متن شرح دعای هشتم صحیفه سجادیه، جلسه «۴۲» 1394/10/21


پیوند های مرتبط »
فایل pdf
متن شرح دعای هشتم صحیفه سجادیه، جلسه «۴۲»

کمک نکردن به مظلوم؛ گناهی بزرگ

به توفیق الهی در گزارش و بیان مضامین هشتمین دعای صحیفه‌ی مبارکه‌ی سجادیه (علیه الصلاه و السلام) به این جمله رسیدیم: «أَنْ نَعْضُدَ ظَالِماً، أَوْ نَخْذُلَ مَلْهُوفاً». جلسه‌ گذشته درباره تعبیر «أَنْ نَعْضُدَ ظَالِماً» صحبت کردیم. یعنی خدایا به تو پناه می‌برم از اینکه بخواهم یار ستمگر باشم. یکی از بدترین موقعیت‌هایی که انسان در این عالم در آن قرار می‌گیرد، آن است که به کسی ظلم کند و هم‌ردیف این وضعیت بسیار بد و کریه، این است که در ظلم کردن کسی، همکار شود و آن ظالم را یاری کند.

در ابتدای جلسه دعا می‌کنیم که: خدایا، تو را به حق اولیاء و مقربان درگاهت، ما را از افتادن به ورطه‌ ستم به بندگان خود حفظ کن و آنجا که توان و آبرو و قلم و قدم و مال ما به سمتی می‌رود که به کسی ظلم کند یا در ظلم کسی شریک باشد، قلم و قدم ما را بشکن و توان ما را بگیر و ضعف را بر ما غالب کن تا هرگز در چنین وضعی قرار نگیریم.

حضرت سجاد (علیه السلام) فرمودند: «أَوْ نَخْذُلَ مَلْهُوفاً» که محل بحث امشب ما است. در جلسه‌ گذشته عرض کردیم که به نظر می‌رسد اینها دوگانه و دوقلو هستند. «أَنْ نَعْضُدَ ظَالِماً، أَوْ نَخْذُلَ مَلْهُوفاً» به تو پناه می‌برم که ستمگری را یاری کنم یا مظلومی را که از من کمک خواسته، رها سازم. ان‌شاءالله درباره‌ی جمله‌ی دوم بحث می‌کنیم.

«نَخْذُلَ» از خذل یخذل که مصدر آن خذلان است، گرفته ‌شده و در فارسی هم استفاده دارد؛ البته نه دقیقاً به معنایی که در عربی به کار می‌رود. این ماده به معنای رها کردن و ‌ترک یاری است. وقتی شما کسی را که شایسته‌ این است که الان به او کمک کنید، رها می‌کنید، به این خذلان می‌گویند که وضعیت بسیار عجیبی است. در مورد ستمگران و گناهکاران دارد که خدای متعال آنها را رها می‌کند تا با مصیبت و عذاب خود تنها باشند.

پس خذلان به معنای رها کردن و یاری نرساندن است.

 

معنای ملهوف

ملهوف از ریشه‌ لَهَف است. لهف، یلهَف، فهو لهفان یا فهو ملهوف؛ یعنی وضعیت بسیار سخت و دشوار، حالت اضطرار، کسی در وضعیتی بیفتد که مضطر شود. حال این اضطرار می‌تواند محصول شرایط و دشواری‌ها و مشکلات خاصی باشد که او را احاطه کرده یا ممکن است محصول حضور یک ستمگر قدّار و مکّار باشد که در این صورت ملهوف به معنای مظلوم است. انسان وقتی مظلوم واقع می‌شود، دیگر کاری از او ساخته نیست و نمی‌تواند از خودش دفاع کند و بیچاره می‌شود. اگر بخواهیم دقیقاً ‌ترجمه کنیم، می‌شود بیچاره. چنین فردی زیر تیغ و شلاق و فشار و مکر و توطئه‌ ستمگر است و نمی‌تواند از خودش دفاع کند.

گاهی ملهوف به کسی می‌گویند که مشکلات بر او غلبه و احاطه ‌کرده؛ مانند کسی که بیماری بر او غلبه می‌کند و افتاده است و نمی‌تواند هیچ کاری برای خودش بکند. یا گاهی گرفتاری‌ها و مصیبت‌های مالی و ورشکستگی بر کسی غلبه می‌کند، به شکلی که نمی‌تواند برای خودش کاری انجام دهد و در وضعیت لهفان قرار می‌گیرد و بیچاره می‌شود. در چنین وضعیتی شخص ملهوف گویا با تمام وجود کمک و یاری می‌خواهد. بی‌کس و تنها مانده و چاره و توانی ندارد که خود را از آن وضعیت بیرون بکشد و دائماً دارد کمک‌خواهی می‌کند؛ چه به زبان بگوید و چه نگوید. بعضی اهل لغت می‌گویند ملهوف یعنی مضطر و کسی که در وضعیت اضطرار قرار گرفته است. البته در این سخن، بعد از «نَعْضُدَ ظَالِماً» به نظر می‌رسد که مصداق برگزیده‌ی ملهوف، همان مظلوم می‌شود؛ چون آنجا گفتیم ظالم، اینجا هم بگوییم مظلوم مناسب‌تر است.

خدا نکند که من یاری‌گر ظالمی باشم و خدا نکند که من مظلومی را به حال خود رها سازم و از کمک او دست بردارم. ما این معنا و مصداق را‌ ترجیح می‌دهیم؛ ولی منحصر در این نمی‌شود. اگر بخواهیم تناسب کلمات را رعایت کنیم، ملهوف یعنی مظلوم.

پس عنوان بحث ما رها کردن مظلوم و مضطر یا کمک‌خواه و بیچاره به حال خویشتن است. این از بد‌ترین وضعیت‌هایی است که انسان ممکن است در آن قرار بگیرد و خیلی وضعیت زشت و کریه و دور از مرام و مروّت و لطافت و فتوت و جوانمردی و محبت و انسانیت و انصاف و عدالت است. یک نوع آکندگی از قساوت، و فقدان تعهد و احساس مسئولیت و مهربانی و رحمت است. برای یک انسان وضعیت خیلی زشتی است که در چنین موقعیتی قرار بگیرد و در جایی که باید حتماً واکنش نشان بدهد و به میدان برود و دیگران را خبر کند و کمک کند و دستگیری کند و امکانات ببرد، هیچ واکنشی نشان ندهد و بی‌توجه از کنار قضیه عبور کند. خداوند تبارک و تعالی این موقعیت را بسیار بد می‌شمارد و در بعضی مواقع، قطعاً جزء کبائر و مهلکات است و برخی از مصادیقش هم اگر جزء گناهان کبیره نباشد، قطعاً جزء گناهان است و خدای متعال چنین وضعیتی را برای هیچ کسی نمی‌پسندد.

در دعای 38 ام مفصل در این باره بحث کردیم. ریتم دعای 38 ام، با آهنگ دعای هشتم، از نظر فضا و مضامین خیلی هماهنگ است. از جمله مضامین آن دعای نورانی که خیلی هم تکان‌دهنده بود، این بود: «اَللَّهُمَّ اِنّى اَعْتَذِرُ اِلَيْكَ مِنْ مَظْلُومٍ ظُلِمَ بِحَضْرَتى»؛ خدایا، به تو پناه می‌برم از اینکه مظلومی در حضور من مورد ستم قرار گیرد و من او را یاری نکنم. آنجا به مظلوم هم تصریح شده که قطعاً مصداق ویژه‌ این ملهوف، مظلوم است؛ منتها عرض کردیم می‌تواند معنای وسیع‌تری هم داشته باشد و جمله‌ی «نَخْذُلَ مَلْهُوفاً» کسی را که ورشکسته یا بیچاره شده یا در فقر و گرسنگی دست و پا می‌زند و آبروی او در خطر است نیز شامل می‌شود. چنین جایی هم وارد این تعبیر امام (علیه السلام) می‌شود؛ منتها مصداق برجسته و درجه یک آن می‌شود «مظلوم».

 

یک توبیخ الهی

این بحث مهم است و ان‌شاءالله خوب به آن فکر کنیم و از خدای متعال کمک بخواهیم؛ چراکه یکی از امتحاناتی که دائماً در مسیر زندگی برای ما پیش می‌آید و پیش خواهد آمد، این است که کسانی در شرایط فریادخواهی و کمک‌خواهی و مضطر و ملهوف هستند و در محیط ابتلا و شناخت و آگاهی ما قرار دارند. اگر کسی از این امتحان بزرگ رد شود، از چشم خدای متعال و از نگاه رحمت حق می‌افتد و جایگاهش پیش خدای متعال، خیلی بد می‌شود.

خداوند در آیه‌ 75 سوره مبارکه‌ نساء، به ما چنین هشدار می‌دهد: «وَ مَا لَكُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ نَصِيرًا؛ چرا در راه خدا، و (در راه) مردان و زنان و کودکانی که (به دست ستمگران) تضعیف شده‌اند، پیکار نمی‌کنید؟! همان افراد (ستمدیده‌ای) که می‌گویند: پروردگارا! ما را از این شهر (مکه)، که اهلش ستمگرند، بیرون ببر! و از طرف خود، برای ما سرپرستی قرار ده! و از جانب خود، یار و یاوری برای ما تعیین فرما». این آیه خیلی صریح است و فضای توبیخ بر آن حاکم است. «وَ مَا لَكُمْ» توبیخ است. خدا می‌گوید شما را چه شده است، چرا وارد مقاتله و جنگ نمی‌شوید در راه خدا و برای مردان و زنان و بچه‌هایی که ضعیف واقع شده‌اند و دائماً می‌گویند خدایا ما را از این شهری که اهلش ظالم هستند، نجات بده. چرا شما به آنها کمک نمی‌کنید؟ چرا برای نجات آنها نمی‌جنگید؟

بالاترین سطح نصرت این است که انسان برای یاری دیگری وارد جنگ شود؛‌ زیرا ورود به جنگ یعنی شما امنیت و جان و سلامتی خود را به خطر بیندازید.

خداوند می‌فرماید چرا وقتی به عده‌ای مرد و زن و بچه‌ ستم می‌شود، نمی‌روید بجنگید؟ این تفصیل برای جلب توجه به جوانب مسئله است؛ و الّا می‌توانست بگوید: «و المُسْتَضْعَفینَ». یعنی اینها مستضعف هستند و از خودشان ساخته نیست که دفع ظلم کنند و نمی‌توانند ظالم را سر جای خودش بنشانند و گرفتار هستند. خداوند می‌گوید چرا شما برای کمک به آنها وارد جنگ نمی‌شوید؟

 

وجوب دفاع از سوریه

«وَ مَا لَكُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ؛ چرا در راه خدا، و (در راه) مردان و زنان و کودکانی که (به دست ستمگران) تضعیف شده‌اند، پیکار نمی‌کنید؟!». حضرت حق دفاع از مستضعفین را جنگ در راه خود می‌داند. بحث درگیری‌های برون‌مرزی در این حد وسیع، قبلاً سابقه نداشته است؛ همین کاری که الان جوانان رشید و مؤمن و شجاع و فهیم و زمان‌شناس ما در عراق و سوریه انجام می‌دهند. اینها برای نجات کسانی رفته‌اند که واقعاً گرفتار هستند. آ‌نها نمی‌توانند خودشان برای خودشان کاری بکنند. نمی‌توانند در برابر دواعش و مزدور‌هایی که با کمک استکبار جهانی بر اینها مسلط شده‌اند، کاری بکنند و خودشان و نوامیسشان و بچه‌هایشان و جانشان در برابر این گرگ‌ها که هیچ بویی از انسانیت نبرده‌اند، در معرض خطر است.

فرض ما این است که این مسئله هیچ ربطی به امنیت جمهوری اسلامی نداشته باشد و ما آنجا سهم امنیتی نداشته باشیم و فرض کنیم آن جماعت مسلمان هم نباشند، باز هم تکلیف داریم که به کمک آنان بشتابیم. اصلاً این آیه بحثش مسلمانان نیست؛ بلکه مستضعفین است. این بچه‌ها چه گناهی کرده‌اند؟!

گاهی فیلم‌هایی پخش می‌شود که نشان می‌دهد اینها چه رفتاری با بچه‌ها و زن‌ها دارند، واقعاً ذائقه‌ انسان را تلخ می‌کند و از انسان، آرام و قرار را می‌گیرد. غرض اینکه اگر هم هیچ ربطی به امنیت ما نداشته باشد و حتی مسلمان نباشند اما گرفتار باشند، خدای متعال دفاع از آنها و کمک به آنها و نجات آنها را مقاتله‌ در راه خود می‌داند.

امام راحل عظیم الشأن بر اساس همین مبانی قرآنی بود که آن نگرش جهانی را برای دفاع از مستضعفین و انقلاب اسلامی ایجاد کرد. تعبیر‌ها همه تعابیر جهانی هستند. دفاع از فلان جماعت مسلمان مظلوم پیرو اهل بیت نیست؛ بلکه مسئله‌ استکبار و استضعاف است و ما به عنوان مجموعه‌ای که به فضل الهی دارای توان لازم هستیم، باید در مقام دفاع از مستضعفان باشیم؛ هر کجا و در هر شرایطی که باشند. این نگاه چقدر عالی و انسانی و پرافتخار است. انسان می‌تواند این را سر دست بگیرد و بگوید این مکتب ما است.

 

کمک‌کننده به مظلوم، جانشین خداوند است

مظلومان می‌گویند: «وَاجعَل لَنا مِن لَدُنكَ وَلِيًّا وَاجعَل لَنا مِن لَدُنكَ نَصيرًا؛ و از طرف خود، برای ما سرپرستی قرار ده! و از جانب خود، یار و یاوری برای ما تعیین فرما». دستشان به سوی خدای متعال است و می‌گویند: خدایا، تو به فریاد ما برس. کسی که اینجا‌ها به یاری می‌رود، می‌شود خلیفه الله؛ چراکه انسان‌های مظلوم، حقیقتاً و در عالم واقع، از خدا یاری می‌خواهند و کس دیگری را ندارند. حتی ممکن است خدا را نشناسند؛ اما انسان مضطر که شد، به صورت فطری، خدا را صدا می‌زند. لذا کسی که اینجا به میدان می‌رود، خلیفه الله است و خیلی مورد عنایت حضرت حق قرار می‌گیرد.

کمک به مظلوم می‌تواند از هر جنسی باشد؛ اما اینجا آیه به طور خاص، مسئله‌ مقاتله را مطرح کرده که ورود در عرصه‌ نظامی و جنگ است. حال اگر خودتان آنجا سهم امنیتی هم داشته باشید، آنجا حرم اهل بیت هم باشد، آنها مسلمان و دوستدار اهل بیت هم باشند، دیگر تکلیف خیلی واضح می‌شود. کمک‌های اقتصادی و دیپلماسی و دعا کردن و مجالس دعا و امید بخشیدن به آنها، در مراتب بعدی قرار می‌گیرد.

