شرح رسالة الحقوق امام سجاد علیه السلام، برنامه یاد خدا 1392/12/14



 شرح رسالة الحقوق امام سجاد علیه السلام، برنامه یاد خدا
حجت الاسلام و المسلمین حاج علی اکبری در این جلسه از برنامه یاد خدا به بررسی جلوه های دیگری از حقوق زبان پرداختند. تبیین جایگاه سکوت و کم‌گویی از این دست مباحث بود.

* مروری بر حقوق زبان

زیباترین حالت، چنان‌که قبلاً هم در بحث حقّ النّفس اشاره کردیم، این است که نوجوان و جوانی، خود را با خواسته‌های الهی هماهنگ کند و در واقع، تقوا را تمرین ‌کند. این عمل به‌قدری مورد عنایت و لطف و رحمت الهی است که برکت الهی را نازل می‌کند و خانه‌ی آنها محلّ رفت و آمد فرشته‌ها می‌شود و مورد عنایت خاصّ الهی قرار می‌گیرد.

موضوع مورد بحث حق زبان بود که پنج اصل را بیان کردیم. اصل اوّل حفاظت و مراقبت زبان از آسیب‌ها؛ اصل دوم عادت دادن زبان به خوبی‌ها و اصل نیک‌گفتاری و سودمندی؛ اصل سوم ادب؛ چهارمین اصل سکوت و پنجمین اصل، کم‌گویی بود.

حقّ زبان به‌عنوان اوّلین حق از فهرست حقوق اعضا مطرح است و کلمات امام (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) را مورد تأمّل و درنگ قرار دادیم. حقّ اوّل این بود «فإكْرامُه عَن الْخَنى» که انسان باید زبانش را گرامی‌تر از آن بداند که به سخن ناصواب و زشت آلوده‌اش بکند. مهم‌ترین نکته‌ای که درباره‌ی این حق استخراج کردیم، این است که انسان توجّه داشته باشد که خدای سمیع کلمات او را می‌شنود و سپس خود او و فرشتگان و اولیای کامل. این بهترین راه است برای اینکه انسان مراقبت بیشتری از زبانش داشته باشد و باید به یاد داشته باشیم که اگر کسی بدگفتاری عادتش بشود، جهنّمی است. جزء صریح کلمات اولیای خدا است که چنین کسی در واقع سعادت خودش را به آتش کشیده است.

دومین حق عبارت بود  از «تَعْویده عَلَی الْخَیر» اینکه انسان زبانش را به خیر عادت بدهد. در اصل اوّل زبانش را از اینکه بخواهد به کسی ضرر بزند حفاظت می‌کند و در حقّ دوم زبان او وسیله‌ی سودرسانی و خیررسانی می‌شود؛ منتها در درجه‌ی اوّل به خودش، سپس به دیگران. در نهایت، فهرست بلندی را از خیراتی که به‌وسیله‌ی زبان انسان صادر می‌شود، بیان کردیم.

اصل سوم  واداشتن زبان به ادب بود که یک نوع ریاضت و تمرین و مراقبت است:«حَمْلُهُ عَلَی الأدَب». عرض کردیم که علاوه بر اینکه باید محتوای سخن ما مطلوب و بهره‌مند از حُسن و زیبایی باشد، ظاهر سخن ما نیز باید آراسته‌ی به زیبایی باشد و انسان، هنرمندانه سخن بگوید. بر اساس سخنان امام سجّاد (علیه السّلام)، این موارد حقّ زبان شما است؛ چون زبان نزد ما امانت است. امکان سخن‌گفتن، امانت و لطف و نعمت بزرگی است از سوی خالقِ قادرِ حکیم که در اختیار ما است. انسان باید آن را قدر بداند و در حفظ و رعایت این امانت کوشا باشد؛ زیرا ما مالک زبانمان نیستیم و بنابراین حقوقی به گردن ما است.

 

* اهمیت رعایت شرایط مخاطب در سخن گفتن

جلسه‌ی گذشته راجع‌ به انتخاب واژه‌های زیبا که جزو ادب در کلام است، صحبت کردیم. درباره‌ی انتخاب ترکیب‌ها، جملات زیبا، روان و منظّم، طنین خوش در گفتار، نرم‌‌گفتاری و کریمانه سخن گفتن، مطالبی را بیان کردیم. سخنان ما باید معروف و شناخته‌شده باشد و کلمات منکر و سخیف در آن وجود نداشته باشد. از جمله‌ی رموز ادب در کلام که در رعایت حقّ سوم اهمیّت بسیار زیادی دارد، رعایت شرایط مخاطب است؛ یعنی در نظر گرفتن موقعیّت، وضعیّت و سنّ مخاطب و لحاظ کردن آن در سخن‌گفتن. طرز صحبت ما با پدر و مادر، استاد، دوستان صمیمی و همسر باید متفاوت باشد. رعایت این موقعیّت‌ها، نشانه‌ی ادب، و خدای نخواسته عدم رعایت این موقعیّت‌ها، نشانه‌ی بی‌ادبی است. انسان هنگام صحبت‌کردن با پدر و مادرش، باید در اوج تواضع و فروتنی و خاکساری و احترام سخن بگوید. در این صورت است که ادب را رعایت کرده است. والّا صرف زیبابودن واژه‌ها و جملات کفایت نمی‌کند. مثلاً انسان در هنگام سخن گفتن، نباید خیره نگاه کند بلکه گُزیده گُزیده به صورت پدر و مادر نگاه کند.

یا وقتی انسان با دوستانش صحبت می‌کند، شوخی می‌کند یا حرف‌های نغز و شیرین می‌زند؛ در حالی‌ که وقتی در برابر معلّم و استاد خود قرار می‌گیرد یا وقتی با نامحرم مواجه می‌شود، اگر شوخی کند، حرکت خلاف ادب از او سر زده و حقّ زبان را زیر پا گذاشته است. روایات عجیی داریم درباره زشتی شوخی‌کردن با نامحرمان و امثال اینها، ولو اینکه اسمش را برخی افراد صمیمیّت در محیط کار و همکاری بگذارند که نمی‌دانم چنین منطقی از کجا آمده است؟!

پس هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد.

 

* نزدیک‌ترین راه رسیدن به ادب در کلام

اما نزدیک‌ترین راه برای رسیدن به ادب در کلام چیست؟ ظاهراً نزدیک‌ترین راه عبارت است از: همنشینی با خوش‌سخنان و کسانی که اهل کلمات نیک هستند و حضور شایسته‌ای دارند؛ مانند انسان‌های مؤمن، صالح، متّقی و خوش‌اخلاق. حافظ در تعبیر زیبایی می‌سراید: بلبل از فیض گل آموخت سخن، ورنه نبود/این همه قول و غزل تعبیه در منقارش.

 

* اصل طلایی سکوت

حقّ چهارم زبان عبارت است از: سکوت در همه حال، مگر در مواقع نیاز: «إِجْمَامُهُ إِلّا لِمَوْضِعِ الْحَاجَةِ وَ الْمَنْفَعَةِ لِلدّينِ وَ الدّنْيَا» طبق حقّ چهارم، اصل با سکوت است؛ مگر در مواقعی که نیاز به سخن‌گفتن وجود داشته باشد و منفعت دینی یا دنیایی در بین باشد. ما برای سخن‌گفتن به دلیل عقلی و عقلایی و شرعی نیاز داریم؛ والّا ترجیح با خاموشی و سکوت است. این یک اصل طلایی و فوق‌العاده ممتاز در سیر و سلوک، طی مقامات معنوی، رشد اخلاقی، سلامت و کمال‌جویی است و در سیر به سوی منازل انسانیّت، سرعت انسان را دوچندان می‌کند.

روایات در این زمینه فوق‌العاده است، هم با واژه‌ی سکوت، هم با واژه‌ی صَمْتْ که به معنای همین سکوت است، البتّه یک تفاوت‌هایی از نظر فنّی وجود دارد بین این دو واژه.

مراجعه به سیره‌ی پیامبر اعظم، خاتم انبیاء، محمّد مصطفی (صَلی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم)، به ما نشان می‌دهد که آن حضرت دارای سکوت طولانی بودند. در مورد اهل‌بیت عصمت و طهارت (علیهم السّلام) نیز این قبیل تعابیر، کم و بیش وارد شده است که دارای سکوت زیاد و طولانی بودند.

ظاهراً یکی از حکمت‌های آفرینش لب، همین سکوت است. خداوند متعال می‌فرماید: «أَلَمْ نَجْعَل لَّهُ عَيْنَيْنِ وَ لِسَاناً وَ شَفَتَيْنِ؛[1] آيا براي او دو چشم قرار نداديم؟ و يك زبان و دو لب؟». در کنار لِسان و زبان، خدای متعال نعمت لب‌ها را بیان می‌کند که نعمت بسیار بزرگی است و از جمله یکی از مهم‌ترین کارهایش این است که به شما این امکان را می‌دهد که زبان را به‌ کام بگیرید و سکوت کنید. وقتی شما لبتان را می‌بندید، ساکت می‌شوید. گویا لب دروازه‌ی گفتار را می‌بندد و ما برای گشودنش حتماً نیاز به دلیل داریم؛ این تدابیر الهی که در سیمای انسان قرار گرفته، امکان کنترل و لگام بستن به اصل سخن را می‌دهد تا انسان بتواند آن را مهار کند.

 

* انواع سکوت

سکوت انواع و اقسامی دارد و در کلمات اولیاء خدا نیز در این باره مطالب بسیار جالبی مطرح شده است. شاید مهم‌ترین بخش سکوت که مرتبط با بحث حقوق زبان است، عبارت باشد از سکوت حفاظتی که بیشتر جنبه‌ی تأمین سلامت برای انسان دارد و انسان را از افتادن در مخاطرات کلام حفظ می‌کند. این یکی از مهم‌ترین وجوهی است که ما برای سکوت داریم. امیرالمؤمنین علی ‌بن ابی ‌طالب (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) فرمودند: «اَلعافِیَةُ عَشَرَةُ اَجزاء»، سلامتی ده جزء دارد، «تِسعَةُ مِنها مِن صَمت اِلّا بِذِکْرِ الله»، نه‌تای آن عبارت است از سکوت، مگر اینکه زبان به یاد خداوند و ذکر الهی گشوده بشود. «وَ واحِدٌ فی تَرْکِ مُجالَسَتِ السُّفَهاء»،[2] آن دیگری عبارت است از اینکه انسان از همنشینی با سفیهان، نابخردان و کسانی که مرزهای خدایی را در معاشرت و سخنشان رعایت نمی‌کنند، پرهیز کند. گفت: نخست موعظه‌ی پیر مِی‌فروش این است/ که از مصاحب ناجنس احتراز کنید.[3]

ممکن است کسی برداشت نادرست از این روایت داشته باشد و خدای ناکرده تصمیم بگیرد گوشه عزلت برگزیند.   امام سجّاد (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) در عنوان این حق فرمودند: «وَإِجْمَامُهُ إِلّا لِمَوْضِعِ الْحَاجَةِ»، سکوت شایسته است، مگر آنجایی که نیاز به سخن گفتن وجود داشته باشد؛ یعنی جایی که منفعت دینی یا دنیایی وجود داشته باشد، آنجا، جای سخن است. رفتار خوش با خانواده، صحبت با فرزندان و همسر، درد دل و ابراز محبّت، منافی سخن امام (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) نیست. همین طور است ذکر و دعا و قرآن و نماز. ولی عنایت داشته باشید که مبنا این است که انسان تا دلیل‌های خوب، از همین قبیل دلیل‌‌هایی که گفتیم، پیدا نکرده باشد، باید ملتزم سکوت باشد.

 

* آثار و برکات سکوت

امیرالمؤمنین (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) در روایت زیبایی فرمودند: «إنَّ مَن کانَ قَبلَکُم کانُوا يَتَعَلَّمونَ الصَّمتَ» در گذشته کسانی که اهل سیر و سلوک بودند، سکوت را می‌آموختند و تمرین می‌کردند، «وَ أنتُم تَتَعَلَّمونَ الکَلامَ»،[4] اما شما دنبال آموختن حرف زدن هستید. شاعر می‌گوید: «فضیلتی نبود دادن امتحان سخن/فضیلت این که دهی امتحان خاموشی».  جایی که علم نداریم و یا سخن گفتن ما آسیب می‌زند، باید سکوت کنیم؛ آنجایی که عصبانی هستیم، باید سکوت کنیم. بالاترین ریاضت این است که انسان بتواند سکوت کند و خودش را از افتادن در مهلکه‌ها نجات بدهد؛ چون گاهی انسان در حال عصبانیت یک جمله می‌گوید، یک پل ارتباطی تخریب می‌شود؛ یک جمله می‌گوید، زخمی وارد می‌شود که تا ابد نمی‌شود ترمیمش کرد.

غیر از حفاظت که یک جنبه‌ مهم سکوت است و در کلمات اولیاء خدا، به این جنبه‌ی سلامت و عافیت آن اشاره شده است؛ سکوت آثار دیگری هم دارد. مثلاً فرمودند: «رَوضَةُ الفِکْر»؛[5] سکوت، بوستان اندیشه است. اگر انسان ‌بخواهد اندیشه‌ی خود را سیر بدهد، تفکّر داشته باشد، وارد تحلیل حقائق بشود و از آنچه که مشاهده می‌کند بهره ببرد، به سکوت نیاز دارد. یکی از جملاتی که درباره‌ی سکوت پیامبر عزیزمان آمده این است که حضرت سکوت می‌کردند و در آن سکوت تفکّر می‌کردند و تفکّر حضرت درباره‌ی بقا و فنا بود؛ همانی که قرآن کریم درباره‌اش می‌گوید: «مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِندَ اللّهِ بَاقٍ؛[6] آنچه پيش شما است تمام مى‏شود و آنچه پيش خدا است، پايدار است».

امام رضا (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) فرمودند: «اَلصَّمْت بابٌ مِن اَبوابِ الحِکمَة؛ سکوت دری از درهای حکمت است». در ادامه فرمودند: سکوت به‌جا برای شخص محبوبیّت می‌آورد و راهنمایی برای کسب خیرات می‌باشد: «اِنَّةُ دَلیلٌ عَلی کُلِّ خَیر»[7] زیرا در سکوت انتخاب می‌کنید که چه بگویید و خیر زبانی شامل شما می‌شود. امیرالمؤمنین (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) در نهج‌البلاغه‌ فرمودند: «لسان العاقل وراء قلبه و قلب الاحمق وراء لسانه؛ زبان عاقل، پشت قلب او قرار دارد، و قلب احمق، پشت زبان او جاى گرفته است». یعنی عاقل اوّل تفکّر می‌کند بعد سخن می‌گوید؛ اما انسان احمق اوّل حرف می‌زند بعد فکر می‌کند.

 بنابراین سکوت برای انتخاب بهترین کلمات، برای تفکّر و به‌ویژه در وقت‌های پریشانی و عصبانیّت، حقیقتاً دارو و نجات‌بخش است. اگر کسی بتواند در آن لحظات خودش را نگه دارد و به خودش و مخاطبانش آسیب وارد نکند، سکوت شِفا است. تعبیری هم وجود دارد که کسانی که بیشتر می‌دانند، کمتر می‌گویند. مولوی به دریا و موج مثال می‌زند. می‌گوید: دریا خاموش است، امّا این موج است که سروصدا و کف تولید می‌کند. امّا دریا، آرامش و سکوت دارد. این‌ همه درّ و صدف و گوهر در خودش دارد تا به‌وقتش ارائه کند. معمولاً آدم‌های کم‌دان و آنهایی که آثار سخن را نمی‌شناسند و قدر سخن را نمی‌دانند، زیاد حرف می‌زنند. ارتباطات کلامی، همان‌طور که قبلاً هم اشاره کردیم، جزء مهم‌ترین وجوه شخصیّت ما است و به همین دلیل است که بحث در این مورد را به تفصیل ارائه می‌دهیم.

 

* کم گوی و گزیده گوی چون درّ

حقّ پنجم که زبان ما این حق را به عهده‌ی ما دارد و باید از عهده‌ی انجام آن بربیاییم، کم‌گویی است که البتّه ارتباطش با بحث سکوت، ارتباط نزدیکی است. شاعر می‌گوید: «با اینکه سخن به لطفِ آب است/کم‌گفتن هر سخن صواب است. کم گوی و گزیده گوی چون دُر/تا ز اندک تو جهان شود پُر».[8]

 جمله‌ی امام سجّاد (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) در این فراز این است: «وَ إِعْفَاؤُهُ عَنِ الْفُضُولِ الشّنِیعَةِ الْقَلِيلَةِ الْفَائِدَةِ الّتِي لَايُؤْمَنُ ضَرَرُهَا مَعَ قِلّةِ عَائِدَتِهَا». جمله خیلی کاملی است و واقعاً نیاز به معطّل شدن و شرح و تفصیل ندارد. خود امام (علیه السّلام) توضیح بسیار زیبایی ارائه کرده و فرمودند: زبانت را مراقبت و حفاظت کن از زیاده‌گویی. «فُضُولِ»؛ یعنی بیهوده‌گویی و اضافات که حضرت آنها را توضیح می‌دهند. «وَ إِعْفَاؤُهُ عَنِ الْفُضُولِ الشّنِیعَةِ الْقَلِيلَةِ الْفَائِدَةِ »؛ یعنی از اضافه‌گویی‌های بیهوده و نامناسب، که احتمال فایده‌اش بسیار کم، ولی احتمال ضررش خیلی زیاد است، «الّتِي لَايُؤْمَنُ ضَرَرُهَا»؛ و شما از ضررش در امان نیستید، امام علی (علیه الصلاة والسلام) فرمودند: « مَنْ کَثُرَ کَلامُهُ کَثُرَ خَطائُة»؛[9] هر كس بسیار سخن بگوید خطایش فراوان می‌شود. «مَعَ قِلّةِ عَائِدَتِهَا»؛ حضرت مجدّداً تأکید می‌کنند که ممکن است شما به نظرتان برسد در صحبت‌هایی که انجام می‌دهید و به تعبیر خودمان زیاده‌گویی‌ها، فوایدی وجود دارد. این‌طور نیست. پرگویی اگر فایده‌ای داشته باشد، خیلی کم است. بنابراین اضافه سخن گفتن نزد خدای متعال مذموم است و نزد اولیاء خدا جایی ندارد. انسان باید مراقب باشد که سخنانش به اندازه باشد که فرمودند: «آفَةُ الکَلامِ اَلاطالَة»،[10] آفت سخن طول دادن و زیاده صحبت کردن است. گاهی حتّی صحبت‌های بسیار خوب و عزیز و ارزشمند را هم که انسان از حد می‌گذراند، از طراوت و خاصیّت تأثیر می‌افتد؛ بنابراین شایسته و بایسته است که انسان به اندازه سخن بگوید. این موضوع در روایات ما تحت عنوان کم‌گویی مطرح شده است و عنوان «قِلّةُ الکَلام» مورد مدح اولیاء خدا قرار گرفته است.

بهتر است انسان کمتر صحبت بکند، ولی گُزیده، انتخاب‌شده، سنجیده، پرسود و پرخیر بگوید و مراقبت کند که آسیب نزند. بنابراین از سخنان اضافه‌ای که اوّلاً، اسراف است؛ ثانیاً، فایده‌اش کم است و همان‌طور که امام (علیه السّلام) فرمودند ما را در معرض خطا و اشتباه قرار می‌دهد و به شخصیّت ما آسیب می‌زند، باید پرهیز کنیم.

 

* هیبت، ثمره سکوت

انسانهایی که زیاده صحبت می‌کنند از نظر اجتماعی شخصیت پایین‌تری دارند و احترامشان کاهش پیدا می‌کند. سکوت به جا شخصیت و هیبت به فرد می‌دهد. معمولاً کسانی که سخن بیهوده و اضافه دارند، هیبت و نفوذ کلامشان کم می‌شود. در این جا چند روایت از امام علی (علیه الصلاة و السلام) می‌خوانیم. از امیرالمؤمنین (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) روایت شده که حضرت فرمودند: «إِذَا أَرَادَ اللَّهُ صَلَاحَ عَبْدٍ، أَلْهَمَهُ قِلَّةَ الْكَلَامِ وَ قِلَّةَ الطَّعَامِ وَ قِلَّةَ الْمَنَامِ»؛[11] اگر خدای متعال خیر بنده‌اش را بخواهد، کم‌گفتاری، کم‌خوراکی و کم‌خوابی را روزی‌ او می‌کند؛ زیرا اینها نامه‌ی عمل انسان را از خطاها و اشتباهات سبک می‌کند و بر اثر آنها زمینه انواع و اقسام موفّقیّت‌ها فراهم می‌شود. در روایتی دیگر کم‌گفتاری جزء اعمال محبوب‌ خدای متعال معرّفی شده است. در روایت دیگری امیرالمؤمنین (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) فرمودند: «إِذا تَمَّ الْعَقْلُ نَقَصَ الْكَلامُ»؛[12] وقتی عقل انسان تمام و کامل می‌شود، سخنش کاهش پیدا می‌کند.

از این قبیل روایات نمونه‌های فراوانی داریم که زیاد صحبت کردن دل را تاریک می‌کند و قساوت قلب می‌آورد. شاید خود ما هم این را تجربه کرده باشیم. اوقاتی که حتّی به مناسبت کار، شرایط و موقعیّت‌، زیاد حرف می‌زنیم، بعد که به خود می‌آییم، ‌انسان از خودش بدش می‌آید و احساس بدی پیدا می‌کند.

یکی از آثار سوء پرگویی، هنگام نماز خواندن خود را نشان می‌دهد. فکر انسان متمرکز نمی‌شود و هنگامی که می‌خواهد با خدای متعال حرف بزند، دلش نمی‌لرزد. در روایت دارد که: «فَإِنَّ كَثْرَةَ الْكَلَامِ بِغَيْرِ ذِكْرِ اللَّهِ قَسْوَةُ القَلْبِ»،[13] زیاده‌گویی باعث قساوت قلب می‌شود؛ چنان‌که سکوت به‌اندازه و درست و به‌جا رقّت می‌آورد؛ زیرا پیوستش تفکّر و عمیق شدن است و آثار و برکات خودش را دارد.

به این ترتیب بحث ما در مورد زبان تمام می‌شود. البتّه در پایان فراز، امام (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) یک یادآوری دارند و آن یادآوری این است که زینت عقل آدمی به سخن است و انسان از این جهت باید قدر زبانش را خیلی بداند.

خدا را قسم می‌دهم به حقّ امام سجّاد(عَلَیهِ الصَّلاةُ وَالسَّلام) توفیق حق‌گذاری زبانمان را به ما کرامت بفرماید.



پی‌نوشت:

[1] . بلد: 8ـ9.

[2] . ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص89.

[3] . حافظ.

[4] . میرزای نوری، مستدرک الوسائل، ج11، ص286.

[5] . آمدی، غرر و درر، ص215.

[6] . نحل: 96.

[7] . میرزای نوری، مستدرك الوسائل، ج 9، ص 16.

[8] . نظامی.

[9] . تحف العقول، ص93؛ نهج البلاغه، ح355.

[10] . آمدی،‌ غررالحكم و دررالكلم، ح۳۹۶۶.

[11] . همان، ح4117.

[12] . همان، ح4083.

[13] . حر عاملی، وسائل الشیعه، ابواب العشرة، باب 119، حدیث 19.



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *