متن رساله حقوق امام سجاد علیه‌السلام، حقوق معلمین «۲» 1394/11/11


پیوند های مرتبط »
فایل pdf
متن رساله حقوق امام سجاد علیه‌السلام، حقوق معلمین «۲»

ضرورت قدردانی از معلمان

معلم نه فقط بر شاگردان، بلکه بر اولیا و بر کل جامعه حق دارد. نقل شده که امام حسین (علیه السلام) معلم فرزندش را ـ که اسمش عبدالرحمن بود ـ و سوره‌ی حمد را به فرزند آن حضرت تعلیم داده بود، خواستند و هزار دینار به او هدیه دادند و لباس گران قیمت تقدیم کردند و بعد هم فرمودند: دهانش را پر از دُر کنید.[1] خیلی شگفت‌انگیز است که حضرت در مقابل آموزش یک سوره‌ قرآن این قدر پاداش دادند. جالب آنکه فرمودند: کاری که من کردم، در برابر کاری که او کرده، چیزی به حساب نمی‌آید. حضرت خواستند قیمت کار معلم را به رخ همه بکشند.

غرض اینکه خانواده‌های ما بحمدالله قدرشناس هستند؛ مخصوصاً نسبت به معلمان ابتدایی. حس خوبی در جامعه‌ و شاگردان ما هست که خود را تا آخر عمر مدیون معلم‌های ابتدایی می‌دانند. حالا اگر در مواردی بی‌دقتی و کم‌لطفی می‌شود، امیدواریم آنها هم دقت کنند تا معلم‌های ما با روحیه‌ بهتری در کلاس‌های درس حاضر شوند.

 

معلمان و دغدغه مال حلال

بسیار بجا است کسی که معلم است و جایگاه رفیع تعلیم را دارد، در مال حلال دقت داشته باشد. البته معلمان عزیزمان در رعایت امانت و رساندن وظیفه‌ای که دارند، در جلسات درس و ایام تحصیل، به‌خوبی کار خود را انجام می‌دهند؛ لذا در مورد حقوق و مزایای خود هیچ دغدغه‌ای نداشته باشند؛ چراکه حق طبیعی آنها است که در اختیارشان قرار می‌گیرد و ان‌شاءالله موجب برکت زندگی‌شان شود.

 

تأثیر برخورد مناسب با معلمان

نوع رفتار والدین در مقطع ابتدایی، روی روحیات معلم و نشاط و فضای ارتباطی‌اش، بدون تردید خیلی مؤثر است. به نظر من همه‌ی ما به نوعی باید از آنها پشتیبانی کنیم. هم خانواده‌ها و هم دستگاه تعلیم و تربیت و آموزش و پرورش و مراکز آموزش عالی، باید حمایت کنند از کسی که وسط میدان تعلیم و تربیت است. همه باید به او نشاط و روحیه و انگیزه بدهند تا او بتواند از عهده‌ آن کار بسیار بزرگ و مسئولیت عظیم به‌خوبی برآید. اهمیت این مسئله در ارتباط با معلمان ابتدایی ده‌ها برابر است؛ چون کار سختی است و از مصادیق مشاغل سخت محسوب می‌شود. باید همه حمایت کنند؛ مخصوصاً حمایت‌های روحی و معنوی.

ممکن است برخی معلم‌ها در روش کارشان اشکالات و اشتباهاتی هم وجود داشته باشد که طبیعی است. خود آنها هم از انتقاد استقبال می‌کنند؛‌ منتها نحوه‌ انتقال آن اشکال باید کریمانه و بزرگ‌منشانه و با رعایت حریم معلم باشد.

 

معلم بزرگ قرن ما

جامعه‌ ما مدیون معلم بزرگ زمانه‌ ما است. خدای متعال به جامعه‌ ما منت گذاشت و معلمی را به ما داد که هم درس دین به ما داد و هم درس دنیا. معلم خیر بود؛ یعنی درس افتخار، عزت، شکوه، عظمت، آزادی، شجاعت، توحید، معنویت، اخلاق و نورانیت داد و آن کسی نبود، جز امام خمینیِ بزرگ و عزیز که یگانه‌ زمان ما بود. چه بگوییم درباره‌ ایشان؟ مثل فردایی قدم‌های مبارک این معلم بزرگ و استاد عظیم ملت ما به این خاک نهاده شد.

همه‌ی ما از امام یاد گرفته‌ایم و پای درس و مکتب او نشسته‌ایم و خدا را شاکریم که در نظامی زندگی می‌کنیم که شخص اولش، معلم اول است. این اتفاق مبارکی است. شاید در گذشته‌ها کسی بوده که علاوه بر حق فرمانروایی، حق معلمی هم داشته است؛ اما در دنیای امروز، فردی را نمی‌شناسیم که چنین ویژگی داشته باشد.

این نظام، برگرفته‌ از نظام انبیا و اولیا است؛ لذا فرمانروای کشور باید معلم و فقیه و دانشور باشد و در رتبه‌ بسیار بالای علم و دانش باشد. امروز هم بحمدالله این توفیق را داریم که رهبر ما معلم اول همه‌ی ما است و حقیقتاً جامعه‌ ما دائماً از نور معرفت و علم ایشان بهره‌مند می‌شود و خدا را به خاطر این مسیر روشن شاکریم. فراموش نکنیم که: «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ؛[2] اگر سپاسگزارید، هر آینه افزون‌تر به شما می‌دهم».

 

ارزشمندی تعلیم خیر

در روایات ما از تعبیر «معلم الخیر» استفاده شده که تعبیر دقیقی است. معلم الخیر یعنی کسی که خیر را تعلیم می‌دهد؛ حال این خیر می‌تواند دنیایی یا آخرتی باشد.

در اسلام هر علمی و هر معلمی تجلیل نمی‌شود. در دستگاه ارزشی ما علمی تجلیل می‌شود که نافع و ارزشمند و سودمند به حال دین و دنیای مردم باشد. معلمی که این دانش سودمند را به مخاطبان برساند، جایگاه رفیع و بالایی دارد.

خدای متعال به جناب موسی بن عمران خطاب می‌کند: «تَعَلَّمِ الخَیرَ وَ عَلَّمهُ النّاسَ؛[3] خوبی را یاد بگیر و به مردم یاد بده». بعد فرمودند که من آینده‌ معلم خیر و کسانی را که از او یاد می‌گیرند، پر نور و قبرشان را نورانی می‌کنم تا حدی که هیچ نگرانی نداشته باشند.[4]

در بیانی نورانی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل شده که خداوند و فرشتگان و حتی مورچه‌ها در لانه‌های خودشان و ماهی‌ها در دریا‌ها بر کسی که مردمان را خیر بیاموزد، درود می‌فرستند و برای او طلب رحمت می‌کنند[5] و در روایت دیگری دارد که برای او استغفار می‌کنند.

تعبیر معلم الخیر، بیانگر علم نافعی است که دنیای مردم را آباد می‌کند و آخرت آنها را رونق می‌بخشد. البته آنجایی که این دانش، معرفت الهی و خداشناسی و انسان‌شناسی باشد، مخاطب را وارد عالم خودشناسی و خداشناسی و جهان‌شناسی کند، او را در مسیر رسیدن به کمال یاری کند، فضائل انسانی و اخلاقی را به جان او بنشاند و از زیبایی‌های زندگی انسانی بگوید، دیگر ارزش آن قابل توصیف نیست.

 

هر معلمی می‌تواند معلم توحید باشد

توحید دانش و علم اول است و همه‌ی دانش‌های دیگر باید در مسیر آن باشند. البته معلمان عزیز و ارجمند ما در هر رشته‌ای تدریس می‌کنند، قدر خودشان را بدانند. این مواجهه‌ با شاگرد و فرصتی که خدا به آنها داده، یک فرصت استثنایی است که می‌توانند از آنجا دل‌ها را به حضرت حق و توحید گره بزنند. این فرصت، فرصت مغتنمی است.

کسی احساس نکند که من فیزیک یا شیمی یا جامعه‌شناسی درس می‌دهم و این درس به دین مربوط نمی‌شود؛ نه؛ همه‌ی معلمان، بدون استثنا، کلاس‌ها و مجالس درسشان را از این خیر عظیم آکنده سازند و دل و جان مخاطب را متوجه حضرت حق کنند و به این ترتیب کار خود را به انبیا و اولیای الهی گره ‌زنند.

خداوند در قرآن می‌گوید: نقطه‌ اولتان این بود که چیزی نمی‌دانستید: «وَاللّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئًا؛[6] و خدا شما را از شكم مادرانتان، در حالى كه چيزى نمى‏دانستيد، بيرون آورد». در ادامه هم می‌فرماید ما شما را برای علم به دنیا آورده و تجهیزاتش را هم به شما داده‌ایم: «وَجَعَلَ لَكُمُ الْسَّمْعَ وَالأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ؛ و براى شما گوش و چشم‌ها و دل‌ها قرار داد. باشد كه سپاسگزارى كنيد».

امکانات را هم خدای متعال در اختیار شما قرار داده است. در حقوق اعضا مفصل صحبت شد که این نعمت‌ها برای این است که شکرگزار باشیم و شکر این توان و تجهیزات و لوازم و اعضا و جوارح، این است که به دانش و معرفت در پیشگاه حضرت حق برسیم و بنده شایسته‌ باشیم.

 

تبیین آداب و حقوق استاد در یک آیه

آیه‌ 66 ام سوره‌ مبارکه‌ کهف، در کلام بزرگان و استادان ما، جامع آداب و حقوق استاد معرفی شده است. سوره‌ مبارکه‌ کهف، قصه‌های عجیبی در خود دارد و برخی قصه‌هایش، فقط یک بار در قرآن آمده است. از جمله خود قصه‌ اصحاب کهف که قصه‌ عجیبی است و از جمله داستان حضرت موسی که از داستان‌هایی است که در قرآن کریم خیلی مطرح شده است.

در این سوره، قطعه‌ای از داستان حضرت موسی روایت شده که منحصر به فرد است و آن‌، داستان شرفیابی ایشان به عنوان یک پیامبر بزرگ برگزیده‌ صاحب کتاب، به محضر یک استاد و شیوه‌ مواجهه‌ با آن استاد است. انسان این قطعه از قرآن کریم را که مطالعه می‌کند، حس عجیبی پیدا می‌کند. قرآن در اینجا غوغا کرده است.

حضرت موسی، برگزیده و صاحب کتاب است. در این قطعه از سوره‌ مبارکه‌ کهف حکایتی را مطرح می‌کند که این پیامبر با آن شأن پیامبری و عصمت و علم و کتاب، باید به پا خیزد و رنج سفر را بر خود هموار سازد و حرکت کند؛ آن‌هم با آن همت عالی که درباره‌ آن همت عالی می‌گوید: «وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِفَتَاهُ لَا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُبًا ؛[7] و [ياد كن] هنگامى را كه موسى به جوان [همراه] خود گفت: دست‌بردار نيستم تا به محل برخورد دو دريا برسم؛ هر چند سال‌ها سير كنم». اگر شصت یا هفتاد سال طول بکشد، باید این راه را بروم و به محضر استاد و کسی شرفیاب شوم که علمی دارد تا از محضر او بهره‌ علمی بگیرم.

حتی اگر پیامبر هم باشی، باز باید یادت باشد که: «وَفَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ؛[8] و برتر از هر داننده‏اى داناترى هست‏». در برخی روایات است که به موسی گفتند: در این عالَم، عالِم‌ترین کیست؟ گفت: من هستم. گفتند: کسی هست که چیز‌هایی دارد که تو نداری. تو در علم شریعت اول هستی و او در علم معنا و باطن. دانش دیگری هست که تو از او حظی نداری و باید محضر او شرفیاب شوی.[9]

حضرت موسی با آن همت، رفیق راه برای خودش فراهم می‌کند که نوشته‌اند یوشع بن نون بوده[10] که او هم از اوصیا و دارای رتبه‌ بالایی بوده است. قرآن درباره‌ او تعبیر «فتی» را دارد که یعنی جوان مرد. جوان رشید رعنا و صاحب فضیلت است که در این مسیر، حضرت موسی را تا رسیدن به مقصد عالی که شرفیابی به محضر استاد است، همراهی می‌کند.

قرآن داستان را این‌گونه ادامه می‌دهد: «فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا؛[11] تا بنده‏اى از بندگان ما را يافتند كه از جانب خود به او رحمتى عطا كرده و از نزد خود بدو دانشى آموخته بوديم».

موسی (علیه السلام) با مقدّماتی که در آن‌ نکته‌های لطیف و هنری و زیبای بسیاری نهفته است، به محضر این رجل الهی می‌رسد. البته در این آیه نامی از او برده نشده است. «عبدی» از «عبادنا» که هم به او رحمت دادیم و هم دانش؛ یعنی دل دریایی از رحمت الهی دارد و دانش مخصوصی به او داده‌ایم.

خب، این دو، او را در مجمع البحرین پیدا کردند که می‌گویند کنار دریا بود. بعضی می‌گویند کنار دریا جای بسیار خوبی برای پیدا کردن چنین احساس و عطایای الهی است.

حالا محضر استادی شرفیاب شد که بنا بر برخی روایات، خضر (سلام الله علیه) بوده است. آیه‌ 66 سوره کهف سرآغاز سخنان رد و بدل شده بین آن دو پیامبر بزرگ الهی است.

قبل از آنکه به بحث اصلی بپردازم، نکته‌ای می‌گویم. مرحوم شهید ثانی کتابی دارد به نام منیه المرید که آقای دکتر حجتی آن را به نام «آداب تعلیم و تعلم در اسلام» ترجمه‌ آزاد کرده‌اند. کتاب خیلی شریفی است که درباره آن هر چه بگوییم، کم است. البته ترجمه‌های دیگری هم دارد. واقعاً به چنین کتاب و مکتبی باید افتخار کرد که چنین فراورده‌ای در علم و دانش‌اندوزی و دانشجویی و حقوق متقابل استاد و شاگرد و آداب تعلیم و تعلم دارد.

مرحوم شهید ثانی ذیل این آیه‌ کریمه حدود 22 یا 23 نکته از لطایف و زیبایی‌های ارتباط بین معلم و شاگرد و حقوق بین آنها و علم و عالم و... استخراج کرده‌اند. افراد علاقه‌مند به این مباحث، به آن کتاب مراجعه کنند.

به هر ترتیب، وقتی که موسی (علیه السلام) با خضر (علیه السلام) روبرو شد، گفت: «هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا؛[12] آيا تو را به شرط اينكه از بينشى كه آموخته‌شده‏اى به من ياد دهى، پيروى كنم؟». برخی از محققین و مفسرین جدید گفته‌اند که نکته آیه عبارت است از مواجهه‌ استاد و شاگرد و اینکه در این مواجهه چه اتفاقی باید بیفتد. آیه با کلمه‌ «هل» شروع می‌شود و این هفت هشت کلمه حاوی نکته‌های زیبایی است.

در این آیه مقام معلم و جایگاه شاگرد فهمیده می‌شود، و روح توحید بین معلم و شاگرد جاری می‌شود. در این مواجهه می‌توانید اوج فروتنی و ادب و خاکساری را ببینید و حس کنید. دائماً به خودتان یادآوری کنید که این شاگرد، خودش استاد کل و معلم زمانه‌ خود و پیامبر است؛ آن‌هم نه یک پیامبر معمولی، بلکه پیامبر صاحب شریعت. با این حال متواضعانه می‌گوید: «هَلْ أَتَّبِعُكَ» به من اجازه می‌دهی پشت سر تو حرکت کنم؟ اجازه می‌دهی با تو همراه شوم؟

این مبالغه‌ در تواضع و آخر خاکساری و تواضع در مقابل استاد است. اجازه می‌گیرد، فروتنی می‌کند، خودش را تابع معرفی می‌کند. در این همراهی قرار است چه اتفاقی بیفتد؟ «عَلَى أَن تُعَلِّمَنِ» تو به من دانش خود را بدهی. این اعلام نیاز است. «مِمَّا عُلِّمْتَ» آخر تو خیلی بهره داری. از آنچه به تو داده‌اند، نصیبی را به من کرامت کن.

این همان نگرش توحیدی است. یعنی همان طور که حق، بر تو منت گذاشته و به تو احسان کرده، آن دانش را در اختیار من بگذار. کلمه‌ «تبعیت» اوج فروتنی و تسلیم را در برابر استاد نشان می‌دهد.

من از ارتباط با تو دنبال این نیستم که جایی بروم و پز بدهم و کیسه‌ای برای خودم بدوزم و دنیای خودم را آباد کنم؛ نه؛ من نیتم خالص است. «عَلَى أَن تُعَلِّمَنِ» من آمده‌ام تا از علم تو بهره‌مند شوم و هدفم از این شرفیابی علم است. من نمی‌خواهم با تو هماوردی کنم؛ بلکه تو همچنان استادی و من می‌خواهم از آنچه به تو داده‌اند، استفاده کنم و شاگرد باشم و همین که بخشی از دانش تو به من برسد، برای من خیلی مهم است.

از عبارت «هَلْ أَتَّبِعُكَ» آمادگی روحی و اقبال و اشتیاق فهمیده می‌شود. یعنی من در خدمتم و آماده‌ام برای فیضی که باید از سوی تو به من برسد و من قدر آنچه را خدای متعال به تو شرافت کرده است، می‌دانم.

کلمه‌ «رشد» هم خیلی کلمه‌ عجیبی است. یعنی می‌خواهم دست مرا بگیری و مرا رشد دهی. نمی‌خواهم صرفاً اطلاعاتی به من داده شود و به سواد من اضافه کنی؛ بلکه می‌خواهم در کنار تو رشید شوم و پرورش یابم. روح و جان و عقل من در کنار یک معلم شایسته و رشید، به جایگاه عالی برسد.

 

علم حقیقی در بندگی است

همه‌ باید بدانیم که موسای عصر هم که باشیم، باید دنبال خضر و علم باشیم. همه‌ی ما باید دنبال استاد خوب و معلمی باشیم که ما را به سمت خدای متعال رهبری کند و رشدمان دهد. یادمان باشد که حقیقت علم و علم حقیقی در بستر بندگی است. اگر «عبد» شویم، رحمت و علم الهی را دریافت خواهیم کرد؛ مخصوصاً علم حقیقی که معرفت الله است. راه اتصال به اولیای الهی، برگزیدن طریق بندگی است.

معلمی که حق حیات به گردن جامعه‌ی ما دارد، معلمی بود که راه و رسم بندگی را برای ما به ارمغان آورد. علم او مایه خیر و سعادت دنیا و آخرت بود.

ما در برابر روح باعظمت او تعظیم می‌کنیم و برای او درجات بالا و والا از درگاه خدای متعال می‌خواهیم و این امانت شیرین نظام اسلامی و ولایت الهی را که به ملت ما سپرد، مثل جانمان حفاظت می‌کنیم و به نسل‌های بعدی می‌سپاریم؛ ان‌شاءالله.

 



[1]. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج44، ص191، حدیث 3.

[2]. ابراهیم (علیه السلام): ۷.

[3]. ری‌شهری، میزان الحکمه، حدیث 13823.

[4]. «فَاِنّی مُنَوِّرٌ لِمُعَلِّمِی الخَیرِ وَ مُتَعَلِّمیهِ قُبوُرَهُم حَتّی لا یَستَوحِشوُا بِمَکانِهِم؛ زیرا من گورهای آموزگاران و آموزندگان خوبی‌ها را روشن می‌سازم تا از جای خود احساس وحشت و تنهایی نکنند». همان.

[5]. «اِنَّ اللهَ وَ مَلائِکَتَهُ حَتَّی النَّملَةَ فی حُجرِها وَ حَتَّی الحوُتَ فِی البَحرِ یُصَلّوُنَ عَلی مُعَلِّمِ النّاسِ الخَیرَ؛ خداوند و فرشتگان او و حتی مورچه در لانه‌اش و حتی ماهی در دریا، بر کسی که به مردم خیر و خوبی بیاموزد، درود می‌فرستند». میزان الحکمه، حدیث 13818.

[6]. نحل: 78.

[7]. کهف: 60.

[8]. یوسف: 76.

[9]. «در كتاب صحيح بخارى از ابن عباس از اُبىّ‏بن كعب آمده كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمودند: روزى حضرت موسى در حال خطبه خواندن، مورد سؤال بنى‏اسرائيل قرار گرفت كه عالم‏ترين افراد كيست؟ موسى گفت: من هستم. خداوند موسى را مورد عتاب قرار داد كه: چرا نگفتى خدا بهتر مى‏داند؟ خضر از تو عالم‏تر است. موسى گفت: خضر كجا است؟ خطاب آمد: در منطقه‏ مجمع‏البحرين است... ». محسن قرائتی، تفسیر نور، ذیل آیه 60 سوره کهف.

[10]. طبرسی، مجمع البیان، ذیل آیه 60 سوره کهف.

[11]. کهف: 65.

[12]. همان: 66.



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *