چند نکته درباره سیدالساجدین (علیه السلام)
1. امام سجاد (علیه السلام) فرزند ایران است
نکته نخست درباره امام سجاد (علیه السلام) که نکته شیرین و جذابی است اینکه به حسب تحقیق، ایشان فرزند ایران هستند. البته کیفیت و جزئیات و نوع نسبتش محل بررسی و نقد و نظر است. بزرگانی مثل مرحوم کلینی و شیخ صدوق حتی نسبت را هم ذکر کردهاند. در مجموع این نظر پذیرفته شده است که از طرف مادر بزرگوارشان به ایران منسوب هستند. شاعر هم فرمود: خدای متعال از عرب، قریش و بنیهاشم را پسندیده و از عجم هم فارس و اهالی ایران را؛ پس این بزرگوار «ابن الخیرتین» است.[1] چه بسا از رهگذر این نسبت آثار و برکات فراوانی متوجه جامعه ایران است؛ جامعهای که مورد عنایت و توجه پیامبر است و در ارتباط با آینده اسلام و مسیر پیش رو، همواره به عنوان یک امید برای اسلام و اولیا خدا مطرح بوده است. ما در زمانهای زندگی میکنیم که میشود بخشی از تحقق آن پیشبینیها را در نقشآفرینی ایران و فارس در این بخش از تاریخ مشاهده کرد و به آن افتخار کرد. انشاءالله در آینده به مراتب بیشتر از این خواهد بود.
2. امام زین العابدین (علیه السلام)، احیاکننده اسلام است
نکته دوم اینکه در دوران امام (علیه السلام)، اسلام دوباره متولد شد. امام صادق (علیه السلام) درباره ویژگی دوران امام سجاد (علیه السلام) میفرماید: «اِرْتَدَّ النّاسُ بَعْدَ قَتْلِ الْحُسَيْــنِ (علیه السلام) اِلاّ ثَلاثَةٌ؛[2] بعد از کشته شدن حسین (علیه السلام)، جز سه نفر بقیه مرتد شدند». سه نفر حکایتی از کمی کسانی است که باقی ماندند. امام حسین (علیه السلام) نیز جمله مشهوری دارند که پس از پنجاه سال از آغاز اسلام فرمودند: «وعلی الإسلام السلام» با وضعی که پیش آمده، باید فاتحه اسلام را خواند. امام حسین (علیه السلام) از زیر صفر شروع کردند. رفتند به میدان و آن سرمایهگذاری عظیم اتفاق افتاد و اسلام را به سر خط رساندند. شرایط، شرایط پیچیدهای بود. ظلمت دنیاگرایی، دلبستگیها و تعلقها، نفاق، استحاله ارزشها، بیتعهدی، بیبصیرتی و ظلمت اختناق حاکم بود. یکی از اینها برای یک زمان کافی است، چه رسد به اینکه همه در یک زمان رخ دهد. قرآن کریم میفرماید: «ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا؛[3] تاريكيهايى است كه بعضى بر روى بعضى قرار گرفته است. هر گاه [غرقه] دستش را بيرون آورد، به زحمت آن را مىبيند». گاهی تاریکی وقتی روی همدیگر لایهلایه افزوده میشود، به شرایطی میرسد که حتی شخص دیگر نمیتواند دست خودش را هم ببیند. راجعبه این ظلمات متراکم و فهرستی که عرض کردیم، چند نمونه خیلی جدیتر و خطرناکتر است که یکی، مسئله نفاق است و دیگری ظلمت دلبستگیها و تعلقات که همین باعث شد حجت خدا را یاری نکردند و بلکه در برابر حضرت قرار گرفتند.
در بخش نخبگانی و خواص هم چیزی نگویم بهتر هست؛ چه وضع بدی در آن روزگار اتفاق افتاد و چه امتحان بدی دادند. راجعبه ظلمت اختناق، این وضعیت آنقدر عجیب است که مردم نمیتوانند نفس بکشند. بزرگ جامعه که دانشمندتر از همه است، یعنی حسین ابن علی را در یک نیمروز با خانوادهاش به آن کیفیت در حالی که همهی جفاها درباره او انجام شده، کشتند. آیا کسی هست که وسط میدان بیاید؟ آن تکه از تاریخ حالت حیرت و بهت را بر مردم حاکم کرد. اگر نبود قیام عبدالله ابن حنظله و قیام مختار، جامعه گرفتار فلج روانی و بهتزده بود. آن قیامها به جامعه شوکی داد و در تغییر شرایط مقداری تأثیر داشت؛ مخصوصاً قیام مختار چنین اثری گذاشت. ولی بعد واقعه حره اتفاق افتاد که نباید راجعبه آن گفت و شنید. اتفاقی که در مدینه افتاد، باز حکایت از همان اختناق عجیب غریب داشت. در آن ماجرا با دقت عمل امام سجاد (علیه السلام) و طلوع شکوه و جلالت حضرت، این حادثه متوجه آن امام و اهل بیت مکرّمشان و کسانی که به آن حضرت پناهنده شده بودند، نشد. قابل توضیح نیست که چه شد و چه کردند در حرمتی که از حرم پیغمبر شکستند. کسانی که به خود حرم هم پناهنده شده بودند، در امان نماندند.
تمام منابر و تمام خطبهها بدون استثنا شامل سب و لعن امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود. یک خطیب اگر فراموش میکرد، به او یادآوری میکردند که لعن را جا انداختی! تازه همراه با بد و بیراه گفتن، ارائه مطالب غلط و اشتباه بود.
امام سجاد (علیه السلام) باید بعد از حادثه عاشورا، تازه از اول شروع کند. گویا امام حسین (علیه السلام) این آب رفته را با شهادت خود و با آن سرمایهگذاری برگرداند و امام سجاد (علیه السلام) باید از اول شروع کنند. این وضعیت آن دوره است.
3. مظلومیت امام سجاد (علیه السلام) در بین شیعیان
راجع به امام سجاد (علیه السلام) جفاهای زیادی در تاریخ شده است. در بین دوستان آن حضرت چهرهای که از آن بزرگوار و اقدامات ایشان ارائه شده، چهرهای ناقص، بلکه بعضی از جاها موهن است. به مناسبت آن بیماری چندروزه مصلحتی حضرت، همچنان در ذهن و ذهنیت دوستان و شیعه رسوب کرده که حضرت یک شخص مریض خسته منزوی بوده! راجعبه وضعیت عبادات حضرت و برنامههایشان هم به همین ترتیب است. گویا کسی بوده که گوشهای فقط مشغول نماز و ذکر و دعا بوده و از خلق منزوی و ناامید از مردم و فقط به خدای متعال امیدوار بوده و در خط تماس با عالم بالا بوده است. درحالیکه دقیقاً برعکس است. شما با شخصیتی مواجه هستید با عظمت، با جلال، باشکوه و به شدت فعال. فعالیتهای عبادی حضرت ضرب المثل بوده است. از یک شخص بیمار خسته برمیآید که گاهی روزی هزار رکعت نماز بخواند؟ چقدر باید شخص به لحاظ جسمی قوی و توانمند باشد تا بتواند چنین کاری انجام دهد.
از نظر اجتماعی بسیار فعال و حاضر در صحنه بودند. بار بسیار سنگین و طاقتفرسای از نو ساختن تمدن اسلام را بر دوش داشتند. با استفاده از میراث عظیم پیامبر، امیرالمؤمنین، حضرت زهرا، امام حسن و پدر ارجمندش امام حسین (علیهم السلام) از اول اسلام را طراحی کرد.
امام صادق (علیه السلام) در جملهای که فرمودند: «اِرْتَدَّ النّاسُ بَعْدَ قَتْلِ الْحُسَيْــنِ (علیه السلام) اِلاّ ثَلاثَةٌ» در ادمهاش دارد که: «ثُمَّ اِنَّ النّاسَ لَحِقُوا وَ كَثُرُوا». یعنی کار شیعه تمام شده بود، اما بعد افراد ملحق شدند و تشیع توسعه پیدا کرد. این شخصیت بزرگ، فوقالعاده شجاع، قوی و حماسی بود که جلوهای از حماسه حضرت را در جلسه ابن زیاد میبینید. تازه یک روز بعد از حادثه عاشورا است که عمده بار سنگین این مصیبت به دوش امام سجاد (علیه السلام) بود؛ حتی از جهاتی بیشتر از زینب (سلام الله علیها) تحمل مصیبت کردند. حالا با آن وضعیت و خصوصیاتی که به لحاظ جسمی برای حضرت بود، در آن جلسه حضور داشت. جلال و شکوه حضرت زینب (سلام الله علیها) در آن جلسه حاکم شد و ابن زیاد را خرد و تحقیر کرد؛ مخصوصاً این جمله حضرت زینب (علیها السلام): «ما رأیتُ الّا جمیلاً؛[4] جز زیبایی ندیدم» که تیر خلاص بود به آن رو سیاه پلید. بعد رفت سراغ امام سجاد (علیه السلام) و گفت: تو که هستی، نباید مردی باقی مانده باشد؟ گفت: من علی ابن الحسین هستم. ابن زیاد گفت: علی ابن الحسین را که خدا کشت. حضرت فرمود: «اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها وَ الَّتي لَمْ تَمُتْ في مَنامِها؛[5] خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامى باز مىستاند و [نيز] روحى را كه در [موقع] خوابش نمرده است [قبض مىكند]». همهی جانها را خدای متعال میگیرد. اما برادرم در حادثه به شهادت رسید و به دست شماها کشته شد. به ابن زیاد خیلی برخورد که در این شرایط اینجوری دارند یکی پس از دیگری جواب میدهند. او احساس میکرده پیروز به مقصد رسیده است؛ امام حالا میدید اینجور مچالهاش میکنند و انگار نه انگار که این همه مصیبت به سرشان آمده است؛ لذا دستور قتل حضرت سجاد (علیه السلام) را داد. اینجا حضرت زینب (سلام الله علیها) که نقش محافظت دارند، جان امام را حفظ کردند و فرمودند: اول مرا بکشی! جمله خود حضرت عجیب است: «ابالقتل تهددنی». بعد از این همه اتفاقی که برای تو افتاد، با کشتن ما را تهدید میکنی؟! یعنی تو آنقدر احمق هستی و هنوز نفهمیدی که: «أَنَّ الْقَتْلَ لَنا عادَةٌ وَ كَرامَتَنَا الشَّهادَة»[6] کشته شدن در راه خدا عادت این خانواده است و شهادت تاج کرامت ماست. حضرت جواب او را دادند. حالا از اینجا تازه شروع مسئله است. بعد هم در مجلس یزید آن خطبه بیدارکننده و تکاندهنده را ایراد فرمود که ریشههای کاخ یزید را لرزاند. برای ما قابل تصور نیست و در ذهن ما هم ترسیم نمیشود. علت هم دو چیز است: یکی عمق فاجعه و دیگری ما چون اهلبیت را دوست داریم، ذهن ما درگیر نمیشود که بتوانیم جلسه را تصور کنیم. به شما بگویند سر حجت خدا در یک تشت مقابل آن ملعون و آن سمت بچهها و... اصلاً در ذهن ما جا نمیشود.
خطبه حضرت، خطبه شورانگیز و تاریخی و مستند است. هم از استدلال قوی برخوردار هست، هم از عواطف و احساسات جماعت خوب توانست استفاده کند و دقیق جمعبندی کرد و خود را معرفی کرد. آنجا هم یزید خرد شد. به طوری که حرفها را برگرداند و گفت: ابن زیاد، زیادهروی کرده و من جبران می کنم. هرچه شما بفرمایید، همان را انجام میدهم.
ذهن خودمان را راجعبه امام سجاد (علیه السلام) اصلاح کنیم. برداشتهای ما برداشتهای غلطی است. شخصیتی در قله دانش، در طلوع دانش؛ نه دانش مکتوم، بلکه دانش تجلی در سیاست، کیاست، هوشیاری، دقت، قدرت روحی، صبوری، ابتکار عمل و... چیزی نمانده بود که آن سرمایهگذاری عظیم هم بر باد فنا برود.
حضرت باید در فضای تاریک و ظلمات باید شروع میکردند و از نو معارف را بیان میکردند. یعنی معارف اسلامی را که دچار آسیب شده بود، از نو باید تبیین کنند. قالبی که امام (علیه السلام) انتخاب کردند، خیلی عجیب است. روش و قالبی که استفاده کردند، بسیار جذاب، فوقالعاده لطیف، منطبق بر فطرت و خواست دلها است؛ یعنی دعا. زبانی که امام (علیه السلام) استفاده کرده، چنین زبانی است که معطوف به عرفان و اخلاق است و البته سیاست. مباحث کلامی هم که مطرح میشود، همه با این نگاه هست. یعنی همان نیاز عجیبی که آن روزها وجود داشت و اگر بنا بود حرکت اسلامی دوباره آغاز شود و ساخت تمدن اسلامی دوباره آغاز شود، نقطه عزیمتش را امام (علیه السلام) این گونه انتخاب کردند و از اینجا شروع کرد و قدم به قدم کار را جلو بردند.
این یک طرف مسئله است. رهبر عزیز و عالی قدر و حکیم ما در بیانی که راجعبه کار امام سجاد (علیه السلام) دارند، روی این سه نکته تاکید می کنند: یک طرح اندیشه اسلامی به صورت یک منظومه فکری ناب روشن بدیع. طرف دیگر مسئله عبارت است از معرفی اهلبیت، مخصوصاً امیرالمؤمنین (علیه السلام). طرف سوم هم عبارت است از سازماندهی همان باقیمانده اندک شیعیان. حضرت سی وپنج سال در این آشفتهبازار مشغول تربیت شدند. از این تربیت زراره، ثابت ابن دینار که همان ابوحمزه ثمالی مشهور است، و یحیی ابن طویل به دست میآید؛ آن شهید سرافراز که آنقدر خوب تربیت شده بود که حجاج مثلهاش کرد.
4. کار بزرگ امام سجاد (علیه السلام)
کار عجیبی هم امام سجاد کرد که خیلی فوقالعاده است؛ یعنی هم انسانی است و هم عاطفی و معنوی. همچنین مقابله با یک ذهنیت جاهلی است. یک کار چندجانبه و در عین حال ناشناخته که رویش هیچ حساسیتی نیست. آن کار عبارت است از اینکه امام از کسانی که به عنوان بنده مبادله و معامله میشدند، یعنی غلام و عبد بودند، امام از این ظرفیت استفاد کرد و به یک خط تولید تبدیل کرد؛ یعنی جریان بردهداری را تبدیل کرد به یک خط تولید و خط تربیت. حضرت اشخاص را میخریدند، تربیت میکردند و بعد آزاد میکردند. ایشان تعدادی زیادی از غلامها را میخریدند و در راه خدا آزاد میکردند. اما آنچه نمیشنویم و خیلی جالب هست، عبارت است از اینکه این یک پوشش بود برای تربیت. بسیاری از کسانی که بعدها در درس امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) حاضر شدند، همین بردهها بودند که نَفَس سیدالساجدین به آنها خورده بود. بنیانهای شخصیتی آنها شکل گرفت و دست به دست آمدند و شدند رجال بزرگ نامدار و نامآور علمی و معارفی و جهادی شیعه.
این عملیات تشکیلاتی و کار انسجامبخشی و سازماندهی در شرایطی انجام شد که هیچکس باورش نمیشود. این دوره از جهت اختناق شباهت عجیبی به دوران امام هادی (علیه السلام) دارد. با این شرایط سخت و برخوردهای خشن، ائمه هدی شاگرد تربیت میکردند و آنها را سازماندهی میکردند.
امام سی پنج سال در این صحنه اقدام و فعالیت کرده و یک گوشهاش که به من و شما رسیده که میشود نرمافزار تمدنسازی اسلامی مبتنی بر معنویت و اخلاق، صحیفه مبارکه سجادیه است. اینکه دست شما هست و در این جلسه بحثش میکنیم، صحیفه اول است که مشهور به صحیفه کامله است و چه بسیار دعاها و معارف دیگری که اینجا نیامده و در دسترس ما قرار نگرفته است. لذا کل حرکت و جریان اسلامی مدیون امام سجاد (علیه السلام) است.
کتابی که باید با آن انس گرفت
با کتاب انسان دویست وپنجاه ساله انس بگیرید. این کتابی نیست که انسان یک بار بخواند، بلکه باید دم دست باشد تا مرتب به آن مراجعه کرد. یک نظریه و جمعبندی هست از شخصیتی مانند رهبر عزیز. درباره امام سجاد (علیه السلام) طبق آن نظریه پایه، آقا توضیح میدهند که امام به هیچ وجه از مسئله تأسیس حکومت اسلامی کوتاه نیامدند. این جمله کلیدی است. کاملاً دنبال مسئله بودند؛ منتها با این ملاحظه که در زمان خود حضرت محقق نمیشود؛ حتی در زمان امام باقر (علیه السلام) هم قابل انجام نیست چه بسا در زمان امام صادق (علیه السلام) ممکن شود. یعنی یک خط کاری جدی طولانی دقیق میخواهد؛ اما ایشان از آن خط کوتاه نیامدند. مأموریت آن بزرگوار فراهم کردن این ریشهها و زیرساختها و پایهها بود.
5. صحیفه، کتابی که باید از نو شناخت
صحیفه مبارکه سجادیه را هم باید از نو شناخت. صحیفه بر خلاف تلقی اولیه، صرفاً یک کتاب دعا نیست. ما باید ذهن خودمان را درست کنیم. صحیفه مبارکه نوریه سراسر اخلاق و عرفان و در حقیقت نرمافزار تأسیس تمدن اسلامی است. معطوف به انسانسازی و اخلاق، با نگرش توحیدی است. در واقع نقشه رشد فرد و جامعه است.
6. ضرورت الگوگیری از عبادتهای حضرت سجاد (علیه السلام)
نکتهای که از حضرت میتوان آموخت، مسئله عبادت است با تأکید بر سجده. در محشر که اولین و آخرین همه یک جا جمع هستند، ندایی میرسد و اهل محشر را تکان میدهد که: «أین زین العابدین». اهل محشر سرهایشان برمیگردد و میبینند یک حقیقت مقدسی برخاست، با شکوه و جلال و جمال. به این ترتیب از شخصیت حضرت سجاد (علیه السلام) در محشر رونمایی میشود. منتها مطابق با ظرفیت و فهم اهل محشر این جلوه را مشاهده میکنند.
مسئله عبادت حضرت هم عجیب است. شرایط خاص اختناق فرصتهای خاصی را در اختیار بعضی از اولیا خدا قرار داده بود. مثلاً راجعبه امام کاظم (علیه السلام) در مقطع خاصی این قضیه برقرار است. اولیا خدا تا از دنیا رها میشوند، مشغول کار اصلی هستند و وصل به ساحت قدس کبریایی میشوند. ائمه قبل از خلقت آدم، مشغول تقدیس ذات اقدس بودند؛ لذا در این دنیا تا فرصت پیدا میشود، مشغول عبادت میشدند.
خانواده امام سجاد (علیه السلام) هنگامی که عبادتهای حضرت برایشان غیرعادی جلوه میکرد، به جابر ابن عبدالله انصاری پناهنده میشدند که به فریاد برس و به امام سجاد (علیه السلام) بگویید کمتر عبادت کنند. جابر وقتی با حضرت صحبت کرد، حضرت هم استدلال خودش را گفت. ظاهراً حضرت بخشی از صحیفه علویه را باز کردند و از عبادات جد اطهرشان، امیرالمؤمنین (علیه السلام) بیان فرمودند. جابر زبانش بند آمد و گفت: در فرزندان انبیا مثل سید الساجدین دیده نشده است.
غرض اینکه سجده سجده سجده. حالات بندگی و نماز و نیایش همه یک طرف، سجدههای آن حضرت یک طرف. در احوالات حضرت نوشتند که به هر مناسبت به سجده میرفتند.
ما باید با سجده رفیق شویم. از روح مطهر آن حضرت مدد بگیریم که از آنچه در سجده بر دوستان خدا میگذرد، یک گوشهاش هم به ما برسد. راه میانبر در جلوههای بندگی، راه میانبر و نزدیک که در مسافتهای طولانی، قرب الهی نزدیک و به سرعت پیموده میشود، سجده است. حرف اجتهادی و ذوقی هم نیست؛ سخن قرآن است.
سجده حالتی است که شیطان نمیتواند در آن مداخله کند و در سجده راهها بر شیطان بسته است. شیطان در سوره مبارکه اعراف میگوید که از روبرو، پشت سر، سمت راست و چپ میآیم تا فرزند آدم را بفریبم. اما از دو جا نگفته: یکی از بالا یکی هم از پایین. فرمودند این دو سمت بر شیطان بسته است. یکی وقتی که مشغول دعا و مناجاتی، خط تماس تو برقرار میشود و راه از سمت بالا بر شیطان بسته میشود. یکی هم سجده است. وقتی که در سجده هستی، این راه بر شیطان بسته است.
با سجده رفیق بشوید. انشاءالله خدا روزی کند و توفیق میخواهد انسان این انس را پیدا کند. منتظر نشید که حتماً نماز بخوانید؛ شما هم به روش امام اقتدا کنید. یادتان میآید که فرزندتان سالم هست، سجده کنید. توجه پیدا میکنید به اینکه نفس میکشید و سالم هستید، سجده کنید. حتی برای استغفار سجده کنید. یاد معصیتی میافتید، سجده کنید و طلب مغفرت کنید. خیال نکنید آسان هست، توفیق میخواهد.
نیاز امروز جامعه ما به امام سجاد (علیه السلام)
از مجموعه حالات امام سجاد (علیه السلام) امروز بیشتر نیازمند شجاعت و حماسه حضرت هستیم. امام سجاد (علیه السلام) خیلی شجاع است و از نظر روحی به شدت انقلابی بودند.
دوم بردباری، آستانه تحمل در جامعه ما پایین است. همه میخواهند دعوا کنند! پدر مادر با بچه، بچه با پدر و مادر، و زن و شوهر با هم. بیرون هم دو تا کلمه رد و بدل شود، دعوا سریع شکل میگیرد. در عالم سیاست هم میبینید که چه خبر هست. اخیراً آقا در شب سیزده آبان فرمودند که بردباری کم است، خیلی به آن نیاز داریم. اگر ما بردباری داشتیم، خیلی جلو میرفتیم. کسی به امام سجاد(علیه السلام) جلو مسجد فحش داد. حضرت فرمودند: آنچه خدای متعال پنهان کرده، بیشتر از آنی هست که تو میدانی. میخواهی برایت بگویم و کمکت کنم. طرف متلاشی شد.
در خانوادهها، در جامعه، در ارتباطات، در حوزههای سیاسی و در برخوردها، به شکیبایی خیلی نیاز داریم. امیدواریم خدا متعال به حق امام سجاد بین ما آن را فراوان کند.
گریههایی که تمامی نداشت
گریههای امام سجاد (علیه السلام) گریههای سیاسی و بیدارکننده بود. گریههای عادی نبود. سی وپنج سال دوران امامت امام سجاد (علیه السلام) طول کشید. تا عمق حادثه و فاجعهای که بر اولیا خدا گذشت، یک مقدار آشکار شود، حضرت فراوان گریه میکردند. این گریهها یکی از جهت خود حضرت است که تا یادش میافتاد، اشکشان جاری میشد. یکی هم از جهت دیگران است که باخبر شوند؛ لذا گریههای حضرت گریههای مخفی نیست. آب که میدیدند، شروع میکردند به گریه کردن. به بقیه میگفتند: شما که نبودید و ندید قحطی آب را در حرم پیغمبر. امام سجاد (علیه السلام) روی مسئله عطش حساسیت خاصی دارند. مخصوصاً آنچه بر خود امام حسین (علیه السلام) گذشت. لذا موقعی که قرار شد چیزی روی قبر امام حسین بگذارند، فرومد رویش بنویسند: «هذا قبر الحسين بن علي بن أبي طالب الّذي قتلوه عطشاناً غريباً؛ اين قبر حسين بن علي بن أبي طالب است، كه او را با لب تشنه و غريبانه كشتند».
اگر نوزادی میدید، به یاد برادر کوچکشان میگریست. نوجوان میدید، جوان میدید، دختربچه میدید، از کنار قصابی رد میشد، همهی اینها او را به یاد کربلا میانداخت. اما شاید اگر سراغ خود حضرت برویم تا ببینیم کجا این روضه برای امام سنگینتر شده و از همهجا سختتر است، شاید وقت وداع با امام حسین (علیه السلام) سختترین حالت باشد. این وداع خیلی عجیب و غیر قابل توصیف است. آقایمان با سر و بدن زخمی، به حضرت میگوید: جز تو و من مردی باقی نمانده است.
به نظر میرسد روضه امام سجاد (علیه السلام) سنگینتر از روضه زینب (سلام الله علیها) است. چطور سنگینتر است؟ سنگینی برمیگردد به اینکه وقتی از حضرت پرسیدند: کجا بیشتر سخت گذشت؟ حضرت فرمودند: الشام، الشام، الشام. دروازه ساعات، شلوغی جمعیت، چشمهای ناپاک، جماعت بد و پلید و ورود به حرم پیغمبر... خانمها با آستینها جلو صورتشان را بگیرند. برای غیرتالله، غیرقابل تحمل است؛ لذا شام از همه جا سختتر بود.
[1] . ابو الاسود دئلی، شاعر اهلبیت در قصیده تهنیت ولادت آن حضرت به این نسب اشاره کرده است: «و إن غلاما بین کسری و هاشم* لأکرم من نیطت علیه التمائم؛ همانا پسری که از بین کسری و هاشم برخاسته، بهترین کودکی است که مهرههای نظربند بر گردنش آویختهاند».
[2] . محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج71، ص220.
[3] . نور: 40.
[4] . محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج45، ص116.
[5] . زمر: 42.
[6] . محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج45، ص118.