پنجاهمین جلسه شرح و تفسیر صحیفه سجادیه 1393/3/5


پیوند های مرتبط »
در قالب جزوه
پنجاهمین جلسه شرح و تفسیر صحیفه سجادیه
استاد ارجمند حجت الاسلام و المسلمین حاج علی اکبری در این جلسه به مناسبت فرارسیدن سالروز بعثت نبی مکرم اسلام، به بیان شش سرفصل ناب از این واقعه عظیم تاریخی پرداختند.

یک فرصت فوق‌العاده

در بین مناسبت‌های سال، از نظر ظرفیّت باطنی و خزائن ملکوتی، کمتر مناسبتی به عظمت و برکت شب و روز مبعث می‌رسد. در این شب و روز بزرگ تجلّی اعظم رُخ داده است؛ چنان‌که در دعای وارد شده در روز مبعث می‌خوانید: «اَللَّهُمَّ اِنِّي اَساَلُكَ بِالتَّجَلِي الاَعْظَمِ؛ خدایا، از تو به تجلّی اعظمت درخواست می‌کنم». و چه کسی می‌داند که تجلی اعظم چیست؟!

فرصت فوق‌العاده‌ای است که توقّع داریم از عنایات الهی و رحمت و کرم پروردگار متعال همه‌ی ما بهره‌مند باشیم. امشب از نظر ظرفیّت بندگی، امتیاز خاصّ خودش را دارد. انسان باید در این شب بزرگ حالت شکر داشته باشد؛ زیرا درخشش خاصّ عنایت الهی در این شب و فردا که روز بسیار بزرگی است، صورت می‌گیرد. بهترین کار فردا روزه است که در واقع شکر نعمت بعثت است.

 

 

علی(عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام)،‌ حقیقت مبعث

نکته‌ی ویژه‌ در پرتو یاد پیامبر اعظم و عرض ارادت به محضر مقدّس آن حضرت، توجّه و توسّل به مقام شامخ مولایمان امیرالمؤمنین (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) است که زیارت ویژه‌ی امشب، زیارت امیرالمؤمنین (صَلَواتُ الله وَ سَلامُهُ عَلَیه) است.

قرآن کریم می‌فرماید: «وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلا ً، قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ؛[1] و كسانى كه كافر شدند مى‏گويند: تو فرستاده نيستى. بگو: كافى است خدا و آن كس كه نزد او علم كتاب است، ميان من و شما گواه باشد». این آیه که از آیات باهرات قرآن ‌کریم است، مقام علی (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) و نسبتش را با مبعث نشان می‌دهد. خداوند متعال خطاب به رسولش می‌فرماید: کسانی که منکر رسالتت می‌شوند، می‌گویند: «وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً» تو فرستاده‌ی خدای متعال نیستی. ادّعای تو را گزاف می‌دانند. جواب بده: «كَفَى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ، وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ»، خدا گواه من است و آن کسی که دانش همه‌ی کتاب نزد او است. کسی که وجودش شاهد بر رسالت من و نشانه‌ی حقّانیّت رسالت و بعثت است، علی‌بن‌ابی‌طالب (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) است.[2] چقدر این آیه عجیب است!

آیه می‌گوید: «كَفَى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ»، خدا بین ما کفایت می‌کند و «وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» علی که آیینه‌دار جمال و جلال حق است، کفایت می‌کند. سند حقّانیّت رسالت می‌خواهید؟ علی (صَلَواتُ اللهِ وَ سَلامُهُ عَلَیه). در این آیه به عظمت امیرالمؤمنین، شأن، شکوه و بزرگی‌اش اشاره شده و اینکه اگر پیغمبر اکرم بتواند کسی در تراز علی را تربیت و به بشریّت هدیه کند، برای حقّانیّت دینش کافی است. برای اثبات حقّانیّت اسلام، چیز دیگری می‌خواهید؟ دلیل دیگری لازم است؟! آفتاب آمد دلیل آفتاب.

بنابراین علی‌بن‌ابی‌طالب (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) باب پیامبر اکرم است و از این مسیر می‌توانید وارد حقیقت، آفاق، عظمت، شکوه، لطافت و آثار بعثت شوید. می‌توانید با مدد علی‌بن‌ابی‌طالب، عنایتش، لطفش، کرامتش، راهگشایی و اِذنش به مبعث برسید. این همان صِراط مستقیم است که انسان را به سرمنزل مقصود می‌رساند. دیگر راه‌ها بیراهه است و هیچ راه دیگری وجود ندارد.

دوستان امیرالمؤمنین (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) که از نعمت عظمای مودّت او بهره‌مند هستند، امشب را غنیمت بشمارند و به محضر علی‌بن‌ابی‌طالب (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) بروند و دل، عقل، قلب و وجودشان را به امیرالمؤمنین (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) بسپارند و ان‌شاءالله حضرت بپذیرد و برای آرمان بعثت وقف کند. بزرگ‌ترین درخواست و دعا برای امشب، این است.

علی (صَلَواتُ اللهِ وَ سَلامُهُ عَلَیه) شخصیت بی‌نظیر تاریخ است که می‌فرمود: من صدای وحی را می‌شنیدم.[3] به امیرالمؤمنین (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) توسّل پیدا بکنیم تا ما را وقف آرمان بعثت کنند و نسل و ذریّه‌ی ما در این مسیر و در این صراط مستقیم باشند. این مهم‌ترین درخواستی است که امشب باید آن را بخواهیم.

همچنین بخواهیم که ما و همه‌ی استعداد و ظرفیّت‌هایی که به فضل الهی به ما داده شده و داده خواهد شد، در پرتو این دعا و توسّل، در خدمت و در مسیر رضای امام عصر (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام و عَجَّلَ الله تَعالی فَرَجَهُ الشَّریف) قرار گیرد و در مسیر خدمت به رضای آن بزرگوار قرار گیرد. یک ترجمه‌ی هم عینی دارد که یعنی در مسیر یاری‌گری علمدار و نائب و کسی که الان پرچم این آرمان به دست او است، باشیم. خوشا به حال شهدا که این دعا برایشان مستجاب شد و آنها خرج این آرمان شدند.

در دعای «اَللَّهُمَّ اِنِّي اَساَلُكَ بِالتَّجَلِي الاَعْظَمِ» با آن سوگندهای تکان‌دهنده، خواسته‌های بسیار بزرگی مطرح شده است که اگر همه‌ی آنها فهرست بشود، صدرنشین همه‌ی آنها، تقاضای عفوی است که در پایان دعای سی و نهم نیز مطرح می‌شود. درخواست می‌کنیم که ما را از خودمان و از غل و زنجیرها نجات بدهند و وقف خودشان کنند. اصلاً کار صاحب رسالت آزادسازی است: «ويَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ؛[4] و از [دوش‏] آنان قيد و بندهايى را كه بر ايشان بوده است برمى‏دارد». ما را آزاد و در هوای کوی خودش رها و وقف آرمان خودش کند.

 

شش نکته درباره‌ی مبعث

از منظر قرآن ‌کریم حداقل شش مسئله راجع ‌به مبعث وجود دارد که باید به آنها توجّه کنیم. جمع این مسائل نقشه‌ی بعثت را تشکیل می‌دهد. البته ما در این جا به طور خلاصه و سرخط به این بحث‌ها اشاره می‌کنیم.

 

1.      خاستگاه بعثت

مطلب اوّل خاستگاه بعثت است؛ یعنی منشأ، معدن، منبع و ریشه‌ی آن. خدای متعال در قرآن‌ کریم می‌فرماید که خاستگاه بعثت ذات اقدس پروردگار متعال است که با تجلّی لطف و حکمت و علم و عزّت و عظمتش آن را رقم زده است. خدای متعال اصرار دارد که ما بعثت را مستقیماً با خود او ببینیم و درک کنیم. اصرارها این است: «هُوَ الَّذِي بَعَثَ» باعث و برانگیزاننده، ذات اقدس او است؛ لفظ «هُو» بیانگر این مطلب است. اینجا بحث‌های لطیف تفسیری مطرح می‌شود که از آن می‌گذریم. «هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِّنْهُمْ...؛[5] او است آن كس كه در ميان بى‏سوادان فرستاده‏اى از خودشان برانگيخت».

این همان چیزی است که در دانش کلام، بزرگان ما از آن به عنوان قاعده‌ی لطف و فضل یاد می‌کنند. عموم بعثت‌ها تجلّی لطف و فضل الهی است؛ منتها اینجا تتمیم و تکمیل و اتمام است؛ یعنی این جلوه به اوج رسیده و به تمام و کمال خودش رسیده که می‌شود «خاتم». خیال همه‌تان را هم راحت کرد که: «وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَن يَشَاء؛[6] و اگر فضل خدا و رحمتش بر شما نبود، هرگز هيچ‌كس از شما پاك نمى‏شد؛ ولى [اين‏] خدا است كه هر كس را بخواهد پاك مى‏گرداند». چون شما را می‌خواسته چنین هدیه‌ی بزرگی که نظیر ندارد، به شما کرامت کرد. منشأ آن نیز جوشش لطف و فضل الهی و جلوه‌های نام‌های دلارای پروردگار متعال است: «‏‏اِقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ؛[7] بخوان، و پروردگار تو كريم‌ترين [كريمان‏] است. همان كس كه به وسيله قلم آموخت. آنچه را كه انسان نمى‏دانست [به تدريج به او] آموخت». اینها ذیل چیست؟ ذیل یک کلمه است: «الرَّحْمَنُ، عَلَّمَ الْقُرْآنَ، خَلَقَ الْإِنْسَانَ، عَلَّمَهُ الْبَيَانَ؛[8] [خداى‏] رحمان، قرآن را ياد داد. انسان را آفريد، به او بيان آموخت». رحمت بی‌انتهای الهی در این بعثت بزرگ جلوه‌گری کرده است. البتّه «وَكَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيماً؛[9] و به مؤمنان همواره مهربان است». این مطلب اوّل که به نظر می‌رسد شیرین‌ترین نکته در مجموعه‌ی شیرینی‌های بعثت، همین مطلب است.

«هُوَ الَّذِي بَعَثَ؛»، «هُوَ الَّذِي اَرسَلَ؛»، همه‌ با «هُوَ» آغاز می‌شود. در مقابل، «إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ؛»، «إِنَّا أَرْسَلْنَا؛»، همه‌ با «إِنَّا»، آغاز می‌شود. آنجایی که هُو می‌گوید مطلبی دارد؛ اینجایی که إِنَّا می‌گوید نیز مطلبی دارد.

 

2.      شخص مبعوث‌شده

مطلب دوم که از همه دل می‌برد، اینکه این تجلّی بر چه کسی شد؟ مبعوث کیست؟ مخاطب کیست؟ واسطه‌ی فیض کیست؟ مأمور کیست؟ این شخص همان شخصی است که هرچه خورشید رحمت درخشیده، از آیینه‌ی وجود او درخشیده و تجلّی کرده است؛ از قبْلَ القَبْل تا بَعْدَ البَعد؛ از اَزَلُ الآزاد تا اَبَدُ الآباد. در بعثت آخر است؛ ولی در سفره‌داری فیض، اوّل است. هم مظهر «هُوَ الاَوَّل» است، هم مظهر «هُوَ الآخِر». او کسی نیست، جز شخص شخیص و وجود مقدّس و عزیز و کریم محمّد مصطفی (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه و سلّم).

هدف بعثت، معرّفی حضرت خاتم به بشریّت است. اگر بشریّت به شناخت آن حضرت برسد، به همه‌‌چیز رسیده است. برای شناخت آن حضرت فقط یک راه وجود دارد و آن‌هم امیرالمؤمنین (علیه السلام) است که باب آن حضرت است.

در جریان بعثت یک رفت و برگشتی بین باعِث و مبعوث اتّفاق افتاده که این‌، هم معرّفی‌کننده‌ی شخصیّت پیغمبر اکرم و هم روشنگر آفاق زندگی انسان است و نشان می‌دهد که شأن و مقام و جایگاه و منزلت این حقیقت مقدّس نزد حضرت حق چقدر است. خداوند حتی یک‌بار هم در قرآن کریم پیامبر ما را به اسم خطاب نکرده است؛ بلکه با عبارت «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ» یاد کرده است. گویا در این کلمات خدای متعال به آن حضرت مباهات می‌کند: «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِيراً و داعِياً إلَي اللَّهِ بِإذنِهِ وَسِرَاجًا مُّنِيرًا؛[10] اى پيامبر! تو را فرستاديم تا گواه و نويددهنده و بيم‌رسان باشى و دعوتگر به خدا، به فرمان خود او‏ و و چراغى تابناك». «بِإذنِهِ» در این آیه، یعنی به خاطر وجود تو بابی را به روی بشریّت گشودم که به خاطر احدی از انبیاء نگشودم و تو مسئول این دعوت شدی و این امکان را فراهم کردی. چقدر این تعابیر شیرین است؟! «وَسِرَاجًا مُّنِيرًا» چه حقیقتی درخشان‌تر از خورشید مقدّس وجود آن حضرت که از لاهوت و بالاتر تا ناسوت در همه‌ی عوالم می‌درخشد و نورافشانی می‌کند و آن قمر منیری که این نور را توزیع می‌کند، تلطیف می‌کند و می‌گذارد ما آن را ببینیم، امیرالمؤمنین (علیه السلام) است؛ زیرا نمی‌شود خورشید را مستقیماً دید. «وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا، وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا؛[11] سوگند به خورشید و گسترش نور آن در صبحگاهان؛ و به ماه هنگامی که از پی آن درآید». اینجا یک سرفصل و یک دنیا سخن وجود دارد که از آن می گذریم.

 

جانفشانی پیغمبر در راه رسالت

من این آیه را خیلی دوست دارم: «لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ...؛[12]
خداوند بر مؤمنين منّت گذاشت كه پيامبرى از خودشان را در بين آنان مبعوث نمود». در اینجا خدای متعال منّت گذاشته است؛‌ ولی خیلی لطیف. در این آیه نیز خداوند متعال از پیغمبر تعریف عجیبی کرده است: «لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ؛[13] هر آينه پيمبرى از خودتان به سوى شما آمده است، كه زيانكارى شما بر او گران مى‏آيد، و او بر هدايت شما علاقه‏اى شديد دارد، و عطوفت و محبّتش به مؤمنان عظيم است‏». پیغمبر به‌قدری با مردم مهربان است که خدای متعال می‌گوید: بس است! تو داری خودت را می‌کشی! «حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ» را نمی‌شود ترجمه کرد. اگر بخواهیم ترجمه‌اش کنیم، باید از خود قرآن کریم مدد بگیریم؛ آنجا که می‌فرماید: «لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً؛[14] مگر مى‏خواهى خود را از اندوه اينكه چرا به اين كلام ايمان نياورده‏اند، هلاك سازى؟». در جای دیگر می‌گوید: «طه، مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى؛[15] اى پيغمبر! ما قرآن را از آن جهت بر تو نازل نكرديم كه به رنج افتى‏». بنا نبود این‌قدر به زحمت بیفتی. با خودت چه می‌کنی؟!

 یا در جای دیگر می فرماید: «لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ؛[16] شايد مى‏خواهى خود را، بدان سبب كه كسانى مؤمن نيستند، هلاك سازى؟». باخِع حالت جان کندن است؛ یعنی داری با جانت بازی می‌کنی. یکجا هم مثل اینکه ترمز داده است: «فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ؛[17] پس جانت به خاطر شدّت تأسف بر آنان از دست نرود». این‌هم مطلب دوم.

 

3.      قرآن کریم، رهاورد بعثت

مطلب سوم، سند مأموریّت و محتوایش است. این نماینده با خودش چه آورده است؟ این می‌شود مطلب سوم. مَبْعوثٌ بِه، در این آیه معرفی شده است: «كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ؛[18] کتابی است که بر تو نازل کردیم تا مردم را از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون آوری». آنجا فرموده بود: «داعِياً إلَي اللَّهِ بِإذنِهِ»، اینجا می‌گوید: «بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الحّمید؛[19] به خواست پروردگارشان به سوی راه خداوند توانا و ستوده». معجزه‌ای که در تمام بعثت‌ها هیچ سابقه‌ای ندارد در آنچه که گذشته و هیچ لاحقه‌ای هم ندارد، فرد است، یگانه است، فَرید است، تنها است و تجلّی‌گاه لطف الهی است، نازله‌ی علم ربوبی است، در آن رحمت می‌جوشد، ذکر می‌جوشد، شِفا می‌دهد، قرآن کریم است.

قرآن ‌کریم امکان تماشای عالم و آدم از چشمان خدای متعال است. البته این تعبیر، تعبیر شاعرانه است. در عالم شعر و شاعری بعضی از مرزها برداشته می‌شود؛ والّا این تعبیرها را نمی‌شود تحت قاعده درآورد.

 

عظمت قرآن کریم

ما تمام عمرمان را در غیر ارتباط با قرآن باختیم: «إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ؛[20] انسان‌ها همه در زیانند». خدا امام راحل عظیم‌الشّأنمان را رحمت کند. جمله‌ی تکان‌دهنده‌ای دارند. در اواخر عمر شریفشان گفت: من احساس خسارت می‌کنم راجع‌به قرآن. کسی که در آن حدّ از تماس و اُنس با قرآن ‌کریم بود، این حالت حسرت را داشت. چه می‌شود راجع‌ به قرآن گفت که همین تربیت‌شده‌ی مکتب قرآن، آن جمله‌ی عجیب را دارد که: اگر نبود قرآن‌ کریم، باب معرفت‌الله، اِلَی الاَبَد بسته بود. این همان «داعِياً إلَي اللَّهِ بِإذنِهِ» است.

از این تعابیر بالاتر و برتر، این سخن امام صادق (عَلَیهِ السَّلام) که فرمود: «لَقَدْ تَجَلَّى‏ اللَّهُ‏ لِخَلْقِهِ فِي كَلَامِهِ وَ لَكِنْ لَا يُبْصِرُون‏؛[21] خداى متعال در كلام خويش بر آفريدگان خود تجلى كرده است، ولى آنان نمى‏بينند». برای همه‌ی ما طور سینایی درست شد که موسی‌وار به تماشا برویم. این جاست که می‌گوییم:«اَللَّهُمَّ اِنِّي اَساَلُكَ بِالتَّجَلِي الاَعْظَمِ» کسی می‌گفت: وقتی پیغمبر از غار حرا پایین می‌آمد، به دستش قرآن بود. گفتم: درستش کن، بگو: یک دست به دست علی داشت. دست تکوین و تدوین در دست هم است.

خدای متعال راجع‌به قرآن کریم خیلی عجیب صحبت می‌کند: «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ؛[22]ما آن را در شب قدر نازل کردیم». «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةٍ مُّبَارَکَةٍ؛[23] ما آن را در شب مبارکی نازل کردیم». «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ؛[24]به راستى ما خود قرآن را فرو فرستاديم و به طور مسلّم ما خود آن را حفظ خواهيم كرد». «كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ؛[25] كتابى است كه آيه هاى آن استوار و داراى تفصيل است‏». «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلَى قَلْبِكَ؛[26] روح الامين به قلب تو نازل كرد». «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنزَلَ عَلَى عَبْدِهِ الْكِتَابَ وَلَمْ يَجْعَل لَّهُ عِوَجَاً؛[27] سپاس خدایی را که بر بنده‌اش این کتاب را فرو فرستاد و هیچ گونه کژی در آن قرار نداد». «لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ؛[28] باطل در آن راه نمى‏يابد».

با این تفاسیر باید از خدای متعال در شب بعثت قرآن را بخواهیم.

پس تا اینجا شد: 1. الباعث 2. المبعوث 3. المبعوث به

و اما 4. المبعوث له

 

4.      فلسفه‌ی بعثت

امّا چهارم، فلسفه‌ی بعثت است. البتّه قبلاً حرف آخر را گفتیم و تمامش کردیم. در فلسفه لطیف‌ترین مباحث درباره‌ی اتّحاد عقل و عاقل و معقول است که در اینجا حرف‌های بسیاری نهفته است. اینها یکپارچه هستند. دنبال المَبعوثٌ لَه می‌گردی؟ در هرکدام می‌توانی دیگری را ببینی؛ منتها اینجا در مقام تفصیل هستیم.

پس مطلب چهارم چرایی و فلسفه‌ی بعثت است که آیات بسیار زیبایی در این باره در قرآن‌ کریم وجود دارد. خدای متعال وقتی می‌خواهد فلسفه‌ی عمومی‌ سلسله‌ی بعثت‌ها را توضیح بدهد، می‌فرماید: « وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ؛[29]به ميان هر ملتی پيامبری مبعوث کرديم، که خدا را بپرستيد و از بت دوری، جوييد» امّا نوبت پیغمبر اکرم که می‌رسد، این ماجرا را تفصیل می‌دهد: «ويُزَكِّيهِمْ ويُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ؛[30]و پاکشان سازد و کتاب و حکمتشان بياموزد».

این تزکیه و تعلیم دوباره تفصیل داده شده که آیاتش فوق‌العاده لطیف و زیبا است: «الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيِّ الأُمِّيِّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِندَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنكَرِ؛[31] آنان كه از اين پيامبر امّى (مكّى) پيروى كنند، پيامبرى كه نام (و اوصاف) او را در تورات و انجيل خويش مى‏يابند؛ همو كه آنان را به نيكى فرمان مى‏دهد و از زشتى و بدى باز مى‏دارد». «يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ» اینجا تفصیل داده شده است: «وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَآئِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ؛[32] و پاكيزه‏ها را بر ايشان حلال و پليدي‌ها را حرام مى‏كند، و بار سنگين و زنجيرهايى كه بدان بسته شده‏اند، از آنان برمى‏دارد».

جلوه‌ی اجتماعی بعثت یک کلیدواژه‌ی خیلی زیبایی در قرآن‌ کریم دارد: «لِيّقُومَ النَّاسُ بِالقِسْط؛[33] تا مردمان به دادگرى برخيزند». اقامه‌ی قسط؛ منتها نگفته است: پیغمبر قسط را اقامه کند، بلکه گفته: مردم را به اقامه‌ی قسط برانگیزد.

 

فلسفه‌ی غیبت

در مسئله‌ی بعثت دوجا سراغ حضرت خاتَمُ الاُوصِیاء حضرت مهدی – که جان عالم به قربانش - می‌رویم. یکی در آیه: «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ؛[34] او فرستاده خود را با هدايت و دين حق فرستاد تا بر همه دين‌ها چیره شود؛ هرچند مشركان را ناخوش آید» که امام صادق (عَلَیهِ السَّلام) فرمودند این آیه هنوز محقق نشده و باید قائم ما بیاید تا محقق شود.[35] یکی هم در «لِيّقُومَ النَّاسُ بِالقِسْط» چرا امام زمان این‌قدر در آمدن تأخیر می‌کند؟ خداوند می‌توانست با پیغمبر اقامه‌ی قسط کند، چرا این کار را نکرد؟ پیغمبر که برای اقامه‌ی قسط، از فرزندش اوْلی بود؛ بلکه علی‌بن‌ابی‌طالب اوْلی بود. همه‌ی امور را به انتظام عدالت و قسط درمی‌آورد و کار را تمام می‌کرد. امّا چرا این‌گونه نشد؟ زیرا بشر باید به میدان بیاید؛ لذا آن مُنْتَظَری که خود نیز مُنتَظِر است، دائماً شب و روز می‌گوید: «مَنْ اَنْصَاری اِلَی الله؛[36] ياران من در راه خدا كيانند؟» یعنی «مَن اَنْصَاری اِلَی اِقامَةِ القِسْط وَالعَدل». راز مسئله در «لِيّقُومَ النَّاسُ بِالقِسْط» است.

این مطالب خیلی عالی است و مطالب عادی نیست. از نظر سطح معارفی خیلی رفیع است و اگر کسی به عمق این حرف‌ها برسد، به همه‌چیز رسیده است. «لِيّقُومَ النَّاسُ بِالقِسْط» فلسفه‌ی غیبت است. مردم باید بیایند، لذا او خودش منتظر است. در شب بعثت بخواهید که وقف در آرمان بعثت بشویم و به یاری ولیّ خدا برویم، در خدمت او باشیم، کاری بکنیم و باری برداریم.

متأسفانه کار ما به اینجا کشید شده که نه‌تنها باری را برنمی‌داریم، بلکه خود باری هستیم بر دوش ولی خدا. دائم در منجلاب گناه فرو می‌رویم و فریاد نجاتمان بلند است. آقا باید دست ما را بگیرد و به قول خودمان، به درگاه الهی ریش گرو بگذارد، اشک بریزد، التماس کند تا خدا ما را ببخشد و از این منجلاب بیرون بکشد.

کجا است آن کسی که وقتی به میدان می‌آید، روی ولیّ خدا گشوده می‌شود و چهره‌اش باز می‌شود؟ حضرت امام صادق (علیه اسلام) کنار خیمه نشسته بودند. هِشامِ بنِ حَکَم که نوجوانی بود، آمد. چهره‌ حضرت باز شد، بلند شد و ایستاد. همه تعجّب ‌کردند. امام زمان چنین یارانی می‌خواهد. این‌هم مطلب چهارم.

 

5.      مخاطبان بعثت

چهار مطلب اصلی تمام شد که اتحاد بین این مطالب هست. دو مطلب باقیمانده دو مطلب فرعی است؛ یعنی وزنش با آن چهار مسئله یکی نیست و با آنها فاصله دارد.

مطلب پنجم مَبعُوثٌ اِلَیه است؛ مخاطب بعثت. چقدر این آیه زیبا است: «تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ؛[37] مبارك است خداوندى كه قرآن را بر بنده خود نازل كرده است‏». باعِث، مَبعوث، مَبعوثٌ بِه و مَبعوثٌ اِلَیه در این آیه جمع شده‌اند. «تَبَارَكَ الَّذِي» همان «هُوَ الَّذِي» است؛ منتها با واژه‌ی «تَبَارَكَ» که ترجمه‌اش تقریباً یافت ‌نمی‌شود. من در بین ترجمه‌ها گشتم، دیدم هیچ‌کس ‌نتوانسته کلمه‌ی «تَبَارَكَ الَّذِي» را ترجمه کند. بلندمرتبه باد، گرامی باد، چه بگوییم؟! باید با قرآن اُنس گرفت تا به معانی‌اش پی برد؛ والَا با ترجمه چیزی دستگیر ما نمی‌شود.

فرقان همان مبعوثٌ بِه است. حضرت مَبْعوث ـ کسی که برانگیخته شده ـ عبد مطلق پروردگار متعال است: «عَلَى عَبْدِهِ» ، «لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيراً» مَبعُوثٌ اِلَیه است. این بعثت منطقه‌ای، مقطعی، تاریخی و جغرافیایی نیست تا یک بخش خاصّ، یک قوم معیّن و یک گروه ویژه را شامل شود. خدای متعال او را با فرقان فرستاده و همه‌ی عوالم، همه‌ی اقوام، همه‌ی ملل و همه‌ی تاریخ تا قیامت مخاطب این بعثت هستند. این یک نکته که همه‌ی عالم مخاطب بعثت هستند. البتّه این تعبیر زیبا را هم داریم: «وَ مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ؛[38] و نفرستاديم تو را ، جز آنکه می خواستيم به مردم جهان رحمتی ارزانی داريم». اگر شما بخواهید معنای کلمه‌ی عَالَمِين را در «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ» درک بکنید، بدانید که همه‌ی مترجمان در ترجمه‌ی این آیه متوقّف هستند و نمی‌دانند آن را چگونه ترجمه کنند!

این شد مطلب پنجم. پس زندگی در عصر بعثت پیامبر خاتم چقدر افتخار دارد؟ خدمت کردن به آرمان بعثت، چه افتخار و لذّت و حظّ و عشقی و حالی دارد؟

خداوند راجع ‌به امّت اسلامی می‌گوید: «وَكَذلِكَ جَعَلناكُم أُمَّةً وَسَطاً لِتَكونوا شُهَداءَ عَلَى النّاسِ ويَكونَ الرَّسولُ عَلَيكُم شَهيداً؛ [39] آری چنين است که شما را بهترين امتها گردانيديم تا بر مردمان گواه باشيد و پيامبر بر شما گواه باشد». این آیه با فراز پایانی‌اش امّت اسلامی را به اوج اَعلی می‌رساند. خدای متعال از امّت اسلامی توقّع بزرگی کرده است. او واسطه‌ی فیض کل است، شما هم باید واسطه‌ی فیض بشوید. یعنی باید وسط ـ البته وسط میدان، نه وسط که قرآن می‌فرماید ـ قرار بگیرید که وقتی امّت‌های دیگر شما را می‌بینند، حقّانیّت آن دعوت را تأیید و تصدیق کنند.

چرا چنین حسابی روی ما باز شده است؟ امّت‌سازی، تاریخ‌سازی و تمدّن‌سازی، همه‌اش در این جمله است. جمع‌بندی «كَذلِكَ جَعَلناكُم أُمَّةً وَسَطاً» وسطاً یعنی اسوه، نمونه و الگو شوید. بعضی‌ها خواستند کلمه‌ی «وسط» را با تعبیرهای دم‌دستی از قبیل اعتدال معنی کنند که اشتباه بزرگی است. یک‌وقت در حضور رهبر ژرف‌اندیش و نکته‌سنج قرآنی‌مان، فردی چنین برداشتی کرد. همان‌جا بعد در بیان نورانی‌شان آقا تصحیحش کردند. «كَذلِكَ جَعَلناكُم أُمَّةً وَسَطاً» یعنی «اُسْوَةً لِتَكونوا شُهَداءَ عَلَى النّاسِ» خدای متعال از امّت اسلامی خواسته است که: «شُهَداءَ عَلَى النّاسِ» یعنی «لِلْعَالَمین»، شوند. چرا خدا چنین حسابی روی ما کرده و این‌قدر مسئولیّت‌مان بزرگ شده است؟ علّتش این است: «ويَكونَ الرَّسولُ عَلَيكُم شَهيداً». شما می‌دانید چه کسی را دارید؟! با داشتن پیغمبر، شما باید الگوی همه‌ی بشریّت بشوید. شما پیغمبر را دارید، او شهید بر شما است. حالا حقّ است که شما بشوید: «شُهَداءَ عَلَى النّاسِ»

انسان این آیات را که می‌خواند، از یک طرف احساس بزرگی و افتخاری می‌کند. امّا وقتی به خودمان نگاه می‌کنیم، سرمان پایین می‌آید و خجالت می‌کشیم و شرمندگی پیدا می‌کنیم. علت اینکه امام(ره) این راه را باز کردند و آقایمان این‌قدر بر مسئله‌ی تمدّن‌سازی اصرار دارند، این است. به این طریق بشریّت برای آن کار بزرگ مهیّا می‌شود. این مسئولیّت تاریخی الان بر دوش ما است. باید جهانیان به شما نگاه کنند و بگویند: اگر اسلام این است، ما همه تسلیم می‌شویم و آن را قبول داریم.

این‌هم نکته‌ی پنجم که در واقع بحث فرعی اوّل بود.

 

6.      جامعه‌ی زمان بعثت

امّا مطلب فرعی دوم (نکته ششم) این است که «مَبعُوثٌ فِیه» هم مهم است؛ یعنی پیغمبری با این خصوصیّات، حادثه‌ای با این عظمت، هدیه‌ای به این بزرگی، در چه جامعه‌ای و برای چه گروهی و با چه مخاطبی به وقوع پیوست؟ این خیلی مهم است تا من و تو بفهمیم چرا «مَا أُوذِيَ‏ نَبِيٌّ مِثْلَ مَا أُوذِيت؛[40] هیچ پیامبری همچو من اذیّت نشد». بفهمیم پیغمبر ما چه کشید؟! تا بفهمیم پیغمبر اکرم در چه جامعه‌ای، در چه مقطع تاریخی، در چه جغرافیایی، با چه مخاطبانی بعثتش را شروع کرد؟! با نهایت جهالت و نادانی مردم باید شروع کند.

تاریخ زمان بعثت را مطالعه کنید. بهترین منبع مطالعه هم نهج‌البلاغه است. هیچ‌کس مثل علی‌بن‌ابی‌طالب (عَلَیهِ السَّلام) آن مقطع را تحریر نکرده است. این معجزه‌ی پیغمبر اکرم است و البتّه نشان‌دهنده‌ی رنجی است که پیغمبر عزیز ما کشیدند و البتّه در امتدادش ائمّه‌ی هدی (سَلامُ الله عَلَیهِم اَجمَعین) بقیّه‌ی این رنج را تحمّل کردند.

رسول گرامی اسلام با چه کسانی طرف شد؟ همین یک آیه بس است برای معرفی مردم آن زمان: «وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالأُنثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَهُوَ كَظِيمٌ، أَيُمْسِكُهُ عَلَى هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرَابِ؛[41] و چون به يکيشان مژده دختر دهند، سيه‌روی می شود و خشم خود فرو می‌خورد؛ از شرم اين مژده، از مردم پنهان می‌شود آيا با خواری نگاهش دارد يا در خاک نهانش کند؟». پیغمبر با این‌ها شروع کرد!

سرفصل‌هایی که بیان شد، نقشه‌ی بعثت در قرآن‌ کریم را ترسیم می‌کند. سرفصل تفکّر، سرفصل اهتزاز، سرفصل مطالعه، سرفصل پیگیری و ره‌جویی؛ اگر شما با این سرفصل‌ها قرآن را یک‌بار مطالعه کنید، خیلی چیزها گیرتان می‌آید.

خدایا به حقّ این شب بزرگ، به حقّ خودت، به حقّ کسی که او را برانگیختی، به حقّ حقیقت مقدّسی که برانگیخته شد، به قرآن‌ کریم و همتای آن علی و اهل‌بیت (سَلامُ الله عَلَیهِم اَجمَعین)، به حقّ کسی که جمع‌کننده‌ی این کار است، به حقّ مهدی و به حقیقت او تو را سوگند می‌دهیم و به حقِّ حق ما را در تحقّق آرمان بعثت در خدمت ولیّ خودت موفّق بدار و وقف کن. حُسن عاقبت به ما کرامت کن.

تو را به حقّ خودت قسم می‌دهیم شوق شهادت را در دل ما زنده کن، انتظار شهادت را نصیبمان قرار بده و شهادت در این راه پر افتخار را روزی ما کن.

تو را سوگند می‌دهیم به حقّ محمّد و آل محمّد، تحقّق آرمان بعثت را در زمان ما قرار بده، توفیق درک آن روز بزرگ را روزی ما کن، کسانی که این مسیر را هموار کردند، امام راحل و شهدای عزیزمان را با صاحب بعثت محشور بکن. از ناحیه‌ی ما بهترین پاداش‌ها را به آنان کرامت بفرما.

تو را قسم می‌دهیم به حقّ خودت و به حقّ لطفت و کرمت، همین امشب، همین لحظه‌ای به حقّ آبروی صاحب این بعثت بزرگ، سند آزادی ما را از بدیها و آتش‌هایی که درست کرده‌ایم با قلم نماینده‌ی این بعثت عظیم، مهدی عزیز امضا بفرما. گذشتگان ما را هم در این آزادی سهیم قرار بده.

 



[1]. رعد: 43.

[2]. ابو سعید خدری، از صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله) که مورد قبول اهل سنت است، می‌گوید: «سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ قَالَ ذَاكَ وَصِيُّ أَخِي سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قُلْ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ قَالَ ذَاكَ أَخِي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِب؛ از پیامبر پرسیدم منظور از "الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتاب" چه کسی است؟ حضرت فرمود: منظور وزیر برادرم سلیمان بن داوود (آصف بن برخیا) است. عرض کردم: منظور از "مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ" کیست؟ حضرت فرمود: منظور برادرم علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه السلام) است». حر عاملی، وسائل‏ الشيعه، ج 27 ، ص 188.

[3]. علي (علیه السلام) در خطبه قاصعه نهج‌البلاغه در اين باره مي‌فرمايد:«پيامبر هر سال در کوه حرا به عبادت مي‌پرداخت و جز من کسي او را نمي‌ديد... هنگامي که وحي بر آن حضرت نازل شد، صداي ناله شيطان را شنيدم، به رسول خدا عرض کردم: اين ناله چيست؟ فرمود: اين ناله شيطان است و علت ناله‌اش اين است که او از اينکه در روي زمين اطاعت شود، نااميد گشته است. آنچه را من مي‌شنوم تو نيز مي‌شنوي و آنچه را مي‌بينم تو نيز مي‌بيني جز اينکه تو پيامبر نيستي، بلکه وزير (من) و بر خير و نيکي هستی».    

[4]. اعراف: 157.

[5]. جمعه: 2.

[6]. نور: 21.

[7]. علق: 3 ـ 5.

[8]. رحمن: 1 ـ 4.

[9]. احزاب: 43.

[10]. احزاب: 45-46.

[11]. شمس: 1 ـ 2.

[12]. آل عمران: 164.

[13]. توبه: 128.

[14]. کهف: 6.

[15]. طه: 1 ـ 2.

[16]. شعراء: 3.

[17]. فاطر: 8.

[18]. ابراهیم: 1.

[19]. ابراهیم: 1.

[20]. عصر: 2.

[21]. ابن ابی جمهور، عوالي اللئالي، ج‏4، ص116.

[22]. قدر: 1.

[23]. دخان: 3.

[24]. حجر: 9.

[25]. هود: 1.

[26]. شعراء: 193 ـ 194

[27]. کهف: 1.

[28]. فصلت: 42.

[29] . نحل:36.

[30] . آل عمران:64 و جمعه:2.

[31]. اعراف: 157.

[32]. اعراف: 157.

[33]. حدید: 25.

[34]. صف: 9.

[35]. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص270.

[36]. آل عمران: 52.

[37]. فرقان: 1.

[38] . انبیاء:107.

[39] . بقرة:143.

[40]. اربلی، کشف الغمه، ج2، ص537.

[41] . نحل:58-59.



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *