متن شرح دعای هشتم صحیفه سجادیه، جلسه «۳۳» 1394/8/11


پیوند های مرتبط »

متن شرح دعای هشتم صحیفه سجادیه، جلسه «۳۳»

بزرگ‌ترین سرمایه جامعه ایران

بحمد الله و به مدد پروردگار متعال، همه‌ی شما از برکات بی‌پایان و غیر قابل شمارش عرض ارادت به سالار شهیدان، اباعبدالله الحسین (علیه السلام) بهره‌مند شدید. سوگواری برای سالار شهیدان و حضور در مجالس حسینی، بهره‌مند شدن از معارف حسینی و گریستن در مصائب سید الشهدا (علیه السلام)، آثار غیرقابل تصوری دارد.

در رفع موانع، جلب منافع، سرعت بخشیدن به سیر و سلوک، برطرف شدن حجب ظلمانی و خرق [پاره شدن] حجب نورانی، چیزی به اندازه‌ی توسل به سالار شهیدان اباعبدالله الحسین (علیه السلام)، هم از نظر گستره‌ی تأثیر و هم از نظر عمق تأثیر، نمی‌شناسیم.

 الحمدلله شما‌ها بهره‌مند بوده‌اید، ان‌شاءالله همچنان بهره‌مند باشید. قدر خودتان را از این جهت بدانید و از این گنج عظیمی که حضرت حق در اختیار شما گذاشته است، استفاده کنید.

برای جامعه‌ی ما بزرگ‌ترین سرمایه، توجه به سید الشهدا (علیه السلام)، الهام گرفتن از آن حضرت و پیوند فکری، قلبی و عاطفی با اباعبدالله الحسین (علیه السلام) است.

بزرگ‌ترین سرمایه‌ی اجتماعی ما برای وحدت، وفاق، پیشرفت، کنار زدن بن‌بست‌ها و موانع در بخش‌های مختلف اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، همین سرمایه‌ی حسینی است که باید همه قدر آن را بدانند. امیدوارم ان‌شاءالله، هم آحاد ما با بهره‌مندی از این سرمایه بزرگ بتوانیم در درجات قرب سیر کنیم، و هم جامعه‌ی ما بتواند در انجام مأموریت آخرالزمانی‌اش در مسیر ظهور، موفق و سربلند باشد و بتواند از این سرمایه خوب استفاده کند. گنج ما سیدالشهدا (علیه السلام) است و ارادت به آن حضرت و بهره‌مندی از معارف ایشان.

هرچه که جلوتر می‌رویم، نیاز ما به امام حسین (علیه السلام) بیشتر می‌شود. هرچه جاذبه‌های دنیایی و فعالیت شیاطین بیشتر می‌شود، هر چه جلوه‌های جدید دنیا و دل‌بستگی‌ها و زینت دنیایی خودش را آشکار می‌کند، هرچه که مستکبرین بیشتر خودشان را برای غلبه‌ی بر مستضعفین تجهیز می‌کنند، نیاز جامعه‌ی ما و بشریت به امام حسین (علیه السلام) بیشتر می‌شود. جالب است که هر چه این نیاز‌ها بیشتر می‌شود، به همان نسبت هم درخشش نور امام حسین (علیه السلام) و تجلی آن حضرت بیشتر می‌شود.

باید به درگاه خداوند متعال شاکر باشیم و هر قدر برایمان ممکن باشد، پیوندهای فکری، قلبی، عاطفی، احساسی، جسمی، فردی و خانوادگی‌مان را با سالار شهیدان اباعبدالله الحسین (علیه السلام)، مکتب، قیام، معارف، جهاد و اهل‌بیت آن حضرت و اصحاب آن بزرگوار بیشتر کنیم.

این مسیر، صراط مستقیمی است که پیش روی ما است و راه میانبری است که می‌تواند مافوق تصور و ماورای محاسبات ما، ما را به مقاصد عالی برساند. ان‌شاءالله همه‌ی ما از این فیض و فوز عظیم بهره‌مند و شاکر باشیم.

 

ترفند شیطان برای محروم کردن انسان از عبادت

موضوع بحث، بررسی هشتمین دعای صحیفه‌ی مبارکه‌ی سجادیه بود. در فراز‌های این دعای نورانی، رسیدیم به عبارت «وَ اسْتِکْبَارِ الطَّاعَةِ».

«اسْتِصْغَارِ الْمَعْصِیَةِ»، همان‌طور که اشاره شد، کوچک انگاشتن گناه است. نقطه‌ی مقابلش «اسْتِکْبَارِ الطَّاعَةِ»، یعنی بزرگ انگاشتن طاعت است. استکبار طاعت یا قبل از انجام طاعت قابل تصور است یا بعد از انجام آن. قبل از انجام طاعت، «اسْتِکْبَارِ الطَّاعَةِ» محرومیت می‌آورد، یعنی انسان انجام طاعت الهی را آن‌قدر بزرگ و سنگین محاسبه می‌کند که از انجام آن محروم می‌شود. بنابراین استکبار در اینجا می‌شود بزرگ انگاشتن طاعت به شکلی که احساس کنیم ماورای توان ما است، و سنگین و ثقیل است. به این ترتیب از انجام آن یا از به جا آوردن حقش، آن‌گونه که شایسته است، محروم می‌شویم.

اما بعد از طاعت چطور قابل تصور است؟ این‌گونه که انسان، طاعات و عبادات خود را بزرگ بشمارد. یعنی طاعتش را به چشم خودش بزرگ محاسبه کند. محصول چنین نگرشی می‌شود عُجب یا خودشیفتگی. خودشیفتگی مساوی با سقوط و حبط عمل است که باز محرومیت به بار می‌آورد؛ منتها اینجا محرومیت مضاعف دارد؛ یعنی هم محرومیت از طاعت است و هم ابتلا به یک معصیت بزرگ.

پس این دو فرض را درباره‌ی عبارت «اسْتِکْبَارِ الطَّاعَةِ» داریم که هر دو را بررسی می‌کنیم.

گفتنی است که معنای اول بیشتر به ذهن می‌رسد. رازش این است که در چند جمله‌ی بعد راجع‌به عجب می‌خوانیم: «و عن معجب عن اعمالنا» که حضرت از آن به خدای متعال پناه برده است؛ بنابراین به نظر می‌رسد از این قبیل باشد. مضاف بر اینکه با چینش این کلمات هم تطبیقش بهتر است. در هر صورت هر دو را بررسی می‌کنیم، اگر چه بیشتر بحث ما ناظر به بحث اول است.

اینجا شیطان طراحی عجیب و غریبی برای محرومیت فرزند آدم دارد؛ مخصوصاً برای مؤمنان که در جریان طاعت و بندگی حضرت حق قرار می‌گیرند و می‌خواهند این صراط مستقیم را طی کنند. عمدتاً هم مداخله‌ شیطان در نظام محاسباتی است؛ چنان‌که در «اسْتِصْغَارِ الْمَعْصِیَةِ» نیز همین‌طور بود.

 

دین اسلام، دین ساده و آسانی است

طبق سنت الهی، خداوند تبارک و تعالی مسیر بندگی و طاعت را در مجموعه‌ای به نام دین و شریعت برای ما به عنوان یک نعمت بسیار بزرگ طراحی، مهندسی و ارائه کرده و توسط بهترین بندگانش، انبیای الهی آن را در دسترس ما قرار داده است.

طبع دین، طبق سنت الهی، هماهنگ با طاقت انسان است و خدای متعال دین را بار سنگین برای انسان قرار نداده، بلکه دین را مجموعه‌ا‌ی تحمل‌پذیر و هماهنگ با طاقت بشر طراحی کرده است؛ چنان‌که در قرآن می‌فرماید: «يُرِيدُ اللّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلاَ يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ؛[1] خدا براى شما آسانى مى‏خواهد و براى شما دشوارى نمى‏خواهد». با وجود احکامی که ممکن است به نظر بعضی مشکل بیاید، در مجموع، خداوند متعال برای ما آسانی را خواسته است. ضمن اینکه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) که پرچم‌دار دین خاتم است، فرمودند: «من بر شریعت سمحه‌ی سهله مبعوث شدم».[2]

به صراحت هم قرآن کریم به همه‌ اعلام می‌کند که: «وَما جَعَلَ عَلَيكُم فِي الدّينِ مِن حَرَجٍ؛[3] و در دین (اسلام) کار سنگین و سختی بر شما قرار ندارد». آیین ابراهیمی، حنیف و همیشه هماهنگ با فطرت است؛ بنابراین در آن حرج و سختی نیست. بعد هم فرمود بیشتر از وسع شما بر شما تحمیل نمی‌کند: «لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا؛[4] خداوند هيچ كس را جز به قدر توانايى‏اش تكليف نمى‏كند»، یا در جایی دیگر دارد: «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا؛[5] خدا هيچ كس را جز [به قدر] آنچه به او داده است تكليف نمى‏كند».

 «لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا»، وقتی ذیل عموم دین قرار می‌گیرد، معنایش این است که دین تکلیفی بالاتر از طاقت عمومی انسان‌ها بر ما تحمیل نمی‌کند و این می‌شود یک قاعده. در مورد اشخاص نیز این قاعده صدق می‌کند. مثلاً من در انجام بعضی از احکام دین، در شرایط خاصی قرار می‌گیریم که احساس می‌کنم انجام فلان وظیفه برای من حرج است و مرا دچار مشکل می‌کند، باز قاعده‌ی «لا حرج» به کمک من می‌آید و آن وظیفه را برای من آسان‌سازی می‌کند.

من نمی‌توانم ایستاده نماز بخوانم، اسلام می‌گوید بنشین؛ نمی‌توانم بنشینم، می‌گوید: بخواب؛ بنابراین با شما کنار می‌آید. در ماه مبارک رمضان به علت بیماری نمی‌توانم روزه بگیرم، می‌گوید: اگر مریضی و برایت ضرر داشته باشد، نباید روزه بگیری. کسی که تازه به سن تکلیف رسیده، طاقت روزه را ندارد، می‌گوید روزه نگیر، وقتی بزرگ‌تر شد، روزه بگیرد.

به صورت کلی و عمومی، طبع شریعت و دین حنیف، هماهنگ با فطرت و طبیعت انسان است و چیزی مافوق طاقت او برایش بار نمی‌کند. اما طبع طاعات به نحو عام که عبارت است از تلاش برای صعود به قله‌ها و رفتن به سوی مقاصد عالی، با دشواری و سختی‌هایی همراه است؛ البته نه برای فطرت، بلکه برای طبیعت و طبع انسان؛ چراکه طبع انسان عبارت است از: عجول، مسئولیت‌گریز، تکلیف‌ستیز.

این نکته را هم فراموش نکنیم که فتح قله‌ دشوار است. انسان به نفس‌نفس می‌افتد، تعریق می‌کند و ممکن است پاهایش درد بگیرد و جایی زمین بخورد. طبع بالا رفتن این‌طور است.

عموماً میل دستیابی به فضائل، مکارم، هدف‌های بزرگ و بالا، آمیخته با دشواری‌هایی است؛ ولی آن را مافوق طاقت ما قرار نمی‌دهد. در روایات به این مطلب اشاره شده است. از جمله امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌فرماید: «مَا مِنْ مَعْصِیَةِ اَللَّهِ شَیْءٌ إِلاَّ یَأْتِی فِی شَهْوَةٍ؛[6] هيچ گناهي يافت نمي‌شود، جز اينكه با تمايلات و غرايز حيواني انسان سازگار است». هر معصیتی را نگاه کنید، پوششی از شهوت دارد؛ لذا طبع شما به معصیت تمایل پیدا می‌کند. شیطان دقیقاً از همانجا وارد می‌شود.

 در ارتباط با طاعت درست نقطه‌ی مقابلش است. طاعت الهی «يَأْتِي فِي كُرْهٍ» یعنی در شرایط دشوار و کمی تا قسمتی آمیخته با سختی قرار گرفته است. منتها این دشواری، دشواری اولیه و قابل تحمل است. پس در کل، مافوق طاقت نیست؛ چون طبع دین ـ همان‌طور که گفتیم ـ سمحه و سهله‌ی آمیخته با یسر و آسانی قرار داده شده؛ مخصوصاً برای امت اسلام، به خاطر شخصیت پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) که پیش خدای متعال خیلی محبوب است. در مقایسه با شرایع قبلی، اسلام از همه آسان‌تر است. مثلاً درباره‌ی نماز، باید حضرت موسی (علیه السلام) را دعا کنید که تخفیف گرفت، و گرنه ما در شبانه‌روز باید 5۱ رکعت نماز واجب می‌خواندیم. خیلی کاهش داده شده و آسان شده است. اما به حسب طبع انسان که تنبلی، شلختگی، آسان‌خواهی، تکلیف‌گریزی، مسئولیت‌ستیزی و عجول بودن برای رسیدن به مقاصد است، عبادت با اکراه آمیخته است.

اما فطرت این‌گونه نیست؛ شیفته و مشتاق عبادت است. بین طبیعت و فطرت ما چالش وجود دارد. ما تا از طبیعتمان عبور نکنیم، در این چالش هستیم.

اگر با همین طبع اولیه، با طاعات مواجه شویم، «فِي كُرْهٍ» است. نماز خواندن مثل اینکه کوه کندن می‌شود.

این شد اصل مسئله. می‌خواستیم بدانیم «اسْتِکْبَارِ الطَّاعَه» از نظر تحلیلی چیست. پس این دشواری، یک دشواریِ طبیعی است که با طبیعت انسان چالش دارد. سیر و صعود به قله‌ها، آمیخته با رنج و دشواری است. پس کسی نگوید ما چرا باید در تابستان هجده یا نوزده ساعت روزه بگیریم، این کار سخت است. بله سخت است، اما با طاقت عمومی انسان هماهنگ است و افرادی که مشکل و بیماری دارند، برای آنها نیز چاره‌ای وجود دارد و بن بستی وجود ندارد. به عنوان مثال، انسان می‌خواهد صبح از خواب نوشین بامداد رحیل که باز دارد پیاده را ز سبیل، بلند شود و نماز صبح را بخواند، یا در اوج فعالیت و کار در بازار صدای اذان را می‌شنود. حال کار را رها کنیم و به نماز برویم یا...؟!  قرآن در تأکید بر نماز ظهر که اوج فعالیت انسان است، می‌فرماید: «حَافِظُواْ عَلَى الصَّلَوَاتِ والصَّلاَةِ الْوُسْطَى؛[7] بر نمازها و نماز میانه مواظبت کنید». فرد با خود می‌گوید: یعنی کار را رها کنم و نماز بخوانم؟ به نظرش سخت می‌آید، سختی‌هایی هم می‌بینید که این سختی‌ها، همان چالش‌های طبیعی است. اما نتیجه تبیعت از نفس چیست؟ این روکش غلط‌انداز که در مواجهه‌ با طبع اولیه‌ی انسان است، در اختیار دو چیز قرار می‌گیرد:

 1. فعال شدن نفس تنبل ما؛

 2. فعال شدن شیطان در اینکه نظام محاسباتی ما را تحت تأثیر قرار دهد. نتیجه‌اش این شود که به نظرمان طاعت الهی سخت می‌آید؛ لذا قرآن درباره نماز می‌فرماید: «وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِينَ؛[8] و به‌راستى اين [كار] گران است، مگر بر فروتنان».

 

همه‌ی ما به سنگین شمردن عبادت مبتلا هستیم

پس زمینه‌ی مسئله واضح شد که چطور «اسْتِکْبَارِ الطَّاعَه» درست می‌شود. در چنین بستری نفس ما با همراهی شیطان فعال می‌شود و «اسْتِکْبَارِ الطَّاعَه» به وجود می‌آید؛ یعنی بزرگ‌نمایی و سنگین نشان دادن طاعت و سخت و ثقیل نشان دادنش. مگر یک روسری یا یک چادر چقدر وزن دارد؟ اگر به خانم‌هایی که گرفتار حوزه‌ی طبیعت هستند، گفته شود از چادر استفاده کنید، مثل اینکه می‌خواهند کوه را روی سرشان بگذارند! این قدر برایشان سخت است.

«اسْتِکْبَارِ الطَّاعَه» ابتلای تقریباً بیشتر ما است. تقریباً هر کسی در محوری در این زمینه گرفتاری دارد. آدم‌ها در مسئله‌ی «اسْتِکْبَارِ الطَّاعَه» فرق دارند و بسته به این است که طبع و طبیعتشان در چه موضوعاتی قوی‌تر و فعال‌تر باشد. مثلاً کسی که خواب برایش شیرین‌تر است، طاعتی که خواب را از او می‌گیرد، برایش خیلی سنگین‌تر است. کسی که پول برایش شیرین‌تر است، خمس، زکات و حج، برایشان دشوار است. سن و جنسیت هم در این زمینه مؤثر است.

به عنوان مثال طبع خانم‌ها به خودآرایی و ارائه تمایل دارد. همانجا هم طاعتی به نام حجاب و پوشش برای آنها گذاشته شده که برایشان امری سنگین محسوب می‌شود.

در کنار طبع عمومی، هر کسی طبع خاصی هم دارد. حتی به لحاظ جسمی تقسیم‌بندی کرده‌اند و متناسب با طبایع نظام سلامت را به افراد پیشنهاد می‌دهند. این تفاوت طبع می‌تواند در بزرگ و سخت انگاشتن عبادت خودش را نشان دهد.

این هم نکته‌ای است که باید به آن توجه داشت؛ چون بحث «اسْتِکْبَارِ الطَّاعَه» به عنوان مثال برای یک نوجوان در نماز خودش را نشان می‌دهد. می‌تواند خیلی کارهای سخت را انجام دهد، ولی نسبت به نماز کاهلی دارد. از سنی برایش یک مقدار سنگین می‌آید که علاقه‌مند کردن او تدبیر خاصی می‌خواهد؛ چنان‌که برای یک دختر خانم در اوج سنینی که ارائه‌ی زیبایی‌ها در طبعش است، مسئله‌ی حجاب خودش را سنگین‌تر نشان می‌دهد. همین دختر خانم به سنی رسیده که دیگر کسی تمایلی به نگاه کردن به او ندارد یا خودش دیگر علاقه‌ای به این زمینه‌ها ندارد، حجاب مشکلی برایش ندارد و پوشش برایش آسان می‌شود.

نکته دیگر اینکه بحث طاعت هم در فریضه و هم در مستحب جاری است؛ لذا ممکن است در مستحبات به «اسْتِکْبَارِ الطَّاعَه» مبتلا باشیم. مثلاً از اول سال تا به حال یک بار هم نماز نافله‌ی ظهر نخوانده باشیم. در این صورت به «اسْتِکْبَارِ الطَّاعَه» مبتلا هستیم، بدون اینکه خودمان بدانیم. بنابراین هم در واجبات هم در مستحبات این مسئله جاری است.

 

راه نجات چیست؟

اول: نظام محاسباتی‌ و زاویه‌ی دیدمان را اصلاح کنیم. باید بدانیم که ذره‌ای خیر در محاسبات الهی گم نخواهد شد و در محضر رب العالمین قرار گرفته است و خدای بصیر خبیر همه‌ی آنها را برای ما محاسبه می‌کند. یعنی چیزی که به عنوان طاعت برای ما قرار داده، هیچ چیزی از آن گم نخواهد شد و همه در دستگاه حساب الهی می‌شود.

دوم: اینکه باید خود را به طاعت عادت دهیم و به این میدان بزنیم. از خدای متعال کمک بخواهیم و یقین داشته باشیم که برای ما سهل و آسان می‌شود.

سوم: بدانیم که در هر طاعتی و هر چیزی که خداوند متعال به عنوان طاعت قرار داده، حداقل دو حکمت و دو نعمت هم‌زمان موجود می‌باشد و بر هر نعمتی شکری واجب است. شکرش هم این است که بتوانیم آن را انجام دهیم. طاعت به معنای فرمانبری، ادب بندگی و قرار گرفتن در فهرست بندگان صالح و در محیط «لطف و محبت و عنایت و رضایت حضرت حق» است. پس اولین نعمتی که در خودش دارد، این است. واقعاً می‌توانیم شکرش را به‌جا آوریم؟

این ویژگی عمومی است و در همه‌ی نعمت‌ها برقرار هست؛ البته بسته به طاعت‌ها، میزانش کم و زیاد می‌شود. ما با انجام طاعت از رضای الهی و لطف و توجه حضرت حق بهره‌مند می‌شویم.

نکته‌ی دوم اینکه در هر طاعتی ـ با توجه به تنوع طاعت‌ها ـ تأمین بخشی از نیازهای فکری، روانی، جسمانی، دنیایی، آخرتی، فردی، اجتماعی، خانوادگی و عمومی نهفته است. هر طاعتی رافع بخشی از این نیاز‌ها است؛ چه نیازهای شناخته‌شده و چه نیازهای ناشناخته.

ما بخشی از نیاز‌های خود را نمی‌شناسیم و مسئله نیازشناسی به انسان‌شناسی برمی‌گردد. باید انسان شناخته شود تا نیازهایش فهرست شود. الکسیس کارل کتابی با عنوان انسان، موجودی ناشناخته نوشته که کتاب خوب و جالبی است. ما در جوانی خوانده‌ایم و آقای مطهری هم به مناسبت، به این کتاب ارجاع می‌دهد. روان‌شناسان فهرست درست کرده‌اند و نیاز‌های انسان را شمرده‌اند. جالب هم درآورده‌اند و انسان احساس می‌کند این نگاه اکتشافی چقدر جالب است. من بر اساس همان فهرست، حدود نوزده سال قبل اجلاسی در محیط دانشگاهی راجع‌به نقش نماز در بهداشت روان گذاشتم و نماز را از منظر تأثیری که در بهداشت روان دارد، کاملاً هماهنگ با نظریه‌ی بهداشت روان روان‌شناسی معاصر، مطرح کردم. در آن جلسه استادان روان‌شناسی و صاحبان تألیف هم حضور داشتند. آنجا مطرح کردم که نماز در نگاه اولیه مطابق با قواعد و اصولی است که مبتنی بر نیازهای روانی روان‌شناسی است و نماز این نوع پاسخ‌ها را به این نوع فهرست از نیاز‌ها می‌دهد. وقتی از کرسی ارائه‌ی بحث پایین آمدم، یکی از استادان بنام روان‌شناسی جلو آمد و با حالتی حیرت‌زده گفت: این حرف‌ها چه بود که گفتید؟ بعد هم با اصرار گفت: می‌شود این یادداشت‌ها را به ما بدهید. به او گفتم: این تازه اولش است و هنوز چیزی ارائه نشده است. بگذریم...

غرض آنکه روان‌شناسان می‌گویند اگر به نیاز‌های بهداشت روان پاسخ دهید، سلامت روان تأمین می‌شود. اما اگر پاسخ ندادید، عقده‌ی روانی و مصیبت‌های روانی درست می‌شود.

مصیبت‌ها را فهرست می‌کنند که فهرست عجیب و غریبی دارد. به عنوان مثال انواع فوبی‌ها، یک فهرست ترس دارند، افسردگی‌ها، روان‌پریشی، شیزوفرنی و... کسی نیست به اینها بگوید شما می‌خواهید جدای از خالق چه بکنید؟! بروید سراغ خالق و نسخه بگیرید.

 به عنوان مثال من راجع‌به عزت نفس استدلال کردم و گفتم لحظه‌ای که انسان بر قله‌ی عزت می‌نشیند و قرار می‌گیرد، بالاتر از آن هیچ چیزی را نمی‌توانید تصور کنید. شاید همه‌ی انسان‌ها در فهرست نیازها، نیاز اساسی و پایه‌ای‌شان، نیاز به کرامت و به عزت باشد.

قطره وقتی در دریا می‌افتد، دریا می‌شود، انسان نیز وقتی به ساحت قدس ربوبی وصل می‌شود و شروع می‌کند با خدای خودش حرف زدن، چنین حالتی دارد. کجا می‌شود این حالت را پیدا کرد؟ آیا می‌توان بدیل و شبیه و نظیری  برایش یافت؟ شما که خودت را از نماز محروم می‌کنی، ببین خودت را از چه پاسخ‌های اساسی به نیازهای اساسی شناخته و ناشناخته، محروم می‌کنی. به عنوان مثال نیاز به اطمینان، اطمینان را در فارسی به آرامش ترجمه می‌کنیم، حال آنکه این اشتباه بزرگی است. اصلاً کلمه‌ی آرامش نمی‌تواند واژه‌ی اطمینان را در فرهنگ واژگانی قرآن کریم ترجمه کند و این ترجمه، ترجمه‌ای عقیم است و فقط بخشی از آن را می‌رساند. قرآن می‌فرماید: «أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ؛[9] آگاه باش كه با ياد خدا دل‌ها آرامش مى‏يابد». در آیه «ألا» آمده، جار و مجرور را هم مقدّم می‌کند تا به ما بگوید که هیچ راهی برای راه یافتن به مقام اطمینان در قلب انسان نیست، جز یاد حضرت حق و اتصال ذکری به ساحت قدس ربوبی. ما هنوز نیاز خود را به حقیقت متعالی که اطمینان است، کشف نکرده‌ایم. هنوز مانده تا بفهمیم اولیاء خدا چه حالی داشته‌اند.

اگر این مطالب را در نظر بگیریم، زمانی که خدای متعال به تو می‌گوید نماز، تو دیگر درگیر تنبلی طبعت نمی‌شوی. عقلت فعال شد و عقلت غلبه می‌کند بر طبعت، فطرتت غلبه می‌کند بر طبیعتت و تو را از جایت می‌کَنَد و می‌رساند به اوج اشتیاق و عطش؛ به طوری که اگر شخصی بگوید: تو در این دنیا به چه امیدی زنده هستی؟! می‌گویی: به امید نماز!

حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) چنین حالتی داشتند؛ لذا فرمودند: عباس، حسین به قربان تو! برو ببین چه می‌گویند. گفتند: می‌خواهیم درگیر شویم. حضرت فرمودند: برو امشب را مهلت بگیر. حسین از ابن سعد برای نماز مهلت می‌خواهد. اگر نفرموده بودند برای چه مهلت می‌خواهند، ممکن بود تفسیرهای دیگری شود.

پس در هر طاعتی دو نعمت هست. نعمت اول، بندگی و تأمین رضایت الهی، نعمت دوم، تأمین بخشی از نیاز‌های شناخته و ناشناخته، ظاهری و باطنی، فکری، عقلی، قلبی، روحی، جسمی، سرّی، دنیایی و آخرتی.

چهارم: اینکه هر چیزی که در شریعت به عنوان طاعت، به‌ویژه در فریضه ـ آنجا که خداوند متعال چیزی را واجب کرده ـ قرار گرفته، طبق حکمت و قاعده‌ی لطف الهی حتماً دون طاقت ما است. دختر بچه‌ی نُه ساله، روزه‌ی هجده‌ساعته می‌گیرد و انگار نه انگار! فراوان‌اند بچه‌هایی که به این تکلیف عمل کرده‌اند و هیچ مشکلی هم نداشته‌اند.

اگر کسی بنیه‌اش ضعیف است، پدر و مادرش متهم هستند. اگر بچه نمی‌تواند روزه بگیرد، اول به خودت بگو: من نظام تغذیه‌ام درست نبوده که این بچه نمی‌تواند روزه بگیرد؛ وگرنه باید می‌توانست روزه بگیرد؛ چراکه بقیه‌ی همسالان او روزه می‌گیرند.

دختر خانم‌ها تحملشان بیشتر است. حتی در دوران جنینی بیماری‌هایی هست که اگر مبتلا شوند، پسر می‌میرد، ولی دختر می‌ماند.

خدای متعال چیزی را بر همه واجب کرده، بعد ما می‌گوییم نمی‌شود! باید تجدید نظر کنیم که چرا نمی‌شود؟ خیلی از آقایان، قبل از سن تکلیف در روزهای تابستان روزه می‌گیرند. پس حکمت و لطف الهی اقتضا می‌کند که تکالیف در حد طاقت ما باشد.

پنجم: نکته‌ای که باید به آن توجه کرد اینکه در باطن هر طاعت، بهشتی از زیبای‌ها و لذت‌ها نهفته است که خدای متعال قرار داده است. منتها یک روکش دارد که امتحان و ابتلا است. امتحان می‌شوی، اگر در آن امتحان رفوزه شدی، از آن بهجت‌ها و لذت‌ها و بهشتی که خدا در همین دنیا تعبیه کرده، محروم خواهی ماند.

برای خانمی که به راز طاعتی مثل حجاب دست پیدا می‌کند، حجاب بهشت است؛ یعنی تمام زیبایی‌ها و لذت‌ها در این پوشش برایش قرار گرفته؛ منتها باید به آن رسید.

ششم: چیزی که کار را خیلی آسان می‌کند، عبارت است از تمرین و مداومت. شما چند وقت نافله را بخوانید، به آن عادت می‌کنید و برایتان راحت می‌شود.

هفتم: فراموش نکنیم که ما بنده هستیم. کاری به راز و اسرار نداریم، کاری به اینکه عبادت نیازهای عالی روحی، باطنی، عاطفی، دنیایی، ظاهری، آخرتی ما را جواب می‌دهد، نداریم. مولا صاحب ما است، به ما گفته این کار را انجام بده، باید آن را انجام دهیم. پس خضوع و خشوع بندگی کجا رفت؟

هشتم: نکته‌ای که خیلی شیرین است، این است که طاعات، بهانه‌ی پاداش‌های بی‌کران و طلوع نام مقدس الکریم برای ما است. می‌خواهی حضرت کریم بر تو تجلی کند؟! درباره بعضی عبادات جملاتی آمده، مثلاً هرکس این دو رکعت نماز را به جای بیاورد، خدای متعال گناه‌های او را می‌بخشد و چقدر به او حسنه می‌دهد، چقدر به او درجه می‌دهد، بعد تو با خود می‌گویی: نماز جعفر طیار برای پیرمردها است! برای کسانی است که زندگی‌شان تأمین است! به همین آسانی! بعد از آن طرف هم می‌گوید که این پاداش‌ها با عقل آدم جور درنمی‌آید! قرار نیست به عقل تو جور دربیاید.

اینها بهانه است، بهانه‌های تعریف‌شده برای کرامت مولا است. خداوند متعال می‌خواهد از خزانه‌ی کرم خود به بهانه طاعت به بنده‌هایش بدهد؛ چه آنجایی که به نظرت بزرگ می‌آید، چه آنجایی که آسان می‌آید.

نهم: هر جا شیطان بیشتر خودنمایی می‌کند و طاعتی را سخت‌تر و بزرگ‌تر جلوه می‌دهد، آنجا میدان ورود جدی تو برای رو کم‌کنی شیطان است و تمام منافع تو در همانجا است. اینجا باید اهتمامت بیشتر باشد، باید بزنی به قلب شیطان!

دهم: نکته آخر برای اینکه مرض «اسْتِکْبَارِ الطَّاعَه» و بزرگ‌انگاری طاعات الهی در ما درمان بشود، مراجعه به سیره‌ی اولیاء خدا است. ببینیم آنها با طاعات چه می‌کردند؟ با انواع و اقسام طاعات الهی چطور روبرو می‌شدند؟ با نماز، روزه، حج، امر به معروف، جهاد، صدقه و رسیدگی‌های مالی، چطور برخورد می‌کردند و چقدر خودشان را نیازمند می‌دانستند به محاسبه‌ی الهی و به اینکه خداوند آن پاداش را به ایشان بدهد.

 البته اینکه من گفتم درباره اولیاء کامل بود. در کنارش مراجعه به سیره‌ی صالحین هم اثر دارد. مراجعه به سیره‌ی صالحین روکم‌کنی است برای ما! یک آدم عادی ـ آیت‌الله نخودکی اصفهانی ـ رسیده به اینجا که سر شب روی بام حرم مطهر حضرت علی ابن موسی الرضا (علیه السلام) زیر برف به رکوع می‌رود و وقتی از آستانه‌ی رکوع سر بر می‌دارد، روی کمرش برف نشسته!

در سرمای اسفند کردستان، در ارتفاعات و یخبندان، یک ساعت یا یک ساعت و نیم مانده به اذان صبح، یکی از بچه‌ها رفت جلوی غار. طوری که بچه‌ها بیدار نشوند، در آن سرمای زمستان وضو گرفت. بعد هم رفت. دیدم صخره‌ها را رد کرد و رفت گوشه‌ای که از قبل برای خودش جانمایی کرده، ایستاد برای نماز. باید از خودمان خجالت بکشیم؛ زیرا فردا اینها را روبروی ما قرار می‌دهند.

مورد دیگر در کردستان بود که یکی از رزمندگان اسلام برای خود قبر کنده بود. ایشان فرمانده‌ی گروهان ما بود؛ با این حال به همه‌ی کارها رسیدگی می‌کرد، بعد ناپدید می‌شد و نماز صبح همه می‌دیدند که پیدایش شده و در نماز جماعت شرکت می‌کرد.

در این فاصله کجا رفته بود؟ یک عده که کنجکاوی‌شان گل کرده بود، ایشان را تعقیب کردند. دیدند از سر شب تا صبح، با فاصله‌ی قابل ملاحظه‌ای از سنگرها و اردوگاه، کنار یک خاکریز، یک قبر کنده که داخل آن می‌شود و مشغول راز و نیاز و عبادت و گفتگوی با حضرت حق می‌شود تا صبح. اذان که می‌شود، برمی‌گردد و خودش را به جماعت می‌رساند و در صف نماز جماعت می‌ایستد. اول صبح هم ساعت شش و نیم یا هفت صبح، همه را که به خط می‌کند، شروع به دویدن بین ستون اول و آخر می‌کند. سه برابر دیگران که همه‌ی شب را خوابیده بودند، فعالیت داشت.

پس مراجعه به سیره‌ی اولیای الهی و حتی مؤمنان باعث می‌شود که عبادت برای ما آسان‌سازی شود.

اما معنای دوم «اسْتِکْبَارِ الطَّاعَه»، عُجب بود. به این صورت که شخص پس از طاعت، می‌گوید من بودم که فلان کار را انجام دادم، فلان نماز را خواندم. عجب کاری کردم! عمل به نظرش بزرگ می‌آید، این می‌شود عجب که باعث حبط و نابودی عمل می‌شود. اگر «اسْتِکْبَارِ الطَّاعَه» را به این معنا بگیریم، محرومیت بسیار بزرگی به همراه دارد که بحثش مستقل است و ان‌شاءالله در جای خودش مطرح خواهد شد.



[1]. بقره: 185.

[2]. «اسلام به تعبیر رسول اکرم (ص) شریعت سمحه سهله است. در این شریعت به حکم اینکه سهله است، تکالیف دست و پاگیر و شاقّ و حَرَج آمیز وضع نشده است. و به حکم اینکه سمحه (با گذشت) است، هرجا که انجام تکلیفی توأم با مضیقه و در تنگنا واقع شدن گردد، آن تکلیف ملغی می‌شود». مجموعه آثار شهید مطهری، ج۲، ص۲۴۱.

[3]. حج: ۷۸.

[4]. همان: 286.

[5]. طلاق: 7.

[6] . نهج البلاغه، خطبه 176.

[7] . بقره: 238.

[8] . همان: 45.

[9] . رعد: 28.



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *