حق پیشوایان
از اینجا به بعد، فصل جدیدی از رسالهی حقوق آغاز میشود، با این ویژگی که در این فصل ما بیشتر با حقوق اجتماعی مواجه هستیم و محورهایی که در آن حق الناس به صورت فراگیر قابل ملاحظه است. جالب است که با حقوق پیشوایان یا به عبارت امروزی، مسئولان یا فرمانروایان و مدیران آغاز میشود. حضرت فرمودند: »ثم حقوق الأئمة؛ فَأَمّا حَقّ سَائِسِکَ بِالسّلْطَانِ». اولین گروه از کسانی که دارای حق پیشوایی هستند، کسانی هستند که حکمرانی، فرمانروایی و مسئولیت عالی در مدیریت و رهبری جامعه دارند. دربارهی اینها حضرت فرمودند: «فَأَنْ تَعْلَمَ أَنّکَ جُعِلْتَ لَهُ فِتْنَةً وَ أَنّهُ مُبْتَلًى فِیکَ». یادت باشد که تو وسیله آزمایشی هستی برای والی و مدیر و رهبر و او هم دربارهی تو گرفتار آزمایش است به خاطر سلطنت و مدیریت عالی که خدای متعال برای او قرار داده است. سپس امام (علیه السلام) شروع میکنند به تفصیل در مورد حقوق مسئولان بر مردم صحبت میکنند.
تفاوت حق پیشوایان با سایر حقوق
ما در اینجا وارد مباحثی میشویم که پای کسی دیگر هم وسط است. تا اینجا، حقوقی بود که بین شخص و خودش و خدای متعال برقرار بود؛ اما از این پس، پای فرد دیگری نیز در میان است. از ویژگیهای رساله حقوق امام سجاد (علیه السلام) این است که در این بخش، حضرت یک فهرست تفصیلی بیان میکنند که فوقالعاده است. ویژگی این گروه از حقوق این است که جنبه حق الناس در آن وارد میشود.
منظور از مردم در مبحث کنونی ما، مدیر عالی است که به ما حکمرانی دارد. در بخش دیگری خواهیم گفت که حق مردم بر مسئولان و رؤسا و پیشوایان چیست. عمدتاً مباحث مربوط میشود به حقوقی که پای یک نفر یا گروهی از مردم در میان است. اینجا یک قاعده وجود دارد و آن اینکه این حقوق برگرفته از حق خداوند است؛ یعنی با یک ملاحظه حق الله هم محسوب میشود و آن ملاحظه اینکه اینجا، رضایت خدای متعال در گرو تأمین حق مردم قرار میگیرد و تا حق کسی که به عهده ما حقی پیدا کرده است، ادا نشود یا راضی نشود، خداوند تبارک و تعالی از ما قبول نمیکند.
اصلاً حق الناس از حق الله ناشی شده است. این حق را خدا قرار داده و او را بین ما و خودش محق قرار داده است.
این نکتهای است که از این به بعد مقداری بحثهای ما را حساس میکند و باید دقت بیشتری داشته باشیم.
در این فصل، انسان مؤمن هم در شناخت این گروه از حقوق باید عنایت بیشتری داشته باشد و هم برنامهریزیهای دقیقتری داشته باشد تا انشاءالله بتواند به لطف خدا و با همان تعبیر حضرت که «وَ لا قُوّه الّا بِالله» با استمداد از حضرت حق، از عهده این حقوق برآید.
حق پیشوایان، حقی بسیار مهم
در عنوان رسالهی حقوق آنجا که حضرت فهرستها را مطرح میکنند، فرمودند: «ثم تخرج الحقوق منک الی غیرک» از این به بعد، حق از تو به دیگری تسری میکند و پای انسان یا انسانهای دیگری هم به میان میآید. «مِنْ ذَوِي الْحُقُوقِ الْوَاجِبَةِ عَلَيْكَ» کسانی که حق واجبی بر عهده تو دارند. بعد فرمودند: «وَ أَوْجَبُهَا عَلَيْكَ حُقُوقُ أَئِمّتِكَ». از بین اینها کسانی که حقشان جدیتر و استوارتر و محکمتر است، حقوق پیشوایان بر تو است. اینجا از کلمهی امام و جمع آن که ائمه میشود، استفاده شده و امام به معنای وسیع کلمه اینجا مدّ نظر است؛ یعنی کسی که بر تو مدیریت میکند و اشراف دارد و در شئون تو دخالت میکند و برای تو برنامهریزی میکند و دربارهی تو تصمیم میگیرد و این تصمیمها را به اجرا درمیآورد. جالب است که حضرت تعبیر به «سائس» میکنند؛ یعنی سیاستگذار و مدیر و کسی که به نحوی در محیط زندگی تو مداخله دارد.
«فَحُقُوقُ أَئِمّتِكَ ثَلَاثَةٌ» اینها در این محور سه گروه میشود. از همهی این سه گروه واجبتر، حق کسی است که بر تو پیشوایی و رهبری و حکمرانی دارد: «أَوْجَبُهَا عَلَيْكَ حَقّ سَائِسِكَ بِالسّلْطَانِ» بعد «ثُمّ سَائِسِكَ بِالْعِلْمِ» یعنی معلم و استاد و کسی که تو را از طریق دانش رهبری میکند. بعد «ثُمّ حَقّ سَائِسِكَ بِالْمِلْكِ» یعنی کسی که با ملک بر تو حق امامت پیدا کرده است. این مورد الان در جامعهی ما به لطف خدای متعال هیچ مصداقی ندارد و به روزگار ائمه و صدر اسلام مربوط میشود که اشخاص معامله میشدند؛ لذا به شکل طبیعی کنیز و غلام و برده داشتند و خرید و فروش میشد و یک رسم جاهلی و غلط بود که اسلام آن را مدیریت و قاعدهمند کرد و در نهایت حذفش کرد.
بنابراین وارد این قطعه از رسالهی حقوق نمیشویم؛ چون در زمان ما وجهی ندارد و هم در آیات قرآن کریم و هم در مسائل فقهی برای این مسئله، قواعد و ضوابطی نقل شده که مربوط به زمانی بود که قرار بود این مسئله از آن وضع آشفته بیرون بیاید و معلوم شود که کنیز و غلام حقی دارند و مسئله قاعدهمند شود. اسلام به تدریج این مسئله را از دایره زندگی اجتماعی خارج کرد که بحث مستقلی دارد.
بعد حضرت فرمودند: «وَ كُلّ سَائِسٍ إِمَامٌ» یعنی هر کسی که میتواند در شئون تو دخالت کند و برای تو برنامهریزی کند و تصمیم بگیرد، به نوعی سِمت پیشوایی و امامت برای شما دارد. این مربوط به بخش مقدمه رساله حقوق است که حضرت فهرست تفصیلی را مطرح کردند تا میرسد به همین بخشی که ما شروع کردیم که: «فامّا حَقّ سَائِسِكَ بِالسّلْطَانِ». امام درباره کسی که در جامعه، مدیریت عالی دارد و پیشوای جامعه است و کسانی که در سلسله مراتب او به نوعی حق مدیریت و اعمال قدرت در جامعه دارند، بحث میکنند.
حقوق متقابل پیشوایان و مردم بر یکدیگر
من از این نقطه بحث را آغاز میکنم که به نظرم خیلی جالب است و فضای بحث ما را شیرین میکند و آن عبارت از اینکه مسئله امام و پیشوا و رهبر و سلطان و مدیر عالی، در رساله حقوق، یک لنگهی حق قرار گرفته؛ یعنی ما اینجا دو کفه حق داریم و اصطلاحاً میگوییم حقوق متقابل است که یک طرف آن، حق والی و رهبر و فرمانروا و مسئول و مدیر بر مردم است و بر کسانی که تحت قدرت او قرار میگیرند. دوم هم حقوق مردم بر سلطان و پیشوا و رهبر است. از ویژگیهای فلسفهی سیاسی اسلام همین است و نکته خیلی جالبی است. اولاً جزء حقوق میشود و کاملاً جنبهی خدایی پیدا میکند و خدای تبارک و تعالی این حقوق را بین حاکمان و مردم وضع کرده و به این حقوق، جنبهی الهی داده و به صورت متقابل قرار داده است. آنچه در فلسفه سیاسی اسلام پسندیده شده، یک قرارداد اجتماعی نیست که مثلاً دو گروه با هم قرار بگذارند تا یک گروه رئیس شوند و یک گروه مرئوس و طبق تفاهمی که با هم میکنند، بخواهند برنامهها را پیش ببرند.
فساد حکومتهای غیرالهی
البته فرض بدتری هم داریم و آن اینکه کسانی بر اساس زور و قدرت و امثال اینها حکومت پیدا کنند؛ نظیر مدلهای استبدادی و دیکتاتوری که در گذشته فراوان بوده و مردم و جامعه ما به صورت گسترده قبل از انقلاب اسلامی تجربه کردهاند و الان در اطراف ما، کشورهایی از این قبیل هستند؛ مثلاً رژیم آل سعود. پایه مشروعیتشان چیست و بر اساس چه حقی اعمال مدیریت میکنند؟ آیا مردم اینها را انتخاب کردهاند؟ آیا قراری بین اینها و مردم گذاشته شده؟ آیا انتخاباتی برگزار شده؟ آیا اینها دارای ظرفیتهای علمی و معنوی و اخلاقی و فضائل عالی هستند؟ یک رژیم کهنه منحوس منحط قدیمی صددرصد استبدادی و دیکتاتوری است. یک خانواده که بر اساس یک جریان طولانی مسلط شده و معمولاً، نه در تمام موارد، پشت سر این جریانها اراده بالاتری است. متأسفانه طراحیهای منطقهای ما کاملاً طراحیهای انگلیسی بوده است. بر این اساس اینجا دولتی به نام دولت آل سعود شکل میگیرد و اینها را به منابع عربستان مسلط میکنند و با تکیه بر سر نیزه و قدرت اقتصادی که این خانواده پیدا کردهاند و با حمایت اربابانشان و دستگاه استکبار جهانی، حکمرانی میکنند و به ضوابط الهی و قواعد حقوق بشر پاسخگو نیستند و اعتنا ندارند.
ما مشابه این را در کشور خود تجربه کردهایم و هنوز از آن زمان خیلی فاصله نگرفتهایم. البته نسل جدید ما آن دوره را نمی شناسد و لطف خدای متعال شامل حالشان شده و اصلاً تشخیص ندارند که زندگی در یک رژیم سر تا پا استبدادی یعنی چه! ما این را در زمان پهلوی اول و دوم و قبل از آن تجربه کردهایم. صرفاً قدرت و پول و زور حاکم بود.
بعضی مدلهای جدیدتر هم در دنیا تجربه شد و آن قراردادهای اجتماعی و دموکراسی و انتخابات است که یک بحث طولانی دارد. البته از مدل دیکتاتوری بهتر است. در آنجا کسانی که فرمانروا میشوند، منابع اقتدار و قدرت و منابع طبیعی کشور در اختیارشان قرار میگیرد و دربارهاش تصمیم میگیرند. مسئولان طبق قراردادهایی و بر اساس انتخابات، سر کار میآیند، اما اگر دقیق و عمیق شویم، پشت صحنهاش حرفهای دیگری است و انتخابهای خالصی وجود ندارد. کسانی از پشت صحنه شرایط را مدیریت میکنند تا چه کسی و کدام حزب، سر کار بیاید. در کشورهای غربی و آمریکا این امور وجود دارد و تحت تأثیر لابی صهیونیستی قرار دارند.
لابیگریها خیلی جدی و تودرتو و کاملاً پیچیده است که به اصطلاح دموکراسی هدایتشده است و کاملاً تحت برنامه است و تا در جای دیگری تأیید نشود و تصمیم گرفته نشود، اینها موفق نمیشوند پای میز قدرت بیایند.
شیوه حکمرانی اسلامی
شیوهای که در اسلام است، هیچ کدام اینها نیست و آنچه در حاکمیت و حکومت اسلامی تعریف شده، اولاً ریشه در حق الله دارد؛ یعنی حق قانونگذاری و سلطنت و حاکمیت و فرمانروایی، فقط و فقط از آنِ خدای تبارک و تعالی است. خداوند این حق خود را با قواعدی در زندگی اجتماعی مردم جاری میسازد. به این ترتیب کسی در این محیطِ قدرت و حق الهی میتواند صاحب قدرت و تصمیم شود که شرایط خاصی داشته باشد. مثلاً عالم به احکام الهی باشد، متقی باشد، پارسا باشد، شجاع باشد، عادل باشد تا اِعمال مدیریت او مشروع باشد.
دوم اینکه چنین کسی باید در جامعه مقبولیت هم داشته باشد و حضور اجتماعی و بیعت در سمت دیگر پیشبینی شده است. به این ترتیب، یک حکمرانی خوب و جذاب و مطلوب ایجاد میشود که در این حکمرانی دو سمت مسئله کاملاً دیده شده، هم سمت کسی که امانت در اختیار او قرار میگیرد و هم کسانی که در این جامعه زندگی میکنند؛ یعنی مردم. بین اینها حقوق به صورت متقابل برقرار میشود و طرفین بر عهده یکدیگر حقوقی دارند و کاملاً ضابطهمند و قاعدهمند میشود که از آن به حکمرانی خوب تعبیر میکنند. امروزه بشریت، با همت ملت ایران، این مدل جدید از حاکمیت را مشاهده میکنند که یک تجربه کاملاً نو و جدید و جذاب در حکمرانی است.
پس اینجا مسئله حق مطرح میشود؛ به این صورت که پیشوا و کسی که مدیریت و رهبری جامعه که ایجاد نظم و امنیت و رفاه و رشد فکری و معنوی و اخلاقی برای جامعه و تأمین عزت و استقلال و شکوه ملی باشد، به امانت به او سپرده میشود، و اشخاص یا نهادهایی که به واسطه او امکان مداخله در زندگی مردم پیدا میکنند، بر مردم حق پیدا میکنند. از طرف دیگر مردم مجموعه حقوق عظیمی بر والی و پیشوا و مدیر عالی و مدیران میانی جامعه پیدا میکنند. خب این حقوق را چه کسی وضع کرده است؟! خدای متعال؛ لذا صرفاً یک قرارداد اجتماعی نیست. به اصطلاح خالق حق و صاحب حقوق و خالق و صاحب مردم و ولیّ همه، قرار داده و تنظیم کرده و به وسیله پیامبر، این نظام را معرفی کرده و پیشنهاد داده و بدین ترتیب چیزی به نام حقوق پیشوایان شکل میگیرد.
به این ترتیب بخش جدید رسالهی حقوق با حق امام و سلطان و پیشوا ـ یا به تعبیر زیبای حضرت، ائمه ـ شروع میشود.
در بخش نخست اشارهای داشتیم به زیبایی حکومت الهی و اسلامی که در آن، حقوق متقابل بین پیشوایان و مردم جریان پیدا میکند و منشأ حقوق هم خدای متعال است؛ یعنی مشروعیت کسی که میخواهد درباره مردم و زندگی و دین و دنیای آنها تصمیم بگیرد و برنامهریزیهای کلان داشته باشد، از سوی خدای متعال است. مردم نیز درباره این پیشوا حقوقی دارند که خدای متعال آن را ارائه کرده که در فهرست رساله نورانی به بخش دوم خواهیم رسید. فعلاً داریم دربارهی حقوق پیشوایان و رهبران صحبت میکنیم.
نتایج رعایت حقوق متقابل حاکمان و مردم
عمدتاً کلیدهای بحثهای مرتبط با حوزهی سیاسی، از نهج البلاغه امیرالمؤمنین (علیه السلام) و کلمات مولا به دست میآید. البته بخشی هم از پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. به هر حال، حضرت علی (علیه السلام) فرمودند: «وَ أَعْظَمُ مَا افْتَرَضَ سُبْحَانَهُ مِنْ تِلْكَ الْحُقُوقِ حَقُّ الْوَالِي عَلَى الرَّعِيَّةِ» از عظیمترین حقوقی که خدای تعالی بر تو و بر مردم واجب کرده، حقوق پیشوا و فرمان روا بر مردم است و به طور متقابل «حَقُّ الرَّعِيَّةِ عَلَى الْوَالِي»، یعنی حق مردم بر والی و مدیر و رهبر؛ پس دو طرفه است.
امام از تعبیر بسیار زیبای «فریضه» استفاده میکنند و میفرمایند: «فَرِيضَةٌ فَرَضَهَا اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِكُلٍّ عَلَى كُلٍّ» این همان واجبی است که خدای متعال بر عهده همه قرار داده است. نتیجه این حقوق متقابل بین مردم و پیشوایان چیست؟ فرمودند: «فَجَعَلَهَا نِظَاماً لِأُلْفَتِهِمْ» به این ترتیب خدای تبارک و تعالی بین آنها الفت برقرار میکند. ویژگی حکومت و سیاست اسلامی این است که بین مردم و مدیریت عالی جامعه رابطه الفت است و از رهگذر رعایت این حقوق، بین آنها الفت برقرار میشود.
ضمناً فراموش نکنیم که: «فَلَيْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِيَّةُ إِلَّا بِصَلَاحِ الْوُلَاةِ وَ لَا تَصْلُحُ الْوُلَاةُ إِلَّا بِاسْتِقَامَةِ الرَّعِيَّةِ» امکان ندارد که مردم به خیر و صلاح خود برسند، مگر از رهگذر ولایت صالح و مدیران عالی که دارای صلاح و سداد هستند. از سوی دیگر هیچ وقت هم مدیران عالی نمیتوانند وظایف خود را به شایستگی انجام بدهند مگر با همراهی و استقامت مردم. وقتی مردم و مدیران جامعه دستشان به دست هم داده شود، بر اساس حقوق الهی، چنین جامعه ای به خیر و صلاح خود دست پیدا خواهد کرد و به خوش بختی میرسد.
بعد حضرت ادامه دادند: «إِذَا أَدَّتْ اَلرَّعِيَّةُ إِلَى اَلْوَالِي حَقَّهُ وَ أَدَّى اَلْوَالِي إِلَيْهَا حَقَّهَا» اگر جامعه به این بلوغ برسد که مردم، حق والی را به او پرداخت کنند و آن پیشوا و فرمانروا هم حق مردم را ادا کند، امام هفت نتیجه و خروجی را معرفی میکنند:
اول «عَزَّ الْحَقُّ بَيْنَهُمْ»؛ حق در بین مردم و حکومت عزیز میشود.
دوم «وَ قَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّينِ»؛ آیین حق و دین خدا استوار میشود.
سوم «وَ اعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ»؛ عدالت در جامعه بر پا میشود.
چهارم «جَرَتْ عَلَى أَذْلَالِهَا السُّنَنُ»؛ سنتهای الهی و نبوی در جایگاه خودش مستقر میشود. یعنی سبْک زندگی دینی و الهی و مورد پسند حضرت حق در جامعه برقرار میشود.
پنجم «فَصَلَحَ بِذَلِكَ الزَّمَانُ»؛ زمان اصلاح میشود؛ یعنی از همه ظرفیتها بهموقع و با رعایت شرایط استفاده میشود.
ششم «طُمِعَ فِي بَقَاءِ اَلدَّوْلَةِ»؛ چنین حاکمیت و نظامی دوام پیدا میکند.
هفتم «يَئِسَتْ مَطَامِعُ اَلْأَعْدَاءِ»؛[1] دشمنان ناامید میشوند.
این هفت برکتی است که از رهگذر رعایت حقوق متقابل بین فرمانروایان و مردم، به مردم میرسد و تقریباً میشود گفت که مردم در این صورت به همهچیز رسیدهاند.
یکی از راههای شاد کردن دشمن این است که والی حق مردم را و مردم حق والی را نشناسند و ادا نکنند.
اگر این حقوق متقابل رعایت نشود، حق، ذلت پیدا میکند؛ دین امکان اجرا و تحقق را از دست میدهد؛ عدالت زیر پا گذاشته میشود؛ سنتهای الهی و روش زندگی دینی از دست میرود؛ عمر و زمان جامعه و فرصتهای شکفتن تضییع میشود و از دست میرود. چنین حکومتی دوام ندارد و دشمنان امیدوار میشوند تا بر آن مسلط شوند و به همهی منابع آن سلطه پیدا کنند.
البته امیر مؤمنان (علیه السلام) فرمودند که حق، گفتنش و توصیف کردنش به زبان آسان و شیرین است. بهراحتی میتوان گفت و شنید و توضیح داد: «فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الْأَشْيَاءِ فِي التَّوَاصُفِ»؛ اما: «وَ أَضْيَقُهَا فِي التَّنَاصُفِ»[2] آنجا که بحث رعایت حق است، کار دشوار و سختی است و وقتی هم که حقوق متقابل میشود، این قصه در موردش سختتر میشود.
حکومت، امانتی الهی است
برمیگردم به متن رساله. اولین جمله خیلی تکاندهنده بود. الان حضرت با مردم دارند صحبت میکنند دربارهی پیشوا و رهبر و نظام با این فرض که این رهبر و نظام، مشروع و پیشواییاش مشروع و مورد تأیید حضرت حق است و بر اساس قواعد دین شکل گرفته است.
اولین نکته که امام (علیه السلام) مطرح کردهاند و خیلی به نظرم این نکته تکاندهنده است این است که بدان تو برای این نظام و حکومت و رهبر، امتحان هستی: «فَأَنْ تَعْلَمَ أنّكَ جُعِلْتَ لَهُ فِتنَة وأنَّهُ مُبْتَلىً فِيكَ بمَا جَعَلَهُ اللهُ لَهُ عَلَيْكَ مِنَ السُّلْطَانِ». اینکه گفتم این بحث دربارهی پیشوایی مشروع است، از اینجا برداشت میشود: «بمَا جَعَلَهُ اللهُ»؛ چون خداوند این حق پیشوایی را به او داده تا برنامهریزی و مدیریت کند.
بنابراین بدان که برای آنها عامل آزمایش و امتحان هستی و آنها هم دربارهی تو در معرض امتحان هستی و آنها هم دربارهی تو در معرض امتحانهای سخت هستند و به طور متقابل در معرض آزمایش هستید. اینجا یک نکتهی کلیدی و زیبا به ما میگوید و آن این است که اساساً حکومت و فرمانروایی و مدیریت در منطق اسلام، صرفاً یک امانت و امتحان است. قرآن کریم دربارهی حضرت ابراهیم (علیه السلام) میفرماید: «وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا؛[3] و چون ابراهيم را پروردگارش با كلماتى بيازمود، و وى آن همه را به انجام رسانيد، [خدا به او] فرمود: من تو را پيشواى مردم قرار دادم». اصل حاکمیت ابتلا است و والی باید این نگاه را داشته باشد و مردم هم دربارهی او چنین نگاهی داشته باشند که مسئله حاکمیت یک امانت الهی است.
در نگرش اسلامی، بین والی و مردم، تکلّفی وجود ندارد و فضای بین آنها فضای مبادله و رعایت یک امانت است و فضایی که شکل میگیرد، عبارت است از تعاون و همکاری خالصانه تا باری را که خدای متعال بر عهده هر دو گذاشته، با کمک هم به مقصد برسانند.
در اینجا یک جملهی جالب و شیرین از ابوذر میخوانم که شخصیت برجستهای در بین اصحاب پیامبر عزیز ما است. ابوذر نقل میکند که: به پیغمبر عرض کردم: یا رسول الله! میشود به من هم مسئولیتی بدهی؟ پیامبر دستشان را روی شانه من گذاشتند و فرمودند: «یا اباذر، انَّک ضعیفٌ و انّها اَمانَةٌ و انّها یوم القیامة خزیٌ و ندامة؛ ای ابوذر! تو ضعیف هستی و حکومت امانت است و روز قیامت خواری و پشیمانی را به همراه دارد». چقدر دقیق است. تو آدم ضعیفی هستی، خوبی، عابدی، زاهدی، انقلابی هستی، حزب اللهی هستی، در میدانهای اجتماعی آرمانگرا هستی و ویژگیهای خیلی خوبی داری، اما برای این کار ضعیف هستی. کفایت میخواهد. حاکمیت امانت است و اگر یک آدم ضعیف چنین مسئولیتی را بر عهده بگیرد، در قیامت، پریشان و پشیمان میشود.
«الاّ من اخذها بحقّها و ادّی الذی علیه فیها؛[4] مگر برای کسی که آن را همراه با حقش بگیرد و حقی را که در آن به عهده او است، بپردازد». مگر کسی که توانمند است و صلاحیت دارد این امانت را بر عهده بگیرد و حق این امانت را ادا کند.
مردم باید خیرخواه حاکمان باشند
جمعبندی بحث اینکه مردم باید بدانند کسی که این امانت بر عهدهاش قرار گفته، یک وظیفه و مسئولیت عظیم در پیشگاه خلق و خالق بر عهدهاش آمده و با فرض اینکه آن شخص برای این امانت صالح باشد، از جهت صلاحیت علمی و اهلیت و...، مسئولیتش خیلی بزرگ است. او میخواهد برای تأمین امنیت و سلامت و رفاه و معیشت و عدالت و عزت و استقلال ملی و عزت جهانی برنامهریزی کند و امور را پیش ببرد؛ لذا این امانت با این فرض به دست او داده میشود که اهلش باشد. حالا تو و جامعه و مردم باید اینجا مدیریت را یاری و کمک کنید.
تمام این حقوق خلاصه و جمعبندی و واژهگذاری شده و اسمش شده است «خیرخواهی» که با تعبیر «النصیحه لائمة المسلمین» در روایات وارد شده است.
حق مسئولان بر مردم چیست؟ حق امام جامعه و حکومت بر جامعه چیست؟ «خیرخواهی»؛ یعنی مردم باید دربارهی آنها خیرخواهی قلبی و زبانی داشته باشند، برای آنها دعا کنند، به آنها ابراز محبت کنند، آنها را راهنمایی کنند، انتقاد کنند و بر عملکرد آنها نظارت داشته باشند تا آنها را در انجام این وظیفه بزرگ کمک کنند.
خدا را قسم میدهم به حق اولیای خودش، به همهی ما این توفیق را بدهد که بتوانیم حق والیان و رهبر عزیزمان را ادا کنیم؛ انشاءالله.