امام، فجر جامعه است
بحث ما درباره بخش نخست سورهی مبارکه فجر بود که بخش سوگندها و قسمها است. صدر این قسمها، قسم به فجر بود. ما ذیل این سوگند، بررسی چندجانبهای داشتیم و فجر را در جلوهی جمال و زیبایی خاص الهی و در افق زمین و طبیعت بحث کردیم. در هر سپیدهای، قیام و امید و آغاز و سیْر نهفته است. ضمن اینکه کلمهی فجر اشاره دارد به منزل بیداری که سپیدهای است در افق شخصیت انسان در سیْر الی الله تبارک و تعالی. همچنین دربارهی فجر در حیات اجتماعی عرض کردیم که ظلمات غفلت و گناه و دلبستگیها و تعلقات، انسان را زمینگیر میکند و انسان وقتی خوشبخت میشود که بیدار شود. این بیداری همان مطلع الفجر و سپیدهی صادق است. جامعهی انسانی که دارای شخصیت و هویت است نیز همین گونه است. یعنی جامعهی انسانی وقتی در جهل و عصبیت قرار دارد و گرفتار انواع و اقسام رذائل اخلاقی و حاکمیت ظلم و ستم و استعمار است، نه فقط راکد و خفته است، بلکه بهسرعت سقوط میکند. قرآن کریم از این صحنه پردهبرداری میکند و میفرماید: «وَالَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ؛[1] و كسانى كه كفر ورزيدهاند، سَرورانشان طاغوتند، كه آنان را از روشنايى به سوى تاريكيها به در مىبرند». این آیه حکایت از همان سیر قهقرا دارد. این گونه نیست که جامعه طاغوتزده در تاریکی توقف داشته باشد؛ بلکه دائماً بر تاریکیاش افزوده میشود. این همان سقوط در جهنم زشتیها و پلشتیها و رذائل و کژیها و تباهیها است تا به اسفل السافلین برسد. اینجا قرآن کریم جامعهی بشری را در دو قطب یا دو محور تعریف کرده است. قطب اول، ولایت الهی با محوریت الهی است. جامعهای که قلب و مرکز فرماندهیاش، یعنی جایی که نظام فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادیاش را برنامهریزی میکند، در اختیار خداوند و حاکم الهی باشد، به سوی خدای متعال، نور و ارزشهای الهی سیْر خواهد کرد تا به مدینهی فاضله برسد؛ زیرا امام معصوم مظهر اسمای الهی است و عالم، عادل، عاقل، حلیم، کریم، مدبر، متقی و منوّر است و از زیباییها و مکارم اخلاق بهرهمند. این امام آیندهنگر است و بر نقشهی کمال فرد و جامعه اشراف دارد. راز مدینهی فاضله در امام و رهبر و قطب جامعه نهفته است؛ درست نقطهی مقابل طاغوت است. چنانچه جایگاه مرکزی و اتاق فکر دست کسی یا گروهی افتاد که بر خدای متعال طغیان کردهاند، یعنی از مرز بندگی عبور کرده و طاغی هستند، نهفقط خودشان، بلکه کل انسانهای جامعه را از مدار بندگی حق خارج میکنند. طاغوت، مبالغه در طغیان است. یعنی شخص طغیانش شخصی نیست. یک وقت شخص طاغی است و یک وقت شخص شریان جامعه را در دست دارد. هر چه جامعه بزرگتر باشد، به همان اندازه، آثار تخریبی طاغوت بیشتر میشود. طاغوت جامعه را به سمت تاریکیها میبرد و دائماً بر این تاریکی افزوده میشود.
نابودی طغیانگران، سنت حتمی خداوند
قرآن کریم در سورهی مبارکه فجر بعد از سوگندها، سه نمونه از طغیانهای اجتماعی و تمدنهایی که مبتنی بر طغیان بر خدا و اولیای خدا شکل گرفته را ذکر میکند که با دو ویژگی شناخته میشوند: طغیان و ستم: «طَغَوْا فِي الْبِلَادِ؛ همانان كه در شهرها سر به طغيان برداشتند» و «فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسَادَ؛ و در آنها بسيار تبهكارى كردند». قرآن عاقبت امر آنها را به عنوان یک سنت جاری و قطعی خدای متعال یادآوری میکند.
