت. از مبانی بگیرید تا راهکارهای عملی که حلال و حرام و احکام و اینها است، تا مباحث اخلاق، تا مباحث بنیادین. این کار اصلی است که ما باید انجام بدهیم. پیام روشنی هم برای ماها داشت که آن پیام را هم عرض کردیم.
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِّ وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ صَلَاةً كَثِيرَةً نَامِيَةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ.»
خدای متعال را قسم میدهیم به حق حضرت علیبنموسیالرضا (علیهآلافالتحیةوالثناء)، توفیق بهرهمندی از لحظههای جوانی، لحظههای زندگی برای تحقق مقاصد عالی الهی را به همه ما کرامت بفرماید.
ان شاءالله توفیق اُنس با قرآن کریم، توفیق اُنس با معارف الهی، توفیق آشنایی با احکام الهی و توفیق عمل به احکام و حلال و حرام الهی را در همه فصول زندگی به همه ما کرامت بفرماید. ان شاءالله ما را جزو مروجین شرایع الهی و احکام الهی قرار بدهد.
خدا را قسم میدهیم به حق محمد و آل محمد عزیزان ما، فرزندان ما، نور چشمان ما از مخاطرات و آسیبها و خطرات زمانه حفظ بفرماید.
امام راحل عظیمالشأنمان، شهداء، با سید و سالار شهیدان محشور بفرماید. ما را در ادامه راه آنها ثابت قدم بدارد. شهادت در راه خودش را در بهترین حالات روزی ما بفرماید. توفیق زیارت عتبات عالیات در این ایام که فضای حج است، توفیق حج خانه خودش را در بهترین حالات و توفیق زیارت مضجع تابناک حضرت رضا (علیهالصلاةوالسلام) را مکرر روزی همه ما بفرماید به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
«اللهم صل علی محمد و آل محمد.»