بین سوره فجر و حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) نسبت خاصی برقرار است و امید است که انشاءالله با بهره شایسته از مضامین عالی این سوره نورانی، از نظر شخصیتی، فکری، عملی و سبْک زندگی به آستان قدس حسینی نزدیک و نزدیکتر شویم. کسی که با این سوره مأنوس باشد و اهل تلاوتش باشد، خدای متعال او را با حسین (علیه السلام) محشور میکند. غایت آمال عارفان و بزرگان و احرار و ابرار و صدیقین و شهدا، این است که با سیدالشهدا (علیه السلام) محشور شوند و این امر، در پرتو قرائت و تدبر در این سوره محقق میشود. این اثر فوقالعاده این سوره نورانی در ساختن شخصیت انسان است.
هشدار به طاغیان و بشارت به مؤمنان
به این آیه رسیدیم: «كَلَّا إِذَا دُكَّتِ الْأَرْضُ دَكًّا دَكًّا؛ نه چنان است آنگاه كه زمين سخت در هم كوبيده شود». در این آیه چند نکته مطرح است. مطلب اول اینکه اگر انسان در امتحان الهی، مخصوصاً در بخشهای مالی و مسائل مربوط به دنیا، که دائماً در زندگیاش برقرار است، مردود شود، این طور نیست که به حال خودش رها شود. اگر کسی یا جامعهای بر اثر حالت فرح و شادخواری و استغنا و غفلت و دلبستگی به مال دنیا و بیاعتنایی به نیازمندان و مشکلاتشان، بیاحترامی به یتیمان و انجام ندادن حقوق و مسئولیتهای عالی انسانی، به طغیان و فساد دچار شد، رها نمیشود و فقط به گرفتاریها و عذابها و نکبتهای دنیایی گرفتار نمیشود. اقوام ثلاثهای که در این سوره مطرح شد، به عنوان نمونه و مشتی از خروار بودند. کسانی که گرفتار طغیان و فساد شدند ـ هر چند که به سطح بالایی از تمدن دست پیدا کرده بودند ـ دچار فروپاشی شدند و ساقط شدند و از آنها چیزی باقی نماند؛ مگر اندکی برای عبرت دیگران.
این اتفاقی است که برای گروههای ظالم، جوامع ستمگر و طغیانپیشه و غافل رخ میدهد؛ چنانکه برای شخص و فردی که گرفتار طغیان و سرکشی و فساد و خروج از صراط مستقیم باشد نیز اتفاق میافتد و در همین دنیا به انواع و اقسام نکبتها و بلاها گرفتار خواهد شد؛ مخصوصاً اگر کسی راه ستم و ظلم را در پیش بگیرد که «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ؛ زيرا پروردگار تو سخت در كمين است». منتها آنچه در دنیا از عقوبت و عذاب، نصیب آنها میشود، گوشه بسیار کمی از اعمال زشت آنها را پوشش میدهد و این طور نیست که به سزای عملشان رسیده باشند. اگر روزی هزار بار بمیرند و زنده شوند و عذاب شوند، باز هم کفایت ظلم و ستمی که کردند و فسادی که به وجود آوردند، نمیکند؛ مخصوصاً طواغیت که طاغوت به خاطر طبع نظام طاغوتی، استعدادکش و فطرتسوز و ایمانسوز هست و ظرفیتهای عالی علمی و معنوی و اخلاقی را در انسانها نیست و نابود میکند. اینها مگر آسان است؟! مگر قرآن کریم نفرموده است کسی که یک قتل نفس انجام دهد، گویا همه را کشته است؟! «مَنْ قَتَلَ نَفْسَا بِغَیرِ نَفْسٍ أوفَسادٍ فِی الأَرضِ فَکانَّما قَتَلَ النَّاسَ جمیعاً؛[1] هر كس دیگری را ـ جز به انتقام قتل يا [به كيفر] فسادى در زمين ـ بكشد، چنان است كه گويى همهی مردم را كشته باشد». طاغوتهای تاریخ نفوس مستعده فراوانی را به قتل رساندهاند؛ چه این قتل به این معنا باشد که حیات آنها را گرفتند و چه به این معنا باشد که فطرت آنها را کشتند و دین و ایمان را نابود کردند. آیا دنیا ظرفیت و کشش عقوبت اینها را دارد؟!
از موارد کوچکتر شروع کنید و جلو بروید تا کسانی که مرتکب قتل انبیا شدند و در مقابل ولیّ کامل ایستادند تا کسانی که با سیدالشهدا (علیه السلام) جنگیدند و به تعبیر زیارت عاشورا: «اَسْرَجَتْ وَ اَلْجَمَتْ وَ تَنَقَّبَتْ لِقِتالِکَ؛ اسبها را زين كردند و لجام زدند و به راه افتادند و خود را براى مقاتله با تو آماده كردند». سازماندهی کردند و ساز و برگ گرفتند و مرکبها را آماده کردند و شمشیرها را تیز کردند و... این افراد را چطور میشود در این دنیا عذاب کرد؟ برخی از آنها را مختار (علیه الرحمه) به کیفیت خاصی عقوبت کرد که در تاریخ خواندهاید یا در فیلم مختارنامه دیدهاید. اما معشاری [یکدهم] از معصیتهای آنها را پاسخ نداد! در اینجا قرآن میفرماید: «کلّا»، آنچه به سر قوم عاد و فرعون و یزید و رضاخان ملعون و محمدرضای پلید و صدام خبیث آمد و انشاءالله به زودی زود به سر آل سعود ملعون خواهد آمد، خصوصاً با رسوایی اخیر و مظلومیت زائران عزیز خانهی خدا، تازه اول کار است و روزی در پیش است که آن روز به حساب این عده رسیدگی خواهد شد. «کلّا» نفی تصورات غلط برخی است که میگویند: ستمگران با اینهمه ستمی که کردند، همینکه هلاک شوند، کارشان تمام میشود. اما خدا میگوید: نه، هنوز اتفاقی نیفتاده است.
حقارت و کوچکی دنیا
دنیا نه ظرفیتی برای پاداش محسنین و مؤمنین دارد و نه ظرفیتی برای عقوبت ظالمان و مستکبران و کفار و مشرکین. امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نهج البلاغه فوقتخصص رسوایی دنیا هستند. از جمله در خطبه نورانی 112 میفرماید: دنیا جایی است که «مَنْزِلُ قُلْعَة؛ منزل كوچ است ». دنیا مانند میهمانی است و اقامت ما در آن دائمی نیست. «وَلَيْسَتْ بِدارِ نُجْعَة؛ جاى اقامت نیست». اینجا محل تفرج نیست. کسانی که گمان میکنند دنیا محل تفرج است، اصلاً نمیدانند تفرج و خوشگذرانی چیست! بعد حضرت میفرمایند: «دارٌ هانَتْ عَلى رَبِّها؛ سرايى است كه نزد پروردگارش بىمقدار است». دنیا در نگاه خداوند، خیلی پست و پایین و کم است. «فَخَلَطَ حَلالَها بِحَرامِها، وَ خَيْرَها بِشَرِّها، وَ حَياتَها بِمَوْتِها، وَ حُلْوَها بِمُرِّها؛ حلالش را به حرام، و خيرش را به شرّ، و حياتش را به مرگ، و شيرينش را به تلخى درآميخته است». حلال و حرام و خیر و شر و مرگ و زندگی و سلامت و بیماری و پیری و جوانی در هم تنیده است. انسان تا میخواهد از جوانی فیض ببرد، پیر میشود؛ تا میخواهد از پیروزیاش لذت ببرد، شکست میخورد. «لَمْ يُصَفِّهَا اللّهُ تَعالى لاَِوْلِيائِهِ؛ خداوند آن را براى دوستانش خالص و گوارا نكرده است». به همین علت خدای متعال دنیا را برای دوستانش خالص نکرد و اگر دنیا ارزشی داشت، خدای متعال آن را برای دوستانش میگذاشت. اما دوستان خدای متعال همگی در دنیا گرفتار مشقت و سختیها بودهاند. کدام پیامبر و امامی در دنیا روی آسایش را دید؟ امام سیدالساجدین و امام العارفین که فردا سالروز شهادت حضرت است، چه کشید؟ حضرت 32 سال گریه کردند و جزء بکّائین روزگار هستند.
«وَلَمْ يَضِنَّ بِها عَلى اَعْدائِهِ؛ و از پرداخت آن به دشمنانش مضايقه ننموده است». چون خداوند متعال دنیا را خیلی پست قرار داده، آن را از دشمنان خود دریغ نداشته است. گفته است بچرید و بخورید و خوش باشید: «کُلُوا وَ تَمَتَّعُوا قَليلاً؛[2] بخورید و اندکی برخوردار شوید». دلیل اینکه خدای متعال دنیا را برای عدهای رها کرده، این است که دنیا نزد خدای متعال اعتباری ندارد. تعابیر تکاندهندهای در نهج البلاغه هست؛ اما متأسفانه نهج البلاغه در بین ما مهجور است. عدهای گمان میکنند که نهج البلاغه سخت و پیچیده است و این اشتباهی است که حتی برای روحانیون ما جا افتاده است؛ حال آنکه اصلاً سخت نیست؛ بگذریم.
بنابراین دنیا نه برای اولیا خالص شد و نه از دشمنان خدا دریغ شد. بعد حضرت در ادامه همان خطبه میفرمایند: «خَيْرُها زَهيدٌ، وَ شَرُّها عَتيدٌ؛ خوبىاش اندك و شرّش حاضر است». «جَمْعُها يَنْفَدُ، وَ مُلْكُها يُسْلَبُ، وَ عامِرُها يَخْرَبُ؛ دولتش در معرض ربوده شدن، و آبادش در معرض خراب شدن است». تا یک عده میآیند که دور هم جمع شوند، یکییکی میروند. یک خانواده شکل میگیرد و یکییکی میمیرند؛ گویی از اول نبودهاند. تمام چیزهایی که خیلی شیک و قشنگ ساخته میشوند، در معرض تخریب است. «فَمَا خَیْرُ دَارٍ تُنْقَضُ نَقْضَ اَلْبِنَاءِ؛ چه خيرى است در سرايى كه مانند خراب شدن ساختمان خراب مىگردد؟». چه خیری است در خانهای که از ریشه سقوط میکند؟! این عبارت، خیلی دقیق است. خانه از پایبست خراب است. میخواهید روی آن چه حسابی باز بکنید؟ تمام بهرههای ما از دنیا از طریق پیکر ما است و پیکر ما حکایت خانهای است که رو به خرابی است و تمام میشود.
غرض آنکه «کلّا» ذهنیتها را از این مسیر اصلاح میکند. اول میگوید ستمکاران و مفسدین و ظالمین و طاغیان خیال نکنند که قضیه تمام شد و آنچه در اینجا عقوبت شدند، یک اقلّ قلیلی است و نسبت به آنچه در پیش رو دارند، خیلی کم است. دوم اینکه مؤمنین نگران نباشند؛ روزی در پیش است که از ظالمان انتقام گرفته میشود. نکتهی سوم حکایت از دلبستگیهای مادی انسان بود. چون خود دنیا پست است، وابستهها و دلبستههای به دنیا هم پست و حقیر و کوچک میشوند. ذلیلترین آدمها در این دنیا، دلبستهترینها هستند؛ چراکه دلشان در گرو یک امر پست و ذلیل و قلیل است. هر چه هم به حسب ظاهر، بزرگتر هستند، کوچکترند. طبع دنیا اینگونه است.
راه نجات از دلبستگی به دنیا
ما چه راهی داریم برای اینکه این دلبستگیها در ما کاهش یابد و مسیر برای جهاد مالی و جانی و به میدان رفتن و صلاح و اصلاح و استفاده از عمر کوتاهمان در این دنیا فراهم شود؟ چه کنیم که از دلبستگیهای مادّی که دست و پای ما را میبندد، رها شویم؟ دلبستگیهایی که به گفته امیر المؤمنین (علیه السلام) در دعای کمیل «وَ قَعَدَتْ بِي أَغْلاَلِي وَ حَبَسَنِي عَنْ نَفْعِي بُعْدُ أَمَلِي (آمَالِي) وَ خَدَعَتْنِي الدُّنْيَا بِغُرُورِهَا؛ و زنجيرهاى علایق مرا زمينگير نموده و آرزوهاى دور و دراز مرا از رسیدن به منافعم بازداشته و دنيا [با ظواهر فریبندهاش] مرا فريفته است». باور به معاد و ذکر و یاد معاد؛ آنهم ذکر و یاد دائمی و جاری و ساری در متن زندگی انسان، رهایی میآورد، غل و زنجیرها را باز میکند و انسان را پرواز میدهد.
«کلّا» ضمناً گشایش یک باب تربیتی است. دارد راهنمایی میکند که شما از طریق معادباوری و توجه به معاد و یاد معاد، میتوانید از این دلبستگیها نجات پیدا کنید و رها شوید. پس این «کلّا» هم جواب ستمگران است در توهمات آنان، و هم جواب این سؤال مؤمنین است که ظالمان که اینقدر ستم کردند و مستضعفین زیر دست و پا آنان له شدند، عقوبت آنان چه میشود؟ برای ستمگران انذار است و برای مؤمنین بشارت و برای عموم مردم تربیت. یک تیر است و سه نشان!
اما در مورد قیامت، در سوره فجر مطالب بسیار تکاندهندهای مطرح شده که ما اصلاً نمیتوانیم وارد آن شویم؛ چون هم فرصت نیست و هم بسیار سنگین است. توصیف قیامت از آیه «كَلَّا إِذَا دُكَّتِ الْأَرْضُ دَكًّا دَكًّا؛ نه چنان است آنگاه كه زمين سخت در هم كوبيده شود» شروع میشود که به آن اشراط الساعه میگویند؛ یعنی مقدّمات قیامت. یکی از مهمترین آنها، اتفاقاتی است که برای کره زمین میافتد: «يَوْمَ تُبَدَّلُ الأَرْضُ غَيْرَ الأَرْضِ؛[3] روزى كه زمين به غير اين زمين مبدل شود». روزی که زمین، دیگر زمینی که شما میبینید نخواهد بود و عوض میشود و آسمان مانند طوماری، زمین را در هم میپیچد؛ مثل کاغذی که مچاله میشود. این زمین دیگر آن زمینی که شما میشناسید، نیست؛ بلکه «قَاعًا صَفْصَفًا؛[4] پهن و هموار» میشود. پستی و بلندیها از بین میرود و زمین، مسطح میشود.
«وَجَاء رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا؛ و [فرمان] پروردگارت و فرشته[ها] صفدرصف آيند». این آیه از آیات تکاندهنده و بسیار دقیق و لطیف است. قدرت الهی، عظمت حق، شوکت پروردگار و ملک الهی و سیطره ربوبی و البته خشم خداوند، چنان در آن روز آشکار میشود که گویا خدا است که دارد میآید. اولیای خدا فرمودهاند که منظور از «جاء ربک»، « جاء امر ربک » است. امر الهی یا به تعبیری فرمان ربوبی یا ظهور قدرت مطلقه و بیمنازع پروردگار متعال که دیگر هیچ مزاحمتی در مقابلش وجود ندارد و چنان میدرخشد که ندا میرسد: «لِّمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ؛[5] امروز فرمانروايى از آنِ كيست؟ از آنِ خداوند يكتاى قهار است». گویا غافلان و کافران تازه دارند چشم باز میکنند و خدا، قدرت و عظمتش را مشاهده میکنند.
اوضاع این عالم به هم میپیچد و زمین تازهای آماده میشود؛ به شکلی که تمام انسانها، از اول تا آخر، همه حاضر میشوند.
آیه «كَلَّا إِذَا دُكَّتِ الْأَرْضُ دَكًّا دَكًّا» آیه لطیفی است که قرآن در آیات دیگری مطالبی شبیه آن درباره قیامت مطرح کرده است؛ از جمله در سوره زلزال که بنا بر روایات از نظر قدرت معنوی، یکچهارم قرآن کریم است؛ یعنی اگر چهار بار سوره زلزال را بخوانید، گویی کل قرآن کریم را از جهت اثر، سازندگی و پیشبرندگی ختم کردهاید.
خداوند متعال در آیه نخست و دوم سوره زلزال میفرماید: «إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا؛ آنگاه كه زمين به لرزش [شديد] خود لرزانيده شود و زمين بارهاى سنگين خود را برون افكند». هر چه زمین در خودش داشته، همه را آشکار خواهد کرد. در تفسیر این آیهی کریمه گفته شده که «أَثْقَالَهَا» یعنی زمین هر چه آدم بلعیده است، همه را بیرون میریزد. همهی ما را زمین میخورد! مگر قبلیها را نخورده است؟! باذن الله همهی اینها بیرون میریزند و حشر میشوند که در نفخه صور چنین چیزی روی میدهد.
همه که جمع شدند و آن حشر عظیم رخ داد، آن وقت « وَجَاء رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا؛ و [فرمان] پروردگارت و فرشته[ها] صفدرصف آيند». آنجا طلوع قدرت مطلق، ملک مطلق، عظمت مطلق و تجلی قهر و مهر الهی است. البته اینجا به حسب سیاق آیات قبلی، بحث قهر خدا مطرح است؛ چراکه بحث ستم و طغیان و غفلت و خروج از صراط مستقیم بود.
«وَالْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا» و فرشتگان صفبهصف در محشر وارد میشوند. فرشتگان انواع و اقسام دارند و کارگزاران حضرت حق هستند. وارد میشوند و جماعت حشر را صفبهصف در بر میگیرند و کار حشر توسط فرشتگان صفبهصف و تحت فرمان ادامه مییابد. از جمله هفتاد هزار فرشته مظهر خشم خداوند جهنم را با خود میآورند: «وَجِيءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ» ما واقعاً و بدون تعارف، هیچ برداشتی از جهنم نداریم. برداشت را کسانی داشتند که قرآن کریم درباره آنها فرمود: «يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ؛[6] از روزى كه دلها و ديدهها در آن زيرورو مىشود، مىهراسند». قرآن از زبان کسانی که بر قلهی معرفت هستند و در اوج خوف، میگوید: «إِنَّا نَخَافُ مِن رَّبِّنَا يَوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِيرًا؛[7] ما از پروردگارمان از روز عبوسى سخت هراسناكيم». این سخن را در جایی گفتند که: «وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا؛[8] و به [پاس] دوستى [خدا] بينوا و يتيم و اسير را خوراك مىدادند». وقتی خواستند از آنها تشکر کنند، گفتند: «إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاء وَلَا شُكُورًا؛[9] ما براى خشنودى خداست كه به شما مىخورانيم و پاداش و سپاسى از شما نمىخواهيم». تمام موجودی خانه خود را صدیقهی اطهر و حسنین و امیر مؤمنان (علیهم السلام) و خادم این منزل دادند. با این حال گفتند: «إِنَّا نَخَافُ مِن رَّبِّنَا يَوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِيرًا» روزی در پیش است که خدا عبوس است و چهره در هم کشیده است و پای حساب و کتاب است. این را که میگوید؟ علی و فاطمه (علیهما السلام) میگویند.
اولیای خدا همواره از قیامت هراسان بودهاند. يكي از اصحاب اميرالمؤمنين (علیه السلام) به نام «ضرار بن حمزه ضبائي» میگوید: دیدم سیاهیای در شب دارد میرود. نشناختم. کنجکاو و حساس شدم و پشت سرش رفتم. دیدم دور شد و از شهر فاصله گرفت و در دل خلوت ایستاد و شروع به نجوا کرد. دیدم مولایم امیر المؤمنین (علیه السلام) است. شروع کرد به آه کشیدن: «آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ، وَ طُولِ الطَّرِيقِ، وَ بُعْدِ السَّفَرِ، وَ عَظِيمِ الْمَوْرِدِ؛[10] آه از كمي توشه ( عبادت ) و درازي راه و دوري سفر ( آخرت ) و سختي ورودگاه (قبر و برزخ و قيامت)». این علی است؟ وای بر من! به کجا دارم میروم در این راه طولانی و با این توشه کم؟! وقتی علی میگوید: «آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ» بقیه باید تکلیفشان را بدانند.
آیهای که پیامبر را گریان ساخت
وقتی آیه «وَجِيءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ» نازل شد، حال پیغمبر خراب شد. رفتند سراغ امیرالمؤمنین (علیه السلام) و گفتند: شما ببینید چرا پیغمبر اینطور شده است؟ حالت بهتزده و عجیبی داشتند. امیر مؤمنان (علیه السلام) خدمت حضرت آمدند و شروع کردند شانههای حضرت را بوسیدن و دور حضرت چرخیدن. بعد پرسید که چه شده است؟! پیامبر فرمود: علی جان! این آیه نازل شده است. هفتاد هزار فرشته مسئول جهنم هستند و زیر نظر فرشتهای به نام «مالک» کار میکنند. مالک اخم بکند، تمام خلایق از بین میروند. فرشتگان زیردست او نیز یکی از دیگری سختگیرتر و عبوستر هستند. «عَلَیهَا تِسعَةَ عَشَرَ؛[11] بر آن [دوزخ] نوزده [نگهبان] است». جهنم زنده است. جهنم مثل آتشهای این دنیا نیست، بلکه زنده و شعورمند است. آخرت زنده است؛ چنانکه قرآن میفرماید: «وَإِنَّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِيَ الحَيَوانُ لَو كانوا يَعلَمونَ؛[12] و زندگي واقعي سراي آخرت است، اگر آنها ميدانستند».
این هفتاد هزار فرشته، جهنم را میآورند. امیر (علیه السلام) فرمودند: حال شما آن روز چطور است؟ حضرت فرمودند: جهنم که از راه میرسد، به من خطاب میکند و میگوید: محمد! نگران نباش، گوشت و پوست تو بر من حرام است. امیر (علیه السلام) عرضه داشت: پس چرا شما این قدر ناراحتید؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: علی جان! آن روز من فریاد میکشم: «رب امتی، امتی» ناراحتی من برای خودم نیست، برای امتم است.
این همان پیغمبری است که قرآن کریم وقتی میخواهد او را معرفی کند، میفرماید: «لَقَد جاءَكُم رَسولٌ مِن أَنفُسِكُم عَزيزٌ عَلَيهِ ما عَنِتُّم حَريصٌ عَلَيكُم بِالمُؤمِنينَ رَءوفٌ رَحيمٌ؛[13] به یقین، رسولی از خود شما به سویتان آمد که رنجهای شما بر او سخت است؛ و اصرار بر هدایت شما دارد؛ و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است». از مادر برای شما مهربانتر است. آن روز که هر کسی درگیر خودش است، «لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ؛[14] هر یک از ایشان را در آن روز کارى است که همان او را به خود مشغول میدارد». یک نفر آنجا میگوید: امت من. البته پاسخ هم داده میشود. امت پیغمبر و کسانی که حقیقتاً به حضرت و ولایت ایشان که در ولایت علی ابن ابیطالب و ائمه (علیهم السلام) تجلی کرده است، گرویدهاند، به مقام امن میروند. سایهای گسترده میشود و امیرالمؤمنین (علیه السلام) لواء الحمد را از دست حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) میگیرد. آن پرچم بر سر دوستان حضرت و کسانی که حقیقتاً علوی باشند، سایه میاندازد.[15]
«يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الْإِنسَانُ؛ آن روز است كه انسان پند گيرد». انسان جهول کفور نادان ناسپاس غافل، آنجا ناگهان به خودش میآید؛ اما دیگر خیلی دیر است. « وَأَنَّى لَهُ الذِّكْرَى؛ و[لى] كجا او را جاى پند گرفتن باشد؟». در فارسی خودمان میشود: حالا چرا؟! الان وقت بیدار شدن است؟ آن روز برای چنین بیداری خیلی دیر است.
«يَقُولُ يَا لَيْتَنِي؛ گويد كاش». «لیتنی» همان چیزی است که در قرآن کریم از آن به «یوم الحسره» تعبیر شده است. «يَا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَيَاتِي؛ كاش براى زندگانى خود [چيزى] پيش فرستاده بودم». این تعبیر، عجیب و تکاندهنده است. انسان ستمگر کافر بیتقوای طغیانپیشهی گناهکار، مخصوصاً سران و رئوس شیاطین و فسقه و فجره، میفهمند آن چیزی که تا به حال فکر میکردند زندگی است، اصلاً زندگی نبوده است. تازه معنای زندگی را میفهمند. میگویند: ای کاش برای امروز کاری میکردم و چیزی میفرستادم.
ما که برای آخرت فعال نیستیم، به این دلیل است که خیال میکنیم حیات اینجا است. اگر حیاتشناس شویم، شب و روز برای حیات ابدی کار میکنیم. مؤمن از تمام لحظههایش استفاده میکند و برای آخرتش نور و امنیت و خنکا میفرستند. بهشت، ساختهی فکر، عمل و جهاد انسان مؤمن است.
کسی که رفته آن طرف میگوید: کاش برای حیاتم چیزی میفرستادم. تازه معنای حیات را میفهمد؛ اما خیلی دیر است.
«فَيَوْمَئِذٍ لَّا يُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ وَلَا يُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ؛ پس در آن روز هيچ كس چون عذابكردن او عذاب نكند و هيچ كس چون دربندكشيدن او دربند نكشد». چنان مجرمین و طاغوتها و گناهکاران به زنجیر کشیده میشوند که کسی نمیتواند تصور کند. در آیه دیگری میفرماید: «ثُمَّ فِي سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعًا فَاسْلُكُوهُ؛[16] پس در زنجيرى كه درازى آن هفتاد گز است وى را در بند كشيد». فرمان میرسد که اینها را بگیرید و زنجیر کنید. عذابی خواهند شد که احدی چنین عذابی نشده و چنان به غل و زنجیر کشیده خواهند شد که برای احدی قابل تصور نیست.
یاد حق یگانه آرامشبخش انسان
به بخش شیرین سوره مبارکه فجر رسیدیم. تا اینجا درسی که گرفتیم، معادشناسی و معادباوری است؛ حالتی که انسان را پیش میبرد و پرواز میدهد. دنبالش برویم و هر چه میتوانیم در این بخش، سرمایهگذاری کنیم. معادباوری انسان را تقویت میکند و به مقام اطمینان در زندگی دنیا، رضایت از حق و مقامی میرساند که خدا او را میپسندد. در این چرخه تربیت معادی، توحیدی، خدایی است که انسان به چنین رتبهای میرسد.
قلب را قلب میگویند چون دگرگون، منقلب و مضطرب است و آرامش ندارد. همیشه در فراز و فرود و خوف و نگرانی است. به هر چیزی که دلبسته میشود، اگر آن را از او بگیرند، مضطرب میشود. از رهگذر ایمان به خدا و عبور از ظاهر و تماشای جمال حق و راه یافتن به حقیقت حیات که حیات ابدی باشد، انسان به اطمینان میرسد و میشود نفس مطمئنه و آرامشیافته. یاد خدا چنین اثری دارد؛ چنانکه قرآن میفرماید: «أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ؛[17] آگاه باش كه با ياد خدا دلها آرامش مىيابد».
اگر کسی مقتل امام حسین (علیه السلام) را از آغاز تا انجام مرور کند، قالب تهی میکند از مصیبتهایی که بر سر امام حسین (علیه السلام) و اهل بیت ایشان آمده است. در روایت داریم که هر چه کار بر سیدالشهدا (علیه السلام) سختتر میشد، چهره ایشان منورتر و آرامتر و روشنتر میشد. جالب آنکه راوی این سخن دشمن است. البته جای تعجب ندارد؛ چراکه از نفس مطمئنه انتظاری جز این نیست.
سلام بر تو، حسین، ای روح آرامشیافته...
[1]. مائده: 32.
[2]. مرسلات: 46.
[3]. ابراهيم: 48.
[4]. طه: 106.
[5]. غافر: 16.
[6]. نور: 37.
[7]. انسان: 10.
[8]. همان: 8.
[9]. همان: 9.
[10]. نهج الباغه، حكمت 74.
[11]. مدثر: 30.
[12]. عنکبوت: 64.
[13]. توبه: 128.
[14]. عبس: 37.
[15]. «رسول خدا (صلّي الله عليه وآله) بين مسلمانان عقد اخوّت و برادري بست، و سپس فرمود: اي علي! تو برادر من هستي... آگاه باش اي علي! كه من به تو خبر ميدهم كه امّت من اوّلين امّتي هستند كه در روز قيامت براي حساب خوانده ميشوند، و من به تو بشارت ميدهم كه به جهت قرابت و منزلتي كه تو در نزد من داري اوّلين كسي كه بعد از من در روز قيامت خوانده ميشود تو ميباشي! و لواء من به تو سپرده ميشود؛ و آن لواء لواءحمد است، و تو آن لواء را در برابر اين دو صف از پيامبران عبور ميدهي و آدم بوالبشر وجميع مخلوقاتي كه خداوند آفريده است، همگي در سايۀ لواء من در روز قيامت سايه نشينند». محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج8، ص 1 ـ 2.
[16]. حاقه: 32.
[17]. رعد: 28.