این طراحی کلان بر اساس عدل و بندگی و علم و حسن است که با محوریت نور برنامهریزی شده است. نمونههایی همچون قوم عاد و ثمود و فرعون که در این سوره ذکر میشود، عارض و زائد بر زندگی بشر و نظام خلقت بوده و با ارادهی خدای متعال هماهنگ نبودهاند. آنها از اختیاری که باید استفاده میکردند و بر نورانیت خود میافزودند، سوء استفاده کردند و بر ظلمت خود و جامعهی خویش افزودند. چنین چیزی چون بر خلاف ساختار خلقت و متن آفرینش است، بقا و دوام ندارد؛ فرازی دارد که پیوستش فرود است.
این سوره سنت قطعی و حتمی خدای متعال را برای زوال چنین نمونههایی از طغیان یادآوری میکند: «فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذَابٍ، إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَاد؛ِ پروردگارت بر سر آنان تازيانه عذاب را فرونواخت؛ زيرا پروردگار تو سخت در كمين است». قرآن خطاب به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بیان میدارد این گونه نیست که رب تو، جهان را رها کرده باشد. کسانی که از اختیاری که خدای تعالی داده است سوء استفاده میکنند، خدای متعال در کمین آنها است. نه اینکه میگذارد تا عالم پس از مرگ و آخرت، بلکه همین جا هم آنها را عذاب میکند. البته جلوه ویژهی این مرصاد در قیامت و صراط است که حق به طور کامل به حقدار خواهد رسید؛ اما در همین دنیا ارادهی قطعی و حتمی خدای متعال این است که طاغوت ادب شود.
از آغاز خلقت و تاریخ، تمدنهایی که بر طغیان پایهریزی شدند و گرفتار ظلم و فساد شدند و از قاعدهی بندگی خارج شدند، همه فروپاشیدند و اثری از آنها نمانده است. گاهی فقط نشانههایی از آنها مانده که آن را هم خدای متعال نگه داشته است تا عبرتی برای دیگران باشد؛ چنانکه درباره اصحاب أیکه فرمود: «فَانتَقَمْنَا مِنْهُمْ وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُّبِينٍ؛[2] پس، از آنان انتقام گرفتيم، و آن دو [شهر، اكنون] بر سر راهى آشكار است». ما آثار ظالمان را نگه داشتیم تا بعدیها نگاه کنند و آن روزها را به یاد آورند.
در آیات دیگر قرآن گفته شده که جریان طاغوت و تمدنهایی که بر اساس طغیان شکل میگیرند، دورانشان سپری خواهد شد و گرفتار زوال خواهند شد و امتداد مسیر انسان رو به نور است؛ یعنی سرانجام در این فراز و فرودها باطل مثل کف روی آب از بین میرود و فقط خودی نشان میدهد. به قول امیرالمؤمنین (علیه السلام) « لِلبَاطِلِ جُولَه وَ لِلحَقِّ دَولَه؛[3] برای حق دولتی و از برای باطل جولانی باشد». باطل جولانی میدهد و بعد مثل یک حباب میترکد. آنچه از آن باقی میماند، عبرت است. البته بعدیها متأسفانه عبرت نمیگیرند و به صورت حبابهای باطل در مدل دیگری خود را نشان میدهد. قرآن کریم هشدار میدهد: «وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاء حَتَّى إِذَا جَاءهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئًا؛[4] و كسانى كه كفر ورزيدند، كارهايشان چون سرابى در زمينى هموار است كه تشنه، آن را آبى مىپندارد، تا چون بدان رسد آن را چيزى نيابد». هیچ اثری از دستگاه فرعونی باقی نمانده است. در همین دوران ما اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی ابهتی داشت و نصف دنیا را تحت افکار پوچ خود سازماندهی کرده بود. فلسفهی سیاسی و ایدئولوژی داشتند و نظامسازی کرده و برای اقتصاد و جامعه و فرهنگ، برنامهریزی کرده بودند. میگفتند خدا مرده است و خدایی در کار نیست. بر اساس همین حرف، همه چیزشان را طراحی کردند. در برق انقلاب اسلامی و در مطلع الفجر جدید که واژهی فجر دوباره معنا شد و خود را نشان داد، واژهی «سراب» را دیدیم و دیدیم جلوی چشم نسل ما، این کوه یخ متلاشی شد. در کشور خود ما تعداد زیادی از جوانها را در قالب حزب توده جذب و سازماندهی کرده بودند که مثل یک کوه یخ ذوب شد و رفت. «فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذَابٍ» جلوی چشم خود ما رخ داد. نسل دوم انقلاب دارند فراموش میکنند و نسل جدید هم اصلاً درک نمیکنند که اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی یعنی چه؟ امام پیام دادند که این نظام را باید در زبالهدان تاریخ پیدا کنید. حضرت آیتالله جوادی آملی (حفظه الله) حامل آن پیام بود. گزارشهای آن جلسه خیلی خواندنی است. جالب است که از مخروبههای آن تمدن پوشالی، بعدها صدای «الله اکبر» از مأذنهها به گوش رسید. مساجدی که هفتاد سال دفن کرده بودند، دوباره رونق پیدا کرد. جزیرهای در جمهوری آذربایجان در نزدیکی مرز جمهوری اسلامی ایران به ما نشان دادند و گفتند: اینجا هر کس را که نشانی از دین و خدا داشت، سر به نیست میکردند.
من در یک جلسهی خصوصی به الهام علی اف گفتم: مثل اینکه اینجا هفتاد سال روی مغز جوانان و جامعهی شما کار شد که عالم غیب و خدایی نیست. ایشان گفت: نه هفتاد سال، بلکه 120 سال با مذهب مبارزه کردند.
برخی خیال میکردند آنجا آب است؛ اما وقتی جلو رفتند، دیدند سراب است و صدای خرد شدن استخوانهای کمونیسم را نسل ما شنید.
«سَوْطَ عَذَابٍ» که به معنای تازیانهی عذاب است، یکجا با یک گردباد است، مثلاً تمدن عاد را «ریح؛ باد» در هم پیچید و هیچی از آن باقی نگذاشت. قوم عاد تمدن داشتند و هفتصد سال قبل از میلاد در منطقهی یمن بودند. چه ساخته بودند که خدای متعال در قرآن کریم میگوید: نمیتوانستید مانند شهر ارم پیدا کنید: «الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِي الْبِلَادِ؛ كه مانندش در شهرها ساخته نشده بود». ثمود با کیفیت دیگری هلاک شد: «وَثَمُودَ الَّذِينَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ؛ و با ثمود، همانان كه در دره تختهسنگها را مىبريدند». ثمود بین منطقهی عراق و شام تمدن عجیبی داشت؛ اما همهی اینها چون بر اساس ظلم و فساد بود، خدای متعال پروندهی آنان را پیچید. اما فرعون؛ خدای متعال در قرآن خیلی به او پرداخته و جای مطالعهی گسترده دارد. «وَفِرْعَوْنَ ذِي الْأَوْتَادِ» درباره این آیه مطالب مختلفی گفتهاند؛ مثلاً گفتهاند: خیمههای بزرگی درست میکرد که آنها را با میخها استوار میکرد. برخی گفتهاند: ریشههای حکومتش را گویی با میخها بر پا کرده بود و صاحب میخها، یعنی صاحب قدرت. بعضی گفتهاند: برای اینکه حکومت خود را حفظ کند، دست و پای مخالفان را با میخ به زمین یا درخت میدوخت؛ چنانکه در مورد سحره هم گفت: «لَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ؛[5] شما را بر تنههاى درخت خرما به دار مىآويزم».
تمام ستمگران به خاطر طغیان علیه نظام حق و فساد، و حرکت علیه فضیلت و انسانیت، منهدم شدند و این قانون الهی است. قرآن کریم اینجا میخواهد اعلام کند که جریان ظلم و طغیان علیه حق و نمایندگانش که اولیای الهی و انبیا و عقلا و خردمندان هستند، هرچند به تمدن و عظمت برسد، متلاشی میشود.
آنهایی که افکار پوچشان را به تمدن تبدیل کردند و گاهی چند صد سال به آنها مهلت داده شد و در این چند صد سال به تمدن و دانش و سبک زندگی و حکومت دست پیدا کردند، نمونههایش را قرآن کریم ذکر میکند و میگوید اینها متلاشی میشوند و امروز شما نیز صدای خرد شدن استخوانهای تمدن پوشالی غرب را میشنوید. اینها هم به تمدن رسیدند و تمام ظرفیتهای بشری از علم و دانش و هنر را در اختیار گرفتهاند، اما محکوم به نابودی هستند؛ چراکه «طَغَوْا فِي الْبِلَادِ» و «أَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسَاد». رقیبشان که اتحاد جماهیر سوسیالیستی بود، طومارش در هم پیچیده شد و بعد هم نمونههایی مثل صدام جلوی چشم ما نابود شدند. در زمان ما، خدای متعال با جلوههای خاصی این مطلب را به ما نشان میدهد. صدام با آن جزئیات و قضایا، جلوی چشم ما گردنش را زیر چکمه قرار دادند یا فرعون مصر را در قفس قرار دادند. صحنههای عجیبی بود که در روزگار ما رخ داد. درست است که بعدها جریان مصر گرفتار انحراف شد؛ چون آنها ولایت حق را طبق موازین ندارند و نمیتوانند نظامسازی کنند، اما همینکه این فرعون ابرقدرت را در قفس گذاشتند، خودش پیامی داشت.
پس مشخص میشود که تازیانهی عذاب انواع و اقسامی دارد و قطعی و حتمی است. اینجا مجازات موقت است و مجازات اصلی و دائمی در جهنم است. عذابهای دنیا که چیزی نیست. یک جریان ستمشاهی مبتنی بر استبداد و طغیان و فساد را روی ریشههای یک تمدن قدیمی سازماندهی کردند؛ اما جلوی چشم ملت ما «سوط عذاب» نازل شد و طوری فروریخت که گویی از ابتدا نبوده است. ما در زمان عجیبی زندگی میکنیم که جلوی چشم ما تفسیر آیات قرآنی رخ میدهد. قرآن کریم از ما توقع دارد که تاریخ را مطالعه کنیم. قرآن کریم به صراحت میگوید که اینها از بین خواهند رفت و آنچه میماند، حق است و جلوهاش از روز بیشتر خواهد شد تا روزی که به مقصد برسد.
تفاوت قیام امام حسین (علیه السلام) با سایر قیامها
نقش حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) در بین اولیای خدا، نقشی خاص و متفاوت است و سرّ آن هم در یک جمله خلاصه میشود و آن اینکه امام حسین (علیه السلام) در برابر جنسی از طغیان و فساد برخاست و قیام کرد که در پوشش نفاق به میدان آمده بود. این فرق میکند با جایی که کفر، بینقاب میآید. وقتی کفر بدون نقاب میآید، تکلیفش روشن است؛ مثل همان جریانی که در مقابل پیامبر (صلی الله علیه و آله) ایستاده بود و در زمان ایشان، تکلیف رویارویی جبههی حق و باطل روشن بود. اما اینجا کار به جایی رسیده بود که به نام اسلام، قرآن، پیامبر و خلافت اسلامی، نظامی شکل گرفت که در قرآن کریم از آن با عنوان نفاق یاد میکند. جریان نفاق به مراتب پیچیدهتر از کفر است. البته جریانی که ما امروز به عنوان تمدن غربی میشناسیم، به یک اعتبار، خصوصیتش شبیه همان جریان طاغیهای است که امام حسین (علیه السلام) در برابرش ایستاد. از این جهت که غرب یک روکش شیک و زیبا روی همان افکار معیوب گذاشتهاند و جریانشان، جریان فریب است. درباره حقوق حیوانات صحبت میکنند؛ اما بهراحتی آب خوردن، میلیونها نفر را میکشند.
باز هم با جلوهی حسینی باید به میدان اینها رفت. یزید به عنوان مظهر کفر به میدان نیامده بود و خود را خلیفه اسلامی نامیده بود و پدر ملعون او با چنین پرچمی خلافت میکرد و در مقابل امیرالمؤمنین (علیه السلام) قرار میگرفت؛ لذا هم کار امیرالمؤمنین (علیه السلام) خیلی پیچیده بود و هم کار امام حسن (علیه السلام). از اینها سختتر دوران سیدالشهدا (علیه الصلوه و السلام) بود؛ لذا فرمود: «وَ عَلَی الإسلام السَّلامُ؛[6] باید با اسلام خداحافظی کرد». چون این جریان، جریان نفاق است و از درون امت میجوشد و همه چیز را تغییر خواهد داد؛ لذا سیدالشهدا (علیه السلام) آن کارِ بزرگ را کرد و سپیدهی امید را به بشریت و جریان حق و جریان اسلام برگرداند. این معجزهی حسینی است. میگویند آب رفته به جوی برنمیگردد، اما امام حسین (علیه السلام) آب را به جوی برگرداند. تا قیام قیامت، جریان حق، وامدار سیدالشهدا (علیه السلام) است. امام حسین (علیه السلام) اینجا قرار گرفته و پشت سر او، آدم و ابراهیم و نوح و انبیای الهی هستند؛ لذا در زیارت وارث خطاب به آن حضرت میگوییم: «السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ آدَمَ صَفْوَةِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ نُوحٍ نَبِيِّ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِ اللَّهِ...» تمام بار همهی این جریان در یک نقطهی حساس روی دوش حسین بن علی (علیه السلام) قرار گرفته و یک طرف هم آیندهی بشریت است که تمام مسیر پیش رو فقط با اقدام او است که حفظ میشود. بنابراین امام حسین (علیه السلام) هم گذشتگان را از آدم تا خاتم و امیرالمؤمنین و امام حسن (علیهم السلام)، همه را مدیون خود میکند، هم آیندگان را تا دامنهی قیامت مدیون خودش کرد.
اگر در مقابل جریان نفاق کاری صورت نمیگرفت، جریان هدایت به طور کلی متوقف میشد. حسین (علیه السلام) در چنین شرایطی تصمیم میگیرد و این تصمیم، یک تصمیم غیرقابل مقایسه با هر تصمیم دیگری بوده که در زندگی اولیای خدا اتفاق افتاد.
اسماعیل حسین (علیه السلام)
امشب که شب هشتم است، طبق روشی که در مجالس حسینی است، به دیدار یک صحنهی عجیب میرویم که امام حسین (علیه السلام) در آن نقش ابراهیمی ایفا میکند. ماجرای شخصیت بزرگی است که در زیارت عاشورا و در بسیاری از زیارتها در کنار نام پدر، از او نام برده میشود و به او سلام میدهیم. «علی ابن الحسین»، کسی است که در فضای توحیدی و با نفس امیرالمؤمنین (علیه السلام) هفت سال تربیت شده و یازده سال از محضر خرد محض و عقل ناب، نور گرفته است. با استعداد ممتازش از امام حسن (علیه السلام) بهرهها برده؛ همان کسی که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) دربارهاش فرمود: «اگر قرار بود عقل به صورت یک انسان تجسم پیدا کند، به صورت حسن ظاهر میشد».[7] در تمام این مدت، یعنی هم آن هفت سال و هم آن یازده سال، به ضمیمهی یک ده سال دیگر، در محضر پدر ارجمندش سیدالشهدا (علیه السلام) نور گرفته است.
دوستانش چه کسانی بودند؟ یکی که از خود او کوچکتر است، روح عبادت و بندگی و مناجات و حقیقت دعا است؛ حضرت سیدالساجدین و امام العارفین (علیه السلام) که علی اوسط است. دیگری شخصیت بزرگ، روح حماسه و ادب، حضرت عباس بن علی (علیهما السلام) که پنج سال از او بزرگتر است.
این شخصیت بزرگ، حضرت علی اکبر (علیه السلام) است که در قلهی جوانی است و طبق نقل صحیح، در عاشورا، 27 ساله است و همسر و خانواده دارد و در اوج زیبایی و کمال و عرفان و فتوت و حماسه و وفا است. گویا همهی دستگاه تربیت اسلامی به میدان آمده تا بشریت چنین میوهی شیرینی را دریافت کند که اسمش میشود علی اکبر.
علی که در جریان حماسه، فرمانده و وزیر ارشد امام حسین (علیه السلام) است، وقتی برای خداحافظی به خیمه رفت، کسی نمیتوانست از او دل بکند. اهل حرم، انسانهای عادی نبودند. زینب که عقیلهی بنیهاشم است، بیجهت شیفتهی کسی نمیشود. زینب مات علیاکبر است. شخصیتی مثل سکینه بنت الحسین که شخصیتی عرفانی دارد، مات علیاکبر است. سیدالشهدا (علیه السلام) دید که علی از خیمه بیرون نمیآید؛ لذا اجازه گرفت و وارد خیمه شد. دید اهل حرم از علی دل نمیکنند.
به اهل حرم گفت: «دَعَنُه فَإنَّهُ مَمسوسٌ فِی ذات الله؛ رهایش کنید، او ممسوس در ذات خدا است»؛ یعنی علی در ذات حق فانی است؛ «وَ مَقتولٌ فی سَبیلِ الله؛[8] و کشتهی در راه خدا است».
علی بیرون آمد و حالا نوبت خود امام حسین (علیه السلام) است که وداع کند...