موضوع سخن اشاره به نکات و برداشتهایی بود از سورهی مبارکه فجر که به دلالت امام صادق (علیه الصلاۀ و السلام) به عنوان سورهی امام حسین (علیه السلام) شناخته شد.
بعضی از نکتههای مربوط به معارف این سورهی نورانی در این محضر شریف تقدیم شد. بخش سوگندها را عرض کردیم که بخش نخست آن بود.
بخش دوم هم اشاره به سنت قطعی و جدی و حتمی خدای متعال برای متلاشی کردن اقوام طغیانگر فاسد بود که با تعبیر «أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعَادٍ» و ذکر سه نمونه بسیار برجسته تاریخی که دارای تمدنهای بزرگ بودند مطرح شد.
خداوند در کمین ستمگران است
به آیه کریمه «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ» رسیدیم که حقیقتاً آیه تکاندهندهای است. به نظر میرسد جواب قسمهایی باشد که در آغاز سوره مبارکه مطرح شد. به این نکته قبلاً اشاره کردیم که پاسخ سوگند به فجر، شبهای دهگانه، شفع و وتر، شبی که با سرعت خود را میخواهد به صبح و سپیده برساند، بنا بر یک سخن و یک احتمال، پاسخ این قسمها، جمعبندی و مستور است که خداوند تبارک و تعالی ستمگران و طغیانکنندگان فاسد را هلاک خواهد کرد. بعضی هم میگویند که پاسخ سوگند آشکار است و همین آیه است. «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ» برای همه پیام دارد؛ منتها در اینجا پیام اصلی آن تهدید برای ستمگران و طغیانگر فاسد جبار است؛ اگرچه خداوند تبارک و تعالی بر اعمال، رفتار و افکار بندگانش اشراف دارد و به وقت مناسب آنها را در برابر محکمهی عدل خود قرار خواهد داد.
«مرصاد» به معنای کمینگاه است و آیه نگفته است که کمینگاه ستمگران، بلکه عام است؛ منتها از آیههای قبل استفاده میشود که این یک نوع تهدید است و ضمناً بشارت برای حضرت خاتم است که مخاطب مستقیم این آیه است. سنتی که برای عاد و ثمود و فرعون مطرح شد که خدای متعال آنها را به عذاب سخت گرفتار کرد، سنت الهی جاری است و دلگرمی برای مؤمنان، مجاهدان و کسانی است که در راه حق و فضیلت تلاش میکنند. خدای متعال حساب همهی آنها را خواهد رسید و در همین دنیا به بخشی از سزای عملشان خواهند رسید.
سوط عذاب یا توسط پدیدههای طبیعی به آنها میخورد، مثل آنچه دربارهی عاد و ثمود گفته شد، یا صیحهی آسمانی بود یا باد سرسر یا گرفتن شدن و غرق در دریا. مدل دیگر صوت عذاب ضربههایی است که توسط مجاهدان راه خدا به آنها وارد میشود. یعنی ایستادگی و استقامت مؤمنان که در صدر آنان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین (علیه الصلاۀ و السلام) قرار دارد، صوت عذاب محسوب میشود. نبی گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) چنان در جنگ مبارزه میکردند که امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود زمانهایی که جنگ خیلی شدید میشد و آتش جنگ خیلی برافروخته میشد، همهی ما به پیغمبر پناه میبردیم.[1] این نکته را فراموش نکنیم که جلوه اصلی «أَشِدّاءُ عَلَى الكُفّارِ»[2] شخصیت خود پیغمبر است.
غرض اینکه رفتارهایی که از اولیای خدا در صحنههای مقاتله و روبرو شدن با دشمنان رخ میدهد نیز سوط عذاب حق است و تازیانههای عذاب خدا است که به سر آنها میخورد. وقتی امیرالمؤمنین (علیه السلام) یک شخصیت گردنکش مثل عمربن عبدود را از اسب به زیر میکشد و او را به جنهم واصل میکند، همان سوط عذاب است.
بحمدالله مثالهایش را در زمانهی خودمان داریم؛ مثل آنچه ملت ایران با یک رجل مستکبر، گردنکش و جباری مثل صدام ملعون و نظام او انجام داد که مردم ما واقعاً آنها را زمینگیر کردند، این هم سوط عذاب بود البته تکمیلاتش هم بعدها رسید و کلاً آن نظام برچیده شد.
گاهی هم از باب «اللهم اشغل الظالمین بالظالمین» و «لا یزال یؤید هذا الدین برجل فاجر؛ همواره با بدکاران عالم این دین تأیید شده است». خدای متعال خیلی وقتها دین خود را با اشخاص فاجر تأیید و تقویت میکند.
الان هم یک دستگاه جنگی، پیشرفته و فوقمدرن که با عنوان رژیم صهیونیستی میشناسیم، سوط عذابشان را با یک گروه حسینی به اسم حزبالله ملاحظه کردیم که چه به روزشان آوردند و برای آنها هیچ حیثیتی باقی نگذاشتند.
البته انتقام اصلی از جریان عمومی ظلم و طغیان و فساد و استکبار در دو مرحله گرفته خواهد شد که مرحله نخست آن هلاکتی است که برای آنها توسط حضرت بقیتالله الاعظم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و یاران آن حضرت رقم خواهد خورد که طبق صریح قرآن کریم و کلمات اولیای خدا، زمین را به طور کلی از لوث طاغیان مستکبر و فاسد پاکسازی خواهد کرد. پایان کار و فرجام زمین، فرجام فرخنده و خجستهای است.[3] این یک مرحله است که انشاءالله اتفاق خواهد افتاد. مرحلهی دوم انتقام همهجانبهای است که از آنها گرفته خواهد شد که مسئله یومالعدل و قیامت است و البته آن روز برای آنها خیلی دشوارتر و سختتر و غیرقابل مقایسه با صوت عذاب در دنیا است.
البته کلمهی مرصاد در کشور ما یک معنای دیگری هم پیدا کرد؛ زیرا یکی از عملیاتهای پیچیده، عملیات مرصاد بود. تنگهی حسنآباد کمینگاه بود که منافقین با پشتیبانی صدام قصد داشتند تهران را تصرف کنند و همهی نقشهها هم همراهشان بود. بدبختها را از تمام نقاط دنیا جمع کرده بودند. تا اسلامآباد را گرفتند و وارد تنگهی حسنآباد شدند؛ تنگهای که حالا اسمش مرصاد شده است. بین آن و کرمانشاه ارتفاعاتی حائل است که اگر از آنجا عبور میکردند، در یک دشت هموار میافتادند و میتوانستند به هدفهایشان نزدیک شوند؛ اما «إن ربك لبالمرصاد» چیزی از آنها باقی نماند، منافقین خیلی خشن بودند. کسانی که در جریان باطل میافتند، اولین سرمایهای که از دست میدهند، لطافت است؛ لذا مثل سنگ میشوند. دو نفر از دوستان طلبه ما به دست منافقان افتادند. یکی از آنها که توانست فرار کند، میگفت: شب که دختر و پسر دور همدیگر جمع شده بودند، جشن آنها این بود که سر بچهها را میگذاشتند پشت آرپیجی و... منافقین کثیف، پلید، خائن که هیچکس به اندازهی آنها به ملت ایران خیانت نکرد، جشن آنها این بود که چنین رفتاری با عزیزان ما داشتند. یکی از دوستان ما به شهادت رسید و دومی فرار کرد که در مسیر فرار پیش پایش نارنجک انداخته بودند که با پای زخمی، معجزهآسا از آن مهلکه نجات پیدا کرد.
در عملیات مرصاد، یکجا چهار هزار نفر از آنها داخل تنگهای جمع و همانجا دفن شدند که ضربهی خیلی بزرگی به جریان نفاق بود. اسم آن عملیات را عملیات مرصاد گذاشتند که اسمگذاری دقیق و درستی است.
علت طغیان انسان
از اینجا به بعد در این آیات نورانی یک تحلیل ارائه میشود. قرآن کریم خیلی جاها یک مسئله را مطرح میکند و پس از طرح موضوع، بر اساس آن قواعد کلی ساخته میشود. سپس موضوع را تحلیل و مبانی را ارائه میکند.
حال سؤال این است که انسان چرا گرفتار جریان طغیان و فساد میشود؟ اینجا تحلیل میکند؛ زیرا نمونههایی از اقوام گذشته مثال زده است و حال، میخواهد خود انسان را بررسی کند.
«فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ؛ اما انسان هنگامى كه پروردگارش وى را مىآزمايد و عزيزش مىدارد و نعمت فراوان به او مىدهد مىگويد پروردگارم مرا گرامى داشته است. و اما چون وى را مىآزمايد و روزىاش را بر او تنگ مىگرداند مىگويد پروردگارم مرا خوار كرده است». پس اصل مسئله عبارت است از اینکه انسان به صورت یک سنت حتمی و قطعی پروردگار متعال و حکیم در معرض آزمایش است. وجه مشترک این دو آیه عبارت است از اینکه انسان امتحان میشود. از جمله آزمایشها، بسط و قبض است؛ یعنی گاهی خداوند تبارک و تعالی برای شخص گشایش قرار میدهد، راهها را هموار میکند، نعمت از در و دیوار میریزد و امکانات مادّی، ثروت و موقعیت را فراهم میآورد؛ ولی بعضی وقتها برعکس میشود و قبض است: فرد در دشواری، دستانداز، بدهکاری و ورشکستی میافتد. قرآن کریم در اینجا هر دو فرض را ابتلا معرفی میکند.
«فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ» زمانی که به انسان، یک قوم، جامعه یا کشور بسط داده میشود، میدان برایش باز و نعمت برایش فراوان میشود، «فیقول ربی أکرمن» اینجا أکرمنِ یعنی أکرمنی، برای خودش جمعبندی میکند و بدون اینکه به اصل ابتلا و امتحان توجه پیدا کند، این بسط را مستند به خود میکند و میگوید: «ربی أکرمنی» ما مورد احترام و اکرام و عنایت و ویژه پروردگار متعال قرار گرفتهایم. یعنی من صالح بودم و صلاحیتش را داشتم، لیاقت خودم بود. ما با زرنگی خودمان، با طراحیها و ابتکاراتمان به اینها رسیدیم. غافل از اینکه مواد امتحانی از جنس نعمت و بسط نعمت و گشایش است و این موارد دلالت نمیکند بر اینکه شخص جایگاه ویژهای نزد خدای متعال دارد. این مسئله در بین ما جاری است و میتوانید مصداقهای فراوانی در پیرامونتان برای آن بیابید.
خیلی از شادخواریها یا به تعبیر قرآن کریم فرح که دور و بر ما انجام میشود، محصول همین تفکر است. هر نعمتی که برای ما زیا میشود، در برابرش پاسخگویی و وظایف بزرگی برای ما طراحی میشود. باید هم حالت شکر به درگاه خدای متعال داشته باشیم و هم وظیفهمان را نسبت به این نعمت انجام دهیم. اما وقتی گفتیم: ما بودیم که بازار را میشناختیم، موقعیت را میشناختیم، زرنگ بودیم، ابتکار داشتیم و به چنین چیزی رسیدیم، نتیجهاش عبارت است از شادخواری، فرح و غفلت. امتداد غفلت، مبتلا شدن به طغیان و فساد است. چنین کسی به وظایف بزرگش عمل نمیکند.
چون شادخواران در امتحان رفوزه شدهاند و «ربی أکرمنی» گفتهاند، خدای متعال عقل آنها را میگیرد. برای مثال منطقه ما ـ قسمت پاییندستی امامزاده هاشم (علیه السلام) در جاده هراز ـ بهخاطر آب و هوا و خصوصیاتش، از قدیم مورد طمع شادخواران بوده است و افراد بسیاری آنجا ویلاسازی کردهاند. یک مورد کسی دوازده میلیارد هزینه کرده است و جالب اینکه این شخص و خانوادهاش حداکثر ده روز از آن استفاده میکنند. آنجا دست سرایدارهایی است که نوعاً از برادران افغانی هستند؛ چون آدمهای امینی هستند. آنها آنجا مشغول زندگی هستند و این بدبخت روسیاهی که فردا برای ریالریال و آجرآجر آن باید پاسخ دهد، در کل سال گاهی ده روز آنجا است. کسی که از احوال درونی این حضرات در شادخواریها و فسادهایشان اطلاعاتی داشت، گفت: آن شخص در ویلایش استخر درست کرده است و چندباری که خود و خانوادهاش برای خوشگذارنی میآیند، آن را پر از شیر میکند.
انسان به این نکته توجه ندارد که چیزی که خدا در اختیارش گذاشته است، به فرض اینکه حلال باشد، حتی اگر ارث خالص پدری باشد، در برابر ریالریال آن مسئولیت و وظیفه برایش تعریف میشود. چطور آن را مستقیماً مستند به خود میکند و میگوید: من بودم؟ گاهی هم از کلمه ما استفاده میکنند و میگویند: لایق بودیم که به ما دادهاند، معلوم میشود که مورد نظر هستیم.
چنین افرادی «لَفَرِحٌ فَخُورٌ؛[4] شادمان و فخرفروش است». در خط فخر، تکبر، خودستایی، خودشیفتگی، خودبرتربینی و انواع و اقسام فسادها میافتند.
نقطهی مقابل این است که «وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ» خداوند متعال رزقش را تنگ میگیرد و فرد در شرایط سخت و دشوار میافتد. «فیقول ربی أهانن» أهانن یعنی خدا دارد به من اهانت میکند و مرا خوار و ذلیل میکند.
وقتی اوضاع برایش سخت و دشوار میشود، بررسی نمیکند که آیا «فَبِما كَسَبَتْ أَیْدِیكُمْ؛[5] به سبب دستاورد خود شما است» است؟ من در برخی جاها کارهای نامناسبی انجام دادم که این شرایط سخت برای من فراهم شده است. گاهی انسان به دست خودش خود را به دستانداز میاندازد، گاهی نکبت داخل زندگی میآید، گاهی دشواریهای عجیب و غریب میآید. اینها محصول رفتارهایی است که ما در جایی دیگر داشتهایم. به جای اینکه اینها را ریشهیابی و بررسی کند تا خود را اصلاح کند، مشکلاتش را به خدای متعال نسبت میدهد.
«ربی اکرمنی» یعنی من لایقش بودم؛ «ربی اهاننی» یعنی خداوند با من بد برخورد میکند و به من اهانت میکند. باز هم صورت مسئله را عوض میکند؛ در نتیجه به قول قرآن کریم حالت قنوت، یعنی حالت ناامیدی در چنین کسی پیدا میشود که باعث میشود به جای اینکه ریشهیابی کند یا به آن شرایط سخت که بر مبنای حکمت الهی شکل گرفته است، راضی باشد، اندازه نگه دارد، مراقب عزت نفس و مناعت طبع خود باشد، به جای اینها شروع به گزافهگویی میکند و دچار افسردگی و یأس میشود.
این آدمها معمولاً از طرف دیگری گرفتار طغیان و فساد میشوند. نوع طغیان و فساد در درجهی اول مربوط به بسط و شادخواریها است؛ اما در این بخش نیز نمونههایی دارد که به صورت قتل، قاچاق، سرقت و ابتلا به فسادهای گوناگون بروز مییابد و انسان به دنبال انتقام گرفتن از سایر مردم و بندگان خدا میافتد. به خدا میگوید: زورم به تو نمیرسد، حالا که به من اهانت کردهای، من از بندگان تو انتقام میگیرم.
کلمهی «کلّا» را در فارسی اینگونه ترجمه میکنیم که چنین نیست. کلّا با تأکید است، نه چنین است یا چنین نیست. حضرت آقا چندی پیش تعبیر زیبای خطای محاسباتی را به کار بردند؛ یعنی گاهی شخص موضوع را غلط میبیند و بر اساس همان، اشتباه تحلیل میکند؛ در نتیجه به جای یافتن ریشه مشکلات، دنبال مسائل دیگری میرود.
چهار عامل اصلی سرکشی انسان
خداوند تبارک و تعالی در اینجا با یک تحلیل بسیار دقیق و عمیق ریشه طغیان را معرفی میکند و طی چهار مسئله آنها را بیان میدارد:
1. «كَلَّا بَل لَّا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ؛ چنان نيست كه شما خيال ميكنيد؛ بلكه شما يتيمان را گرامي نميداريد» مسئلهی اول این است که شما یتیم را اکرام و احترام نمیکنید. یتیم یعنی شخصی که پشتوانه تربیتی، اقتصادی، اجتماعی و آبرویی خود را که پدرش باشد، در سنین کودکی از دست میدهد و نمیتواند از عهده کارهای خود برآید.
چیزی برای یتیم پیشبرنده و سازنده است، اکرام است؛ نه رسیدگی مادی صرف. آن چیزی که آینده او را تضمین میکند، تربیت او، شخصیت دادن به او و بزرگداشتش است و این است که باعث میشود در آینده روی پای خود بایستد و جلو رود.
2. «وَلَا تَحَاضُّونَ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ؛ و يكديگر را بر اطعام مستمندان تشويق نميكند». این موضوع هم عمومی است و به همهی ماها برمیگردد. کسی خودش را استثنا نکند. خداوند دارد ریشه اشکالات را بیان میکند. شما نسبت به خوراکرسانی به کسانی که گرفتار مسکنت هستند و فقر شدید دارند توصیه و تشویق نمیکنید.
مسئله یک قدم بالاتر از این است که خودتان رسیدگی کنید؛ یعنی فرض گرفته است که تو نهتنها خودت باید رسیدگی کنی، باید دیگران را هم تشویق کنی که به کسانی که گرفتار دشواریهای اقتصادی هستند و در امتحانهای سخت و تقدیر رزق هستند، رسیدگی کنند.
۳. نکته سوم «وَتَأْكُلُونَ التُّرَاثَ أَكْلًا لَّمًّا؛ و ميراث را (از طريق مشروع و نامشروع) جمع كرده ميخوريد». اگر اینجا تراث به معنی عام مد نظر باشد، یعنی همهی آنچه که انسان بهرهمند شده است. حال یا از پدر، مادر یا اجدادش به ارث رسیده یا شرایط، تجارت، موقعیتهای اقتصادی طوری شده که یک دفعه پول حسابی دست شخص آمده است.
«وَتَأْكُلُونَ التُّرَاثَ أَكْلًا لَّمًّا» شما هنر فوقالعادهای در میراثخواری دارید؛ چه حلالش، و چه حرامش.
«أَكْلًا لَّمًّا» یعنی همهی آن را میخواهید یکجا بخورید. گاهی در فارسی شوخی میکنند مثلاً بعد از اینکه طرف میخورد، بعدش میگوییم لم میدهد، بعضیها میگویند «أکلا لما» یعنی میخورد و لم میدهد! لما یعنی جمعاً، همهاش را یکجا میخورید.
۴. چهارم «وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا؛ و مال و ثروت را بسيار دوست ميداريد». مسئلهی مالدوستی، آنهم نه یک حب عادی، بلکه حب شدید مطرح است.
معلوم میشود ابتلائات خطرناک انسان در زندگی عمدتاً از جنس مادی و به مال مربوط میشود.
این چهار مورد را میشود به هر دو طرف آزمایش تطبیق داد. اگر کسی به آزمایش اول مبتلا شد، یتیمها و مساکین را از یاد میبرد و گرفتار حب مالی شدید و شادخواری است. گروه دوم که گرفتار تقدیر رزق میشوند، به وظایفشان در قبال نیازمندان عمل نکردهاند.
یکی از بسترهای اصلی فساد و طغیان امتحانهای رزقی و مالی است. اگر انسان بخواهد نجات پیدا کند، باید بسیار مواظب باشد.
ضمن اینکه اگر انسان در ارتباط با مسائل مالی حساب و کتاب دقیقی نداشته باشد و اهل انجام وظایف الهی نباشد، در سراشیبی خطرناک میافتد.
نقش مال حرام در واقعه عاشورا
امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا تحلیلی دارند که مرتبط با بحث ما است. کسانی که جلوی اما حسین (علیه السلام) ایستاده بودند، دو گروه بودند: یک گروه ثروتمندان، یک گروه فقرا. امام حسین (علیه السلام)، علت اینکه آنان حرفهای را نشنیدند و سخنان حضرت در آنها اثر نکرد را اینگونه بیان کردند: «مُلِئَت بُطُونُکُم مِنَ الحَرامِ؛[6] شکمهای شما از حرام پر شده است». آنها گرفتار حرامخواری شده بودند. مال حرام سد بزرگی بین انسان و ولیّ خدا ایجاد میکند و بلایی سر شخص میآورد که تا آنجا پیش برود که در برابر ولیّ و حجت خدا بایستد و شمشیر بکشد.
ابتلائات مالی چه در قبضش و چه در بسطش اگر به ادب الهی ضمیمه نشود، از داخل آن طغیان و فساد و سنگدلی درمیآید. بعضی از رفتارهای سپاهیان عمر سعد با هیچ منطقی قابل ارزیابی نیست. قرآن درباره برخی میفرماید: «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُم مِّن بَعْدِ ذَلِكَ فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الأَنْهَارُ؛[7] سپس دلهاى شما بعد از اين [واقعه] سخت گرديد، همانند سنگ، يا سختتر از آن؛ چراكه از برخى سنگها، جويهايى بيرون مىزند، و پارهاى از آنها مىشكافد و آب از آن خارج مىشود». دل یک عده از سنگ هم سختتر شده است. گاهی اوقات در سنگها انعطافهایی دیده میشود، اما آنها این چیزها هم در وجودشان دیده نمیشود. گاهی یک قطره آبی از گوشه سنگی جاری میشود، اما از عاطفه در وجود آنها هیچ چیزی نیست.
آزمایشهای مالی، یکی از اصلیترین بسترهای رشد است
اگر درست با ابتلائات مالی، چه در قبض و چه در بسط، برخورد شود، یعنی با مدد الهی با این آزمایشها روبرو شویم، یکی از اصلیترین بسترهای رشد و پرواز و اوج گرفتن بهسوی فضایل اخلاقی و کمالات خواهند بود.
چنانچه این چهار مسئله را برعکس کنیم، در زندگی اوج خواهیم گرفت. برای این منظور باید سراغ یتیمها برویم؛ حتماً و حتماً در ایام عاشورا که ایام عهد و قرارها بین ما و خدای متعال است، تصمیم بگیرید که برای یتیم کار کنید. همواره در زندگیتان حتماً یک خط تکریم یا اکرامی برای یتیم یا ایتام داشته باشید. این مسئله، سرفصل عجیبی در زندگی است و رازهایی دارد. یکی از رازهایش ـ که در روایت به آن اشاره شده ـ این است که یتیم کسی را ندارد؛ لذا خدای متعال میفرماید خودم عهدهدار امور او میشوم. وقتی با یتیم روبرو میشویم، نقش خلافت الهی پیدا میکنیم؛ لذا در معنویات خیلی جلو میرویم. کسانی که دنبال راههای میانبر هستند برای اینکه بتوانند چرخه فضیلت را در قوس صعودش طی کنند، یکی از راههای فوقالعادهاش، اکرام یتیم است. اگر کسی در زندگیاش اکرام یتیم نداشته باشد، خودش را در معرض انواع و اقسام نکبتها و بیچارگیها قرار داده است.
نکته دوم مخصوصاً اگر در حوزه ارتباطی انسان هم باشند، اینکه تمام توان و حتی آبرویش را به میدان بیاورد برای تشویق دیگران به کمک به مساکین. اگر خودمان توان داشتیم که باید کمک کنیم. اما اگر امکانات مالی نداشتیم، میتوانیم دیگران را راه بیندازیم برای اینکه از تلخیها و دشواریهایی که بر اساس مقدرات الهی در زندگی بعضی پیدا شده است، بکاهند.
این هم نکته دوم است که اثر آن عجیب و غریب است. در این قسمت روی کلمهی طعام تأکید شده است. مورد قبلی که برای یتیم بود، روی کلمهی اکرام، یعنی شخصیت دادن تأکید داشت، اینجا روی اطعام تأکید دارد.
مسئله اطعام چیز عجیبی است. غذارسانی مثل سقایت و آب دادن است. وقتی به تشنهای آب میدهید یا به گرسنهای غذا میدهید، به خلافت الله تبارک و تعالی عمل میکنید؛ چون بنا به گفته قرآن، این کار خداوند است: «وَالَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ؛[8] و آن كس كه مرا مىميراند و سپس زندهام مىگرداند». در اینجا تو واسطه اطعام شدهای. این هم چیز عجیبی است و خدا آن را خیلی دوست میدارد؛ اینقدر که سورهی انسان نازل شد و شأن نزولش هم این است: « وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلي حُبِّهِ مِسْکيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاء وَلَا شُكُورًا؛[9] و غذاي (خود) را با اينكه به آن علاقه (و نياز) دارند به مسكين و يتيم و اسير ميدهند. (و ميگويند) ما شما را براي خدا اطعام ميكنيم و، هيچ پاداش و تشكري از شما نميخواهيم».
مسئلهی بعدی، «وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا» است. حب مال طبیعی است، یک مقداری خداوند متعادل در طبع آدمها گذاشته است. اما وقتی که حب شدید میشود، نکبت میآورد. حداقل این حب را در خودتان تعدیل و سبک کنید تا مانع سیر و سلوک و انجام وظایف دینیتان نباشد.
«وَتَأْكُلُونَ التُّرَاثَ أَكْلًا لَّمًّا» اگر چیزی از فضل الهی به ما رسید، اندازه نگه داریم.
اگر این چهار مسئله رعایت شود، در امتحان الهی سربلند میشویم: «اکرام یتیم»، «تشویق سایرین به خوراکرسانی به مساکین»، «اندازه نگهداشتن در بهرهمندیهای مادی هرچند از حلال باشد» و چهارم «تعدیل در مالدوستی». البته نمیگوییم اصلاً مال را دوست نداشته باشید؛ بلکه به اندازه باشد و تعدیل شود. اگر اینطور شد، انسان در آزمایش الهی سربلند بیرون میآید و از بسیاری از آفتهای زندگی در امان میماند.
[1]. «كُنّا اِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ اتَّقَیْنا بِرَسولِ اللّهِ...؛ هر گاه آتش جنگ شعله میکشید، ما به رسول خدا پناه میبردیم... ». نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، ص690، کلام 9.
[2]. فتح: 29.
[3]. «وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضي لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَني لا يُشْرِکُونَ بي شَيْئاً؛ خداوند به مؤمنان و کسانی از شما که اعمال شایسته به جا میآورند وعده داده که آنها را در زمین جانشین کند، همانطور که پیشنیان آنها را جانشین کرد، و نیز دینشان را که برای آنها پسندیده استقرار دهد و پس از ترسشان امنیت روزیشان فرماید، تا مرا بپرستند و چیزی را شریک من نکنند». نور: 55.
[4]. هود: 10.
[5]. شوری: 30.
[6]. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج45، ص1.
[7]. بقره: 74.
[8]. شعراء: 79.
[9]. انسان: 8 ـ 9.