شعور هستی
موجودات اطراف ما در نگاه اول حس و شعور و فهم و درکی ندارند. قرآن کریم در چند آیه از کلام الهی بر این تصور اولیه باطل ما خط بطلان میکشد. از جمله در آیه چهل و چهارم سوره مبارکه اسراء، با صراحت و خیلی روشن اعلام میکند که آسمانهای هفتگانه و زمین و هرچه در آن است، زنده است: «تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالأَرْضُ وَمَن فِيهِنَّ وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدَهِ وَلَكِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا؛ آسمانهاى هفتگانه و زمين و هر كس كه در آنها است، او را تسبيح مىگويند و هيچ چيز نيست مگر اينكه در حال ستايش تسبيح او مىگويد؛ ولى شما تسبيح آنها را درنمىيابيد. بهراستى كه او همواره بردبار [و] آمرزنده است». این یک قاعده کلی است و استثنا ندارد. ظاهراً در قرآن کریم، وقتی گفته میشود «سماوات و الارض» ـ دو تعبیری که مکرر در کلام الهی استفاده شده است ـ یعنی همهی عالم. در این آیه برای تأکید میگوید: «وَ مَن فیهنَّ» یا جای دیگر میگوید: «بینهنَّ؛[1] در ميان آنها»، به معنای آن چیزهایی که در این مناطق زندگی میکنند و حضور دارند، یا بخشهایی که بین آنها قرار گرفتهاند. اینها تأکید است، و اگر فقط گفته شود آسمان و زمین، یعنی کل منطقه محسوس که در دسترس شناسایی عمومی انسان است.
پس در این آیه تأکید هم دارد. آیه میفرماید: آسمانها، زمین و هر چیزی که در آنها ساکن است و زندگی میکند، در پوشش یک قاعده کلی قرار میگیرند و آن این است که دارای شعور مرموزند. آنچه درباره تسبیح خدای متعال میدانید، اینها از آن بهره دارند. مطلب اصلاً در لفافه و پنهانی و اشارهای نیست. پس همهی آسمانها و زمین و هر چه که در آن است دارای شعور و فهماند؛ منتها در سطح خودشان. قرآن کریم فهم آنها را اینگونه به ما معرفی میکند که خدای متعال را تسبیح میکنند: «تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ؛[2] آسمانهاى هفتگانه و زمين و هر كس كه در آنها است، او را تسبيح مىگويند». این موضوع در فراز بعدی مورد تأکید قرار میگیرد و آن تأکید این است: «وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدَهِ؛ و هيچ چيز نيست مگر اينكه در حال ستايش، تسبيح او مىگويد». چون ممکن است به ذهن متبادر شود که بعضی چیزها چطور در این قاعده قرار میگیرند؛ نکند آنها خارج باشند؟ یا نکند آیه کریمه استعاری صحبت میکند و مثلاً منظور از «سماوات و الارض» همان «مَن فیهنّ» است؛ یعنی کسانی که شعورمندند، اهل درکند، مثلاً خود ما آدمها یا کسانی که در کرات دیگر زندگی میکنند. اما آیه خیال همه را راحت کرد و فرمود: «وَإِن مِّن شَيْءٍ». شیء وسیعترین کلمه است و به همهچیز اطلاق میگردد. ابتدای آیه فرموده بود: «یُسَبِّحُ»، در ادامه فرمود: «يُسَبِّحُ بِحَمْدَهِ» حمد را هم اضافه کرد. هیچ چیزی نیست، مگر اینکه ذات پروردگار متعال را تسبیح و تحمید میکند.
باید تلاش کنیم تا صدای هستی را بشنویم
اما تکلیف ما چه میشود؟ ما هرچه گوش میکنیم، صدای تسبیح و تحمیدی نمیشنویم، تکلیف چیست؟ قرآن میفرماید نگران نباشید: «وَلَـكِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُ؛ ولى شما تسبيح آنها را درنمىيابيد». شما ـ به تعبیر خودمان ـ مانده به چنین جایی برسید که بتوانید تسبیح و تحمید موجودات عالم را بفهمید. فقه به معنای فهم است.
ما درک نمیکنیم که در این عالم چه خبر است و صدای تسبیح و تحمید موجودات را نمیشنویم؛ در نتیجه شعورمند بودن، درک و فهم آنها را درنمییابیم. آیا این برای ما اشکال است؟ جواب در جمله بعدی است که جواب عجیبی است. میفرماید اینکه شما درک نمیکنید برای شما عیب است؛ چون امکان اصلی فهم تسبیح عمومی موجودات وجود دارد؛ منتها عیبی است که خدای متعال برای شما میبخشد. مطلب خیلی لطیف است! به ادامه آیه دقت کنید: «إِنَّهُ كَانَ حَلِيماً غَفُوراً؛ بهراستى كه او همواره بردبار [و] آمرزنده است». حلیم یعنی بردبار، یعنی کسی که زود عقوبت نمیکند. در جوشن کبیر هم داریم: «یا حلیماً لایَعجَل». وقتی به خدای متعال حلیم میگوییم، یعنی خدای متعال انسان گناهکار را زود عقوبت نمیکند و به او مهلت میدهد. غفور یعنی بخشنده. گویا اینکه ما غلغله اعضای عالم را نمیشنویم و تسبیح آنها را درک نمیکنیم، عیب است؛ منتها خدای متعال این عیب را زود بر ما نمیگیرد؛ بلکه امید است که بر ما ببخشد. چیزی که کار ما را آسان میکند این است که با حلیم و غفور طرف هستیم؛ وگرنه با وجود چنین اشکالی با شما برخورد میشد.
نظام اسماء و صفات در قرآن کریم، نظام اصلی معرفت توحیدی است. در هر آیهای اسمی از اسماء خداوند متعال آمده است: «عزیز»، «کریم»، «غفور»، «علیم» و... اینها همه روی حساب است و دارای پیام است. بعضیها به این نکته توجه ندارند.
حال به یک سؤال دیگر ما هم جواب داده شد: اینکه صدای تسبیح موجودات را نمیشنویم، عیب است؛ زیرا ما صاحب دم هستیم و در ما دمیده شده «وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي؛[3] و از روح خود در آن دميدم» درباره ما گفته شده است. لذا باید فراتر از این ظواهر اشراف پیدا کنیم. ضمن اینکه انسان نیز مخاطب تسبیح هستی است. اگر اینگونه نباشیم، عیب است؛ ولی خداوند بزرگوار این عیب را بر ما نمیبیند؛ چون حلیم است و با ما مدارا میکند و چون غفور است، ما را میبخشد. پیام آیه این است که بجنبید و از جمادی در جهان جان شوید.
واکنش هستی به عاشورا
ذیل آیه مورد بحث حدود ده قاعده محکم در جای خود استخراج میشود. یکی از آن قواعد این است که وقتی نظام تکوین شعورمند است و درک میکند، نسبت به اتفاقات عالم واکنش دارد؛ منتها در عالم خود. آیا میشود با حجت خدا آنطور رفتار کنند و این عالم بیتفاوت باشد؟ چون حجت خدا، حجت بر زمین و آسمانها و «مَن فیهن» است. در عالم معنا امام، حجت خدا بر همهی عوامل هستی است. تکتک اعضای عالم با امام (علیه السّلام) ارتباط باطنی دارند و وصل به او هستند. با چنین اوصافی آیا امکان دارد در یک نیمروز با حجت خدا چنین رفتارهایی شود و هستی هیچ واکنشی نشان ندهد؟! گاهی انسان درمیماند. اگر نقلهای جدی و متواتر و قطعی تاریخی نبود، انسان سعی میکرد که از کنار وقایع عاشورا رد شود و آنها را قبول نکند.