فرصت مغتنم ماه ذیحجه را قدر بدانید
اولاً باید خدمت همه بزرگواران آغاز ماه ذیحجه را تبریک بگویم که از جهت مضمون ماه عجیبی است. پیام، الهامبخشی و عنایات الهی در این ماه خیلی فوقالعاده است. آنهایی که اهل مراقبه هستند، اهل سیروسلوک هستند خیلی حواسشان به ماه ذیحجه است. از اسمش هم پیداست، این ماه، ماه حج است و خود حج هم که از نظر جایگاه و ظرفیت و اثرگذاری فردی و اجتماعی و تمدنی یک ظرفیت منحصر بهفردی است و در این ماه قرار گرفته است.
خیلی حواستان به دهه اول ماه ذیحجه باشد که ایام معلومات است و واقعاً آنچه که در کلمات اولیاء خدا هست این است که این روزها، این ایام، این دهه از نظر ظرفیت، ظاهراً نظیری برای آن نداشته باشیم. یعنی مثلاً پهلو میزند به شبهای قدر. آن روایتی هم که از پیامبر عزیزمان نقل شده که اعمال گوناگون در این ماه و مخصوصاً در این دهه یک محبوبیت خاصی پیش خدای متعال دارد و باز این هم حکایت از ظرفیت ملکوتی و عرشی است که در این قطعه از زمان موجود است. درخشش این ماه به غدیر امیرالمؤمنین (علیهالصلاةوالسلام) و ولایت آن حضرت است، آغاز آن ماه به ازدواج آن حضرت است، برکات فراوان در جلوههای ولایی این ماه هست.
خدای متعال را به حق امیرالمؤمنین (علیهالسلام) و به حق حضرت زهراء (سلاماللهعلیها) سوگند میدهم که حج خانه خودش را در بهترین حالات ان شاءالله در ایام جوانی روزی شماها عزیزان بفرماید. به کرم و لطفش و آرزو میکنیم عزیزانی که در برنامه حج امسال مشرف هستند ان شاءالله خداوند تبارک و تعالی به آنها توفیق بهرهبرداری مناسب از این فرصت الهی را کرامت کند، حجشان مقبول و سعیشان مشکور باشد.
حجخواهی، نماد قلب مؤمن است
یادتان هم باشد که نماد قلب مؤمن در فراق او برای خانه خدا و برای حج هست. یعنی اگر به قلب خودتان مراجعه کردید دیدید که برای حج حسرتزده است، آن وقت خوشحال باشید. ولی اگر کسی احساس کند فرقی نمیکند، بگوید ان شاءالله آنهایی که رفتند خدا از آنها قبول کند و حالا ما هم اگر یک وقت خدا روزیمان کرد میرویم. اما یک وقت است که نه، شما در فراق حج میسوزید، اشک دارید، آه دارید، ناله دارید در خلوت خودتان و وقتی صحنهها را نشان میدهند، غبطه میخورید به حال کسانی که رفتند. خلاصه یک بیقراری در خودتان دارید. یادتان باشد که این نشانه خوبی است از این که خدای متعال دوستتان دارد و این جذبه حج و آن حقیقتش به قلب شما هم اصابت کرده است.
نشانهاش هم این است که شما در کل ماه مبارک رمضان که ماه دعا و ماه تضرع به خدای متعال و ماه استجابت دعاها است، شما در بهترین موقعیتهای دعا، دعای شما دعای حج است. بعد هم چه جنس دعایی، نه یک دعای معمولی، همهاش بعد از همه نمازها، از اول ماه تا آخر ماه، شبهای قدر اختصاصی برای خودش، روز آن، شب آن، وقتش، بیوقتش، این التماس و تمنّای برای حج واقعاً چیز عجیبی است که وجود دارد. بعد هم با این قاعده که «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرَامِ فِي عَامِي هَذَا وَ فِي كُلِّ عَامٍ» امسال و همه سالها خدایا روزی من کن. بعد به تفصیل میخواهید، آن هم نه یک حج معمولی، این که بالاخره از تمام آن ظرفیتهای معنوی و آثاری که در حج هست همه را یکی یکی با اسم، با خصوصیات، از اول تا آخر ماه رمضان تقاضا میکنید. واِلّا کیست که مخصوصاً خارج از منطقه مکه هر سال بتواند مشرف بشود. این آرزو نمیتواند یک آرزوی بیمبنایی باشد.
هر جا دیدید یک دعایی از طرف اولیاء هست بدانید که این دعا واقعی است. آن وقت پیامش این است که اهل معرفت حالشان و نیتشان و شاکله شخصیتیشان به گونهای بسته میشود که به لطف خدای متعال این دعا برای آنها مستجاب است و اگر در موسم نتوانند شرکت کنند میروند ذیل عنوان عمومی «نیة المؤمن خیرٌ من عمله». یعنی واقعاً میگوید اگر برای من ممکن بود هر سال میرفتم. اگر امکانش برای من فراهم بود حتماً میرفتم و این خواسته قطعی من از خدای متعال است. بنابراین اگر احیاناً برای آن فقط یک بار مثلاً ممکن است در عمرش فراهم بشود که واجبش هم یک بار است، برای هر کسی یک مرتبه واجب است آن هم به فرض استطاعت و با کلی مقدمات و اینها، آن وقت شما حساب کنید از همه این شرایط عبور میشود و خودِ خواستن حج موضوعیت پیدا میکند.
البته باید یادتان باشد باطن حج، اتصال به مقام ولایت عظما است، یعنی حج یک ظاهر دارد و یک باطن دارد. باطن حج اتصال به ولایت عظمای الهیه و به ولیّ اعظم خدای متعال است، که حج با او حج میشود. امیر حج در واقع ولیّ زمان است، ولیّ عصر (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) است که امیر حج است. بنابراین شما وقتی گره بخورید به حقیقت حج، و درواقع حجخواهی داشته باشید، در حقیقت دارید ولایت را میخواهید، ولایت الهی را میخواهید، و از این طریق امت اسلامی به صورت گسترده و به صورت فراگیر با فهم درستی که نسبت به حج پیدا میکنند، در واقع تهیؤ پیدا میکنند برای سازماندهی بینالملل ایمانی و اسلامی بر محور ولایت الهی.
