متن درس‌هایی از دعای بیستم صحیفه سجادیه، جلسه «۱۱۰» 1403/5/8


پیوند های مرتبط »
فایل pdf
متن درس‌هایی از دعای بیستم صحیفه سجادیه، جلسه «۱۱۰»
به توفیق الهی در گزارش مضامین بیستمین دعای صحیفه مبارکه سجادیه رسیدیم به این بخش و جلسه گذشته توفیق شد دو سه جمله خدمت‌تان توضیح عرض کردم. در واقع با خود صلوات می‌شود یک بسته ده‌تایی. یعنی اول درخواست درود بر محمد و آل محمد هست که صدرنشین همه خواسته‌ها است و در واقع تجسد و تمثل ولایت اهل‌بیت (علیهم‌السلام) است، پرچم ولایت است و اعلام وفاداری به خط ولایت است، اعلام وفاداری به شیوه و منهج اهل‌بیت (علیهم‌السلام) است و عرض کردیم که صلوات در صحیفه مبارکه سجادیه و در شیوه حضرت سید الساجدین (علیه‌الصلاةوالسلام)، در واقع یک پیام روشن سیاسی هم هست، یعنی در واقع یکی از شیوه‌های مبارزاتی امام سجاد (علیه‌الصلاةوالسلام) همین صلوات است که جلسه گذشته توضیح دادم.

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ ادْرَأْ عَنِّي بِلُطْفِكَ، وَ اغْذُنِي بِنِعْمَتِكَ، وَ أَصْلِحْنِي بِكَرَمِكَ، وَ دَاوِنِي بِصُنْعِكَ، وَ أَظِلَّنِي فِي ذَرَاكَ، وَ جَلِّلْنِي رِضَاكَ، وَ وَفِّقْنِي إِذَا اشْتَكَلَتْ عَلَيَّ الْأُمُورُ لِأَهْدَاهَا، وَ إِذَا تَشَابَهَتِ الْأَعْمَالُ لِأَزْكَاهَا، وَ إِذَا تَنَاقَضَتِ الْمِلَلُ لِأَرْضَاهَا.»[1]

 

پیام روشن سیاسی صلوات در صحیفه مبارکه سجادیه

به توفیق الهی در گزارش مضامین بیستمین دعای صحیفه مبارکه سجادیه رسیدیم به این بخش و جلسه گذشته توفیق شد دو سه جمله خدمت‌تان توضیح عرض کردم. در واقع با خود صلوات می‌شود یک بسته ده‌تایی. یعنی اول درخواست درود بر محمد و آل محمد هست که صدرنشین همه خواسته‌ها است و در واقع تجسد و تمثل ولایت اهل‌بیت (علیهم‌السلام) است، پرچم ولایت است و اعلام وفاداری به خط ولایت است، اعلام وفاداری به شیوه و منهج اهل‌بیت (علیهم‌السلام) است و عرض کردیم که صلوات در صحیفه مبارکه سجادیه و در شیوه حضرت سید الساجدین (علیه‌الصلاةوالسلام)، در واقع یک پیام روشن سیاسی هم هست، یعنی در واقع یکی از شیوه‌های مبارزاتی امام سجاد (علیه‌الصلاةوالسلام) همین صلوات است که جلسه گذشته توضیح دادم. در آن شرایط خاصی که حضرت به سر می‌بردند و صلوات‌های مکرر صحیفه در واقع برافراشتن پرچم ولایت اهل‌بیت (علیهم‌السلام) در آن شرایط محسوب می‌شود. ضمن این که حالا اسرار تربیتی، ولایی، باطنی، فکری و معنوی خاص خودش را هم دارد.

 

سیره تربیتی امام سجاد (علیه‌الصلاةوالسلام) برای تربیت توحیدی

بعد از این، در این قطعه نُه درخواست مطرح شده است. البته شش به اضافه سه، یعنی شش درخواست به صورت مستقل است، سه درخواست با یک عنوان است، از آن جایی که می‌فرماید «و وفقنی» سه درخواست توفیق است به ضمیمه شش درخواست که پشت سر هم مطرح شده است. جمع‌بندی این درخواست‌ها در یک کلمه عبارت است از این که تکیه‌گاه انسانِ مؤمنِ سالک باید فقط و فقط و فقط حضرت حق تبارک و تعالی باشد. این همان توحید افعالی است و سیره تربیتی امام سجاد (علیه‌الصلاةوالسلام) محیط زندگی ما در این عالم را برای تربیت توحیدی ما فرصت می‌داند. چون محیط زندگی ما در این دنیا اسفل سافلین است، محیط تزاحم است، محیط آشفتگی است، محیط دام‌ها است، محیط دانه‌ها است، محیط وسوسه‌ها است، محیط تجاذب است، محیط پر از مخاطره است، پر از ضلالت است، محیط پر از گمراهی است. دنیا محیط عجیبی است.

جلسه گذشته عرض کردیم، اصلاً دنیا یعنی همین و کسی هم از دنیا غیر از این نباید توقع داشته باشد. بنابراین در محیطی که پر از گرداب و دام و دانه و شبهه است و از این طرف هدایت و کرامت و عنایت و نعمت است، یک محیط تقریباً متداخل و آشفته‌ای محسوب می‌شود، در یک چنین محیطی انسانِ مؤمنِ زیرک براساس نقشه سیر الهی و توحیدی، هر فرصتی را برای رشد توحیدی خودش استفاده می‌کند. یعنی برای این که روی آن صراط مستقیم توحید حرکت کند از هر فرصتی استفاده می‌کند. این که می‌گوییم فرصت، یعنی برای انسان مؤمن حتی تهدیدها فرصت هستند. یعنی اگر یک تهدیدی وجود دارد، خطری وجود دارد، خطر ظاهری، خطر باطنی وجود دارد، حتی خطرها هم برای مؤمن که به حسب ظاهر تهدید است، فرصت است برای اتصال بیشتر به خدای متعال. یعنی از این زمینه‌ها هم استفاده می‌کند، نه فقط از فرصت هدایت‌های ظاهری، نه فقط از فرصت هدایت‌های باطنی، نه فقط از فرصت نعمت‌ها، بلکه انسان مؤمن به خاطر نگاه توحیدی، از تهدیدهای این دنیا و ابتلائات آن هم فرصت می‌سازد. اَقلّش عبارت است از این که حس پناهندگی و فرار به سوی خدای متعال به او دست می‌دهد. «فَفِرُّوا إِلَى اللَّه‏..»[2] یعنی این را هم تبدیل می‌کند به یک فرصت برای رفتن به سوی خدای متعال و جدا شدن از اسباب ظاهری، قطع پیوندهای ظاهری با اسباب و اتصال باطنی و پیوند باطنی با مسبب‌الاسباب که خودش را متصل کند به خزانه لطف پروردگار متعال.

یک مقدار که انسان بتواند با همین شیوه خودش را تربیت کند به تربیت توحیدی، یک مدتی این سیر را که داشته باشد، بعد نتیجه‌اش عبارت خواهد شد از این که به لطف خدای متعال بنیه توحیدی او تقویت می‌شود. وقتی بنیه توحیدی او تقویت شد از این محیط به حسب ظاهر آشفته و متداخل و غبارآلود یک اوجی می‌گیرد که در آن اوج در واقع دارد کاملاً متصل به عنایت الهی حرکت می‌کند. این چیزی است که خدای متعال از ما توقع دارد و باید این فرصت را انسان غنیمت بشمارد.

بزرگترین صله، صله رحم با ولیّ الهی است. این صله رحم هم نماد دارد، آن نماد و جلوه‌اش عبارت است از صلوات بر محمد و آل محمد.

 

درخواست دفع انواع و اقسام تیرهای بلا و مصیبت

بعد حضرت فرمودند: «وَ ادْرَأْ عَنِّي بِلُطْفِكَ»، مختصر توضیح دادیم که این در واقع درخواست دفع انواع و اقسام تیرهای بلا و مصیبتی است که شناخته و ناشناخته دارد به سوی ما می‌آید. می‌گوید «وَ ادْرَأْ عَنِّي بِلُطْفِكَ». از لطف خدای متعال مدد می‌گیرد برای این که از انواع و اقسام شرور و آفت‌ها؛ شناخته و ناشناخته مخصوصاً آنچه که ما معمولاً این‌ها را نمی‌شناسیم، از این‌ها ما در امان بمانیم و این‌ها از ما اصلاً دفع بشود، اصلاً به ما اصابت نکند. این مطلب اول که توضیح دادیم.

 

درخواست تغذیه روحی و جسمانی از نعمت‌های پروردگار

بعد فرمود: «وَ اغْذُنِي بِنِعْمَتِكَ» من را با نعمت خودت تغذیه کن. این هم عرض کردیم که هم شامل غذای عقلی و فکری می‌شود، هم شامل غذای روانی می‌شود، هم شامل غذای روحی می‌شود. انسان در همه این مراحل نیاز به تغذیه دارد و با تغذیه است که اندام‌های فکری، اندام‌های جسمی، اندام‌های روحی انسان ساخته و پرداخته می‌شود و به آن حدّ استواء و اعتدال می‌رسد، با تغذیه کامل و درست است که می‌رسد و ما مرتب نیازمند تغذیه هستیم. تغذیه جسمی‌مان آشکارتر است خودش را نشان می‌دهد. تغذیه فکری و تغذیه روانی و مخصوصاً تغذیه روحانی انسان، این چیزی است که شاید به خاطر آن جنبه‌ای که جنبه پنهان‌تری دارد از اهمیت بیشتری هم برخودار است که انسان گرفتار فقر غذایی از نظر فکری نشود. انسان از نظر روانی نیازمند به تغذیه عاطفی است و از نظر روانی نیازمند به تغذیه به اطمینان و سکونت است که بهداشت روانی انسان و سلامت روان انسان را تأمین می‌کند.

پس این‌جا کلمه نعمت شامل تمام جلوه‌های غذایی می‌شود. یعنی هم غذای فکری نعمت است، هم غذای ذکری نعمت است، هم غذای عاطفی و روانی نعمت است، هم غذای عرفانی و روحانی نعمت است. همه این‌ها «بنعمتک» این‌ها است. خدای متعال که این نیازها را در انسان قرار داده، غذایش را هم به ازای آن فراهم کرده است، تغذیه‌اش را هم فراهم کرده است و پوشش تغذیه حضرت حق تبارک و تعالی هم عبارت است از نعمت او. همه این‌ها می‌شوند انواع و اقسام نعمت‌ها که ما باید به وسیله این‌ها تغذیه بشویم تا از نظر اندام‌های ظاهری، باطنی، جوارحی و جوانحی به استواء برسیم. یعنی آن تکمیل بشود، این کمال به همین معنا است.

دیدید مثلاً یک نوزاد ممکن است از جهت جسمی بگوییم در نقص است، نقص است یعنی از جهت تکمیل جوارح او تا برسد به اعتدال. یک تغذیه دوران جنینی دارد که خدای متعال با آن فرآیند تغذیه‌اش می‌کند، از طریق بند ناف متصل است و او از وجود مادر تغذیه می‌شود. به لحاظ هم ظاهری‌اش هم باطنی‌اش تا بعد که بالاخره به دنیا بیاید، اولین غذایی که خدای متعال برای او فراهم کرده همان شیر مادر است. امام حسین (علیه‌السلام) در آن مناجات عرفه روی این یک تأکیدی می‌کند. می‌گوید من قبل از این که به دنیا بیایم این را برای من این جا آماده کرده بودی. بعد هم دیگر تحت تدابیر پدر و مادر از انواع و اقسام نعمت‌ها بهره‌مند می‌شود تا به تدریج اندام‌های او تکمیل بشود و شکل بگیرد و رشد کند تا به حد اعتدال برسد. فرض هم این است که اگر کسی به مثلاً حوالی بلوغ رسید، بلوغ جسمانی‌اش تقریباً از جهت اندام‌های ظاهری تکمیل شده باشد. اگر ان شاءالله خدای متعال به او عمر داد به چهل سالگی رسید، فرض بر این است که او از نظر تغذیه معنوی که هم شامل تغذیه روحی می‌شود در اتصال به خزائن غیب، هم شامل تغذیه روانی می‌شود، هم شامل تغذیه فکری می‌شود، همه این‌ها اگر درست سیر کرده باشد «وَ بَلَغَ أَرْبَعينَ سَنَةً»[3] برسد به چهل سالگی، فرض این است که به یک کمال مناسبی دست پیدا کرده است.

 

دعای انسان‌های به کمال رسیده

«رَبِّ أَوْزِعْني‏ أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتي‏ أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى‏ والِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَصْلِحْ لي‏ في‏ ذُرِّيَّتي‏ إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَ إِنِّي مِنَ الْمُسْلِمينَ»[4] این دعا، دعای انسان‌های به کمال رسیده است که بعد از این درخواست‌، سیر در مدارج کمال است. این سیر است. «رَبِّ أَوْزِعْني‏ أَنْ أَشْكُرَ» رسیدن به مقام شاکرین است. مقام شاکرین این است. هم شکر نعمت در اجداد، هم شکر نعمت در نسل و ذریه، این‌ها است. «أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتي‏ أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَ عَلى‏ والِدَيَّ» بعد هم درخواست عمل صالح، نه یک عمل صالح معمولی، عمل صالح مرضی «وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ» عمل صالحی انجام بدهم که تو بپسندی و از آن راضی بشوی. خیلی درخواست بزرگ است «وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ» بعد «وَ أَصْلِحْ لي‏ في‏ ذُرِّيَّتي‏» که آن امتداد نسلی است، صلاح در نسل است. بعد تازه می‌رسد به آن نقطه اوج که «إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ» من دیگر از همه گریختم به سوی تو فرار کردم و در مقام تسلیم کامل در پیشگاه تو هستم «وَ إِنِّي مِنَ الْمُسْلِمينَ». «تبت الیک» این همان فرار الی‌الله است. «و إنّی من المسلمین»، این در سوره مبارکه احقاف است. «حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّه‏»، «أَشُدَّه» همان بلوغ است، کمال جسمانی است. «بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعينَ سَنَةً»[5] بلوغ روحانی و کمال اخلاقی و معنوی است که می‌گویند یک تولد دوباره‌ای است برای خودش که انسان به آن جا برسد. فرض بر این است که اگر کسی به چهل سال رسید به این جا رسیده باشد.

رفقایی که هنوز به چهل سالگی نرسیدند خلاصه حواس‌شان به خودشان باشد. یعنی یک برنامه‌ریزی داشته باشند که به چهل سالگی رسیدند، رسیده باشند. یعنی ان شاءالله خدا به آن‌ها عمر بدهد به چهل سالگی که رسیدند، رسیده باشند. یعنی در این درخت دنیا و این زندگی این جهانی، این میوه وجودشان رسیده باشد که اگر آن را چیدند کال نروند. یعنی رسیده باشند. آن نقطه اوجش هم این است که به لطف خدای متعال به نقطه تسلیم رسیده باشد. مقام شاکرین است، مقام عمل صالح خالص مرضی پروردگار متعال است، مقام مراقبت نسلی است و مقام توبه کامل است که فرار به سوی خدای متعال است و مقام تسلیم است «و إنّی من المسلمین».

«وَ اغْذُنِي بِنِعْمَتِك‏»، این می‌گوید خدایا من را با نعمت خودت تغذیه کن. پس این هم مطلب دوم.

 

درخواست اصلاح کم و کسری‌ها و تأخیرها

«وَ أَصْلِحْنِي بِكَرَمِكَ» عرض کردیم درخواست اصلاح است. چون در مسیر، انسان برای او پیش می‌آید. البته دو شکل است؛ یکی به اصطلاح تأخیر در رشد است، یکی هم ابتلاء به آفت‌ها است. این «اصلحنی» یعنی از مقام کرم تو. ببینید تمام این‌ها همان توحید است، «لطفک» یک؛ «نعمتک» دو؛ «کرمک» سه. کرم تو، ما از کرم پروردگار متعال درخواست اصلاح می‌کنیم برای خودمان که این را باز توضیح دادیم که اصلاح نقطه مقابل فساد است و البته یک معنای به علاوه‌ای هم دارد، به علاوه‌اش هم عبارت است از آن تأخیر، آن تأخیرها را هم می‌شود اسمش را گذاشت که آن وقت «اصلحنی»، یکی به معنای این است که من را تکمیل کن، آن به اضافه‌اش است، یکی هم این که این کم و کسری‌هایی که وجود دارد، این‌ها را با کرم خودت اصلاح کن. کرم هم که در واقع پناهندگی به مقام و ذیل نام کریم پروردگار متعال است که بی‌منت، بدون هیچ داستانی از خزانه کرمش یک طرفه می‌بخشد و لطف او شامل بندگانش می‌شود، این هم مطلب سوم.

 

درخواست پناهندگی به حضرت طبیب

مطلب چهارم فرمود «وَ دَاوِنِي بِصُنْعِكَ»؛ دوا. دوا جایی گفته می‌شود که مریضی هست. این جا در واقع پناهندگی به حضرت طبیب است. «داونی بصنعک» صُنع به حُسن، به احسان، به انعام گفته می‌شود. هر کسی هر کاری انجام دهد می‌شود عامل. هر عملی را انجام بدهید می‌گوییم عامل. اما صانع نمی‌گوییم. صانع و صنع به کسی گفته می‌شود که آن کار او با ظرافت، با زیبایی، با اتقان انجام بشود، از این تعبیر می‌شود به صنع که عمدتاً در ارتباط با خدای متعال ما کلمه صنع را استفاده می‌کنیم و صانع از اسماء الحسنی است. عامل هم از اسماء الحسنی است، اما صانع به این معنا است یعنی آن کاری است که آمیخته به هنر است، آن کاری است که آمیخته به حُسن است، آن کاری که آمیخته به اتقان است. به این می‌گویند صنع، اصطلاحاً برای این جور چیزها استفاده می‌شود. «داونی بصنعک» یعنی با احسان خودت، با آن عنایت خاص خودت، بیماری‌های من را معالجه کن.

این هم همین جور که عرض کردیم در جملات قبلی هم بود، به نحو مطلق گذاشته می‌شود که از آن این تعمیم استفاده می‌شود. این جا که می‌گوید «داونی بصنعک» نمی‌گوید مثلاً جسم من، روح من، روان من، جان من، بیماری ظاهری، بیماری باطنی، بیماری اخلاقی، می‌دانید مطلق می‌گوید؛ «داونی بصنعک» یعنی با آن طب مخصوص خودت که طبیب علی الاطلاق تو هستی، این بیماری‌های من را معالجه‌اش کن، دوای من را برسان، این را برسان. حالا کدام بیماری است؟ هرچه که هست. ببینید چقدر عام است. هر بیماری که در دنیا برای انسان پیش بیاید این باز فرصت اتصال است، باز این جا به مقام حضرت طبیب و حضرت صانع است. شما پناهنده می‌شوی به ذیل لطف و عنایت او برای معالجه خودت، این است.

ما هم که خدا به ما رحم کند، انواع و اقسام بیماری‌ها را داریم، انواع و اقسامش هست. حداقل‌هایش آن چیزی است که گاهی وقت‌ها انسان در جسم‌اش احساس می‌کند یا می‌شناسد. این‌ها دیگر چیزهای عادی و معمولی‌اش است. عمده آن اختلال‌هایی است که ما در باطن‌مان داریم، در اخلاق‌مان داریم. عمده آن اختلال‌ها و بیماری‌هایی است که انسان در باطنش دارد. آن‌ها مطلب اصلی است. آیا جز طب الهی ما فریادرسی داریم، جز حضرت طبیب فریادرسی داریم، آیا این دوای ما، این داروی معالجه کننده جز نزد او، نزد کس دیگری هست؟ نزد کیست؟

 

دعای صبر و شکر در برابر بیماری

امام سجاد (علیه‌السلام) در بیماری‌های جسمی هم یک مسیری را در صحیفه مبارکه در یک دعا باز کرده است، برای وقت‌هایی است که مثلاً شخص مریض می‌شود، فرمودند این دعا را بخواند، دعا هم خیلی مختصر است، برای وقت‌هایی که کسی بیمار می‌شود، فرمودند این دعا را بخواند. آن دعا مربوط به بیماری‌های جسمی است، آخرش هم این است که می‌گویم من نمی‌دانم به خاطر این بیماری که اکنون به من دادی باید صبر کنم یا باید شکر کنم؟ ماجرا چیست؟ دعای پانزدهم صحیفه مبارکه است که می‌گوید من نمی‌دانم به خاطر سلامت جسمم باید تو را شکر کنم یا به خاطر این بیماری که به آن مبتلا شدم؟ «من سلامة بدنی» یکی‌اش است، «مِنْ عِلَّةٍ فِي جَسَدِي فَمَا أَدْرِي، يَا إِلَهِي، أَيُّ الْحَالَيْنِ أَحَقُّ بِالشُّكْرِ لَكَ»[6] من نمی‌دانم برای کدام از این‌ها باید تو را شکر کنم؟ به خاطر سلامت یا به خاطر بیماری شکر کنم؟ «وَ أَيُّ الْوَقْتَيْنِ أَوْلَى بِالْحَمْدِ لَك‏» کدام یکی از این دو وقت؛ وقت بیماری یا وقت سلامت، برای حمد و ثناخوانی تو اولویت دارد؟ بعد حضرت شرح می‌کنند یک توضیح خیلی زیبایی این جا دارند.

بنابراین من وقتی می‌توانم خوب غذا بخورم، سالم هستم، حرکت کنم، بخیزم، بدوم، بروم، بیایم، به کارهایم برسم، قلب من سالم باشد، کبد من سالم باشد، کلیه‌ام سالم باشد، ریه‌ام سالم باشد، دست و پای من به سلامت باشند، هم می‌توانم خوب غذا بخورم، هم می‌توانم طاعت‌ها را انجام بدهم، نماز بخوانم، می‌توانم روزه بگیرم، به همه این کارها می‌توانم برسم، خب این یک فرض است. «أَمْ وَقْتُ الْعِلَّةِ الَّتِي مَحَّصْتَنِي بِهَا» یک طرف دیگرش این است که نه، اوضاع خراب شده است. گوارش به هم ریخته، دیگر نمی‌توانم روزه بگیرم، پایم درد می‌کند دیگر نمی‌توانم مسجد بروم، فلان مریضی را گرفتم، این همه اعمال صالح را نمی‌توانم انجام بدهم، نمی‌توانم اربعین بروم، نمی‌توانم جهاد بروم، گرفتار می‌شوم. حالا برای کدام‌یک از این‌ها باید شکر تو را به جا بیاورم؟ وقتی سالم هستم به خاطر سلامتی یا وقتی مریض هستم به خاطر بیماری؟ آن وقت تو می‌گویی شگفتا، مثلاً انسان به خاطر بیماری جسمی هم باید شکر کند؟

 

نگاه توحیدی به بیماری‌ها

حضرت می‌گویند این بیماری را تو به من تحفه دادی. ببینید آن نگاه توحیدی این است. «أَمْ وَقْتُ الْعِلَّةِ الَّتِي مَحَّصْتَنِي بِهَا» من را آزمایشم کردی. می‌دانید وقتی یک مثلاً فلز گران‌بهایی را می‌خواهند از آلودگی‌ها جدا کنند چه کار می‌کنند؟ می‌اندازند درون کوره تا این خالص‌سازی بشود و عیارش ارتقاء پیدا کند. حالا این را علی العجاله انداختند داخل کوره، در دردسر انداخته است، دارد این را می‌چلاند. این بیماری چلاندن است. منتها وقتی تو در دستِ حکیمِ علیمِ خبیرِ مهربان چلانیده بشوی، این می‌شود تمحیص، یعنی دارد تو را خالص‌سازی می‌کند.

«محصتنی بها» بیماری این جوری است که آدم وقتی به آن مبتلا می‌شود، مولا دارد این را می‌چلاند. تمحیص می‌کند. «وَ النِّعَمِ الَّتِي أَتْحَفْتَنِي بِهَا» می‌گوید این‌ها نعمت‌هایی است که تو به من داری لطف می‌کنی، تحفه به من داری می‌دهی. به خاطر چی؟ به خاطر این که به وسیله این بیماری گناهانی را که بر دوش من بوده، این‌ها را داری از دوش من برمی‌داری. این ناله‌ای که مریض می‌زند، این دردی که دارد، آن سختی که می‌کشد، «وَ تَطْهِيراً لِمَا انْغَمَسْتُ فِيهِ مِنَ السَّيِّئَاتِ» تو داری من را از آن آلودگی‌هایی که دل و روح و جان من داشته است پاک‌سازی می‌کنی.

پس ببینید این جا بیماری جسمی است ولی تطهیر روحی و باطنی است. البته اگر نگاه به آن یک نگاه توحیدی باشد. ولی وقتی نگاه شرک‌آلود باشد یک مرضی انسان می‌گیرد علاوه بر این که جسم او مریض شده روح او هم مریض می‌شود، گله‌مند می‌شود و ناله می‌زند و به زمین و زمان بدوبیراه می‌گوید، این جا علاوه بر این که جسم او مریض شده حالا روح او هم نجس شده است. ولی اگر در دستگاه توحیدی باشی، نگاهت اگر نگاه توحیدی باشد این می‌شود.

«وَ تَنْبِيهاً لِتَنَاوُلِ التَّوْبَةِ» مقدمه‌ای است برای این که انسان بهتر حال توبه پیدا کند. گاهی هم غافلانه داشته می‌رفته به او یک ترمز می‌دهد، این درد می‌آید سراغش، خدای متعال را ناله‌ای می‌زند، این بیشتر برای توبه آماده است. «وَ تَذْكِيراً لِمَحْوِ الْحَوْبَةِ بِقَدِيمِ النِّعْمَةِ»[7] بعد هم می‌گوید «وَ فِي خِلَالِ ذَلِكَ» این یک بخش آن است.

مگر چیز دیگری هم هست؟ می‌فرماید بله «وَ فِي خِلَالِ ذَلِكَ مَا كَتَبَ لِيَ الْكَاتِبَانِ مِنْ زَكِيِّ الْأَعْمَالِ»[8] حالا کلی هم این دو فرشته‌ای که در وقت بیماری بر ما مأمور هستند، شروع می‌کنند برای این شخص به نوشتن. یعنی غیر از آن تطهیر، غیر از آن حالت پاک شدن، غیر از این سبک‌بار شدن، می‌فرماید برای من اعمال می‌نویسند. من الان دارم درد می‌کشم، مثلاً این هفته نمی‌توانم نماز جمعه بروم، لاسمع الله. اگر احیاناً به خاطر آن بیماری که پیدا شده نتوانستم نماز بروم، حسرت آن نماز را که دارم، می‌گوید پاکیزه‌اش را در نامه عملت برای تو می‌نویسم. اربعین همه دارند می‌روند من نمی‌توانم بروم غصه می‌خورم. خب مریض است الان نمی‌تواند، درد دارد، نمی‌تواند در آن راهپیمایی بزرگ که اکنون دل همه مؤمنین برای آن لک زده شرکت کند. اگر گرفتار شد و نتوانست برود، خب مولا می‌گوید عیب ندارد من خالص این را در نامه عمل تو می‌نویسم. تو مشرف نشده بودی ولی بعد که پرده رفت کنار می‌بینی که یک اربعین است، آن هم تازه تو می‌رفتی معلوم نبود خالص باشد، شسته و روفته و تمیز باشد، ممکن بود در آن انگیزه‌های دیگری هم دخالت کند، گاهی دیدید یک چیزهای دیگری هم پیش می‌آید.

آیا مریضی یک چنین چیزهایی دارد؟ «مَا لَا قَلْبٌ فَكَّرَ فِيهِ، وَ لَا لِسَانٌ نَطَقَ بِهِ، وَ لَا جَارِحَةٌ تَكَلَّفَتْهُ»[9] انسان مؤمن وقتی مقام او مقام رضا باشد، آن بیماری که برای او پیش آمده یک نکته دیگر هم دارد. آن جا خدای متعال می‌گوید حالا که من این درد را به تو دادم، تو این ناله را که زدی و از مقام رضایت من خارج نشدی، حالا من به ازاء آن به تو یک عنایتی می‌کنم که به فکر احدی نرسیده باشد. حالا حضرت ادامه می‌دهند «بَلْ إِفْضَالًا مِنْكَ عَلَيَّ، وَ إِحْسَاناً مِنْ صَنِيعِكَ إِلَيَّ.» این صنیع، این جا به معنای همان لطف خاص است. از آن لطف خاص تو که به من می‌رسد حالا من این وسط ماندم، من به خاطر سلامتی باید شکرگزار تو باشم یا به خاطر بیماری؟ در حالی که بیماری باز برای انسانِ مؤمنِ موحدِ سالک، برای او هم اتحاف است، تحفه است، نعمت و عنایت است. یعنی از طرف خدای متعال می‌رسد. البته ادامه‌اش راه را به شما نشان می‌دهد. پناهنده می‌شود به صلوات «فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ حَبِّبْ إِلَيَّ مَا رَضِيتَ لِي؛[10] آن را که برای من می‌پسندی برای من محبوب قرار بده». یعنی اگر بیماری را برای من می‌پسندی حالت من حالت آرامش خاطر و رضایت باشد. این را پیش من محبوب کن. «يَسِّرْ لِي مَا أَحْلَلْتَ بِي، وَ طَهِّرْنِي مِنْ دَنَسِ مَا أَسْلَفْتُ...»[11] الی‌آخر.

بعد هم می‌گوید «وَ أَذِقْنِي بَرْدَ السَّلَامَةِ» آن خنکای سلامت را بعد از بیماری به من بچشان. آخر این مریضی هم اگر طول و کش و قوس پیدا بکند ممکن است برای طرف ملالت پیش بیاورد. اگر پشت سرش آن مریضی را دادی سلامت را هم به من بچشان. «وَ اجْعَلْ مَخْرَجِي عَنْ عِلَّتِي إِلَى عَفْوِكَ» که من وقتی سالم هم می‌شوم، از این بیماری به سلامت که می‌آیم، از گناه به عافیت و به توبه و به عفو تو بیایم. خیلی قشنگ است.

 

زندگی توحیدی در پرتو تربیت توحیدی

ببینید این زندگی، زندگی توحیدی است. این را شما کجا می‌توانید پیدا کنید؟ در کدام مکتب؟ این نگاه کجا پیدا می‌شود؟ این در دستگاه تربیت توحیدی به تقریر سیدالموحدین و قطب‌الموحدین، سیدالساجدین، امام‌العارفین علی‌بن‌الحسین (علیه‌السلام) قابل دریافت است. جای دیگر که گیر نمی‌آید که. این جا در صحیفه در دعای پانزدهم می‌توانید به آن برسید.

پس این جا هم حضرت فرمودند «و داونی بصنعک» یعنی در برابر هر بیماری که برای من مقدر می‌شود دوای مخصوص از طرف تو که ذیل صنع توست، صنع هم عبارت است از آن عنایت مهربانانه و هنرمندانه مولی، آن را به من برسان، من را با آن مداوا کن. این مربوط به جسم است. آنچه که مربوط می‌شود به باطن انسان؛ بیماری‌های باطنی از دایره این بحثی که الان کردیم خارج است. این دعای پانزدهم و توضیحی که من دادم، این مال بیماری‌های جسمی است. سلامت و بیماری جسمی است که حضرت می‌گوید نمی‌دانم باید شکر کدام را به جا بیاورم.

اما آنچه که مربوط می‌شود به بیماری‌های فکری، به بیماری‌های روانی، به بیماری اخلاقی، به بیماری روحی، کل آن‌ها عبارت است از عذاب و مصیبت، این‌ها است که همه این‌ها هم به دست خود ما حاصل می‌شود. «فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ» به دست خود شما این مرض‌ها می‌آید. این ویروس‌ها در زندگی این دنیایی هست. یا انسان خودش بر اثر بی‌مراقبتی مبتلای به این بیماری‌ها می‌شود، یا در فرآیند تربیت و کم و کسری که پدر و مادر می‌گذارند، بی‌مبالاتی، به عدم مراقبت از آن‌ها مبتلا می‌شود، یا آن دستگاه تربیتی که باید از این کودک، از این نوجوان محافظت می‌کرد. خب این که خودش نمی‌دانست مبتلا می‌شود. ولی همه‌اش «کسبت ایدیکم» است. مثلاً فلان جا می‌رفتی باید ماسک می‌زدی، خب نزدی. وقتی در محیط آلوده به گناه می‌روی باید آن جا ماسک می‌زدی. این کرونا از آن کروناها نیست که شما صد جور ماسک می‌زدید و مدام از خودتان محافظت می‌کردید. آن فوقش شش‌ها و ریه شما را درگیر می‌کرد، آخرش هم می‌مُردی. در آن مریضی هم خدای متعال شما را می‌چلاند. چهارده پانزده، بیست روز تبِ فرد بند نمی‌آمد، ما مبتلا شده بودیم اصلاً تمام نمی‌شد. کرونا خیلی چیز عجیبی بود. روزی هفتصد، هشتصد نفر از دنیا می‌رفتند، چقدر هم از خوبان در آن غربت از دست رفتند. این کجا، تا این که ریه‌های باطنی شما کرونا بگیرد. آن کرونا را می‌خواهی چه خاکی بر سرت کنی بیچاره؟ اگر به آن مبتلا شدی می‌خواهی چه کار کنی؟ که دیگر در هوای ملکوت تنفس نمی‌کنی. این است. آن را باید از خدای متعال التماس کنی و دوای آن را بخواهی. دوای درمان آن هم پیش طبیب کل است. بنابراین «وَ دَاوِنِي بِصُنْعِكَ» می‌شود مطلب چهارم.

 

پناهندگی در سایه‌سار عنایت ویژه و مخصوص پروردگار

این جا می‌فرماید: «وَ أَظِلَّنِي فِي ذَرَاكَ»، این هم از آن تعبیرها است. این جاها فرصت این که بخواهیم پرداخت‌های دقیق داشته باشیم نیست. گزارش مضامین است، وَالا واقعاً از عهده ما برنمی‌آید. «أَظِلَّنِي فِي ذَرَاكَ» را کسی بخواهد شرح کند، یعنی چی؟ واقعاً یعنی چی؟ خیلی فوق‌العاده است. یعنی من را در سایه آن عنایت ویژه و مخصوص خودت قرار بده. این «أظلنی» که ما می‌گوییم معمولاً در فارسی هم استعمال می‌شود. می‌گویید سایه‌تان کم نشود، من زیر سایه شما باشم. این «ظل» که در قرآن کریم هم آمده و یک ترکیب جالبی هم دارد؛ «ظِلاًّ ظَليلاً»[12] یعنی یک سایه خیلی سنگین و مثلاً پروپیمان، این است. این تعبیر در واقع حکایت از پوشش عنایت و لطف و رحمت و کرم است. آن وقت «ذراک» یعنی آن ستر و عنایتی که فقط از سمت خودت باشد، آن را می‌خواهم. آن که فقط از سمت خودت است. واسطه نمی‌خواهم. این یک درخواست بی‌واسطه‌ای است. «أَظِلَّنِي فِي ذَرَاكَ» یعنی آن جایی که عنایت محض خودت است، آن بر من سایه بیندازد و من را پوشش بدهد و شامل حال من بشود، آن را از تو می‌خواهم؛ «أَظِلَّنِي فِي ذَرَاكَ». این درخواست خیلی خاص است. جمله بعدی‌اش قرین همین است و چه بسا یک نوع رمزگشایی هم هست، «وَ جَلِّلْنِي رِضَاكَ». «جَلِّلْنِي» یعنی من را بپوشان. «رضاک» یعنی با رضای خودت. انسان واقعاً می‌تواند به کجاها برسد. ای داد بیداد از وقت‌هایی که از دست دادیم و عمری که تلف کردیم و کج و معوج‌هایی که رفتیم، و غفلت‌هایی که انسان دارد. به کجا انسان می‌تواند برسد، این افق‌ها را ببینید.

 

دعای بیستم؛ دعای همّت

خاطرتان باشد ما این دعای بیستم را که شروع کردیم وقتی بود که هنوز کرونا بود. آن وقتی که شروع کردیم عرض کردم دعای بیستم دعای همت است. این دعای مکارم الاخلاق واقعاً دعای همت است. دیدید امام سجاد (علیه‌السلام) از کجا شروع کردند، اول دعا تا آخر حضرت حرفش را زده است. در آن سه چهار درخواست اول، گفتیم امام (علیه‌السلام) کل مسئله را همین جا گفته است. می‌گوید من از تو اگر ایمان می‌خواهم چه ایمانی می‌خواهم، یقین می‌خواهم چه یقینی می‌خواهم، عمل می‌خواهم چه عملی می‌خواهم، نیت می‌خواهم چه نیتی می‌خواهم. همه‌اش را می‌برد به نصاب احسن. یعنی احسن الاعمال را می‌خواهم، اکمل الایمان را می‌خواهم، افضل الیقین را می‌خواهم، نیت هم اگر از تو می‌خواهم نیت متوفر می‌خواهم، زیباترین نیت‌ها را می‌خواهم. یعنی همه‌اش را برده به باب افعل التفضیل. این آن چند جمله اول دعای مکارم است. همان جا عرض کردیم این دعا دعای همت است. آن وقتی هم بود که درس را تازه شروع کرده بودیم، مجازی هم بود و یک چهار پنج نفر از آقایان هم می‌آمدند در ساختمان ابرار، درس ما آن جا بود، این را قشنگ یادم هست.

بنابراین دعای بیستم دعای همت است. آن وقت کل مکارم، شرح این داستان است. یعنی تو در نسبت با خدای متعال باید این را یاد بگیری که وقتی سروکار تو با کریم است این جا دیگر جای قناعت نیست. وقتی یاد گرفتی که سروکار تو با مولی الموالی است، وقتی یاد گرفتی که سروکار تو با حضرت حق تبارک و تعالی است، درخواست‌های تو، چه آن که تمنّای قلب توست و چه آنچه که در مقام عمل انجام می‌دهی، همه‌اش باید برود در باب افعل التفضیل، آن هم عالی‌ترین درجات آن، این گونه باید درخواست کنی. این جا هم همین است. ادامه همان است «وَ ادْرَأْ عَنِّي بِلُطْفِكَ، وَ اغْذُنِي بِنِعْمَتِكَ، وَ أَصْلِحْنِي بِكَرَمِكَ، وَ دَاوِنِي بِصُنْعِكَ، وَ أَظِلَّنِي فِي ذَرَاكَ، وَ جَلِّلْنِي رِضَاكَ» این است.

 

غزّه؛ کربلای زمانِ حال

امروز هر جایی ما جلسه داشته باشیم، هر جا؛ مخصوصاً توسل باشد، روضه باشد، درس باشد. هر جا باشد، شما باید از غزه یاد کنید. کربلا آن جاست. شمر و سنان و خولی و همه آن کسانی که در برابر اباعبدالله (علیه‌السلام) بودند همه آن جا هستند. مقابل‌شان هم این جماعت مظلوم و البته مؤمن و مقاوم قرار دارند. چند روز پیش یکی از دوستان ما که کارویژه‌اش در آن منطقه است، ایشان را زیارت کردم. خیلی حرف‌ها منتقل شد که بماند. اولاً واقعاً گزارشی که از آن جا داده می‌شود همه‌اش افتخارآفرین است. یعنی همه‌اش حکایت از یک مردمی است که این‌ها عجب ایمان محکمی دارند. آن کسانی که دارند می‌جنگند؛ بچه‌های مقاومت، یعنی همین عزیزانی که در آن تونل‌ها و این‌ها دارند آن ضربه‌های اساسی را وارد می‌کنند. ایشان می‌گفت این‌ها روزها در ‌آن گرما روزه هستند. افطارشان دو یا سه دانه خرما است. بعد دیگر نتوانست تحمل کند مدت‌ها گریه کرد تا بتواند به خودش تسلط پیدا کند. آن صحنه را به ما توضیح داد. گفت مثلاً جیره‌شان برای افطار هم سه چهار دانه خرما است. با یک ذره آب که آیا برسد. آن وقت همزمان می‌بینید صیهونیست‌ها دارند می‌زنند، زدن‌هایشان هم هدفمند است. یعنی مثلاً حمله‌ای که می‌کنند یک ساختمانی را می‌زنند، دارند خانواده این‌ها را می‌زنند، به این‌ها نفوذی‌ها و این‌ها آدرس می‌دهند، مثلاً می‌گویند این‌ها از مجاهدین هستند، از مقاومت هستند، مثلاً در این محله خانواده‌شان هستند. به‌عنوان مثال بچه‌های آقای اسماعیل هنیه را زدند، خانواده‌اش را زدند، نوه‌هایش را زدند. البته یک مقداری‌اش هم که بی‌حساب است ولی ضمناً تحت برنامه هم هست. این‌ها در آن شرایط هستند و ایستادند. هیچ کم نیاوردند. هیچ یعنی هیچ. ما در دفاع مقدس خیلی تجربه داریم اما اصلاً این تجربه را نداریم. این تجربه یک چیز عجیبی است.

 

ضرورت یادآوری و احیای ماجرای غزّه

هیچ نمازی به شما نگذرد مگر این که برای این عزیزان دعا کنید و بعد آن زن و بچه که در معرض این جنایت‌ها هستند. حال‌شان را دیدید؟ حسبنا الله و نعم الوکیل، حسبنا الله و نعم الوکیل. این بچه‌اش جلوی چشمش افتاده، حسبنا الله و نعم الوکیل. این‌ها است. در کل عزیزان بدانند گزارش‌ها به فضل پروردگار متعال گزارش‌های خوب است. یعنی مقاومت مردمی حیرت‌انگیز، مافوق تصور همه ما است، به برکت قرآن، به برکت عنایت الهی و الطاف الهی در قله است. اخیراً یادی که از اباعبدالله (علیه‌السلام) می‌کنند، یکی‌شان دارد صحبت می‌کند می‌گوید بابا این جا کربلا است. می‌گوید خیال نکنید من شیعه هستم ولی کربلا این جاست. دیدید؟ تعبیرها تعبیرهای حسینی است. ما هم دست به دعا می‌شویم. از دعا کم نگذارید. هر کار دیگری هم احیاناً هر کسی از او بربیاید در نسبت به غزه؛ تببینی، تحلیلی، کمک به هر شکل ممکن یک وقت دریغ نشود.

بعد این رفیق ما یک تعجب هم می‌کرد، می‌گفت من یکی دو تا از مجالس شما را شرکت کردم، می‌گفت من رفتم روضه دیدم این جا اسمی از غزه نبود. گفت حاج آقا خیال می‌کنید امام حسین این را قبول می‌کند؟ من هم محاسبه کردم به نظرم رسید نه. مدام زنجیر بزن، سینه بزن، خیلی خوب ثم ماذا؟ تو کجای این معادله هستی؟ حداقل توسل، اسم، دعا، ارتباط روحی، ارتباط قلبی، این را که می‌توانی انجام بدهی. خلاصه کربلا آن جا برپا است. ایشان تعجب کرده بود، می‌گفت مگر چنین چیزی می‌شود؟ مجلس امام حسین (علیه‌السلام) باشد اما سخن از کربلایی که اکنون تمثل عینی دارد نباشد؟ لعن و نفرین نسبت به همین ابن زیاد و خولی و عمر سعد و سنان و شمر معاصر نباشد؟ این چه توسلی است، چه روضه‌ای است. حالا خیلی تعجب کرده بود، گفت من یک چند جا رفتم، گفت دیدم حاج آقا هیچ اصلاً توجهی به فلسطین و غزه نشده بود.

آقا فرمودند این‌ها که ملت نیستند، خیلی تعبیر قشنگی بود. گفت این‌ها یک باند هستند، یک باند تبهکار، یک باند قاتل، یک باند تروریست. ان شاءالله نکبت و هزیمت را بر این‌ها و بر پشتیبانان‌شان، آمریکای کثیف و پلید و سایر حامیان‌شان نازل بفرماید. خدای متعال را قسم می‌دهم به حق اولیائش، به حق مقربان درگاهش، به حق صاحب این صحیفه عرشی، خدای متعال را سوگند می‌دهیم نصرت خودش را و عنایت خودش را شامل حال این ملت مظلوم و مقاوم و بزرگ و عظیم‌القدر بفرماید ان شاءالله. فتح و نصرت را از آن جایی که فکر نمی‌کنیم روزی‌شان بفرماید ان شاءالله.

«و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته».



[1] فرازی از دعای بیستم صحیفه مبارکه سجادیه

[2] آیه 50 سوره مبارکه ذاریات

[3] ز

[4] آیه 15 سوره مبارکه احقاف

[5] همان

[6] فرازی از دعای پانزدهم صحیفه مبارکه سجادیه

 

[7] فرازی از دعای پانزدهم صحیفه مبارکه سجادیه

[8] همان

[9] همان

[10] فرازی از دعای پانزدهم صحیفه مبارکه سجادیه

[11] همان

[12] آیه 57 سوره مبارکه نساء



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *