استحباب احیای شب عاشورا
هر مجلسی که در شب عاشورا تشکیل میشود و جمعی از دوستان و ارادتمندان حضرت در آن حضور پیدا میکنند، به منزلهی شعبهای از خیمهی سیدالشهدا (علیه السلام) است. شب عاشورا یک شب عادی نیست و شب عجیبی است. شما از شب اول محرّم، جلسات رفتید و عرض ارادتها کردید؛ اما شب عاشورا فرق میکند. همهی عزیزانی که این توفیق را پیدا کردند، باید حالشان در پیشگاه حضرت حق، حال شکر باشد که چنین توفیقی شامل حالشان شده است. باید همان حس حضور اصحاب در محضر سید و سالار شهیدان را داشته باشند؛ چه پیران، چه آقایان و چه بانوان؛ چراکه در اصحاب حضرت هم پیرها و جوانان و زنان حضور داشتند. با همان احساس باید انسان در مجلس شب عاشورا حضور یابد و حالتش، حالت بیعت و احساسش، احساس نصرت باشد و قلبش را با خودش آورده باشد برای تقدیم به سیدالشهدا (علیه السلام). این نکتهی اول.
نکتهی دوم اینکه شب عاشورا، شب ذکر و مناجات و دعا و تلاوت قرآن است.
در روایات است که اگر کسی موفق شود این شب یا حداقل بخشی از آن را احیا بدارد، شب قدر دیگری برای او خواهد بود.[1] اقتدا به سیدالشهدا (علیه السلام) و اصحاب آن حضرت در احیای این شب به تلاوت، ذکر و استغفار، آثار بسیار عجیبی دارد. بنابراین مناسب است هرقدر که برای انسان میسر شود، شب عاشورا ـ مخصوصاً نزدیک سحر ـ به ذکر و تلاوت و نماز و مناجات مشغول شود.
ویژگیهای مؤمن مجاهد
بحث ما استخراج پیامهای عاشورا با مراجعه به کلام و سیرهی سیدالشهدا (علیه الصلاة و السلام) و تطبیقش با قرآن کریم بود.
شب گذشته پیامی که مورد بحث قرار گرفت، پیام جهاد بود. مؤمنان براساس نص کلام الهی، به مؤمن قاعد و مؤمن مجاهد تقسیم شدند. امام حسین (علیه الصلاة و السلام) همهی انسانهای مؤمن در تاريخ را دعوت میکند که مؤمن مجاهد باشید، نه قاعد. مؤمن مجاهد یعنی مؤمن قوی و کارآمد که زندگیاش را در مسیر نصرت دین و ولیّ خدا قرار میدهد. چنین مؤمنی اهل مصاف با دشمن و رفتن به میدان است. جهتگیری اقداماتش در زندگی این است که به قلب سیاه دشمن بزند و به سهم خودش هر مقدار که بتواند، کید دشمن را علیه اسلام خنثی سازد.
مؤمن مجاهد مرزبندی و موضع دارد و اگر از طرف دشمن سبک زندگی پیشنهاد شود، علیه آن اقدام میکند. حواسش به همهچیز هست. همراه با ولیّ و در یاری او برای خنثی کردن کید دشمن و ضربه زدن به دشمن است.
جهاد همهی زندگی مؤمن را پوشش میدهد. لازم نیست حتماً جنگ سختی بین مؤمنان و کفار باشد تا جهاد شکل گیرد. جهاد با مال، جان، خانواده، فرزند، آبرو، قلم، بیان و... نیز جهاد محسوب میشود؛ فقط کافی است در راه خدا باشد. تعبیر قرآن این است: «جاهَدوا في سَبيلِ اللَّهِ بِأَموالِهِم وَأَنفُسِهِم؛[2] با اموال و جانهایشان در راه خدا جهاد نمودند». بنابراین تو اگر معلم باشی، باید مجاهد باشی؛ اگر دانشآموز هستی، باید مجاهد باشی.
در این صورت دانشآموز مؤمن مجاهد، معلم مؤمن مجاهد، کاسب مؤمن مجاهد و... تعریف میشود. مؤمن مجاهد فرق نمیکند کجا هست، در کشتی، ساحل، فلان شرکت، هرجا هست، حاضر در صحنه، وظیفهشناس و قوی است و نشانههای ایمان و روحیهی انقلابیاش در رفتارش آشکار است.
مؤمن مجاهد باید همیشه آمادگی رزمی خود را حفظ کند. یعنی از نظر جسمی، آئین رزم، شناخت ادوات رزم، اینها را هم بلد باشد. در گذشته، بعضی از کسانی که حواسشان به حضرت ولیّ عصر (ارواحنا فداه) و ظهور حضرت بود، روزهای جمعه اول صبح مانور میدادند. با اسلحه و امکاناتی که داشتند، به اتفاق دوستانشان، رزمایشی برگزار میکردند به نشانه اینکه آقا ما آمادهایم.
آمادگی جسمانی برای حضور در میدان رزم، امر بسیار پسندیدهای است. معمولاً ما یک مقدار غفلت میکنیم؛ مخصوصاً وقتی سنمان بالا میرود. انسان باید همیشه و در هر وضعیتی، خود را برای آن حضور، آماده نگه دارد.
اینها پیامهای کربلا و عاشورا است. در عاشورا افرادی بودند که وقتی میخواستند به میدان بروند، باید ابروهایشان را میبستند؛ ولی وقتی رفتن به میدان، طوفان میکردند. سخن از حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه است. فقط جوانها نبودند، پیرها هم بودند. آنها خیلی آماده بودند، هرچند سنشان بالا رفته بود. در بین شهدای حرم نیز هم جوانان رشید، و هم پیرانی مثل شهید همدانی داریم.
بعضیها ورزش میکنند تا مثلاً سلامت قلبیشان حفظ شود. اینهم خوب است، اما به جهاد ربطی ندارد. مؤمن به قصد جهاد، یاری امام زمان و نائب امام زمان آمادگی جسمانیاش را حفظ میکند. اگر کسی با این نیت ورزش کند، در صف مجاهدین قرار میگیرد.
مهلت خواستن حسین (علیه السلام) برای انجام سه کار
از فهرست پیامهای حسینی، یکی را از زبان خود سیدالشهدا (علیه السلام) انتخاب کردهام که همه با آن آشنایید، ولی برای یادآوری و تأکید، آن را بیان میکنم.
قضیه دقیقاً از اینجا شروع میشود که عصر تاسوعا ـ یعنی همین روزی که پشت سر گذاشتیم ـ سمت دشمن هلهله و ولولهای برپا شد تا برای حمله به حضرت آماده شوند. حضرت خطاب کردند به عباس (علیه السلام)، و آن جملهی عجیب را فرمودند: «اِرکَب بِنَفسِی اَنت».[3] جان حسین به قربان تو، برو ببین چه میگویند. عباس کیست که سیدالشهدا (علیه السلام)، حجت خدا، به او میگوید: فدایت شوم؟
حضرت عباس (علیه السلام) رفت، بررسی کرد، برگشت و فرمود: میخواهند الان جنگ را شروع کنند. امام حسین (علیه السلام) فرمود: عباس جان، به اینها بگو امشب به ما مهلت بدهند.
خیلی تکاندهنده است که حسین غیرت الله، مظهر عزت حق و کرامت، در اوج عظمت، از آنها مهلت بخواهد. حسین مشتاق دیدار خدا است و برای آن لحظهشماری میکند. اما درحالیکه همه توقع داشتند بگوید ما از آنها آمادهتریم، برویم میدان، حضرت فرمودند: برو مهلت بگیر.
باید ببینیم آن چیزی که حضرت برایش مهلت گرفته، و به خاطر آن میخواهد چند ساعت بیشتر در این دنیا باشد، چیست؟ اگر از آن سر در بیاوریم، فلسفه و سرّ حیات را کشف خواهیم کرد. چیزی که حسین (علیه السلام)، به خاطر آن میخواهد چند ساعت بیشتر در این دنیای فانی بماند، «راز و نیاز و عبادت با حضرت حق» است. فرمود: «فَهُوَ یَعْلَمُ أَنِّی كُنْتُ قَدْ أُحِبُّ الصَّلَاةَ لَهُ وَ تِلَاوَةَ كِتَابِهِ وَ كَثْرَةَ الدُّعَاءِ وَ الِاسْتِغْفَارِ»[4] خدا خودش میداند که حسین چقدر نماز، تلاوت قرآن و دعا را دوست دارد.
مطلب خیلی بزرگی است و ما نمیتوانیم آن را درک کنیم و بفهمیم. امام حسین (علیه السلام) چه هنرمندانه و دقیق، این پیام را تعبیه کرده که اگر شب عاشورا هرجا مجلسی در تمام تاریخ به نام ایشان تشکیل شد، بگویند درگیری عصر تاسوعا به صبح عاشورا افتاد؛ زیرا حسین (علیه السلام) برای عبادت مهلت خواستند.
اگر پیام شب عاشورایی امام حسین (علیه السلام) را درک و دریافت کنیم، زندگیمان کلاً دگرگون میشود. چنانچه به مقام عطش و عشق به نماز، قرآن و دعا برسیم، به سرّ زندگی حسینی دست خواهیم یافت و تازه میفهمیم زندگی یعنی چه.
آن وقت باید ببینید نماز یعنی چی که حسین عاشقش است. حسین معشوق خدا است. کسی که خود محبوب و معشوق حق است، خود، عاشق نماز است. در نماز چه خبر است؟! در نماز ولیّ خدا چه اتفاقی میافتد؟! همنشینی با قرآن و تلاوت آن، چه دارد که حسین را عاشق خود کرده است؟ در دعا چه رازی نهفته است که محبوب خدا را محب خود، و معشوق خدا را عاشق خود کرده است؟ این چه چیزی بود که بر اشتیاق به شهادت ابا عبدالله غلبه کرد؟
حضرت از شخص پلید و کثیفی مثل عمر سعد مهلت میگیرد. معلوم است مطلب خیلی بزرگی در میان است. لذا باید وقت بگذاریم و روی این موضوع تأمل و تدبر کنیم.
خدای متعال از مؤمنین توقع دارد که قدر نماز را بدانند. نماز یک تکلیف یا بار سنگین نیست. نماز، مدار، محور و نقطهی اصلی در زندگی انسان مؤمن است. معیار حسینی شدن این است که نماز محور، مدار و مرکز همهچیز ما شود.
امشب باید دامن ابا عبدالله (علیه السلام) را بگیریم و بگوییم: آقاجان! بر ما نپسند که در وادی غفلت به سر بریم. دارد دیر میشود. قطره و ذرهای از آنچه در نماز بر شما میگذرد، به ما نشان دهید و برای ما از آن رمزگشایی کنید.
اهمیت فوقالعادهی نماز در قرآن
خدا وقتی میخواهد در قرآن کریم دربارهی نماز صحبت کند، غوغا میکند. قرآن کریم با این تعابیر از ما توقع دارد که برای نماز، ارزش قائل شویم:
1. «أَقیمُوا الصَّلاةَ»،[5] نماز را اقامه کنید. مسئلهی خواندن نیست. نگفت: نماز بخوان: «اقراء الصلاه»، بلکه گفت: «أَقیمُوا الصَّلاةَ».
نماز که خط مستقیم ارتباط با ساحت قدس ربوبی است و محبوب و معشوق پیغمبر، اهلبیت (علیهم السلام) و انبیا است، چهار هزار حد و حکم دارد. نماز به تمام نیازهای عرفانی، روحانی، فردی و اجتماعی مؤمنان جواب میدهد. طفل دبستانی باشی، نماز؛ جوان باشی، نماز؛ سالک باشی، نماز؛ واصل باشی، نماز؛ آغاز سلوک باشی، نماز؛ وسطش باشی، نماز؛ بر قله هم باشی، نماز. خدای متعال در نماز برای مؤمنین چه کرده است؟!
وقتی سر به سجده میگذاری، بین تو و عالم معنا و الهی ارتباطی برقرار میشود که طی آن، به قدری رحمت، فیض، مغفرت و لطف بر تو نازل میشود که نمیتوانی تصورش را بکنی. در روایت است که اگر بنده میفهمید در سجده چه خبر است، هرگز سر از سجده برنمیداشت.[6]
مسئله، مسئلهی عادی نیست. اقامهی نماز، یعنی حدود، آداب، آیین، ظاهر و باطنش را بشناسی و رعایت کنی. نماز باید در زندگی ما ایستاده باشد. نکند نماز نشسته و گوشهای از زندگی افتاده باشد! نماز باید وسط زندگیات بایستد؛ چون ستون دین است. اگر بایستد، دینت ایستاده و چنانچه بنشیند، دینت نشسته است. اگر نمازت به حاشیه رفت، دینت به حاشیه رفته است و به هیچجا نمیرسی. لذا فرمود: «أقیمُوا؛ اقامهاش کنید».
2. «حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ؛[7] بر نمازها مواظبت کنید». پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) خطاب به ابوذر فرمود: «یا اباذراحْفَظِ اللَّهَ یَحْفَظْکَ» تعبیر بسیار قشنگی است. خدا را داشته باش، تا خدا داشته باشدت.
نماز را حفظ کنید تا نماز، شما را نگه دارد. در ادامه آیه فرمود: «حَافِظُواْ عَلَى الصَّلَوَاتِ والصَّلاَةِ الْوُسْطَى وَقُومُواْ لِلّهِ قَانِتِينَ؛ بر نمازها و نماز میانه مواظبت کنید، و خاضعانه برای خدا بهپا خیزید».
پیام این فرمان خداوند راجعبه نماز این است که نماز در معرض خطر است، پس حواستان را جمع کنید. شیاطین سرمایهگذاری وسیع دارند برای خراب کردن نماز شما، چون نمازت که خراب شد، دین، دنیا و آخرتت نیز خراب خواهد شد.
شیطان اگر بتواند نمازت را بزند، همه چیز تو را زده است. معنای «حافظوا» این است که مواظب باش در نماز گرفتار سهو، غفلت و غیبت نشوی. گاهی انسان نماز میخواند، ولی غایب است. گاهی نماز میخواند، ولی سهو دارد و دلش جای دیگر است. گاهی میخواهیم نماز بخوانیم، اما کار دیگری بر نماز مقدّم میشود.
نماز اول وقت
یک نماز که از اول وقتش عبور کرده باشد، با هیچ چیزی نمیتوانیم جبرانش کنیم. نمازهای بعدی را اگر سر وقت خواندی، جای خود را دارد و فضیلتی را که از دست دادی، جبران نمیکند. وامصيبتا اگه نماز انسان قضا شود!
یکی از دوستان امام صادق (علیه السلام) به آن حضرت عرضه داشتند: میخواهم به سفر تجاری بروم. برایم استخاره بگیرید. حضرت استخاره کرد و گفت: این سفر، سفر خوبی نیست.
آن شخص پیش خود محاسبه کرد که امام صادق (علیه السلام) گفت سفر خوبی نیست، اما اوضاع مناسب است و جنسی که میخواهم ببرم، بازارش خوب است. به رغم استخارهای که کرده بود، راه افتاد و رفت. اتفاقاً خیلی سود کرد و جنسش را به عالیترین قیمت در کوتاهترین زمان فروخت. شاد و خرّم و سرحال خدمت امام صادق (علیه السلام) آمد و گفت: استخارهی شما بد آمد، ولی سفر خوبی شد. حکمتش چیست؟ حضرت فرمودند: در فلان منزل، شب دیر خوابیدی، نماز صبحت قضا شد. اگر تمام دنیا و هر چه که در آن هست، همه را به تو بدهند، جای آن دو رکعت نماز را نمیگیرد.
ما چه حسرتها خواهیم خورد به خاطر نمازهایی که اول وقت نخواندیم! خدای متعال با ما قرار گذاشته و وقت تعیین کرده است. ادب بندگی اقتضا میکند سر قرار حاضر شویم.
امام رضا (علیه السلام) فرمود: «عَلَیْكَ أَبَداً بِأَوَّلِ الْوَقْت»؛[8] تا هر وقت در این دنیا زنده بودی، نمازت سر وقت باشد.
وقت، آداب، حدود و احکام نماز را رعایت کنید که اثر عجیبی دارد. مثلاً قنوت گرفتن، خیلی مؤثر است. خیلی بد است که انسان پیر شود، اما نداند چطور قنوت بگیرد، دستش کجا و به چه سمتی باشد. سایر اجزاء و ازجمله نشستن نیز اینگونه است. حضور در محضر حضرت حق، آداب خاص خود را دارد.
تأکید قرآن بر نماز ظهر
در آیهای که خواندم، خداوند میفرماید: «حَافِظُوا عَلَى الصلَوَاتِ والصَّلَاةِ الْوُسْطَى». دربارهی «الصَّلَاةِ الْوُسْطَى» احتمالاتی دادهاند، ولی احتمال اصلی و قویتر این است که نماز ظهر باشد. بر نماز وسطی، که وسط روز است، تأکید شده است. چون این نماز بیشتر در معرض خطر است، حفاظت بیشتر میخواهد. معمولاً یا سر کار هستیم یا مشغول انجام کارهای خود، لذا احتمال اینکه نماز ظهر لطمه بخورد، بیشتر است؛ برای همین مولا فرمود حواست به نماز وسطی بیشتر باشد.
ویژگی نماز مطلوب
1. خشوع
3. سومین کلیدواژهی قرآنی، این است که در نماز، فروتن و افتاده باش. با دل لرزان و با حال ادب، و به تعبیر قرآن، «خاشع» باش. قرآن میفرماید: «قَدْ اَفْلَحَ الْمُوْمِنُونَ؛[9] بهراستى كه مؤمنان رستگار شدند». چرا؟ چون: «الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ؛[10] همانان كه در نمازشان فروتنند». مؤمنان حقیقی وقتی نماز میخوانند، در برابر عظمت پروردگار، دلشان میلرزد و قلبشان در نماز حاضر و خاشع است.
پیامبر عزیزمان وقتی نماز میخواندند، لباس و محل سجدهی حضرت از اشک چشمشان خیس میشد. آن حضرت نماز میخواند، ما هم نماز میخوانیم!
وقتی با دوستم صحبت میکنم، آنجا حاضرم، اما هنگامی که با رب العزه حرف میزنم، حواسم جای دیگر است. خاشع، مؤدب، فروتن و با دل لرزان، در محضر رب العالمین حاضر باش. چقدر ما از قرآن فاصله داریم؟ اگر با قرآن باشیم، همهی کارها درست میشود.
2. تأثیر گذاشتن در تمام ابعاد زندگی
قرآن کریم یک ویژگی دیگر را برای نماز پسندیده مطرح میکند که قابل تأمل است: «الَّذِینَ هُمْ عَلَی صَلاَتِهِمْ دَائِمُونَ؛[11] آنان که دائم در نماز عمر گذرانند». یعنی چه که دائماً در نماز هستند؟ یعنی همواره در حال رکوع و سجده هستند؟ اگر این باشد، چگونه زندگی، کسب و کار و وظایف اجتماعی خود را انجام میدهند؟ منظور این است که نمازشان در تمام کارهای دیگرشان حضور پیدا میکند. پشت میز اداره هم که هست، نشانهی نمازش آنجا هست و حال ذکر دارد. با رفیق و خانوادهاش که هست، در نماز است.
بنابراین اگر کسی با همسرش بداخلاقی کرد، از نماز خارج شده است. چنانچه دروغ گفتی، از نمازت خارج شدی؛ زیرا قرآن دربارهی نماز فرمود: «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَآءِ وَالْمُنکَرِ؛[12] نماز، از كار زشت و ناپسند بازمىدارد». کلمهی «دائمون» را چند گونه معنا میکنند؛ اما من این طور فهمیدم و برایش مبنا هم دارم.
مؤمن همیشه در نماز است، یعنی ذکر و توجهش به حضرت حق برقرار است. وقتی خرید و فروش میکند، در پرتو نمازش خرید و فروش میکند؛ لذا نه گرانفروشی میکند، نه حق مردم را ضایع. کسبش آهنگ نمازش را دارد. اگر نماز معلم در تدریسش حضور داشته باشد، چه معلمی میشود؟ لذا مولای کریم اجازه نداده ما از نماز فاصله بگیریم و فرموده است: «أَقِمِ الصَّلَاةَ طَرَفَيِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِّنَ اللَّيْلِ إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ ذَلِكَ ذِكْرَى لِلذَّاكِرِينَ؛[13] در دو طرف روز [اول و آخر آن] و نخستين ساعات شب نماز را برپا دار؛ زيرا خوبيها، بديها را از ميان می برد. اين براى پندگيرندگان پندى است». این آیه اصلاً نگذاشته شما از نماز فاصله بگیری. نماز صبح، ظهر، عصر، مغرب و عشا، کل برنامهی روزانهی تو را پوشش داده است.
همهی اطراف زندگی تو را خدای متعال با نماز بسته است. این معنا دارد؛ یعنی از این نماز تا نماز دیگر، باید در حال ذکر باشی. تا خواست چراغ ذکرت، کمفروغ شود، نوبت نماز بعدی میرسد. خدای متعال نمیخواهد تو در غیر از ذکر او باشی. میخواهد تو همیشه در حال ذکر باشی. به سخن دیگر، نمازت در زندگیات جاری شود.
عجیب اینکه نماز، هم قرآن دارد و هم دعا. معجونی است که همهچیز دارد. وقتی قرآن میخوانی، مولا با تو حرف میزند، وقتی دعا میخوانی، تو با مولا حرف میزنی. هر دوی اینها را خدای متعال در نماز تعبیه کرده است.
امشب، تا دیر نشده، برای نمازها، دعاها و تلاوتمان فکری بکنیم و از سیدالشهدا (علیه السلام) کمک بخواهیم.
شب آخر
در خیمه، همه دور سیدالشهدا (علیه السلام) نشستهاند. بعد از نماز، حالت عجیبی شد. اول آقای ما از یاران خود تعریف کرد: بهتر از شما نیامده و نخواهد آمد. شما مدالتان را گرفتید. بعد فرمود: هر که میخواهد، برود، برود. اینها با من کار دارند. شب را مرکب خود قرار دهید و از این صحرا خارج شوید.
معشوق دارد ناز میکند. تا این جمله را فرمود، اولین کسی که از جایش بلند شد، عباس (علیه السلام) بود. حق هم همین است. شروع کرد عشقبازی: ما شما را تنها بگذاریم و بریم؟ سپس مسلم بن عوسجه بلند شد و خطبهی عاشقانهی دیگری خواند: به خدا قسم دوست دارم هفتاد بار در رکاب شما کشته شوم، دوباره زنده شوم، دوباره کشته شوم، اما دست از شما برندارم. زبیر از جایش بلند شد و او هم سخنان مشابهی گفت. کار عشقبازی بالا گرفت.
بعد حضرت فرمودند: حالا که هستید، مقامتان را به شما نشان میدهم. به دست ولایت پرده را کنار زد و مقامشان را نشان داد. کار که به اینجا رسید، مقاتل نوشتهاند از گوشهی خیمه یک نوجوان سیزدهساله بلند شد و گفت: عمو جان، آیا منهم شهید میشوم؟ آقا پرسیدند: قاسم جان! مرگ در نگاه تو چگونه است؟ گفت: «أحلی مِن العَسَل». حضرت فرمودند: بله قاسم، تو هم هستی.
مقاتل نوشتهاند این جمع پراکنده شد و خیمهگاه شد محیط مناجات، تلاوت قرآن و راز و نیاز. شبهای عملیات نیز به تأسی از سیدالشهدا (علیه السلام) همینگونه بود. یکی وصیتنامه مینوشت، یکی قرآن میخواند، یکی مناجات میکرد، یکی به سجده افتاده بود.
امشب شب بسیار سنگینی است. قلب آدم میخواهد از جا بکند. البته سختتر از امشب فردا شب است. آدم نمیداند چه کار کند؟ نافع میگوید: من بیرون خیمه داشتم پاسداری میدادم. شب گذشته بود، رفت جلوتر، دیدم ابا عبدالله از خیمه بیرون آمد و سمت خیمهی زینب رفت. شنیدم زینب به سید الشهدا میگوید: آیا همهی اینها را امتحان کردی؟ نکند تنهایت بگذارند؟
تا این جمله را شنیدم، دواندوان کنار خیمهی حبیب آمدم و صدایش کردم: حبیب، چه نشستهای که زینب نگران است، میگوید: نکند همین چند نفر هم که ماندهاند، بروند. حبیب همه را صدا زد و گفت: دختر علی نگران است. آمدند کنار خیمه و صدا زدند: یا زینب! ما عاشقان حسین پیمان میبندیم تا آخرین قطرهی خونمان بایستیم. خیالتان راحت باشد. زینب هم برایشان دعا کرد. اما فردا شب چه شد؟ وقتی این خیمهگاه هیچکس را نداشت...
[1]. شب عاشورا از نگاه برخی محدثان و فقیهان، در شمار هفت شب احیای سال شمرده شده است (ر.ک: کفعمی، مصباح، ص680). پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «کسی که شب عاشورا را احیا بدارد، مثل آن است که عبادت تمامی فرشتگان را انجام داده و پاداش شبزندهداری در این شب مثل پاداش هفتاد سال عبادت است» (محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج10، ص293).
[2]. توبه: 20.
[3]. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج44، ص391ـ392.
[4]. همان.
[5]. این تعبیر، دوازده بار در قرآن آمده است؛ از جمله در آیهی 43 سورهی بقره، آیهی 72 سورهی انعام و آیهی 56 سورهی نور.
[6]. امام صادق (ع) فرمود: «لَوْ یَعْلَمُ الْمُصَلِّی مَا یَغْشَاهُ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ مَا انْفَتَلَ وَ لَا سَرَّهُ أَنْ یَرْفَعَ رَأْسَهُ مِنَ السَّجْدَة؛ اگر نمازگزار مىدانست چه مقدار از رحمت خداوند او را در برگرفته است، دل از نماز نمیکَند و هرگز راضى نمىشد كه سر از سجده بردارد». ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص122.
[7]. بقره: 238.
[8]. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج80، ص21.
[9]. مؤمنون: 1.
[10]. همان: 2.
[11]. معارج: 23.
[12]. عنکبوت: 45.
[13]. هود: 114.