گزارشی از سوره فجر
سوره مبارکه فجر موضوع گزارش ما است. قصد ما شرح و تفسیر نیست، نه این کار از ما ساخته است و نه در فرصتهای کوتاه ممکن است. اصطلاحاً یک گام بالاتر از ترجمه است؛ لذا اسمش را گزارش میگذاریم؛ گزارشی از مضامین سوره مبارکه فجر. علت انتخاب این سوره مبارکه، بیان حضرت صادق (عليه الصَلاه والسّلام) است که فرمودند سوره فجر را در نافله و نمازهای فریضه بخوانید؛ « فإنها سوره الحسین علیه السّلام»، چراکه این سوره، سورۀ حسین (علیه السلام) است. در ادامه بشارت دادند کسی که این سوره را بخواند، یعنی با آن انس بگیرد، به معارف، ژرفا و حقایقش دست یابد، حشرش با سیدالشهدا (عليه الصَلاه والسّلام) خواهد بود؛ انشاءالله.
سوره فجر هشتاد و نهمین سوره قرآن کریم است و سی آیه دارد. از سیاق آیاتش معلوم میشود که از سُوَری است که در مکه نازل شده است. آیات آن مثل سور دیگر مکی، آهنگین، بسیار خوشطنین، کوتاه، بیدارکننده، تربیتکننده و جذاب است. ساختار عمومی این سوره سه بخش دارد. یک بخش سوگندها است که خداوند تبارک و تعالی به پنج چیز قسم میخورد. بخش دوم نگاهی است به سرنوشت طغیانگران و ستمگران و ظالمان. بخش سوم پردهبرداری از جنبه تربیتی انسانها است که چرا بعضی از انسانها به طغیان میرسند. یک تحلیل روانشناختی است از اینکه چرا انسان در پیشگاه حضرت حق سر به طغیان برمیدارد. بخش چهارم هم نگاهی است به همه این مسیر از عالم باقی و از منظر معاد به سرنوشت انسان و فرجام او.
چرا سوره حسین؟
چرا این سوره را سوره حسین (عليه الصَلاه والسّلام) گفتند؟ اولاً کلمه مبارکه فجر که این سوره به این نام هم نامیده شده، سوگندی است که در این سوره خدای متعال یاد میکند. نام حسین (عليه الصَلاه والسّلام) حکایت از یک گشایش بزرگ تاریخی دارد که همراه با گشایشی است در ذهن و فکر و روان و شخصیت انسانها. مخصوصاً مؤمنین، نام حضرت را که میبرند، انفتاح و گشایشی در آنها پیدا میشود، همهی تاریکیها را کنار میزند و سپیده را در فضای روح و روان و محیط اجتماعی ما همراه میکند. علاوه بر این، شاید لیال العشر اشاره به دهه نخست محرّم باشد که شبهای سرنوشت بوده است. ضمن اینکه خداوند تبارک و تعالی در این سوره از پایان کار ستمگران و جریان باطل پردهبرداری و از این سنت لایتغیر الهی یاد میکند. اینها همه نسبتهایی است که این سوره با امام حسین (عليه الصَلاه والسّلام) پیدا میکند و از همهی اینها مهمتر، فراز پایانی سوره مبارکه است: «یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً؛ تو اى جان آراميافته، به اطمينانرسيده، به سوى پروردگارت بازگرد كه تو از او خشنود و او از تو خشنود است». مصداق ویژه این خطاب ابا عبدالله الحسین (عليه الصَلاه والسّلام) است. همانطور که اشاره کردیم، این جنت القاء که بالاترین رتبه بهشت است، همان جنت الحسین (عليه الصَلاه والسّلام) است. در روایات است که شهدا بین کسانی که در عالم دیگر کارشان آسان است و مقربند، جایگاه خاصی دارند.
جالب آنکه وقتی شهیدان در منازلشان در بهشت ساکن میشوند، مثل کسی که گمگشتهای دارد، آرام نیستند. وقتی کسی وارد بهشت میشود، باید آرام باشد؛ زیرا آنجا پایان راه است. به آنها میگویند: شما مشکلی دارید؟ چه شده است؟ میگویند: بر اساس وعدهای که به ما داده شده بود، مجاورت حسین (عليه الصَلاه والسّلام) را میخواستیم. آقای ما کجا است؟ بهشت ما حسین (عليه الصَلاه والسّلام) و مجاورت با او است. به بهشت که میروند، به دنبال حقیقت بهشت هستند. حقیقت بهشت، ولیّ کامل است. امیرالمؤمنین و صدیقه طاهره (علیهما السلام) حقیقت بهشت هستند و بالاتر از همهی آنها، شخص خاتم انبیا محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله) است.
این ساختار کلی سوره و تناسب آن با اینکه فرمودند سوره حسین (عليه الصَلاه والسّلام) است.
دوستانی که انشاءالله این سوره را که از آغاز سال قمری به عنایت سیدالشهدا (عليه الصَلاه والسّلام) در مجلس حسینی دریافت میکنند، رها نکنند. یعنی با این سوره انس بگیرید، اگر حفظ نیستید، حفظ کنید. اگر حفظ هستید، در برنامه قرائتهایتان بگذارید. همانطور که حضرت اشاره کردند، در نمازهای نافله و واجب این سوره نورانی را بخوانید، و بالاتر از خواندن، در مضامینش فکر کنید، از آن الهام بگیرید و برداشت داشته باشید. خطوط اصلی راهبردی را که در این سوره مبارکه که خیلی کوتاه ولی بسیار سازنده و یک مکتب عالی تربیتی است، همیشه در فضای ذهن و روان و جان خود فعال نگه دارید.
فلسفه سوگندهای قرآنی
خداوند تبارک و تعالی وقتی میخواهد در قرآن کریم اهمیت چیزی را به ما نشان دهد، روشهایی دارد. یکی از روشهایش سوگند است. وقتی به چیزی سوگند میخورد، یعنی آن چیز در نگاه خداوند تبارک و تعالی بزرگ و مهم است. لذا اگر سوگندهای قرآن را فهرست کنید، یک فهرست بسیار جذابی خواهد شد که عمدتاً از پدیدههای طبیعی اطراف ما است. چیزهایی که ما کمتر به آنها توجه میکنیم، خدا ما را به آنها متوجه میسازد، اهمیت، بزرگی و نقش آنها را به ما یادآوری میکند. البته میگویند که سوگند پاسخ هم دارد. در بسیاری از سورههای قرآنی که سوگند یاد شده، پاسخ سوگندها مستور است؛ یعنی به آن تصریح نشده است. در اینجا در مورد اینکه پاسخ پنج قسمی که خورده شد، چیست، بین مفسرین اختلاف است. یک گروه معتقدند پاسخ این آیه است: «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ؛ به تحقيق پروردگار تو البته در كمين است». به نظر میرسد که خوب گفتهاند. بعضی دیگر میگویند پاسخ سوگند آنجایی است که میگوید: «أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَادٍ؛ مگر ندانستهاى كه پروردگارت با عاد چه كرد؟». سوگند به سپیده و شبهای دهگانه و شبی که میخواهد خود را به سرعت به سپیده برساند که خداوند انتقامش را از ستمگران خواهد گرفت. این در متن سوره نیامده، بلکه مقدر است. البته آنهایی که میگویند پنهان است، میگویند این پنهان بودن پاسخ سوگند، به لطافت کلامی و بلاغت نزدیکتر است.
پس اینجا پنج سوگند است که هم خود قسمها پدیدههای مهمی را به یاد ما میآورند و هم نتیجه و پاسخش معلوم میکند که مطلب بسیار مهمی است که خداوند تبارک و تعالی برایش قسم خورده است. این مطلب بسیار عالی و مهم درجه یکی که خدای متعال همه این پدیدهها را به خدمت میگیرد تا ذهن بشر را به آن معطوف سازد، عبارت است از سنت حتمی قطعی جاری پروردگار قادر و حکیم که باطل را متلاشی میکند و اثری از آن باقی نمیگذارد. این چیز مهمی است که در متن آیه کریمه به صورت پنهان قرار گرفته است. البته با آن نظریه که گفت «إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ» پاسخ قسم است، خیلی نزدیک است؛ چون آن آیه هم میخواهد بگوید که خیال کردید عالم بیصاحب است؟ خدای متعال همه را رها کرده؟ نه، «إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ»، خدا در کمینگاه است، همهی شما را رصد میکند و در کمین ستمگران است تا آنها را محاکمه و مجازات کند.
پس آنجایی که خداوند تبارک و تعالی به چیزی قسم خورده است، از کنارش رد نشویم؛ چراکه مطلب مهمی است. خداوند تبارک و تعالی در قرآن کریم به این موارد قسم میخورد: خورشید، ماه، آسمان، زمین، نفْس آدمی، شب، سحر، مکه، طور سینا، انجیر، زیتون و... معلوم میشود که هریک از اینها پدیدههای مهمی هستند. این سوگند یک یادآوری بزرگ به انسانی است که هرکدام از این نشانهها، آینهای از عظمت، لطف، عنایت، کرم و نعمت پروردگار متعال برای انسان است. متأسفانه مواجهه ما با این آیات و نشانهها، مواجههی متفکرانه و خردمندانه نیست، بلکه مواجههی طبیعی است که محصولش عادت است. وقتی چیزی برای شما عادی شود، دیگر ذهن شما را فعال نمیکند. مثلاً برای من و شما خورشید واقعاً پدیده مهمی نیست و یک چیز خیلی عادی است. چرا؟ چون مواجههی ما با خورشید یک مواجههی از سر طبیعت است نه از سر عقل و فکر. ولی اگر از نظر فکر باشد، یک عمر هم درباره آن فکر کنید، هر روز اعجابتان بیشتر میشود. شما از اینکه الان شب شده است، هیچ اتفاق خاصی برایتان نمیافتد؛ در حالی که آیا رخ دادن شب چیز عادی است؟ روز برای ما تکاندهنده نیست، یک چیز عادی است که باید انگار روز شود! بنابراین شب و روز برای ما الهامبخش نیستند؛ در حالی که برای انسان خردمند و ذاکر هر کدام از این پدیدهها الهامبخش، پیشبرنده و سبقتبخش به سوی منازل انسانیت است. به خاطر همین غفلتها ما چقدر ضرر میکنیم؟! منابع الهام و بیدارگری و پیش بردن و زنده کردن در دسترس ما است، اما ما درباره آنها به خاطر اینکه فکر نمیکنیم، برداشت مناسبی نداریم. امیدواریم خداوند تبارک و تعالی به حق اباعبدالله (علیه السلام) عقل ما را بیدار کند که حسین (علیه السلام) عقل محض و خرد ناب است.
امام، قلب جامعه است
اینجا قسمهایی وجود دارد که صدرنشینش، سوگند به فجر است که سپیده است: «وَالْفَجْرِ». وقتی روز شروع میشود، یک نوع انفجار نور در سمت مشرق پدید میآید که سپیده اول است و به آن صبح کاذب میگویند. بعد سپیده دوم است که به آن صبح صادق میگویند. اینها دیدن دارد. البته تهرانیها از دیدن آسمان و ستارهها و کوهها محروم هستند، ولی باید سفر کنند و خود را به جاهایی برسانند تا بتوانند صبح را ببینند. وقتی که صبح نفس میکشد، آن لحظه را باید دید، حس و درکش کرد. فجر چنین چیزی است. اصلاً پدیدهای عادی نیست، پدیده خیلی بزرگی است که حکایت از گردش زمین در حرکت وضعی خودش دارد. زمین با این بزرگی، شکوه و عظمت، ضمن سیْر به دور خورشید، به دور خود هم میچرخد و در این گشتن، بخشهای مختلفی یا با خورشید روبرو میشوند یا به خورشید پشت میکنند. هم وقتی که به خورشید رو میکنند سوگند دارد، که فجر و فلق است، هم وقتی که به خورشید پشت میکنند قسم دارد که شفق است؛ آنوقتی که سرخی سمت مغرب آشکار میشود.
اینها پدیدههای عادی نیستند و اتفاقات بسیار بزرگی هستند. نمایشگاهی از قدرت خداوند تبارک و تعالی و علم حضرت حق است. ضمن اینکه الهامبخش تازه و نو شدن و آغاز حرکت و فعالیت است که اینها همه در کلمهی فجر نهفته است. البته ما در اینجا از سپیده صبح با استعاره و لطافت برداشت کردیم که هر امیدی بعد از ناامیدی و هر آسانی بعد از سختی مطرح است؛ مخصوصاً آغازهای سرنوشتساز در تاریخ انسانیت، مثل بعثت پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، مثل همهی انبیاء و مانند نهضت اباعبدالله الحسین (عليه الصَلاه والسّلام) بعد از آن ارتدادی که: «ارتدّ الناس بعد النبی الاّ ثلاثه نفر؛[1] پس از پیامبر همه مرتد شدند، به جز سه نفر». یا اتفاقی که در زمان خود سیدالشهدا (عليه الصَلاه والسّلام) افتاد که ماجرای حاکمیت یزید بود. قلب جامعه اسلامی که حاکمیت و ولایت است، وقتی سپرده میشود به کسی مانند یزید، دیگر حسین (عليه الصَلاه والسّلام) نمیتواند یک لحظه آرام بگیرد. حضرت جمله مشهوری در این زمینه دارد: «وَ عَلَی الإسلام السَّلامُ إذْ بُلِیتِ الأُمَّةُ بِراعٍ مِثْلَ یزیدَ؛[2] زمانی که امت اسلامی گرفتار زمامداری مثل یزید شود، باید با اسلام خداحافظی کرد». فاتحه اسلام را بخوانید وقتی کسی مثل یزید حاکم جامعه شد.
گویا جامعه اسلامی وارد یک شب تاریک و ظلمانی شده؛ تاریکیای که: «ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا وَمَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِنْ نُورٍ؛[3] تاريكيهايى است كه بعضى بر روى بعضى قرار گرفته است. هر گاه [غرقه] دستش را بيرون آورد، به زحمت آن را مىبيند، و خدا به هر كس نورى نداده باشد، او را هيچ نورى نخواهد بود». تاریکی روی تاریکی، تاریکیاش هم ساده نیست، مرکّب است: «ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ».
اگر این اتفاق در قلب شخص هم بیفتد، همینطور است. چون قلب انسان امام شخصیت ما است و مقام فرماندهی کل قوای شخصیت ما را دارد. اگر قلب انسان تاریک شود، کل شخصیتش تاریک میشود. اگر قلب انسان آسیب ببینید و بیمار شود، کل شخصیت انسان بیمار میشود؛ چون فکر، آرزوها، گرایشها و تعلقها تحت تصرف قلب است. قلب چیز خیلی مهم است و سرچشمه کل شخصیت انسان، قلب است که اگر صالح باشد، کل شخصیت به صلاح میرود و چنانچه فاسد باشد، کل شخصیت انسان به فساد کشیده میشود. شباهتی هم است بین این قلب با قلب جسمی صنوبری که در سمت چپ سینه ما است. اینکه ما اینجا نشستهایم، معلوم است که کار خود را درست انجام میدهد. کوچکترین بیماری در قلب اتفاق بیفتد، شخص احساس میکند که حیاتش در معرض خطر است. گاهی در منبرهای سنگین شب قدر یا ظهر عاشورا، در سینهام احساس سنگینی میکردم. چند سال پیش چنین احساسی پیدا کرده بودم. خدمت دکتر پیرمرد جاافتادهای رفتم. گفت: چه شده است؟ توضیح دادم که بعضی اوقات در منبرهای سنگین، احساس میکنم که نفسم بند میآید و گویا جان از بدن من پرواز میکند. اتفاقاً عازم مسافرتی بودم. گفت: حاجآقا، سفر بیسفر! باید یک سری آزمایشها بدهید. باید احتیاط کنید، مسافرت نروید تا آزمایشها را انجام دهید. چون مربوط به قلبم بود، احساس خطر جدی کردم. اگر مشکلی در دست یا پا باشد، آنها را میبندیم یا گچ میکنیم. نهایتاً اینکه قطعش میکنیم. اما احساس نمیکنیم که اصل زندگیمان در خطر است. ولی چنانچه چیزی متوجه قلب شد، ضربانش بالا و پایین شد، فشارش بالا و پایین شد، انسان احساس میکند که دنیا تمام است. حقیقت وجود ما قلب ما است که عرش و فرماندهی کل شخصیت ما است. بر این اساس اگر آنجا صالح باشد، کل بدن به سلامت است؛ اگر آنجا آسیب ببیند، همهی بدن آسیب میبیند. اگر دل مریض شود، کار انسان تمام میشود. قرآن کریم جماعتی را معرفی میکند که گرفتار بیماری قلب هستند: «فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً؛[4] در دلهايشان مرضى است و خدا بر مرضشان افزود». این آیه راجعبه منافقین است. کسی که دچار بیماری نفاق میشود، چون نفاق مربوط به قلب است، شخصیت دوگانه پیدا میکند و دیگر زلال نیست. منافقان شخصیتشان نفق میخورد و پشتش باز است و حفرهای خطرناک در آن باز شده باشد. از نظر قرآن کریم این شخص دچار بیماری در قلب شده است که باید به خداوند تبارک و تعالی پناه برد.
این قضیه عیناً در مورد جامعه نیز صادق است. قلب جامعه امام جامعه است. مدیریت جامعه قلب جامعه است که طبق همین قاعده اگر به صلاح باشد، کل جامعه به صلاح میرود. چنانچه آنجا فاسد باشد، همۀ بخشها رو به فساد میروند. لذا میگویند در بین معروفها، هیچ معروفی بالاتر از ولی خدا و ولایت الهی نیست. در بین منکرات نیز هیچ منکری بالاتر و خطرناکتر از حاکمیت طاغوت نیست.
طبق این قاعده آنچه در کلمه نورانی والفجر به ما گفته میشود، ناظر به گشایش در آن نقطه حساس و کلیدی است که اگر آنجا در حالت شب بودن بماند، «وَ عَلَی الإسلام السَّلامُ». مصداقش میشود ولایت طاغوت؛ همانی که قرآن دربارهاش میفرماید: «اللَّهُ وَلِيُ الَّذينَ آمَنوا يُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النّورِ وَالَّذينَ كَفَروا أَولِياؤُهُمُ الطّاغوتُ يُخرِجونَهُم مِنَ النّورِ إِلَى الظُّلُماتِ؛[5] خداوند سَرور كسانى است كه ايمان آوردهاند. آنان را از تاريكيها به سوى روشنايى به در مىبرد. و [لى] كسانى كه كفر ورزيدهاند، سَرورانشان [همان عصيانگران] طاغوتند، كه آنان را از روشنايى به سوى تاريكيها به در مىبرند». طاغوت کل جامعه و همهی نظامهایش را، اعم از نظام فرهنگی، اخلاقی، تربیتی، اقتصادی، سیاسی، داخلی و بینالمللی، به سوی تاریکی و فساد میبرد؛ چون قلب فاسد شده است.
قلب جامعه، یعنی مدیریت آن که باید به دست ولی یعنی امام باشد. در غیر این صورت، همانی میشود که سیدالشهدا (علیه السلام) فرمودند: «وَ عَلَی الإسلام السَّلامُ إذْ بُلِیتِ الأُمَّةُ بِراعٍ مِثْلَ یزیدَ» مثل یزید که امام و حاکم جامعهی اسلامی شود، باید فاتحه همه چیز را خواند. آنوقت حسین به میدان میآید. حسین (عليه الصَلاه والسّلام) که به میدان آمد، اتفاقی که میافتد این است که با قیام او سپیده آغاز شد، ورق برگشت، آن مسیر اصلاح شد و رو به صلاح قرار گرفت. کاری که او کرد و سرمایهگذاری عظیمی که انجام داد، فجر تاریخ را بعد از سپیده اسلام رقم زد؛ لذا گفتهاند: «الاسلام محمدی الحدوث حسینی البقاء»، دو سپیده در اسلام است: یکی سپیده بعثت و دیگری سپیده عاشورا.
طلوع خورشید از قتلگاه
اگر عاشورا نبود، تمام زحمات همهی انبیا، اولیا، اوصیا، صالحین و شهدا در تمام تاریخ به فنا میشد. تاریخ در بنبست قرار گرفته بود. تاریکی در تاریکی بود تا حسین به میدان آمد و آن سپیده آغاز شد: «وَالْفَجْرِ»، در این صورت «وَلَيَالٍ عَشْرٍ» شبهای محرّم است. شب به سپیده نزدیکتر میشود تا وقتی که سر مطهر سیدالهشدا (عليه الصَلاه والسّلام) از قتلگاه بیرون آورده شد که فجر تاریخ است. نقطه آغاز زینب (سلام الله علیها) و امام سجاد (علیه السلام) است تا آن پیام را به همه برسانند و این امتداد اتفاق بیفتد. خورشید این دفعه از قتلگاه طلوع کرد و دوباره امید را در دلها زنده کرد. در تعجبم این چه خورشیدی است، ما همیشه از مشرق دنبال خورشید میگشتیم، نه از قتلگاه. خورشید سربرهنه برون شد از قتلگاه. آن پیکر در قتلگاه باقی ماند و این سر برداشته شد و بر نیزهها رفت تا بنبست تاریخی بشکند؛ بنبستی که زحمات همه را بر باد فنا داده بود.
از اینجا به بعد اسلام دیگر حسینی شد ـ حسینی البقاء ـ و با نام او سکه خورده است و میماند. لذا آن روزی هم که خورشید ولایت و امامت طلوع میکند که طلوع کامل است، آن طلوع هم به اسم حسین (عليه الصَلاه والسّلام) سکه خورده و امامت حق در آن نسخه کاملش ذخیره شد تا وقتش برسد. «وَ الشَّمْسِ وَضُحَاهَا؛ سوگند به خورشيد و تابندگىاش». آن خورشید تماشایی است، وقتی از کنار کعبه طلوع کند. وقتی طلوع میکند چه میگوید؟ تکیه میزند به کعبه و میگوید: «اَلا يا اَهلَ العالَم اَنَا الاِمام القائِم، اَلا يا اَهلَ العالَم اِنَّ جَدِي الحُسَين قَتَلُوهُ عَطشاناً؛[6] ای اهل عالم، آگاه باشید كه من امام قیامكنندهام. ای اهل عالم، آگاه باشید كه جدم حسین را تشنه شهید كردند». این گونه است که حضرت به میدان خواهد آمد. در زیارت ناحیه خودشان فرمودند: «حسین جان من در مصیبت تو شب و روز گریه میکنم»، هیچکس به اندازه امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در طول تاریخ گریه نکرده است. این هم سرنوشت مهدی عزیز ما است. فرمود: «من صبح و شام بر مصیبت تو گریه میکنم». حضرت به این اکتفا نکرد و فرمود: «اگر اشک چشم یاری نکند و تمام شود، به جای اشک بر تو خون گریه خواهم کرد». مگر چه شده است؟ خود امام زمان دو سه جمله روضه خوانده است. یک جملهاش این است: «آنوقتی که ذوالجناح به سمت خیمه شیههزنان برگشت و گویا زینب (سلام الله علیها) و بچهها پشت سر زینب از خیمهها بیرون آمدند»؛ زیرا هر وقت ذوالجناح میآمد پشتش صدای «الله اکبر» به گوش میرسید. این بار ذوالجناح آمد، اما صدایی همراهش نیست. زینب مشاهده کرد که ذوالجناح بدون حسین است...
صلّی الله عَلیک یا اَباعَبدالله