دعای چهاردهم همین صحیفه‌ی نوریه‌ی عرشیه، برای جایی است که انسان خودش مظلوم واقع شده است. این فراز و قطعه‌اش به بحث ما نزدیک است: «يَا مَنْ قَرُبَتْ نُصْرَتُهُ مِنَ الْمَظْلُومِينَ». بدانید خدای متعال کسی را که تحت ستم قرار می‌گیرد، در حوزه‌ حمایتی خاص خودش می‌برد. یک قاعده داریم و آن اینکه خدای متعال حتماً بینی ظالم را به خاک مذلت خواهد مالید و ظالم، در این دنیا سالم نمی‌ماند.

انسان برای خلافت حضرت حق و جانشینی خدای متعال و تحقق اسمای الهی، باید به جایی برسد که توان و فهم و نشاط و امکان و روحیه و آبرویی که خدای متعال به او داده، همه را در خدمت به مظلومین به کار برد. ‌ترکیب ذهنی و شخصیتی و فکری چنین انسانی آماده است که مظلوم را یاری کند؛ لذا شبیه حضرت حق شده و اخلاق و رفتار و افعالش به خدای متعال شباهت پیدا کرده است.

 

کسی که به مظلوم کمک نکند، از دایره اسلام خارج است

مسئله کمک به مسلمان مظلوم، خیلی حساس‌ است. رها کردن یاری با فرض توانایی در کمک، اگر طرف مسلمان باشد، حداقلش این است که شخص مرتکب کبیره شده است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «مَنْ سَمِعَ رَجُلًا يُنَادِي يَا لَلْمُسْلِمِينَ فَلَمْ يُجِبْهُ فَلَيْسَ بِمُسْلِم؛[1] کسی که صدای مردی را بشنود که فریاد کمک‌خواهی از مسلمانان را سر دهد و پاسخش را ندهد، مسلمان نیست». حضرت در این روایت اسلام او را نفی کرده و می‌گوید این فرد از دایره‌ دوستی ما بیرون است. البته کافر یا مشرک نشده است؛ بلکه از حقیقت اسلام خارج شده است و دیگر به درد اسلام نمی‌خورد.

برخی روایات، نفی از این قبیل را می‌برند و در درجات قرار می‌دهند؛ یعنی گویی از حقیقت اسلام بویی نبرده و فاصله گرفته و می‌خواهند بگویند کار چنین فردی، بسیار بد است؛ مثل «لا صَلاةَ لِجارِ المَسجِدِ إلاّ في المَسجدِ؛[2] نماز همسایه مسجد در خانه، نماز کامل و تمام نیست». فرد در خانه‌اش نماز خوانده و از نظر فقهی نمازش صحیح است؛ ولی نمازش به درد نمی‌خورد و مقبول نیست.

امام صادق (علیه السلام) نیز فرمودند: «ما مِنْ مُؤْمِنٍ يَخْذُلُ اَخاهُ وَهُوَ يَقْدِرُ عَلى نُصْرَتِهِ اِلاّ خَذَلَهُ اللّهُ فِى الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ؛[3] هر مؤمنى كه قدرت يارى برادرش را دارد، اگر او را خوار كند، خداوند او را در دنيا و آخرت خوار و ذليل خواهد كرد». یک انسان مؤمن، یعنی دوستدار اهل بیت، اگر برادر مؤمنش را در شرایط سخت و دشوار رها سازد، در حالی که امکان کمک دارد، خدای متعال او را رها می‌کند و او را در دنیا و آخرت زیر دست بدبختی‌ها و نکبت‌ها و مصیبت‌ها می‌فرستد.

اینجا به موارد خیلی شدید اشاره دارد. شدید آنجایی است که طرف، مسلمان و مؤمن است و شما می‌توانستی کمک بکنی و توانش را هم داشتی، اما او را یاری نکردی. خدای متعال زیر بدبختی‌ها و مصیبت‌ها و نکبت‌ها و ستم‌ها رهایت می‌کند تا دست و پا بزنی و فریادرسی نداشته باشی. به تعبیر ما، انسان از چشم خدای متعال می‌افتد.

خیلی بد و ناپسند است که در نزدیکی انسان مسلمان مؤمن توانمند، ستمی رخ دهد. خیلی زشت است و جزء بد‌ترین وضعیت‌ها است. در یک طرف بی‌پناهی و رها ماندن مظلومان ضعیف و یک طرف هم یکه‌تازی ظالمان مسرف و خوشگذران و قسی القلب و... صحنه‌ غیر قابل تحملی است و اینجا مؤمن باید به وظیفه‌ ایمانی خود عمل کند.

 

کمک به مظلوم، فلسفه تشکیل حکومت اسلامی

امیر المؤمنین (علیه السلام) فلسفه‌ تشکیل حکومت اسلامی را بیان کرده‌اند. اینکه کسی مثل علی ابن ابی طالب با آن نگاهش به دنیا و ریاست دنیایی حاضر می‌شود زیر چنین کاری شانه بدهد و دلیل اینکه یک عالم الهی باید به میدان سیاست بیاید و در این دنیای پست در چنین موقعیتی قرار گیرد، این است که: «وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ...؛[4] و اگر نبود عهدى كه خداوند از دانشمندان گرفته كه در برابر شكمبارگى هيچ ستمگر و گرسنگى هيچ مظلومى سكوت ننمايند...». چگونه می‌تواند عالم بالله تحمل کند که جلوی چشمش ظالم بخواهد میدان‌داری کند و مظلوم در بیچارگی و فقر و فلاکت خودش غوطه بخورد؟ او مشغول خوشگذرانی باشد و مظلوم هم در فقر و فلاکت و زیر دست و پا و شلاق و چکمه‌ او باشد.

خدا از علما و دانشمندان حقیقی تعهد گرفته که در چنین جایی سکوت نکنند. حضرت فرمودند اگر این نبود، من افسار شتر خلافت را به دوشش می‌انداختم تا هر جایی که می‌خواهد، برود. ولی چه کنم که خدا از ما عهد و پیمان گرفته است.

امیر المؤمنین (علیه السلام) در وصیت خود خیلی صریح خطاب به امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) و در واقع خطاب به همه‌ی فرزندانشان در تمام تاریخ، فرمودند: «كُونوا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً؛[5] دشمن ظالم و یار مظلوم باشید». این حالت باید جزء راه و رسم و سبْک زندگی ما باشد.

 

انسان باید خود را در مقابل پروردگار، ملهوف ببیند

بهترین وضعیتی که می‌توانیم در برابر حضرت حق داشته باشیم، این است که ملهوف باشیم. انسان وقتی به معرفت نفس و معرفت الله دست پیدا کند، ملهوف می‌شود؛ یعنی می‌بیند هیچ یاری برای او نیست و همه‌ی کسانی که روی آنها حساب باز می‌کرد، همگی ملهوف و بیچاره هستند. این خیلی وضعیت خوبی است؛ همان حالت اضطرار در محضر حضرت حق است. امیر المؤمنین (علیه السلام) در نهج البلاغه دعایی دارند که خیلی عجیب است. نهج البلاغه معمولاً خطبه و نامه و بحث‌های سیاسی دارد و در آن دعا خیلی کم است؛ لذا به چشم می‌آید و این انتخاب سید رضی هم از آن انتخاب‌ها است. ایشان خیلی خوش‌انتخاب است و من این قسمت را در نهج البلاغه خیلی دوست می‌دارم؛ زیرا افق این دعا خیلی بالا است. حضرت در این دعا می‌فرمایند: «اللَّهُمَّ إِنَّكَ آنَسُ الْآنِسِينَ لِأَوْلِيَائِكَ وَ أَحْضَرُهُمْ بِالْكِفَايَةِ لِلْمُتَوَكِّلِينَ عَلَيْكَ؛ بار خدايا، تو براى عاشقانت بهترين مونسى، و براى كفايت مهم آنان كه بر تو اعتماد نمايند، از همه حاضرترى». بعد در مقام دعا، اولیای الهی و نسبت و رفاقتشان را با حضرت حق تشریح می‌کند: «تُشَاهِدُهُمْ فِي سَرَائِرِهِمْ وَ تَطَّلِعُ عَلَيْهِمْ فِي ضَمَائِرِهِمْ وَ تَعْلَمُ مَبْلَغَ بَصَائِرِهِمْ فَأَسْرَارُهُمْ لَكَ مَكْشُوفَةٌ وَ قُلُوبُهُمْ إِلَيْكَ مَلْهُوفَةٌ؛ آنان را در باطنشان مشاهده مى‏كنى، و به نهان‌هايشان آگاهى، و اندازه بينايي‌شان را مى‏دانى؛ بنابراين رازهايشان نزد تو معلوم است، و دل‌هايشان به جانب تو در غم و اندوه». محل کلام اینجا است. دل اولیاء در ارتباط با حضرت حق در حالت لهفان و بیچارگی و اضطرار و بی‌قراری و بی‌کسی است. تمرکز آنها در فریادخواهی از محضر پروردگار متعال است. جالب است که این را هم حضرت به قلب نسبت داده‌اند.

بعد حضرت ادامه می‌دهند: «إِنْ أَوْحَشَتْهُمُ‌ الْغُرْبَةُ آنَسَهُمْ‌ ذِكْرُكَ‌ وَ إِنْ صُبَّتْ عَلَيْهِمُ الْمَصَائِبُ لَجَئُوا إِلَى الِاسْتِجَارَةِ بِكَ؛ اگر تنهايى، آنان را به وحشت اندازد، ياد تو مونسشان شود، و اگر مصائب به آنان هجوم آرد، به تو پناه جويند». اگر تمام مصیبت‌های عالم به سر آنها بریزد، به تو پناه می‌برند و از تو کمک می‌گیرند. جمله‌ تکان‌دهنده‌ دعای امیر المؤمنین (علیه السلام) اینجا است: «عِلْماً بِأَنَّ أَزِمَّةَ الْأُمُورِ بِيَدِكَ وَ مَصَادِرَهَا عَنْ قَضَائِك؛[6]‌ مى‏دانند زمام همه‌ی امور به دست تو، و سرچشمه تمام كارها در كف باكفايت فرمان تو است». حاجی سبزواری در منظومه می‌گوید: «ازمّة الامور طراً بیده و الکل مستمدّة من مدده». این جمله را از همین جا الهام گرفته است. علما به این فهم و دانش رسیده‌اند که سررشته‌ی همه‌ی امور به دست او است و کسی در این عالم کاره‌ای نیست.

در دعا‌های مکرری دیده می‌شود که خدای متعال این گونه خوانده شده است: «یَا غَایَةَ کُلِّ مَحْزُونٍ وَ مَلْهُوفٍ وَ مَکْرُوبٍ وَ مُضْطَرٍّ»[7] هر کسی که غمگین و بیچاره و مصیبت‌زده و مضطر و مبتلا است، غایتش و چشم امیدش به حضرت تو است.

خیلی کار دارد تا انسان به موقعیت ملهوف برسد و تا به اینجا نرسد، معلوم می‌شود که شرک دارد؛ البته شرک خفی. دل انسان غافل به این و آن آرام است. چرا در پیشگاه خدا پر و بال نمی‌زنی؟ چرا ناله نداری؟ چون دلت به این طرف و آن طرف گره خورده است. یا به خودت اعتماد کرده‌ای یا به دیگران که این‌چنین گرفتار شده‌ای.

 

ثواب فرصت دادن به بدهکار

از پیامبر عظیم الشأن (ص) نقل شده که فرمودند: «مَنْ اَقْرَضَ مَلْهُوفا فَاَحْسَنَ طَلِبَتَهُ اِسْتَأْنَفَ الْعَمَلَ؛[8] هر کس به اندوهگینی (که مالش را از دست داده) وام دهد و در پس گرفتن آن مراعات کند، عمل را از نو شروع کرده است». اینجا ملهوف به معنای عام است و ملهوفِ مالی مراد است. کفاره‌ی گناهان کجا است و ما کجا دنبال آن می‌گردیم! کجا انسان می‌تواند کیلومتر گناهان خود را صفر کند؟! پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند اگر کسی به یک ملهوف و بیچاره و مضطر قرض دهد و در مطالبه‌اش خوش‌رفتاری کند و سختگیری نکند و زمان بدهد، این شخص اعمالش را از نو شروع کرده است.

این روایت نشان می‌دهد که خدای متعال این عمل را خیلی دوست دارد و چنین انسانی خلیفه الله می‌شود.

در ادامه حضرت فرمودند به هر درهمی که داده باشد، خدای متعال در قیامت، قنطاری برایش محاسبه می‌کند.

 

از آبرو هم باید مایه گذاشت

اگر کسی نیاز مالی دارد، ولی شما مال ندارید یا آن بیچارگی که برای او پیدا شده، مسئله‌ مالی نیست، ولی در هر دو فرض تو آبرویی داری که بروی و مسئله را حل کنی و او را از این بیچارگی نجات دهی. اینجا وظیفه و تکلیف چیست؟

مرحوم علامه حلی در رساله‌ی سعدیه‌ی خود روایتی نقل کرده که مرحوم محدث نوری نیز در کتاب شریف مستدرک آن را آورده است. روایت است: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی لَیسْأَلُ الْعَبْدَ فِی جَاهِهِ كَمَا یسْأَلُ فِی مَالِهِ؛ همان گونه كه خداوند درباره دارایی بنده سؤال می‌كند، درباره مقام و موقعیتش نیز سؤال می‌كند». همان‌طور که خداوند درباره‌ مال، مؤمن را مورد سؤال قرار خواهد داد، در مورد آبرو و جایگاه و شأنش هم او را مورد سؤال قرار خواهد داد و می‌پرسد: «فَیقُولُ یا عَبْدِی رَزَقْتُكَ جَاهاً» من به تو آبرو و موقعیت داده بودم؛ «فَهَلْ أَعَنْتَ بِهِ مَظْلُوماً أَوْ أَغَثْتَ بِهِ مَلْهُوفاً»[9] این رزقی را که از جاه به تو دادم، آیا به وسیله‌ آن مظلومی را کمک کردی یا به ملهوفی فریادرسی کردی؟

 

مسافرت برای کمک به مظلوم

امام صادق (علیه السلام) از پدرانشان نقل می‌کنند که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند برای خدمت کردن به پدر و مادرت، اگر لازم شد دو سال مسافت را طی کن: «سِرْ سَنَتَیْنِ بَرَّ وَالِدَیْكَ»؛ البته این روایت را طور دیگری هم می‌توان معنا کرد؛ اما این معنای شسته و رفته‌ی آن است. اگر پای صله‌ی رحم وسط بود، حضرت فرمودند یک سال مسافت بپیما.

قبل از آنکه ادامه روایت را بخوانم، توضیحی دهم. ما روایاتی داریم که مرحوم حر عاملی در وسائل الشیعه آورده و محدث نوری نیز در مستدرک الوسائل پیوستش را آورده که انسان نباید بدون دلیل مسافرت کند؛ چون سفر هم عمر را می‌برد و هم توان را؛ زیرا در سفر، چالش‌های فراوان و انواع و اقسام دردسر‌ها و گرفتاری‌ها و مخاطرات جانی هست. برای همین، مسافرت حتماً دلیل می‌خواهد. مثلاً سفر خستگی ما را می‌برد و می‌توانیم بهتر در راه خدا خدمت کنیم و می‌خواهیم خانواده را ببریم تا تفریح کنند؛ هر چند به ذهن و جیب ما لطمه می‌خورد. این موارد «فی سبیل الله» است و توجیه قربی ـ طاعتی پیدا می‌کند. اما در مجموع حق نداریم بدون دلیل به مسافرت برویم و خود را در معرض ریسک قرار دهیم. آن زمان به نحوی ریسک‌ها بالا بوده و امروز به نحوی دیگر. آن روز از دابه می‌افتادی و پای تو می‌شکست؛ اما اسب‌های امروز اگر به جایی بخورد، چه می‌شود؟

بگذریم؛ غرض اینکه در روایات بیان شده که کجا‌ها می‌شود سفر کرد.

روایتی که خواندیم، روایت لطیفی است که می‌خواهد اهمیت و جایگاه و برجستگی عملی را در پیشگاه حضرت حق به ما نشان دهد و می‌گوید حتی اگر لازم شد، برای خدمت به پدر و مادرت دو سال راه بروی، برو؛ اگر پای صله‌ی رحم وسط بود تا یک سال توجیه دارد: «سِرْ سَنَةً صِلْ رَحِمَكَ». ادامه روایت این‌چنین است: «سِرْ مِیلا عُدْ مَرِیضاً، سِرْ مِیلَیْنِ شَیِّعْ جَنَازَةً، سِرْ ثَلاثَةَ أَمْیَالٍ أَجِبْ دَعْوَةً، سِرْ أَرْبَعَةَ أَمْیَالٍ زُرْ أَخاً فِی اللَّهِ، سِرْ خَمْسَةَ أَمْیَالٍ أَجِبِ الْمَلْهُوفَ، سِرْ سِتَّةَ أَمْیَالٍ انْصُرِ الْمَظْلُومَ؛[10] براى عیادت بیمار، یك میل[11] و براى تشییع جنازه، دو میل و براى اجابت دعوت مؤمن، سه میل و براى زیارت برادر مؤمن، چهار میل و براى دستگیرى گرفتار، پنج میل و براى یارى مظلوم شش میل راهپیمایى كن». جمله اخیر محل بحث ما است. برای اینکه به فریاد بیچاره‌ای برسی، مجوز داری که تا شش میل سفر کنی. چهار میل برای دیدار یک برادر خدایی و مؤمن. سه میل آنجا که تو را دعوت کرده‌اند. اگر فاصله بیشتر بود و رفتی، خیلی توجیه ندارد. این روایت ضمناً اهمیت این موارد را می‌رساند.

برای تشییع جنازه دو میل راه برو. ما حتی اگر دم در خانه‌مان تشییع جنازه باشد، نمی‌رویم. نهایتاً از دور فاتحه‌ای می‌خوانیم. متأسفانه امروزه تشییع جنازه برگزار نمی‌شود. تهران، فقرِ یادِ مرگ و احترام به مسافران سفر آخرت دارد. شهر ما از این جهت غنی است. مغازه‌ها را می‌بندند و تا خود قبرستان می‌روند. مردم آنجا می‌ایستند تا همه‌ی کار‌ها تمام شود و متوفا را به خاک بسپارند. بعد هم به تکیه‌ یا مسجدی می‌روند و می‌نشینند. این‌گونه عواطف در شهر‌های کوچک خیلی زیاد است. تهران، فقر عاطفی و کرامتی زیاد دارد. خدا عاقبت‌ها را به‌خیر کند.

 

علل عدم کمک به مظلوم

چرا انسان به کسی که به او ظلم می‌شود، و به زبان حال و قال کمک می‌خواهد، کمک نمی‌کند؟ ممکن است به علل زیر به او کمک نکند:

1. یکی از علل عدم کمک به مظلوم، قساوت قلب است که از آن به خدا پناه می‌بریم. بعضی‌ها دلشان سنگ‌واره شده و نمی‌سوزد و نمی‌شکند و بی‌قرار نمی‌شود.

2. گاهی اوقات، طرف دلش می‌سوزد، اما می‌ترسد و شجاعت لازم برای به میدان رفتن و نجات مظلوم از زیر دست ظالم را ندارد. به عبارت دیگر ضعف روحی و روانی دارد.

3. در برخی موارد، ذیل ‌ترس، حالتی است که انسان خیلی منفعت‌طلب است و اگر بخواهد وارد چرخه کمک به مظلوم شود، از لذت‌ها و منافعش کاسته می‌شود؛ لذا به میدان نمی‌رود. دل‌بستگی‌های دنیایی دست و پای انسان را در نصرت و یاری می‌بندد؛ چه یاری به مال باشد و چه به جاه و چه به زبان و چه به دست؛ در حالی که انسان در تمام مراتب نصرت موظف است وارد شود؛ قلماً و قدماً و لساناً و مالاً و جاناً.

 

خداوند مؤمن قوی را دوست دارد

اینجا بیشتر روی ضعف روحی و روانی صحبت شد، اما ضعف به معنای عام مثل ضعف جسمی و مالی و موقعیتی هم مدنظر است. خدای متعال، مؤمن قوی را دوست دارد؛ چنان‌که در روایت داریم: «إِنَّ اللَّهَ يُبْغِضُ الْمُؤْمِنَ الضَّعِيفَ الَّذِي لا دینَ له؛[12] خداوند دشمن می‌دارد مؤمن ضعیفی که دین ندارد». گفتند: چگونه چنین چیزی ممکن است؟ حضرت فرمودند: کسی که قدرت امر به معروف و نهی از منکر ندارد؛ یعنی مؤمنی که در گوشه و کنار است و به میدان نمی‌آید. مؤمن باید بدنش، جیبش، فکرش و روحیه‌اش قوی باشد. باید اسباب قوّت را برای خودش فراهم آورد تا بتواند دست مظلومان را بگیرد. در عین حال بی‌نهایت مهربان باشد. خدای متعال، دل نازک و لطیف و مهربان را دوست دارد؛ دلی که وقتی خبری به او می‌رسد، بی‌قرار می‌شود.

امیر المؤمنین (علیه السلام) مَثَل اعلای مؤمن است و همه‌ی این صفات را می‌توان در ایشان مشاهده کرد. به او خبر دادند که فلان‌جا به فلان خانم ستم شده است. بی‌قرار ‌شد و فرمود اگر مؤمن از شدن ناراحتی بمیرد، او را سرزنش نمی‌کنم. ما ممکن است چیزی به زبان بگوییم، اما علی که تعارف نمی‌کند. یا وقتی علی (علیه السلام) یتیم را می‌بینید، آن طور اشک می‌ریزد و می‌لرزد و ذوب می‌شود و زمین‌گیر می‌شود!

احساس مسئولیت الهی و ایثارگری، در انسان مؤمن موج می‌زند و حالت قوّت و شکر در او ممزوج است. خدا را شکر می‌کند، چون می‌تواند و به شکر آنچه خدا به او داده و در تأسی به اولیای خدا که «غوث لهفان؛ فریادرس فریادخواهان» بودند، او نیز یاری‌رسان ضعیفان خواهد بود. این صفت همه‌ی اولیا است، ولی در صدر آن، حضرت علی ابن موسی الرضا (علیه آلاف التحیه و الثنا) قرار دارد که پناه بی‌پناهان بود.

اگر همه این‌گونه باشند، مگر ظالم جرئت می‌کند ظلم کند؟! اگر جامعه، جامعه‌ی مؤمن بشود و حکومت و نظام، نظام مؤمن شود، دیگر بیچاره و کارتن‌خواب نخواهیم داشت. آن طرف دنیا به کسی ستم شود و این نظام بی‌توجه باشد؟ الان نظامی داریم که الحمد لله بر اساس این الگو طراحی شده و هر روز هم به فضل الهی، قوی‌تر می‌شود. جمهوری اسلامی، در خیلی جا‌ها جلوی ظلم را گرفته و هر چه توانش بیشتر باشد، بیشتر جلوی ظلم را می‌گیرد.

ان‌شاءالله همه به مسیری که رهبر عزیز و عالی‌قدرمان ‌ترسیم می‌کنند، عمل کنیم. آقا می‌فرمایند: «العلم سلطان»؛ ما باید از جهت علمی قوی شویم. آن وقت نه کسی می‌تواند به ما زور بگوید و نه در حضور ما به دیگری زور بگوید. اقتصاد قوی داشته باشیم و ریشه‌های خود را محکم کنیم.

تربیت مؤمنانه هم مهم است. باید بچه‌های خود را قوی و مهربان و ایثارگر و خدوم و بااحساس مسئولیت‌ تربیت کنیم.

ا‌ن‌شاءالله خدای متعال توفیقش را به همه‌ی ما کرامت کند.



[1]. کلینی، كافي، ج‏۲، ص۱۶۴، ح ۵.

[2]. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج83، ص379.

[3]. همان، ج71، ص312.

[4]. نهج البلاغه، خطبه ۳ (معروف به شقشقيّه).

[5]. نهج البلاغه، نامه ۴۷.

[6]. نهج البلاغه، خطبه 227.

[7]. محمدباقر مجلسی،  بحارالانوار، ج47، ص122، ح17.

[8]. حر عاملی، وسائل الشیعه، ج16، ص343.

[9]. میرزا حسین نوری، مستدرك الوسائل، ج۱۲، ص۴۲۹.

[10]. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج4، ص358.

[11]. آن مقدار مسافت که در زمین هموار به نظر مردم که در دیدن ایشان قصوری نباشد و بسیار تیزبین نباشند به آنجا تواند رسید و آن معادل چهار هزار ذراع و ثلث فرسخ است. لغت‌نامه دهخدا، ذیل «میل».

[12]. حر عاملی، وسائل الشیعه، ج16، ص122.



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *