متن بیانات در جمع فعالان فرهنگی حوزه های علمیه استان اصفهان - ۹۶۰۵۱۴ 1396/5/14



متن بیانات در جمع فعالان فرهنگی حوزه های علمیه استان اصفهان - ۹۶۰۵۱۴

بحمدالله مطلع شدیم جمع عزیزی اینجا گرد هم هستند که مسئولیت و مأموریت بسیار مهم و حساسی دارند. بخت یار بود که ما هم شرفیاب شویم و خدمت شما برسیم و از جمع حاضر استضائه کنیم.

تولد باسعادت مولایمان حضرت علی ابن موسی الرضا (علیه السلام) را تبریک می‌گویم. امیدوارم خدای متعال در این ایام ما را از عنایات حضرت ابن الرضا، بقیت‌الله الاعظم، بهره‌مند سازد.

خدا ان‌شاءالله عزیزانی را که مشرّف به سفر حج شدند، یاری کند و ما را در دعای آنان سهیم سازد.

 

لزوم نگاه همه‌جانبه به مسائل مختلف

مطلبی درباره بحث آسیب‌ها فرمودند که ظاهراً در جلسه‌ی شما مطرح شده و عزیزان هم همواره می‌گویند که عدم توجه به آسیب‌شناسی مسائل، خود موجب آسیب می‌شود. از آن طرف اگر روی آسیب‌ها تمرکز شود، مخاطب ضربه فنی می‌شود و از جهت روحی و روانی تخریب. درنتیجه نمی‌تواند اتخاذ مبانی صحیح و تصمیمات درست داشته باشد. شما بحمدالله اهل توجه هستید؛ اما مباحث حوزه‌ی آسیب‌شناسی این ویژگی را دارد و به همین جهت انسان باید نگاه جامع خود را کاملاً حفاظت کند و به جنبه‌های دیگر موضوع هم توجه داشته باشد.

 

حوزه‌های علمیه و روحانیون در ترازوی نقد

نشانه‌ها و علائم مهم بیانگر آن است که در برخی بخش‌ها در آستانه‌ی بحران قرار داریم؛ هم به لحاظ فراگیری و هم به لحاظ عمق. در بعضی موارد نیز در وضعیت هشدار هستیم و همه‌ی کسانی که می‌توانند کاری کنند، باید برای کنترل و مهندسی وضعیت، نقش‌آفرینی داشته باشند.

یکی از نمونه‌های در آستانه‌ی بحران، وضعیت طلاق است. گزارش‌ها سرجمع نشان می‌دهد که به لحاظ تعداد و کثرت، و عمق و کیفیت، از وضعیت هشدار عبور کرده‌ایم. حدود یازده سال پیش برای سران قوا و رؤسای حوزه‌های علمیه نامه‌ای نوشتم و در این زمینه هشدار دادم. الان از وضعیت هشدار عبور کرده و در وضعیت بحران هستیم و باید به شکل متفاوتی با موضوع مواجه شویم تا بتوانیم آن را مهار کنیم.

ما طلبه‌ها وقتی دور هم جمع می‌شویم، به خاطر مکانت و جایگاه و موقف و مأموریت و مسئولیتی که داریم، همیشه فلش اتهام را باید به سمت خودمان برگردانیم. من در جمع آقایان علما به مناسبت‌های زیادی، این مسائل را مطرح کرده‌ام و البته قبل آن، از ایشان عذرخواهی و آداب را رعایت کرده‌ام. منتها جمع امروز ما صمیمی‌تر است؛ لذا راحت‌تر سخنانم را می‌گویم. هر آسیب و مشکلی که در جامعه می‌بینید، به مناسبت رسالت و مأموریت الهی حوزه، ابتدا ما متهم هستیم و سپس دیگران. در سایر عرصه‌ها، هنگام گزارش آسیب‌ها، فوری دنبال متهم هستند و صدا و سیما و فلان نهاد و وزارت ارشاد را متهم می‌کنند. من عرض می‌کنم که متهم اصلی ما هستیم و لازم نیست دنبال شخص یا نهاد دیگری بگردیم. تا زمانی که ما به رسالت و مأموریت اصلی خود در این وضعیت خطیر عمل نکنیم، دیگران هم کاستی‌های خود را از ما نمی‌پذیرند.

در مقام تحلیل، ما بلافاصله به این پاسخ می‌رسیم که حوزه‌ و روحانیت ما ـ به معنای وسیع و عام کلمه ـ همین مدارس علمیه هستند و آنجا که می‌تواند روحانیت ما را در راهبری نسل امروز مهیا و قوی کند، حوزه‌ها و مدارس علمیه‌ی ما هستند. بنده که خروجی کار شما (به معنای مدرسه‌ی فعال) را دریافت می‌کنم تا از ایشان به‌عنوان امام جماعت مسجد استفاده کنم، می‌توانم ارزیابی کنم که او چقدر برای راهبری مردم آماده است و در چه زمینه‌هایی قوی و در چه زمینه‌هایی ضعیف است. متأسفانه یا خوشبختانه بنده الان در چنین موقفی هستم و حداقل در مورد استان تهران، حدود 3700 مسجد را زیر نظر داریم و با آن مواجه هستیم.

 

دو خطای راهبردی روحانیون

به نظر من، روحانیون دو خطای راهبردی دارند.

 

1. عدم توجه به اهمیت و حساسیت مدارس

اولین خطای راهبردی ما در مورد آموزش عمومی و محیط آموزش و پرورش ما است. حوزه‌های علمیه‌ی ما، مدرسه‌ها را میدان اصلی اقدام و عمل در عرصه‌ی طلبگی خود نمی‌دانند؛ درحالی‌که آنجا بچه‌های ما جمع هستند. اخیراً که پیش‌دبستانی هم اضافه شده و باید بیایید و تماشا کنید! جایگاه آموزش و پرورش و مدارس در ایفای نقش رسالتی حوزه‌ی علمیه‌ی امروزِ ما کجا است؟ این یک سؤال جدی است. آنجا است که شخصیت و تفکر انتزاعی و انتقادی و دین‌گریزی یا دین‌پذیری بچه‌های ما شکل می‌گیرد و تجربه‌های معنوی و دینی را کسب می‌کنند و زیرساخت‌های اعتقادی را به دست می‌آورند. ساعات و طول ایام حضور دانش‌آموزان در مدرسه خیلی قابل ملاحظه و قابل توجه است. آنها از پیش‌دبستانی تا سال دوازدهم در مدارس هستند. من هر چه حساب کرده‌ام، دیدم که ما اینجا باخته‌ایم. ما بچه‌ها را به دیگران سپردیم و سراغ جا‌های درجه‌ی دو و سه رفتیم. جا‌هایی که ما برای تبلیغ و ادای رسالت رفتیم، نهایتاً و با تخفیف، درجه‌ی پنجم است!

من مدتی به کمک دولت رفتم و البته آن هم داستانی داشت و با نظر مبارک رهبر عالی‌قدرمان بود. آقای احمدی‌نژاد نظری داشت و آقا فرمودند جوانان را به فلانی بسپارید. بعد از آن دوره و دقیقاً در مقطع تحویل دولت، خداحافظی کردیم. یک روز در بیت، یکی از رجال کشور که شخصیت بسیار محترمی است، به من گفت: شنیده‌ام از دولت بیرون آمده‌اید. کجا هستید و چه کار می‌کنید؟ گفتم: من همان کار همیشگی خود را در مدارس و اتحادیه انجام می‌دهم. به من گفت: عجب! حیف شد که! آن آقا که خیلی بزرگوار است و جزء آیات و رجال کشور ما محسوب می‌شود، در ادامه فرمود: آنجا که بچه‌ها هستند؟! خیلی کسر شأن است که به مدارس بروید و با بچه‌ها باشید. خیلی سریع و صریح جواب ایشان را دادم و گفتم: از حسن التفات شما به خودم ممنون هستم؛ اما حوزه باید هزاران نفر توانمندتر از مرا به مدرسه‌ها می‌فرستاد تا به وظیفه‌ی اصلی و الهی خود عمل کرده باشد. میدان اصلی ما همینجا است و بقیه‌ی جا‌ها خیلی دیر است.

باور کنید اگر به من بگویند این طلبه در مدارس وقت می‌گذارد و با بچه‌ها است، من خیلی خوشحال‌تر می‌شوم تا اینکه به من بگویند در دانشگاه مشغول است.

بعد که ذهن بچه‌ها خراب شد، شما می‌روی تا آنان را تربیت کنید، اما آنان با صد نوع عایق جلوی شما می‌نشینند.

خاطرات من از مدرسه و دبیرستان و دانشگاه و حوزه و تدریس و خطابه و... عجیب است. در دانشگاه، جوانان با حالت خاصی به من نگاه می‌کنند و مدت‌ها طول می‌کشد تا من برای آنان ذهنیت‌سازی کنم. من یک وقت برای آنکه تحلیل این جوان‌ها را نسبت به خودم بشکنم، در همان جلسه‌ی اول، پای تابلو رفتم و گچ را گرفتم و در وسط تابلو، یک کلمه‌ی انگلیسی نوشتم و از آن شعاع‌هایی رسم کردم و چندین کلمه نوشتم. بعد آمدم کنار و گفتم: چه کسی فهمید که من چه می‌خواهم بگویم؟! کلمه‌ای که من درشت وسط تابلو نوشتم، کلمه‌ی غرض بود. در پایان گفتم: اگر این را به زبان خودم می‌گفتم، شما آمادگی پذیرش آن را از من نداشتید. بعد‌ها با هم رفیق شدیم و یک ترم با ما بودند.

غرض آنکه ذهن جوانان در دانشگاه خیلی پر و شلوغ است. حال آنکه حضرت علی (علیه السلام) به ما فرموده‌اند باید سراغ احداث (نوجوانان) بروید؛ چراکه دل نوجوان مانند زمين آماده‌ای است كه هر بذرى در آن افشانده شود، مى‌پذيرد.[1]

ما اصل مبادرت را در انتخاب مخاطبان خود از دست داده‌ایم. اگر شما دیر کنید، دیگران سراغ آنان می‌روند؛ پس قبل از آنان شما باید بروید. ما به این اصل عمل نمی‌کنیم. به همین دلیل حوزه‌های علمیه‌ی ما این‌گونه شده که حجت الاسلام دکتر فلان، استاد فلان حوزه و فلان دانشگاه و این قبیل چیز‌ها رسم شده است. این چه مقوله‌ای است که به آن پز می‌دهید؟ اگر طلبه‌ای به خود ما طلبه‌ها بگوید من در مدرسه‌ی ابتدایی درس می‌دهم، اصلاً به او نگاه نمی‌کنیم و این در حالی است که کار اصلی پیامبرانه را او انجام می‌دهد. وقتی حوزه خودش را کنار کشید، عده‌ای از نااهلان، متولی و مربی این بچه‌ها می‌شوند. شما می‌دانید دینی و قرآن را چه کسی به دانش‌آموزان ما درس می‌دهد؟ بگذریم...

این اولین خطای راهبردی ما است. آنجایی که سرچشمه و مصونیت‌ساز است، حضور نداریم. حوزه با همه‌ی خوش‌فکری‌ها و عقبه‌ی فکری و توحیدی و قداست و سرمایه‌های اخلاقی خود و با آن هنر تربیتی‌اش، سنگر‌ها را خالی کرده است.

 

2. غفلت از مساجد

خطای راهبردی دوم ما مسجد است. من با چشم خودم دیدم که فرم‌ متقاضی امامت جماعت را به یک طلبه دادند و او فهرستی از سوابق خود در عقیدتی و سیاسی و... نوشته و در پایین آن نوشته بود: ضمناً امام جماعت فلان مسجد هم بوده‌ام! اگر مسئولیت پذیرش این آقا را داشتم یا مسئول مصاحبه بودم، او را رد می‌کردم.

مکان اصلی نقش رهبری روحانیت، مسجد است و کسی که این را هرچند در نگارش درک نکرده است، مناسب این کار نیست. او باید این را اول می‌نوشت و این را شرف می‌دانست.

مسجدی که ستاد فرماندهی و تربیت و آموزش است، چه شد؟! چه شده است که رفتن به مسجد و امامت جماعت در مسجد، در ذهن و دل طلبه‌های ما این‌قدر حقیر و کم ارزش شده است؟ می‌گویند فلانی از جهت علمی و اجتماعی و سیاسی به جایی نرسیده، لذا رفته و امام جماعت شده است! این جمله‌ها را به من گفته‌اند. یکی از اساتید حوزه به من گفت: فلان کس به درد امام جماعتی هم نمی‌خورد؟! گفتم: وای به حال ما! 98 % شهدای ما از بچه‌های مسجد هستند. مسجد چنین نقشی دارد. سابقه‌ی تهران را ملاحظه کردیم و مات و مبهوت ماندیم که از دل چه سلسله‌ی تربیتی، این تعداد شهدا به دست آمد. شاه‌آبادی بزرگ در تهران امام جماعت بوده است. ایشان دو سه جا و از جمله در مسجد سراج الملک که قبلاً میخانه بوده، امامت می‌کرده است. مرحوم آقای خوانساری در تهران امام جماعت بوده است. همان کسی که در مورد عدالت او پرسیده بودند، امام به آنان گفتند: در مورد عصمت ایشان با من صحبت کنید. آیت‌الله آملی در تهران امام جماعت بوده است. فهرستی تماشایی ایجاد شده که شما رجال نامی عرفان و حکمت را در آن می‌بینید. علامه شعرانی امام جماعت مسجد حوض بوده که ما الان نام آنجا را مسجد علامه شعرانی گذاشتیم.

بساط تعلیم و تربیت در مسجد بر پا بوده و حال به ما می‌گویند: فلانی امام جماعت هم نمی‌تواند باشد!

حضرت آیت الله جوادی آملی اخیراً به بنده می‌فرمودند: آقای فلانی، مردم شیخ مفید و شیخ کلینی و شیخ صدوق را نمی‌شناسند. مردم امام محله‌ی خود را می‌شناسند و از آینه‌ی وجود او با قرآن و عترت و حدیث و... آشنا می‌شوند.

وقتی آقا از جایگاه ریاست‌جمهوری به رهبری منتقل شدند و من امام جماعت بودم، خود من شنیدم که در صف چند نفر با هم صحبت می‌کردند و یکی به دیگری می‌گفت: شیخ جواد می‌گوید آقای خامنه‌ای برای رهبری خوب است. امام جماعت چنین تأثیری دارد.

مسجد، با هیچ جا قابل مقایسه نیست. شما خیال می‌کنید در فرهنگسرا و کانون فرهنگی، شهید پرورش پیدا می‌کند؟! چرخه‌ی تربیت در مسجد برقرار می‌شود و پایگاه اصلی خدمات فرهنگی و اجتماعی ما مسجد است. اما متأسفانه ما مسجد را از دست داده‌ایم.

نقل می‌کنند که فلان آخوند چون کلاس کارش بالا رفته است، دیر می‌آید و با کیف سامسونت می‌آید و تندتند نماز می‌خواند و می‌رود! سلف صالح این‌گونه مؤمن تربیت می‌کردند؟

غفلت از مدارس و مساجد، دو خطای راهبردی ما است. اگر حوزه‌های علمیه، این دو خطای راهبردی را اصلاح نکند و نگاه خود به مدارس و مسجد را تغییر ندهد، آسیب‌های بزرگی ایجاد می‌شود. امامت جماعت، علم و فقه و زهد و محراب می‌خواهد. آقای جوادی آملی در محله‌ی ما امامت می‌کنند و هر وقت به محراب می‌روند، می‌گویند: من خجالت می‌کشم که سخنگوی این مردم در محضر خدا باشم.

باید برگردیم و مسیر را اصلاح کنیم. رسالت شما خیلی سنگین است. بسیاری از خروجی‌های حوزه‌های علمیه‌ی ما، عزیز و قابل افتخار هستند؛ اما باید بتوانیم مساجد و مدارس را پشتیبانی کنیم.

این دو میدان که من برای شما تعریف کردم، خیلی قداست و روحانیت می‌خواهد و به ذات طلبگی بسیار نزدیک است. سعه‌ی صدر و بردباری و گذشت و استادی و مهارت و اشراف فوق‌العاده‌ای می‌خواهد. ما باید اینها را در حوزه ایجاد کنیم؛ چراکه فقط در حوزه می‌توان امام جماعت پرورش داد. شخصی را که در سی یا چهل‌سالگی به محراب می‌فرستم، باید ببینم که حمد خود را درست می‌خواند یا نه! امام باید حافظ و قاری باشد. کسی به من می‌گفت: مگر نمی‌شود سوره‌های دیگر را در نماز خواند، پس چرا آقایان نمی‌خوانند؟! وقتی هم که خیلی صمیمانه تذکر می‌دهند، به جای اینکه تلفظ و لحن او درست شود، خراب‌تر می‌شود؛ چراکه دیگر قابل اصلاح نیست. اینها در همین دوران طلبگی و در حوزه اصلاح می‌شوند، بعد از آن اصلاح نمی‌شوند؛ زیرا خود را استاد فن می‌دانند!

ان‌شاءالله خدا همه‌ی شما را حفظ کند و همگی موفق باشید.



[1]. نهج البلاغه، نامه 31.



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *