مروری کوتاه بر پیامهای عاشورا
عنوان عمومی بحث ما «بررسی پیامهای عاشورا در پرتو قرآن کریم» بود. توفیق پیدا کردیم از برخی از اصلیترین پیامهای عاشورایی، تحلیل قرآنی ارائه کنیم. اولین پیام، قیام لله بود. پیام دوم دینمداری بود. بعد از آن نوبت رسید به پیام سوم که پیام نصرت بود. پیام چهارم، امر به معروف و نهی از منکر بود. پیام بعدی عبارت بود از هجرت، که عرض کردیم سهگانهی ایمان، هجرت و جهاد، به صورت بسیار زیبایی در قرآن کریم مطرح شده است. از پیامهای بسیار روشن، درخشان و شوقانگیز عاشورای حسینی، هم هجرت کبری و هم هجرت صغری است؛ یعنی هم هجرت از نقص به کمال در سیر و سلوک فردی، و هم هجرت برای حفاظت و نصرت دین.
بعد از هجرت، نوبت رسید به پیام دیگر عاشورای حسینی (علیه السلام) که پیام جهاد بود. از عالیترین، زیباترین و روشنترین پیامهای عاشورا، پیام جهاد بود که متکی بر آیات کریمهی قرآنی توضیح داده شد.
در جلسهی شب گذشته یکی دیگر از پیامهای کربلا در پرتو قرآن کریم مطرح شد که پیام شهادت بود. از بحث جلسهی دیشب نتیجه گرفتیم که مؤمن وقتی ایمانش به رتبهی اخلاص و صدق میرسد، یکی از این دو وضعیت را دارد: یا شهید است، یا منتظر شهادت.
استقامت، پیام مهم مکتب حسین (علیه السلام)
اما پیام امشب که شب دوازدهم و بنا بر بعضی از نقلها، شب شهادت جانگداز حضرت سید الساجدین (علیه السلام) است. امشب پیامی که از مکتب حسینی و در پرتو قرآن کریم مطرح میکنیم، پیام استقامت است.
آیهاش این است: «إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ؛[1] در حقيقت كسانى كه گفتند پروردگار ما خدا است، سپس ايستادگى كردند، فرشتگان بر آنان فرود مىآيند [و مىگويند:] هان! بيم مداريد و غمين مباشيد و به بهشتى كه وعده يافته بوديد، شاد باشيد».
من سعی کردم در این شبها آیهای که محور بحث هست، با ذهن شما آشنا باشد تا بتوانید یادآوری، حفظ و ترجمهاش کنید. اگر در هر جلسهای، مراجعهی اصلی ما به قرآن کریم باشد و یک آیه، بحث محوری هر مجلس ما باشد، مؤمنین هم از تنبلي دست بردارند و به آن یک آیه مراجعه کنند و آن را حفظ کنند، در مجالسی که در طول سال داریم، آیات فراوانی با توضیح وتفسير و تحلیلش حفظ میشویم. اگر این روش را ادامه دهیم، اتفاق بزرگی میافتد. ماها از قرآن خیلی فاصله داریم. خدا به ما رحم کند و ما را از خواب غفلت بیدار کند. در غیر این صورت حسرت خواهیم خورد.
وضع ما نسبت به قرآن کریم، وضع خوبی نیست. هر مسلمان مؤمن، به دوران جوانی رسید، حداقل باید پانصد آیهی محوری از آیات قرآن کریم را با تفسیرش حفظ باشد و در زندگیاش دائماً به این آیات استناد کند و برنامههای زندگیاش را بر اساس آن طراحی کند.
بشارت فرشتگان به مؤمنان مقاوم
آیهی امشب را با هم معنی کنیم. «إِنَّ» تأکید است. «الَّذينَ قالُوا»، کسانی که گفتند: پروردگار ما، «الله» است. «ثُمَّ اسْتَقامُوا»، سپس استقامت کردند، و پای این ادعا و سخنشان، ایستادند. «تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِکَة»، فرشتگان بر آنها نازل میشوند. تصورش خیلی شوقانگیز است. این فرشتهها با خود پیامی از رب العزه، برای مؤمن بااستقامت میآورند. پیام این است: «أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا» نسبت به گذشته هیچ حزن و اندوهی نداشته باشید، و از آینده نیز هیچ بیم و ترسی. «أَلاَّ تَخافُوا» یعنی نترسید، نگران نباشید، بیم نداشته باشید، دلتان محکم باشد، هیچ چیزی نیست که شما را بترساند.
«لا تَحْزَنُوا» یعنی غمگین و نگران نباشید.
«وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتي کُنْتُمْ تُوعَدُون»، بشارت باد بر شما، بهشتی که خداوند به شما وعده داده؛ یعنی به آن بهشت خواهید رسید. ادامهی آیات، اهمیت و موقعيت کلیدواژهی امشب را روشن میکند. ما معمولاً همین قطعه از آیه را میخوانیم، اما ادامهی آیه هم شنیدنی است: «نَحنُ أَولِياؤُكُم فِي الحَياةِ الدُّنيا وَ الآخِرَة؛ در زندگى دنيا و در آخرت دوستانتان ماييم». فرشتهها به این جماعت میگویند: ما هم در دنیا، و هم در آخرت، رفیق، همراه ، نگهدار و پاسدار شما هستیم. اولیاء معانی متنوعی دارد.
انسان حقیقتاً به شوق میآید و نمیداند چه بگوید. چنین امکانی را خدای متعال برای ما فراهم کرده، اگر شرطش را عمل کنیم. از «أَولِياؤُكُم فِي الحَياةِ الدُّنيا وَ الآخِرَةِ» معلوم میشود نزول و صحبت فرشتهها برای بعد از مرگ نیست. اگر به صدر این آیه عمل کرده باشیم، همینجا فرشتهها بر ما نازل میشوند. این بشارت و صحبتها را فرشتهها در عالم معنا، در حقیقت وجود شما، به روح و جان انسان مؤمن، مستقیم و پایدار الهام میکنند.
از مواردی است که انسان مؤمن را حرکت میدهد. احساس میکند از جایی یک انرژی مثبت به او تزریق میشود. کسانی که اهلش هستند، این مصاحبت با فرشتگان مبشر را در همین دنیا میفهمند و درک میکنند. لازم نیست فرشته مجسم شود و با او صحبت کند. آنها با دل و فکر مؤمن حرف میزنند و این بشارت الهی را به جانش الهام میکنند. این، باعث میشود انسان مؤمن از درون قوی شود، احساس قوّت، ثبات، نشاط، امید، آرامش و طمأنینه میکند؛ لذا برای قدم بعدی آماده میشود.
ادامهی بشارت فرشتهها این است: «وَلَکُمْ فِیهَا مَا تَشْتَهِی أَنفُسُکُمْ وَلَکُمْ فِیهَا مَا تَدَّعُونَ؛ و هر چه دلهايتان بخواهد در [بهشت] براى شما است و هر چه خواستار باشيد، در آنجا خواهيد داشت». بهشتی جاودانی و ابدی در انتظار شما است. هر چه بخواهید، در آنجا برایتان فراهم است. خدا با انسان مؤمن، بااستقامت، پایدار و خوشعاقبت چه میکند؟! معلوم میشود زرنگهای عالم چه کسانی هستند و چه افرادی بُرد میکنند.
لذت محض در این دنیا وجود ندارد
در این دنیا ـ بر فرض محال ـ اگر همهی امکانات مادّی در اختیار انسان قرار گیرد، نمیتواند استفاده کند؛ چون ظرفیت ندارد. مگر چقدر غذا میتواند بخورد؟ فرض کنید هزار جا برای خواب آماده کرده باشد، فقط یک جا میتواند بخوابد. چقدر میتواند لذتهای دیگر را ببرد؟ ضمن اینکه هر استفادهای که میکند، در کنارش رنجی میبرد. غذا میخورد تا سیر میشود، بعد حالش بد میشود، بر عکس اینکه باید حالش خوب شود. میخوابد به نحوی ناراحت میشود، بیدار میشود، به نحو دیگری. مسافرت میرود، یک جور احساس ناراحتی میکند، مسافرت نمیرود، به گونهای دیگر. از همهی اینها که بگذریم، خوشیها زود تمام میشود.
کسانی که با دنیا معامله کردند، باختند و هیچ چیزی گیرشان نیامد؛ بازندهی مطلق هستند. در آخر هم مرگ کارش را تمام میکند. ما خیال میکنیم بعضیها خوش میگذرانند، در این دنیا هیچکس به طور مطلق خوشگذرانی نکرده است. کسی که بیشتر دارد، نگرانیاش بیشتر است.
علت پستی دنیا
امیرالمؤمنین (علیه السلام) دنیا را معرفی کرده و فرموده است: «دَارٌ هانَتْ عَلَى رَبِّهَا»، کسی که دنیا را ساخته، دنیا در نگاهش خیلی پست است. چگونه در نگاه رب و خالق دنیا، دنیا خیلی پست و کماهمیت است؟ «فَخُلِطَ حَلَالُهَا بِحَرَامِهَا»، مگر جز این دنیا، جای دیگری در این عالم وجود دارد که حلال و حرامها با هم قاطی شده باشد؟ «وَ خَیْرُهَا بِشَرِّهَا»، در این دنیا خیر و شر با همدیگر آمیخته است. میروی سراغ خیر، شر به تو میرسد، سمت شری میروی، خیر به تو میرسد. «وَ حُلْوَها بِمُرِّها»، شیرینی و تلخی آن در هم است. تا میخواهد کامت شیرین شود، تلخ میشود. میخواهی از تلخی بمیری، شیرین میشود. «وَ حَیاتَها بِمَوْتِها»، مرگ و زندگی نیز اینگونه است. یکی به دنیا میآید، دیگری میمیرد.
ادامهی سخن حضرت جالب است: «لَمْ یُصَفِّهَا اللّهُ تَعالى لاَوْلِیائِهِ»، به همین علت خدای متعال دنیا را برای اولیائش به صورت خالص قرار نداده است. بیشترین اذیتها را در این دنیا، دوستان خدا میکشند. بیشترین خوشگذرانیها و بهرهبرداری ظاهری را دشمنای خدا دارند. «وَلَمْ یَضِنَّ بِها عَلى اَعْدائِهِ»،[2] خدای متعال دنیا را از دشمنانش دریغ نکرده و آنها را رها کرده تا هر قدر که خواستند، لذت ببرند.
معیار زرنگی
انسان مؤمنی که پای ایمانش، پایداری و استقامت میورزد و از این دنیا، طیّب و طاهر و تمیز خارج میشود، بُرد با او است؛ بقیه همه باختهاند. معیار زرنگی این است.
در بهشت، مؤمن در آنِ واحد میتواند انواع و اقسام لذتها را ببرد و از آن بهرههایی که میبرد، هیچوقت ملول نمیشود. خدای متعال به مرد یا زن بهشتی قدرتی میدهد که نعمتهای مختلف را در بهشت فراخوان میکند و لازم نیست دنبالش برود. هر چیزی را صدا بزند، برایش حاضر می شود. مؤمن هر چه را اراده کند، نزدش حاضر میشود.
تا زمانی که در دنیا هستیم، اصلاً نمیفهمیم خدای متعال برای بندههای متقی و مؤمنش چه آماده کرده است. حتی به قلبمان هم خطور نمیکند و هیچ تصویر ذهنی از آن نداریم. اگر یکی از حوریان بهشتی نقاب از صورتش بردارد، کل مردم عالم را عاشق و شیفتهی خود میکند و همه از هوش میروند. این برای آدم عفیف، باحیا و متقی است. کسی که چشمچرانی و هوسرانی کرد، از حسرت میمیرد.
نعمتهای بهشتی برای انسانی است که در دنیا پای ایمانش استقامت ورزیده و جانانه به میدان آمده و فیلم بازی نکرده است. خدا آیتالله بهاءالدینی را رحمت کند. استاد عالیقدر بسیاری از استادان زمان ما. وقتی رزمندگان از جبهه برمیگشتند، خدمت آن عارف بزرگ و فقیه عالیقدر میرسیدند. ایشان نیز بچههای رزمنده را خیلی دوست میداشت.
در توصیه به کسانی که نزدشان میرفتند، میگفتند: برای خدا فیلم بازی نکنید، که حیثیتتان را بر باد میدهد و زمینتان میزند. با او صاف باشید. اگر کسی شفاف و زلال و صاف و صادق با خدای متعال روبرو شود، خدا با او چه میکند؟ ادامهی آیه میگوید. «نُزُلًا مِّنْ غَفُورٍ رَّحِیمٍ؛ روزى آماده اى از سوى آمرزنده مهربان است». غفور رحیم، برای مهمانهای خاصش سفره انداخته است. معلوم است که چه کار میکند. از شنیدنش انسان، مست و مبهوت میشود؛ ولی شنیدن کی بود مانند دیدن؟
همهی اینها را خدای متعال بشارت داد به کسی که: «قالوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقاموا». باورش شد رب او، الله تبارك و تعالى است. رب واژهای است که در فارسی ترجمهی تک ندارد. خالق ما، مالک ما، مربی ما، پرورندهی ما، دوستدار ما، حافظ و نگهدارندهی ما، همهی اینها با هم میشود رب.
قرآن را با قرآن باید بفهمی و بشناسی. باید عمری در محضر قرآن باشی؛ وگرنه از راه ترجمه کسی قرآن را نمیفهمد. انصافاً کلمهی پروردگار جای «رب» نمیشیند. قرآن خودش معنایش را به شما میرساند، منتها باید ممارست کنی، زحمت بکشی، مطالعه کنی، با آن انس بگیری و رفیق شوی.
ابعاد فردی و اجتماعی استقامت
کسانی که به این اعتقاد رسیدند و پرچم زندگیشان توحید شد، گفتند: ما موحدیم، رب ما آمریکا و انگلیس نیست، رب ما رژیم ستمشاهی و فرهنگ غربی نیست، رب ما زر و زیور دنیایی و ریاست نیست، رب ما خدا است. ما فقط از او حرف میشنویم، با اشارهی او حرکت میکنیم، با اشارهی او میایستیم، به اشارهی او دوست میداریم، به اشارهی او دشمن میداریم، رفاقت، دشمنی، برنامه و سبک زندگیمان، آنطور است که او میپسندد. ما فقط زیر ولایت علی بن ابی طالب (علیه السلام) میتوانیم زندگی کنیم، براساس نقشهی ولایت علوی زندگیمان را برنامهریزی میکنیم، با کمک حضرت حق، جلوی جریان استکبار جهانی میایستیم و میگوییم شما هیچ غلطی نمیتوانید بکنید، جمهوری اسلامی تشکیل دادیم و قانون اساسی را بر اساس قرآن و عترت نوشتیم.
از اینجا شروع کنید تا بیاید زندگی فردی، که شخص کسب و کار، ازدواج، معاملات، ارتباطات، صلهی رحم، فعالیتهای اقتصادی و اجتماعی خود را بر اساس خواست خدا و اولیای او تنظیم کرده است.
ملت ایران استقامت ورزید، تصمیمات بزرگ گرفت، آرمانهای بزرگی انتخاب کرد، و در دورهی آخرالزمان، میگوید: من فقط تحت ولایت علی بن ابی طالب زندگی میکنم که دین مرضی خدا است. در این بحبوحهی آخرالزمان میگوید: من فقط و فقط میخواهم طبق نقشهی خدایی زندگی کنم. سبک زندگی من، سبک زندگی خدایی است.
حالا نوبت جملهی بعدی است: «ثُمَّ اسْتَقامُوا»، حالا که نقشهی زندگی فردی، اجتماعی و شخصی خود را براساس خواست خدا انتخاب کرد، نوبت شرط مخصوص است که عبارت است از: استقامت. اگر شخص مؤمن تا وقتی که حضرت قابض الأرواح را زیارت کند، و او دعوتش کند برای رفتن از این دنیا، حاضر نشود دست از ایمانش بردارد، سر حرفش باشد، کم نیاورد، نشکند، برنگردد، از راه خارج نشود، گرفتار افراط و تفریط نشود، مصداق این آيه خواهد بود.
استقامت بر سر دین، بسیار سخت است؛ مخصوصاً مقاومت در برابر جلوههای دنیایی. چیزی که دل انسان مؤمن را مریض میکند و به دینش آسیب میزند، تعلقات دنیایی است. عاملی که ایمان را میشکند، تضعیف میکند، فروغش را میگیرد و امکان ادامهی ایمان را تا نقطهی پایان از انسان میگیرد، دلبستگی به دنیا و دل دادن به شهوتهای دنیایی است. شهوت جنسی عدهای را نابود میکند و شهوت قدرت، عدهی دیگری را. انسانهای گرفتار شهوت، زود از دور خارج میشوند و نمیتوانند تا پایان مسیر، ادامه دهند؛ میبُرند و کم میآورند.
این راجعبه استقامت فردی بود. استقامت اجتماعی یعنی تا پایان ایستادهاند؛ مقاوم، جدی، مصمم، رهرو، صبور، برنامهریز، مسلط به خودت، مسلط به خواهشهای نفسانیت. هم ترمز دارند، هم فرمان، هم گاز و هم ترمز. مواظب هستند در درهها نیفتند. فرمان را محکم میگیرند تا فقط در خط بندگی باشند و از آن خارج نشوند.
استقامت ورزیدن ملت ایران
«إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ»، وقتی گفتند رب ما فقط خدا است، فقط به قانون اساسی امیرالمؤمنین (علیه السلام) آری میگویند و به هر نوع جنس دیگر حکومت نه میگویند. «ثُمَّ اسْتَقامُوا»، حالا باید تا آخر آن بایستند، کم نیاورند و مقاومت کنند. تا آخر یعنی تا زمانی که این امانت را به سلامت، پویا، پیشرفته و موفق، به صاحبش تحویل دهند. استقامت ورزیدن، جنگ تحمیلی دارد، تهاجم فرهنگی دارد، تحریم اقتصادی دارد، دردسرهای مختلف دارد. نمیگذارند آسوده بمانید.
الحمدالله تا حالا این ملت سر حرفش ایستاده و کم نیاورده است. پیام استقامت، پیام سیدالشهدا (علیه السلام) است. پیام عاشورا این است که بایستید، کم نیاورید، نبُرید، گرفتار فتنهها نشوید، فتنهگرها را بشناسید، چشمتان فقط به ولیّ باشد. دیگران اگر با او هماهنگ بودند، تقویتشان کنید، وگرنه آنها را از دور خارج کنید. مصمم و محکم این راه را ادامه دهید و هزینههایش را هم تحمل کنید. إنشاءالله و به فضل الهی، به زودی زود، بشارت فرشتگان را در مراتب بالاتر دریافت میکنید. بهشت حیات دنیایی مؤمنان عبارت است از حکومت جهانی عدل به محوریت حضرت بقیتالله أعظم (عجل الله تعالى فرجه الشريف). إنشاءالله آقایمان بیاید، انتقام اهلبیت را بگیرد، مستکبرین را سر جایشان بنشاند، حاکمیت عدل فراگیر جهانی را تأسیس کند. بشارت آخرتی هم اینکه این جماعت با سیدالشهدا (علیه السلام) محشور میشوند.
استقامت میخواهد، وگرنه مردم کوفه، قدم اول را درست برداشتند و گفتند: ما میخواهیم زیر پرچم حسین (علیه السلام) زندگی کنیم. نامه نوشتند و با پیک سیدالشهدا (علیه السلام) بیعت کردند.
تا اینجا درست آمدند، منتها استقامتشان خیلی کم بود. تا ابن زیاد وارد کوفه شد و مانور قدرت داد، آن آدمهای سست و ضعیف، کنار کشیدند و روسیاه شدند و آبرویشان رفت. هنوز هم ملت ایران میگوید: ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند.
خوش به حال آنهایی که تا آخر با امام حسین (علیه السلام) ماندند. یاران و اهلبیت حضرت، هر چه زحمتشان بیشتر گردید و شرایط سختتر شد، مقاومتر شدند. نه ترسیدند و نه غمگین شدند. محکم و استوار و رشید، تا آخر کار ماندند. ما تا آخر تاریخ به این اصحاب باوفا سلام میکنیم و یادشان را گرامی میداریم.
یازدهم محرّم، روز اندوه اهلبیت
امروز روز یازدهم بود. در این روز اتفاقات عجیبی افتاد و بر اهلبیت (علیهم السلام) خیلی سخت گذشت. دشمنان نانجیب، از غروب دیشب، بالافاصله بعد از شهادت سیدالشهدا (علیه السلام)، به خیمهها حمله کردند.
اول، خیمهها را غارت کردند. هر چه بود، بردند؛ حتی یادگاریهای فاطمه (سلام الله علیها) را که پیش حضرت زینب و امام سجاد (علیه السلام) خیلی عزیز بود، دزدیدند. از همهی اینها بالاتر، دل اهلبیت را لرزاندن و ترساندن. آیا به این اکتفا کردند؟ نه، خیمهها را آتش زدند. زینب (سلام الله علیها)، خود را به امام سجاد (سلام الله عليه) رساند و گفت: چه کار کنیم؟ حضرت فرمودند: «علیکنّ بالفرار»، چارهای نیست، همه فرار کنید. زن و بچهها از خیمههای آتشگرفته فرار میکردند، اما آن نانجیبها سر راه ایساده بودند و گاهی با تازیانه میزدند. کسی نبود که از آنان دفاع کند.
شهدای حرم! چقدر شما ادب و فهم و بصیرت دارید؟! خوش به سعادتتان! از جانتان مایه میگذارید تا کسی به قبر مطهر حضرت زینب و مضجع حضرت رقیه بیادبی نکند. اما کجا بودید شهدای عزیز، که ببینید با اهلبیت حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) چه میکردند؟
جنایتهای لشکر عمر سعد ادامه پیدا کرد تا آرامش نسبی حاکم شد. به هر ترتیب که بود، آن شب طی شد. روز یازدهم جنازههای خودشان را جمع کردند و جلوی چشم اهل بیت (علیهم السلام) بر آنان نماز خواندند و دفن کردند. اما پیکرهای مطهر حجت خدا و دوستان خدا بر زمین افتاده بود. بر آن پیکرها اسب هم تازانده بودند. در چنین وضعیتی میخواستند اهلبیت را حرکت دهند. از بعد از ظهر امروز میخواهند بر مرکبها سوار شوند. هشت روز پیش چگونه وارد کربلا شدند؟ این صحنه جلوی چشم زینب (سلام الله علیها)، رباب (سلام الله عليها) و بچههای پیغمبر مجسم میشود. وقتی رقیه خانم میخواست بر محمل سوار شود، عمو جانش بغلش میکرد، نوازشش میکرد، سپس بر مرکب سوارش میکرد. جوانها مسابقه میدادند. عباس (علیه السلام) میگفت: من میخواهم سوارش کنم، آخر این عزیزکردهی برادرم است. علیاکبر (علیه السلام) میگفت: خواهر کوچولوی خودم است، خودم میخواهم سوارش کنم.
الله اکبر از وقتی که زینب میخواست سوار یا پیاده شود. همه جمع میشدند، حریم میگرفتند، کسی نباید چشمش به جلال و جبروت و قامت دختر علی بیفتد. بعد هم جلوی رکاب را میگرفتند. علیاکبر زانو میزد و میگفت: عمه جان! پایتان را بر زانوی من بگذارید. یکی دیگر زیر بغلش را میگرفت.
اما حالا، یکه و تنها باید همه را سوار میکرد. به سید و سالار شهیدان، عباس، علیاکبر و فرزندان عزیزش (علیهم السلام) خطاب کرد: وقت سواری رسیده، چرا کمکم نمیکنید؟ چرا کسی از شما به زینب جواب نمیدهد؟ وقت وداع فرا رسیده بود. اما چگونه میتوانست پیکرهای مطهر عزیزانش را در آن بیابون بگذارد و برود؟ پیکر مطهر برادر را در آغوش گرفت و عرض محبتی کرد و درددلهایش را گفت. بعضی از اهلبیت دیدند نانجیبها میخواهند خانم را از قتلگاه خارج کنند. زینب (سلام الله علیها) یک لحظه با آن چشم خدایی و درک فوقالعادهاش احساس کرد زمین و آسمان دارد به هم میریزد و لرزه بر ارکان وجود افتاده است. فهمید جان امام سجاد (علیه السلام) به خطر افتاده است. مأموریت زینب، حفظ جان حجت خدا است. بدن را رها کرد و دواندوان از قتلگاه خارج شد. با سرعت خود را به امام سجاد (علیه السلام) رساند و دید حضرت نیمهجان شده است. حضرت را با آن وضعیت بیماری، به غُل و زنجیر بسته بودند. حجت خدا نمیتوانست از مرکب پایین بیاید و خداحافظی کند. دارد صحنه را نگاه میکند و چیزی نمانده بود که جان دهد. این صحنه را زینب درک کرد، جلو آمد و خطاب کرد: ای یادگار گذشتگان و ای امید آیندگان، «مالِي أَراكَ تَجُودُ بِنَفسِكَ»،[3] چرا با جان خودت بازی میکنی؟ حضرت گفت: عمه جان! این بدن حجت خدا است. پیکرهای مطهر دوستان خدا بر زمین رها شده، حال آنکه بدنهای نحس خود را دفن کردهاند. زینب گفت: عزیزم، ای بزرگ ما، تنها یادگار برادرم، بدان که اینجا مرکز عشقبازی دوستان خدا خواهد شد، اینجا کربلا میشود که از همه دل میبرد، قبلهی اهل ولا و عشاق میشود؛ خودت را اذیت نکن و ناراحت نباش.
به حجت خدا دلداری و آرامش داد. اما چه کسی به زینب دلداری میداد؟ کعب نی، غلاف شمشیر، تازیانه، و...