انسان عالم باطن امور را میبیند
در جلسهی گذشته به نکتهی مهمی اشاره شد و آن اینکه انسانیت و عقل این امکان را در اختیار ما قرار میدهد که از ظاهر و پوستهی عالم به باطن و مغز و حقیقتش عبور کنیم. فیض انسان از انسانیتش در مقام نظر، به اندازهی عبور او از ظاهر به باطن و از پوسته به مغز است. سخن از یک سیْر و سفر و عبور و حرکت است که اگر انسان به این سفر موفق شود، وارد عوالم انسانیت میشود و اگر موفق نشد و سیْر نداشت، در مرتبهی حیوانیت باقی میماند. حضرت سیدالساجدین (علیه السلام) در صحیفهی مبارکه در دعای اول که دعای حمد است، از این راز پردهبرداری کرده و از خداوند متعال سپاسگزاری میکند که: «خدایا تو مرا به مقام حمد راه دادی».
مقام حمد، مقام معرفت است. انسان وقتی جمال حق را مشاهده کرد و جلال و عظمت حق را فهمید، اسما و صفات الهی را شناخت، زبانش به ثنا گشوده میشود و میگوید: «الحمدلله». وقتی زبان به ثنا گشوده شد، یعنی شخص وارد منزل معرفت شد؛ چنانکه وقتی چشمش به روی نعمتهای الهی گشوده میشود، زبانش به شکر گشوده میشود. حضرت فرمودند: من تو را سپاسگزاری میکنم که مرا به منزل حمد رساندی که اگر من به آن نرسیده بودم، در مقام بهیمیت و حیوانیت باقی میماندم. چنانچه انسان وارد چنین عالمی نشود، در مقام حیوانیت توقف میکند؛ منتها حیوانیتی که توسعه یافته است.
آیا بر این اساس، آنچه انسان از علم و دانش در رشتههای مختلف به دست میآورد، معرفت محسوب نمیشود؟ اینها بر اساس کلمات اولیای خدا، فضل هستند، نه علم؛ چون علم از شئون انسان است و به مقام انسانیت مربوط میشود. آنچه اشخاص زیادی از سراسر عالم بهرهمند هستند، در منطق الهی، علم محسوب نمیشود و به آن فضل میگویند. علم زمانی در انسان شکل میگیرد که وارد عالم الهی میشود؛ چنانکه در روایت داریم: «أَلْعِلْمُ نُورٌ يَقْذِفُهُ اللّهُ فِى قَلْبِ مَنْ يَشآءُ؛[1] علم، نورى است كه خداوند به قلب هر كس كه بخواهد مىافكند». در حدیث مشهور، باطراوت و سازندهی عنوان بصری که امام صادق (علیه السلام) در آنجا حقیقت علم را برای او باز کردند، معلوم میشود علم، نور و عبودیت است. یعنی وقتی انسان به مرحله عبودیت رسید، وارد وادی ایمن علم شده است.
خداوند در کلمه «فجر» یا آیات «وَلَیَالٍ عَشْرٍ وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ وَاللَّیْلِ إِذَا یَسْرِ؛ و به شبهاي دهگانه، و به زوج و فرد، و به شب وقتى سپرى شود» که سوگند است، پدیدههایی را موضوع تفکر ما برای ورود به مرتبه علم قرار میدهد. پس با تدبیر میتوانیم وارد منزل انسانی شویم. انسان باتدبیر، پردهبرداری میکند و از ظاهر عبور میکند و وارد معنا میشود. وقتی وارد عالم معنا شد، آنجا عالم انسانیت است؛ جایی که میدان، فراخ است. ذات اقدس الهی خطاب به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) که صدرنشین خلایق در منزل علم است و در مرتبتی است که دست دیگران به آن نمیرسد، فرمود: «وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً؛[2] و بگو: پروردگارا بر دانشم بيفزاى». یعنی این باب همچنان گشوده است و پیامبر به آن تشویق میشود. ضمناً از اینجا متوجه میشویم که چقدر باید برای توسعهی علمی شخصیتمان تلاش کنیم. این علم هم بر حسب توضیحی که گذشت، همان نور الهی است که انسان با آن میتواند عالم و حقیقت آن را آنگونه که هست ببیند. پیامبر (صلی الله علیه و آله) این حالت را از خداوند درخواست میکنند و میفرمایند: «اللَهُمَّ أرِنَا الاشْيآءَ كَما هيَ؛[3] خداوندا! امور را آن گونه که هست، به من نشان بده».
از فجر، لیل و نهار و شمس و قمر و آنچه خداوند در قرآن کریم به آنها قسم خورده، میتوانیم برای دیدن پشت صحنه هستی بهره ببریم.
هدایت فقط از طریق اهلبیت (علیهم السلام) امکانپذیر است
دربارهی کلمهی فجر قبلاً سخن گفتیم. معلوم شد فجر ضمن اینکه به معنای سپیده و طلوع و صبح است، به معنای آغاز و امید و روشنایی و حرکت نیز است. ضمناً به معنای ورود به منزل بیداری و یقظه است که نخستین منزل از منازل سیر الهی است. اگر کسی بخواهد به این نقطه برسد ـ که نقطهی شروع و عزیمت برای سیر به سوی خدای متعال میباشد ـ باید خودش را به مرکز نور الهی در این عالم برساند که عبارت است از محمد و آل محمد (صلی الله علیه و آله). ایشان مظهر نور حق هستند و خداوند متعال از طریق آنان بارش علم حقیقی را در قالب وحی در دسترس انسانها قرار میدهد. یکی از اسمای قرآن کریم نور است: «قَدْ جَاءَكُم مِنَ اللَهِ نُورٌ؛[4] قطعاً براى شما از جانب خدا روشنايى آمده است». این نور ابتدا بر قلب صاحب این خانه درخشیده و سپس بر زبان ایشان جریان پیدا کرده است: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الامِينُ عَلَي قَلْبِكَ؛[5] روح الامين آن را بر دلت نازل كرد». در جای دیگر فرمود: «فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ؛[6] در حقيقت، [قرآن] را بر زبان تو آسان گردانيديم». چیزی را که بر قلب تو نازل شده بود، بر زبان تو جاری ساختیم تا به دست دیگران برسد. لذا قرآن یک تنزل دیگر هم دارد: تنزل از قلب پیغمبر به زبانشان. این هم مرتبه دیگری از نزول است.
اگر کسی میخواهد به وادی ایمن و دارالسلام دست یابد، راهش این است. ما این کتاب را که نور است، از چه کسی باید بگیریم؟ از اهل این خانه باید بگیرید که بیت نور، بیت وحی و مرکز تجلی انوار و علوم الهی است. بنابراین اگر کسی میخواهد بهرهمند شود، باید از این خانه بهرهمند شود و البته از در علم وارد این خانه شود.
در این میان نقش سیدالشهدا (علیه السلام) سرعتبخشی و سبقتبخشی به سیْر است؛ لذا او «مصباح الهدی» و «سفینه النجاه» میباشد؛ هم درخشش بیشتر و هم سرعتش زیادتر است. اگر کسی میخواهد سرعت و سبقت بگیرد، مسیرش سیدالشهدا (علیه السلام) است.
قرآن به ما دستور میدهد که بیدار شوید: «أَن تَقُومُوا لِلَّهِ؛[7] براى خدا به پا خيزيد». وقتی که بلند شدی و بیدار شدی و حرکت کردی، میگوید: سرعت بگیر. وقتی سرعت گرفتی، میگوید: حالا سبقت بگیر تا جزء گروه سابقون شوی؛ همانانی که خداوند دربارهشان فرمود: «والسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ، أُولئِک الْمُقَرَّبُونَ؛[8] و پيشگامان كه پيشگامند، آنها مقربانند». چنین هدفی برای انسان ترسیم شده است. باید زود برسی؛ زیرا وقت کم است. برای کسی که وقتش کم است، سرعت حرف اول را میزند. اگر کسی وقتش خیلی کم بود، به او میگویند: سبقت بگیر. جالب است که این جادهای است که کسی مزاحم دیگری نیست. همه میتوانند سبقت بگیرند. اگر اتوبان شلوغ باشد، بعضیها میتوانند سبقت بگیرند و بعضیها نمیتوانند؛ اما در مسیر الهی همه میتوانند سرعت و سبقت بگیرند. این دعوت، دعوت عام است و کسی مزاحم دیگری نیست. در این مسیر برای سبقت گرفتن لازم نیست به کسی پشت پا بزنی. در عالم طبیعت اگر بخواهی اول باشی، دیگران دوم و سوم میشوند؛ ولی در عالم الهی و منزل انسانیت، اینچنین نیست و همه میتوانند سبقت بگیرند. راه برای همه باز است و راه برای هیچ کسی بسته نیست. پس فرمود: هم قیام کنید: «أَن تَقُومُوا لِلَّهِ»، و هم سرعت بگیرید: «هَاجَرُواْ»[9] هجرت کنید و از همدیگر سبقت بگیرید تا به وصال برسید. بعد هم زبان حالتان این باشد: «دست از طلب ندارم تا کام من برآید، یا جان رسد به جانان، یا جان ز تن درآید».[10]
اگر به زمان سوگند خورده شد، به عصارهی هستی و انسان کامل سوگند یاد شده است. چنانچه از انسان کامل فاصله بگیری، در خسارت خواهی بود: «وَالْعَصْرِ إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ؛[11] سوگند به عصر، كه واقعاً انسان دستخوشِ زيان است». اگر بیدار نشوی و راه نیفتی، اگر مهاجر نشوی و سرعت نگیری، اگر سبقت نگیری و خودت را به مقصد نرسانی، خسارتزده هستی. تنها راه نجات ایمان و عمل صالح است: «إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ؛[12] مگر كسانى كه گرويده و كارهاى شايسته كردهاند».
نقش ممتاز امام حسین (علیه السلام) در هدایت
محرّم، یک امکان فوقالعاده برای همهی مؤمنان فراهم میآورد و به نظر من بهترین فرصت برای سرعت گرفتن، بلکه برای بیدار شدن و برخاستن است. کسی که وارد منزل هجرت شده، برای جهاد و سرعت و سبقت گرفتن بهترین وقت است. ما بر اساس معارف حسینی به این جمعبندی میرسیم و اینجا جایی است که مؤمنان، امید دارند بتوانند راه صدساله را یکشبه بروند. این از کرامات حسینی است که چنین مسیری را هموار میکند. در دستگاه حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) که دستگاه واسعهی الهی است، نشد نداریم! همهچیز در پرتو نگاه امام حسین (علیه السلام) ممکن میشود؛ بنابراین همهی ما باید فرصت را غنیمت بشماریم.
اصالت فرد یا جامعه؟
راجعبه سیر فردی سخن گفتیم، اما دربارهی سیر اجتماعی چگونه عمل میشود؟ قرآن کریم اصل را بر یقظهی جمعی میگذارد که بسیار جالب است. یعنی در بیداری و سیْر، ابتدا حرکت جمعی را مطرح میکند و بعد سیْر فردی را. شاید در نگاه اول و در نگاه کسی که واقف اسرار نباشد، این مطلب کمی سؤالبرانگیز باشد. قرآن میفرماید: «أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى؛[13] دو [نفر] دو [نفر] براى خدا به پا خيزيد». کمترین جمع دو تا است که خدای متعال از آن شروع میکند. حرکت فردی با این فرض است که حرکت جمعی ممکن نباشد. چیزی که خداوند تعالی توقع دارد، حرکت جمعی است: «أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا؛[14] دو [نفر] دو [نفر] و بهتنهايى براى خدا به پا خيزيد؛ سپس بينديشيد». علامه شهید مطهری در کتاب جامعه و تاریخ در فصل جامعه بحثی را مطرح میکند که اصالت با فرد است یا جامعه و نظر دین چیست. بهطور خلاصه میفرماید هم فرد و هم جامعه اصالت دارد و جامعه، هویت و کتاب و مقصد و راه و سیر و منازل و سلامت و بیماری دارد.
خداوند واحد انسانی را در جمع میبیند. با اینکه هویت و اصالت فردی محترم است و شخص، هویت، مبدأ سیر، مقصد سیر و سایر موارد دارد که سر جای خودش محفوظ است، اما همهی اینها را خدای متعال به گونهای طراحی کرده است که در درون حرکت اجتماعی اتفاق میافتد. انسان در جمع متولد میشود و در جمع رشد میکند؛ لذا جمع دارای اصالت است.
نقش امام در هدایت امت
وقتی سخن از جمع به میان میآید، بلافاصله ادبیاتی که در فرهنگ قرآنی به کار گرفته میشود، عبارت است از: «امت و امام». تا سخن از آرایش جمعی به میان میآید، سخن از امام به میان میآید که باب جذاب و شیرین در مباحث اسلامی است؛ پس باید به این مسئله به عنوان یک اصل توجه کنیم. خداوند متعال امت اسلامی و جامعه برتر و سالم را جامعهای میداند که دارای آرایش امت و امام است. در این مسئله کافی است به نماز جماعت توجه کنیم. شما وارد مسجدی میشوید که امامی در کار نیست و جمعی آمدهاند برای نماز. آن جمع مثل تسبیح پاره شده است، یکی دارد نماز میخواند، دیگری دارد قرآن میخواند، دیگری با دوستش حرف میزند. کسانی که نماز میخوانند نیز یکی در سجده و دیگری در قیام و دیگری در رکوع! این میشود یک امت بیامام. آن چیزی که خداوند متعال میپسندد، عبارت است از نماز جماعت. تا سخن از جماعت به میان میآید، مسئله امام و مأموم مطرح میشود. با ورود امام این جماعت گسیخته، متحد و صفبندی و آراسته میشود. به واسطه حضور امام چنین چیزی اتفاق میافتد.
آن چیزی که خداوند متعال خواسته و پسندیده، نماز جماعت است و نماز فرادی را برای مضطرین میپسندد و میپذیرد؛ یعنی برای کسی که امکان جماعت نداشته باشد. شأن اصلی مسجد در جماعت است. اگرچه در مسجد انسان نماز فرادی هم بخواند فضیلت دارد، نماز جماعت در مسجد قابل مقایسه با نماز فرادی نیست. در روایت است که اگر تعداد جماعت از ده نفر فراتر رود، پاداش آن جماعت را کسی جز خداوند نمیتواند مصاحبه کند. پس همه چیز به حرکت جمعی گره خورده که نمادش نماز جماعت است.
تا به سراغ امام آمدید و به او اقتدا کردید، شما سکوت میکنید و او حرف میزد. در اذکار که به مأمومین اجازه دادند، گفتهاند که باید آهسته بخوانید و صدای شما نباید به امام برسد تا صدای امام به همه برسد. خداوند متعال تمام حرفهایی که میخواهد در باب یک جامعه مطلوب، متحد و بههمپیوسته به ما منتقل کند، در قالب نماز جماعت منتقل کرده است.
بر اساس فرهنگ ناب ولایی شیعی، هرکسی نمیتواند امام شود. در مرام دیگران ـ که هرچه ضربه از اول خوردیم و داریم میخوریم و حتی ماجرای عاشورا، بر اساس این انحراف شکل گرفت ـ هر کس رفت جلو، میشود پشت سرش ایستاد! اما بر اساس اعتقاد ما کسی که امام میشود، باید شرایطی داشته باشد. در قرآن کریم از این مطلب در مباحث مربوط به حضرت ابراهیم رونمایی شد؛ آنجا که میفرماید: «وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا؛[15] و چون ابراهيم را پروردگارش با كلماتى بيازمود، و وى آن همه را به انجام رسانيد، [خدا به او] فرمود: من تو را پيشواى مردم قرار دادم». وقتی از امتحانات سربلند بیرون آمد، شایسته امامت شد. از این آیه استفاده میشود که امامت بالاتر از نبوت است. ابراهیم توقع داشت که امامت در نسلش قرار بگیرد و استمرار پیدا کند؛ اما خداوند برایش معیار داد و گفت امامت عهد من است: «لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ؛[16] پيمان من به بيدادگران نمىرسد». پس یکی از شروط اصلی امامت عدالت است. البته بسته به اینکه این امامت در کجا شکل بگیرد، رتبهها، درجات و شرایط آن بالا و پایین میشود. یک وقت امامت در نماز جماعت است که آسانتر و سهلتر است. در مجموع هر چه حوزه تبعیت قویتر، پیچیدهتر و گسترده میشود، به همان نسبت شرایط امام هم سختتر میشود.
دانش امام جماعت برای کسی که میخواهد قیادت اجتماعی را در دست بگیرد، کافی نیست. عدالت امام جماعت در رتبهای است و عدالت حاکم بالاتر است؛ زیرا سرنوشت جامعه به حاکم گره میخورد. این رتبه بالاتر و بالاتر میرود تا جایی که در شأن حجت قرار میگیرد که باید متصل به علم بیکران الهی باشد. «لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ» به معنای عصمت است. مسئله مرگ و حیات جامعه به امام بستگی دارد؛ چراکه امام به منزله قلب جامعه است. آنچه از نظر الهی در این باره تعبیه شد، غدیر بود. آنچه در غدیر طراحی شد، رمز حیات، نشاط، سلامتی، تعالی و رشد همهجانبه جامعه اسلامی بود که در این فضا، همه در مسیر رشد قرار میگیرند. وقتی غدیر طراحی شد، خداوند متعال فرمود: «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ؛[17] اى كسانى كه ايمان آوردهايد، چون خدا و پيامبر، شما را به چيزى فرا خواندند كه به شما حيات مىبخشد، آنان را اجابت كنيد، و بدانيد كه خدا ميان آدمى و دلش حايل مىگردد، و هم در نزد او محشور خواهيد شد». این دعوت، دعوت به ولایت الهی و دعوت به امام است که باعث حیات میشود. نقطه مقابلش اگر امام از معیارهای الهی خارج شد، باعث مرگ جامعه، مرگ اندیشهها و دلها میشود.
در جریان سقیفه امت از طرح غدیر خارج شد. این اتفاق بزرگی است که در سقیفه افتاد و شد آنچه که شد. امام حسین (علیه السلام) فرمود اگر جامعه به دست کسی مثل یزید بیفتد، اسلام نابود خواهد شد. این خاصیت طاغوت است: «يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ؛[18] آنان را از روشنايى به سوى تاريكيها به در مىبرند». طاغوت جامعه را به سمت تاریکیها میبرد. این تاریکی دائماً در حال افزایش است و خطرناکتر میشود. در سقیفه انحرافی رخ داد که اصلاح آن قیام متفاوتی مثل قیام سیدالشهدا (علیه السلام) را میطلبید که پیامهای جدی برای امروز و فردا و همیشه دارد. سیدالشهدا (علیه السلام) این ظلمات را متلاشی کرد و فجری بود که مسیر انسانها و بشریت را از بنبست خارج کرد.
[1] . مصباح الشريعه، ص16.
[2] . طه: 114.
[3] . محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج86، ص120.
[4] . مائده: 15.
[5] . شعراء: 193 ـ 194.
[6] . دخان: 58.
[7] . سبأ: 46.
[8] . واقعه: 10 ـ 11.
[9] . بقره: 218.
[10] . حافظ
[11]. عصر: 1 ـ 2.
[12] . همان: 3.
[13] . سبأ: 46.
[14] . همان.
[15] . بقره: 124.
[16] . همان.
[17] . انفال: 24.
[18] . بقره: 257.