آثار تربیتی تحلیلات علویه
دعاهایی برای دهه اول وارد شده است، بعد ان شاءالله میرسید تا عید قربان و قبل آن روز عرفه، یک دعاهای روزانهای وارد شده که خیلی قدر اینها را بدانید، مخصوصاً تحلیلات علویه را که دهگانهای است که ملاحظه فرمودید «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ عَدَدَ اللَّيَالِي وَ الدُّهُورِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ عَدَدَ أَمْوَاجِ الْبُحُور» خیلی زیباست، امیرالمؤمنین (علیهالصلاةوالسلام) با استفاده از ظرفیتهای طبیعی که ما را احاطه کرده اینها را به کار میگیرد برای این که آن حقیقت توحید را در وجود ما تکثیر کند، این اتفاقی است که در این تحلیلات میافتد. یعنی وقتی که شما میگویید «لا اله الا الله» بعد ضربش میکند «عدد اللیالی و الدهور» یعنی به عدد همه شبها و همه زمانها. که این جا دهر جمع بسته شده است. چقدر شب در عالم وجود دارد، چه کسی میتواند بشمارد؟ اصلاً فهم آن خارج از دایره ادراک ماها است تا برسد به این که بخواهیم مثلاً اشراف پیدا کنیم یا بخواهیم احصاء و شمارش داشته باشیم. یا مثلاً میفرماید «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ عَدَدَ أَمْوَاجِ الْبُحُور» شما اگر کنار دریا ایستاده باشید این امواج را میبینید. این موج تقریباً بیامان دارد تولید میشود، متولد میشود و همین طور میمیرد، در دامن ساحل تمام میشود. بعد شما این امواج را میبینید، از امواج بزرگ تا امواج خیلی کوچک، حتی در شرایطی که دریا بسیار آرام باشد، شما چقدر موجهای ریز ریز میبینید که اصلاً قابل شمارش نیست. حالا این را در کل دریاهای عالم محاسبه کنید. کل دریاها امواجشان چقدر است؟ این جا کلمه مبارکه توحید «لا اله الا الله» ضرب میشود در کل امواج همه دریاها، آن هم بیزمان و بیتاریخ. از اول تا حالا هرچه موج بوده است، از حالا تا قیامت، تا وقتی که دریاها آتش میگیرند و عمرشان تمام میشود، تا کی؟ نه، هیچ زمانی برای آن مشخص نشده است. حالا بقیه موارد را هم ملاحظه میکنید، عدد ریگهای بیابانها و چه و چه. مثلاً به عدد پلک زدن چشمها، ضمناً به ما یادآوری میکند چه خبر است در این عالم، یعنی چقدر چشم در این عالم دارد باز و بسته میشود و پلک میزند که به صورت طبیعی اتفاق میافتد. بعد شما کلمه توحید را ضرب میکنید در کل این عدد ناشناخته و ماوراء تصور و غیرقابل احصاء. پس این چقدر آثار تربیتی دارد، خیلی فراوان است.
بنده این چنین برای شما جمعبندی کردم که گویا این جا دارد آن حقیقت توحید را با استفاده از این عددهای بزرگ ناشناخته و امثال اینها، در همه قلب و فکر و جان و زندگی شخص موحّد تکثیر میکند. به هر حال میخواستم بگویم اینها را غافل نشویم.
البته آن کلمات نورانی که جناب جبرئیل به حضرت عیسی بن مریم (علیهماالسلام) هدیه داده و از طریق پیامبر عزیزمان به ما رسیده است، آنها هم همین طور است و سایر موارد.
برنامهریزی برای بهرهمندی از دعاهای ماه ذیحجه
یک دعایی هم برای صبح و شب این ماه هست که از امام صادق (علیهالصلاةوالسلام) رسیده است، آن هم خیلی فوقالعاده است، خیلی ناب است، خیلی خوش مضمون است و بسیار سازنده است. اینها را دستکم نگیریم، یعنی احساس نشود که خیلی خوب، دعاهایی هم هست دیگر، یک وقتی خواندیم، یک وقت نخواندیم. خیلی فرق میکند که مثلاً انسان برای اینها برنامهریزی داشته باشد، یعنی اگر گفته شده صبح بعد از نماز، یا مثلاً شب قبل از مغرب، یک فرصت یک ربعی، ده دقیقهای، کمتر، بیشتر انسان معیّن کند با این کلمات نورانی با خدای متعال صحبت کند. آن جا خیلی درخواستها، درخواستهای عالی است. امام (علیهالسلام) در قالب دعا این ایام را معرفی میکند. خطاب به خدای متعال میگوید این را بزرگ داشتی و به من معرفیاش کردی. ایام معلومات است.
ولی خب بیننا و بینالله شهد این دهه اول، مخصوصاً شهد آن در حج چشیده میشود، لذا واقعاً از خدای متعال بخواهید که خدا روزی شما کند، عمره نه، حج، حج به همین معنا که حج واجب واقعی، حالا عمره هم زیارت است آثار خودش را دارد. یعنی شما تا عرفات نرفته باشید، در خود روز عرفه در آن سرزمین قرار نگرفته باشید، این برای شما معلوم نمیشود که یعنی چی. واقعاً خوش به حال عزیزانی که امسال مشرف هستند، ان شاءالله خدای متعال ما را در دعاهای آنها و اعمالشان سهیم کند، آنها را هم در اعمال ما سهیم کند. ان شاءالله روزی همه عزیزان هم بشود.
سالروز تأسیس یک خانواده بینظیر
از سعادت بزرگ در این ماه این است که آغاز آن با یک پیوند استثنایی در عالم هستی است. یعنی آنچه که ما به سادگی بین خودمان میگوییم بسم الله الرحمن الرحیم، روز اول ماه ذیحجه و روز عروسی امیرالمؤمنین و حضرت زهراء (سلاماللهعلیهما) است. ان شاءالله این پیوند آسمانی و خیلی خوب، مبارک باشد. قرآن کریم به لطافت فرمود «مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ»[1] در محیط حقیقت نبوی که این جا از آن تعبیر شده است به «بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لا يَبْغِيانِ»[2] در محیط آن حقیقت نبوی این دو تجلّی از حقیقت مصطفوی به همدیگر میرسند و این پیوند که حقیقت آن طبق روایات ما در آسمانها اتفاق افتاده با چه تشریفاتی، با چه قضایایی بماند که واقعاً خواندن آن روایات هم انسان را به شور و شعف میآورد که مثلاً در آسمانها چگونه این عقد خوانده شده است، چه کسی خطبه خوانده است، چه کسی نثار داشته است، چه کسی شاباش ریخته است، با تمام جزئیاتش در روایات ما آمده، در حدی است که مثلاً ما یک چیزی میشنویم، ولی خب این پیوند واقعاً چقدر آثار داشته و تا قیامت ادامه دارد. یک بخش ظاهری دارد، حقایق باطنی و آسمانیاش برای ماها ناشناخته است. کافی است که ماها به این جلوه ویژه ظاهریاش بخواهیم توجه کنیم. تأسیس یک خانواده بینظیر در عالم و بلافاصله آن جا دارد که «يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ»[3] شما تصور بفرمایید که مثلاً وجود نازنین امام حسن (علیهالسلام)، امام حسین (علیهالسلام)، زینب (سلاماللهعلیها)، کسانی که در این خانه درخشیدند، اینها در واقع بیتی را تأسیس کردند که به تعبیر امام راحل عظیمالشأنمان فرمود تجلیگاه نور عظمت حق تعالی است. بیت علی و فاطمه (سلاماللهعلیهما) و این خانواده در حقیقت تجلیگاه نور عظمت حق تعالی است. معنای نور اهلبیت (علیهمالسلام) یک کتاب شرح دارد پیش اهل معرفت که در این عالم تابیده و در واقع به نوعی میشود گفت که خدای متعال منت نهاده این انوار عرشی را در محیط عالم ما و در کنار ما نازل کرده است، «في بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فيها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ * رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إيتاءِ الزَّكاةِ يَخافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ»[4] این ادامه آیه نور است، خاطر مبارکتان هست که دارد «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض» آیه بعدیاش این است «فی بیوتٍ» که همین تجلیگاه نور حقتعالی است «في بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ»[5] که این توفیق بزرگ نصیب ماها است.
هدف از آفرینش انسان تأسی است
چیزی که در آن شک وجود ندارد عبارت است از این که ماها جزو دوستداران و هواداران و خواهندگان و عشاق این بیت هستیم. این جزو چیزی است که ما در آن هیچ شکی نداریم، الحمدلله خیلی نعمت بزرگی است. بالاتر از این است که ان شاءالله ما از این ظرفیت محبت و دلدادگی استفاده کنیم برای همانندسازی، برای شباهت به هر مقدار که میسر بشود. این که فرمود «لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثيراً»[6] یعنی اگر کسی خواستار حیات طیبه در محیط لطف خدای متعال است به صورت ابدی، راهش این است که باید به پیامبر اعظم (صلواتاللهعلیه) تأسی کند. خدای متعال پیامبر اعظم را به عنوان اُسوه معرفی کرد. بنابراین وجود اقدس پیامبر اعظم (صلواتاللهعلیه) بسط پیدا کرده است و تفصیل یافتهاش میشود علی، میشود فاطمه، و همین طور میشود حسن، حسین تا مهدی (سلاماللهعلیهماجمعین). این همان وجود است. آن وقت این تأسی معنای خاص خودش را دارد. یعنی هر کسی باید تلاش کند در مسیر زندگی و در ایام زندگیاش به افکار، به اندیشهها، به اخلاق، به اعمال، به سنتها، به شیوههای این خانواده خودش را نزدیک و نزدیکتر کند. اگر یک کسی بخواهد بگوید هدف از آفرینش چیست، من با حذف همه مقدمات میگویم هدف آفرینش انسان تأسی است، همین یک کلمه است. یعنی کل این معادلات عالم برپا شده برای این که انسانها به وجود اقدس خاتم تأسی کنند، و این دقیقاً تفسیر عبودیت است. در باره عبودیت فرمود «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ»[7] آن عبودیت، حقیقت عبادت و حق عبادت در تأسی است و در شباهت پیدا کردن است که انسان تا میتواند به این خانواده نزدیکتر بشود و شباهت پیدا کند. ان شاءالله خداوند تبارک و تعالی توفیق بدهد.
من از خداوند تبارک و تعالی در یک چنین روزی که روز استجابت دعا است و روز این پیوند بینظیر در عالم هستی است، خداوند تبارک و تعالی را سوگند میدهم به حق امیرالمؤمنین و به حق حضرت زهراء (سلاماللهعلیهما) به همه دختران مؤمن ما، همسرانی شایسته و مؤمن که ان شاءالله کفوشان باشند کرامت بفرمایند، مخصوصاً از اهالی جلسه ما و از عزیزان ما در شبکه، در اتحادیه همهشان ان شاءالله مشمول این دعا قرار بگیرند. در آینده هم ان شاءالله دختران عزیزمان از این جهت خوشبخت و سعادتمند باشند، در بهترین زمان از زندگیشان یار امین و شایسته و مؤمن ان شاءالله روزیشان بشود، یک دوست همراه و الهی که اسباب سعادت و خوشبختیشان را فراهم کند، تا اینها هم بتوانند خوشبخت کننده آن جوانهای مؤمن و پسران مؤمن هم باشند و برای آقا پسرهای مجموعهمان و مردان هم همین را از خدای متعال میخواهیم، به حق این روز عزیز و امیدواریم ان شاءالله که خدای متعال زندگیشان را هم به نور ایمان و اخلاق و تأسی و فضیلتها منور کند، زندگیشان هم منور به نور انسانهای مؤمن و صالح باشد.
سیر در مراتب انسانیت از طریق تربیت قوه وهمیه
و اما بحث جاری ما که در باره قواعد اختصاصی خودسازی هست. ما قبلاً قواعد عمومی جهاد اکبر را مباحثه کردیم بعد عرض کردیم که لازم و مناسب است ما یک بحثی هم در باب قواعد اختصاصی داشته باشیم. در بخش اختصاصی طبعاً ما باید برویم سراغ تربیت قوای گوناگونی که خدای متعال در وجود ما قرار داده است و این که همه آنها را مطابق با حضرت حق تبارک و تعالی ساماندهی، تنظیم و تربیت کنیم.
در این بخش اولین قوّهای که در بارهاش مباحثه کردیم و قواعد تربیتیاش را خدمتتان تقدیم کردم قوه وهمیه بود. یک جاهایی از بحث هم مقداری پیچیده میشد که به هر حال چارهای نداشتیم، من سعی کردم حتیالمقدور مباحثات در دسترس باشد و خیلی به آن بحثهای فنی نرود، ولی یک گوشههایی از آن را اوائل ناچار بودیم توضیح بدهیم، مخصوصاً آن جایی که میخواستیم توضیح بدهیم اصلاً این قوه چیست. به هر حال در طی بحث گذشته برای شما معلوم شد که سیر در مراتب انسانیت و نیل به درجات عالی جزء از طریق تربیت قوه وهمیه میسر نیست. براساس قواعدی که هست و تعریفهای مشهوری که وجود دارد، قوه وهمیه اعم از وهم و خیال است. پس این بحث گذشت. امیدوارم ان شاءالله در این مسیر شما قدمهای بلندی را در همین ایام برداشته باشید و ان شاءالله خدای متعال به شما توفیق بدهد که این توسن رام نشدنی وهم و خیال را ان شاءالله به قوّت ربّانیه به دست حضرت عقل بسپارید و در تصرف قوّهی عاقلهی شما قرار بگیرد تا بتوانید بهترین استفادهها را در منازل سیر ان شاءالله از این توانی که خدای متعال در وجودتان قرار داده ببرید. ان شاءالله خدای متعال ما و شما را از آفات و مخاطرات و گرفتاریهای این قوه خطیر و بسیار حساس و خطرناک نجات بدهد.
قوّهی غضبیه
بعضی از اهل معرفت میگویند هرچه در زندگی انسانها حقهبازی است مربوط به قوه وهمیه است. هرچه شیطنت میبینید مال آن جاست. در رابطه با قوه غضبیه که بحث جدید ما است، این جا کارمان یک مقدار نسبت به بحث قوه وهمیه آسانتر است، از این جهت یک مقدار متفاوت است. از یک جهاتی هم شاید مطلب حساستر هم باشد. ببینید برای این که ما اهمیت مسأله را متوجه بشویم کافی است مراجعه کنیم به کلمات اولیاء خدا (سلاماللهعلیهماجمعین). البته از خود قرآن کریم ما میتوانیم شروع کنیم بعد هم به کلمات اولیاء خدا مراجعه کنیم. به ما نشان میدهد که ما با چه ماجرایی روبرو هستیم. قبل از این که من این مراجعه را داشته باشم حداقل یک چند روایت برای شما بخوانم که چشم و دلتان روشن بشود، اجازه بفرمایید یک توضیح خیلی مختصر به شما بدهم. آن توضیح مختصر این است که خداوند تبارک و تعالی براساس حکمتش، حکمت بالغهاش، در وجود ما و عموم حیوانات، که ما از این جهت یکی از انواع حیوانات به حساب میآییم، در وجود همه ما یک قوهای را آفریده که به وسیله این ما میتوانیم در برابر خطرهای گوناگونی که ما را تهدید میکند آرایش دفاعی بگیریم و از منافع ظاهری و باطنی و مادی و معنوی بتوانیم خودمان را در برابر انواع و اقسام خطرها حفاظت و صیانت کنیم. اسم این قوه، قوه غضبیه است.
پس ببینید چه نعمت بزرگی است. چون کل مسیرهایی که ما در آن زندگی میکنیم همیشه آمیخته به مخاطرات است، خیلی چیزها است که بالاخره ما را تهدید میکند، یعنی تهدید کننده منافع ما است، تهدید کننده جان ما است، تهدید کننده مال ما است، تهدید کننده ناموس ما است، تهدید کننده آبروی ما است، تهدید کننده خانواده ما است، تهدید کننده اخلاق ما است، تهدید کننده معنویات ما است، تهدید کننده آخرت ما است، عوامل تهدید کننده فراوان هستند که اطراف ما وجود دارند. خداوند تبارک و تعالی در وجود انسان یک قوهای قرار داده تا به وسیله این قوه و با استفاده درست از آن بتواند از حریم خودش، از منافع خودش، از موجودیت خودش در برابر این مخاطرات و خطرها حفاظت کند.
نقش قوه غضبیه در سازماندهی اجتماعی و حاکمیت
ما در مباحثاتمان گاهی این تعمیم را هم داریم. این تعمیم در زیست اجتماعی هم هست. یعنی به همین شکل در بافت زندگی اجتماعی انسانها تعبیه شده است، چون زندگی ما آدمها اجتماعی است آن جا هم تعبیه شده است که میدانید یکی از ارکان اصلی سازماندهی اجتماعی و حاکمیت، که بالاخره در اسلام عزیز هم به عنوان فلسفه وجودی حکومتها و دولتها و امثال اینها در بارهاش صحبت میشود، عبارت است از همین نقش قوه غضبیه. یعنی باید بتواند در خطرهایی که اُمت را تهدید میکند، حالا آن جا بحثمان فردی بود، این جا بحثمان تقریباً اُمتی میشود. اُمت را بتواند در برابر خطرات صیانت کند. البته آن جا برای آحاد مؤمنین و قوه غضبیه آنها هم مسئولیت تعریف شده است برای صیانت از کیان اُمت. این هم جالب است. شاید مثلاً بشود گفت مقدسترین خشمها خشمی است که انسان مؤمنی برای صیانت از کیان اُمت به میدان میبرد، این خشم یک خشم مقدسی است، برای لحظه لحظهاش، برای آن جوشیدن، برای آن بالاخره به تعبیر طلبهها اثاره و اناره و شعلهور شدن آن خدای متعال چه پاداشهای عظیمی به این فرد هم میدهد، حتی به شخص. یعنی فارغ از این که سازمانها و نهادهایی وجود دارند، ارتش داریم، قوه نظامی و امثال اینها تعریف شدند، خیلی وقتها نقششان همین نقش است منتها در ساحت اُمت.
من دیدم بعضی از اهل دقت میگویند کل مباحثاتی که ما در باب امر به معروف، نهی از منکر، تا بروید به حفاظت از حدود الله داریم «الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ»[8] اینها همهاش در واقع با تکیه بر یک چنین قوهای است که امکانپذیر است. بنابراین باز همان صیانت اجتماعی از آن به دست میآید. حاصلش میشود سلامت اجتماعی و امنیت. سلامت و امنیت حاصل اعمال درست قوه غضبیه در مسیر زندگی است. البته قوای دیگر هم تولید کننده سلامت و امنیت هستند ولی علی العجاله مباحثه ما راجع به قوه غضبیه است. قوه غضبیه یکی از اصلیترین قوای تأمین کننده سلامت و امنیت است. چه در فرد، چه در جامعه. که اگر نباشد ببینید چی از دست میرود، چه چیزی آسیب میبیند؟ امنیت آسیب میبیند. امنیت مگر جایگزین دارد؟ سلامت آسیب میبیند. مگر سلامت جایگزین دارد؟ بنابراین مطلب خیلی اساسی و حیاتی است. خیلی نعمت بزرگی است این که خدای متعال به آحاد انسانها کرامت کرده است.
مدیریت قوّهی غضبیه در محیط غرائز و هیجانات
محیط آن در محیط غرائز ما تعریف شده است و در واقع به صورت یک قوه، به صورت یک ظرفیت وجود دارد. حالا ما راجع به حیوانات فعلاً صحبت نداریم چون در حیوانات اینها به صورت غریزی عمل میشود و اساساً محل مناقشه و مباحثهای نیست. حیوانات هر وقت احساس خطر کنند براساس همین قوهشان از خودشان دفاع میکنند، دفاعشان هم خیلی وقتها در قالب حمله است، به آن کس یا جایگاههایی که از آن احساس خطر کرده باشند حمله میکنند، سعی میکنند اصلاً آن را نابود کنند، خیلی وقتها هم موفق میشوند. اینها به صورت غریزی در حیوانات اتفاق میافتد.
حالا یک بحثهایی هم هست که آیا ما در محیط غیرحیوانی هم چیزی به نام مثلاً قوه غضبیه، صیانتی و امثال اینها ولو در یک حد رقیق داریم یا نه؟ اینها بحثهایی است که بعضیها میگویند یک چیزهایی، نمونههایی از آن هست، مثلاً در بعضی از گیاهان، در عالم نباتات یک چیزهایی برای آن دارند. حالا آنها محل مباحثه نیست. عمدتاً مربوط به محیط حیوانها است.
در عالم حیوانها آنچه که سهم ما انسانها است، مثل سایر موارد اصلاً قابل مقایسه نیست. نکتهاش هم این است که این جا قوه غضبیه کاملاً قابل تربیت است، قابل اندازهگذاری است، اعمال و عدم اعمالش، واکنش و عدم واکنش آن، کنش و عدم کنش آن، همه باید بیاید تحت آن قوه عاقله انسانی قرار بگیرد تا در جای خودش به اندازه و درست استفاده بشود. لذا این حالت اولیهاش که مربوط میشود به محیط نفسانی ما، یک حالت حیوانی، یک ظرفیت غریزی و یک هیجان حیوانی محسوب میشود. منتها در انسان این هیجان مثل سایر هیجانها باید بیاید در محیط عقلانیت ما قرار بگیرد و تحت تدابیر تربیت بشود تا کاملاً با زیست انسانی و مقاصد زندگی انسانی و نهایتاً با آن چیزی که از آن تعبیر میشود به حیات طیبه، با آن کاملاً هماهنگ بشود. این نیازمند یک مسیر تربیتی است.
لذا قوه غضبیه در حیوانات قابل تربیت نیست. یک نمونههایی هم که دیدید در بعضی از حیوانات مثلاً تحت یک تدابیری یک مقدار دستآموز میشوند، اینها خیلی تضمینی نیست. مثلاً همین سگهای خانگی و امثال اینها هم که خیلی دستآموز هستند، یک وقتهایی حمله کردند و همان مثلاً صاحب خودشان را هم یک ضربه مثلاً جبرانناپذیری به او وارد کردند. حالا من اخیراً ذهنم درگیر شده به این مسأله که ما راجع به این سگها باید چه کار کنیم؟ قشنگ وارد زندگی ما شده است. خیلی چیز عجیبی است. زندگی با سگها این قدر به آن اقبال شده است؛ کلینک و آرایش و هزینه و خرج و پارک و در مسیر و در آسانسور و... ، خیلی چیز عجیبی شده است. حالا چه بسا من در خطبهای یک نالهای هم باید بزنم به سر مجلس و فلان و اینها که بابا یک فکری بکنید. باید قانونگذاری کنند، تنظیم کنند، جوانبش را بررسی کنند.
حالا میخواستم بگویم حتی آن جاها هم این مخاطرات هست. یعنی اگر آن سگ یک وقت یک واکنشی چیزی از خودش نشان داد، یک کنشگری کرد، یک آسیبی زد، کسی نمیتواند خرده بگیرد، او به طبعش دارد عمل میکند. «نیش عقرب نه از سر کین است / اقتضای طبیعتش این است.» یعنی او بالاخره نیش را میزند، ولی با کسی کینهای ندارد. مثلاً در حیوانات هیچ کسی نمیآید این اعمال قوه را تحلیل کند. اصلاً تحلیلبردار نیست، یک قوه است. طبیعتش این است. اما در مورد انسانها نه. در مورد انسان مثل سایر ابزارهایی که خدای متعال به ما داده همه اینها قابل اندازهگیری، تحلیل، برنامهریزی، تربیت و اندازهگذاری است. لذا ما در نحوه استفاده، در نحوه اعمال این قوا در پیشگاه خدای متعال مسئول هستیم.
مدیریت قوّهی غضبیه ذیل قاعده مسئولیت عمومی
این میرود ذیل قاعده مسئولیت عمومی ما قرار میگیرد. این جا چرا شما عصبانی شدی، این جا چرا عصبانی نشدی؟ باید جواب آماده کنی پیش خدای متعال. چرا؟ چون شما انسان هستی و دارای قوه عاقله هستی و میتوانی و خدای متعال این امکان را به شما داده که این ابزار را به اندازه، چگونه، کجا، با چه نیتی، با چه هدفی استفاده کنی. چون این امکان را خدای متعال به تو داده است، بنابراین در برابر آن از شما مسئولیت میخواهد، یعنی باید پاسخگو باشید. هم در باره استفادهاش، هم در باره عدم استفادهاش، در باره استفادهاش هم چگونگی استفادهاش و اندازهاش و امثال اینها. تمام جزئیاتش را باید شما پاسخگو باشید. لذا مسألهای که این بین پیش میآید عبارت است از مسأله تربیت قوه غضبیه. اساساً بحث قوه غضبیه به صورت مستقل میآید در محیط مباحث اخلاقی و سیروسلوک ما قرار میگیرد.
آثار خشمِ کنترل نشده در روابط فردی و اجتماعی
کارآمدی قوهی غضبیه تقریباً معلوم است، خیلی شاید نیاز به توضیح نداشته باشد که وقتی که به جا و درست و به اندازه استفاده میشود چقدر منافع دارد. البته مقداری تحلیلهای فنی هم دارد، اگر یک وقت لازم شد آنها را هم به وقت خدمتتان عرض میکنم.
اما از نظر تخریبِ سازههای انسانیت، از نظر تخریبِ بنیانهای ایمان، از نظر قطع کردن رابطه ما با عالم الهی، از نظر فاصله انداختن بین ما و ملکوت عالم، از نظر تخریب رابطه ما با خدای متعال، از نظر تخریب رابطه ما با سایر انسانها، از نظر آسیب زدن به رابطه ما با بهترین کسان و عزیزانمان، نزدیکترین کسان به ما، هیچ چیزی به پای غضبِ مهار نشده و خشمِ کنترل نشده و تربیت نشده نداریم، این را یادتان باشد. چون جنس آن جنس آتش است. روایات را ببینید، همهاش در باره خشم که صحبت میکنند شعله است، آتش است. خیلی به جهنم میآید. با نار، با جهنم خیلی هماهنگی دارد. واقعاً میسوزاند. از عجایبش هم همین هیجانهای ناگهانیاش است، مثل آتشفشان است که اگر درست برای آن برنامهریزی نکرده باشیم و تربیتش نکرده باشیم این هر نوبت که به هیجان بیاید، هیجان خشم در انسان پیدا بشود، ضربههایی میزند که گاهی جبران اصلاً ممکن نیست یا خیلی سخت میشود جبران کرد. یک پلهایی را تخریب میکند در ارتباطات ما، ارتباط ما با خدای متعال، ارتباط ما با عالم معنا، ارتباط ما با عالم فرشتهها، اصلاً قطع میکند. این قدر این چیز وحشتناکی است. در وضعیت خشمِ مهار نشده و همان خشم آتشفشانی مبتنی بر همان غریزه مهار نشده، به قدری از نظر باطنی چهره این شخص زشت و کثیف و کریه میشود که قابل توصیف نیست. آنهایی که از جهت باطنی نگاه میکنند، مثلاً این سگهایی که میبینیم خیلی سیاه و زشت و کثیف هستند، پیش آن انسان در حالی که اخلاق سگی پیدا کرده و به خشم آمده، این چهرهها خیلی چهرههای دلپسندی به نظر میآید، این قدر این زشت است. به خدا پناه میبریم، یک چیز شگفتانگیزی است. لذا میشود گفت که از عالیترین توان، امکان، قدرت و یا آن مهارتی که ممکن است خدای متعال به یک کسی روزی کرده باشد، توان لگام زدن و مهار کردن و مدیریت این غریزه حیوانی است؛ یعنی مدیریت خشم.
نقش مدیریت خشم در بار یافتن به حیات طیبه
لذا مدیریت خشم اصلاً یک چیزی عادی و سادهای نیست. خیلی اهمیت دارد و نقش آن در بار یافتن انسان به حیات طیبه واقعاً نقش فوقالعادهای است. آیهای که شاید بخواهید در محل بحث به آن مراجعه بفرمایید، همان آیه مشهور است که میفرماید «وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ»[9]، یکی این است، یکی هم آیه «وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ يَغْفِرُونَ»[10] است، این جا کلمه «غضبوا» غضب آورده است، «وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ» این جا کلمه غیظ آورده است. اینها را به آن مراجعه میکنیم. ما در کلمات اولیاء خدا یک فهرستی داریم که این فهرست به یک شکل خیلی دقیقی به بحث مدیریت خشم میپردازد. این کاظم، «الْكاظِمينَ الْغَيْظَ» که در قرآن کریم آمده است ظاهراً یک کلمه است ولی پشت سرش یک عالمی از نکتهها نهفته است. این مرتبه خیلی والایی است، یعنی کسی برسد به مرحله کاظمیت، کاظم الغیظ بشود، این همان مرحله است که میتواند در شرایط خیلی ناراحت کننده، در شرایط سخت، خشم خودش را مدیریت کند، میتواند این وضعیت هیجانی را در خودش مدیریت کند و بعد به اندازه میتواند آن را آزادسازی کند.
مدیریت خشم از منظر دستگاه تربیت الهی
به هیچ وجه در دستگاه تربیت الهی به شما نمیگویند که خشم را در خودتان بکُشید، چنان که نمیگویند شهوت را در خودتان بکشید، اینها مطابق با حکمت است. این حرفهایی که دیدید در مثلاً مسیحیت و امثال اینها راجع به این بحثها هست، در بعضی از نحلههایشان پیشنهادهایی که هست و اینها، آنها پیشنهادات بیربطی است، هیچ ربطی به حضرت مسیح و اینها ندارد، اینها دستساز دیگران است. اینها خلاف حکمت است. موافق با حکمت این است که باید شما این را طبق قواعد خرد مدیریت کنید. آن چیزی که مطلوب است این است. در بعضی از افراد که ما گاهی میشناسیم، اینها این قوه در آنها خیلی ضعیف شده یا مثلاً کمرنگ شده است، اینها بیمار هستند. اینها یک بیماریهای دیگری دارند، یعنی کسانی که قوه غضبیه در آنها به شدت تضعیف شده باشد. این جا پیشنهاد نمیشود این قوه را در خودتان تضعیف کنید، میگوید تربیتش کنید، تربیت دقیقاً مثل همین است که شما این سیلابی را که دارد میآید، این پشت این سد قرار میگیرد بعد به اندازه، هر دریچهای را لازم شد شما باز میکنید.
برآیند بروز خشم بر مبنای عقل و خرد
عذرخواهی میکنم این مثال را برای شما میزنم، مثلاً الان لازم است من یک سیلی محکم در صورت این شخصی که الان مقابلم هست بزنم. تربیت او اقتضاء دارد که این اتفاق بیفتد، جامع مصلحت من و او این است، حالا همه شرایط هم مساعد با این هست، مجوز شرعیاش هم دارم. یعنی عقل و شرع این جا دستشان در دست هم است. این جا شما در آن موقعیت قرار میگیرید و آن سیلی را محکم میزنید ولی اصلاً روانتان آشفته نشده است. این همان درجه است، مثل همان سد است. یعنی آن کار لازم در این موقعیت خاص که این آن برافروختگی است و آن غضبی است که باید طلوع کرده باشد اتفاق میافتد ولی تحت مدیریت است. لذا این که بگوییم دلم میخواست نیست، این دست خودم نبود نیست. اتفاقاً دست خودم بود، کاملاً به آن فکر کردم، به اندازه، حساب شده، چگونه بزنم، از کدام طرف بزنم، مثلاً به چه میزان انجام بدهم. یعنی شما به طرف نمیگویید که من میخواهم این قوه را در وجود تو تضعیف کنم که آن جایی که لازم است استفاده کنی و هیچ نوع بهرهای نتوانی از آن برداری. نخیر، آن جا هم استفاده میکنی منتها مثل همان مثالی است که زدم. یعنی کاملاً به اندازه است، حساب شده است. آن سد در واقع عقل و خرد است. اصلاً کلمه عقل کلاً یعنی همین. عقل، عقال از همین جا است، یعنی میبندد، نگهداری میکند و مدیریت میکند. شهوت را مدیریت میکند، اندازهگذاری میکند. غضب را اندازهگذاری میکند، وهم را مدیریت میکند، اندازهگیری میکند، هر کدام را در جای خودش در مسیر مصلحت فردی و اجتماعی و خانوادگی و اُمّتی و اینها استفاده میکند.
این کلمه کاظم از جمله لقب مشهور امام هفتم (علیهالصلاةوالسلام) است، ایشان را ما با همین عنوان میشناسیم؛ امام کاظم (علیهالسلام). مثلاً اگر یک کسی بگوید امام موسی (علیهالسلام) نمیشناسیم، دیدید باید فکر کنیم. ولی تا میگوید امام کاظم (علیهالسلام)، بالاخره حضرت با این لقب شناخته شده است. این خیلی تعبیر رسایی است. مبنای قرآنیاش هم همان آیه است. «وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظَ» این الغیظ یعنی همان غضب برافروخته. این که تو میخواهی این را چه کار کنی؟ مدیریت کنی، آرام کنی، بپوشانی، اطفاء کنی؟ دست خودت است. اگر هم یک جایی لازم شد رهایش کنی، آزادش کنی و امثال اینها. دقیقاً به این معنا است. البته کار خیلی سختی است. گفتن آن آسان است. از جمله بحثهای بسیار حیاتی در زندگی همه ماها است.
آشفتگیهای خانوادگی و اجتماعی، محصول خشم تربیت نشده
یک درصد خیلی بالایی از اختلافات خانوادگی، از آشفتگیهای خانوادگی که به ماها گزارش میشود، محصول خشم تربیت نشده است. اینها همدیگر را دوست دارند ولی این تربیت نشده است. این خانم آمده میگوید حاج آقا دست خودم نبود. خب دست خودم نبود یعنی چی؟ دست خودت نبود که رابطهات را خراب کردی. یک دفعه این پل را تخریب کردی. حالا بیا دوباره درستش کن. یک دفعه برافروخته میشود یک فریادی میکشد، یک حرف نامربوطی میزند، بعد مگر میشود آن را ترمیم کرد. مثل یک ضربه سختی است که وارد شده، مثل یک استخوانی است که میشکند، یک لحظه میشکند ولی چقدر طول میکشد تا بخواهد ترمیم بشود. گزارشهایی که به ما میرسد بخش عمدهای از مشکلات خانواده ناشی از خشم تربیت نشده و مهار نشده است. حالا شوهر یک جور، زن یک جور، هر کدام، گاهی هم هر دو با هم هستند. حالا گاهی وقتها یکیشان بیشتر است، آن دیگری مثلاً یک مقدار مسأله را مدیریت میکند. ولی وامصیبتا که دوتاییشان هم همین جور طبع آتشین و هاری داشته باشند و قوه غضبیهشان را تربیت نکرده باشند. آنوقت دیگر داستانها میشود. بعد شما حساب کنید تربیت فرزند در این خانواده بر باد فنا میرود. مادرهای عصبانی فرزندان درستی نمیتوانند تربیت کنند. سر هر چیزی به خشم میآید، رابطه همسریاش آسیب میبیند، رابطه تربیتیاش با فرزندش آسیب میبیند. حالا همین را بیاورید در محیطهای اجتماعی، گاهی یک مقدار کمتر ولی در محیطهای اداری و فلان، با محیط دوستان، عوارضش عجیب و غریب است.
میخواستم بگویم خیلی چیز عجیبی است، خیال نکنیم یک چیز آسانی است. حالا عوارض معنویاش بماند، اینها عوارض ظاهریِ آشکارش است. ارتباطات معنوی اشخاص را با عالم معنا خراب میکند و شیطان را مسلط میکند. در روایات ما میفرمایند وقتی که شخص عصبانی است، این برافروختگی، این خشم او به اصطلاح جلوه کرده باشد، این بهترین فرصت برای سواری دادن به شیطان است. وقتی میگویم شیطان چون جنس شیطان از همین جنس آتش است، خیلی هماهنگی دارد. لذا تو وقتی عصبانی میشوی کاملاً در دست شیطان هستی. در آن عصبانیت این را با خودش میبرد و سعی میکند از آن لحظات عصبانیت که معمولاً فرصتهای کوتاهی هم هستند، میگویم مثل آتشفشان است، مثل رعد و برقی میماند. یعنی در یک زمان کوتاهی اتفاق میافتد. این شرایط که پیش میآید مثل این است که شخص از محیط عقلانیت خارج شده باشد، این افسارش به دست شیطان است، بعد با خودش به هر جایی که بخواهد میبرد. خیلی باید به خدا پناه میبریم، ان شاءالله در بین شماها کسی که به این توان الهی، یعنی کاظم و کاظمیت برای مدیریت خشم خودش نائل نشده وجود نداشته باشد، ولی اگر باشد یک وقت احساس کنید شما هنوز مبتلا هستید خیلی باید زود خودتان را درمان کنید. یعنی خدای نخواسته انسان عاقبت به شر میشود. کلی حسنات را جمع میکند، کلی آبرو، کلی امکان، کلی فلان، معنویت و اینها را جمع میکند، این از همان قبیل لگدی است که گفت گاو نُه من شیرده میزند تمام آن را بر باد فنا میدهد، حالا بیا درستش کن، یک لحظه است. زده تمام این را ریخته بیرون.
سؤالات مخاطبین
سؤال: این که گاهی در ناملایمات به خدا و اهلبیت گله میکنیم ناشی از این قوه غضبیه است یا کفر است و مشکلی ندارد؟
پاسخ حاجآقا: فرق میکند، گاهی وقتها طرف واقعاً عصبانی است، یعنی همین حالتی که پیدا میکند بعد میگوید من اصلاً نمیفهمم دارم چی میگویم. راست میگوید، چون عقل را میگیرد. این آتش وقتی برافروخته میشود، نور عقل در محیط نار غضب مخفی میشود. لذا اگر دقت کرده باشید طرف به خدا و پیغمبر و زمین و آسمان و به همه هم ممکن است بدوبیراه بگوید و اصلاً متوجه نیست دارد چی میگوید، و نوعاً آدم بعد از خشم گرفتار ندامتهای شدید، حسرتهای بزرگ میشود که آن خودش باز یک مرضهای جدیدی را از جهت روانی برای شخص به وجود میآورد. منظور این که فرق میکند. یک وقت است که نه، در حالت غضب نیست، آن گلهمندی و به قول شما آن شکوا و اینها حکایت از ضعف ایمان است. عصبانی نیست، عصبانیت معنا دارد، خشم معنای خودش را دارد. نه، این گرفتار همان ضعف بُنیه است، حالا یک حادثهای، یک مشکلی برای او در زندگیاش پیش آمده، بیماری، رنجی، چیزی، این را برده در مرز شکوا و شکایت و اینها، بیشتر حکایت از ضعف بنیه ایمانی دارد. در موقعیت عصبانیت یک وقتهایی هستند که بعضیها حتی به خدای متعال و به اهل بیت و اینها جسارت میکنند، بعدش هم به خودش میآید طرف میگوید مثلاً من نفهمیدم چی گفتم، چی داشتم میگفتم و اینها.
اصلاح آن هم خیلی سخت است. من نخواستم یک وقت خدای نخواسته به بعضی از عزیزان ناامیدی بدهم. میخواستم فقط یادمان باشد مطلب سنگین است. یعنی یک بار انسان گاهی مثلاً این حالت عصبانیت برای او پیدا میشود چقدر این را از جهت سیروسلوک و معنویت عقب میاندازد. لذا آنهایی که طبعشان حار است، طبعشان داغ است، به اصطلاح زود تحریک میشوند، زود عصبانی میشوند، اینها حتماً باید یک مسیر جدیتری را برای مدیریت خشم دنبال کنند، بعضیها نه، طبعشان آرامتر است یک خرده مثلاً به صورت طبیعی راحتتر میتوانند این فضیلت فروخوردن خشم و اینها را به آن برسند. بعضیها نه، مثلاً میگوید ما ژنمان این چنین است، بعضیها به من میگویند، میگویند مثلاً ژن ما ژن این مدلی است، اصلاً بابایمان این گونه بود، ننهمان مثلاً عصبانی میشد زمین و زمان را به هم میریخت. حالا یک چیزهایی هست در فیلمها هم میخواهند نشان بدهند که طرف مثلاً هرچی جلوی دستش هست میگیرد پرتاب میکند، میزند، میشکند، چه میکند و اینها. بعضیها میگویند این بابای ما هم این شکلی بوده است. آنها باید بیشتر به خودشان برسند و مواظب خودشان باشند.
یک کلمه خیلی خیلی زیبایی در روایت هست، به نام تعبیر مالکیت. مالکیت یعنی آیا این شخص مالک خودش شده یا نشده است. مالک غضبش، مالک شهوتش، مالک وهمش.
سؤال: آیا خشم و آشفتگی که در سن بلوغ بروز میکند باعث شکلگیری عوارض معنوی و سلوکی میشود؟
پاسخ حاجآقا: البته میدانید اینها چون در اوان شکلگیری شخصیت است در واقع میشود گفت یک مقدار معفو است. ولی عمدتاً در آن دوره نوجوانی یک مقدار بهم ریختگی درونی از جهت آن فعل و انفعالات فیزیولوژیکی که در شخص اتفاق میافتد وجود دارد که این خود به خود این را زیاد میکند. عوارض معنویاش در دوران نوجوانی در این حدی که در آدم بزرگها هست نیست. ولی خب آن جا هم آثار خودش را دارد. اتفاقاً این بحث میتواند خیلی کمک کند به این که ما یک راههایی را برای مدیریت خشم به بچهها آموزش بدهیم. در آن سنین میگویند باید مواظب باشید که اسباب ناراحتی و عصبانیت بچهها را فراهم نکنید. ولی در عین حال باید به خودشان آموزش بدهیم که بتوانند خودشان خودش را مدیریت کنند.
سؤال: آیا روانشناسی سعی میکند که خشم را سرپوش بگذارد؟
پاسخ حاجآقا: یک وقت پیشنهادهای فوری داریم که میگوید الان فوراً وقتی که این مثلاً آتش دارد شعله میگیرد چه کار کنیم. یک وقتهایی نه، بحث تربیت اساسی مسأله است. یک وقتهایی باید ریشهیابی کنند، خیلی وقتها مثلاً ماها از ریشهیابی غفلت میکنیم. مثلاً اینها گرفتار یک سری کمپلکسهای روانی و کینه و اینها هستند، خیلی در معرض هستند. مثلاً آدمهای کینهای خیلی ضریب خشمآوری در اینها زیاد است. چیزهای شبیه این، آدمهای متکبر، آدمهای مستبد، ببینید اینها ریشه است. یعنی کسی که استبداد به رأی دارد این خیلی فراوان گرفتار خشم میشود. در حالی که آدم متواضع نه. این دو تا عالم است. این یک جورهایی زمینههایی هستند که حتی به لحاظ اخلاقی و آن سازههای شخصیتی، مساعد این فورانهای خطرناک است. واقعاً خشم فوران است. یعنی مثل آتشفشانی که یک دفعه میبینید فوران میکند و چقدر خسارت به زندگی و محیط زیست میزند. باید هم به خودمان و هم به بچهها کمک کنیم. این مسأله خیلی حیاتی است.
البته در زندگی اجتماعی هم نوعاً کسانی که مبتلا به خشم مهار نشده هستند از جهت شخصیتی از دست میروند. مکرّم نیستند. چون در آن لحظات طرف خیلی از جهت شخصیتی اُفت میکند. در واقع از جهت شخصیتی یک سقوط آزاد است؛ در شخصیت خانوادگی، اجتماعی، در محیط. معمولاً هم دقت کرده باشید در کسانی که شاهد صحنه هستند اگر حق هم با این کسی باشد که خشمگین و عصبانی است ولی حق را به طرف مقابل میدهند. در روایت هم دارد که ظالم حالم پیروز میشود. ولی مظلوم خشمگین نه. مثلاً کسی ستم کرده و در عین حال خیلی هم آرام است، آن کسانی که دارند این صحنه را میبینند، دیدید مثلاً یک جایی که یک کسی دارد فریاد میکشد همه را تقبیح میکنند ولی حواسشان نیست آن کسی که دارد وشگون میگیرد، آن کسی که مثلاً مقدمات این عصبانیت را فراهم کرده آن طرف مقابل است ولی الان فعلاً همه حق را به او میدهند. یعنی حتی از جهت اجتماعی هم چقدر شخصیت طرف گرفتار آسیب میشود.
خدای متعال را قسم میدهیم به حق اولیائش، به حق مقربان درگاهش توفیق قدرشناسی این نعمت بزرگ قوه غضبیه را به ماها کرامت کند، توفیق تربیت و مدیریتش را به همه ما کرامت کند. نیل به مقام کاظمین الغیظ را در عالیترین سطحش به ماها کرامت کند، به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.