خوشامد عرض میکنم خدمت همهی عزیزان که از سراسر میهن عزیز و سربلندمان تشریففرما شده و این جلسهی باصفا، صمیمی و مملو از امید و شوق را تشکیل دادهاید. برای ما نیز دیدار با شما مغتنم و شیرین است و نشست و برخاست با جوانان به انسان احساس جوانی میدهد.
نقش حیات سیاسی در شکلگیری حیات طیّبه
بخش بسیار مهمی از حیات طیّبه که برای انسان مؤمن تعریف شده، حیات سیاسی است. مؤمن غیرسیاسی مساوی است با مؤمن قاعد؛ یعنی نشسته و بیخاصیت. خدای متعال از باب لطف و کرمش چنین کسی را از دایرهی مؤمنان خارج نکرده و در محیط ایمان نگاه داشته، ولی او را بهشدت تحقیر کرده است. طبق تعریف قرآن کریم و سخنان اولیا خدا، مؤمن بهرهمند از حیات طیّبهی مورد تذکر قرآن کریم، نشاط و حیات سیاسی دارد؛ یعنی دائم به فکر قدرت و عزت اسلام و مسلمانان است و همواره برای خود در تقویت قدرت اسلام و مسلمانان سهم تعریف میکند. سیاسی به این معنا است.
شرط دستیابی به حیات سیاسی
این نقطهای میشود که از آن به حیات سیاسی تعبیر میکنیم و حاصل تربیت سیاسی است. برای شکل گرفتن چنین ذهنیتی، مقدماتی نیاز است. در درجهی اول باید انسان با اسلام ناب آشنا شده باشد. نقطهی مقابل اسلام ناب، اسلام ناخالص میباشد که به معنای دقیقتر عبارت است از اسلام سکولار؛ یعنی اسلام حداقلی و کاهش یافته در حد زندگی شخصی و بعضی از برنامههای عبادی. به عبارتی میتوان گفت این، اسلام نیست و چنانچه بخواهیم تسامح کنیم، میگوییم اسلام حداقلی.
اسلام نقشهی جامع خوشبختی بشریت است که پروردگار و خالق هستی ارائه فرموده و نقطهی مرکزی آن عبارت است از حکومت، سرزمین و قدرت سیاسی که بر محور آن، فرهنگ، دانش، اخلاق، ادب و... شکل میگیرد. این نقطهی مرکزی و رئیسی عبارت است از ولایت الهی. بر اساس اسلام ناب، حکومت از آنِ خدا است و حکومت الهی در زندگی ما در امامت و ولایت تجلی مییابد. زندگی بر مدار ولیّ خدا و نقشهی دین خدا، چیزی است که خداوند خواسته است. سیاست و سیاستورزی در اینجا به این معنا است که آحاد مؤمنان بر محور این چرخهی ولایت، مشغول نقشآفرینی برای شکلگیری جامعهی مطلوب و مورد نظر حضرت حق باشند. اسم این تلاش مجاهدت است که مقابل قاعد میباشد.
معنای انقلابی بودن
این تقسیمبندی، بر اساس قرآن است؛ زیرا در کلام الهی تصریح شده که مجاهد نسبت به قاعد، دارای رتبهی بسیار بزرگ و عظیمی است: «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا؛[1] خداوند مجاهدان را بر خانهنشينان به پاداشى بزرگ برترى بخشيده است». فاصلهی بین این دو قابل محاسبه نیست. مسلمان قاعد را قاچاقی مسلمان میگویند! چراکه سهمش از ایمان بسیار اندک است.
مؤمن مجاهد ترجمهی امروزیاش میشود مؤمن انقلابی. جامعهای که درصدد تحقق نقشهی ولایت الهی است، اسمش جامعهی مجاهد یا انقلابی میشود؛ دولتی که بتواند این آرمان را دنبال کند، دولت انقلابی میشود؛ دانشگاهی که بتواند مضامین و پشتوانههای علمیاش را تأمین کند، میشود دانشگاه انقلابی؛ مدرسههایی که بتواند بچههایی را برای این جامعه تربیت کند، میشود مدرسهی انقلابی. اگر مدرسهای انقلابی نبود، میشود مدرسهی سکولار یا قاعد.
سیاستورزی در اندیشهی دینی
سیاستورزی در فرهنگ مؤمنان و در ادبیات آنها، عبارت است از بهکارگیری دقیقترین روشها و برنامهها برای تقویت قدرت و حاکمیت اسلام. اگر حاکمیت اسلامی برپا نیست و جامعه، طاغوتی است، معنای سیاستورزی میشود: بهکارگیری تمام توان و اوج جهاد و کوشش برای تحقق ولایت الهی به هر قیمت؛ به قیمت جان، زندان و... اگر به ولایت الهی رسیدند و در حکومت الهی قرار گرفتند، آن وقت سیاستورزی یعنی به کارگیری تمام ظرفیتها و استعدادها اعم از نرمافزاری، سختافزاری و... برای تقویت ریشهها و بنیهی حاکمیت اسلامی و اعتلای «کلمة الله».
در روایت، مؤمن را سیّاس دانستهاند، که منظور بهکارگیری هوش برتر برای تحقق قدرت برتر برای اسلام است. این میشود سیاستورزی که گاهی به صورت فردی انجام میشود و گاهی به صورت جمعی. خواستهی خداوند از جامعهی مؤمنان در عرصهی سیاستورزی مؤمنانه، حیات انقلابی و جهادی است.
شرط سیاستورزی
باید دارای روابط تعریفشدهی سازمانیافته و تشکیلاتی بود تا آن اتفاق بزرگ بیفتد؛ زیرا در نقطهی مقابل اسلام ناب، جریان استکبار جهانی و کفر و نفاق، بسیار جدی، روشمند، سازمانیافته و تشکیلاتی عمل میکند.
شما چه زمانی میتوانید اقتدار مؤمنانه را به منصه ظهور برسانید؟ زمانی که سازماندهی و ارتباطات تعریفشده داشته باشید؛ یعنی جامعهی مؤمنان بهصورت خوشهای در گرد محور ولایت چیده شده باشند. به این ترتیب اتفاقی عجیب میافتد و توانی که در آحاد مؤمنین است، در هم ضرب میشود و یک توان غیرقابل تصور به وجود میآید. ناگهان قدرت بسیار عظیمی ایجاد میشود که طاغوت را ریشهکن و ولایت الهی را مستقر میکند و میتواند آرزوهای بزرگ را در تحقق ولایت الهی به نتیجه برساند و در برابر تمام طوفانها نگاهش دارد. اساساً مؤمن مساوی است با مؤمن سیاسی، مجاهد و قدرتمند.
در ادبیات ما برای این قوّت و ضعف یک معیار تعریف شده است. در روایت داریم که خدای متعال از مؤمن ضعیفی که دین ندارد، متنفر است: «إنَّ اللّهَ عَزَّ وَجَلَّ لَيُبْغِضُ الْمُؤْمِنَ الضَّعيفِ الَّذي لادينَ لَهُ».[2] خیلی جالب است، مثل یک گزاره متناقضنما است. روایت میخواهد بگوید که چنین مؤمنی بهقدری بهرهاش از دین کم است که بهزحمت در دایره اهل ایمان تعریف میشود. این مؤمن چه کسی است؟ کسی که نهی از منکر نمیکند. پس معیار در قوّت ایمان و رمز محبوبیت مؤمن نزد حضرت حق، امر به معروف و نهی از منکر است. همین عنوان و معیار، طرح دین برای استقرار ولایت الهی، حفاظت از آن و پیشبرد آرمانهای الهی در جامعه است.
بالاترین معروف و بزرگترین منکر
بالاترین معروف که همهی معروفها، مثل منظومهی شمسی که دور خورشید میگردند، بر گرد او میچرخند، عبارت است از ولایت. مسائل اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و ارزشهای زیبا، همگی دور این خورشید میگردند. بالاترین سطح امر به معروف، امر به تشکیل حاکمیت الهی است. چنانچه حاکمیت الهی تشکیل شد، بالاترین سطح امر به معروف، امر به تقویت حاکمیت الهی و حفاظت از آن است.
نقطهی مقابلش نیز، بالاترین مرتبهی منکر عبارت است از ولایت طاغوت که مادر، ریشه و اساس همهی منکرات میباشد. نهی از منکر آنجا که طاغوت حاکم است، این است که طاغوت ریشهکن شود و جایی که حاکمیت الهی تشکیل شده، این است که سپر شوی و آن را حفظ کنی از هر چیزی که تضعیفش میکند. نهی از منکر، یعنی نهی از تضعیف حاکمیت الهی. این ادبیات، ادبیات علوی، شیعی و حسینی است.
حسین ابن علی (علیه السلام) در این زمینه حرف آخر را به بشریت زد و هیچ نکتهای را ناگفته باقی نگذاشت. بالاتر از حضرت اباعبدالله (علیه السلام)، مادرشان حضرت زهرا (سلام الله علیها) این درس فراموشنشدنی را در آن 95 روز به بشریت داد و یک لحظه کوتاه نیامد و همهی سختیها را بر خود هموار کرد که بتواند جلوی آن منکر بزرگ را که ولایت الهی را تضعیف میکرد، بگیرد.
امروز هم این پرچم در دست حضرت بقیتالله الاعظم (علیه السلام) است.
با بیمهریهایی که شد، این عطیهی الهی از دسترس مردم خارج گردید و سالهای سال بعد از قصهی سقیفه و ماجرای حضرت زهرا (سلام الله علیها) و بعد از آنچه بر اولیای الهی گذشت، از آن رنجها و زندانها و آوارگیها و...، بعد از اینکه بشریت دچار سرگردانی شد، چون نعمت الهی را کفران کرد، تاریخ ریل عوض کرد. هرچه از بدبختی بر سر انسانها در تمام این قرون آمده، از استعدادها و ظرفیتهایی که برباد رفته، از آن فتنهی بزرگی است که خداوند فرمود: «وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً ؛[3] و از فتنهای بپرهیزید که فقط به ستمکاران شما نمیرسد». این آیه ذیل این آیه است: «إسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ؛[4] چون خدا و پیامبر ، شما را به چیزی فرا خواندند که به شما حیات میبخشد، آنان را اجابت کنید». «لِمَا يُحْيِيكُمْ» که به آن دعوت شدهایم، ولایت علی ابن ابی طالب (علیه السلام) میباشد. بایستید و حاکمیت الهی را به وجود بیاورید؛ چراکه باعث حیات شما است. اما آن فتنه و خیانت بزرگ شکل گرفت که حاصلش این دربهدریها و بیچارگیها شد.
اگر بعد از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به پیمان غدیر وفادار میماندند و علی ابن ابی طالب (علیه السلام) فرصت پیدا میکرد که یک دورهی کامل جامعه بشریت را مهندسی کند ـ جامعهای که امتدادش، تمام سرزمینها را بهسرعت میگرفت ـ بلافاصله بعد از او این اتفاق برای امام حسن (علیه السلام)، سپس سید الشهدا (علیه السلام) و همینطور برای سایر ائمه (علیهم السلام) ادامه پیدا میکرد و کامل میشد تا حضرت بقیتالله الاعظم (علیه السلام) مستقر میشد، بشریت در کلّ این کره خاکی، بهشت را به تمام معنای کلمه، در علم، خرد، اخلاق، رفاه، امنیت، کمال و سعادت کامل تجربه میکرد و استعدادها به مقصد میرسیدند و نظامی که طراحی میشد، از دلش نظام فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و... بیرون میآمد.
فقط پنج سال، به دست امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرصت دادند، که آن هم وقتی حضرت قبول کردند، یک روز نگذاشتند آب خوش از گلوی ایشان پایین برود. با این حال همان پنج سال، یک قطعهی مشعشع، تابناک و ضربالمثل برای تاریخ بشریت شد که بتوانند به آن تکیه کنند برای شکلگیری زندگی عالی و برجسته.
اما... نگذاشتند و تبدیل شد به جهنم. حاکمان فاسق، فاجر، شهوتران، جاهل، نادان و نابخرد سردمدار بشریت شدند و چه به روز استعدادهای بشریت آوردند! الان بشریت در تمام زمینهها، با وجود اینهمه تجربه و دانش، به بنبست رسیده است.
انقلاب اسلامی، فرصتی بینظیر برای ارائهی حاکمیت الهی
خداوند متعال از پس اینهمه قرون و اعصار با آنهمه مجاهدتها و خون دل خوردنها، فرصتی را به وجود آورد و دریچهای به سوی بهشت ولایت به روی مردمان روزگار ما باز شد که وعده داده شده بود. از این قطعهای که اسمش ایران است با نسخهای که ذیل نسخه امامت و ولایت الهی تعریف میشود و ما امروز آن را به عنوان ولایت فقیه میشناسیم.
زیباترین و خردمندانهترین نظریهی سیاسی در تمام تاریخ، باشکوه، راقی و استوار، به دست مردمان سرزمین ما و با اهدای جان، خون و فرزندنشان به وجود آمد. جهاد و صبر مؤمنان مجاهد، این فرصت تاریخی را نه فقط برای ملت ایران، بلکه برای بشریت معاصر ایجاد کرد و اسمش جمهوری اسلامی ایران شد. البته نظام برخاسته از این انقلاب، هنوز در ابتدای راه خود است.
سیاستورزی به این معنا، وظیفهی آحاد انسانهای مؤمن است. نمیشود مؤمن سیاستمدار نباشد. در وجود و خونش است، و برای شیعهها در ژنشان میباشد؛ زیرا دنبال تقویت حاکمیت الهی هستند و با تمام وجود این مرزها را صیانت میکنند.
طبق آن قاعده و آیه که فرمود: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ؛[5] اى کسانى که ایمان آوردهاید! استقامت کنید، و در برابر دشمنان (نیز)، پایدار باشید و از مرزهاى خود، مراقبت کنید و از خدا بپرهیزید، شاید رستگار شوید». این کار با تشکیلات، سازماندهی، طراحی، ابتکار و ریشهگذاریهای درست به ثمر میرسد. مؤمنین کنار هم جمع میشوند و این کار را به مقصد میرسانند.
خلاصه اینکه برپایی حاکمیت الهی مؤمن قوی میخواهد. الان این امکان در دسترس شما است که از خودتان مؤمن قوی بسازید؛ یعنی مؤمن مجاهد، مؤمنی که «له الدین»، نه «لادین له»؛ مؤمنی که آرزوهای الهی را با تمام وجود گرفته است و خدا میداند که این زندگی چه زندگی شیرینی است.
مبنای ما برای شناخت مؤمن واقعی، فهم اسلام ناب است به قرائت ولایت.
از جهت نظری مؤمن قوی وقتی ساخته میشود که آن را بفهمد و درک کند و با همین مبنا وارد عرصهی خودسازی شود. به تعبیر زیبای حضرت آقا، چنین فردی برای خودش در میدان، افسر میشود، و دیگر آدم منفعل و حاشیهنشینی نیست که برایش برنامهریزی کنند و رویش نقشه اجرا کنند.
اهمیت و ابعاد تربیت سیاسی
مؤمن بصیر، اهل دیدهبانی است؛ چشمش را باز کرده و این ریشه و تبار را از مصدرش، یعنی علی بن ابی طالب و صدیقه اطهر و ائمه هدی (علیهم السلام) گرفته است. جریانشناسی تاریخی دارد و مرحلهبهمرحله آنچه را بر بشریت، دین و ولیّ خدا از گذشته تاکنون رفته است، میبیند. این نگاه را پایه قرار میدهد برای تقویت اقتدار الهی که بهعنوان یک نعمت بیبدیل نصیبش شده است. تربیت سیاسی این است.
این کجا و آن چیزی که دربارهی تربیت سیاسی میشنویم کجا؟!
متأسفانه گاهی در جمهوری اسلامی و در دستگاه تعلیم و تربیت ما، کسی که مدعی است میخواهد تربیت سیاسی را تعریف کند، جامعهپذیری و آداب زندگی شهروندی، حقوق شهروندی و... را بیان میکند! این شده تربیت سیاسی! سیاستمدار، شهدای ما بودند. در روایت داریم که زرنگترین شما شهدای شمایند؛ کسی که حاضر است تمام ظرفیت و استعداد خود را به میدان تقویت ولایت الهی ببرد. سیاستمدار کسی است که میفهمد باید بلند شود و هجرت کند و چند صد کیلومتر طی کند و به سوریه برود و امتداد این مرز را میفهمد و از حریم ولایت الهی در آن نقطه دفاع کند.
کسی که در کلوب شبانه بنشیند و پُز روشنفکری بدهد و قهوه بخورد و لاف گزاف بزند و با شبکههای بیگانه مصاحبه کند، سیاستمدار نمیشود. هرکسی که عاشقانهتر، عالمانهتر و هنرمندانهتر از کیان ولایت الهی حفاظت و صیانت کند و سهم بیاورد برای تقویت بنیه حاکمیت الهی، سیاستمدارتر است.
شما دوستان عزیز، این فرصت در امتداد این حرکت بزرگ و عظیم در زمانهی ما برایتان فراهم شده است تا جزء سیاستمداران ورزیده و قوی شوید. از دید اسلام راستین، سیاستمدار با ولایتمدار مساوی است. مؤمن سیاستمدار دشمن را میشناسد، مسیرهای نفوذش را میشناسد و دیدهبانی دارد. دائماً به شجاعت، ایمان، مبانی فکری، لحظههای خلوت خودش با خدا و نمازش میرسد و همیشه رشد میکند تا یک نیروی قوی توانمند در چرخهی ولایت الهی شود.
این فرصت برای شما چه به اعتبار ورزیدگی شخصی و چه به اعتبار شکل دادن منظومهی جوانان سیاستمدار ولایتمدار، بهعنوان یک هدیه از امام مؤسس و شهدا در دسترستان قرار گرفته که اسمش «انجمنهای اسلامی دانشآموزان» است که به تعبیر حضرت آقا زنجیرهی ارتباطی مبارک بین جوانان میباشد.
اعضای انجمن ابتدا دائماً خود را قوی میکنند، سپس دستهایشان را به همدیگر میدهند تا بتوانند این حرکت بزرگ را پیش ببرند. این زنجیرهی حقیقتاً پربرکت فراهم شده و در اختیار شما است. ناگهان به خودت میآیی و میبینی که در حلقهی اصحاب عشق و بین جوانان سیاستورز و سیاستمدار ـ به تعبیر زیبای حضرت آقا افسران جنگ نرم ـ نشستهای و مشغول طراحی در قرارگاه مرکزی هستی.
تربیت سیاسی بد معنا میشود و این خیلی خطرناک است. باید مواظب حرفهای انحرافی باشیم.
ضرورت بهرهگیری از ظرفیت بیبدیل مسجد
یک ظرفیت آسمانی برای سازماندهی کلی در اختیار جامعه قرار داده شده که اگر از آن استفاده شود، جریان ولایت الهی بیمه میشود تا به دست صاحبش برسد و آن، مسجد است. ما خیلی چوب بیمهری به مسجد را میخوریم. مسجد با هیچ چیزی قابل مقایسه نیست. ما خیلی چیزها را خودمان طراحی کردهایم، کانونها، فرهنگسراها، مؤسسات و... بعضیهایشان خوب هستند، بعضیهایشان بد و بعضیهایشان متوسط. اما خوبهای آنها هم به گرد آن چیزی که خداوند پیشنهاد داده است، یعنی مسجد، نمیرسند.
اوایل انقلاب مساجد شور و حال بیشتری داشتند؛ مسجد مجاهد و انقلابی داشتیم. در سازماندهی اقتصاد و جنگ، فعال بود؛ ولی بهتدریج نگرش خطرناک سکولاریستی بهصورت مرموز و پنهان، این نقشها را یکییکی از مساجد ما گرفت و مساجد ما شد معبد و کلیسا. مسجدی که در آن فقط نماز خوانده شود، مسجد نیست؛ شاید بهزحمت بتوان اسمش را نمازخانه گذاشت. مسجدی که در آن سیاستورزی نشود، مسجدی که در آن مجاهد شهید تربیت نشود و پای امر ولیّ نباشد و محله را سازماندهی و نورافشانی معنوی نکند، مسجد نیست. مگر اینکه بهزحمت بگوییم مسجد است، مثل همان مؤمن ضعیفی که دین ندارد. چنین مسجدی صرفاً مسمای مسجد را به اعتبار زمینش که احکام طهارت و نجاست را نسبت به آن باید رعایت کنیم، دارا میباشد.
شما عزیزان به این نکته توجه کنید. به نظر من یکی از کارهایی که باید در دستور کار انجمنهای اسلامی باشد، احیای مساجد است. فکر کنید که در این باره چه باید بکنیم.
چند وقت پیش جلوی دفتر مرکزی، دیدم چند جوان جلوی در ایستادند و گفتند: ما از اعضای انجمن اسلامی هستیم و دورهی دانشآموزی ما تمام شده، ولی ارتباطمان را با انجمن حفظ کردهایم. تصمیم گرفتیم مساجد را احیا کنیم. گفتم: طرحتان چیست؟! گفتند: به این نتیجه رسیدهایم که باید بهصورت گروهی مساجدی را که منزوی است و جوان ندارد، شناسایی کنیم. تصمیم گرفتیم پانزده نفری، چهل روز به این مساجد برویم. گفتم: تجربه کردید؟! گفتند: شروع کردهایم. در مساجد مینشینیم و مردمی که تا حالا در مسجد جوان ندیدهاند، میبینند یک عده جوان نورانی، مرتب و مؤدب نشستهاند و قرآن دستشان است. وقت نماز که میشود، یکی از بچهها مکبر میشود. وقتی که نماز تمام میشود، یکی قرآن میخواند. خلاصه خودمان را حسابی در آنجا جا میکنیم، از شستوشو و کمک به خادم گرفته تا خواندن قرآن و... هیچکس هم نمیداند که ما که هستیم.
غرض آنکه به این ترتیب به دنبال احیای مساجد بودند. امیدوارم احیای مساجد، بهصورت جدی در دستور کار انجمن اسلامی نیز باشد.