متن بیانات به مناسبت شب هشتم محرم - هرمزگان ۹۵۰۷۱۸ 1395/7/19


پیوند های مرتبط »

متن بیانات به مناسبت شب هشتم محرم - هرمزگان ۹۵۰۷۱۸

قال الله تعالی فی کتابه الکریم: «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ‌هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ الَّذينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ؛[1] کسانی که ایمان آورده و هجرت کرده‌ و در راه خدا با مال و جان خود جهاد نموده‌اند و کسانی که [مهاجران را] پناه داده و یاری کرده‌اند، آنان یاران یکدیگرند».

 

رابطه‌ی هجرت با ایمان و جهاد

در جستجوی پیام‌های اصلی عاشورا و مکتب اباعبدالله (علیه السلام)، با مراجعه‌ی به قرآن کریم بودیم. جلسه‌ی گذشته در مورد امر به معروف و نهی از منکر سخن گفتیم و امشب به لطف خدای متعال، درباره‌ی هجرت مطالبی را عرض می‌کنم.

از پیام‌های بسیار روشن و آشکار و مورد تأکید حضرت اباعبدالله (علیه السلام) که هم در کلمات نورانی آن حضرت و هم در سیره‌ی آن بزرگوار نمایان است، موضوع سازنده، پیش‌برنده، صیانت‌بخش و موفقیت‌آفرین «هجرت» است. سراغ قرآن کریم می‌رویم تا با این موضوع بیشتر آشنا شویم و به سیره و روش آن حضرت نیز مراجعه می‌کنیم تا ابعاد هجرت برای ما بیشتر روشن شود.

قرآن عظیم، معمولاً سه واژه را در کنار هم استفاده می‌کند و اینها سه‌گانه‌ی متصل هستند. این اتصال، از ارتباط عمیق و ریشه‌ای و ماهوی بین این سه ویژگی حکایت دارد. این سه واژه عبارتند از: «ایمان»، «هجرت» و «جهاد». شاید بگویید چهارمین مورد هم شهادت است. گر چه در این آیات سخن از شهادت به میان نیامده، در بعضی آیات دیگر به آن اشاره رفته است و می‌شود گفت شهادت پاداش عظیم و اجر بزرگی است که به مؤمن مهاجر مجاهد داده می‌شود.

ایمان به معنای باور به حق تعالی و پیام الهی، نشانه‌ها و آثار و لوازمی دارد که در شخصیت، سخن، اقدام و ویژگی‌های اخلاقی و رفتاری انسان مؤمن، خود را نشان می‌دهد. صدرنشین این ویژگی‌ها هجرت است.

اما معنای هجرت چیست و نسبت آن با ایمان و جهاد چیست؟ کلمه‌ی هجرت به معنای کوچیدن و سیر و سفر کردن و فاصله گرفتن و خارج شدن از جایی یا چیزی برای رسیدن به جایی یا هدفی یا مقصدی است. در متن هجرت، حرکت و سیر هست و مبدأ و مقصد و آغاز و پایانی. پس در هجرت، عمده‌ی مسئله عبارت از سیر و سفر و کوچیدن و حرکت است.

از منظر قرآن کریم، مؤمن حتماً مهاجر است و نشانه‌ی صدق ایمان، هجرت است. مؤمن، یعنی انسان مسافر و مهاجر؛ کسی که از گمراهی به هدایت، از جهل به علم، از رذیلت به فضیلت و از ظلمات به نور سیر می‌کند. هجرت برای مؤمن هیچ انقطاعی ندارد و پایان نمی‌پذیرد. ایمان انسان مؤمن به او می‌گوید برخیز و حرکت کن و قیام لله داشته باش و مسافر شو و برای رسیدن به رضای حق حرکت کن. در هر موضع و موقعیتی که هستی، باید آن موقعیت را به سوی موقعیت بهتر ترک کنی و وارد موقعیت بعد شوی. اگر به خدای متعال ایمان آوردی، ذات و طبع ایمان، تو را برمی‌انگیزاند و وقتی شهد ایمان را چشیدی، این ویژگی آشکار می‌شود. لازمه‌ی ایمان همین حرکت و سیر منزل‌به‌منزل و قدم‌به‌قدم است. چون هجرت همه‌ی این موارد را شامل می‌شود، تمام‌شدنی نیست.

توقف و در جا ‌زدن، علامت خطر است. انسان همواره نواقص و کاستی‌هایی دارد و قطعاً در نگاه خداوند، موقعیت بهتر و شایسته‌تر و رتبه‌ی بالاتری در پیش است. مؤمن هرگز دو روزش مثل هم نیست؛ چراکه دائم در حال هجرت و حرکت به سمت نور است. در روایتی نورانی آمده است که کسی که دو روزش مثل هم باشد، مغبون است؛ چون یک روز از دست داده و باید به اندازه‌ی آن یک روز تحصیل کمال و ترک نقص کرده باشد و اگر این کار را نکرده باشد، مغبون و خسارت‌زده است. تنها راه سعادت این است که حتماً امروز شما بهتر از دیروز باشد و اگر امروز شما بدتر از دیروز باشد، وامصیبتا! درباره‌ی چنین کسی گفته‌اند که ملعون است و از رحمت خدا دور.[2]

حالت پسندیده آن است که انسان روز دومش بهتر از روز اولش باشد و معلوم است که چنین کسی سیر و سفر نموده و راهی طی کرده است.

خدای تبارک و تعالی در قرآن کریم کوچ مؤمن را تحت ولایت خودش قرار داده و فرموده است: «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ؛[3] خداوند سَرور كسانى است كه ايمان آورده‏‌اند. آنان را از تاريكي‌ها به سوى روشنايى به در مى‌برد». خدای متعال دست انسان مؤمن را می‌گیرد و او را از ظلمات به نور می‌برد. در نقطه‌ی مقابل هم فرمود: «وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ؛[4] و كسانى كه كفر ورزيده‏‌اند، سَرورانشان، طاغوتند كه آنان را از روشنايى به سوى تاريكي‌ها به در مى‌برند». کار دستگاه کفر و طاغوت این است که نور انسان‌ها را بگیرد و از نور به سوی ظلمات، جهالت، ضلالت و حیرت سیر دهد.

هجرت به معنای سیر به سوی مقامات انسانی و کمال است که در قرآن کریم از آن به رشد و فلاح تعبیر می‌شود. این قاعده‌ی کلی در مورد بحث هجرت بود که تقدیم شد.

 

مؤمن همواره در حال پیشرفت است

در جا زدن حالت بسیار وحشتناکی است که با ایمان تضاد دارد. معنای ایمان، پیش رفتن است. اولیای خدا این‌گونه هستند و وقتی در دو روز متفاوت با آنها می‌نشینی، این تغییر را در آنان می‌بینی که هر روز عارف‌تر، شجاع‌تر، عادل‌تر، مهربان‌تر، منصف‌تر و کامل‌تر ‌شده‌اند. سیر انسان مؤمن در علم، اخلاق و عمل رو به کمال است و این نشانه‌ی ایمان است. اگر کسی به حقیقت انسان رسید، مهاجر و مسافر به سوی خدای متعال و رضای او می‌شود.

انتهای این سیر، رسیدن به رضای حضرت حق و ملاقات بهشت رضوان الهی است؛ همانی که درباره‌اش فرمود: «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً؛[5] اى نفس مطمئنه، خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد». خدای متعال آنجا اعلام می‌کند که هم من از تو راضی هستم و هم تو از من راضی هستی. این نقطه انتهای سفر و سیر انسان مؤمن است.

در این زمینه سخن فراوان است و بزرگان، اقطاب عرفان و سیر و سلوک در موردش فراوان بحث کرده‌اند. اگر به این واقعیت برسیم، از حضرت سیدالشهدا (علیه السلام)، چنین چیزی را می‌طلبیم. انسان باید در مجالس حسینی چیز‌های بزرگ بخواهد.

 

تفاوت هجرت کبری و هجرت صغری

تا اینجا درباره‌ی هجرت کبری سخن گفتیم. اینکه گفتم مؤمن، مهاجر است، به ذهن شما آمده است که باید بار سفر ببندد و از این شهر به آن شهر برود. اما با توجه به آیات کریمه‌ی قرآنی، معنای هجرت، وسیع‌تر و فراگیرتر است و کل زندگی، وجود و شخصیت انسان را در بر می‌گیرد. ایمان انسان به او حرکت می‌دهد، به حرکتش سرعت می‌دهد و به سرعت او سبقت می‌دهد تا به مقصد برسد.

این مسیر درجاتی دارد و در واقع نردبانی پیش روی انسان مؤمن است که پله‌پله تا ملاقات خدا می‌رود.

ما فرصت چندانی نداریم و فرصت‌های ما در دنیا خیلی محدود است و بند به یک نَفَس است. کسی که سرعت سیر گرفته است، باذن الله بعد از مرگ هم تتمیم نور و سیر دارد. اگر این درجات و مقامات برای من و شما نیست، پس برای کیست؟ چه کسی می‌خواهد به مقام صابرین و شاکرین و منیبین و مجاهدین و محبین و متوکلین برسد؟

انسان وقتی خواست راه بیفتد می‌بیند که به نقشه‌ی راه نیاز دارد و هر روز باید به آن مراجعه کند. دلیل اینکه عطش مراجعه‌ی ما به قرآن کریم کم است، این است که ما راه نیفتاده‌ایم؛ و الّا کسی که راه افتاد، دائم باید به نقشه مراجعه کند و به راهنما نیاز دارد. اگر احساس کردی به راهنما نیاز نداری، معلوم می‌شود یا اصلاً راه نیفتاده‌ای یا در راهی هستی که معلوم نیست تو را به هدف برساند.

اگر نماز، اخلاق و عبادات پارسال ما از امسال بهتر بود، معلوم می‌شود رشدی نکرده‌ایم. اولیای خدا می‌گویند هر روزت باید با روز قبل فرق داشته باشد و قدمی برداشته باشی. اگر برنداشته‌ای، یک روز از عمرت را از دست داده‌ای.

چنانچه در جا بزنیم،‌ حیف می‌شویم و از دست می‌رویم و جا می‌مانیم. قرآن از ما هجرت خواسته و فرموده راه بیفتید. به کسانی که راه افتاده‌اند، می‌گوید سرعت بگیرید و به آنها که سرعت گرفته‌اند، می‌گوید سبقت بگیرید. یک بار «سَارِعُوا؛[6] بشتابید» می‌گوید و یک بار «سَابِقُوا؛[7] سبقت بگیرید».

راه پیش روی ما، طولانی و طاقت‌فرسا است، چه زمانی می‌خواهیم این راه را برویم؟! اگر جوانی از دست برود، انسان نمی‌تواند راه زیادی را طی کند. انسان در جوانی راهرو و مهاجر می‌شود و حرکت می‌کند و سرعت می‌گیرد. با جوانی خود چه می‌کنی؟! معطل هستی؟! خواب هستی؟! مجلس سیدالشهدا (علیه السلام) مجلس بیداری است؛ تو را حرکت می‌دهد و به خودت می‌آورد. اسم این حرکت و انقلاب درونی، هجرت کبری است که درحقیقت هجرت از نفس به سوی خدا است.

 

مؤمن مهاجر، قطعاً اجر می‌برد

ممکن است بپرسید: اگر من حرکت کردم و راه افتادم و جدی و با ثبات قدم بودم و هر روز نورانی‌تر، خالص‌تر، عارف‌تر، عاشق‌تر، خوش‌اخلاق‌تر و موفق‌تر بودم، اما وسط راه پیک مرگ مرا صدا زد، تکلیف چیست؟ قرآن کریم در این آیه جواب تو را داده است: «وَمَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ؛[8] و هر كس [به قصد] مهاجرت در راه خدا و پيامبر او از خانه‏‌اش به درآيد، سپس مرگش دررسد، پاداش او قطعاً بر خدا است». نگران نباش! مهم این است که مهاجر و مسافر شده باشی. رسول در این آیه عینیت و حقیقت و تجلی رضای الهی است. وقتی تو به سمت رسول خدا حرکت کردی و هر روز بیشتر به پیغمبر شبیه و به اخلاق او نزدیک‌تر شدی، دیگر نگران تمام شدن وقت نباش، اجر تو قطعاً بر عهده‌ی خدا است.

وقتی با سرعت در اتوبان کمال حرکت می‌‌کنی، چنانچه مرگت فرارسد، قرآن می‌گوید نگران نباش که ما تو را به آن مقصد می‌رسانیم.

دوستی داشتم که شهید شد. خیلی دوست داشتم ایشان را ببینم تا بدانم آن طرف چه خبر است. این توفیق نصیبم شد و شبی در خواب دیدم که وارد مسجدی شدم، و یک نوجوان رعنا و باطراوت در گوشه‌ای ایستاده و مشغول نماز بود. خیلی زود متوجه شدم که شهید جواد است. آرام نزدیک شدم و کنارش نشستم. تا نشست که نمازش را سلام دهد، دستش را گرفتم و شروع به سؤال‌پیچ‌کردن او کردم: چه خبر؟ از فلانی چه خبر؟ چه کار می‌کنید؟ و... گفت: این‌قدر به تو بگویم که خیلی از سؤالات تو را نمی‌توانم جواب دهم؛ اما چیزی که می‌توانم بگویم این است که ما (شهدا) اینجا گروه‌بندی شدیم و هر گروه، یک بزرگی دارد. یک گروه با شهید بهشتی و یک گروه با شهید مطهری است. از روزی که شهید شدم، همین‌طور دارند ما را بالا می‌برند.

او مهاجر شده و در هجرت به شهادت رسیده بود؛ پس اجر او با خدا است و چون مرگ او با شهادت بوده، سیر او را تکمیل می‌کنند و نمی‌گذارند در همان موقعیت بماند. من به پدر و مادر و خانواده‌ی شهدا می‌گویم: خیال نکنید همان تصویر ذهنی که شما از شهید دارید، الان هم همان است. الان چیزی دیگر است و خیلی بالا رفته است.

آن دوست ما سیرش را آغاز کرده و سرعت گرفته بود و در بهترین موقعیت ـ درحالی‌که شتابان به سوی خدای متعال در حرکت بود ـ شهید شد. این یک نوع برزخ است.

عده‌ای هم برزخشان توقف است و وقتی می‌میرند، وارد فضای تاریک می‌شوند و متوقف می‌مانند تا قیامت شود؛ زیرا اصلاً سیر نداشته‌اند.

بگذریم؛ آن شهید به من گفت: گاهی این گروه‌ها به اتفاق هم محضر سیدالشهدا (علیه السلام) می‌روند! همه‌ی اینها مستظهر به روایات است. اگر این‌طور نبود، برای شما نمی‌گفتم. در هر دیدار با امام حسین (علیه السلام) اینها به کجا‌ها می‌رسند؟ چه داریم می‌کنیم؟! در کوچه‌پس‌کوچه‌های زندگی دور خودمان می‌چرخیم. تا کی می‌خواهیم بچرخیم؟! رشدی! سلوکی! پروازی! خدای متعال ما را برای پرواز خلق کرده است.

پیام مکتب اباعبدالله (علیه السلام)، هجرت فرد، خانواده و جامعه است. حضرت در قله ایستاده است و به ما می‌گوید: بیایید و راه بیفتید که دیر می‌شود. او ما را به سیر دعوت می‌کند. اگر سیر کردی، حسینی هستی.

 

هجرت صغری

وقتی می‌گوییم هجرت، ذهن ما سمت هجرت صغری می‌رود که بار و بساط ببندی و مثلاً از بندرعباس به کرمان بروی. البته این هم هجرت محسوب می‌شود و مؤمن هجرت صغری دارد. حتی گاهی این هجرت واجب می‌شود. قرآن کریم می‌گوید اگر در شهر و موقعیتی بودی که دین تو ضربه می‌خورد، واجب است که از آنجا بروی. اگر در این شهر نمی‌توانی دین خود را حفظ کنی، به شهر دیگر برو. مگر زمین خدا کوچک است؟!

قرآن کریم در آیه‌ای هشداردهنده می‌گوید: مأموران حضرت عزرائیل وقتی جان عده‌ای را می‌گیرند، به آنها می‌گویند: «فِيمَ كُنْتُمْ؛ در چه [حال] بودید؟». می‌گویند: «كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ؛ ما در زمين از مستضعفان بوديم». کاری از ما برنمی‌آمد، ما در بازار بودیم و همه ربا می‌گرفتند؛ ما هم می‌گرفتیم. اینها به خودشان ظلم کردند و کثیف هستند. جوابشان این است: «أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا؛[9] مگر زمين خدا وسيع نبود تا در آن مهاجرت كنيد؟». چه کسی گفته باید در همان شهری که متولد شدی، زندگی کنی؟! اگر نمی‌توانی ایمان خود را حفظ کنی، بار ببند و به شهر دیگر برو. این همان هجرت صغری است که باید بار بگیری و مسافر شوی. اگر حفظ دین تو وابسته به هجرت است، این هجرت بر تو واجب است.

هجرت صغری مصادیق دیگری هم دارد؛ مثلاً شخص در اداره یا شغلی است که آلوده می‌شود. خب باید هجرت کرد. رزق به دست خدا است و متوقف به دست افراد نیست. قرآن می‌فرماید:  «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتينُ؛[10] خدا است که خود روزی‌بخشِ نیرومندِ استوار است». گاهی انسان باید از شغل، اداره‌ و محل خود هجرت کند.

هجرت برای حفظ ایمان، واجب، و برای تکمیل ایمان، مستحب است. مثلاً از محل خود به محلی می‌روی که مسجد خوب و عالم ربانی و... دارد. گاهی هجرت برای کمال است و می‌دانی اگر به شهر دیگری بروی، می‌توانی تحت تربیت یک عالم ربانی رشد کنی. این نیز خیلی خوب است و مستحب. گاهی هجرت برای جهاد و نصرت ولیّ خدا است که متوقف بر هجرت و ترک خانه است. در اینجا به عنوان مقدمه‌ی جهاد باید هجرت کنی.

 

هجرت امام حسین (علیه السلام)

سید و سالار شهیدان (علیه السلام) هجرت داشت؛ اما هجرت ولیّ خدا چه هجرتی است؟! او که در قله‌ی کمال است و دین و ایمان و اعتقادش وابسته به این شهر و آن شهر نیست. پس هجرت او برای چیست؟!

هجرت او برای امر به معروف و نهی از منکر، نجات دین خدا و بر باد دادن حیثیت طاغوت است. امام حسین (علیه السلام) برای نجات امت هجرت کرد. هجرت او مثل هجرت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) است که از مکه به مدینه آمد؛ با این تفاوت که حضرت از مدینه به مکه آمد و هجرتش را ادامه داد تا به سرزمین شگفت‌انگیز کربلا رسید.

امام حسین (علیه السلام) عملیات نجات خود را از کربلا شروع کرد و تا دامنه‌ی قیامت هم کارش ادامه دارد تا کل امت را نجات دهد.



[1]. انفال: 72.

[2]. امام موسی کاظم (علیه السلام) فرمودند: «آن‌كس كه دو روزش مساوى باشد، ملعون است و كسى كه دومين روزش بدتر از روز اولش است، ملعون است و آن‌كس كه افزايش [معنوى] در خود نبيد در سرازيرى نقصان و كمبود است و كسى كه چنين باشد، مردن براى او بهتر از زندگى است». محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج78، ص333.

[3]. بقره: 257.

[4]. همان.

[5]. فجر: 27 ـ 28.

[6]. آل عمران: 133.

[7]. حدید: 21.

[8]. نساء: 100.

[9]. نساء: 97.

[10]. ذاریات: 58.



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *