ایام پربرکت پیروزی انقلاب اسلامی را به همهی شما عزیزان تبریک عرض میکنم و همگی به محضر صاحب اصلی این انقلاب بزرگ، یعنی امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تبریک عرض میکنیم.
در آغاز سخن، سلامها و درودهای خود را به ارواح امام راحل عظیمالشأن و همهی ستارگان پرفروغ آسمان فقاهت و مرجعیت و روحانیت تقدیم میکنیم.
جلسهی بسیار شیرین و خاطرهانگیزی برای ما است. در جمع استادان بزرگوار و طلاب گرانقدر حوزهی علمیهی کرمانشاه هستیم که به نام امام راحل عظیمالشأن شناخته و تأسیس شده است. همهی کسانی که در تأسیس این بنا نقش داشتهاند، مخصوصاً حضرت آیتالله زرندی (رحمت الله علیه) و تمام علمای کرمانشاه، که در شکلگیری شخصیت انقلابی مردم این سامان نقش داشتهاند، روحشان شاد باد.
رسالت حوزههای علمیه
اگر بخواهیم دربارهی رسالت حوزهی علمیه سخن بگوییم و این رسالت را در عصر کنونی و آینده بررسی کنیم، باید انقلاب اسلامی را مطالعه کنیم.
با پیروزی انقلاب اسلامی، عصری جدید به معنای واقعی کلمه آغاز شده که بنیانگذار آن، علمای دین و حوزهی پربرکت علمیه و جایگاه فقاهت و مرجعیت است. لذا پرداختن به این عصر نوین و ساختن آن، بر عهدهی همین جایگاه والا و ریشهدار و مقدس است. این امری اجتنابناپذیر است.
با این نکتهی کوتاه معلوم میشود رسالت اصلی در حفظ، صیانت، پیشبرد و نتیجهگیری نهایی از نهضت بزرگ معاصر، بر عهدهی روحانیت و حوزههای مقدسه علمیه است.
بقا و دوام و بالندگی نهضت، علل گوناگونی دارد. اما بدون تردید، در این حرکت عظیم، نقش محوری، کانونی و اصلی با حوزهها است.
امروز همهی حوزههای پربرکت ما باید به پرورش طلبهی تراز عصر انقلاب اسلامی بپردازند و مهمترین سؤالی که باید پیش روی طلاب این روزگار باشد، این است که:
اولاً این چه عصر و روزگاری است؟ ثانیاً من چه نقش و مسئولیتی در این روزگار دارم؟
مبنای سخن این است که علاوه بر مسیر سلف صالح در نگهداری از کیان دین، این خلف هم باید علاوه بر او، به واسطهی ورود به دوران تازه، الزامات این روزگار را در تحصیل دانش و تربیت شخصیت خود لحاظ کند تا بتواند از عهدهی ایفای نقش منحصر به فرد خود در این زمان برآید.
با این دید، شناخت بنیانها، ریشهها، ویژگیها، اصول، قواعد، دستاوردها، ابعاد، آسیبها و مخاطرات و نیز شناخت دوستان و دشمنان انقلاب اسلامی باید در دستور کار طلبهی عزیز امروز ما باشد.
مقایسهی عصر قبل از انقلاب و بعد از آن
به لحاظ ماهوی، عصر قبل از انقلاب و پس از انقلاب با یکدیگر تفاوت دارند. برخی دوستان تعبیر عصر انسداد و عصر انفتاح را به کار میبرند که سخن بیجایی نیست؛ یعنی تا پیش از این پرچمداران دین در عصر انسداد به سر میبردند و برای پیامرسانی دینی و تحقق آرزوهای دینی با فضای بسته روبهرو بودند. اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی، وارد عصر انفتاح شدیم و اکنون عصری است که همهی زمینهها و فرصتها، برای پیشبرد مقاصد دینی مهیا است. فهم این مسئله در درک عصر بعد از انقلاب به ما کمک فراوانی میکند.
زمانی که دین فاقد نظام سیاسی تعریفشده است، با زمانی که دین صاحب نظام سیاسی تعریفشده است، تفاوت دارد.
اکنون زمانی است که شما پایگاه رسمی دارید؛ ولی در روزگار گذشته، صاحبان این رسالت بهعنوان گروههای حاشیهنشین و در انزوا، تحت فشار و شکنجه زندگی میکردند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی وارد دورهای میشویم که دین صاحب سرزمین، پرچم و نیروهای مسلح است و نظامی سیاسی را تعریف کرده و برپا داشته است.
این بشارات در گذشته داده شده بود که چنین چیزی اتفاق خواهد افتاد. آیهی کریمهای را که حاوی این بشارت بوده، میشناسید و با آن انس دارید؛ آیه این است: «مَن يَرتَدَّ مِنكُم عَن دينِهِ فَسَوفَ يَأتِي اللَّهُ بِقَومٍ يُحِبُّهُم وَيُحِبّونَهُ؛[1] هر کس از شما از دین خود برگردد، بهزودی خدا گروهی [دیگر] را میآورد که آنان را دوست میدارد و آنان [ نیز ] او را دوست دارند».
در آیه کریمهی نورانی دیگری نیز وضعیت صدر اسلام تبیین میشود و سخن از رجوع به جاهلیت، پس از رحلت صاحب رسالت است. اکنون هم اگر برگردید، نوعی ارتداد جمعی رخ میدهد که اعم از ارتداد فقهی است. این سنت قطعی الهی است که در این صورت، از دل تاریخ قومی را بیرون خواهد آورد که مقاصد شریعت را بر پا میکنند.
ما به دلایل گوناگون و بیشمار، میگوییم که آن قوم همین قوم است که با سلمان معرفی شده بود و پیامبر عظیمالشأن مشتاق دیدارشان بود. از این قوم مکرر سخن به میان آمده و بشارت آمدن آنان داده شده است. ارادهی الهی بر این تعلق گرفته که یکباره از راه برسند و کار دین خدا را به سامان برسانند.
درس خواندن، خودسازی، ترویج و اقامهی دین در عصر انسداد و انفتاح خیلی فرق میکند. مرحوم آیت الله العظمی آملی از فقهای معاصر ما بودند که من ایشان را زیارت کرده بودم و در مجالس خصوصی ایشان هم گاه حضور پیدا میکردم. در رسالهی فقهی ایشان در اواخر دههی 60 (حدود سال 69) از ایشان بهره بردم. رفاقت خاصی با امام راحل داشتند و فوقالعاده شوخطبع و از نظر علمی هم جز استوانههای زمان ما بودند. از شاگردان مکتب مرحوم نائینی و آقا ضیا عراقی بود که آنها هم در تربیت شاگرد، خاص هستند.
این بزرگوار گاهی به شهر ما میآمدند و آنجا چند روز اقامت داشتند. ایشان نقل میکرد: بعد از رحلت امام راحل عظیمالشأن، خواب دیدم کسانی با تشریفات خاصی مرا به یک جلسه بردند. رفتیم تا به مقامی رسیدیم که منطقهی وسیعی بود و تا چشم کار میکرد، علما نشسته بودند. همه «من الاولین الی الآخرین» بودند و از هر طرف نگاه میکردم، علمای دین بودند. دنبال اساتید خودم بودم و دیدم که حاجآقا ضیا و مرحوم نائینی هم هستند. به این فکر بودم که میزبان جلسهی با این عظمت و فخامت کیست؟ جلوتر رفتم و دیدم که حاجآقا روحالله روی اریکهای نشسته است. میزبان را شناختم. جلو رفتم و بعد از سلام و احوالپرسی و شوخی، گفتم: دنیا هم ریاست، اینجا هم ریاست؟! امام فرمودند: آقا میرزاهاشم چرا درس خود را تعطیل کردهای؟ ادامه بدهید. در پاسخ گفتم: چشم.
بعد از دقایقی گفتگو آن اشخاص آمدند و خواستند مرا ببرند. خواستم بمانم که گفتند: هنوز نوبت شما نیست. میرزاهاشم میفرمودند: این از رؤیاهای صادقهای است که تعبیرش با خودش هست و خیلی واضح و آشکار است. من متوجه شدم که امام زندهکنندهی آثار همهی بزرگان است و تمام زحمات و تلاشهای علمی، تبلیغی و ترویجی آنان در عصر غیبت را امام احیا کرده، و معنای آن میزبانی همین بوده است.
قاعده این است که متأخر سر سفرهی متقدم نشسته و آنها باید میزبان شوند، اما اینجا قاعده برعکس شده است؛ لذا ایشان میفرمودند: این نهضت احیاگر مقاصد همهی بزرگان دین در تمام مقاطع بوده است. با همت آن مرد اتفاقی افتاد که همهی آثار و دستاوردهای اصولی، فقهی و کلامی احیا شد.
این عصر جدید است و ما اگر بخواهیم در قالب مثال بیان کنیم، باید بگوییم این ماه نیابت از ناحیهی مقدسه، دارد به تدریج از محاق خارج و هلال میشود تا به بدر کامل میرسد.
عصر انقلاب اسلامی، عصر بدر ماه نیابت است. آنچه ما تحت عنوان نیابت میشناسیم، به ماه تمام رسید و قمر منیر شد. اینقدر این شبها روشن است که به آن ایام البیض میگویند. شما الان در ایام البیض زندگی میکنید و این متفاوت از شبهای تاریکی است که باید با ستارهها راه را پیدا میکردید. البته آسمان غیبت کبری، آسمان پرستارهای است.
ماه آسمان فقاهت
قرآن کریم به الگوهایی اشاره میکند. مثلاً در مورد حضرت یونس (ع) میفرماید: «وَلَا تَكُنْ كَصَاحِبِ الْحُوتِ؛[2] و مانند همدم ماهى [=يونس] مباش» که به ترک اولی و رها کردن مأموریتش اشاره دارد.
خداوند مرحوم آیتالله حقشناس را رحمت کند. ایشان در تهران معروف به داداش جان بودند. در جلسهای بودم که ایشان این آیه را شنید و بعد شروع به گریه کرد. آیه این بود: «فَلَو لاَ أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ لَلَبِثَ فِى بَطْنِهِ إِلَي يَوْمِ يُبْعَثُونَ؛[3] و اگر او از زمره تسبيحكنندگان نبود، قطعاً تا روزى كه برانگيخته مىشوند، در شكم آن [ماهى] مىماند». ایشان میفرمودند: معلوم میشود برای خروج از تاریکیهای تودرتوی عالم طبیعت و بیرون رفتن از این دریای متلاطم و قرار گرفتن در ساحل نجات، راهی جز تسبیح نیست. سحر میخواهد و تسبیح تا انسان از این چاه ظلمانی نجات پیدا کند.
اما خدای متعال دربارهی حضرت ابراهیم (علیه السلام) به پیامبر میگوید: «قَد كانَت لَكُم أُسوَةٌ حَسَنَةٌ في إِبراهيمَ وَالَّذينَ مَعَهُ؛[4] برای شما سرمشق خوبی در زندگی ابراهیم و کسانی که با او بودند، وجود داشت». خصوصیت ابراهیم و کسانی که با او بودند این است که در برابر جریان کفر و طاغوت سر بلند کردند و نهفقط بتشکن بودند و جریان نمرودی را سرکوب کردند، بلکه با آنها مرزبندی داشتند.
آسمان نیابت و فقاهت و وکالت همیشه پرستاره بوده است، اما این ستارهها گوناگون بودهاند. امام قمر منیری است که با طلوع او سایر ستارهها دیده نمیشوند. سرّش این است که مقصد شریعت، ایجاد نظام مبتنی بر خواست حضرت حق است که نمونهی عصر غیبت آن، به دست امام به وجود آمد و این یعنی ورود به عصر جدید.
مأموریت حوزهها در عصر کنونی
در عصر جدید، مأموریت حوزههای پربرکت علمیه، دولتسازی، جامعهسازی و تمدنسازی است. در گذشته، مأموریت حوزههای ما حفظ کیان، ترویج احکام و تربیت نفوس بود. این کجا و رسالت تمدنسازی کجا؟!
طلبهی عصر انقلاب اسلامی، به طور خلاصه، یعنی طلبهی تمدنساز. شخصیت یکایک شما الان باید اینگونه باشد و بر اساس یک نگاه گسترده شکل گیرد. ابتدا باید این پایگاه را نگهداری کنید و من با نگاه فاطمی میگویم، ایران اولین قطعهی فدک فاطمه است که آزاد شد.
چنانچه حوزههای علمیه، رسالت خود را در حفظ، نگهداری و تکمیل هندسهی این نظام به کار گیرند و تکتک طلاب عزیز این زمان به عالمان تمدنساز تبدیل شوند، این پایگاه به نقطهی عالی خود میرسد. در این صورت امید است که با سرعت، مقدمات تکثیرش در عالم فراهم شود و حداقل در سطح گفتمان شکل گیرد و گفتمان فرج به یک گفتمان فراگیر تبدیل شود.
حتی اگر نقاط دیگر فدک آزاد نشود، حداقل فرهنگ انتظار، ترویج و معرفی میشود و به شبکه تبدیل میگردد و زمینه را برای ظهور فراهم میآورد.
بنده روایات مربوط به ظهور را سالها پیش مطالعه کرده و دیدهام که تمام این زمینهسازیها و مقدمهچینیها اگرچه بر اساس خواست الهی است، در عین حال طبق قواعد عقلی و با برنامهریزی انجام میشود.
به بنبست رسیدن نظامهای غیردینی
خداوند تبارک و تعالی بهقدری به تحولات عصر ما سرعت بخشیده که نگران هستم نسل ما از بازشناسی اتفاقی که رخ داده است، باز بمانند. برای نسل شما، درک ماجرای اتحاد جماهیری سوسیالیستی شوروی آسان نیست. به فضل الهی این اتحادیه مقابل دیدگان ما در هم شکسته و قطعهقطعه شد.
من به باکو سفر کرده بودم و با رئیسجمهور آذربایجان ملاقات داشتم. وقتی صحبت خصوصی شد، دربارهی جریانات آنجا پرسیدم. ایشان گفت: 120 سال در اینجا با تمام نشانههای دین مبارزه شد. سپس جزیرهای را معرفی کرد که در آنجا بسیاری از کسانی که نمادهای اولیهی دینی را داشتند، قتل عام شدند و مساجد را تا جایی که ممکن بود، دفن کردند.
وقتی صحبت از جماهیر سوسیالیستی شوروی میکنیم با چنین کشوری مواجه هستیم؛ کشوری که اسم خدا را افیون تودهها میدانست.
امام راحل عظیمالشأن گروهی را جهت ابلاغ پیامشان به آن کشور فرستاد که آقای محمدجواد لاریجانی و آیتالله جوادی آملی هم در آن گروه بودند. در آن پیام بیان شده بود که دوران شما تمام شد. مراقب باشید که به دامن غرب نیفتید؛ به قم بیایید و با افکار ما آشنا شوید. این نوعی دعوت رسمی به اسلام بود. گورباچف عمل نکرد و آن جریان متلاشی شد و آسیای مرکزی به کشورهای کوچک تبدیل شد.
آنها که با ما هممرز بودند، چنان با اشتیاق به سمت مرزهای ما شتاب کرده بودند که عدهای در رودخانهی ارس غرق شدند و از بین رفتند. در باکو مساجد را از زیر خاک خارج کردند. ما رفتیم در یکی از این مساجد نماز بخوانیم، متوجه شدند که ایرانی هستیم. بعد از نماز اطراف ما گِرد آمدند و ابراز محبت کردند. امام جماعت آنها جلو آمد و شروع به اشک ریختن کرد و انگشتر خود را به من داد و گفت: به عنوان یادگار از جمع ما به پیروان اهلبیت و رهبری عظیمالشأن تقدیم کنید و بگویید: تا پای جان، پای آرمانهای شما هستیم.
شوروی بهقدری قدرتمند شده بود که اروپا را به دو قسمت غربی و شرقی تقسیم کرده و در میان برلین دیوار کشیده بود.
دو سال قبل آقای پوتین به ایران آمد. پوتین انسان بسیار مغروری است و من او را در برخی ضیافتها دیدهام. راه رفتن او مغرورانه است و به گونهای خاصی نگاه میکند. ادعا دارد که اگر رئیس قدرت اول عالم نباشد، رئیس قدرت دوم هست. فوقالعاده به دیپلماسی اهتمام دارد و به هر جایی سفر نمیکند. او به ایران آمد و تمام قواعد دیپلماسی را زیر پا گذاشت و از فرودگاه مستقیماً به بیت آمد و دو ساعت خدمت آقا شرفیاب شد. جالب آنکه با خودش قرآن آورده بود.
متأسفانه ما خیلی عادی از کنار این جریانات میگذریم. مبانی بسیاری از اتفاقات کنونی جبههی مقاومت، آنجا ساخته شده است.
شما از آن اتحادیه نگاه کنید تا اینجا که آقای پوتین به بیت رهبری میآید. الان در روسیه و در کل آسیای مرکزی، گرایش به اسلام جدی شده و به قدری مطالبه دارند که مسجدی را در مسکو ساختهاند و آقای پوتین قبل از حضور در ایران، به آنجا رفت و سخنرانی کرد.
من نسبت به مسائل مربوط به مسجد حساس هستم و مسائل مساجد را در تمام دنیا پیگیری میکنم. پوتین در حضور نمایندههای کشورهای مختلف در آن مسجد بزرگ، طی یک سخنرانی، مردم را خیلی لطیف و ملایم، به اسلام، البته از نوع اسلامِ ایران دعوت کرد. علت این کار آن است که عطش اسلام در آسیای میانه شکل گرفته است؛ منتها جریاناتی نظیر داعش، مشغول جذب مسلمانان هستند.
آوردن قرآن توسط پوتین، پیامی برای ملت خودش داشت و آن اینکه اسلام اینجا است؛ به جاهای دیگر نروید. به ایشان مشاوره خوبی داده و درست بیان کردهاند که اگر آنجا جریانات داعشی و سلفی قدرت بگیرند، همهچیز آنها از بین میرود.
اکنون در سوریه گروهی از ملیتهای مختلف شکل گرفته که فرماندهی و رهبری آن با جمهوری اسلامی عزیز و گروه مستشاری ما و حاج قاسم عزیز است.
اینکه میبینید ترامپ بدبخت روسیاه به آخر خط رسیده، به دلیل عصبانیت آنها است.
عطش مسلمانان جهان، فرصتی تازه برای جمهوری اسلامی
این را برای مثال بیان کردم. جاهای دیگر هم همینطور است. یک باره نسیمی از معنویت در محیط عالم به وجود آمد و مردم از همهی دستاوردهای فکری بشری احساس سرخوردگی کردند. لیبرالیسم را آخرین حرف بشر میدانستند که سرانجامِ آن، آمریکای امروز شد! آیا به سعادت رسیدند؟
امروز حوزهی علمیهی بابرکتِ ما مسئولیت پاسخگویی به عطش ملل عالم نسبت به اسلام ناب محمدی را بر عهده دارد؛ بنابراین باید باشتاب حرکت کنیم. جریان تکفیری داعش با جریانهای قبلی فرق میکند؛ زیرا پرچم خود را به نام دولت اسلامی بر پا کرده، حال آنکه فرصت را از ما دریافت کرده است.
نومسلمانهای دنیا، خسته از نظامهای فعلی، به دنبال نظامهای اسلامی هستند. در این وضعیت داعش یکباره جلو آمد و از آسیای میانه و چچن نیروهای زیادی گرفت. اگر حوزههای علمیه پاسخ ندهند و دیر بجنبند، این نظامهای بدلی، میداندار میشوند.
ویژگیهای طلبهی انقلابی
طلبهی این زمان باید تمدنساز، صاحب منظومهی فکری، بسیار شجاع، دارای بصیرت، نگرش جهانی و بینالمللی و قدرت سازماندهی اجتماعی و مدیریت اجتماعی باشد.
طلبهی این زمان علاوه بر ادامهی سیرهی سلف صالح در سحرخیزی و ارتباط با خدا، باید قرآنی باشد. متأسفانه قبلاً اینگونه نبوده است. طلبهی این زمان باید وارد سپهر و آفاق قرآن شود؛ چراکه قرآن کریم نقشهی تمدنسازی اسلامی است. طلبهی امروز باید با نهج البلاغه انس داشته باشد و جنبهی قدسیاش خیلی قوی باشد.
همچنین طلبهی این زمان باید مهارتهای تازهای بیاموزد که یکی از آن مهارتها، تسلط بر حداقل یک زبان دیگر است.