میلاد امام علی علیه السلام برشیعیان مبارکباد 1395/1/31


میلاد امیرالمومنین علی علیه السلام بر شیعیان مبارک باد
میلاد امام علی علیه السلام برشیعیان مبارکباد
رسیدن به بهترین و زیباترین بخش ماه مکرم رجب و میلاد فرخنده و مسعود مولایمان امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه الصلاة و السلام) را به ساحت مقدس مولایمان حضرت بقیة الله الاعظم (عج)، به همه‌ی ارادتمندان و دوستان حضرت در سراسر عالم، مخصوصاً پرچمدار ولایت علوی در روزگار ما، رهبر عزیز و عالی‌قدرمان، تبریک عرض می‌کنیم و امیدواریم خدای متعال نصیب و بهره‌ ما را از ولایت آن حضرت روزافزون کند.

ها علیٌ بشرٌ، کَیْفَ بَشَر

پیغمبر اکرم فرمودند: «اَنـَا اَديبُ اللّه‏ وَ عَلىٌّ اَديبى؛[۲] من دست‌پرورده‌ی حق هستم و علی دست‌پرورده‌ی من است». هر کسی با هر مرام و مکتبی، سراغ علی بن ابیطالب آمده، مدهوش و متحیر شده است. مسیحی،‌ مسلمان،‌ اهل سنت و...،‌ واله و شیدا و متعجب شده است. این اختصاصی به مذاهب ندارد. فلاسفه،‌ عرفا،‌ فقها،‌ هنرمندان، خطبا و بلغا، پهلوانان، سیاست‌مدارها و اداره‌کنندگان جامعه به محضر حضرت می‌روند. تقریباً همه بدون استثناء اینجا که می‌آیند، آستان‌بوس هستند و هیچ حرفی برای گفتن ندارند. هر گروهی با هر طرز فکری در محضر امیرالمؤمنین آمده، این حالت حیرت به علت شکوه و عظمت و بزرگی مولا در او ایجاد شده است. این جلوه‌ی الهی در شخصیت امیرالمؤمنین‌ ـ آن‌هم با آن تنوع صفات ـ‌ حیرت برانگیز است. گفت: «ها علىٌ بشرٌ كَيفَ بَشَر رَبُه فيه تَجلّى و ظَهَر؛ علی بشر است، اما چه بشری؟ پروردگارش در او تجلی کرده و ظاهر شده است». و یا این که درباره صفات متنوع حضرت سروده‌اند: «جمعت فی صفاتک الاضداد» برای اینکه کام دوستان در این جلسه شیرین بشود، عرض کنم که این لحظات،‌ لحظات ممتاز و فوق‌العاده‌ شیرینی است. وقتی که در جلسه‌ای درباره علی (علیه السلام) گفته و شنیده بشود، دیگر با چیزی در این عالم قابل مقایسه نیست. فرمود: «ذِکْرُ علیٍ عِبادة؛[۳] ذکر و یاد علی عبادت است». گفتن و شنیدن و نوشتن درباره او عبادت است. دو تعبیر خیلی زیبا درباره حضرت است. این را خواستم عرض بکنم که مجلس ما هم ان‌شاءالله در زمره‌ی مجالسی که رَشک فرشتگان است،‌ نوشته بشود.

فرشتگان آسمان به چنین مجالسی رَشک می‌برند. گاهی اگر اجازه پیدا بکنند، سعی می‌کنند خودشان را به این مجالس برسانند. ان‌شاءالله این جلسه‌ی ما با چند جمله‌ای که عرض می‌کنم،‌ چنین وضعی پیدا ‌کند. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در شب معراج بعد از عبور از سدرة المنتهی، به مقامی رسید که دیگر جبرئیل هم نتوانست یک سرانگشت جلوتر برود و گفت: «لَو دَنَوتُ أنْمُلة لاحتَرَقت[۴]: اگر به اندازه یک بند انگشت جلوتر بیایم نابود می‌شوم.» این مقام، مقام پیامبر است. مقام اختصاصی‌اش است که از آن به مقام محمود تعبیر می‌شود: «عَسَى أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَّحْمُودًا؛[۵] اميد است كه پروردگارت تو را در جايگاهى ستوده بدارد». آن منطقه،‌ مقام محمود است که زیر چتر این مقام، همه‌ی عالم قرار می‌گیرد و از آدم تا آخر‌، اگر زیر این سایه برسند اهل نجاتند که به شفاعت عظمی تعبیر می‌شود که بیان بسیار شیرینی در جای خودش دارد.

 

چرا به علی (علیه السلام)، «امیرالمؤمنین» می‌گوییم؟

حضرت در شب معراج به جایی رسید که جز خود پیغمبر اکرم گزارشگری وجود نداشت. پیغمبر باید بگوید که در آن خلوت‌سرا چه گذشته است. خطاب‌هایی که به پیغمبر اکرم در آن خلوت شده، خطاب‌های فوق‌العاده جذاب و لطیفی با صفت زیبای احمد(صلی الله علیه و آله و سلم) است. خود حضرت چند جمله‌ای درباره‌ی آن شرایط فرموده‌اند که خطاب‌ها را با صدای علی می‌شنیدم! خیلی شیرین است. در آن خلوت از جمله اتفاقاتی که افتاده سفارش مخصوصی است که خداوند تبارک و تعالی درباره علی‌بن ابیطالب ‌کرده است. این مقام، منحصر برای پیغمبر اعظم است. البته حضرت علی هم دارای مقامات اختصاصی است. کلمه امیرالمؤمنین جز خصائص خود حضرت است؛ بعد به مراتب درباره سایر اولیای کامل تحقق پیدا می‌کند؛ ولی درباره‌ی آنها هم استعمال نمی‌شود و جزء خصائص حضرت است. ما که می‌گوییم امیرالمؤمنین، منظورمان ریاست است. معمولاً در ذهن ما امیر یعنی فرمانده، رئیس، امرکننده، سید، اداره‌کننده. اما این یک تعبیر لطیفی هم دارد و آن عبارت است از روزی‌رسان، رسیدگی‌کننده، امدادرسان. در ماجرای حضرت یوسف (علیه السلام) داریم: «وَنَمِیرُ أَهْلَنَا وَنَحْفَظُ أَخَانَا[۶]؛ قوت خانواده خود را فراهم، و برادرمان را نگهبانى مى‏كنيم» یعنی رسیدگی و رزق‌رسانی و ‌امدادرسانی می‌کنیم. حال امیرالمؤمنین، یعنی کسی که تولیت اصلی رسیدگی‌های معارفی، معنوی و علمی به مؤمنان را دارد که این عنوان فقط‌ برازنده‌ی علی بن ابیطالب (علیه الصلاة و السلام) است.

کسانی که اهل دقت هستند، از علی بن ابیطالب (علیه الصلاة و السلام)، در علم بهره‌گیری می‌کنند. پیغمبر (ص) فرمود: « انا مدینة العلم و علی بابها فمن اراد العلم فلیأت الباب؛[۷] من شهر علمم و علی درِ آن شهر است. هر كه علم می خواهد باید كه از این در وارد شود». خزانه‌دار علم الهی و کسی که دانش را تقسیم می‌کند، علی (علیه الصلاة و السلام) است. عبارت «نمیر اهلنا» به مقام‌های انسانی مربوط می‌شود که این مقام‌ها به وسیله‌ی علم فراهم می‌شود؛ اما نه از جنس علمی که من و شما می‌شناسیم که آن‌هم البته در دست علی بن ابیطالب (علیه الصلاة و السلام) است. تقسیمی‌هایی که علی بن ابیطالب (علیه الصلاة و السلام) انجام می‌دهد، از همین جنس است. آن سقایتی که از کوثر نبوی دارد، باز از همین قبیل است. آن جام‌هایی که به دست دوستانش می‌دهد، از همین قبیل است.

می‌خواهم توصیه‌ای به دوستان بکنم. تراوش یک قطره یا قطراتی از آن علم بیکران ـ که در قرآن کریم به «علم الکتاب» تصریح شده ـ نهج البلاغه را رقم زده است. طبق همان بیانی که اول جلسه داشتیم، چیزی که ما به عنوان نهج البلاغه می‌شناسیم و همه‌ی خردمندان را خاضع می‌کند،‌ رشحه‌ای از آن علم بیکران است. نمی از آن دریاست. فکر نکنید چیزی که ارائه شده، همه‌ی علم آن حضرت است. وقتی نهج البلاغه را می‌خوانم، احساس می‌کنم که امیرالمؤمنین(علیه السلام) با همین جلوه‌ی مختصری که کرده،‌ تاریخ را تا آخر بهره‌مند کرده است.

مقام بی‌مانند امیرالمؤمنین

جناب آصف بن برخیا، وزیر اعظم حضرت سلیمان است و همان کسی است که گفت: «قَبْلَ أَنْ یرْتَدَّ إِلَیک طَرْفُک أَنَا آتِیکَ بِهِ؛[۸] من تخت بلقيس را نزد تو مى‏آورم، پيش از آنكه چشم تو باز گردد». قبل از این یکی از جنیان گفت: «قَالَ عِفْريتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَ؛[۹] فرد نیرومندی از جن گفت: من آن را نزد تو می‌آورم پیش از آنکه از جایگاهت برخیزی». سپس کسی گفت من می‌آورم «قَبْلَ أَنْ یرْتَدَّ إِلَیک طَرْفُک» قبل از اینکه چشمت را حرکت بدهی و خصوصیتش این بود که: «عنده علم من الکتاب؛[۱۰] نزد او مقداری از علم کتاب بود». اما خدای متعال در قرآن کریم وقتی می‌خواهد علی بن ابیطالب (علیه السلام) را معرفی بکند، می‌گوید: «و مَن عِنده علُم الکتابِ؛[۱۱] و کسی که علم کتاب نزد او است». «و نمیر اهلنا و نحفظ اخانا» امیرالمؤمنین است. هر کس که اتصال قلبی به علی بن ابیطالب پیدا بکند، جزء خاندان و اهل او می‌شود به اقتضای اینکه: «أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّة؛[۱۲] من و علی، دو پدر این امت هستیم». بنابراین هر وقت کلمه‌ی مقدس امیرالمؤمنین می‌آید، هر کس که نصیبی از ایمان دارد، تحت سقایت و سرپرستی و تقسیمی‌های امیر (علیه الصلاة و السلام) قرار می‌گیرد. خیلی لطیف است. امیرالمؤمنین به این معنا است.

 

شباهت مؤمن به زنبور عسل

یک معرّف دیگری هم برای حضرت هست. بعضی به امیرالمؤمنین گفته‌اند: امیر النحل. جایی دیگر هم گفته‌اند: یعسوب المؤمنین. نحل یعنی زنبور عسل؛ یعسوب یعنی ملکه. در حدیث نبوی داریم که مؤمن مثل زنبور عسل است. کسی که در این دستگاه امیر و یعسوب است،‌ علی بن ابیطالب (علیه الصلاة و السلام) است.

یکی از دوستان که از بزرگان و پیرمرد‌های رشید و عارف تهران است،‌ هفته‌ی پیش به من گفت که رساله‌ای ذیل حدیث «المؤمن کاالنحلة‌» نوشته و تا به حال چهل شباهت بین مؤمن و زنبور را حساب کرده است. من به ایشان گفتم: البته خود حدیث در خودش شرح دارد. در ادامه حدیث این است که فرمود: به‌گزین است. می‌دانید خصوصیت زنبور این است که سراغ بهترین‌ها می‌رود؛ یعنی یک انتخاب‌گر فوق العاده است. قرآن کریم می‌فرماید: « وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا یَعْرِشُونَ؛[۱۳] و پروردگار تو به زنبور عسل وحی کرد: از کوه‌ها و درختان و داربست‌هایی که مردم می‌سازند، خانه‌هایی برگزین». چند روز پیش مشغول تماشای زنبورها بودم. خیلی صحنه‌ی قشنگی بود. این آیه جلوی چشم من رفت‌وآمد می‌کرد: «اوحی ربک الی النحل...». زنبور روی مرکز گل خیلی آرام می‌نشیند تا در بهره‌برداری‌اش آسیبی به گل وارد نکند؛ چون آنجایی که زنبور می‌نشیند، لطیف‌ترین بخش گل است. معمولاً زنبورها عملیات اصلی را در فصل بهار انجام می‌دهند که گل‌ها شاداب هستند و حالت شکوفه دارند. زنبورها درست روی شکوفه‌ها می‌نشینند؛ اما هیچ آسیبی وارد نمی‌کنند؛ زیرا خیلی آرام می‌نشیند. باید اینها را تماشا کرد. نمی‌شود صرفاً‌ شنید، باید به دامن طبیعت بروید و ببینید که چقدر قشنگ می‌نشیند، بعد برداشت را شروع می‌کند و به‌گزینی را انجام می‌دهد. در این مرحله هیچ آسیبی وارد نمی‌کند؛ زیرا طبع و عملیاتش لطیف است.

در جمله‌ی دوم حدیث فرمود: به‌گزین و انتخاب‌گر دقیق است. بهترین‌ها را دریافت می‌کند و بعد هم بهترین‌ها را تقدیم می‌کند. وقتی که دریافت کرد، در دستگاهی که خدای متعال در وجودش قرار داده، مسیر تکاملی را طی می‌کند و می‌شود عسل که در قرآن کریم آن را شفا معرفی می‌کند: «یَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِیهِ شِفَاء لِلنَّاسِ؛[۱۴] از شكم آن، نوشيدنى‏اى بيرون مى‏تراود با رنگ‏هاى گوناگون كه در آن براى مردم شفا است». هم قرآن شفاء‌ للناس است، هم عسل. اینها می‌توانند معادل هم قرار بگیرند. ببینید که این چه مسیری را طی می‌کند و بعد تقدیم می‌شود.

مؤمن، هم وارداتش پاکیزه است و هم صادراتش. این می‌شود نحل. مؤمن یک وجود نافع و سودمند است؛ لذا انسان مؤمن در شنیدنی‌ها و دیدنی‌هایش حساس است. مثل زنبور که بهترین‌‌ها را انتخاب می‌کند، مؤمن چیزهایی را که دریافت کرده، به دستگاه عالی وجودش می‌برد که فؤاد (قلب و عقلش) است. آنجا غنی‌سازی می‌کند و بعد زبان که باز می‌شود، شهد و شکر می‌ریزد. چهره‌اش را نگاه می‌کنید، از آن عسل می‌ریزد. مؤمن این‌گونه است. با خودش همیشه عطر دارد؛ چون با گل‌ها می‌نشیند. البته در ادامه حدیث داریم که ضمناً‌ شاخه‌ای را هم نمی‌شکند و «المؤمن کاالنحلة».

علی کیست؟‌ امیر النحل. این حدیث خیلی پیام دارد. البته کلمه‌ی یعسوب در یعسوب المؤمنین مقداری خطرناک است! چون اگر زنبوری برداشت درستی نداشته باشد، ملکه همان‌جا زنبور را از وسط نصف می‌کند و بیرون می‌اندازد تا بقیه بدانند که اینجا نمی‌شود هر کسی وارد شود.

علامه جعفری (رضوان الله تعالی علیه) مست محبت علی بن ابیطالب بود. در اوان جوانی نیز ماجرایی برایش اتفاق می‌افتد درباره حضرت علی(علیه السلام).  آقای علامه جعفری حال عجیبی داشت. من این حال را ندیده‌ بودم تا در صبح دل‌انگیزی که میهمان سفره محبت ایشان شدم. ایشان گفت که من اخیراً به مدرسه مروی رفتم، برای من کلاس علی‌شناسی گذاشته‌اند. علی را چه کسی می‌شناسند؟ منقلب شد و شروع به گریه کردن کرد. ما خنده‌های آقای جعفری را خیلی دیده ‌بودیم؛ اما گریه آقای جعفری را نه. مثل ابر بهاری اشک می‌ریخت: چه کسی می‌تواند علی را بشناسد؟ چه کسی علی را شناخته؟ من چه می‌گویم؟‌ آنها چه می‌شنوند؟ علی کیست؟‌

هر وقت به مشهد مقدس مشرف می‌شوم، به مزار با صفای ایشان که در دارالزهد است، شرف‌یاب می‌شوم.

 

بهره‌مندی روزانه از نهج البلاغه

وقتمان هم رو به اتمام است و ما در این جلسه به جای صحیفه سجادیه به صحیفه علوی پرداختیم! جمله‌ای که می‌خواهم عرض کنم این است که از همین فردا ـ این دست و آن دست نکن ـ مطالعه نهج البلاغه امیرالمؤمنین (علیه الصلاة و السلام) را در دستور روزانه زندگی‌تان بگذارید. به امید اینکه از رهگذر این ارتباط و انس، از دریای دانشی که خود یک قطره از اقیانوس بیکرانه علوم علوی است، ان‌شاءالله سهم و نصیبی هم برای شما قرار داده بشود. سراغ نهج البلاغه بروید که بین ما مهجور است. آقای جعفری در جلسه آخرین نوشته‌هایی که در شرح نهج البلاغه داشت ـ شرح ایشان ناقص ماند ـ گفت: من بعد از عبور از همه‌ی کارها تازه به اینجا رسیده‌ام.

البته آنهایی که اهلش باشند، با خود عهد می‌بندند که از دستشان نرود. ترجمه را هم بخواهید، ترجمه‌ی آقای دشتی پسندیده‌ است. آقای دشتی هم در عشق به علی بن ابیطالب فوق‌العاده بود و حال خاصی داشت. اگر دوستان همت کنند خواندن یک بخش از ترجمه را می‌شود به عهد تبدیل کنید که دیگر از آن تخلف نکنید. بعد هم به هر شکل تأخیری شد، فردا قضایش را به جا بیاورید که گردنتان نماند!

ما از امیرالمؤمنین غافل هستیم. دوستش داریم؛ اما به حداقل‌ها هم نمی‌شناسیمش؛ زیرا این شناخت راه‌هایی دارد و یکی از راه‌هایش انس با کلام امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. چون همان‌طور که خود علی (علیه السلام) فرمود: «لقد تجلی الله فی کتابه؛[۱۵] خدای متعالی در کتابش ـ قرآن ـ تجلی پیدا کرده است». انسان یک مقدار که جلوتر برود، علی را در عوالم خودش می‌بیند. علی در کلمات علی بن ابیطالب تجلی می‌کند. ان‌شاءالله خداوند روزی کند و این جمع موفق بشود و ما سال دیگر اگر عمری بود و این جلسه ادامه داشت، ببینیم که همه بحمدالله موفق شدند و نهج‌البلاغه را به طور کامل مطالعه کرده‌اند. گاهی خواستم که فقط یک صفحه بخوانم؛ اما دیدم که نمی‌توانم از جایم بلند بشوم. علی (علیه السلام) قلب و ذهن انسان را چنان تسخیر می‌کند و گاهی چنان تکان می‌دهد و تازیانه بر سر انسان غافل می‌زند که « و نمیر اهلنا» این آنجا می‌فهمد که چه کار می‌کند. گاهی چنان کوچکت می‌کند که کوچک‌تر از تو در این عالم نیست. گاهی به‌قدری بزرگت می‌کند که گویا احساس می‌کنی که بزرگ‌تر از تو در این عالم پیدا نمی‌شود. گاهی این‌قدر فضای روحی تو را لطیف می‌کند که احساس می‌کنی از شکوفه‌ی بهاری لطیف‌تر شده‌ای. گاهی این‌قدر محکمت می‌کند که احساس می‌کنی مثل کوه محکم و استوار شدی. نهج‌البلاغه کتاب عجیبی است و عوالمش و آفاقش. اگر خواستید شوقتان بیشتر بشود، مقدمه شهید مطهری در سیری در نهج‌البلاغه را ببینید. البته ایشان در کتاب شریف عدل الهی هم در مقدمه از خود بی‌خود شده است! ایشان از مرحوم میرزا علی آقا شیرازی تعریف می‌کند و می‌گوید که او وقتی خطبه‌ها را می‌خواند و تبیین می‌کرد، مرا با نهج‌البلاغه انس داد.

مجلس ما در پرتو یاد مولایمان امیرالمؤمنین (علیه السلام) رونق پیدا می‌کند. پیغمبر اکرم درباره‌ی ایشان فرمود: علی جان من درباره تو چیزی نمی‌گویم که اگر بگویم، می‌ترسم مردم تو را با خدا اشتباه بگیرند و بر تو سجده کنند.

خدایا تو را شکر می‌کنیم بر محبت و ولایت امیرالمؤمنین و کشور، نظام و رهبر منتسب به امیرالمؤمنین و تو را سوگند می‌دهیم که نصیب ما را از رسیدگی‌‌ها و تقسیمی‌های آن حضرت روزافزون بفرما.



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *