دیداری متفاوت
از زیارت شما خیلی خوشحال هستم. از اینکه خدای متعال توفیق داد در سفری به استان کهگیلویه و بویر احمد، در شهر عزیز یاسوج بحمدالله به دیدار شما عزیزان و نور چشمانمان نائل شویم، خدا را شاکر هستیم.
این حوزه مبارکه موسوم است به نام نامی حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) که بر قداست و نورانیت مجموعه میافزاید. بحمدالله نیت پاک و تقوا در تأسیس این حوزه نقش تام داشته و مصداق این آیه است: «لَّمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ؛[1] مسجدى كه از روز نخستين بر پايه تقوا بنا شده است». خدا، آیت الله ملک حسینی را رحمت کند که این مدرسه از یادگارهای ایشان است. اساتید عزیز و ارجمندی در جمع طلاب محترم حضور دارند که چشم ما به دیدار ایشان روشن شد؛ لذا فرصت برای بنده خیلی مغتنم است.
وقت شما خیلی قیمتی است. البته وقت هر کدام از ما آدمها، در این فرصت کوتاه زندگی دنیا، ارزشمندترین و قیمتیترین چیزی است که در اختیار داریم. امیدواریم این فرصتی که از شما گرفته میشود که جزء بهترین فرصتهای شما است، آنهم در این شب درسی که مباحثه، مطالعه و کار دارید، انشاءالله در مقابلش مطالب مفیدی ارائه شود. برای من که زیارت شما بسیار مفید است و مشغول فیض بردن هستم. امیدوارم از این جلسه، شما نیز بهرههایی داشته باشید و با کمک همدیگر این ساعتی را که در خدمت شما هستیم، به چراغی تبدیل کنیم که برای همهی ما در پرتو کرامات حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا (سلام الله علیها) نورافشانی کند.
این ایام که خدمت شما شرفیاب شدیم، نزدیک ایام شهادت این بانوی بزرگوار است و یاد آن حضرت در جامعهی ما جاری است.
سوابق علمی و اجرایی حجتالاسلام و المسلمین حاجعلیاکبری
بحمدالله این حقیر پرتجربه هستم، البته نتوانستم از تجربیاتم خوب استفاده کنم. من به لطف خدای متعال در ساحتهای گوناگون مرتبط با حوزه فعالیت داشتم؛ به غیر از روزگار تحصیل در دهه شصت که البته آن زمان هم توفیق بهرهبرداری از بهترین استادها نصیب ما شد. بخشی از دهه هفتاد از امامت جماعت تا امامت جمعه که فرصتهای انجام وظایف خاص روحانیت و طلبگی ما محسوب میشود، بحمدالله توفیقش نصیب ما بود.
به منبر نیز میپرداختم که همچنان توفیق آن را بحمدالله دارم. در مراکز علمی و دانشگاهی، کارهای مدیریتی و تدریسی را عهدهدار بودم. در آموزش و پرورش، تجربه معلمی دبیرستان تا تأسیس مدرسه را دارم. سعادت توفیق خدمتگزاری طلاب را در مدیریت حوزه و تدریس نیز دارم. کارهای پژوهشی، فعالیتهایی در حوزه مدیریتی کلان، از قبیل نمایندگی مقام معظم رهبری در انجمنهای اسلامی دانش آموزان تا شورای سیاستگذاری ائمه جمعه، در کارنامه ما ثبت شده است.
با عنایت رهبر عظیمالشأن در شورا حضور دارم. پانزده سالی است که کار عزل و نصب ائمه جمعه در آن شورا از طرف رهبر عزیزمان انجام میشود و چند نفری هستیم که این مسئولیت به ما سپرده شده است. در دورهی اول ریاستجمهوری آقای احمدینژاد، به مدت چهار سال مسئولیت سازمان ملی جوانان نیز با عنایت رهبر عظیمالشأن به عهده من بود.
چند جملهای که عرض کردم، به این خاطر بود که بدانید اگر نکتههایی را خدمت شما عرض میکنم، حاوی این تجربهها است و از تجربیات مدیریت کلان ملی نشئت گرفته که کارهای خاص و متفاوتی است.
فرصتی استثنایی برای تبلیغ
اکنون شرایط تبلیغ دین و ترویج معارف حقه الهیه، با هیچ زمان دیگری قابل مقایسه نیست. روزگار ما، روزگار کاملاً متفاوتی است. با پیروزی انقلاب اسلامی وارد عصر جدیدی در حوزه معارف دینی شدیم. البته سایر عرصهها نیز دستخوش تغییرات اساسی شد؛ اما بحث ما درباره دگرگونی در ساحت معارف اسلامی است.
با انقلاب، وارد دوران کاملاً متفاوتی شدهایم که با قبل از آن قابل مقایسه نیست. برخی اسم این دوره را عصر گشایش و انفتاح گذاشتهاند؛ یعنی گویا همهی درها به روی دارندگان پیامهای آسمانی باز شده است. قبلاً اینطور نبود. حقیقتاً انسان از این گشایش حیرت میکند. به هر سمت عالم که نگاه میکنید، میبینید که زمینهها فراهم شده برای اینکه حوزه مقدسهی علمیهی ما بتواند پیامهای خدایی و دینی خود را منتقل کند.
این مسئله اعجاببرانگیز است؛ چون دو جریان فکری شرق و غرب، یکی تحت عنوان سوسیالیسم و کمونیسم، و دیگری تحت عنوان کاپیتالیسم و لیبرالیسم، دست به دست هم داده بودند و به طور کلی داشتند فاتحه دین را میخواندند. هرچه جلوتر میآمدیم، عرصه بر پیامداران دینی تنگتر میشد. خفقان گفتمانی شکل گرفته بوده و دینداران از هر سو احساس تنگنا و خفقان میکردند. هم غرب و هم شرق یک پیام را دائماً به جامعه بشری تزریق میکردند و آن اینکه: عصر خداوند و خداگرایی و پیامهای آسمانی و وحی و دین سپری شده است. حتی بعضی از آنها اینقدر جرئت میکردند که ـ نعوذ بالله ـ میگفتند: «خدا مُرد؛ خدا تمام شد و چیزی به این اسم دیگر نداریم». کمونیستها کلیدواژهشان این بود که دین افیون تودهها است.
از آن طرف در غرب میگفتند که انسان جای خدا را گرفته است. پایه تفکر غربی در دوره جدید ـ بنا به گفته خودشان ـ اومانیزم (Humanism) است.
این دو جریان فکری، سیاسی و اقتصادی، سیطره همهجانبهای بر آفاق فکری جهان پیدا کرده بودند. دنیا را هم به بلوک شرق و غرب تقسیم کرده بودند. این تقسیمبندی، هم جغرافیایی بود، و هم فکری و ایدئولوژیک. عجیب است که پس از جنگ جهانی دوم، بعضی از این مرزبندیها داخل کشورها هم رفته بود و یک کشور را نصف کرده بودند! حدود سی سال پیش بود که دیوار برلین فرو ریخت. من آثار آن را دیدهام. یک دیوار وسط شهر برلین کشیدند و کشور آلمان را به آلمان غربی و آلمان شرقی تقسیم کردند. آلمان شرقی تحت سیطره تفکر کمونیستها بود، آلمان غربی تحت تفکر لیبرالیسم. بر این اساس دو مدل زندگی در آنجا جریان داشت. البته اکنون با هم یکی شدهاند؛ اما قبل از آن این سمت دیوار با آن طرف دیوار، حتی در ترکیب ساختمانها و رفتار مردم، تفاوت داشت. در کره هم این اتفاق افتاده و کره شمالی و کره جنوبی ایجاد شده است. کره شمالی تحت سیطره شرق، یعنی کمونیستها بود، و کره جنوبی تحت سیطره تفکرات غربی. این دو کشور از هر لحاظ با هم متفاوت هستند.
عجیب است که کره شمالی هنوز هم سعی کرده است تفکر خاص خودش را حفظ کند. کره شمالی دورنمایی از زندگی اشتراکی کمونیستی است. دور تا دور کشورشان را کاملاً بستهاند. در آنجا نمیتوان به خارج از کشور تلفن زد. داشتن تلفن همراه، با زندان و اعدام برابر است. هیچکس نمیتواند تلفن همراه داشته باشد و داشتن تلفن همراه جرم است. ماهواره و تلویزیون مسدود است. فقط یک تلویزیون داخلی دارند که فکر میکنم دو یا سه ساعت در شبانهروز برنامه پخش میکند. محیط زندگیشان کاملاً آرام است و همه مشغول کار و کشاورزی هستند. خیابانها بسیار خلوت است و هیچ اثری از زندگی ماشینی نیست. اول صبح، در حالی که سرود میخوانند، کوچک و بزرگ به اتفاق همدیگر سمت فعالیتهای کشاورزی و کار میروند. غروب هم در حالی که سرود میخوانند، برمیگردند.
جالب آنکه آنجا ماشینهای قدیمی دیدیم که با زغال سنگ و نفت کار میکردند!
در کره شمالی هیچکس مالکیت ندارد. مالکیت بر اساس نظریه کمون و زندگی اشتراکی، به صورت اشتراکی و جمعی تعریف میشود. همه جیرهگیر و حقوقبگیر هستند؛ بنابراین مغازه و کسب و کار به این معنا که در ذهن ما هست، اصلاً وجود ندارد. موزهای است در انتهای دنیا؛ موزهای از جریان تفکر کمونیستی که دورانش سپری شده است.
هر دوی این طرف تفکر، به یک جهانبینی برمیگشت و آن جهانبینی مادّی بود. دو جلوه داشتند، ولی ریشه یکی بود: ماتریالیسم. اساس تفکر ماتریالیسم، نفی عالم غیب و وحی، و اداره زندگی انسانها بر مبنای فکر بشری است. هر دو داشتند اعلام میکردند که دوران دین تمام شد.
قدرت رسانهای، نظامی و علمیشان، سیطره فکری دو ابرقدرت شرق و غرب را تقویت میکرد. تسخیر فضا، بمب اتم و سایر پیشرفتهایشان بر سر زبانها بود. اکنون کره شمالی ـ با وجود زندگی بسیط مردمش ـ زرادخانه و بمب اتمی دارد. هر دو قدرت، در جنگ سرد با هم در رقابت نظامی و اقتصادی بودند.
وسط چنین عالمی اتفاق عجیبی افتاد که هنوز که هنوز است غیر از خود صاحبان این تفکر، هیچکس نتوانسته تحلیل درستی ارائه دهد که چه شد؟ همچنان مات و متحیرند که چگونه ممکن است در چنین عصری، پرچمی به نام دین برافراشته شود و یک کشور موفق شود نظامسازی کند و بر اساس قواعد متکی به وحی، برای اداره حاکمیت خود برنامهریزی کند و از جانب حضرت حق و اولیای خدا سخن بگوید. شگفتا! چیز عجیبی است. به اذن الله تبارک و تعالی این اتفاق رخ داد و اسمش نیز خیلی دلنواز است: «انقلاب اسلامی ایران». در کوتاهترین زمان ممکن این اتفاق بزرگ توانست زمینههای فراوانی را در سراسر عالم برای شنیدن پیام دین فراهم آورد.
حوزهی کهن ما که افزون از هزار سال بزرگان، اساتید، عرفا، فقها، صلحا، زهّاد، عبّاد، مجاهدان، در آن زندگی و تلاش کردند، حرفش چه بود و چه پیامی داشت؟ پیامی از خدای متعال و از طریق پیامبر عظیم الشأن اسلام و اولیای خدا دارد که متکی به قرآن کریم است و باید آن را به سایر انسانها منتقل کند. برای تحقق این رسالت و پیامرسانی، باید مخاطبان را یکییکی از گوشه و کنار پیدا میکرد و به شکل خاصی این پیامها را تحت شرایط ویژهای به آنها میرساند.
در شمالغربی کشور ما، کشور آذربایجان قرار دارد که آن وقتها به آن آذربایجان شوروی میگفتیم. پایتختش باکو است. آقای الهام علیاف اکنون رئیس جمهور آنجا است. در سفری در یک جلسه خصوصی، به ایشان گفتم: در دوران حاکمیت اتحاد جماهیر شوروی، هفتاد سال جامعهی شما از پیامهای دینی دور بودند؛ اما برای ما خیلی عجیب است که بعد از هفتاد سال، یک احساس دینی دارد در جامعه شما شکل میگیرد. ایشان بلافاصله گفت: در کشور ما بیش از صد سال است که با دین مبارزه میشده است. هر کس اسمی از اسلام و خدا و پیامبر میبرد، او را به جزیره کوچکی در دریای خزر میبردند و میکشتند. تمام مساجد را دفن کرده بودند. در سالهای اخیر که دینداری آزاد بود، مساجد را از زیر خاک درآوردند. اعلام کرده بودند که خدایی در کار نیست.
آن زمان با کسی که یک پیام دینی داشت، اینطور برخورد میشود؛ اما حالا تحولی اتفاق افتاده که همه جای دنیا گوشهای فراوانی منتظر شنیدن پیام دین هستند. این عصر ما است. آیا امروز را میتوان با گذشته مقایسه کرد؟
امام راحل عظیمالشأن که این عصر، به نام او شناخته شده است، پیام متلاشی شدن شوروی را به آنها اعلام کرد و گفت: از این به بعد باید در موزههای تاریخ دنبال تفکرات کمونیستی بگردید. پیام امام خواندنی است، و انسان را به یاد پیامهای پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) میاندازد. امام فرمودند: اشتباه نکنید و زیر بار غربیها نروید. بیاید ایران، بیاید قم، بهترین استعدادهایتان را انتخاب کنید، بفرستید تا پیامهای دینی را بشنوند، یاد بگیرند و به شما منتقل کنند. گرباچف این اواخر گفته بود: من تازه فهمیدم این مرد چه گفته بود.
آنها اشتباه کردند و بخشهای زیادی از زمینهای داخلیشان را از دست دادند؛ ولی مرکز اصلی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی که مسکو باشد، حفظ شده است. آن اتحادیه که متلاشی شد، کشورهای آسیای مرکزی از دلش درآمد. وقتی آزاد شدند و یکباره اعلام استقلال کردند، مردمشان برای رسیدن به ایران، خود را در یک رود مرزی انداخته بودند و عده زیادی آنجا غرق شدند.
اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی نفس مؤمنان را در سینهشان حبس و آنها را حذف میکرد. اما جالب است که در 37 سال گذشته، در مرکز آنجا، یعنی مسکو، به قدری اقبال به اسلام زیاد شده که مشاور آقای پوتین، که آدم متفکری است، کتابی نوشته و گفته: اگر دیر بجنبید، ممکن است مردم به دلیل گرایشهای اسلامی که نمیشود جلویش را گرفت، به سمت نحلههای انحرافی، مثل تکفیریها و داعش بروند؛ بنابراین مردمتان را به سمت ایران سوق دهید.
جالب است برای اینکه این پیام به داخل کشور داده شود، پوتین، خارج از همهی قواعد دیپلماسی مرسوم در دنیا و با حذف همهی تشریفات، از فرودگاه مستقیماً خدمت حضرت آقا (حفظه الله تعالی) شرفیاب شد و قرآنی را که با احترام خاصی آورده بود، ارائه کرد. بعد هم دو ساعت و خردهای از محضر حضرت آقا در موضوعات مختلف استفاده کرد. در آن جلسه خیلی مؤدبانه نشسته بود. پوتین انسان بسیار مغرور و متکبری است. ایشان را در ضیافتهای رسمی دیدهام. راه رفتنش خیلی محکم است و قدش را برافراشته میکند. سعی میکند هیبت خود را جلوی دیگران هم حفظ کند؛ مثلاً جلوی رؤسای کشورهای دیگر لم میدهد! طرف خود را در بهترین صورت، فقط امریکاییها میدانند. چنین احساسی دارند. این آدم، با این اوصاف، در مقابل رهبر اینگونه رفتار میکند. پیامش برای داخل روسیه چیست؟ پیامش توجه دادن گرایش اسلامی در روسیه به سمت نگرش اسلامی است که ایران پرچمدارش است. خدا میداند اکنون در خود روسیه اقبال به اسلام چقدر گسترده است؟ اخیراً بزرگترین مسجد جامع را خود ایشان افتتاح کرد. چون من از سوی رهبر معظّم، مسئولیتی در ارتباط با مساجد استان تهران دارم، یعنی کار اصلی، اجرایی و جدی ما، خدمت به مساجد استان تهران است، نسبت به مسائل مسجدی حساس هستم؛ یک جور آلرژی مسجدی دارم! لذا خبرهای مسجدی را پیگیری میکنم. غرض آنکه پوتین بزرگترین و باشکوهترین مسجد روسیه را در مسکو افتتاح میکند و با زبان خیلی ملایمی به این نگاه به اسلام دعوت میکند. البته آنجا اسم ایران را به صراحت نبُرد، اما پس از حدود دو هفته، به تهران آمد، قرآن آورد و آن پیام را رسمی کرد. میداند اگر این کار را نکند، تکفیریها کشورش را دچار مصیبت خواهند کرد.
ایران، نخستین قسمتی از فدک که آزاد شد
امروزه اوضاع دنیا با گذشته تفاوت اساسی دارد. حوزهی باعظمت ما، امروز در برابر چنین شرایطی قرار گرفته و پایگاه اصلی خود را بر اساس نقشه اسلام و قرآن عزیز، ساخت یک نظام و تمدن جدید قرار داده است. اصلاً انسان نمیداند از شوق چه کار کند. با همهی قلبمان میفهمیم خبرهای بزرگی در راه است. کاملاً میشود احساس کرد. اصلاً نیازی نیست با کسانی که رازدارند و از پشت پردهها خبر دارند، مرتبط باشی؛ خیر، راز از پرده بیرون افتاده و میشود خوب فهمید که خبرهای بزرگی در راه است. همهی اینها به حضرت زهرا (سلام الله علیها) برمیگردد؛ چراکه بنیانگذار عصر جدید ما فاطمه (سلام الله علیها) است.
ایران عزیز ما اولین بخش از فدک الزهراست که آزاد شده است. هارون به امام کاظم (علیه السلام) گفت: حدود فدک را برای من ترسیم کنید تا آن را تقدیم کنیم. حضرت گفت: نمیدهید. هارون گفت: نه من تصمیم گرفتهام بدهم. حضرت گفتند: نمیدهید. وقتی هارون اصرار کرد، حضرت مرزهای خلافت اسلامی آن روز را به عنوان حدود فدک ترسیم کردند. هارون گفت: یعنی میگویید خلافت را تقدیم کنم؟! حضرت فرمودند: بله، فدک این است. فدک که یک باغ نیست. آن بوستان، رمز و نماد است. کل این عالم فدک فاطمه (سلام الله علیها) است. فدک نشانهای از ولایت علی بن ابی طالب (علیه السلام) است. ایران اولین بخش از فدک است که آزاد شد و انشاءالله مقدّمهای برای آزادسازی کل جهان است. این را کاملاً میشود احساس کرد. امروز حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) در تمام آفاق جهان یارگیری میکنند. هر جا بروید، حضرت دارند یارگیری میکنند، و این طرز تفکر سازماندهی میشود. چشم همهی جهانیان نیز معطوف به ایران است که پشتوانه فکری این حرکت عظیم جهانی است.
در چنین زمانی خدای متعال متولدتان کرده و توفیقتان داده و دستتان را گرفته و به حوزه آورده است. البته از آن طرف، شیاطین هرچه در توان دارند، برای مقابله به میدان آوردهاند که این، کار شما را پیچیدهتر میکند.
وظیفه خطیر طلاب در عصر حاضر
دوستان عزیز حوزویمان بدانند که آینده بسیار سخت و دشواری در انتظار شما است. البته در عین حال، بسیار روشن و امیدبخش است. چنین آیندهای، مجاهد سلحشور، متفکر درسخوانده، مبنادیده، زمانشناس و بصیر، قوی در معارف الهی و فقه آل محمد (صلی الله علیه و آله) را میطلبد.
این عصر پیش روی شما است. من به آقایان روحانیون و دوستان طلبه عرض میکنم که تمام این اتفاقات از حوزه علمیه قم و از حوزه علمیه شیعه برخاسته است. این مسئله برای دشمنان واضح شده است. اکنون سرمایهگذاری اصلی روی این است که نفس حوزههای ما گرفته شود؛ چون میدانند اگر این پشتوانه آسیب ببیند، میتوانند به انقلاب آسیب بزنند.
بحثهایی که حضرت آقا (روحی فداه) درباره «نفوذ» دارند، همه به خودشان بگیرند. نفوذ مسئله همهجانبهای است و من معتقدم چتر اصلیاش در حوزهها است تا بتوانند ذهنیت طلبه معاصر را از آرمان بزرگی که دارد، منحرف کنند. میخواهند طلبهها از نظر علمی، تقوا و تقدس ضعیف بار آیند.
عملیات نجاتغریقی که شما باید بر عهده داشته باشید، انسانهای فحل و از نظر معنویت و طهارتِ روح، قوی میخواهد. انسانهایی میخواهد که از نظر هنر مدیریتی و ابتکار عمل و معارف الهی، قوی باشند.
دنیا چشمانتظار حوزههای ایران است
حالا نوبت شما است دوستان عزیزم. این زمان، زمان شما و این نوبت، نوبت شما است. هر روز بر عطش اسلامخواهی اضافه خواهد شد. بحث فراتر از نیازهای داخلی ما است.
یک شب در جلسهای، در خدمت 40-50 نفر از آلمان، لبنان و کشورهای آفریقایی بودم. ترکیب خیلی خاصی بود. جلسه در منزل یکی از شیعیان در برلین پایتخت آلمان برقرار بود. بعد از حرفها و مطالب آنها، و نکتههایی که ما گفتیم، یکی از جوانها به نام لارس بلند شد. من قبل از آن هم در جلسه دیگری او را دیده بودم که موضع سقایی داشت. برای اینکه نظم جلسه به هم نخورد، با زانو راه میرفت و به کسانی که نشسته بودند، آب تعارف میکرد. میگفت: من نذر حضرت عباس هستم؛ برای همین این کار را انجام میدهم. یک چفیه هم گردنش انداخته بود. بعد از صحبتها بلند شد و گفت: مترجم نتوانست همهی صحبتهای شما را به ما منتقل کند. ما از آهنگ کلام شما چیزهای دیگر میفهمیدیم. کمی به مترجم برخورد، چون استاد دانشگاه بود و با آنکه بزرگشده آلمان بود، خیلی خوب فارسی میدانست. با این حال آن نوجوان گفت: ایشان نتوانست سخنان شما را کاملاً منتقل کند. من از شما توقع دارم که دفعه بعد که پیش ما آمدید، با زبان خودمان با ما حرف بزنید! او توقع داشت پیامهای دین به زبان مادری او منتقل شود.
غرض آنکه زمانه، چنین زمانهای است. در گذشته کسی که به حوزه میرفت، بعد از آن به محله کوچکی میرفت تا امام جماعت شود یا در بعضی از محفلهای خانگی تبلیغ کند. اما حالا ارتباطات و امکانات هر روز گستردهتر و پیچیدهتر میشود. جنابعالی طلبه این زمان هستی.
نصیحت سهگانه
من خدمت آقا بودم که یک عده از طلبهها برای عمامهگذاری آمده بودند. انشاءالله شما هم موفق و مشرّف بشوید، به دست نایب امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، معمّم شوید و تاج افتخارتان را دریافت کنید.
فضا و لحظات بسیار شیرینی بود؛ چون خاطرات خود ما هم زنده میشد. یکی از طلبهها گفت: آقا جان ما را نصیحتی بفرمایید و راهنمایی بکنید. آقا فرمودند:
1. به قداست، معنویت و پاکی، اهتمام داشته باشید. اصلاً طلبه یعنی مقدس. اگر دیدید طلبهای دنبال دنیا رفت، از او درباره دینتان وحشت داشته باشید. چون دیگر آلوده شده و به درد نمیخورد. طلبه باید در نور باشد، تمیز باشد، وصل باشد. سربسته به شما میگویم: باید اهل علوم فاطمی باشد. علاوه بر علوم تدریسی، باید راهی به علوم ادریسی هم داشته باشید. اینها را اصطلاحاً علوم فاطمی میگویند. آقا فرمودند: طلبه باید قدسی و نورانی باشد. بنابراین روی معنویت کار کنید.
2. آقایان بیمایه فتیر است! درس بخوانید، اشتباه نکنید. خوب، عمیق، همهجانبه و جدی درس بخوانید. طلبه این زمان باید از هر زمانی جدیتر درس بخواند. فقه، اصول، مبانی، ادبیات و... همه را خوب، حسابی و تمیز و جدی بخوانید. انشاءالله ماورای اینها قرآن، تفسیر و حدیث هم بخوانید. چه دریای ژرف و بیکرانهای پیش روی شما برای غواصی است! چه زمانه عجیبی است! طرف با ترجمه صحیفه مبارکه سجادیه مسلمان و شیعه شده است. من پیش خودم میگفتم: اگر این بنده خدا به زبان صحیفه مجهز میشد و وارد آفاق صحیفه نوریه عرشیه سجادیه میشد، چه میشد؟
درس بخوانید و سرگرم کارهای حاشیهای نشوید. کار اصلی شما کار علمی و درسی است. لمعهی دمشقیه و سایر کتب درسی، نور است. انس مرتب با قرآن کریم از جهت نکتهسنجی و دریافت پیامهای آن، بسیار مهم است. اکنون که ذهنی آماده و زمانی فراخ دارید، فرصت را غنیمت بشمارید. رسول اکرم (ص) به ابوذر فرمود: پنج چیز را قبل از پنج چیز غنیمت بدان؛ از جمله: «وَ فَراغَکَ قَبلَ شُغلِکَ؛[2] فراغت خود را قبل از گرفتاریات». فردا گرفتاری زندگی مانع تحصیل میشود. اکنون ذهنت را پای کار بیاور و معارف اسلامی را فرا گیر.
3. زمانشناس و بصیر باشید. من در این جلسه سعی کردم مقداری درباره زمانشناسی برای شما صحبت کنم. زمانتان را بشناسید تا بدانید در چه روزگاری هستید. آقا فرمودند: اگر کسی زمانشناس نباشد، دانش و حتی قداستش هم برایش سودمند نخواهد بود؛ زیرا گاهی کاری را انجام میدهد که دشمنان میخواهند. آقا تأکید کردند و گفتند: گاهی چنین فردی کاری را که دشمن میخواهد انجام دهد، انجام میدهد؛ چراکه بصیرت و زمانشناسیاش ضعیف است.
این سه جمله را از آقا یادتان باشد. هر سه را در کنار هم داشته باشید.